اگه کتابی رو که میخوای توی قفسه نمیبینی، بنویسش!📝 گنجینهی توصیههای نویسندگی، ایده، اصطلاحات داستاننویسی، فراخوان ادبی، نقد و... برای نویسندهها.📚 ✒| تبلیغات: @benevis_s_ads ✒| درباره بنویس:️ @benevis_s_in ✒| ارتباط: @TheAdmin_Here
📓به مدت یک هفته هر کتابی که از اینجا بخری، همراهش 19 هدیه کاملا رایگان دریافت میکنی🍓
سریع عضو شو و سفارش بده:
متن ارسالی برای #نقد 👀
✨🥀✨🥀✨🥀
میخواستم نظرتون رو در مرورد این قسمت از داستانم بدونم.
(متو شخصیت اصلی و آنتی بُز آزمونگر های از سمت قدرتی ماوراء طبیعی در درون ذهن متو)
🎭 میز سکوت – آغاز آزمون آخر
در فضایی بیزمان و بیمکان، تاریکی مطلق همهجا را بلعیده.
تنها نقطهی روشن، یک میز مستطیلی غولپیکر است، درازتر از آنکه انتهایش دیده شود.
متو، تنها، در یکسوی میز نشسته. روبهرویش مردی با کتوشلواری فاخر و تیره.
صورتش در تاریکی پنهان است… تا وقتی که کمی جلو میآید:
سرش، سر یک بز است. چشمانی درخشان و غیرانسانی در دل تاریکی برق میزنند.
روی میز، دو فنجان چای در سکوت بخار میکنند.
ساعاتی میگذرد؛ حرفهایی رد و بدل میشود — نه درباره دنیا، بلکه درباره درون انسان.
هیچکدام چای نمینوشند، اما چای همیشه تازه و گرم میماند.
سپس بز، آرام و بیاحساس میپرسد:
> «میدانی خالص شدن یعنی چه؟ یعنی یکی شدن با چیزی بیچهره، بیدرک، بیاحساس.
پس چرا میخواهی خودت را قربانی ارادهای کـه حتی تو را نمیفهمد؟»
متو سکوت میکند. چشم به فنجانش میدوزد... بخار قطع شده.
سکوت سنگین، تنش را به اوج میرساند.
ناگهان، صدای خندهی عجیبی میآید، عمیق و حیوانی.
دستی پوشیده از مو، از دل تاریکی به بیرون میجهد،
و با خشونتی بیصدا، سرِ بریدهی متو را روی میز پرت میکند.
سر قل میخورد، از میان دو فنجان عبور میکند، و در نهایت...
روبهروی متو، خودش را متوقف میکند.
متو، زنده و نشسته، به چشمان بریدهشدهی خودش خیره میشود.
و بز فقط نگاه میکند…
بدون احساس، بدون داوری، فقط نگاه.
🌑 «خلوص یعنی رویارویی با خودت، وقتی حتی نمیدانی کدامت هنوز زنده است.»
یکم از قصد این متن رو بدون اطلاعات قبلی نوشتم که هم طولانی نشه هم اگه کسی خواست بیشتر بدونه داخل کامنتا بگم.
✨🥀✨🥀✨🥀
• ارسال نقد و نظر به صورت ناشناس
• میتونید نظرتون رو در بخش دیدگاهها بنویسید. پیامهای ناشناس هم همونجان.
✏️ @benevis_s
پدربزرگت آخر هفته اینجا آمد و به در ِتمام کابینتهای آشپزخانه قفل بچه زد. درنتیجه، باز کردن در کابینتها برای تو پانزده ثانیه طول میکشد و برای من نیم ساعت.
📚| تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند
👤| فردریک بکمن
🔥| #دیالوگ
✏️ @benevis_s
•|📚|• آرشیوی درباره کتاب خواندن!
💙• نُه توصیه برای زیاد کتاب خواندن:
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
بخش ششم
بخش هفتم
بخش هشتم
بخش نُهم
📝|• #آرشیو
✏️ @benevis_s
چطور یک غلط تایپی در دنیای ارزهای دیجیتال تبدیل به اصطلاح شد؟
هودل (Hodl) که اشتباهی بهجای هولد (Hold) تایپ شد، در دنیای رمزارزها معنیِ نگه داشتنِ همیشگی ارزهاست. هودلر بدون توجه به اخبار و ناامیدی و ترس از سقوط قیمت، به نگه داشتن ارزهاش ادامه میده.
منبع✨
✏️ @benevis_s
«آنچه حاصل کارم را شایستهی اقبال کتابخوانها کرده این است که بکوشم کمبود استعداد را با کار بیشتر و صمیمیت جبران کنم.»
- سروش حبیبی✨
✏️ @benevis_s
مخصوص جنایینویسها: چطور جسد قایم کنیم؟
چرا به خوندن ادامه میدی؟🔪
✏️ @benevis_s
🖌|• حتی اگر می دانید که اتفاق بعدی داستانتان چه خواهد بود، بیش از اندازه ننویسید.
🖋|• همینگوی در مقالهای در اکتبر 1935 خطاب به نویسندهای جوان میگوید:
بهترین روش این است که زمانی که خوب داری پیش میروی و میدانی اتفاق بعدی داستانت چه خواهد بود، نوشتن را متوقف کنی. اگر هر روز این کار را بکنی، زمانی که در حال نوشتن رمان هستی، هیچ وقت به بنبست نخواهی خورد.
#کتاب 📚
🌀 نام: دن آرام
🌀 نویسنده: میخائیل شولوخف
کتاب دن آرام یکی از شاهکارهای ادبی قرن بیستم است که داستان زندگی و مشکلات مردم دان کساکس را در طول جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه تصویر میکند. مردم دن کاساکس، گروهی از مردم روسیه بودهاند که در کنار رود دن زندگی میکردند. این گروه در زمان اتحاد جماهیر شوروی یک حکومت و جمهوری مستقل و دموکراتیک داشتند.
میخائیل شولوخف نام کتابش را دن آرام گذاشت چون معتقد بود که در طول روایت پر پیچ و خم داستان، رودخانه دن همچنان آرام در جریان است.
✏️ @benevis_s
🖌|• زمانی که مشغول کار نیستید، به داستان فکر نکنید.
🖍|• همینگوی میگوید هرگز نباید قبل از شروع دوبارهی کار در روز بعد، به داستانی که مشغول نوشتن آن هستید، فکر کنید:
اگر فقط در زمان کار به داستان فکر کنی، ضمیر ناخودآگاهت همیشه مشغول کار بر روی داستان خواهد بود. اما اگر به صورت خودآگاه به آن فکر کنی یا نگرانش باشی، داستان را خواهی کشت و مغزت قبل از شروع کار، خسته خواهد بود. زمانی که خودم مینوشتم، برایم ضروری بود که پس از پایان کار، مطالعه کنم تا ذهنم به داستان فکر نکند.
رادیو چپتر 🎙️
چکیدهای انتخابشده و کاربردی از کتابهایی که میتوانند مسیر نوشتنمون رو شکل بدن.
🔍 در هر قسمت از «رادیو چپتر» به سراغ یکی از کتابهای کلیدی «آموزش نویسندگی» خواهیم رفت.
هر اپیزود، یه چپتره؛
و هر چپتر، گامی به سوی درک عمیق «بهتر نوشتن»
از ساختار تا دیالوگ، از الهام تا بازنویسی
🔗 چپتر شمارهی ۱ : نوشتن با تنفس آغاز میشود
پنجشنبهها ساعت ۱۷:۰۰ ⏳
همراه با فائزه جعفری 👤
🎧 پخش از آکادمی خیالشناس
@Fantasist_academy
🥀|• وقتی پرسی بیش شلی، شاعر و نجیبزادهی انگلیسی در سال ۱۸۱۹، شعری سرود با عنوان «در ستایش باد غرب» نمیدانست که پیشآگاهی (Foreshadowing) مرگش را سروده. او جایی در این شعر میگوید:
«آه، مرا چون موجی، مرا چون برگی، چون ابری، بالا ببر
که من بر بتهخارهای زندگی افتاده و خونینم.»
شما نویسندگان هیچگاه نباید قضاوت کنید، بلکه باید درک کنید.
من یک کانال زدم که داستانایی که مینویسم رو به بقیه هم نشون بدم. *لبخند دستپاچه*
داستانی هم که فعلا دارم اینجا آپلود میکنم درباره دختریه که میتونه زمان و علت مرگ آدما رو بالای سرشون به صورت نوشته ببینه. حالا با مردی آشنا شده که دو ماه دیگه قراره توسط خودش به قتل برسه...
یه کوچولو از وقت عزیزتون رو به من قرض بدید و بیاید فقط چپتر اولش رو بخونید. کوتاهه و یجورایی کلیت داستان هم دستتون میاد. بعدش انتخاب کنید پیشمون موندگار بشید یا نه.🩵✨
*نفس عمیق*
اینم لینک کانال:
@mari4708book
کتابی که سریالش هم ساخته شده و کلی جایزه جهانی داره.📚
ماجرای مرد ثروتمند و دختر خدمتکاری که طی جنگ بین سه کشور ژاپن، چین و کره با هم آشنا میشن. رابطه اونا چطور پیش میره؟برای خرید کتاب به همراه جایزه کاملا رایگان کلیک کن:
🎵|• #موسیقی
صدای ملایم باران در پسزمینه...🌧
و پیانوی آرامشبخش برای نوازش گوشها🎹
✏️ @benevis_s
📘|• تصور کنید پزشکی میخوانید اما شیفتهی شعر و ادب هستید. آنقدر دلباختهی شعرید که علم طب را کنار میگذارید و جویای نامی در میان شاعران بزرگ جهانید که ناگهان در اوج بهار زندگی، وقتی شاعر جوان و عاشقپیشهای ۲۴ ساله هستید که دل به معشوقی زیبا بسته، خبردار میشوید که آخرین زمستان زندگیتان در راه است. چه میکنید؟ انکار؟ فرار؟ افسردگی؟ خودکشی؟
📗|• وقتی سرفهای خونین ملحفهی سپید جان کیتس را سرخ کرد، به معشوقهاش گفت: «من رنگ این خون را میشناسم… این خون شریانی است. امکان ندارد اشتباه کنم. این قطرهی خون، در حکم مرگ من است. من خواهم مُرد.»
📒|• امکان نداشت اشتباه کند چون پزشکی خوانده بود و نشانههای سِل را میشناخت. برادر عزیزش را به همین بیماری باخته بود و این سرفهها را هم میشناخت. جوان بود و خانوادهی معشوق برای تایید وصالشان یک شرط داشتند: شهرت. آنها داماد شاعر نمیخواستند و حالا که کیتس اصرار داشت، دستکم باید شاعر شناختهشدهای میبود که نبود و در آن شب شوم سرفههای خونین، دانست که زمان زیادی هم ندارد که بشود. شیفتهی میلتون بود و آرزو داشت روزی شاعری به بزرگی او باشد اما هر آنچه تا آن روز نوشته بود را منتقدان به بار تمسخر گرفته بودند. کیتس در ۲۴ سالگی اعتباری نداشت و حالا هم بعید بود بتواند از ۲۵ سالگی زنده بیرون بیاید. پس خودش، سنگنوشتهی گورش را نوشت:
«آرمیده است اینجا، آنکس که نامش را بر آب نوشته بودند.»
«کجایند آن نغمههای بهاری؟ کجایند آنها؟
نیندیش به آنان که تو خود نغمهی خویش را داری…»
موزیک؛ غذای روح هر آدمیه🎶❤️🩹
🖌|• نقاشیِ میسی ماتیلدا روی لبهی کتاب «ارباب حلقهها»، اثر جی. آر. آر. تالکین.
اینستاگرامش | maisie_matilda?lang=en">تیکتاکش
🌝|• زیادی شگفتانگیز نیست؟!
✏️ @benevis_s
🎵|• #موسیقی
این موسیقی بهطرز غریبی باعث آرامشت میشه...🌥
آرامشی بعد از طوفان، بعد از فروپاشی، بعد از برونریزی تمام خشمت.🌾
✏️ @benevis_s
#میم📝
مشاهدهی مورد آخر اعصاب پولادین میخواد.
✏️ @benevis_s
💠مقاله «چرا فیلمهای زندگینامهای غالباً ضعیفاند؟»💠
✔️ فیلم زندگینامهای (Biopic) با الهام از زندگی افراد مشهور (خوانندگان، سیاستمداران، مجرمان، نویسندگان و...) ساخته میشه.
✔️ هم نمونههای خوب این فیلمها هست و هم نمونههای بد، اگرچه تعداد فیلمهای ضعیف رو به ازیاده. در این فایل چهارده علتِ ضعفِ فیلمهای زندگینامهای رو میخونیم.
✏️ @benevis_s
🎵|• #موسیقی
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽاﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ میگذرد
ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ میکنند
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ میشوند…
- پابلو نرودا🌿
✏️ @benevis_s
امروز ایدههای ترسناک داریم👽
۱✨ شخصیت در سفر جادهایش به شهری میرسه که روی نقشه نیست. مردم شهر مهربونن، اما از یه خیابون دوری میکنن. شخصیت در خیابون قدم میذاره و زمان و واقعیت به هم میریزه.
۲✨ شخصیت نامههایی دریافت میکنه که در اونها جزئیات و اتفاقاتی خصوصی شرح داده شده که فقط یک نفر میتونست بدونه، دستخط هم شبیه اونه. ولی اون سالهاست مُرده...
۳✨ تو پژوهشگر خواب هستی و درباره کابوسها تحقیق میکنی. به نظر میرسه خوابهای بیمار جدیدت داره به خوابهای خودت حمله میکنه...
۴✨ درباره عکسی که بالای پست فرستاده شد، بنویسید.
🔮• چند کلمه برای نوشتن دربارهشون:
° سردابه
° ساعتنوازی
° درمهای سیمین
° دیوسواران
✏️ @benevis_s
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺑﺮ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺷﻤﺸﯿﺮ،
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺭﻭﺕ
ﺑﻪ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺨﺸﯿﻢ
ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﻣﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺷﺪﯾﻢ
👤| خسرو گلسرخی
🕊| #شعر
🕊| #دیالوگ
✏️ @benevis_s
📝|• #پرسش_شما
سلام من یه کمک میخوام برای رمانم
سه تا دوستن که میخوام یکیشون اون یکی رو به قتل برسونه ولی یه جوری صحنه سازی بشه که انگار کار اون یکی دوستشونه
یه دلیل غیر تکراری میخوام بابت اون دعوا و اینکه چجوری همه چی علیه اون شخص بشه؟
🌈- نظرتون رو در بخش دیدگاهها بنویسید. اگه میخواید ناشناس باشه، این لینک ناشناسه.
🌈- شما هم اگه پرسشی داشتین، برای لینک ناشناس بفرستین.
✏️ @benevis_s
نویسندهها، بگین بدترین کاری که شخصیت اصلیتون انجام داده چیه؟
#توییت📝
✏️ @benevis_s
💠مقاله «چرا کتابها فصل دارند؟»💠
✔️ تا حالا فکر کردین که چرا کتابها به فصلها تقسیم میشن؟ براش دلایل زیادی مثل تقسیمبندی موضوعات مختلف وجود داشته.
✔️ در این مقاله با چند علت فصلبندی کتابها و تاریخِ این تقسیمبندی و نظرات مختلف آشنا میشید.
✏️ @benevis_s