happy_private_life | Неотсортированное

Telegram-канал happy_private_life - یه مرد امیدوار 🍀

828

تداوم وبلاگ‌نویسی از سال ۱۳۸۳ در قالب تلگرام. تلاش برای تداوم سخت‌ترین و در عین حال لذتبخش‌ترین کار عالم: امیدوار بودن و امید دادن

Подписаться на канал

یه مرد امیدوار 🍀

وقتی ذهن نیاز به رهایی
روح نیاز به گشودگی
و خانه میخواهد کمکتان کند تا آرامش بیابید...


برای مدیتیشن ...
🐌🏡
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

«وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنهُما اُذكُرني عندَ رَبِّكَ فَأَنساهُ الشَّيطانُ ذِكرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجنِ بِضْعَ سِنينَ (۱۲:۴٢)»

نوشته بود، این آیه مربوط به داستان حضرت یوسف (ع) را می‌توانیم کیفرجویانه و کین‌توزانه بخوانیم گویی چون یوسف از هم‌بندی‌اش خواست که او را نزد عزیز مصر یاد کند، خداوند به کیفر تکیه یوسف بر غیر او، چند سالی دیگر در بند بگذاشتش. انگار دو پروردگار زمینی و آسمانی در کشاکش‌اند که کدام یک می‌توانند خواهش بایسته‌ بنده‌ زندانی خویش را برآورند. سپس پروردگار آسمانی پیروز می‌شود و خشم خود را با رنجاندن بنده‌ بندی‌اش و به رخ کشیدن خواری پروردگار زمینی نشان می‌دهد.

و اما می‌توانیم آن را بی‌کیفرجویی و بی‌کین‌توزی بخوانیم. گویی گرچه یوسف از هم‌بندی‌اش خواست که او را نزد پروردگار و خانه‌دارش یاد کند اما از یاد برده بود که همین در بند بودن نیز پرورش و نوازش پروردگار جهان است. در این خوانش، آن‌چه یوسف از یاد برد، خواهش آزادی از پروردگار خویش نبود، این بود که نباید آزادی بخواهد چون این بند نیز خود بخشی از داشت و پرورش اوست و باید هنوز چندی دیگر این‌جا پرورانده شود. او سال‌ها در بند در-بند-نبودن بود و ناشکیبا و خام‌پندارانه و سرکشانه پرورش‌ یار خویش را از یاد برده بود. در بند شکوفایی و پروردگی در جای دیگری بود، اما شکوفایی و پروردگی، همان‌جا بود...


شاید این نگاه زیبا و باوقار را، خوبست تسری دهیم به رخدادهای زندگیمان...گاه که کم می‌آوریم...
که شاید طول کشیدن و تداوم رنج ظاهری‌اش، نشان از خواست پروردگار به ماندن ما و پروریدن و پخته شدنمان دارد...

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

نخست:
عباد الرحمن، الذین یمشون علی الارض هونا
بندگان واقعی خدای رحمان کسانی‌اند که سرشار از حلم و تواضعند...

سوره مبارکه فرقان

مشی فقط راه رفتن نیست. مراد، منش و روش زندگی و سلوک است. عبادالرحمن در تمام زندگی مشی‌شان آرام و با طمانینه است




دوم:
یا عبد مبلغک من العلم ما به تطمئن
ای بنده نصیبِ تو از علم، همان باشد که بدان آرام یابی.
..

عبدالله نِفّری، عارف قرن چهار هجری

به‌نظرم این وقار و آرامش و دانایی و آگاهی، به هم پیچیده که شوند، و هرکدام دیگری را قوام بخشد... زیباترین شکل طمانینه و وقار در جان و حتی چهره بازتاب پیدا می‌کند🌴

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

📚 برترین کانال‌ها برای خواندنی عمیق و شنیدنی لذت‌بخش

📕کتب صوتی نایاب / زندگینامۀ مشاهیر و...
@feqdanedel
📚 آموزش انگلیسی مبتدی تا آیلتس۲ساله
@teacheruniversity
📚 آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
📚 کتابخانه صوتی من
@ketabegooya_man
📚 آشنایی با اختلالات‌روانی و انواع‌شخصیت
@Neoravankavi
📚 تدریس مکاتب فلسفی و روانی
@anbar100
📚 تفسیراسان وایه به آیه قران کریم
@Pious114
📚 حقوق برای همه
@jenab_vakill
📚 معرفی و دانلود سریال روانشناسی
@Filmravankavi
📚 { متن های طلایی و ناب انگلیسی }
@overbio
📚 900000 کتاب |𝐏 𝐃 𝐅 | نایاب و رااایگان
@MOTIVATION_BUCH
📚 فراگیری ماندگار زبان انگلیسی 
@learn_for_keeps
📚 پاتوق نویسندگان برتردنیا
@nevisandbdonya
📚 گنجینه گرانبهای کتاب صوتی
@GANGINEH
📚 کتابخانه کودک و نوجوان
@childrenbook
📚 مشاوره و روان درمانی اشراق
@clinic_eshraq
📚 پارسی سخن بگوییم وزیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
📚 آرایه های ادبی 
@ARAIEHAYeadabi
📚"موسسه وکالت و مشاوره حقوقی"
@mehdihemmati59
📚 عجیب ولی واقعی های ایران و جهان
@Ajayibat_j @Ajayibat_j
📚 نگارگری؛ هنر و ادبیات
@tabrizschoolofpersianpainting
📚  « انگیزه رشد و موفقیت »
@angizeyeroushd
📚 کتابخانه تخصصی PDF  روانشناسی
@jozve1370
📚 در حقوق بشر حرفه‌ای شوید
@ngoodvv
📚 کتابخانه ادبی(نقل قول بزرگان)
@ketabkhaneadabi1398
📚 دل واژه های تنهایی
@gandomzaran
📚  آموزش NLPو هیپنوتیزم
@behtarinammann
📚 رازی نهفته ((فلسفه))
@razhoft
📚 ✧ترکی استانبولی با نازلی✧
@Turkish_Nazli
📚 آنلاین کتاب بخوانیدو بشنوید.
@romanceword
📚 فارسی متوسطه دوم
@farsiem2
📚 آموزش نقاشی و طراحی
@ghazalleh_art
📚 مشاوره آنلاین
@Dr_astereh1401
📚 چنته درویش
@Chante_darvish
📚 شبکه جامعه مدنی (فلسفه، تاریخ، اجتماع)
@civilizers
📚 زیباترین اشعار « دوبیتی و متن ڪوتاه  »
@aftabmahtabi
📚 پاکسازی انرژی منفی درون هواُپونونو
@drraheshgh99
📚 تست و مشاوره 
@TESTEMO2
📚 تصاویر هنری-ادبی
@tasavirhonarie
📚 مهارت های تخصصی زناشویی
@khanavadekhob
📚  روانشناس خودت باش
@sh351b
📚 آموزش زبان عربی وفارسی
@aradsalam1
📚 یه مرد امیدوار 
@Happy_Private_Life
📚 محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
📚 رنگ خیال جرعه ای از هنر و ادبیات
@rangekhiyaal
📚 آموزش انگلیسی ۴ مهارت در آیلتس
@Englishteacher563
📚 اقتصاد جهانی
@EconomiOne
📚 دانش علم ثروت ساز
@topjazbeservat
📚 عرفان،شعر،موسیقی،کتاب
@kateb_bashi
📚 روانشناسی بالینی
@maria_merikhi
📚 گوش سپردن به ندای درون
@MOSBATNAGAR_1990
📚 آفرینش؛ خبرهای ادبیات، فلسفه و هنر
@afarineshdastan
📚 موسیقی،ویدیو و کلیپ های زیبا
@moosigi98
📚 سخن بزرگان تاریخ و حکیمانە ناب
@matalbjalebhavar
📚 مدرسه اطلاعات
@INFORMATIONINSTITUTE
📚 مطالعه و خرد،الفبای توسعه
@Alefbaietousee
📚 قلمرو زبانی
@zabanfarsiva
📚 لطیفە و جکای شیرین
@shadi_jok @shadi_jok
📚 کتابهای صوتی، آرامش با داستان
@arameshbadastan
📚 فنون ادبی
@aroozgafyie
📚 آموزشهای دقیق‌ ماورا
@mavarai889
📚 گلچین اشعار شاعران معاصر و پیشین
@Bolbolibargegoli1397
📚 مجله فرهنگی و تاریخی ایران نامه
@Iran_namah2
📚 قرابت و ضرب المثل
@gerabatmanaii
📚 « مجله ••• زندگی »
@majallezendegii
📚 هنر تذهیب و طراحی سنتی  
@vida_dabir
📚 مهارتهای زندگی
@maharathayezendegimahmudi
📚 زبان ترکی رو قورت بده
@ArazTurkish
📚 یافته‌های مهم روانشناسی
@Hrman11
📚 آموزش فن ترجمه زبان تخصصی علوم سیاسی و روابط
@policyinact
📚 جامعه‌شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_development_economic
📚 تاریخ شفاهی مردم ایران
@oralhistoryiran
📚 آموزش زبان تخصصی رشته ی علوم سیاسی
@language_political
📚 کانالِ فلسفیِ «تکانه»
@khosrowchannel
📚 دین و علم
@din_va_elm
📚 داستان‌نویسی برای درمان افسردگی
@ErnestMillerHemingway
📚 کانال تخصصی روش پژوهش در علوم سیاسی
@Policy_researcher
📚 جامعه‌شناسی زن روز
@Zane_Ruz_Channel
📚 اشعار بزرگان و سخنان حکیمانه
@asharsokhanan
📚 حضرت مولانا و عاشقانه های شمس
@baghesabzeshgh
📚 کتابخوانی و ا 𝐏𝐃𝐅ا
@aramesh13577
📚 دانلود رایگان کتاب های ممنوعه
@SaCafeketab
📚 کافه کتاب صوتی
@CafeBookAudio
📚 کتابخانه صوتی و  pdf تاپ بوک
@Top_books7
📚 آموزش نویسندگی خلاق
@BENEVIS_S
📚 کانال تخصصی کنکور علوم سیاسی
@politicsman
📚 فن بیان؛ آداب معاشرت و کاریزمای کلامی
@BUSINESSTRICK
📕فایل‌های تخصصی سابلیمینال ،مدیتیشن و خودهیپنوتیزم
@subliminal_biokinesis_mehregan

✅هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

این فایل زیبای «استرالیا» با گویش دلنشین احسان عبدی‌پور ...
و این گفتگوی زیبای رضا امیرخانی با مرحوم مسعود دیانی...

https://www.aparat.com/v/rk54E

دل رو با خودشون می‌برند...

#از_نواهای_آسمانی
🍀برای این روزها

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

در این دنیای سراسر سرعت و عجله و استرس که فکر می‌کنی اگر ندوی، باخته‌ای...
جاهایی که می‌توانیم، ریتم زندگی‌مان را کندتر کنیم

هرجا شد، آهسته و آگاه راه برویم ...
هرجا شد، آهسته و شمرده صحبت کنیم ...
هرجا شد، آهسته و نظاره‌گر بخوریم، لمس کنیم و نگاه کنیم... ...

می‌دانیم که
در مقابل ذهنی که آرام است، دنیا تسليم میشود.
آرامش دنيا با آرامش درون شروع میشود... آرامش درون هم با سكوت.


@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

ما هر کدام به تنهایی یک قلب داشتیم
که در تنهایی نامنظم می‌زد ..

احمدرضا احمدی

#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

روزهایی را مجسم کنیم
که منتظر بودیم اتفاقی بیفتد
بعد که از ما می‌پرسیدند چه حالی داری؟
می‌گفتیم:

سر از پا نمی‌شناسیم...


@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

👇🏻👇🏻

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

👆🏻امروز زودتر رسیدم به آنجا. دیدم آن آقا نشسته روی نیمکت وسط بلوار. سلام کردم. شناخت و با خوشرویی جواب داد. گفتم می‌خواهید کمک کنم بروید آن‌طرف؟ گفت ممنونم. نه. یه آقایی گفته بنشینم می‌آید خودش مرا می‌برد. برگشتم دیدم همان آقای چند روز قبل،دارد نزدیک می‌شود. ظاهرا پیاده‌روی‌اش را دوتکه کرده. یک تکه را می‌رود، وسطش می‌آید به ایشان کمک می‌کند. بعد بقیه‌اش را ادامه می‌دهد. تبدیلش کرده به یه برنامه ثابت برا خودش.
گفتم به هرحال هر زمان خواستید و من هم اینطرفها بودم فقط کافیه بگین. تشکر کرد و خداحافظی کردیم.
حسودیم شد به اون آقا. با خودم فکر کردم اونقدر گرفتار روزمرگی و مسائل خودم شده‌ام، یادم رفته کار خوب و واسطه‌گری خیر و توفیق داشتن و ... چیزهایی نیست که رو زمین بمونه. خیلی از آدمها هنوز حواسشون هست که اصل چیه توی زندگی و فرع چیه...

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

بار بردار ، ز دل‌ها که درین راه دراز
آن رسد زود به منزل که گرانبارترست

جناب صائب تبریزی
...

یه‌کم درد کم کن...
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

نیست مولانا
و الا
جهان از شمس تبریزی پر است


چهل و سه دقیقه ریمیکس زیباترین نغمه‌های همایون شجریان

#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

آن شب فکر می‌کردم که دیگر هیچ نیرویی برای دوباره عاشق شدن ندارم و هرگز لب به خنده نخواهم گشود و دنبال هیچ سودایی نخواهم رفت...

امّا هرگز خیلی زیاد است!

این را در زندگیِ طولانی‌ام بارها آموخته‌ام...

• ایزابل آلنده

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

سوگند به روشنایی روز
و سوگند به شب، آن‌هنگام که فراگیر شود
که
پروردگارت تو را رها نکرده و از تو آزرده نشده است...


این اشارات خداوند مهربان به پیامبر در آیات ابتدایی سوره ضحی، می‌تواند ذکر روزانه‌مان باشد در مرهم‌گذاری بر رنج‌ها و شک‌ها و غبارآلودگی‌های دلمان.

شیطان، هزاران سال است تنهاست... شاید برای همین است که نمی‌خواهد تو با خدایت باشی... نمی‌تواند تنها نبودن و دلگرم بودن درون بندگان به خدایشان را ببیند... لذا صبح تا شب و شب تا روز به تو القا میکند که:
توی گنهکار و خاطی کجا و پروردگار عظیم کجا؟
مگر می‌توانی بگویی او دوستم دارد و منهم دوستش دارم؟
مگر او به تو گوش می‌دهد؟
...

ولی ظاهرا خودش که گفته گوش می‌دهم... قسم هم می‌خورد که از دستتان آزرده نیستم و رهایتان نکرده‌ام...




گفتگوهای خودمانیمان با پروردگار را کم ارزش ندانیم،
توفیق بدانیم،
پافشاری کنیم و به او بسپاریم همه خودمان را...

ما در دایره قضاوت‌های تلخ از خودمان محبوس شده‌ایم. و این کار و خواسته خدا نیست، حیله هوشمندانه شیطان است...

باید بشکنیم این دایره را و رها کنیم خودمان را در بی‌کران مهربانی و لطافت و حکمتش...

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

«شاعر باید در دل خویش بیندیشد. 
تنها کافی نیست که در مغز خویش اندیشه یا در دل خود احساس کند: اندیشیدن در مغز سبب پدید آمدن علوم دشوارفهم می‌شود و احساس کردن در دل، در بهترین شکل خود، شعر نازل عاطفی پدید می‌آورد.
فرانسیس تامپسون / شاعر قرن نوزده انگلستان

یاد هم‌صحبتی با عزیزی افتادم که چند روز قبل می‌گفت (نقل به مضمون): اگر بتوانیم از «جذابیت‌های ذهن‌اندیشی» رها شویم و در همان حال هم فاصله‌ای محترمانه با «اعتماد تام به احساسات دلمان» ایجاد کنیم، شاید بتوانیم به چیزی برسیم که نامش را می‌توان «گوش سپردن به نوای خرد دل» نهاد. مفهومی با کارکردی متعالی‌تر، معنوی‌تر و در نتیجه، پایدارتر از تکیه صرف بر احساسات دل یا رهنمودهای عقل...

تصمیمات بزرگ را باید با خرد دل گرفت. دلی متصل به روح انسان یا روح جهان (آنگونه که کیمیاگر کوئلیو یافت می‌کند) که هردو متصلند به نفخت من روحی...

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

تو را دوست دارم

چون صدای اذان در سپیده‌دمان

چون همهمه تسبیح مرموز گیاهان و حیوانات

چون لبخند صورت خدایی مطمئن از بازگشت بنده‌اش

چون خنکای وضوی بنده‌ای آشتی‌کرده با خدا
...

🐌❤️🐜
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

آنچه قسمت توست
از کنارت نخواهد گذشت...


@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

«آنگاه او، در مهربانی خویش،
به جای آن که نابود کند، تقصیرها را پاک کرد؛
بی آن که خسته شود، از خشم خود بازگشت،
به جای آن که تمامی غضب خویش‌ را برانگیزد
به یاد آورد که اینان انسان هستند
دمی که می‌رود و بازنمی‌گردد.»

▪️مزامیر، ۷۸: ۳۸_۳۹، ترجمهٔ پیروز سیّار (برگرفته از کانال ارزشمند صدیق قطبی)

پیوست: عکس را چند روز قبل که در انتظار عزیزی بودم از باغچه کنار خیابانی گرفتم. شاید مرتبط با متن به نظر نرسد، اما گاهی برخی اقدام‌های زیبا، آنقدر لطیف و ارزشمند هستند که حتی نگاه به آنها هم ذهن و قلب را آرام می‌کند. پیام صلح و پاک‌کردن و بخشش و خوش‌دلی هستند.
این پیام را وقتی به درخت گردوی دو ساله خوش‌حال و برازنده‌ای که به نام این شهید والامقام کاشته شده بود می‌نگریستی، حس می‌کردی.

تازه با این کوچکی، دو تا گردو هم داده بود...🧿
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

جایی در رمان کیمیاگر، پاولو کويلیو از قول کیمیاگر به جوان (سانتیاگو) می‌گوید: در مسیر رسیدن به سرنوشت، گاهی امتحان بسیار سختی برایت پیش می‌آید. این به‌معنای بی‌رحمی زندگی نیست. گاهی روح جهان می‌خواهد بداند که آیا تو در درس‌ها و تجربیاتی که یاد گرفته‌ای، استاد شده‌ای؟ برای همین آن سخت‌ترین امتحانات را از تو می‌گیرد... بیشتر مردم در همین جا دست از تلاش برمی‌دارند و بر می‌گردند به منطقه امن خودشان. در صورتی‌که اغلب، فقط پشت اولین پیچ بعدی، سرنوشت و افسانه‌شان در انتظارشان است... اما آنها دیگر متوقف شده‌اند...
برای همین است که روح هستی به آن‌هایی که جرات می‌کنند و در پی سرنوشت و افسانه شخصی خود می‌روند، و پایداری می‌کنند، نهایتا پاداشی می‌دهد غیر قابل تصور...

و اینرا حضرت علی (ع) چه زیبا نقش زده‌اند:

عنْدَ تَنَاهِى الشِّدَّةِ تَكُونُ الْفَرْجَةُ وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ يَكُونُ الرَّخَاءُ.

چون سختى‌ ها به نهايت رسد، گشايش پديد آيد و آن هنگام كه حلقه‌هاى بلا تنگ گردد آسايش فرا رسد.

📚 نهج البلاغه / حکمت ۳۵۱

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید
هرآن‌که در دل خود یاد ماست، زائر ماست...


ارزش و اهمیت یاد داشتن در دل و سخن گفتن و درد و دل و راز و نیاز دلی را کم ندانیم...
خصوصا برای آن‌که دوستش داریم...

🍀 برای این روزها و صاحب این روزها...

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

برخی آدم‌ها روح‌هایشان بزرگ است...
پیراهن سفید بر جسمشان میپوشانند هم ... گلدار می‌شود
و گل‌هایش خوش‌عطر...


🍀🐞
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

هر كس اطمينان داشته باشد كه آنچه خداوند برايش تقدير كرده است به او مى‌‏رسد، دلش آرام می‌گيرد.

مولا علی (ع)

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

👆🏻👆🏻(مربوط به نوای بالا)

۱. هر كه در آسمان‌ها و زمين است و پرندگان در حال پرواز براى خدا تسبيح مى‌گويند، و هر يك نيايش و تسبيح خاص خود را بلدند... (سوره مبارکه نور / آیه ۴۱)

چشمانم را باز می‌کنم. از آن زمان‌هایی است که حس می‌کنی کسی بیدارت کرده.
چه کسی؟ هیچ‌گاه نخواهی فهمید.
ساعت را نگاه می‌کنم. چهار و شش دقیقه صبح است. کمی مانده تا آلارم‌های ساعت و موبایل که برای اطمینان با هم تنظیم می‌شوند صدایشان در آید. می‌خواهم چشمانم را ببندم که صدایش می‌آید...
این صدای زیبا و مسحورکننده. صدایی که شاید همه‌مان بارها آن‌را شنیده‌ایم.
آنقدر رسا و دلنشین است که بلندم می‌کند، می‌آوردم کنار در و موبایل را دستم می‌دهد تا صدایش را ضبط کنم. گربه مادر داخل حیاط هم ابتدایش چندثانیه هم‌خوانی درخواست غذا دارد...
حس ناب تازه بیدارشده دلم (که هنوز روزمرگی‌ها را یادش نیامده) می‌گوید دارد خوش و بشی با خدا می‌کند. تسبیحش می‌گوید و دل می‌دهد و دل می‌گیرد...


۲. بعضی دعاها خیلی به دل می‌نشینند. دعای عرفه این روزها از آن دعاهاست...
مثلا این فرازش:
... خدایا ما را از کسانی قرار ده که از تو درخواست کردند و تو به آنان عطا فرمودی و تو را شکر نمودند پس بر آنان افزودی و به‌سویت بازگشتند و آنان را پذیرفتی و به‌سوی تو از همه گناهانشان بیزاری جستند پس همه گناهانشان را آمرزیدی...
ای دارای بزرگی و رأفت و محبت....

...پروردگارا، تو پناهگاه منی، به‌هنگامي كه راهها با همه وسعت، بر من صعب و دشوار شوند و فراخناي زمين بر من تنگ گردد...

خدایا حال دل همه ما را خوب کن.
آمین

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

زنده بودن یعنی دیده شدن،
آن‌هم نه زود و سرسری و گذرا...
زنده بودن یعنی این حس و شانس را داشته باشی
که ورود کنی به انوار نگاهی پر از مهر
همان‌هایی که وقتی نگاهت می‌کنند احساس می‌کنی بغلت کرده‌اند
آن‌هایی که احساس می‌کنی برایشان مهمی، باارزشی و بی‌قضاوت و خالصانه دوستت دارند...

عکس: امروز صبح از نهر میانه بلوار کشاورز / تهران. گاهی اوایل صبح آب نهر آن‌قدر زلال است که دل را می‌شوید.
اما امروز انگار این عروسک به‌عمق نشسته هم خوش‌دل و حال بود از این‌که دیده شده. (عکس را بزرگ کنید لبخندش را می‌بینید)
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

۱. گفت: می‌شود مرا ببری آنطرف چهارراه؟
ایستادم. نگاهشان کردم. آقایی حدودا چهل و چند ساله. قبلا هم دیده بودمشان صبح‌های زود. کنار دیوار مغازه‌های بلوار راه می‌رفتند با احتیاط. منتها اولین بار بود که با هم حرف می‌زدیم. گفتم بله حتما. بلند شد از نیمکت وسط بلوار. خواستم بروم سمت راستش گفت نه، دست چپم را بگیرید. راه افتادیم. به سختی و نامنظم قدم بر می‌داشت. آرام پرسیدم پایتان چه شده؟ گفت ضعیف. گفتم یعنی بخاطر ضعفه؟ گفت بله. از کارم پرسید و کمی درباره‌اش شوخی کردیم. دیدم گفتار هم برایشان سخت است. فهمیدم اوضاع از چه قرار است... رسیدیم آنطرف چهارراه. پرسیدم بقیه راه را چه می‌کنید؟ گفت از کنار دیوار رد می‌شم. دیگه مشکلی نیست. خداحافظی کردیم.
حالم خوب شده بود. انگار یه توفیق خاص بود. از توفیق‌دهنده تشکر کردم توی دلم.

۲. می‌گفت: توی ماه مبارک، ما به ۱۵۰۰ نفر افطار می‌دهیم. همه هزینه‌اش را هم یک نفر می‌دهد. گفتم چه جالب... عجب برکتی داره زندگی این خیر. گفت بله. اما جالب اینجاست که ایشون خودشون تا چند سال قبل از مستمری‌بگیران خیریه ما بوده‌اند!
جلسه‌ای بود. آمده بودند دفتر من برای کاری. صحبت به اتفاقات غریب خیریه‌شان افتاد. می‌گفت این آقا پاکبان شهرداری بودند تا چند سال قبل. خودشان هم انتهای هر ماه می‌آمدند و پنج هزار تومان به خیریه ما کمک می‌کردند و اصرار هم داشتند که رسید بگیرند. بعد، یه زمان یک آتش‌سوزی‌ای در یکی از پاساژهای شهر رخ داد. انگشت اتهام به‌سوی ایشان رفت و اخراج شد. بعد ما خودمان شروع کردیم به ایشان کمک کردن. می‌گفت من چون آن زمان مسوول روابط عمومی خیریه‌مان بودم، هنگام انجام یک پروژه ویدئویی از مددجویان خیریه، با ایشان مصاحبه داشتم. صورتشان را محو کرده بودیم و ایشان توضیح می‌داد که اگر کمکهای خیریه نبود ایشان و خانواده‌اش بعد از آن اتفاق و اخراج و ... آواره کوچه و خیابان می‌شدند. بعد گفته بود زمانی من به خیریه کمک می‌کردم، الان خیریه به من کمک می‌کند و کلی دعا و ...
می‌گفت توی همون سال، زمان تولد امام رضا (ع) این آقا توی خیابون یه‌دفعه دلش می‌شکنه و حرف می‌زنه با امام رضا و ازش واسطه‌گری و گرو گذاری آبرو نزد خدا طلب می‌کنه تا کارش سامون بگیره...
...
می‌گفت چند سال بعد دیدیم یه آقای خیلی شیکی اومد دفتر خیریه. سراغ منو گرفت. گفت من وکیل فلانی هستم. از من خواسته‌اند بیایم و هزینه افطار ۱۵۰۰ نفر از خانواده‌های تحت پوشش در ماه مبارک را به شما بدهم. بعد هم فلان مقدار کلان کمک برای خرید مایحتاج برای فلان بخش و جهیزیه و فلان تعداد کودک بی‌سرپرست و ...! می‌گفت من هاج و واج مانده بودم و فکر می‌کردم دوربین مخفی و شوخیه. بعد آقای وکیل گفت که ایشون همان چند سال قبل با یه آقای محترم و تاجری آشنا می‌شوند. آن آقا که داستان زندگی ایشون رو می‌شنوه ایشون رو معتمد خودش می‌کنه. می‌بردش عمان و اونم توی همین چند سال آنقدر خوب پیشرفت می‌کنه که برا خودش تجارتخانه می‌زنه و خانواده‌اش را می‌برد آنجا و الان هم به شکرانه این وضعیت می‌خواهند ادای دین کند به امام رضا (خیریه در مشهد است).
با تعجب و تحسین گوش می‌دادم. می‌دانستم دروغ و گنده‌گویی در کار آدمی که جلویم نشسته نیست. پرسیدم چه برکتی... ۱۵۰۰ نفر غذا دادن ... و اون همه کمکی که می‌گین هرجا گیر کنیم برامون می‌فرسته...گفت نه؛ ۱۵۰۰ نفر هر شب. یعنی سی تا ۱۵۰۰ نفر! می‌گفت خیلی از خانواده‌های محروم تحت پوشش ما توی ماه مبارک بخاطر این آدم و برکتی که از دستش جاری می‌شه تغذیه درست دارند...
بعد گفت:‌اگر بخواهم از این داستانهایی که توی برنامه خیریه‌مان باهاش روبرو می‌شم براتون بگم، باید چند شب مهمانتان باشم...

۳. این داستان را سه‌شنبه هفته قبل در دفترم شنیدم. در جلسه‌ای که با مسوول بین‌الملل آن خیریه داشتم. نفحه خوبی بود. لطفی الهی. برای روزی که ظاهرش روز خوبی نبود...

۴. دیروز از کنار آن آقایی که مشکل حرکتی داشتند رد شدم. مرا نشناخت. من هم آشنایی ندادم. بعد که کمی دور شدم عذاب وجدان گرفتم. با خودم کلنجار رفتم برگردم؟ کمی تعلل کردم. کمی ادامه پیاده‌روی و بعد همان مسیر را برگشتم تا ببینم چه می‌شود. دیدم یک آقای دیگری که ایشان را هم هر روز در مسیر می‌بینم آمده‌اند دست ایشان را گرفته‌اند و دارند با هم حرف می‌زنند، می‌خندند و آرام می‌روند به سمت آن طرف چهارراه.
هم خیالم راحت شد، هم دیدم توفیق هم ظاهرا پر کشید و رفت.👇🏻

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

این نوشته دلنشین، چه تعبیر زیبایی دارد از کار ساده‌ای مثل ظرف شستن! :
جهان را کمی دلپذیرتر کردن / خواستنی‌تر کردن / تحمل‌پذیرتر کردن / منظم‌تر کردن



در سریال دیس ایز آس (This is us)، سیزن سه، اپیزود سه...
ربکا مردد است بین مردی که از گذشته‌هایش می‌آید و مردی که فقط یک بار دیده، کدام را انتخاب کند. مرد اولی را دوست داشته، با هم زندگی کردند و خاطره ساختند و هنوز انگار چیزی بین‌شان هست. مرد دومی یک غریبه‌ تمام عیار است. ولی جوری که ربکا را نگاه می‌کند، با همه فرق دارد. این را ربکا وقتی می‌گوید که بعد از اولین قرارشان می‌خواهند از هم خداحافظی کنند.

وسط این تردید و دودلی و چه کنم چه کنم‌ها، ربکا اتفاقی مرد دومی را توی فروشگاه می‌بیند. جک را. همان مردی که توی دو تا سیزن قبلی حسابی عاشقی کرده و جوری نقش رویایی‌ترین پدر روی زمین را بازی کرده، که همه‌ی پدرهای تاریخ فیلم و سینما پیشش کم‌رنگ شدند و به حاشیه رفتند. توی فروشگاه ربکای هنوز مردد یکهو و بی‌مقدمه از جک می‌پرسد «رویای تو چیه؟» جک غافلگیر می‌شود از این سوال. کمی فکر می‌کند و می‌گوید «الان اینکه مطمئن بشم حال مامانم خوبه و سر و سامونش بدم.» پناه بر خدا. با همین جواب ساده و بی غل و غش جک میخ دوم را می‌زند. میخ اول را قبلاً با طرز نگاه کردنش زده.

ربکا و جک از هم خداحافظی می‌کنند. نمی‌دانیم ربکا در این فاصله به مرد شماره‌ی یک چه گفته و چطور ردش کرده. مرد شماره‌ی یک به ربکا قول‌ها داده و برایش رویاها ساخته. قرار است کمک کند که ربکا به آرزوی خواننده شدنش برسد. مرد شماره‌ی یک حرف‌های خوبی می‌زند و زیاد هم حرف می‌زند. جک چی؟ تا الان فقط بلد است چطور عاشقانه نگاه کند و از ته دلش نگران مادرش باشد.

شب شده و ربکا پشت در خانه‌ی جک است. میخ اول و دوم کار خودشان را کردند. جک در را روی ربکا باز می‌کند. ربکا توضیح می‌دهد چطور خانه و آدرس را پیدا کرده و می‌رود تو. کمی حرف‌های معمولی تا می‌رسند به اینجا که جک از به هم ریختگی آشپزخانه عذرخواهی می‌کند و لحظه‌ی سرنوشت‌ساز می‌رسد. جک جای گرفتن دست دختر بلند و باریک و قشنگی که با پای خودش رفته سراغش، جای نشستن و حرف زدن و مخش را جابه‌جا کردن، آستین‌ها را می‌زند بالا، ظرف‌ها را یکی‌یکی از روی میز آشپزخانه برمی‌دارد می‌گذارد داخل سینک و شروع می‌کند به شستن‌شان. ربکا زل می‌زند به آستین‌های تا شده. به دست‌هایی که بشقاب‌ها را از روی میز برمی‌دارند، به مردی که عوض هر حرفی و قولی و وعده و وعیدی، یک گوشه‌ی کوچک از جهان را سامان می‌دهد. دوربین روی لبخند شیرین ربکا می‌ماند. ربکا پالتوش را درمی‌آورد و دست می‌برد سمت ظرف‌های مانده روی میز. حتی نمی‌پرسد جک کمک می‌خواهد یا نه.
بخشی از کار و دنیای جک می‌شود.
ظرف‌ها را می‌گذارد توی سینک، می‌ایستد کنار جک و بشقاب‌های گل‌دار شسته را ازش می‌گیرد، با دستمال خشک می‌کند و می‌چیند توی آب‌چکان.
می‌ایستد کنار مرد و مطمئن می‌شود جایش پیش این مرد امن است،
مطمئن می‌شود این مرد بلد است پشت یک زن بایستد.
مردی که عوض هر کار عجیب و حرف گنده و دهان پر کنی، همه‌ تلاشش را می‌کند که نزدیک‌ترین‌ آدم‌های زندگی‌اش (مثل مادرش) غم نداشته باشند.
مردی که عارش نمی‌شود آستین بالا بزند و جهان را با شستن ظرف‌ها جای بهتر و قشنگ‌تری کند.



@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

چهل دقیقه از یک روز به‌ظاهر معمولی...

۱. تلگرام را باز می‌کنم. چشمم به آهنگی از معین زد می‌خورد در یکی از کانالها. خودم هم قبلا همینجا توی یه مرد امیدوار گذاشته بودمش. اسمش اینه: مال منی
یادم می‌آید اول فروردین امسال نمایشگاه نوروز داشتیم جلوی سر در سازمان ملل و من این آهنگ رو با صدای بلند جلوی نماد صد ساله ایمان به ذات مهربان انسانی و گرگ نبودن‌های روح همه آدم‌ها و دولت‌ها پخش کردم. برای آزمایش بلندگویی که قرار بود آهنگ‌های نوروزی و سنتی و همایون شجریانی را پخش کند و خارجی‌ها را آشنا کند با رسوم کهن یازده دوازده کشور و منطقه در حوزه تمدنی نوروز. خود معین زد توی خواب هم نمی‌دیده آهنگش بلند پخش بشه جلوی سازمان ملل. آن‌طرف‌تر هم دویست سیصد آدم رنجور از دولت اتیوپی، داشتن به حمایت از مردم منطقه تیگرای گلوی خودشان را پاره می‌کردند و من دائم صدای معین رو کم می‌کردم تا روز قیامت الکی الکی توی صف حامیان ظلم به مردم مظلوم تیگرای جایم ندهند.
یکیشون هم اومد بهم گفت می‌دونی تیگرای کجاست. گفتم آره و یه‌کم که بلد بودم بهش گفتم. نگاهم کرد و گفت می‌دونی پدر پدر پدر پدر پدربزرگت اهل اونجا بوده؟! گفتم نه به خدا. می‌گفت همه آدما از اون منطقه منتشر شده‌اند روی کره زمین. والله اعلم!

۲. صبح آمده‌ام پیاده‌روی همیشگی. بوی خوش گل درخت ماگنولیا می‌شنوم. اطرافمو نگاه می‌کنم و پیدایش می‌کنم. یه گل شیری زیبا. می‌روم و با احتیاط شاخه‌اش را می‌کشم پایین و عمیق بویش می‌کنم. احتمالا جاهایی از بهشت همین بو را می‌دهد. دو سه تا رهگذر با تعجب نگاهم می‌کنن. عکسی ازش می‌گیرم و می‌فرستم برای کسی که در نظرم مثل همانست. ناخودآگاه یاد استوری‌ای که دیشب دیده‌ام مي‌افتم. دلم تیر می‌کشد. ذهنم را مشغول پیاده‌روی و یکی در میان پا گذاشتن روی موزاییک‌های قرمز می‌کنم...

۳. گربه مادر را غذا می‌دهم و انگار خودم شیرم زیاد شده!، با خوشحالی نگاهش می‌کنم که می‌دود به بچه‌هایش شیر بدهد. دانه کبوترها را می‌ریزم و بهشان ذهنی تذکر می‌دهم لاتسرفوا ... چون گندم خیلی گران شده.
قهوه‌ام را دم می‌کنم و با بیسکویت پتی‌بور ساده و یه خامه عسلی شروع می‌کنم به خوردن.
معین زد را آرام می‌گذارم... کانالی که آهنگ رو یادآوری کرده بود به شوخی نوشته بود این معین زد مثل داداش محمدمهدی اردبیلی است. نمی‌شناسمش. سرچ می‌کنم می‌بینم از نظر ریش و موی صورت ظاهرا به هم می‌خورن. زندگی فیلسوف جوان متولد ۶۱ را می‌خوانم... از سال ۱۴۰۱ از همه سمت‌ها و شغل‌هایش استعفا داده و گفته زندگیش را با کمک‌های داوطلبانه مردمی خواهد چرخاند... نام همسرش را هم نوشته. سرچ می‌کنم می‌بینم اندازه خود محمد مهدی درس خوانده و هم‌زمان مترجم معروفی است. مغشوشیاتی از میزان تکیه مرد به زن و زن به مرد در زندگی، اهمیت شغل و درآمد، زورآزمایی عشق و نان، رنج حاصله از اولین تکه و طعنه شنیده شده از سمت زن و ... به ذهنم می‌آید و چون انرژی‌خور قدرتمندی است، با دو تا جرعه قهوه دمی فوق تلخ می‌پراکنمشان...شکل فوت کردن به گل قاصدک.

۴. کار را شروع کرده‌ام. روز شروع شده. برایم کسی پیغام فرستاده که می‌شود نظرتان را درباره فلان کتاب بدانم؟ می‌نویسم من متاسفانه تخصصی در این حوزه ندارم. سریع پاسخ می‌دهد نه، من کتاب را برایتان می‌فرستم و خوشحال می‌شوم نظرتان را بشنوم. با تردید می‌گویم بسیار خوب. پی‌دي‌اف پنج جلد کتاب برایم فرستاده می‌شود: بازش نمی‌کنم. نام کتاب را سرچ می‌کنم. دفاعیات پنج جلدی عبداله اوجالان!. برایم پیغام می‌آید از اینکه پذیرفتین ممنونم. هر زمان خواستید من هستم تا با هم درباره‌اش گفتگو کنیم. غائله را با یک استیکر تشکر ختم می‌کنم. فعلا.

۵. چند وقت است به معنای زندگی فکر می‌کنم. به بهترین روش ممکن و در توان برای گذران آن. به این‌که روزی ننشینی و حسرت فلان و فلان را بخوری. این‌که چطور باید زندگی کرد؟ این‌که چرا گاهی درک متقابل اینقدر سخت می‌شود؟ این‌که چرا گاهی دقیقا از همان جایی که فکر می‌کنی همه‌چیز عالی است، می‌خوری؟ چرا گاهی درست حرف زدن و درست گوش کردن این‌قدر سخت می‌شود، چیزی که وقتی همه چیز آرام است و خوب، درباره‌ اهمیت و لزومش با آب و تاب حرف می‌زنیم...
باز تیر می‌کشد...

می‌خواهم این‌ها را پست کنم اینجا. نگاهم به پست بالا و عکس این مادربزرگ دوست‌داشتنی دست حنایی می‌خورد...
هرگز خیلی زیاد است...
راست می‌گویی ایزابل. دلخور که هستی یا هستیم، باید بگذاری کمی بگذرد... گرچه گاهی خیلی سخت می‌شود. اما نباید با خودت بگویی هرگز... اینجور باشد، هیچ چیز خوبی شکل نمی‌گیرد و درست هم نمی‌شود.

#روزهاـوـشبهایم

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

Imelda May
11Past the Hour


🐞🐜
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

عشق بدون گفت‌وگو
و بدون به‌راستی
سوی-دیگری-رفتن،
به-دیگری- رسیدن
و با-دیگری-ماندن،
🐞🐜
عشقِ در خویش‌ مانده ...

همان چیزی است که شیطان می‌نامندش.

مارتین بوبر


@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

مراقب زندگی بی‌ثمر پرمشغله باشید...
سقراط

#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…
Подписаться на канал