setiq | Неотсортированное

Telegram-канал setiq - ستیغ

2540

رسانه سهیل قاسمی ادبیات بازنشر آزاد است. گرداننده: @SoheilGhassemi Instagram.com/soheil.ghassemi YouTube.com/c/SoheilGhassemi Aparat.com/soheilg ClubHouse.com/@Setiq X.com/deconstr facebook.com/deconstr https://vt.tiktok.com/ZSF3RGgRk/ setiq.com

Подписаться на канал

ستیغ

یه حافظ خوندنمون
شد

نشستی با دوستان داشتیم
از حافظ گفتیم و شعر #حافظ خواندیم

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

ایده‌ئی برایِ خَلقِ یک اثرِ هنریِ نقاشی و خط دارم بر اساس بیتی از حافظ

که نه نقاشی‌اش را بلد ام بکشم نه خطّ‌اش را جرئت می‌کنم بنویسم! اما ترکیبِ خوش‌نویسی به خطِّ نستعلیق را طراحی کرده‌ام!

خیالِ رویِ تو چون بگذرد به گلشنِ چشم،
دل از پیِ نظر آید به سویِ روزنِ چشم


چشم، چشمِ شاعر است. مانندِ یک باغ و گلشن. و همان‌طور که پیش‌تر هم گفته‌بودم، حدس می‌زنم رنگی باشد چشمِ شاعر. این‌جا به گلشنی تشبیه کرده و جایی دیگر، گفته جمالِ دخترِ رَز نورِ چشمِ ما ست مگر! / که در نقابِ زُجاجی و پرده‌یِ عنَبی‌ست. که انگور و رَز و عنب، رنگی اند.

حالا! از اصلِ قضیه پَرت نشوَم!

شاعر به یادِ رویِ یار افتاده و خیالِ رویِ یار به گلشنِ چشمِ شاعر گذشته. شاعر، رویِ یار را در خیالِ خود می‌بینَد. وقتی این اتفاق می‌افتد، مثلِ زمانی که بزرگی، شهیری، دلداری از جلویِ خانه‌ی کسی می‌گذرد و مردم برای دیدنِ او، به سویِ پنجره می‌آیند تا گذشتنِ او را ببینند، دلِ شاعر برایِ نظر و دیدنِ خیالِ رویِ یار، به سویِ روزن و پنجره‌یِ چشم می‌آید.

دوست دارم این تصویر را بکشم و خط و نوشته را به شکلی رو به بالا ببرم که انگاری دل است که از پیِ نظر، به سویِ روزنِ چشم آمده‌است. سویِ روزنِ چشم، می‌توانَد سو و روشنایی‌ئی باشد که از چشم، به درون تابیده. و این سویِ روزن، نوری است که دل را ره‌نما می‌شود که بداند به کدام سو حرکت کند تا به روزن برسد.

صحنه‌ی بیرونِ این چشم، که دل به سویِ آن روان است، صحنه‌یِ خیالِ رویِ یار است که از گلشنِ چشم می‌گذرد...

نمی‌دانم چه‌طور... اما اگر دوستی، عزیزی، بزرگی، هنرمندی بتوانَد این طرح را روی کاغذ بیاورَد، من را خیلی خوش‌حال کرده‌است.

قلم‌اندازی از طرحِ ترکیبِ خوش‌نویسی هم با دست و روان‌نویس کشیدم... در کامنتِ نخست ببینید!

خیلی دوست دارم که این طرحِ نقاشیِ آمیخته با خط را در طرحِ جلدِ کتابی که در دستِ انتشار دارم بگذارم.

همین‌جا از دوستان‌ام تقاضا می‌کنم که گرَت زِ دست برآید مُرادِ خاطرِ ما، / به‌دست باش! که خیری به‌جایِ خویشتن است!

با احترام
سهیل قاسمی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

می‌دونما... الان شبه... دیروقته... منم یه مدّته درگیر این کتابم... خسته‌م! به پرت و پلا ممکنه افتاده باشم!

ولی خودتون ببینید آخه! من هیچی نمی‌گم!

شَمّه‌ئی از داستانِ عشقِ شورانگیزِ ماست

شمّه

لغت‌نامه دهخدا

۱. شمه [ ش َم ْ م َ / م ِ ] (ع اِ) بوی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). مطلق بوی باشد خواه بوی گل و خواه بوی چیزدیگر. (از برهان ). بوی خوش . (ناظم الاطباء). عطر. بوی دلاویز. (یادداشت مؤلف)

۲. شمه [ ش ِ م ِ / ش ِم ْ م ِ ] (اِ) چربی شیر و پنیر. (ناظم الاطباء). چربی سرشیر و چربی پنیر و ماست . (انجمن آرا) (آنندراج).

شما باور می‌کنید #حافظ ، اونم حافظ! اون ماست را الکی و بی‌توجّه به معنیِ سرشیر آورده باشه؟

باشه!

سهیل قاسمی

شَمّه‌ئی از داستانِ عشقِ شورانگیزِ ماست
آن حکایت‌ها که از فرهاد و شیرین کرده‌اند

هیچ مژگانِ دراز و غمزه‌یِ جادو نکَرد
آن‌چه آن زلفِ سیاه و مویِ مشکین کرده‌اند

ساقیا میْ دهْ! که با حُکمِ ازل تدبیر نیست!
قابلِ تغییر نبوَد آنکه تعیین کرده‌اند

در سفالین کاسه‌یِ رندان به خواری منگَرید
ک‌این حریفان، خدمتِ جامِ جهان‌بین کرده‌اند

بخشی از قطعه

حافظ ۸۰۱ مقطّعات

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

قصّه‌هایِ من و ۸۰۱ 🤪

ای ملامت‌گر! خدا را! مَه ببین و رو ببین!

ببین تو رو خدا! 😍

میگه کسانی که می‌رن آفتابو عبادت می‌کنن، دلبرِ ما رو ندیده‌ن که رفتن عابد ِ آفتاب شده‌ن!

تو هم که منو داری ملامت می‌کنی...
تو رو خدا! ماهو ببین، چهره‌ی یار ِ منو ببین!

الان هم برای این که بخواهیم شباهت ِ چیزی رو به چیزی بگیم از این ترکیب استفاده می‌کنیم.

رو‌ مبین آن رو ببین یعنی چی آخه! 🤪

حالا یه نکته‌ی دیگه از خطّ و ربط ِ جناب ابرقویی، کاتب ِ نسخه‌ی ۸۰۱ این که:
«ببین» ها را «به‌بین» نوشته همه‌جا!
قبلی‌ها هم دیده‌بودم و یه تعجّب ِ کوچولو می‌کردم و می‌گفتم نه! حالا ببینی چی شده! این، همه‌ی «بـ» ها رو می‌چسبونه! و «ببین» می‌نوشتم! تا جایی که به این غزل که رسیدم و توی فایل وورد خودم یه فایند و ریپلیس کردم همه‌ی «ببین» ها را کردم «به‌بین» 🤪
بعد برگشتم یکی یکی از روی نسخه چک کردم دیدم بله. همه را همین جوری نوشته! به‌بین تفاوت ِ ره...!
نمی‌دونم دلیل‌اش چیه ولی خیلی جالب بود!

سهیل قاسمی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

از نسخه ۸۰۱ دیوان حافظ

Читать полностью…

ستیغ

این چیزی که نوشته، «اَجرِ صبری» نیست.
«جَبر ِ صبری» است.

این که پیرانه‌سَر م صحبت ِ یوسف بنواخت،
جَبر ِ صَبری ست که دَر کُلبه‌یِ اَحزان کردم

نسخه ۸۰۱ حافظ

«جَبْر» عربی، در فارسی به‌معنایِ استدراک ِ زیان ِ وارده به‌کار می‌روَد. چنان‌که گویند برایِ «جُبران» ِ خسارت ِ وارده، باید مِثل یا قیمت ِ خسارتی که بر کسی وارد کرده، بپردازد. عوَض یافتن یا دادن (از دهخدا)

به جَبر ِ خاطر ِ ما کوش...

#حافظ
سهیل قاسمی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

غزل شماره‌ی 593 سعدی

اجرا: سهیل قاسمی
موسیقی: بابک بیات
میکس: شاپور

بس‌ام از هوا گرفتن! که پَری نماند و بالی
به کجا روَم زِ دست‌ات که نمی‌دهی مَجالی

نه رَه ِ گریز دارم نه طریق ِ آشنایی
چه غم اوفتاده‌ئی را که تواند احتیالی

همه عمر در فراق‌ات بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتّصالی

چه خوش است در فراقی همه‌عُمر صبر کردن
به امید ِ آن که روزی به کف اوفتد وصالی

به تو حاصلی ندارد غم ِ روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنایِ سالی

غم ِ حال ِ دردمندان نه عجب گر ت نباشد
که چنین نرفته باشد همه‌عُمر بر تو حالی

سخنی بگوی با من! که چنان اسیر ِ عشق ام
که به خویشتن ندارم زِ وجود ت اشتغالی

چه نشینی ای قیامت! بنمای سرو ِ قامت
به‌خلاف ِ سرو ِ بُستان که ندارد اعتدالی

که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچه‌ئی و بربط برهد به گوش‌مالی

دگر آفتاب ِ روی‌ات منمای آسمان را
که قمر زِ شرمساری بشکست چون هلالی

خط ِ مشک‌بوی و خال‌ات، به‌مناسبت، تو گویی
قلم ِ غبار می‌رفت و فرو چکید خالی

تو هم این مگوی سعدی که: نظر گناه باشد!
گُنَه است برگرفتن نظر از چنین جمالی

@Avayemosighi
@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

هم‌اکنون
نشست زنده اینستاگرامی

از این نشانی، برنامه را زنده ببینید:

Https://Instagram.com/soheil.ghassemi


نشست سوم واکاوی قصیده نخست خاقانی

دکتر یحییٰ عطایی
سهیل قاسمی

شرب ِ عُزلت ساختی، از سر ببَر آب ِ هوس
باغ ِ وحدت یافتی، از بُن بکَن بیخ ِ هوا

با قطار ِ خوک در بیت‌المقدّس پا منهْ
با سپاه ِ پیل بر درگاه ِ بیت‌اللَّه میا

سَر بنهْ! ک‌این‌جا سری را صد سر آید در عوض
بل‌که بر سَر هر سَری را صد کلاه آید عطا

هر چه جز نور السماوات از خدائي عزل کُن
گر تو را مشکات ِ دل روشن شد از مصباح ِ لا

چون رسیدی بر در ِ لا، صدر ِ الّا جوی! از آن‌ک
کعبه را هم دید باید چون رسیدی در مِنا

و ر تو اعما‌ بوده‌ای، بر دوش ِ احمد دار دست
ک‌اندر این ره قائد ِ تو مصطفا بهْ! مصطفا

او ست مختار ِ خدا و چرخ و ارواح و حواس
ز آن گرفتند از وجود ش منّت ِ بی‌منتها

هشت خُلد و هفت چرخ و شش جهات و پنج حس
چار ارکان و سه ارواح و دو کون از یک خدا

چون مرا در نَعت ِ چون اویی روَد چندین سخن،
از جهان بر چون منی تا کی رود چندین جفا

Читать полностью…

ستیغ

🔺«مَنْ اَشْبَهَ اَباهُ، فَما ظَلَمَ».
کسی که مانند پدرش باشد، ظلمی نکرده است.
(حَرَجی بر او نیست؛ او را ملامت مکنید).


👆این ضرب‌المثل، دستمایه‌ی توجیهِ رندانه‌ی گناهِ شاعر و فرزندِ آدم شده است:

🔅مو آن رِند‌اُم که عصیان پیشه دیرُم
بـه دسـتـی جام و دستی شیشه دیرُم

اگــر تــو بــیــگــنــاهــی، رو مَلَک شـو!
مو از حـــــوّا و آدم ریـــــشـــــه دیــــرُم
#بابا_طاهر

🔅حــدیــث عــشــق اگــر گــویــی گـنـاه اسـت،
گـــــــنـــــــاه، اوّل ز حــــــوّا بــــــود و آدم!
#سعدی

🔅جانا! به یکی گناه، از بنده مگرد!
مــن آدمی‌اَم؛ گــنــه، نـخـسـت آدم کـرد!
#عراقی

🔅پـدرم روضـه‌ی رضـوان بـه دو گـنـدم بـفـروخـت
ناخلف باشم اگر من به جــوی نــفــروشــم!
#حافظ


👇صورت دیگر این مثل:

🔺مَنْ شَابَهَ أبَاهُ، فَما ظَلَمَ.
(اگر کسی به سیرت پدرش رفتار کند، جای شگفتی نیست).



#یادداشتک
#یادداشت_های_حافظ
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲

@Gaahgoft

Читать полностью…

ستیغ

نشست زنده اینستاگرامی
واکاوی قصیده نخست خاقانی

دکتر یحییٰ عطایی
عزیزی کوتنایی
سهیل قاسمی

سه‌شنبه ششم شهریور

قصیده شماره ۱ خاقانی

بخش دوم


لاف ِ یک‌رنگی مزن! تا از صفت چون آینه
از درون‌سو تیرگی داری و بیرون‌سو صفا

آتشین داری زبان و دل‌سیاهی چون چراغ
گِرد ِ خود گَردی؛ از آن تردامنی چون آسیا

رخت از این گنبد برون بَر گر حیاتی باید ت
ز آن که تا در گنبدی، با مردگانی هم‌وِطا

نفْس عیسا جُست خواهی، راه کُن سویِ فلک
نقش ِ عیسا در نگارستان ِ راهب کُن رها

برگذر ز این تنگ‌نایِ ظلمت؛ اینک روشنی!
درگذر ز این خشک‌سال ِ آفَت؛ اینک مرحبا!

بر در ِ فقر آی تا پیش آید ت سرهنگ ِ عشق
گوید: ای صاحب‌خراج ِ هر دو گیتی! اندر آ

آپارات | YouTube


@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

📝لیستی از بهترین کانالهای تلگرام

برای رشد 🌱
برای آگاهی بیشتر🦋

🎯انگیزه رشد و موفقیت
@angizeyeroushd
🍎جامع ترین بانک فیلم و محتوای آموزشی
تغذیه ورزشی | علم ورزش | آمادگی جسمانی
@DanialBagha
📕معلومات کمیاب طبی و درمانی
@internationalmedicaluseful
📕سواد رابطه / ازدواج موفق
@ghasemi8483
📕روانشناسی با طعم هیجان
@ravantahlilgar
📕بيشتر بدانيم بهتر زندگى كنيم
@matlabravanshenasi
📕کوتاه ولی بشدّت مفهومی
@its_anak
📕خودت روانشناس فرزند پرخاشگرت باش
@ghasemi8484
📕دنیای پادکست
@OneThousandandOnePodcast
📕کتاب‌های ممنوعه که مجدد چاپ نشد
@FA_TI_MI
📕پرسمان کشوری  آموزش عربی  متوسطه اول و  دوم
@arbihkane
📕بهترین اشعار ناب
@seda_tanha
📕شاه بیت
@setareh50
📕مدرسه اطلاعات
@INFORMATIONINSTITUTE
📕آموزش حرفه ای آشپزی
@telefoodgram
📕ستیغ
@Setiq
📕تقویت انگلیسی با 295 کارتون 8دقیقه‌ای
@EnglishCartoonn2024
📕نکات IELTS- رایتینگ- گرامر- کالوکیشن
@ieltswritingadvancement
📕از دندانپزشک بپرس
@DrYashil
📕برسد بدست دلبر
@paiezsher
📕اخبار  قیمت خودروهای داخلی و وارداتی
@khoodroo_news
📕آوای مهر
@mehrrrava
📕آیین دادرسی مدنی
@aeindadrass
📕برسد به دست دلبر( تک بیت)
@paieznsher
📕آگاهی و پرواز
@agahie_parvaz
📕در مسیر خودشناسی
@pt135
📕تلاوتهای مجلسی سعید مسلم
@saeedmosallim
📕مجله  تلگرامی
@post2post
📕توییت فان پزشکی
@TweeTfun403
📕شکوه ثروت
@shokoh_servat
📕یادگیری لغات با اخبار انگلیسی
@english_ielts_garden
📕 فایل و آزمون های حقوقی
@failazmoon
📕شعرناب و کوتاه
@sher_moshaer
📕مدیتیشن.هوروسکوپ و ذهن آگاهی
@Meditationfarsi369
📕انگلیسی واقعی با سریالهای کمدی
@Englishwithmima
📕پکیج‌های آموزش زبان
@WritingandGrammar1
📕مهارتهای زندگی ، یونگ ، شخصیت شناسی
@hamsafarbamah
📕کافه شعر و حکایت‌های خواندنی
@Kafeh_sher
📕اخبار استخدامی آموزش و پرورش و ارگان های دولتی
@publicteest
📕ورزش در خانه
@gymmhomee
📕دانستنی هایی از دنیای شگفت انگیز ما
@shogo_jaleb
📕هر روز یک بیماری یک موضوع علمی
@doctor24emami
📕فایل‌هایِ علمیِ روان‌شناسی
@PsycheFiles
📕معرفت زندگی
@lifepoodcast
📕تِکست های انگلیسی+ کُلی اِصطلاحات کاربُردیِ
@English_cafe8
📕اشعار عاشقانه و برگزیده
@sher_O_deltangee
📕وکیل دادگستری
@ADLIEH_TEAM
📕زندگی همسرانه و زناشویی من
@harimezendgi
📕آموزش مدیریت واردات و صادرات
@modirtamin
📕انگلیسی برای《بی حوصله ها》
@ENGLISH1388

☘محصولات طبیعی و ارگانیک
@organicketo
📚بهترین کتابهای خواندنی
@ketabzharf
---------
✍هماهنگی تبادل:
@rti_ebi

Читать полностью…

ستیغ

نورِ دیده‌یِ حافظ
اجرا: سهیل قاسمی
میکس موسیقی: شاپور
برگرفته از موسیقی ترانه فرنگیس سیاوش قمیشی
اجرای عماد رام

خیال ِ نقش ِ تو در کارگاه ِ دیده کشیدم
به صورت ِ تو نگاری نه دیدم و نه شنیدم

اگر چه در طلب‌ات هم‌عنان ِ باد ِ شمال ام
به گَرد ِ سَرو ِ خرامان ِ قامت‌ات نرسیدم

امید در شب ِ زلف‌ات، به روز ِ عُمر نبستم
طمع به دور ِ دهان‌ات زِ کام ِ دل بِبُریدم

به شوق ِ چشمه‌یِ نوش‌ات چه قطره‌ها که فشاندم
زِ لعل ِ باده‌فروش‌ات چه عشوه‌ها که خریدم

زِ غمزه بر دل ِ ریش‌ام چه تیرها که گشادی
ز غصّه بر سر ِ کوی‌ات چه بارها که کشیدم

ز کوی ِ یار بیار ای نسیم ِ صبح غباری
که بو یِ خون ِ دل ِ ریش از آن تُراب شنیدم

گناه ِ چشم ِ سیاه ِ تو بود و گردن ِ دل‌خواه
که من چو آهویِ وحشی ز آدمی بِرَمیدم

چو غنچه بر سر م از کوی ِ او گذشت نسیمی
که پرده بر دل ِ خونین به بو یِ او بِدَریدم

به خاک ِ پا یِ تو سوگند و نور ِ دیده‌یِ حافظ
که بی رخ ِ تو فروغ از چراغ ِ دیده ندیدم

#غزل 322
#حافظ
@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

نشست زنده اینستاگرامی
واکاوی قصیده نخست خاقانی

دکتر یحییٰ عطایی
سهیل قاسمی

پنجشنبه یکم شهریور

قصیده شماره ۱ خاقانی

بخش یکم

جوشن ِ صورت برون کُن در صف ِ مردان درآ
دل طلب! ک‌از دار ِ مُلک ِ دل توان شد پادشا

تا تو خود را پای‌بستی، باد داری در دو دست
خاک بر خود پاش! ک‌از خود هیچ نگشاید تو را

با تو قُرب ِ قاب ِ قوسَین آن‌گه افتد عشق را
ک‌از صفات ِ خود به بُعدَ المشرقَین افتی جدا

آن ِ خویشی! چند گوئی آن ِ او یم آن او
باش، تا او گوید: ای جان! آن ِ مائی! آن ِ ما

نیست عاشق گشتن الّا بودن‌اش پروانه وار
اوّل‌اش قُرب و میانه، سوختن؛ آخر فنا

آپارات | YouTube


@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

https://www.aparat.com/v/nzsq0r8


غزل 578 سعدی
اجرا: سهیل قاسمی
میکس: شاپور

تو خود به صحبت ِ امثال ِ ما نپردازی
نظر به حال ِ پریشان ِ ما نیَندازی


@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

https://youtu.be/U60vvhMugOE?si=kSVOCYg8nCcUcwYH

عروس ِ عافیت آن‌گه قبول کرد مرا
که عمر ِ بیش‌بها دادم‌اش به شیربها

چو کِشت ِ عافیت‌ام خوشه در گلو آورد،
چو خوشه باز بُریدم گلویِ کام و هوا

خروس ِ کنگره‌یِ عقل، پَر بکوفت چو دید
که در شب ِ اَمَل ِ من سپیده شد پیدا

چو ماه ِ سی‌شبه ناچیز شد خیال ِ غرور
چو روز ِ پانزده ساعت کمال یافت ضیا

مسیح‌وار پی ِ راستی گرفت آن دل
که باژ گونه‌رو ی بود چون خط ِ ترسا

زِ مَرغ‌زار ِ سلامت دل ِ مرا ست خبر
که هم مسیح خبر دارد از مزاج ِ گیا

مرا طبیب ِ دل، اندرز‌گونه‌ئی کرده‌ست
ک‌:«از این سواد بترس از حوادث ِ سودا

به تلخ و تُرْش رضا دهْ به خوان ِ گیتی بَر
که نیشتر خوری ار بیشتر خوری حلوا

اسیر ِ طبع ِ مخالف مدار جان و خِرَد
زَبون ِ چار زبانی مکُن دو حورلقا

که پوست‌پاره‌ئی آمد هلاک ِ دولت ِ آن
که مغز ِ بی‌گنهان را دهد به اژدرها»

مرا شهنشَه ِ وحدت زِ داغ‌گاه ِ خِرَد
به شیب و مِقرَعه دعوت همی‌کند که: بیا!

از این سراچه‌یِ آوا و رنگ ِ دل بگسل!
به ارغوان دهْ رنگ و به ارغنون آوا

در این رصدگَه ِ خاکی چه خاک می‌بیزی؟
نه کودکی، نه مُقامِر؛ ز خاک چیست تو را؟

به دست ِ آز مدهْ دل! که بهر ِ فَرش ِ کنشت
زِ بام ِ کعبه ندُزدند مکّیان دیبا

به بویِ نفْس مکَن جان! که بهر ِ گردن ِ خوک
کسی نبُرّد زنجیر ِ مسجد الاقصا

ببین که کوکبه‌یِ عُمر، خضر‌وار گذشت
تو بازمانده چو موسا به تیه ِ خوف و رَجا

پَریر نوبت ِ حج بود و مهد ِ خواجه هنوز
از آن سویِ عرفات است چشم بر فردا

به چاه ِ جاه چه افتی و عمر در نقصان؟
به قصد ِ فَصد چه کوشی و ماه در جوزا؟

برفت روز و تو چون طفل ِ خرّمی آری
نشاط ِ طفل، نماز ِ دگر بوَد عذرا

چو عمر دادی، دنیا بده! که خوش نبوَد
به صد خزینه تبذُّل، به دانگی استقصا

دو رنگی ِ شب و روز ِ سپهر ِ بوقلمون
پرند ِ عُمر ِ تو را می‌بَرند رنگ و بها

دو چشمه اند یکی قیر و دیگری سیماب
شب ِ بنفشه‌وش و روز ِ یاسمین‌سیما

تو غرق ِ چشمه‌یِ سیماب و قیر و پنداری
که گِرد ِ چشمه‌یِ حیوان و کوثری به چَرا

جهان به چشمی مانَد در او سیاه و سپید
سپید، ناخُنه دار و سیاه، نابینا

ببُر طناب ِ هوس! پیش از آن که ایّام‌ات
چهار‌میخ کُنَد زیر ِ خیمه‌یِ خَضرا

به صور ِ نیم‌شبی دَرفکَن رواق ِ فلک
به ناوک ِ سحری بَرشکَن مَصاف ِ فضا

جهان به بوالعجبي تا کی‌ات نماید لَعب
به هفت مُهره‌یِ زرّین و حُقّه‌یِ مینا

تو را به مُهره و حُقّه فریفتند ایراک
چو حُقّه بی‌دل و مغزی؛ چو مُهره بی سر و پا

فریب ِ گنبد ِ نیلوفری مخور! که کنون
اجل چو گنبد ِ گُل برشکافد ت عمدا

زِ خشک‌سال حوادث امید ِ امن مدار
که در تموز ندارد دلیل برف ِ هوا

چه جایِ راحت و امن است و دهر پر نکبت؟
چه روز ِ باشه و صید است و دشت پر نکبا؟

مگو که: دهر کجا خون خورَد که نیست دهان‌ش
ببین به پشّه! که زوبین‌زن است و نیست کیا

مساز عیش! که نامردُم است طبع ِ جهان
مخور کرفس! که پُر کژدم است بوم و سرا

ز روزگار، وفا هم به روزگار آید
که حِصرِم از پس ِ شش ماه می‌شود صَهبا

چه خوش بَوی که درون وحشت است و بیرون غم
کجا رَوی که ز پیش آتش است و پس دریا

خوشي طلب کُنی از دهر؟ ساده‌دل مَردا
که از زکات‌ستانان زکات خواست عطا!

سلاح ِ کار ِ خود این‌جا زِ بی‌زباني ساز
که بی زبانی دفع ِ زبانیه ست آن‌جا

چو خوشه چند شوی صد زبان؟ نمی‌خواهی
که یک‌زبان چون ترازو بَوی به روز ِ جزا؟

در این مقام، کسی ک‌او چو مار شد دو زبان،
چو ماهی است بریده‌زبان در آن مأوا

خرَد خطیب ِ دل است و دماغ، منبر ِ او
زبان به صورت ِ تیغ و دهان، نیام‌آسا

درون ِ کام نهان کُن زبان! که تیغ ِ خطیب
برای نام بوَد در بر ش نه بهر ِ وَغا

زبان به‌مُهر کن و جز به گاه ِ لا مگشای
که در ولایت ِ قالوا بَلیٰ رسی از لا

دو اسبه بر اثر ِ لا بِران؛ بدان شرطی
که رخت نفکنی الّا به منزل ِ الّا

مگر معامله‌یِ لا الهَ الّا الله
دِرَم‌خرید ِ رسول‌اللَه‌ات کُنَد به‌بها

زبان ثناگر ِ درگاه مصطفیٰ خوش‌تر
که بارگیر ِ سلیمان نکوتر است صبا

ثنایِ او به دل ِ ما فرو نیاید از آن‌ک
عروس، سخت شگرف است و حجله، نا زیبا

سپید‌روی ِ ازل مصطفا ست؛ ک‌از شرف‌اش
سیاه گشت به پیرانه‌سَر، سَر ِ دنیا

فلک به دایگی ِ دین ِ او در این مرکز
زنی ست بر سَر ِ گهواره‌ئی بمانده دو تا

دَم‌اش خزینه‌گشایِ مُجاهز ِ ارواح
دل‌اش خلیفه‌یِ کُتّاب ِ عَلَّمَ الاَسما

به پیش ِ کاتب ِ وحی‌اش دوات دار، خِرَد
به فرق ِ حاجب ِ بار ش نثار بار، خدا

هزار فصل ِ ربیع‌اش جنیبه‌دار ِ جمال
هزار فضل ِ ربیع‌اش خریطه‌دار ِ سخا

زبان در آن دهَن ِ پاک، گوئیا که مگر
میان ِ چشمه‌یِ خضر است ماهی‌یی گویا

دو شاخ ِ گیسویِ او چون چهار بیخ ِ حیات
به هر کجا که اثر کرد، اَخرَجَ‌المَرعیٰ

باقی ِ متن ِ قصیده جا نشد! در ویدیو ببینید

از آپارات ببینید


#چکامه 3 #خاقانی
#سهیل_قاسمی

خاقانی شروانی - قصیده 3

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

مجموعه کامل صوتی غزل‌های #حافظ
صدا: سهیل قاسمی
هدیه به‌مناسبت روز بزرگ‌داشت حافظ

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

هر کسی خواست قدَم در حرَم ِ عشق زذن،
دست ِ غیب آمد و بر سینه‌ی نامَحرم زد

دو تا از اَقدَم ِ نُسَخ به‌قول معروف
یکی مربوط به زمانی که حافظ هنوز زنده بود
یکی نزدیک‌ترین نسخه به زمان زندگی حافظ که تا به‌امروز شناخته شده

هیچ‌کدام ننوشته: مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز

و عبارتِ تماشاگهِ راز را به‌جز این غزل، جایی دیگر در دیوانِ حافظ ندیده‌ام.

سهیل قاسمی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

انگاری بندی از ترجیع‌بند ِ حافظ 😍

ساقی! اگرَت هوایِ ما هیْ،
جُز باده مَیار پیشِ ما! هیْ!

سجّاده و خِرقه در خرابات
بِفروش و بیار جرعه‌ئی میْ

گر زنده‌دلی، شنوْ زِ مَستان
در گُلشنِ جان ندایِ یا حیّ

با درد درآ به بویِ درمان،
کوْنیْن نگر زِ عشق لاشیْ

اَسرارِ دل است در رَهِ عشق
بهتر زِ هزار حاتمِ طیْ

سلطان‌صفت آن بُتِ پَری‌وَش،
می‌آمد و خَلقِ شَهر دَر پیْ

مردُم نگران به رویِ خوب‌اش،
وَ ز شَرم گرفته عارض‌اش خویْ

حافظ، زِ غمِ تو چند نالد؟
آخر منِ دل‌شکسته تا کیْ


بنشینم و با غمِ تو سازم؟
جان در سَر و کارِ عشق بازم!

#حافظ نسخه ۸۰۱

سهیل قاسمی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

نسخه 801، بر خلاف ِ نسخه‌هایِ دیگر، «نظر بر منظر اندازیم» ننوشته. «نظر در مجمر اندازیم» نوشته
 
اگر بگذریم از این فرض که سهو ِ کاتب بوده و بخواهیم به «نظر ِ کسی را در مجمر انداختن» فکر کنیم،
هرچند دو بیت بالاتر، «نسیم ِ عطرگردان را شکَر در مِجمَر اندازیم» داریم و به نظر تکرار ِ قافیه بیاید؛
به این نکته توجه کنید:
 
مجمر:
1. ظرفی که در آن آتش می‌ریزند، آتشدان. 2. (قدیمی) عودسوز؛ بوی‌سوز (عمید)
آتشدان و تَفکده و منقل و ظرفی که در آن زغال ِ افروخته گذارند (ناظم الاطباء)
آن‌چه در آن زگال افروزند (غیاث، آنندراج)
بوی‌سوز (منتهی الارب، ناظم الاطبّاء) آن‌چه در آن عود سوزند (غیاث، آنندراج) عودسوز، عطرسوز، بخورسوز. آتشدانی که در آن عود و عنبر و جز آن سوزند. مجمره. مِدخَنه (یادداشت به خطّ ِ مرحوم دهخدا)
 
نظر:
1. نگاه کردن، نگریستن 2. به نظر آوردن 3. مورد ِ توجّه قرار دادن چیزی را به‌جهتِ دفعِ چشم‌زخم. (فرهنگ انتشارات معین)
 
صبا! خاکِ وجودِ ما به آن عالی جناب انداز!
بوَد ک‌آن شاهِ خوبان را نظر در مِجمَر اندازیم
 
از صبا می‌خواهد که خاک ِ وجود ِ او را به پیشگاه و درگاه ِ متعالی و رفیع بیندازد. (جَناب و درگاه ِ یار)
تا باشد که به‌این طریق، نظر ِ آن شاه ِ خوبان را در مجمر بیندازیم.
نظر را می‌توان به مَجاز، چشم‌زخم و اندیشه و چشم ِ بد هم در نظر گرفت. یعنی چشم ِ بد و نظر ِ بد را داخل ِ آتشدان بیندازیم تا بسوزد و او از شرّ ِ چشم ِ بد مصون بمانَد.
از طرفی خاک ِ وجود ِ ما را می‌توان خاکستر ِ وجود در نظر گرفت که از آتش ِ سودای یار سوخته و خاک شده. و به باد ِ صبا می‌گوید این خاک را بر درگاه ِ عالی ِ آن شاه ِ خوبان بینداز تا توجّه ِ او به این خاک ِ گداخته شده در مجمر (آتشدان ِ درگاه) معطوف شود که چشم‌زخم از او دفع شود.
 
در این حالت، «شکر در مجمر اندازیم» و «شاه ِ خوبان را نظر در مجمر اندازیم» هم‌مفهوم نیستند و «مجمر» تکراری به نظر نمی‌آید!

سهیل قاسمی
 
 
/channel/Setiq/4318

بیا تا گُل بَراَفشانیم و می در ساغَر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دَراَندازیم
 
اگر غم لشکر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد،
من و ساقی بدو تازیم و بنیادَش بَراَندازیم
 
شرابِ ارغوانی را گُلاب اندر قَدَح ریزیم
نسیمِ عطرگردان را شکَر در مِجمَر اندازیم
 
چو در دست است رودی خوش، بزَن مطرب سرودی خوش!
که دست‌افشان غزل خوانیم و پاکوبان سَر اندازیم
 
صبا! خاکِ وجودِ ما به آن عالی جناب انداز!
بوَد ک‌آن شاهِ خوبان را نظر در مِجمَر اندازیم
 
یکی از عقل می‌لافد؛ یکی طامات می‌بافد!
بیا ک‌این داوری‌ها را به‌پیشِ داور اندازیم
 
بهشتِ عَدْن اگر خواهی، بیا با ما به میخانه
که از پای خُم‌ات سرخوش به حوضِ کوثر اندازیم
 
سخن‌دانی و خوش‌گوئی نمی‌وَرزند در شیراز!
بیا حافظ که تا خود را به شهری دیگر اندازیم
 
 #حافظ ۸۰۱

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

🔶کانال تاریخ نگار کانالی نوپا در زمینه تولید محتوای فاخر و تحقیق و تفحص در مورد تاریخ پر فراز و نشیب ایران زمین است، و در تلاش به روشن سازی و تعریف نکات و حقایقی است که مورد غفلت واقع شده، یا به آنها کمتر پرداخته شده و یا موارد ناگفته ای که کشف آنان با تیم تاریخ نگار بوده است . همچنین این تیم با ارائه بخشی به نام «گردشگری با تاریخ نگار» در تلاش برای آشنا کردن مخاطبان با اماکن تاریخی و فرهنگی ایران است.
در ادامه یکی از بخش های جذاب کانال به نام «ماه نگار» است که در هر ماه، ماهنامه هایی را در رابطه با بزرگداشت شخصیت های شاهنامه ای منتشر می کند.
و به عنوان کلا آخر...
🔷تاریخ نگار، روایتی متفاوت از تاریخ ایران.

♦️@tarikhnegarrr

Читать полностью…

ستیغ

مومیایی

موم:
ماده‌ئی است که زنبورِ عسل آن را تولید می‌کُنَد و از آن برای خود خانه می‌سازد. (معین)

تفاله‌ی عسل که پس از تصفیه‌ی عسل باقی می‌مانَد. (عمید)

ماده‌یِ زردرنگ و بسیار قابلِ جذب که آن را زنبورِ عسل حاصل می‌کُنَد و به‌تازی، شمع گویند. (ناظم الاطباء)

اسمِ فارسیِ شمع است. (آنندراج)

افزاری است مَر جولاهان (بافندگان) را که در آن رشته نهند و بافند. (منتهی الارب)

افزاری است مر کفش‌گران را (منتهی الارب، آنندراج، ناظم الاطباء)

مومیا:
ماده‌ئی سیاه‌رنگ شبیهِ قیر که اجسادِ مردگان را با آن آغشته می‌کردند تا از تجزیه‌شدنِ آن جلوگیری کنند (معین)

عربی، ماخوذ از یونانی؟ قدیمی. ماده‌ئی سیاه‌رنگ شبیهِ قیر که با آن اجسادِ مردگان را نگه‌داری می‌کنند. خوپخین (عمید)

---

موم، ماده‌ئی است که در دمای بالای شصت درجه ذوب می‌شود و در دمای پایین‌تر سفت می‌شود. و این، باعث می‌شود بتوان آن را به راحتی شکل داد.

برای درمانِ شکستگیِ استخوان، همان طور که امروز هم می‌دانیم، خوردنِ دارو یا مالیدنِ پماد یا ضماد، کارگر نیست!
امروزه هم برای درمانِ شکستگی، استخوانِ موضعِ شکسته را در وضعیتِ درست قرار می‌دهند و آن را با وسیله‌ئی مانندِ گچ یا فایبرگلاس و ... که به شکلِ مطلوب در آمده و سفت شده، ثابت می‌کنند تا ترمیمِ استخوان انجام گیرد.
در روش‌هایِ شکسته‌بندیِ سنّتی هم چیزی مانندِ خمیر یا ترکیبی از آرد و تخم مرغ و سریش را شکل می‌دادند تا در موضعِ شکستگی سفت شود و آن را ثابت نگه دارد.

تصوّرِ من این است که تلقّیِ مومیایی به‌عنوانِ داروی شکستگی، با تسامح در فرهنگ‌نامه‌ها نگاشته شده.

حدس می‌زنم شکسته‌بندها با ترکیبی از موم با قیر و ...، چیزی مثلِ گچِ امروزی می‌ساختند و در محلِ شکستگی قرار می‌دادند تا سفت شود و محل را ثابت نگه دارد تا زمانِ ترمیم. چیزی مثلِ موم‌اندود کردن که در اصطلاح به این شکل در آمده.

و طوری که از ادبیاتِ کهن دریافتم، ماده‌ی کم‌یابی بوده که در دست‌رسِ هر کسی نبوده.

---

کاربردِ مومیایی برای شکستگی، در شعرها:

مرا از شکستن چنان درد نایَد
که از ناکسان خواستن مومیایی
«عمادی غزنوی»


نخواهم که آرَم به‌کس‌بَر شکست
و گر بشکنم، مومیایی‌م هست
«نظامی»

جدایی تا نیُفتد، دوست قدرِ دوست کی داند؟
شکسته‌استخوان دانَد بهایِ مومیایی را
«سعدی»

شکسته‌وار به درگاه‌ات آمدم، که طبیب
به مومیاییِ لطفِ تو ام نشانی داد
«حافظ»

سهیل قاسمی

@Setiq

پی نوشت:

وَ ز آب ِ دیده، خاک ِ دَر ت را شکستگان
چون مومیایی، از پیِ درمان، عجین کنند
«مجد همگر»
در این بیت، در آمیختن و عجین کردن آمده. یعنی شبیه فرضِ من است که ترکیبی شبیه ترکیب آب و خاک یا گچ بوده

که جوید با چنین‌کَس آشنایی؟
شکست‌اش را که سازد مومیایی
«عبید زاکانی»
عبید از فعل ِ ساختن استفاده کرده. یعنی انگاری چیزی بوده که برای درمان ِ شکستگی، می‌ساخته‌اند.


با خوردن هم خاقانی آورده:
هستی شکسته‌دل ز شیاطین؛ ولی چه باک
چون مومیایی از کفِ روح‌الامین خوری
«خاقانی»

قطران تبریزی هم با دارو آورده:

نه از سنگ بشکست دستِ وصال‌ات
که دارو شود ای صنم مومیایی
«قطران تبریزی»


برای زخم (خستگی) و جراحت:

یک سخن شیرین ندارم یاد از آن رویی که آن
بر جراحت‌هایِ جانی مومیایی کردمی
«امیرخسرو دهلوی»
در این بیت هم، خوردن نیامده. کردن آمده. مثل ضماد (پماد)

دل ِ خسته‌یِ من، گرَش همّتی هست،
نخواهد ز سنگین‌دلان مومیایی
«حافظ»
در این بیت هم به کم‌یاب بودنِ این ماده اشاره دارد!

Читать полностью…

ستیغ

نشست زنده اینستاگرامی
واکاوی قصیده نخست خاقانی

نشست سوم

پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۳

دکتر یحییٰ عطایی
سهیل قاسمی

شرب ِ عُزلت ساختی، از سر ببَر آب ِ هوس
باغ ِ وحدت یافتی، از بُن بکَن بیخ ِ هوا

با قطار ِ خوک در بیت‌المقدّس پا منهْ
با سپاه ِ پیل بر درگاه ِ بیت‌اللَّه میا

سَر بنهْ! ک‌این‌جا سری را صد سر آید در عوض
بل‌که بر سَر هر سَری را صد کلاه آید عطا

هر چه جز نور السماوات از خدائي عزل کُن
گر تو را مشکات ِ دل روشن شد از مصباح ِ لا

چون رسیدی بر در ِ لا، صدر ِ الّا جوی! از آن‌ک
کعبه را هم دید باید چون رسیدی در مِنا

و ر تو اعما‌ بوده‌ای، بر دوش ِ احمد دار دست
ک‌اندر این ره قائد ِ تو مصطفا بهْ! مصطفا

او ست مختار ِ خدا و چرخ و ارواح و حواس
ز آن گرفتند از وجود ش منّت ِ بی‌منتها

هشت خُلد و هفت چرخ و شش جهات و پنج حس
چار ارکان و سه ارواح و دو کون از یک خدا

چون مرا در نَعت ِ چون اویی روَد چندین سخن،
از جهان بر چون منی تا کی رود چندین جفا

آپارات | YouTube


@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

دلا! نزْد ِ کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به‌زیر ِ آن درختی روْ که او گُل‌های تر دارد

در این بازار ِ عطّاران، مروْ هر سو چو بی‌کاران!
به دکّان ِ کسی بنشین که در دکّان شکَر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو رَه زنَد هر کس
یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زَر دارد

تو را بر دَر نشانَد او به طراری، که می‌آید!
تو منشین منتظر بر دَر! که آن خانه دو دَر دارد

به هر دیگی که می‌جوشد، مَیاوَر کاسه و منشین!
که هر دیگی که می‌جوشد، درون چیزی دگر دارد

نه هر کِلکی شکَر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد؛ نه هر بَحری گُهر دارد

بنال ای بلبل ِ دستان! ازیرا ناله‌یِ مستان
میان صخره و خارا اثر دارد! اثر دارد!

بنهْ سَر گر نمی‌گُنجی! که اندر چشمه‌یِ سوزن،
اگر رشته نمی‌گنجد، از آن باشد که سَر دارد

چراغ است این دل ِ بیدار؛ به زیر دامن‌اش می‌دار!
از این باد و هوا بگذر! هوایَش شور و شَر دارد

چو تو از باد بگذشتی، مُقیم ِ چشمه‌ئی گَشتی
حریف ِ همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آب‌ات بر جگر باشد، درخت ِ سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون ِ دل سفَر دارد

مولوی غزل ۵۶۳

#مولوی
سهیل قاسمی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

گاهی چنان بد ام که مبادا ببینی‌ام
حتا اگر به دیده‌یِ رؤیا ببینی‌ام

من، صورتم به صورت ِ شعرَم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینی‌ام

شاعر شنیدنی‌ست، ولی میْل، میْل ِ توست
آماده‌ای که بشنوی‌ام، یا ببینی‌ام؟

این واژه‌ها صراحت ِ تنهایی ِ من اند
با این‌همه، مخواه که تنها ببینی‌ام

مبهوت می‌شوی اگر از روزن‌ات شبی
بی خویش، در سماع ِ غزل‌ها ببینی‌ام

یک قطره ام و گاه چنان موج می‌زنم
در خود، که ناگزیری، دریا ببینی‌ام

شب‌هایِ شعرخوانی ِ من، بی فروغ نیست!
امّا تو با چراغ بیا تا ببینی‌ام

محمدعلی بهمنی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

حرف ِ خودم را الان که به حرف «س» در قافیه رسیده‌ام اصلاح کنم. شبیه‌ترین تصحیح، تصحیح ِ دکتر خانلری است.
در بخشِ مقایسه‌ی نسخه‌های کتاب دگرسانی‌های دکتر نیساری، بجز چند مورد، نوشته‌ی این نسخه هم هست.
حدس می‌زنم، این نسخه‌ی ۸۰۱، (به‌عنوانِ قدیمی‌ترین نسخه‌ی کاملِ یافت‌شده تا کنون) زمانی در دست‌رس ِ کاتبانی بوده و از رویِ آن نوشته‌اند.

حس: بیت‌هایی چه بسا مشهور، در این نسخه نیست. حذف ِ آن‌ها، به‌فرض ِ این‌که سخن ِ حافظ نبوده‌اند، در کنار ِ تفاوت‌هایی در حروف ِ اضافه و نبودِ عبارت‌هایی که بیش‌تر بار ِ واژه‌هایِ مصطلَح و رزرو شده دارند و عبارت‌هایِ عینی‌تر جای‌گزینِ مفاهیم ِ ذهنی‌تر اند، حافظ را در چشم ِ من، آدمی لائیک‌تر، شوخ‌طبع‌تر، انسانی‌تر، آسان‌گیرتر و دست‌یافتنی‌تر می‌نماید.
و هرچه پیش‌تر می‌روم، بیش‌تر دوست‌اش دارم این نسخه را. تا حدّی که امروز هوس کردم یک‌بار هم بنشینم و از رویِ این نسخه بخوانم و ضبط کنم!

بیش‌تر خواهم نوشت از احساسات‌ام!

سهیل قاسمی
شهریور ۱۴۰۳

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

هم اکنون
Instagram.com/soheil.ghassemi

Читать полностью…

ستیغ

تو خورشیدی
چشاتو وا کن
منو نیگا کن

تو فردایی
لباتو وا کن
منو صدا کن

از جایی که یادم میاد، این اولین آهنگ عمرم بوده که دوسش داشتم
الان زمزمه‌ش کردم. شاید بعد چهل سال
در همین حد:
چشاتو وا کن، منو نیگا کن
لباتو وا کن منو صدا کن

تا الان نمی‌دونستم شاهرخ خونده.

با صدای رادیو موج کوتاه یادمه

یهو یادم افتاد.
از برادرم سیاووش خواستم که موج را عوض نکنه. گفت دوس داشتی؟
گفتم آره!
دوباره چرخاند روی این آهنگ که گوش کنم
هر بار اینو پخش می‌کرد صدا می‌کرد منو.
دیگه موند تا امشب پیداش کردم

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

هم اکنون
Instagram.com/soheil.ghassemi

Читать полностью…

ستیغ

خاک ِ وجود ِ ما را از آب ِ دیده گِل کُن
ویران‌سرا یِ دل را کاه ِ عمارت آمد

گاهِ عمارت؟
کاهِ عمارت؟

روی ِ خاکی و نَم ِ چشم ِ مرا خوار مدار
چرخ ِ فیروزه طرب‌خانه از این کَه‌گِل کرد

#حافظ

سهیل قاسمی
@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

غزل 578 سعدی
اجرا: سهیل قاسمی
میکس: شاپور

تو خود به صحبت ِ امثال ِ ما نپردازی
نظر به حال ِ پریشان ِ ما نیَندازی

وصال ِ ما و شما دیر متّفق گردد
که من اسیر ِ نیاز ام تو صاحب ِ نازی

کجا به صید ِ ملخ همّت‌ات فرو آید
بدین‌صفت که تو باز ِ بلندپروازی

به‌راستی که نه هم‌بازی ِ تو بودم من
تو شوخ‌دیده مگس بین که می‌کند بازي

ز دست ِ تُرک ِ ختایی کسی جفا چندان
نمی‌بَرَد که من از دست ِ تُرک ِ شیرازی

و گر هلاک ِ من‌ات در خور است، باکی نیست
قتیل ِ عشق، شهید است و قاتل‌اش غازی!

کدام سنگ‌دل است آن که عیب ِ ما گوید
گر آفتاب ببینی، چو موم بگدازی

میسّر ت نشود سرّ ِ عشق پوشیدن!
که عاقبت بکُنَد رنگ ِ روی، غمازي

چه جُرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی
چه دشمني ست که با دوستان نمی‌سازی

من از فراق ِ تو، بی‌چاره، سیل می‌رانم
مثال ابر ِ بهار و تو خیل می‌تازی

هنوز با همه بدعهدی‌ات دعا گویم
که گر به قهر برانی، به لطف بنوازی

تو، هم‌چو صاحب ِ دیوان، مکُن که سعدی را
به‌یک‌ره از نظر ِ خویشتن بیَندازی

#سعدی

@Avayemosighi

@Setiq

Читать полностью…
Подписаться на канал