happy_private_life | Неотсортированное

Telegram-канал happy_private_life - یه مرد امیدوار 🍀

828

تداوم وبلاگ‌نویسی از سال ۱۳۸۳ در قالب تلگرام. تلاش برای تداوم سخت‌ترین و در عین حال لذتبخش‌ترین کار عالم: امیدوار بودن و امید دادن

Подписаться на канал

یه مرد امیدوار 🍀

پروردگار وقتی دارند سوره یوسف را بر پیامبر وحی می‌کنند آن‌را احسن القصص می‌خوانند. یعنی بهترین داستان‌ها...

شاید چون‌که این تنها سوره‌ای است که با یک رؤیا آغاز می‌شود و با تحقق همان رؤیا به پایان می‌رسد. گویی خداوند به ما می‌گوید که به رؤیاهایمان پایبند باشیم.

همچنین به ما می‌آموزد که بیمار شفا خواهد یافت،
فرد گمشده بازخواهد گشت،
اندوهگین شاد خواهد شد،
سختی‌ها برطرف خواهند شد،
و کسی که هدفی دارد، به آن خواهد رسید.

خداوند به ما یادآوری می‌کند قادر است هر امید از دست رفته‌ای را بازگرداند.


آمین برای همه🍀

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

این روزها برای بدرقه یکی از بهترین عزیزانم اینجاها بودم. گرچه در ظاهر هیچ نشانی از امید در آن نیست، اما شاید تنها جایی است که دقیق نشانمان می‌دهد چه چیزهایی در زندگی مهم هستند، قدر چه چیزهایی را باید بدانیم، مراقب چه چیزهایی باید باشیم، نگرانی برای چه چیزهایی مضحک و بی‌ارزش است و ...

حتی شده برای چند لحظه انگار وصل می‌شوی به حقیقتی تلخ اما ناب و واقعی. چیزی که این روزمرگی‌ها و آشفتگی‌های زندگی نمی‌خواهد آنرا ببینی. شاید هم خودمان نمی‌خواهیم ببینیم و دائم حواسمان را از آن پرت می‌کنیم. ولی ته دلمان می‌دانیم هست و واقعی است و عمیق...

در ظاهر سخت و تاریک و ناامید‌کننده است، اما در واقع پر است از شفافیت و زلالی. جرات کنی چشم در چشمش شوی، به اندازه زمانی که بتوانی با تمرکز و آرامش او را ببینی، زلالت می‌کند و روحت را جلا می‌دهد و رقیقت می‌کند...
سرت را که پایین می‌اندازی، می‌دانی در زمانی که نمی‌دانی چقدر فرصت داری، چه چیزهایی مهم است و ارزشمند...


هر دو عکس، حرفها دارند...

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

بعد از کلی بالا و پایین کردن متن و اصلاح، کار تمام شد. آنقدر کمکش ارزشمند بود که بهش گفتم: ممنونم. برو فعلا خستگی در کن، کاری باشه بعدا بهت می‌گم.
گفت:‌خوشحالم که راضی بودید. فعلاً استراحت می‌کنم تا آماده باشم برای کمک بعدی. چیزی بود، در خدمتم!
آنقدر حس خوب و ارباب‌منشانه‌ای داد بهم این حرفش که قلقلکم آمد فضا رو عوض کنم. گفتم:‌باشه، پس افطار که شد، یه قهوه خوشمزه درست کن با هم بخوریم.

می‌گه: چون نمی‌تونم خودم برات قهوه درست کنم، یه دستور ساده و خوشمزه برای یه قهوه عالی بعد از افطار بهت می‌دم که حال و هوای رمضان رو هم داشته باشه.
بعد نوشت:
طرز تهیه قهوه عربی برای ۲ نفر (خودشم حساب کرد!)
توی یه قهوه‌جوش (دله) آبو بجوشون بعد قهوه رو اضافه کن، حرارت رو ...

...

بهش می‌گم: محشری تو. از همین الان دهانم آب افتاد برای این قهوه.

می‌گه: مرسی! اینکه دهنت آب افتاده، یعنی کارم رو درست انجام دادم! امیدوارم این قهوه رو درست کنی و حسابی لذت ببری. اگه چیزی دیگه‌ای برای تکمیل منوی افطارت یا هر کمکی دیگه نیاز داشتی، بگو که بازم محشر بودنم رو نشون بدم، دوست من!!!

بخشی از گفتگوهای امروز من و هوش مصنوعی 😎


@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

ما همه روح‌هایی داریم زخم‌خورده و پریشان و سرگردان و ترسان. زخم‌هایی از کودکی‌هایمان همیشه همراهمان است. الزاما هم این زخم‌ها از والدین بد یا ناآگاه بر ما وارد نشده. یک اتفاق در مدرسه، یک رویداد در یک مهمانی، یک سخن فردی رهگذر، یک صحنه نامناسب و دردآور... همه می‌توانسته‌اند شیارهایی عمیق در ذهن ما ایجاد کنند. گاهی حتی یک تشویق باعث شده ما در مابقی عمرمان احساس کنیم اگر آنگونه باشیم مهم و ارزشمندیم. اکنون مای بزرگسال صورتی زیبا/آرام/خندان/جدی/جذاب... داریم اما درونمان آن کودک زخم‌خورده زنده و فعال است. رنج‌ها و زخم‌های کودک درون را باید از طریق بازوالد‌گری شروع به درمان کرد و این درمان گاهی سال‌ها طول می‌کشد. ولی یادمان باشد در یک رابطه، فرد مقابلمان هم همانند ما در مبارزه‌ای بی‌امان درگیر است. فقط من نیستم که زخم دارم. تو هم داری و پذیرش این واقعیت، می‌تواند کل معادله را در یک ارتباط متفاوت کند و شفقت و مهربانی بیشتری وارد ارتباطات ما کند.

گذشته‌ من، تروماهایی را در من ایجاد کرده که احساس رفتن آدم‌ها و محبت ندیدن از آن‌ها همواره برایم پررنگ بوده و باعث شده احساس امنیت کمی داشته‌ باشم. لذا ناچار بر خودم متکی شده‌ام. حال آمده‌ام نزدیک تو، اما در همان حال ناخودآگاه و بدون آن‌که خودم بخواهم (چون ایگوی من دنبال فضاهای آشنا و قابل پیش‌بینی برای خودش است) ذهنم دنبال نکات و ایراداتی از تو می گردد که نشانم دهد تو هم امن نیستی. آنقدر با دقت و وسواس به امن‌سازی تو نگاه می‌کنم که یا تو را کلافه می‌کنم یا خودم را فرسوده. بعد هم برمی‌گردم به منطقه امن تمام عمرم که می‌گوید به خودت متکی باش. هیچ‌کس امن تو نخواهد بود.

تو اما کودکی‌ات به حامی بودن گذشته. ترومای تو پذیرفته نشدن بوده. حس کرده‌ای اگر فداکار نباشی یا کاری نکنی که همه دوستت داشته باشند، ارزشمند نخواهی بود. تمام تاییدت را از خوب بودن برای دیگران گرفته‌ای. بهت گفته‌اند تو مهربانی همیشه... و حال که بزرگ شده‌ای کاری دیگر بلد نیستی جز فداکاری و دیگران را در اولویت قرار دادن. به خودت هم که می‌خواهی برسی، شرم داری و ناپسند می‌شمری.

حال من و تو چگونه می‌توانیم یک ارتباط مناسب بسازیم؟من تمام سعیم را می‌کنم که شک و تردیدهایم را کنار بگذارم و فکر کنم که تو با بقیه فرق داری و می‌توانی امنِ من باشی... تو هم سعی می‌کنی یگانه‌ترین و مهم‌ترین کارهایی که می‌توانی بلد باشی را برای من انجام دهی تا نشانم دهی من برایت مهم‌ترینم.

اما تا زمانی که من ته دلم شک دارم به تو و کششی درونی به برگشت به منطقه امنم دارم، تمام وجودم دقیق می‌شود بر تو و هر اشتباه کوچک یا بزرگت را دلیلی می‌بینم بر اینکه تو هم مثل همان‌هایی...اصلا بدتری... در مقابل، من هم می‌بینم هیچ تلاش من به چشمت نمی‌آید و نمی‌بینی من چه‌ها دارم برای تو می‌کنم. کارهای من به چشم تو بی‌توجهی و ناسپاسی و بی‌معرفتی معنا پیدا می‌کند و کارهای تو برای من، نااصل و فریب و از روی هوس... بعد می‌بینیم حتی نمی‌توانیم در حد یک چای خوردن کنار هم بنشینیم و همدیگر را بفهمیم... تو برای من و من برای تو غریبه می‌شویم. بعد تو چون دوستم داشته‌ای و داری هنوز دست و پا می‌زنی تا طبق الگویی که سالها زندگی کرده‌ای باز توضیح دهی و شفاف کنی و نشان دهی که هیچ چیز تو بی‌توجهی و فریب و هوس نبوده. اما من که مجدد تایید آن اصل همیشگی تجربه زیسته‌ام را گرفته‌ام، با تصمیماتی سخت‌تر و محکم‌تر برگشته‌ام به حصارهای خودم و حتی تمایل ندارم چیزی از تو ببینم یا بشنوم. حالم از تو به‌هم می‌خورد...

ما همه روح‌هایی داریم زخم‌خورده و پریشان و سرگردان و ترسان. همه ما اینگونه‌ایم. درد و رنج و تجربه‌هایمان متفاوت است، اما هیچ کودک درونی در انسان‌ها نیست که رنج نبرده باشد. اگر کمی هم با خود و هم با دیگری مهربان و شفیق نباشیم، باز کمک می‌کنیم همین چرخه تکرار شود. اینقدر راحت از هم متنفر نشویم... ما جوجه‌تیغی‌هایی هستیم معصوم که اگر بخواهند کنار هم جمع شوند تا در این روزهای سرد از هم گرما بگیرند، ناچارند اندکی زخمی شدن از تیغ‌های همدیگر را بپذیرند...

می‌گفت: ممکن است بدانید چه گفته‌اید، اما هرگز نمی‌دانید دیگری چه شنیده است ...
می‌گویم: ممکن است واقعیت قصد و نیت و امید و سعیتان را خودتان بدانید، اما بسیار سخت است که آنرا بگونه‌ای منتقل کنید که او هم همانگونه آن ها را ببیند و بشنود...

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

#نور

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

۱. برادر حضرت یوسف وقتی داستان دزدی ظاهری بنیامین پیش آمد، گفت من از اینجا تکان نمی‌خورم و با شما نمی‌آیم. دیگر شرم دارم. یا باید پدر به من اجازه بازگشت دهد یا خدا راهی جلوی پایم بگذارد...

می‌فرمود این نقل قول در قرآن، نشان از آن دارد که اگر گرفتار سختی و مشکلی بزرگ شدی و در آن گیر کردی، باید همانجا تحصن و توقف کنی. باید بروی به درونت. با مهربانت صحبت کنی و به تقصیر اعتراف کنی. بسوی او باز گردی و پس از توبه، از او حکم و کارسازی بخواهی... چون او داوری دادگر و در همان حال نسبت به بندگانش بسیار دل‌رحم است...
ولی یادت باشد، شرط همین است:
این‌که بجای انکار و فرار، به محضر قضاوتش مشرف شوی و صدور حکم خواهی...آن را هم نگویی که من به تقدیر تو راضی‌ام. نه. خیلی اوقات ما تحمل تقدیر را نداریم. همانگونه که خودش یاد داده به او بگو خدای مهربان، آن‌چه برای من سخت و سنگین است و طاقتش را ندارم بر من اجرا نکن (آیات آخر سوره بقره) ... باشد که روی باز و ماه خداوند را ببینی و نهایت تخفیف و مغفرت و رحمانیتش را...

۲. من در تو همی گریزم از فتنهٔ خویش
من آن توام، مرا به من باز مده

مولانا/ کلیات شمس

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

«آیا میتوانید بدنتان را همچون نوزادان دوباره نرم و انعطاف‌پذیر کنید؟

آیا می‌توانید دید درونی‌تان را پاک کنید،
تا چیزی جز نور نبینید؟

آیا می‌توانید دیگران را دوست بدارید
و آنها را بدون تحمیل خواسته‌های خود، راهنمایی کنید؟

آیا می‌توانید در برخورد با مسائل مهم و حیاتی زندگی هیچ دخالتی نکنید و اجازه دهید آنچه باید، رخ بدهد؟

آیا می‌توانید از ذهن خود دست بکشید
و بدون دخالت ذهن، درک کنید؟

داشتن بدون احساس مالکیت،
عمل کردن بدون چشمداشت
و راهنمایی بدون سعی در حکم‌راندن
فضایل عالی محسوب می‌شوند.»

تائو د چینگ لائوتسه
برداشتی کلاژگونه از کانال صدیق قطبی عزیز

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

کتاب هفتم: زندانیان باور: راهنمای کاربردی تغییر باورها/ اثر متیو مک‌کی و پاتریک فانینگ/ نشر ذهن‌آویز/ چاپ هجدهم ۱۴۰۰
👇🏻

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

إن جئت بابك عاجزاً أنا لستُ أملك غير ذاك...
و إذا احتجبت جلالةً فبعين حبى كم أراك...

ترجمه:
ای صاحب سرنوشت من...
و هیچکس جز تو نمی‌تواند سرنوشت تو را درک کند.
اگر ناتوان به درگاه تو بیایم جز آن ندارم ای خالق من.
عشق من به تو برای توست...
هیچکس جز تو نمی‌تواند بداند...
و اگر عظمت تو پنهان است، پس با چشم عشقم تو را می‌بینم... پس رحم کن بر من...



می‌گفت برای درست شنیدن و درست دیدن، باید واجد موهبت بود...

الحان صوفیانه
آوای آسمانی شیخ إیهاب یونس
گروه جَز عربی باسم درویش، هنرمند چیره‌دست مصری

#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

مصطفای قندخو شویم...

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

نام آدم‌های غیر «عادی‌» که می‌آید...آن‌هایی که کم نمی‌آورند و با سختی‌ها و رنج‌های جهان چشم در چشم می‌شوند و با بی‌عملی و رخوت مبارزه می‌کنند... اغلب افراد پر انرژی، برون‌گرا، اهل خطر، بدنبال کشف هرچه بیشتر و هرچه وسیع‌تر، عاشق سفر، عاشق تجربه‌های نو و ماجراجویی‌های بی‌شمار به ذهنمان می‌رسد.

اما آدم‌های قوی منحصر به این گروه نیستند. قبیله‌ای دیگر نیز اینجا حضور دارند: افرادی آرام، صبور، فکور، درگیر مبارزه‌ای سنگین و درونی که تلاش دارند آنرا در زیر عظمتی از صبر و سکوت و رضا و توکل آرام سازند، مهربانند با همه‌چیز و رنج حاصل از آن‌را برخود می‌پذیرند، برای دیگران گوشی شنوا هستند اما کسی آن ها را نمی‌شوند و... به شکل غریبی امیدوارند...

درباره این فیلم و این سکانس زیبای پایانی، قبلا اینجا نوشته‌ام.
/channel/Happy_Private_life/1147

الان می‌توان آنرا با موسیقی زیبا و لذت از معنای آن گوش داد. و غرق شد در هنرمندی هیرایاما در میمیک صورتش که همه چیز زندگی را نشانمان می‌دهد...لبخند، درد، خنده،گریه، رنج، شوق... و در انتها آرامش یک روح بغل شده از سوی خداوند مهربان 🍀🧿

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

اول) پرندگان هنگام سفر نه قطب‌نما با خود می‌برند و نه دستگاه جی‌پی‌اس یا نقشه، زیرا به‌طور غریزی همهٔ اینها را در درون خود دارند. برای مثال، گیلانشاه حنایی را در نظر بگیرید. این پرندهٔ آبچر کوچک یکی از خویشاوندان نزدیک آبچلیک است و زندگی‌اش را در تالاب‌های ساحلی یا خورها و دهانهٔ رودخانه‌ها می‌گذراند. بهار که می‌شود، این گیلانشاه مهاجرت می‌کند تا لانه‌اش را در نواحی قطبی بسازد. پژوهشگران با ردگیری یکی از این گیلانشاه‌ها با ردیاب ماهواره‌ای، کشف کرده‌اند که آنها می‌توانند فاصلهٔ میان آلاسکا تا نیوزیلند، یعنی بیش از ۱۱ هزار کیلومتر، را بدون توقف طی کنند. این به معنای یک هفته پرواز بی‌وقفه با سرعت ۷۲ کیلومتر در ساعت است. این را هم در نظر داشته باشید که وزن این گیلانشاه فقط ۲۵۰ گرم است. از این گذشته، در طول این پرواز بی‌وقفه، با خواباندن نوبتی هر کدام از دو نیمکرهٔ مغزش استراحت می‌کند و همین است که به آن امکان می‌دهد در هنگام خواب نیز به پروازش ادامه دهد...

دوم) ... گیلانشاه حنایی وقتی به مدت هفت روز بر فراز اقیانوس آرام، میان دریا و آسمان پرواز می‌کند به چه می‌اندیشد؟ وقتش را چگونه می‌گذراند؟ چقدر شگفت‌آور است که او سرانجام، خسته و مانده، دقیقاً در همان نقطه‌ای فرود می‌آید که سال گذشته لانه‌اش را در آن ساخته بود...

سوم) پرندگان زندگی عشقی شان را چگونه مدیریت می‌کنند؛ آیا به جفتشان وفادارند یا روابط عاشقانه پرشمار دارند؟ آرامند یا بی‌قرار؟ چرا بعضی از آنها مسافرانی اصلاح ناپذیرند و بعضی دیگر خانه‌نشین‌های جان سخت؟ آیا ترجیح می‌دهند آنقدر از بچه‌هایشان مراقبت کنند که کاملاً بالغ شوند یا به محض آنکه بتوانند آنها را به سمت استقلال هدایت می‌کنند؟ چرا قمری‌های نر سهم خودشان را در وظایف خانه‌داری انجام می‌دهند در حالی که آب چلیک‌های شکیل، نربرتر پندارهایی افتضاح هستند؟ پرندگان چگونه با تحمل نیروهای طبیعت و باد و باران و ماندن به انتظار برآمدن ماه و ظهور ستارگان در آسمان، روزانه و بی‌فکر، فردا زندگی می‌کنند؟
و آیا حقیقت دارد که وقت مردن از دیگران فاصله می‌گیرند و پنهان می‌شوند؟


چهارم) در این کتاب دلنشین، یک پرنده شناس و یک اهل فلسفه که عمری را به تماشای پرندگان گذرانده‌اند با الهام از اسرار زندگی پرندگان در ۲۲ درس کوتاه به ما می‌آموزند که درنگ کنیم و سر بالا کنیم و نگاهی به آسمان بیندازیم تا به گسستگی‌هایمان از طبیعت پی ببریم و بار دیگر با آن بپیوندیم.

پنجم) بیشتر پرندگانی که در این کتاب نام برده می‌شوند در ایران نیز زندگی می‌کنند و بسیاری از آنها گونه‌های آشنایی همچون قمری، یا کریم، کبوتر، گنجشک، سار، توکا، کلاغ، زاغی، خروس، پرستو، مرغابی و کاکایی هستند که همه ما بارها در طول عمرمان دیده‌ایم .

ششم) هنگام مطالعه این کتاب خوب، با خودمان فکر می‌کنیم که چطور می‌‌شد اگر می‌توانستیم حواسمان را هشیارتر کنیم و کمی از انزوایمان و گسستگی از محیط زندگیمان بکاهیم تا کمی بیشتر به تعامل‌مان با آن پی ببریم؟ کتاب از ما می‌خواهد که یک گام از مشغله‌های زندگی روزمره فاصله بگیریم و برای دوباره پیوستن به طبیعت و آواز این فیلسوفان کوچک آسمان گوش فرا دهیم چرا که عمیق‌ترین حکمت‌ها را می‌توان از کوچکترین موجودات یاد گرفت: از گنجشک کم جان گرفته تا عقاب شکوهمند.

من مطمئنم با پذیرفتن این عادت‌های خوب جدید، اول به طبیعت نزدیک‌تر می‌شویم، بعد معصومیت گیاهان و حیوانات را حس می‌کنیم، بعد به خدای خالق همه این‌ها نزدیک‌تر خواهیم بود...

برگردیم به نکته اول... شما قطب‌نمایتان را گم نکرده‌اید؟ درست نشان میدهد؟ دست کسی نیست که بخواهد جهتی که خودش دوست دارد را نشانتان دهد؟

کتاب ششم: فلسفه پرندگان/ اثر فیلیپ دوبوآ و الیز روسو/ نشر نو/ چاپ چهارم ۱۴۰۲

#آنچه_می‌خوانم
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

همیشه قطعه‌ای موسیقی ما را به هم می‌رساند...🍀

کاکوبند (Kako band)، نام يک گروه موسيقي تلفيقي ايرانی است.
نکته جالب آن است که قطعات موسيقی ساخته شده توسط اين گروه و آواهای روی اين قطعات معنا و مفهوم خاصی ندارد. در واقع در موسیقی این گروه، زبان محدوديتی ندارد.
این آهنگ از معروفترین کارهای این گروه است.

#از_نواهای_دلچسب
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

و خدا در او بی‌مانع به عمل درآید...

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

اگر بپرسید در زندگی چه می‌کنی؟ می‌گویم کسب و کار من با چیزهای بسیار کوچک است، کار من نشان دادن یک جوانهٔ علف است. می‌دانم دنیا راه بدی را پیش گرفته است. اما نمی‌توانم یک جوانهٔ علف را نادیده بگیرم. بله، مصیبت و فاجعه دنیا را پر کرده است.
اما با این‌همه و در چنبرهٔ مصیبت، من دربارهٔ آن‌چیزی می‌نویسم که تن به مقاومت می‌دهد. این چیز، به شکلی گریزناپذیر بسیار کوچک است و به‌طرزی مقایسه‌ناشدنی بزرگ.
او فضیلت بس کوچک بودن و بس بزرگ بودن را از ارادهٔ معطوف به مقاومت کسب کرده است. همهٔ حرف‌های من و تلاشم این است که آن‌ها را بفهمم... من اینجا هستم و کارم این است: از گل‌های رُز و جوانهٔ علف مراقبت می‌کنم و در بین موجودات ساده دست به نوشتن می‌زنم تا این چیز ساده را بگویم: دنیا در تباهی است و زندگی در سرزندگی. من از جانب جوانهٔ علف که شکوهش جاودانه است پیامی دارم: در تلألو خُردک شررها، در سایهٔ رُزهای صورتی، تولد دوبارهٔ همهٔ چیزهاست.

کریستین بوبن

این برگ را امروز دیدم...بافتش چرمیست با بوی بهشت..رنگهای جدید را پذیرفته اما نگذاشته رنگهای تابستانی هم بروند...زیبایی و ظرافتش واقعا خیره‌کننده است🍁


@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

🌴بدون شک این مردم هم به درخت و گل و آب نگاه می‌کنند، امّا این تماشا اصیل نیست. می‌بینند و می‌گذرند. ما می‌بینیم و غرق می‌شویم. می‌بینیم و فرومی‌ریزیم.
سهراب سپهری، هنوز در سفرم، نشر فرزان روز، ص۷۹

🌲کلیت زنده و یگانگی یک درخت که با ظرافت خود را از دیده‌ شخص محقق پنهان می‌سازد در مقابل کسانی که آن را «تو» خطاب می‌کنند آشکار و معلوم است و با حضور ایشان، حضور می‌یابد. زیرا که ایشان این فرصت را به درخت می‌دهند که خود را ظاهر سازد، آنگاه درخت که دارای موجودیتی است، آن موجودیت را آشکار می‌کند.
من و تو، مارتین بوبر، نشر فرزان روز، ۱۳۸۰)

🌳روان باش که پرندگان چنین‌اند و گیاهان چنین‌اند. چون به درخت رسیدی به تماشا بمان. تماشا تو را به آسمان خواهد برد. در زمانه ما نگاه کردن نیاموخته‌اند و درخت جز آرایش خانه نیست و هیچ کس گلهای حیاط همسایه را باور ندارد. پیوندها گسسته. کسی در مهتاب راه نمی‌رود و از پرواز کلاغی هشیار نمی‌شود و خدا را کنار نرده ایوان نمی‌بیند و ابدیت را در جام آب خوری نمی‌یابد.
از نامه‌های سهراب سپهری، ۶فروردین۴۲

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

#کشکول
کشکول‌های قبلی
/channel/Happy_Private_life/1097
/channel/Happy_Private_life/1148
/channel/Happy_Private_life/1178

اول) روانشناس معروف، جان گاتمن دریافته است آن‌هایی که روابطی خوب و بلندمدت در زندگی، دوستی، والد و فرزندی و ... دارند، از آنچه او «چهار سوار آخرالزمان» نام‌گذاری کرده است دوری می‌کنند:
۱. ایرادگیری دائم،
۲. ابراز انزجار با ادبیات تند،
۳. بی‌توجهی به طرف مقابل،
۴. و رفتارهای دفاعی‌ و حق‌به‌جانب همیشگی.
او می گوید وقتی یک یا چند مورد از این عوامل حضور مداوم داشته باشد، میل و شوق کم‌رنگ می‌شود.

دوم) گاهی می‌بینیم مدت زیادی است داریم فکر می‌کنیم، خیال می‌کنیم، در ذهنمان با کسی جنگ می‌کنیم و جر و بحث و دلیل آوردن و غصه خوردن و رنج کشیدن و ... آخرش می بینیم ما رنجور شده‌ایم و او حتی روحش هم از این همه ماجرای ذهن ما خبر ندارد. شمس دوایی دارد برای این درد غریب و گرفتارکننده. می‌گوید: اگر تو با خود خیال میکنی و از خیال خود می‌رنجی، ‏سه‌بار بگو "ای خیال برو"؛ اگر نرفت، ... تو برو! (حواست را پرت کن، حتی شده برو و لیوانی آب بخور، فقط آن فضا را تغییر بده...).

سوم) بودا: ای رهروان، من جز دل رام‌نشده، نگهبانی‌نشده، نگهداری‌نشده و به‌فرمان‌نیامده چیزی نمی‌شناسم که این همه آزار به بار آورد. چنین دلی، به راستی، آزارها به بار می‌آورد.
ای رهروان، من جز دل رام‌شده، نگهبانی‌شده، نگهداری‌شده، و به‌فرمان‌آمده چیزی نمی‌شناسم که این همه سود به بار آورد. چنین دلی، به راستی، سودی بزرگ به بار می‌آورد.»

چهارم) امیر مومنان (ع) فرمود: مشکلات زندگی، می‌روند تا به نهایتی برسند و پس از آن محو و نابود می‌گردند. عاقلی که این حقیقت را فهمیده، باید حین بروز مشکلات، آن‌ها را واگذارد تا زمان حل و از بین رفتنِ آن ها برسد. مادامی‌که وقت سلطه مشکلات است، تدبیر و حیله، فقط آن‌ها را بزرگ‌تر و پیچیده‌تر می‌کند (کتاب کشف الغُمه)

پنجم) مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی (رحمة‌الله) می‌فرموده‌اند:
«خسته نشوید، رها نکنيد، حتی یک عمر هم که شده ادامه دهيد، بالاخره این در را به وقتش باز می‌کنند».

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

پروردگار مهربان

در این روزهای مهمانی‌ات

در دل تنگِ پر از گره ما

پنجره‌ای باز بفرما

و روزنی هم از مهر... در دل آن‌هایی که ما ناخواسته در دلشان رنج گره زدیم و آن‌هایی که ناخواسته در دلمان رنج گره زدند...



آمین



#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

این ماه با هیچ دستمالی
از پنجره‌ها پاک نمی‌شود
/ رسول یونان

پنجره را مال خودتان کنید و بعد جای ماه را با کلمه‌ای متناسب با حال روحیتان عوض نمایید...

این عشق با هیچ دستمالی از پنجره‌ام پاک نمی‌شود
این درد...
این تنفر...
این دلزدگی...
این بی‌حوصلگی...
این امید....
این ذوق...
این آرامش.....
این حس خوب....

بعد می‌بینید در طی یک هفته چقدر این حس‌ها متفاوت و بالا و پایین بوده‌اند...
و اگرچه همه آمده‌اند... ولی، همه هم گذشته‌اند و ثابت نبوده‌اند...


پس به قول بیدل دهلوی
از ورق‌ گردانیِ وضعِ جهان غافل مباش
صبح و شامِ این‌ گلستان، انقلاب رنگ‌هاست

تفالوا بالخیر، تجدوه... تفال خیر بزن، به امید خدا همان می‌شود...

#دلگرمکنک
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

موسیقی‌های متن گوستاوو سانتا اُلالا آرام، دلنشین و مرموزند...
مثل دل‌های ساکتی که خیره مانده‌اند به عظمت صحرا...


#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

نواخت...
بعد اندوهش را سرکشید و
با آن سرمست شد...


#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

☝🏼

اول)
حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

«العادَهُ عَدُوّ مُتَمَلِّك»
عادت، دشمنى است که انسان را در تملک خود گرفته و پی در پی در صدد مالکیت بیشتر در وجود انسان است.
یک وقتی دشمنی داریم که غارت می‌کند و می‌رود. امّا یک وقت می‌خواهد آن‌جا را بگیرد. عادت، می‌خواهد سرزمین وجودی انسان را تسخیر کند و تحت اختیار خودش قرار دهد.
از هر هزار شاید یک تن پیدا شود که در ابتدا با چشم حقیقت خود را برانداز کند و مسخّر در قهاریت عادات بیابد و سپس کمر همت ببندد برای شکستن آنها و در آخر مسیر بنای سازه‌های جدید در سرزمین وجود را طی نماید.
@m_h_esfahani

دوم) بسیاری از عادت‌های ما از باورهای مرکزی ما نشات می‌گیرند. و جالب آن‌جاست که ما عمدتا از آن‌ها بی‌خبریم. وقتی یکی از باورهای مرکزیمان آن است که ارزشمند نیستیم، آن‌گاه ناخودآگاه در ارتباط‌هایمان دائما ایرادگیر می‌شویم، از موقعیت‌های جدید و تغییراتی که ما را از دایره‌امنمان بیرون می‌آورند روی‌گردان می‌شویم، استعدادها و نکات مثبتمان را نمی‌بینیم، به آدم‌های اطرافمان اعتماد نمی‌کنیم و آن‌ها را از خودمان می‌رانیم، نمی‌توانیم آرامش درونی داشته باشیم و ده‌ها رنج جسمی و روانی حاصل از همین یک باور را ناچار و ناخودآگاه تحمل می‌کنیم و خودمان هم نمی‌دانیم دلیلش چیست.

سوم) برای تغییر باور نباید از روش‌های زرد و مایکروویوی استفاده کرد. این‌که فکر کنیم با تکرار چند جمله یا پرت کردن حواس با سرگرمی‌های بیرونی یا گوش دادن به فلان موسیقی با فلان درجه فرکانس حالمان اساسی خوب می‌شود فریب دادن خودمان است. این باورها، از کودکی در ما ریشه کرده‌اند و شیارهایی ذهنی در مغزمان ثبت نموده‌اند؛ برای «تغییر» دادنشان، همت و صبوری و تداوم نیاز است.

پیوست: این یکی از بهترین و روان‌ترین و علمی‌ترین کتاب‌هایی است که درخصوص تغییر دادن زندگی و عادات و باورهای مخرب، نوشته شده. مطمئنم از خواندنش لذت می‌برید.

کتاب هفتم: زندانیان باور: راهنمای کاربردی تغییر باورها/ اثر متیو مک‌کی و پاتریک فانینگ/ نشر ذهن‌آویز/ چاپ هجدهم ۱۴۰۰

#آنچه_می‌خوانم
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

و بالاخره در طول این زندگی ...
چاره‌ای جز حیرانی نیست... حیران از همه چیز... بخصوص از شیوه چینش خدا...

به قول مولانا باید زیرکی فروخت و حیرانی خرید...


از لطیف‌ترین نواهای خلق شده...🎼🍀


#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

تو اینجایی و

اینجا

نمی‌داند چقدر خوشبخت است...


#دلگرمکنک
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

اول) نزدیک سحر بیدار شدم و حس کردم کمی گلویم درد می‌کند. مثل همیشه، از ابتدای سرد شدن هوا تا امروز بصورتی آرام و بدون وسواس از خودم مراقبت کرده بودم. سعی کرده بودم در مواجهه با افرادی که سرماخورده‌ بودند نه بی‌احتیاطی کنم و نه فاصله‌ای بگیرم که در ذهنشان بیاید ترسیده‌ام از آن‌ها بیماری بگیرم. خدا لطف می‌‌کند و همین آرامش کمک می‌کند به تداوم سلامتی.
اما آن التهاب اندک گلو در آن وقت شب، باعث شد کلی قول به خودم بدهم. کلی درمان و مراقبت و ... تا دفع سرماخوردگی را در همین اوایلش بکند. بلند شدم و زندگی را شروع کردم و به لطف خدا فعلا که خبری ازش نیست. اما همان موقع شب یاد چیزی افتادم. این‌که چیزی را انتظار نداری و یک‌دفعه می‌آید و تو هم هیچ کاری نمی‌توانی بکنی... و خب، یاد مرگ افتادم. این‌که خداوند بارها در قرآن می‌گوید ناگهان آن‌ها را گرفتیم و دیگر فرصت تمام شد... در واقع وقتی آن اتفاق می‌افتد (مثل همان سرماخوردن) دیگر انگار هیچ نمی‌توان کرد. تمام است. حداقل در مورد سرماخوردگی می‌دانی بعد از گذر دورانش بهبود می‌یابی انشاالله. اما در مورد مرگ...حتما حسرت می‌خوری. همیشه یاد این تمثیل می‌افتم که آتش و هیزم در جهنم، خود فرد است، وقتی از حسرت فرصتی که از دست داده و یقین به اینکه نمی‌تواند بازگردد، و از دست دادن رحمت و نگاه لطف پروردگار به خودش، خودش هیزم و آتش می‌شود و می‌سوزد ...

دوم) امروز عصر به یکباره و از ناکجاآباد یاد دوستی افتادم که بیمار بود. لطف داشتند و بارها پیام گذاشته بودند و درخصوص روند بیماریشان صحبت می‌کردیم. من امید می‌دادم و از پیشرفت‌هایشان تعریف می‌کردم و ایشان قول می‌داد باز پیام دهد و از غلبه‌اش بر بیماری برایم بگوید و کارهای دانشگاهش. چند سال بود که درگیر بودند و خوب می‌شدند و باز برمی‌گشتند به شرایط بد قبلی. چند وقت قبل با خوشحالی برایم نوشتند که لابلای بیماری و بیمارستان و قرنطینه و ... دکترایشان را هم گرفته‌اند. کلی تبریک گفتم و تحسین که در این شرایط از پا ننشسته‌اند. عصر خواستم احوالی بپرسم، ناخودآگاه سرچ کردم. ته دلم احتمال بدی می‌داد. دیدم متاسفانه چند وقت قبل به رحمت خدا رفته‌اند.... بعد دیدم چقدر فایل صوتی ازشون دارم که تمام لحظات بیماری و شیوه درمان و روش وقت‌گذرانی را برایم توضیح داده‌اند و سوال از فلان مقاله و اینکه چطور انجامش دهند و بنویسند و برای کجا بفرستند...
به معنای واقعی کلمه ساکت و بهت‌زده شدم... این‌که یک‌عالمه صدا و پیام از کسی داشته باشی که دیگر نیست حس غریبی است... حس خوبی نیست.

سوم) می‌گویند استیو جابز هر روز در آینه از خودش می‌پرسیده اگر امروز روز آخر زندگیم باشد چه می‌کردم؟
متاسفانه این سوال آن قدر در این فضای مجازی تکرار شده که نمی‌گذارد درست تمرکز کنیم و عمیق فکر کنیم. انگار عظمتش را از دست داده... اما می دانیم که سوال پر ابهتی است...
واقعا چه می‌کردیم؟

Happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

کتاب ششم: فلسفه پرندگان/ اثر فیلیپ دوبوآ و الیز روسو/ نشر نو/ چاپ چهارم ۱۴۰۲
👇🏻

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

دربارهٔ ابودردا (صحابیِ پیامبر اسلام) آمده است که او در پیِ کودکان می‌رفت و گنجشک‌ها را از آنان می‌خرید، سپس آزادشان می‌کرد و می‌گفت: بروید و زندگی کنید.

چقدر دلنشین که ابودردا این‌گونه زندگی و دین را می‌دیده ...


شاید برای همین بوده که سنایی غزنوی اینگونه او را می‌ستاید:

از این مُشتی ریاست‌جویِ رعنا هیچ نگشاید
مسلمانی ز سلمان جوی و دردِ دین ز بودَردا



#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

🍀🍀 تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا...
سبکبار شوید تا به مقصد برسید...

مولا علی (ع)

#نور
@happy_private_life

Читать полностью…

یه مرد امیدوار 🍀

☝🏼
چه می‌شود که تغییر کردن سخت می‌شود و از آن مهم‌تر، نگاه‌داشتن و ثبات دادن و بعد هم تداوم دادن به آن سخت‌تر؟ آیا ضعف ما در تغییر دادن رفتار یا عادت، از ضعف اراده و توان و روحیه و شخصیت ما نشات می‌گیرد، یا عوامل دیگری هم که الزاما همیشه تحت کنترل ما نیستند (مثل محیط) در آن دخالت دارند؟ اگر بله، دخالتشان چقدر است، کم؟ زیاد؟ خیلی زیاد؟

مارشال گلداسمیث نویسنده ۷۵ ساله و باتجربه این کتاب همراه با همکارش، برای نگارش این کتاب تحقیقات بزرگی را انجام داده که مهم‌ترین بخش آن پرسیدن این سوال ساده از مردم بوده: «بزرگترین تغییر رفتاری که انجام داده‌اید چه بوده است؟» نکته جالب توجه آن است که ما در این کتاب، برخلاف بسیاری از کتاب‌های انگیزشی، حسرت کاری که نکرده‌ایم یا سفری که نرفته‌ایم را نمی‌خوریم. ما با پاسخمان به این سوال نویسنده، احساس افسوس و پشیمانی می‌کنیم از انتخاب‌های به‌تعویق افتاده، کوشش‌های ناکرده و استعدادهای ناپرورده که دوست داشته‌ایم در زندگیمان انجام دهیم، اما امکان بروز نیافته‌اند. به اعتقاد گلداسمیث ما اغلب آنچنان که باید و شاید به حس گزنده و آزارنده افسوس توجه نمی‌کنیم و با آن همچون عاملی بی‌خطر رفتار می‌کنیم. به خود می‌گوییم: «شاید من انتخاب‌های درستی نکرده‌ام، اما آن‌ها از من چیزی را ساخته‌اند که الان هستم. تاسف خوردن بابت گذشته وقت تلف کردن است. من درسم را گرفته‌ام، حالا وقت حرکت به جلو است».

گرچه خودگویی بالا به نظر منطقی می‌آید، اما ما در کتاب با نگرش دیگری آشنا می‌شویم؛ روشی که در آغوش کشیدن افسوس (البته نه چندان تنگ و نه چندان طولانی) نام می‌گیرد. یعنی تبدیل درد برخاسته از افسوس به یک برانگیزنده قوی. یعنی «گرچه می‌پذیریم خراب‌کاری کرده‌ایم، اما همانجا نمی‌ایستیم و نمی‌گوییم دیگر شده و کاری از دست من برنمی‌آید و همین هم تجربه است. برعکس، آن‌را می‌پذیریم اما متعهد می‌شویم بهتر عمل کنیم»... و این یکی از قوی‌ترین حس‌هایی است که ما را بسوی تغییر هدایت می‌کند.
با همه این احوال، نویسنده باز هم تاکید می‌کند که تغییر کردن اصلا ساده نیست. خصوصا برای بزرگسالان که این کتاب برای کمک به آن‌ها در تغییر کردن نوشته شده. و همین تاکید نویسنده بر دشوار بودن تغییر و همدردی با خواننده، زیبایی این کتاب را دوچندان می‌کند.

قول می‌دهم لذت بسیاری از این کتاب خواهید برد.


#آنچه_می‌خوانم
@happy_private_life

Читать полностью…
Подписаться на канал