7512
یونس اقتداری| رواندرمانگر تحلیلی Admin: @InsightGroup_Admin
آن کس که چشمِ دیدن و گوشِ شنیدن دارد مطمئن باشد که هیچ موجودی فانی نمیتواند رازی را از او پنهان نگاه دارد. دروغگو، حتی هنگامی که لبهایش خاموشاند با سر انگشتانش سخن میگوید و خیانت از سرتاپایش میبارد.
#زیگموند_فروید
مصاحبهگر:
برنارد شاو مدعیست که تعداد سالهای حیات ما اندک است؛ او بر این باور است که انسان مستعد این است که با وارد کردن نیروی ارادهاش به نبردهای فرگشتی سالهای زندگانی خود را طولانیتر کند، البته اگر چنین تمایلی داشته باشد.
فروید:
منکر این موضوع نمیشوم؛
ای بسا مرگ یک ضرورت بیولوژیک نباشد؛
شاید ما میمیریم، چون میخواهیم که بمیریم؛
به همانسیاق که عشق و نفرت پیوسته در سینهی ما جای میگیرند، لبهی دیگر آرزوی موجود زنده برای بقا، چیزی مگر نابودی خویش نیست.
🗣Sigmund Freud to George Sylvester Viereck,1927
رضایتمندی مثل نسیمی است که از آغوش عبور کرده؛ حسش میکنی، ولی نمیتوانی نگهش داری.
آدام فیلیپس، رضایتمندی را یک حالت روانی ثابت نمیبیند، بلکه؛ آن را ظرفیتِ زیستن با میل، ناکامی و خیالپردازی میداند.
روانکاوی از نظر او قرار نیست این رضایتمندی را "بسازد" یا "بازگرداند"، بلکه؛ کمک میکند تا فرد از رضایتمندی های لحظهای نترسد، یا توقعِ پایداری از آن نداشته باشد، و بتواند از آن به عنوان نیرویی زندهکننده استفاده کند.Adam Phillips, Missing Out: In Praise of the Unlived Life (2012)
بازنشر از کانال تلگرام:
@psychoanalysis96
سوگواری، فقط برای از دست رفتهها نیست؛ گاهی برای آن چیزیست که هرگز نداشتیم، ولی دلمان میخواست داشته باشیم!
ملانی کلاین
باید عشقی داشت؛ عشقی بزرگ در زندگی، از آن رو که این عشق، برای نومیدی های بی پایانی که ما را در چنگ میگیرد عذر موجهی میتراشد.
آلبر کامو
در شکاف بین آنچه روزی آرزو داشتیم باشیم و آنچه در حال حاضر هستیم، باید درد،اضطراب، حسادت و تحقیر بیاید.
آدام فیلیپس
من ترجیح میدهم مادری داشته باشم که مثل هر آدم دیگری تعارضات درونی و انسانی خودش را دارد ، تا اینکه مادری داشته باشم که همه چیز برایش راحت و حل شده است، مادری که همهی جوابها را میداند و با شک و تردید بیگانه است.
یک مادر به اندازه کافی خوب، مادری است که خودش را به عنوان انسانی که ضعف ها و توانمندی های خاص خودش را دارد به رسمیت می شناسد. طبیعی است که چنین مادری از فرزندش هم انتظارِ خوب، کامل و بی نقص بودن نخواهد داشت و او را با همه ضعف و نقص هایی که دارد ارزشمند می بیند. در نتیجه؛ با اشتباهات خودش و فرزندش کنار می آید. هر چند سعی میکند ارتباطشان را به این سمت ببرد که هر دو با هم بتوانند راه های واقعی را برای کم کردن اشتباهات و ضعف هایشان پیدا کنند.دونالد وینیکات
«روانشناس» یا «تکنسین روانشناسی»؟!
ابتدا با یک مثال ملموس تفاوت تکنسین و کسی که فراتر از یک تکنسین حرکت میکند را مشخص میکنم و بعد به سراغ روانشناسی و تکنسین روانشناسی میرویم:
یک تکنسین ساختمان میتواند بر اساس نقشهی از پیش آماده، آجر روی آجر بگذارد و سازهای بسازد. اما یک معمار فراتر میرود: او باید بداند این ساختمان در چه محلهای قرار دارد، با چه فرهنگ و تاریخ و بافت اجتماعی پیوند میخورد، و چگونه میتواند به جای صرفاً سرپناه، «فضا» و «تجربه زیسته» طراحی کند و بیافریند.
و اما در روانشناسی در کدام مسیر قدم میزنیم؟!
واقعیت آن است که در هر حرفهای، حرفهمندی قدمی فراتر از تسلط بر ابزار کار و تکنسینی است. اگرچه میشود بسته به قدوقامت نظامهای اداری، نهادهای دولتی و نهادهای استخدامی همیشه «تکنسین روانشناسی» بود و توهم روانشناسبودگی داشت. در روانشناسی هم وضعیت چنین است و ظاهراً تمایز میان روانشناس و تکنسین روانشناسی چندان مورد توجه قرار نمیگیرد؛ اما تردید نکنیم که این تمایز در عین همپوشانی، تمایزی جدی و معرفتشناختی است. اینکه دانشگاهها، وزارتخانهها و نظامهای شغلی کشور یکسره در کار تربیت تکنسین یا گماشته برای روانشناسیاند، باعث نخواهد شد بتوانیم چنین تمایزی را نادیده بگیریم.
کوتاه بگوییم؛ برای آنکه روانشناس باشیم نه صرفاً تکنسین روانشناسی ، لازم است علاوه بر تسلط بر ابزارهای آزمون، تئوریهای درسی و دستورالعملهای اداری، درک عمیقی از نسبت روان با جامعه، تاریخ، تجربههای زیسته و شرایط زیستجهان انسانی داشته باشیم. مهمتر از آن، باید سازوکار نیروها و روابط قدرت در میدان روانشناسی و سلامت روان را بشناسیم؛ نه لزوماً برای آنکه روانشناسی را به کنش سیاسی تقلیل دهیم، بلکه برای آنکه ایدهها، روشها و درمانهایمان توسط ساختارها و فرایندهای بوروکراتیک بلعیده و بیاثر نشود.
اینکه صرفاً یک تکنیک درمانی یا یک تست روانی بتواند مراجع را قانع کند، هرگز برای اینکه یک تکنسین را به روانشناس واقعی بدل کند کفایت نمیکند. این اتفاق تنها وقتی رخ میدهد که فرد بتواند از مرز تکنیک، آزمون و دستورالعمل فراتر رود و حساس باشد به قلمروافزایی نیروهای سیاسی-اقتصادی و سازمانی که تمایل دارند روان، درمان و حتی تجربه زیسته انسانها را به ابزاری مصرفی و کالایی تقلیل دهند.
روانشناس باید بداند روانشناسی امروز نه فقط کاربردی است در چارچوب دستورالعملها و پروتکلها، بلکه کنش یا واکنشی است در امتداد حیات ذهنی، بدنی و عاطفی فرد درون جغرافیای انسانی، تاریخی و زبانی مشخص. بنابراین حساسیت به آنکه چگونه نیروهای مسلط میکوشند روانشناسی و روانشناس را به ابزار بوروکراسی و مصرف تقلیل دهند، امری ثانوی نیست؛ بلکه بنیادی و معرفتشناختی است.
چه در حوزه ی درمان و چه پژوهش که دو تا از وظایف اصلی روانشناس است،روانشناس و روان درمانگر باید سعی کند فرارتر از یک تکنسین حرکت کند تا هم به خودش و هم به حرفه اش غنای کافی بدهد
مطمئن باشیم اگر نخواهیم وضعیت معاصر روانشناسی و اقتضائات آن را درک کنیم و در پیلهی توهم روانشناسبودگیِ خودمان باقی بمانیم هم باعث رکود کاری خودمان و هم باعث رکود شخصیتی و سرخوردگی خودمان می شود.
وحید خسروانی
در این ویدئو ،جاناتان شدلر ،مفهوم neutrality در روانکاوی را توضيح می دهد.
ترجمه و زیرنویس :وحید خسروانی
کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام
سی و ششمین جلسه ژورنال کلاب کلینیک مهرجان
"خود؛ ابژه ی گمشده"
خوانشی از مقاله درآمدی بر نارسیسیزم
جلسه آنلاین:
📅 شنبه ۵مهر، ساعت ۱۹
📍 بستر گوگل میت
حضور برای علاقهمندان به روانشناسی آزاد و رایگان اما با ثبت نام قبلی امکان پذیر است.
جهت ثبت نام پیام دهید👇🏻
@Mehrejanclinic
📞 09353330412
🌎 www.mehrejanclinic.com
📷 https://www.instagram.com/mehrejan.clinic/
از شما دعوت میکنیم در این رویداد همراه ما باشید.
هدف تحلیل این است که؛ به بیماران کمک کنیم قصه هایی را که زندگی کردهاند کشف کنند و از این راه به قصه هایی دست بیابند که مایل اند زندگی کنند. مولف قصه خود شدن، عامل تعیین کننده تحلیلِ "به اندازه کافی خوب" است.
هر چند دیگران هم میتوانند نقش تعیین کنندهای در شکلگیری و ادامه قصههای بیماران ما داشته باشند، اما پیشرفت تحلیلی به سمت بهتر زیستن تنها هنگامی اتفاق میافتد که بیمار بپذیرد مولف قصههایی است که در تحلیل بروز کردهاند؛ مولفِ شکلگیری، تداوم و نتایج آنها.
فرد بوش
من مالک درد نیستم، او مالک من است:
من خودِ دردم!
رنج و عشق | خوان_داوید نازیو
🔍 چرا عاشق، معشوق را بیش از حد آرمانی میکند؟
گاهی آنچه «عشق» بهنظر میرسد، در واقع نیاز پنهان ما به احساس ارزشمندی است.
وقتی معشوق را برای خود کامل و بینقص میسازیم، ناخودآگاه به خودمان میگوییم:
«من که چنین معشوقی دارم، پس خاص و ارزشمندم.»
این یعنی آرمانیسازی و بیش از آنکه دربارهی «او» باشد، دربارهی نیازهای درونی ماست.
اگر درگیر این ماجرا هستی از خودت بپرس این تصویر آرزوی من است یا خود اوست؟
🌱 عشق واقعی زمانی شکل میگیرد که معشوق را همانطور که هست ببینیم؛ با زیباییها و نقصهایش، نه وسیله ای برای برتری خودمان.
ارتباط و رزرو وقت مشاوره و رواندرمانی
▫️کانال تلگرام کلینیک مهرجان:
🆔 @mehrejanbnd
"رواندرمانی در میدان جنگ"
📌 نگاهی به فضای رواندرمانی در مواجهه با بحرانهای اجتماعی، نقش رواندرمانگر و چالشهای تازه در روند درمان.
جلسه آنلاین:
📅 شنبه ۱۸ مرداد، ساعت ۱۹
📍بستر گوگل میت
حضور برای علاقهمندان به روانشناسی آزاد و رایگان اما با ثبتنام قبلی امکانپذیر است.
📞 09353330412
@Mehrejanclinic
📌لینک جلسه از طریق گروه تلگرام زیر در دسترس شما قرار خواهد گرفت.
/channel/mehrejan_clinic
🌀 گروه آموزشی مهرجان | کانال تخصصی
ما گروهی از درمانگران در کلینیک روانشناسی مهرجان هستیم.
در این کانال، آنچه میان ما جریان دارد را با شما به اشتراک میگذاریم:
تأملات بالینی، مفاهیم نظری، دغدغههای اخلاقی، و تجربهی زیستهی درمان.
📚 با تمرکز بر:
– رواندرمانی و روانکاوی
– نظریههای روانشناسی
– اخلاق حرفهای در درمان
🔸 آنچه اینجا میخوانید:
– محتوای تخصصی، علمی و تأملبرانگیز
– پیوند میان تجربهی بالینی و اندیشه نظری
– گفتوگو درباره رابطه، ذهن، زبان و رنج انسانی
این کانال بازتاب صدای حرفهای ماست نهفقط بهعنوان درمانگر، بلکه بهعنوان انسانهایی در مسیر آموختن، گوش دادن و بودن.
📍مخاطبان ما: علاقهمندان، دانشجویان و همکاران حوزهی روان
🧭 پذیرش مراجع: درمان حضوری در بندرعباس و درمان آنلاین برای سراسر کشور و ایرانیان خارج از کشور
@mehrejanbnd
📘 سیستم و تعادل جویی؛ کشف هفت قاعده بنیادین بقا
نویسنده: دکتر حسن مختارپور
آیا تاکنون اندیشیده اید چرا بسیاری از رفتارهای ما از عادت های روزمره گرفته تا واکنشهای هیجانی و حتی تصمیمات بزرگ زندگی گاهی ما را به تعادل و آرامش میرسانند و گاهی به فرسایش و آشفتگی؟! این کتاب پاسخی نوآورانه به این پرسش ارائه میدهد.
سیستم و تعادل جویی، حاصل سالها پژوهش میدانی و بالینی در حوزه روان شناسی اعتیاد و سلامت روان است و برای نخستین بار هفت قاعده بنیادین بقا را رمزگشایی میکند، قواعدی که همچون زبان مشترک در سراسر سیستم های هستی جاری اند، از رفتار یک سلول کوچک تا گردش سیارات و کهکشانها میباشد این قواعد جهان شمول حلقه گمشده ای میان روان، بدن، طبیعت، علم و الهیات میباشند.
اساساً روانشناسی جریان غالب بخصوص در ایران بر علیه روابط عاطفیی که افراد از هم فاصله ی فیزیکی دارند،مثلا در دو شهر مختلف هستند ،جبهه میگیرند و افراد را به سمت روابطی که افراد در اون دائما به هم نزدیک هستند سوق می دهند،خود ملت هم با تاثیر پذیری از این جریان و الگو گیری غلط انتظارات و استانداردهایی غیر مبتنی بر واقعیت برای خود تعریف کرده اند که اگر مثلا یک ساعت پارتنرشون کنارشون نباشه تشنج می کنند و احساس میکنند رابطه ی خوبی ندارند،در حالیکه در گذشته پیش میومد که افراد به دلایل مختلفی مثل کار در یک شهر دیگر،جنگ،مشغله های مختلف زندگی و هر دلیلی از هم دور می افتاند از نظر فیزیکی ولی باز اون دلبستگی بینشون قوت داشت و زندگی عاطفی خوبی تجربه میکردند،اما الان که دیگه خودتون کم و بیش خبر دارین که این یه ذره جدا شدن دو پارتنر باعث شکست رابطه حالا یا با خیانت یا موارد دیگر می شود.
و اما میخوام چرایی و ریشه های این وضعیت را بر اساس مقاله ای از وینیکات به نام
« The Capacity to be Alone » بررسی کنم.
بر اساس نظر وینیکات ظرفیت تنها بودن از نشانه های بلوغ هیجانی است و فرد با درونی سازی ابژه ی مورد عشق در غیاب فیزیکی اون هم می تواند دلبستگی خود را با ابژه حفظ کند و عدم حضور موقت فیزیکی اون رو دلیل بر نیستی اون ندونه،یعنی به طور مثال اگر دو نفر در یک ارتباط عاطفی هستند و بنابر دلایلی از نظر فیزیکی از هم دور هستند فرد یکه ظرفیت تحمل تنهایی را دارد می تواند این دور بودن فیزیکی را تاب آورد و دلبستگی و ارتباط عاطفی خود را حفظ کند و به فکر گزینه های جایگزین نباشد.
اما این ظرفیت تنها بودن به عنوان یک ویژگی مهم از کجا می آید؟
درک نظریه وینیکات درباره بلوغ عاطفی مستلزم پذیرش و تحلیل پارادوکسی است که درک سنتی ما از تنهایی را به چالش میکشد. وینیکات با عبور از دوگانگی ساده «تنهایی» در برابر «حضور دیگری»، یک فضای ارتباطی نوین را معرفی میکند که در آن این دو مفهوم در هم تنیده میشوند.
این پارادوکس را میتوان به این صورت تعریف کرد«ظرفیت تنها بودن بر اساس تجربه تنها بودن در حضور شخص دیگر شکل میگیرد» این «شخص دیگر» در مراحل ابتدایی زندگی، مادر یا جایگزین اوست که حضوری قابل اعتماد و بدون مداخله دارد. نوزاد در حضور فیزیکی و عاطفی مادر، در حالی که مادر مشغول کار خود است و فشاری بر نوزاد وارد نمیکند، میتواند برای اولین بار تنها بودن را به شیوهای امن تجربه کند. این حضور، یک حمایت خاموش برای ایگوی در حال رشد نوزاد فراهم میآورد.
و این فضا و رابطه الگویی می شود برای روابط آینده ی فرد با دیگرانی غیر از والدین و یکس از مهمترین ویژگی های بلوغ هیجانی است که از نظر من حتی افراد با ارتباط نزدیک و پیوسته هم باید این دوری رو به عنوان آزمونی برای ظرفیت تنها بودن را آزمایش کنند.
وحید خسروانی
اگر سوژه بخواهد ابژهای را به کار گیرد، باید ظرفیت بهرهگیری از ابژهها را داشته باشد. این توانایی بخشی از گذار به اصل واقعیت است.
این توانایی فطری و مادر زادی نیست و اینطور نیست که هر آدمی بهحتم از آن برخوردار باشد. رشدِ قوه بهرهگیری از ابژه یکی دیگر از مصادیقِ فرایند بلوغ است و به دست آمدن آن بستگی به محیط مساعد دارد.
در اینجا توالی خاصی به قرار زیر در میان است:
1_ سوژه با ابژه رابطه میگیرد.
2_ ابژه در عوض اینکه سوژه آن را در جهان جا بدهد، در فرایند یافت شدن وارد میشود.
3_ سوژه، ابژه را ویران میکند.
4_ ابژه از ویرانی جان سالم به در میبرد.
5_ سوژه میتواند از ابژه بهره بگیرد.
دونالد وینیکات
چرا ژک لکان برای انتقال مفاهیم هم از درس گفتار (سمینار های شفاهی) و هم از درس نوشتار(مقالات کتبی)استفاده کرده است؟!
ژک لکان روانکاو فرانسوی به نحوی یک سنت شکنی در انتشار مفاهیم ایجاد کرد تا جایی که متفکران دیگر قبل از او معمولا بر نوشتار تاکید داشتند و آثار خود را به صورت متنی منتشر میکردند اما لکان تصميم گرفت در کنار متن به انتشار گفتاری مفاهیم هم اهمیت ویژه ای بدهد.
ژک لکان روانکاو فرانسوی ٢٨ سمینار برگذار کرد که از سالهای ١٩۵٣ تا ١٩٨١ به طول انجامید و همچنین حدود ٣٠مقاله منتشر کرد ،تقریبا کارهای گفتاری و نوشتاری لکان با هم برابرند و این نشان دهنده ی اهمیت خاص و تأکید خاص لکان بر انتقال گفتاری مفاهیم روانکاوی است.
اما چرا لکان بر انتقال گفتاری و سمیناری دانش تاکید داشت؟
لکان خودش در یکی از مقالاتش با عنوانِ «L’instance de la lettre dans l’inconscient»
به این پرسش با دلایل زیر پاسخ می دهد:
◀️اثر شکلدهنده گفتار
لکان تاکید میکند که ابعاد متفاوت گفتار (لحن، تعلیق ها، ریتم، تغییرات لحظهای) برای ایجاد اثر شکلدهنده در مخاطب ضروریاند.
متن نوشتاری چنین قابلیت لحظهای و پویا را ندارد و نمیتواند همان اثر را بر مخاطب بگذارد.
پویایی و لایو بودن گفتار برای اثر گذاری بیشتر بر مخاطب اهمیت دارد.
◀️ تغذیهٔ درس گفتارها با مواد تازه
هر سمینار لکان شامل مواد تازه و بیسابقه است.
اگر لکان صرفاً قصد داشت دانش را با متن انتقال دهد، این تازگی و نوآوری به مخاطب منتقل نمیشد؛ گفتار اجازه میدهد انعطاف و پاسخگویی به لحظه فراهم شود.
◀️تناسب با مخاطب
لاکان برای هماهنگی و تناسب با ویژگیهای خاص مخاطب ( به چه مخاطبی قرار است دانش را انتقال دهیم؟) از گفتار استفاده میکند.
متن نوشتاری نمیتوانست به همان اندازه با مخاطب ارتباط برقرار کند یا ویژگیهای خاص آنان را مد نظر قرار دهد.
◀️ارتباط با زنجیره ی دالها و ناخودآگاه
گفتار مستقیم و زنده، همانند حرکت شبکهای دالها در ناخودآگاه، اثرگذاری بیشتری دارد.
متن نوشتاری صرف، بیشتر ثابت و محدود است و نمیتواند تعامل پیچیدهٔ مابین دالها و سوژهها را نشان دهد.
بنابراین لکان همانطور که در مورد ناخودآگاه گفت ،ناخودآگاه ساختاری چون زبان داد ،از تمام قابلیت های زبانی برا انتقال دانش در مورد ناخودآگاه استفاده کرد.
وحید خسروانی
ظاهر، روابط سهنفره تصویری از هیجان، جسارت و تنوعاند، صحنهای که در آن مرزها شکسته میشوند و میل میخواهد خودش را از تنگنای رابطهٔ دونفره رها کند. اما در عمق روان، این تجربه اغلب بازتابی از اضطرابهای کهن، زخمهای کودکی و تعارضهای حلنشده در رابطهٔ مثلثی با پدر و مادر است. میل در اینجا نه از فراوانی عشق، بلکه از ترسِ عشق زاده میشود: ترس از نزدیکی زیاد، از وابستگی، از یکیشدن، از فرو رفتن در رابطهای که ممکن است با طرد و بیقدرتی همراه باشد. نفر سوم در این میان، در ظاهر نماد آزادی است، اما در واقع نقش یک سپر دفاعی را ایفا میکند، کسی که با حضورش فاصلهای میسازد تا شدت تماس عاطفی و خطر یکیشدنِ روانی کاهش یابد.
در ناهشیار، این ساختار همیشه به مثلثی آشنا بازمیگردد: مثلث اودیپی. کودک، پدر، و مادر. روابط سهنفره اغلب بازآفرینی ناخودآگاه همان صحنهٔ اولیهاند. ذهن در بزرگسالی، صحنهای از گذشته را دوباره میسازد، اما اینبار با کنترل، قدرت و امکان جابهجایی نقشها. یکی در جایگاه تماشاگر، دیگری در نقش رقیب، و سومی در نقش همدست قرار میگیرد. فرد ناخودآگاه میخواهد تعارض اودیپیِ دوران کودکی خود را بازنویسی کند؛ همان حسادت، حسِ طردشدگی و ناکامی در رابطه با پدر و مادر که زمانی تحملش ناممکن بود. اما چون این بازنویسی از مسیرِ بدن و میل میگذرد، بهجای التیام زخم، آن را تکرار میکند. روان نمیتواند برای همیشه در نقش «برندهٔ مثلث» بماند؛ چرخهٔ رقابت و حذف بار دیگر فعال میشود. در هر مثلث، حذف اجتنابناپذیر است. همیشه یکی بیرون میماند، و آنکه بیرون میماند، ناخواسته زخم کهنهٔ طرد را دوباره لمس میکند.
بسیاری از کسانی که به روابط سهنفره جذب میشوند، در واقع بهدنبال تأیید و بازتاب خود در نگاه دیگریاند. میل به دیدهشدن، به تحسین و تصدیق، بر میل به صمیمیت میچربد. نفر سوم، بهویژه وقتی نقش تماشاگر دارد، آینهای است که در آن فرد میتواند خود را جذابتر، قویتر و کاملتر ببیند. این تجربه، مرهمی موقت بر زخمهای کهنهٔ کودکی است زخمهایی که از تجربهٔ کودکیِ دیدهنشدن، ناکافی بودن، یا از دست دادن عشق والد برخاستهاند. اما همین نگاه، اگر از تحسین به بیتوجهی یا قضاوت بدل شود، لذت ناگهان فرو میریزد و جای خود را به شرم میدهد.
در پایان، خلأ بازمیگردد. چون آنچه در این میان واقعاً غایب بوده، «رابطه» است؛ رابطهای انسانی، با حضور، دیدن و درک شدن. از این منظر، روابط سهنفره را نمیتوان نشانهٔ بلوغ یا آزادی دانست؛ آنها بیشتر زبان رنجاند تا نشانهٔ رهایی.
متن:الهام_موسویان
@elhammoosaviyan
سلام و احترام؛
ما در حال انجام پژوهشی با موضوع ارزیابی سلامت روان بعد از جنگ ١٢ روزه هستیم و نیاز به تعداد قابلتوجهی شرکتکننده داریم.
اگر بالای ۱۸ سال هستید و مایلید به پیشرفت این تحقیق کمک کنید، از شما درخواست میکنیم پرسشنامه ما را تکمیل کنید.🌿
مدت زمان تکمیل کردن پرسشنامه ١۵دقیقه است.
https://survey.porsline.ir/s/KbYs4Yxx
آنهدونیا را میتوان فروپاشی پلهای لذت دانست. در این حالت، فرد از یک ناظر و بازیگر مشتاق زندگی، به تماشاگری منفعل تبدیل میشود که جهان را از پشت یک شیشهٔ کدر میبیند. صداها میرسند اما نوایی ندارند، رنگها دیده میشوند اما درخششی ندارند و روابط انسانی، همچون نقاشیهایی هستند که هیجانی را در دل بیننده بیدار نمیکنند.
این وضعیت، تنها به معنای احساس نکردن شادی نیست، بلکه؛ مرگ اشتیاق است. عمیقترین تراژدی آنهدونیا زمانی رخ میدهد که نه تنها لذت بردن از (لحظه اکنون) غیرممکن میشود، بلکه؛ حتی پیشبینی لذت و اشتیاق رسیدن به خوشی نیز از بین میرود. فرد میداند عزیزانش را دوست دارد، اما این دانستن، هیچ حسی در او برمیانگیزد. مغز، دیگر قادر به پردازش پاداش نیست و سیستم انگیزشی انسان از کار میافتد.
نانسی مک ویلیامز
موسیقی: آرمان موسی پور، سرنوشت
▫️بازنشر از پیج اینستاگرام:
instagram.com/ali_philosophy_fyz
سلام و احترام؛
ما در حال انجام پژوهشی با موضوع ارزیابی سلامت روان بعد از جنگ ١٢ روزه هستیم و نیاز به تعداد قابلتوجهی شرکتکننده داریم.
اگر بالای ۱۸ سال هستید و مایلید به پیشرفت این تحقیق کمک کنید، از شما درخواست میکنیم پرسشنامه ما را تکمیل کنید.🌿
مدت زمان تکمیل کردن پرسشنامه ١۵دقیقه است.
https://survey.porsline.ir/s/KbYs4Yxx
😍سه سوته پایاننامه و مقالتو تموم کن
👇👇👇
/channel/+0Bge7TwsPH84MWI0
اگه هر روز فقط ۵ دقیقه وقت بذاری،
میتونی بهترین نسخه خودت بشی
ما این فرصت رو اینجا برات ساختیم:
📘 یادگیری زبان
🧠 شناخت ذهن
✍ ادبیات برای عمق زندگی
📚 اگر به رشد فردی، آگاهی و مهارتهای زندگی اهمیت میدهید،
اینجا جاییست برای آنهایی که میخواهند بیشتر بفهمند، زیباتر بگویند و عمیقتر زندگی کنند.
زبان
روانشناسی
ادبیات
سه دریچه به جهان آگاهی.
اگر آمادهای، این سفر را همین حالا آغاز کن:
این پکیج رایگان برای شماست.
📥 وقتشه سطح خودتو بالا ببری!
👇👇👇👇👇👇👇
[لینک عضویت پکیج] :
/channel/addlist/aO5RZKjmAGczMmY0
احساس گناه، اضطرابی است که با مفهوم دوسوگرایی (عشق و نفرت به سوی ابژه) مرتبط است نگران شدن به یکپارچگی بیشتر و یک حس مسئولیت پذیری اشاره دارد.
فرد مراقب است، مواظب است، حس دارد و مسئولیت میپذیرد. رسش، توانایی فرد برای مصالحه برای احساس کردن و مسئولانه عمل کردن به عنوان بخشی از خویشتن و دنبال کردن اخلاقیات در جامعه محلی است.
ریشه نگران شدن در مراحل اولیه زندگی نوزاد و در زمانی است که مادر حضور مستمری برای نوزاد دارد. شکست مادر در فراهم کردن این شرایط منجر به؛ از دست رفتن ظرفیت نگران شدن و جایگزین اضطراب های خام و دفاع های خامی مثل؛ دونیمه سازی یا عدم یکپارچگی میشود.
تحول ظرفیت نگران شدن | دونالد وینیکات
📌وقتی هدف تغییر نیست.
ممکن است بیمار خودشیفته همزمان که میل به تخریب روانکاو و از بین بردنِ شهرت و اعتبار او را دارد، مشتاقانه از او بخواهد صورتی از خدا باشد که او را نجات میدهد. تجربه بالینی به ما روانکاوان یاد داده است که برای زیر گروهی از بیماران خودشیفته، هدف واقعیِ روانکاوی، تغییر نیست.
اگر روانکاو در برابر دفاعهای خودشیفته با دقت کار نکند و توقعِ تغییر یا بینش از آنها داشته باشد، ممکن است روانکاویِ بیمارِ خودشیفته به پایانی یکطرفه و ناگهانی منجر شود.
📄Kernberg OF: An overview of the severe narcissistic pathology.
بازنشر از کانال تلگرام:
@psychoanalysis96
سی و پنجمین جلسه ژورنال کلاب کلینیک مهرجان
"تنانگی؛ تن محلی برای زیستن"
جلسه آنلاین:
📅 شنبه ۱۵شهریور، ساعت ۲۱
📍 بستر گوگل میت
حضور برای علاقهمندان به روانشناسی آزاد و رایگان اما با ثبت نام قبلی امکان پذیر است.
جهت ثبت نام پیام دهید👇🏻
@Mehrejanclinic
📞 09353330412
🌎 www.mehrejanclinic.com
📷 https://www.instagram.com/mehrejan.clinic/
از شما دعوت میکنیم در این رویداد همراه ما باشید.
📌وبینار "واکاوی عشق در نظام روانکاوی لکان"
▫️تسهیلگر: وحید خسروانی
▫️زمان: جمعه 24 مردادماه 1404
▫️ساعت: 18:00
▫️هزینه شرکت در وبینار: 400.000 تومان
(ده نفر اول 300.000 تومان)
این جلسه، بصورت آنلاین و در بستر گوگل میت برگذار میگردد.
"رواندرمانی در میدان جنگ"
📌 نگاهی به فضای رواندرمانی در مواجهه با بحرانهای اجتماعی، نقش رواندرمانگر و چالشهای تازه در روند درمان.
جلسه حضوری:
📅 شنبه ۱۱ مرداد، ساعت ۱۹
📍 کلینیک مهرجان، داماهی، گوهران ۱۷، پلاک ۲
جلسه آنلاین:
📅 شنبه ۱۸ مرداد، ساعت ۱۹
📍بستر گوگل میت
حضور برای علاقهمندان به روانشناسی آزاد و رایگان اما با ثبتنام قبلی امکانپذیر است.
📞 09353330412
@Mehrejanclinic
از شما دعوت میکنیم در این رویداد همراه ما باشید.
احساس گناه، همیشه نشانهی وجدان نیست.
گاهی احساس گناه، تنها بازماندهی سالها انکار و سرکوب است؛ زمانی که کودک یاد میگیرد اگر ناراحت شود، خودخواه است.
اگر «نه» بگوید، بیمحبت است.
اگر اشتباه کند، باید شرمنده باشد.
و اگر خوشحال باشد، حتماً کسی در حال رنج کشیدن است.
این کودک، بزرگ میشود با این باور که «وجود داشتن»، نیاز به عذرخواهی دارد.
احساس گناه، همیشه اخلاقی نیست.
گاهی فقط یک زخمِ قدیمیست که هنوز فرصت التیام نیافته.
درمان، یعنی بازگشت به همان لحظات؛
زمانی که باید خودت را میبخشیدی..
اما نشد.
-ریحانه مقدم | رواندرمانگر بالینی
• @reihanemoqaddam