eshtadan | Неотсортированное

Telegram-канал eshtadan - اشتادان Eshtadan

621

نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگیی* @Tabaa24

Подписаться на канал

اشتادان Eshtadan

#دهقان
[با یادی از خادمِ فرهنگ، فرزندِ شایستهٔ ایران
و معلمِ زبان و فرهنگِ ایران باستان،
پروفسور احمد تفضلی، در سالگشتِ قتلِ ایشان]

🔹واژهٔ دهقان مأخوذ از واژهٔ پهلوی dehgān است. معنی اصلی آن منسوب به دِه بوده، منتها دِه نه در معنیِ امروزی بلکه در مفهوم اصلیِ «سرزمین».
🔹در نخستین سده‌های اسلامی، بسیاری از دهقانان در مقام وارثان طبقهٔ اشراف ساسانی از زندگی آسوده‌ای برخوردار بودند و حتی مانند اسلاف خویش زندگی مجللی داشتند.
🔹فتح قلمرو شاهنشاهی ساسانی به دست اعراب با تاخت و تاز‌های پراکنده به املاک مزروعی دهقانان سواد، در عراق امروزی آغاز شد. پس از شکست سپاه ایران و محو تدریجی آزادانی که ادارهٔ کشور را در دست داشتند، اشراف محلی یعنی دهقانان، نقش سیاسی و اجتماعی مهمی در بخش‌ها، شهرها و روستاهای خود بر عهده گرفتند.
دهقانانی که حاضر به همکاری با اعراب نمی‌شدند یا پای به گریز می‌نهادند و یا تن به هلاک می‌دادند.

🔹دهقانان افزون بر اهمیت سیاسی و اجتماعی نقش فرهنگی به سزایی ایفا می‌کردند.
بسیاری از آنان در دستگاه خلفا یا حاکمان حضور یافتند و پس از تأسیس سلسله‌های ایرانی در مشرق به منزلهٔ فرهیختگانی که از تاریخ و فرهنگ ایران باستان به خوبی آگاهی داشتند به خدمت پادشاهان، شاهزادگان و امیران درآمدند. رودکی نقل کرده است که دهقانان زر و سیم و اسب به او صله دادند. فرخی در جوانی در خدمت یکی از دهقانان سیستان بود و از او وظیفهٔ سالیانه می‌گرفت. بنا بر روایتی فردوسی خود دهقان بود.

🔹دهقانان در حفظ داستان‌های شاهنامه، حماسۀ ملّی ایران، روایات تاریخی پیش از اسلام و داستان‌های عاشقانه ایران باستان بیشترین سهم را داشته‌اند. ابو منصور معمری گردآورندهٔ شاهنامۀ منثور ابو‌منصوری که اینک مفقود است، در مقدمهٔ آن می‌نویسد که برای گرد‌آوری مواد شاهنامه، دهقانانی را از شهرهای خراسان فراخوانده است. فردوسی غالباً از دهقانان به عنوان منبع و ظاهراً منبع شفاهی روایات خود یاد می‌کند.

دهقان
احمد تفضلی
به ترجمهٔ زنده‌یاد ابوالفضل خطیبی
نامهٔ فرهنگستان، بهار ۱۳۷۶، شماره ۹،
صص ۱۴۸-۱۵۵


#احمد_تفضلی
🔹برگرفته از کانال تلگرامی: شفیعی کدکنی
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

به بهانه بیست و سوم دی‌ماه، زادروز محمدعلی جمالزاده؛ «قصه ما به سر رسید» کلاغه به خونش نرسید

🔹متنی که در زیر آمده است به قلم شادروان استاد ایرج افشار درباره او و فهرست بندی آثار اوست؛

جمالزاده در یکصد و شش سالگی درگذشت. زادنش به سال ۱۳۰۹ قمری در شهر اصفهان روی داد و مرگش روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو – کنار دریاچه لمان – فرا رسید. پدرش سید جمال الدین واعظ اصفهانی نام داشت. محل اقامت او شهر اصفهان بود، ولی غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف می رفت.
در ده سالگی او، سید جمال اقامت در تهران را اختیار کرد و دو سه سالی بیش نگذشت که فرزند خود محمد علی را برای تحصیل به بیروت فرستاد(۱۹۰۸).جمالزاده در بیروت بود که اوضاع سیاسی ایران دگرگون شد. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادی خواهان دچار سرنوشتی شد.سید جمال نیز در شهر بروجرد طناب انداخته و مقتول شد.
جمالزاده پس از چند سال متمایل به تحصیلات دانشگاهی اروپایی شد در سال ۱۹۱۰ قصد عزیمت به اروپا کرد. تا سال ۱۹۱۱ در سوئیس بود. در این سال به فرانسه آمد و دیپلم علم حقوق خود را در دانشگاه شهر دیژون گرفت. در سال ۱۹۱۵ به دعوت کمیته ملیون ایرانی، به برلن آمد و تا سال ۱۹۳۰ در این شهر زیست. جمالزاده پس از ورود به برلن، مدت درازی نگذشت که به ماموریت از جانب کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه اعزام شد بعد از شانزده ماه به برلن بازگشت و برای همکاری به مجله کاوه دعوت شد و تا تعطیلی آن با مجله کار می کرد. پس از آن مدت هشت سال سرپرست محصلین ایرانی بود و به خدمت محلی سفارت ایران در آمد. بعد به جامعه ملل پیوست و در سال ۱۹۵۳ بازنشسته شد و به ژنو مهاجرت کرد. وی در این دوران هفت بار به ایران سفر کرد ولی در هر یک از این سفر ها مدت کوتاهی در ایران بیش نماند. اما در سراسر این مدت با ایران می زیست. هر روز کتاب فارسی می خواند. هر چه تالیف و تحقیق کرد درباره ایران بود و اگر هم درباره ی ایران نبود به زبان فارسی و برای بیداری و گسترش معارف ایرانیان بود. لذت می برد از اینکه فارسی حرف بزند و خانه اش آراسته به قالی و قلمکار و قلمدان و ترمه و تافته و برنجینه های کرمان و اصفهان و یزد بود.
جمالزاده در رشته حقوق درس خواند ولی در آن مباحث یک سطر هم به قلم نیاورد. باید قبول کرد که دانشگاه واقعی او دوره ی همکاریش با مجله کاوه در برلن بود. وی از هم سخنی با ایرانیان دانشمند و مستشرقان نامور، دریافت های سودمند کرد. استفاده از کتاب خانه خاص و بزرگ کاوه و شرکت در جلسات خطابه های علمی و تحقیقی، موجب بسط یافتن دامنه معرفت و بینش جمالزاده شد.
جمالزاده فعالیت فکری و نویسندگی را با پژهش آغاز کرد و پیش از آنکه در داستان نویسی آوازه بیابد، نویسنده ی مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی به شمار می رفت.
نوشته های جمالزاده را در شش گروه می توان شناخت:


الف) نگارش های پژوهشی:
در این رشته مهم تر از همه گنج شایگان(۱۳۳۵) یا تاریخ اقتصادی ایران است و هنوز هم واجد اعتبار و مرجع اصلی عموم کسانی است که به تحقیق در این زمینه می پردازند.تاریخ روابط ایران و روس تالیفی است که درباره آن نوشته اند:
فرهنگ لغات عامیانه کتابی است که شالوده ی آن از روزگار نگارش داستان های یکی بود و یکی نبود گذاشته شد که محتوی هفت هزار واژه و اصطلاح و ترکیب می باشد.
فهرست کتاب های تالیفی او در زمینه تاریخ و ادبیات چنین است:
گنج شایگان
تاریخ روابط روس با ایران
پند نامه سعدی یا گلستان نیک بخت
یقصه ی قصه هابانگ نای ( داستان های مثنوی مولانا)فرهنگ لغات عوامانه
طریقه نویسندگی و داستان سرایی
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
اندک آشنایی با حافظ


ب) نگارش های داستانی:
فارسی شکر است نخستین نوشته اوست که هفتاد و پنج سال پیش به چاپ رسید. کتاب یکی بود و یکی نبود وی موجب تحسین و تمجید همگان و نوشتن ستایش نامه هایی درباره آن شد.

🔸برگرفته از کانال تلگرامی ایران بوم
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

‍ ✍ ابوالفضل خطیبی

🔹پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، هویّت دینی ایرانی رنگ باخت، امّا ملیّت‌گرایی منعکس در خدای‌نامه در شاهنامه تبلور و تکامل یافت. با آنکه در دورۀ ظهور شاهنامه- بر خلاف دوران شکل‌گیری کهن‌الگوی آن، خدای‌نامه- ایران از یکپارچگی سیاسی برخوردار نبود، تا اندازه‌ای می‌توان در این دو دوران مشترکاتی یافت. در قرن چهارم هجری، دشمنان شمالی ترکانی بودند که این‌بار جذب فرهنگ ایرانی شده و خود حکومت را به دست گرفته بودند. به جای امپراتوری روم، اعراب مسلمانی بودند که هویّت خود را در تحقیر ملّت‌های دیگر به‌ویژه ایرانیان مسلمان می‌جستند و از دین جدید چون ابزاری برای فزون‌خواهی و باج‌خواهی هرچه بیشتر نیک بهره می‌بردند. از همین رو، در شاهنامه، تازیان در هیئت اژی‌دهاکۀ آزمند، دشمن قدیمی ایرانیان، تجسّم یافته است.
پس از فردوسی، هویّت ایرانی نه در بستر حکومتی یکپارچه به لحاظ سیاسی و دینی بلکه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت. ایرانیان شاهنامه را چون شناسنامۀ ملّی خود حفظ کردند و منتظر فرصتی بودند تا یکپارچگی سیاسی و جغرافیایی روزگار کهن را زنده کنند که کردند. پس از پدید آمدن شاهنامه تا پانصد سال بعد که صفویان یکپارچگی سیاسی را به ایران بازگرداندند، به‌رغم وجود حکومت‌های محلّی، مفهوم ایران‌شهر همچنان به حیات خود ادامه داد. گواه این معنی در مدیحه‌های شاعرانی چون سنایی، نظامی، خاقانی، خواجوی کرمانی و عبید زاکانی نهفته است که پادشاهان ممدوح خود را، هرچند بر قلمروی در گوشه‌ای از ایران‌زمین حکم می‌راندند، شاه ایران یا خسرو ایران خطاب می‌کردند.
هویّت ایرانی در شاهنامه در تحقیر ملّت‌های دیگر نیست که رنگ و جلا می‌یابد بلکه خود بر بنیادهای فکری و معنوی و اخلاقی نیرومند استوار است. از همین رو، ملّی‌گرایی ایرانیان در طول تاریخ هیچ‌گاه به نژادپرستی نفرت‌انگیزی چون نازیسم و فاشیسم در قرن بیستم مبدّل نشد. در قرن بیست و یکم، ایرانیان می‌توانند بر پایۀ همان بنیادها، به‌ویژه بنیادهای اخلاقی که در سرتاسر شاهنامه موج می‌زند، در جهانی که، در اثر پیشرفت‌های برق‌آسا در فناوری ارتباطات، بیم آن می‌رود که بسیاری از فرهنگ‌های بومی فراموش شوند، هویّت ایرانی خود را حفظ کنند و آن را استمرار بخشند.
سخن آخر اینکه، اگر دیوان حافظ ناخودآگاهِ جمعی ایرانیان را بازمی‌تاباند، شاهنامه خودآگاهِ جمعی ایرانیان است.

«هویّت ایرانی در شاهنامه»، ابوالفضل خطیبی، نامۀ فرهنگستان، شمارۀ ۳۲، ۱۳۸۵، ص ۷۴-۷۵.

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

🔸‍ بیستم دی‌ماه زادروز شاهرخ مسکوب

🔹پس از هجوم اعراب و سقوط امپراتوری ساسانی، ما ایرانی‌ها اقلّاً مدّت دو قرن در نوعی بهت بودیم. بنای عظیم آن امپراتوری یا به عبارت دیگر جنازۀ سنگینش که روی مردم ایران افتاده بود، ظاهراً همه را به ستوه آورده بود؛ انگار کمر ملّتی زیر این بار شکسته بود، مخصوصاً که سقوط ساسانیان با لشکرکشی و هجوم قومی دیگر، با دین و با زبان و با فرهنگی بیگانه و خشونت‌های نظامی و اجتماعی توأم بود.
🔹در فاصله‌ای که از بهت و کوفتگی شکست درآمدیم تا وقتی که دوباره توانستیم سر پایمان بایستیم، ما به عنوان یک قوم برای ادامۀ حیات دو جور ایستادگی کردیم: مستقیم و غیرمستقیم. یا به یک بیان کلی دیگر، نظامی و فرهنگی، و بعد از چهارصد سال به دو نتیجه رسیدیم: شکست و پیروزی. شکست در مقابلۀ مستقیم؛ در رویارویی و جنگ برای هدف‌های اجتماعی و سیاسی، برای جدا شدن و بریدن از فاتحان عرب، از خلافت بغداد. نتیجۀ دوم رسیدن به پیروزی بود؛ پیروزی در نگهداری ملیت و زبان.
🔹ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوییم هویت ملّی (ایرانیت) خودمان را از برکت زبان و در جان‌پناه زبان فارسی نگه داشتیم، با وجود پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیایی متعدد و فرمانروایی عرب، ایرانی و ترک. ایران به‌ویژه خراسان آن روزگار از جهتی بی‌شباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمۀ دوم قرن نوزدهم نبود. در همۀ این کشورها یک قوم و یک ملت با زبان و فرهنگی مشترک نوعی فرهنگ یکپارچه، توأم با اختلاف در حکومت وجود داشت؛ وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی، یگانگی در ریشه و پراکندگی در شاخ و برگ.

«ملیت ایرانی و رابطۀ آن با زبان و تاریخ»، شاهرخ مسکوب

[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۱، ۴۸۶-۴۹۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

#ژاله_آموزگار :
به ژول مول به چشم یک قهرمان می نگریم


در این که ژول مول دانشمند و محقق بزرگی است شکی نیست، ولی برای ما ایرانیان که شاهنامه فردوسی را بخشی از هویت و موجودیت فرهنگی خود به شمار می‎آوریم و در حافظه احساسی و تاریخی ما، فردوسی و اثر جاودانش جای خاصی دارند، به این دانشمند که بیشترین سالهای عمر خود را برای بهتر به جلوه درآوردن شاهکار فرهنگی ما صرف کرده است، به چشم یک قهرمان می‎نگریم. و این یکی از نمونه‎ها در شکسته شدن حصارها در قلمرو فرهنگ‎هاست. اینجاست که می‎بینیم ایرانی، فرانسوی،آلمانی و دیگر ملیت‎ها چگونه می‎توانند در کنار هم و با هم برای شناسایی بهتر و معرفی یک شاهکار جهانی تلاش کنند .

@shahnamehpajohan

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

#ابوالفضل_خطیبی:

به لحاظ سبک‌شناسی باید ببینیم «بسی رنج بردم در این سال سی/عجم زنده کردم بدین پارسی»با بیت‌های دیگر سازگاری دارد یا نه؛یک اشکال در این بیت وجود دارد و آن لفظ «عجم» درباره ایرانیان است.کاری نداریم که به لحاظ لغوی این واژه، واژه موهنی است،به هر حال به کار می‌رود و فردوسی و دیگران هم به کار برده‌اند اما کمتر.در سراسر شاهنامه سه بار  لفظ «عجم» به کار رفته آن هم در تقابل با «عرب».اما در جاهای دیگر شاهنامه به جای عجم صدها بار از ایران،ایرانیان و آزادگان  استفاده شده و فقط ۳ بار لفظ عجم به کار رفته است.مصحح از این لحاظ هم مشکوک می‌شود.می‌توان گفت به لحاظ  نسخه‌شناسی و سبک‌شناسی این بیت تاحدی مشکوک است و احتمال می‌دهیم سرودۀ فردوسی نباشد اما احتمال کمتر هم هست که ممکن است علی‌رغم همه این‌ها،سروده فردوسی باشد.فردوسی در بیت معروفی می‌گوید:«نمیرم از این پس که من زنده‌ام/ که تخم سخن را پراکنده‌ام»مراد شاعر از سخن،سخن پارسی است و بعید است که در یک بیت حسّاس که در آن از رنج سی‌ساله خود در پراکندن سخن پارسی سخن می‌گوید، بیاید به جای ایران و ایرانی از لفظ عجم استفاده کند.پذیرفتنش تا اندازه‌ای سخت است.
@shahnamehpajohan

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

#دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن

‍ 🔹هرچه در هر زبان راجع به «سرنوشتِ بشر» و «مفهومِ زندگی و مرگ» گفته شده، شیرین‌ترینِ آن در فارسی جای گرفته.
زبانِ شاعرانه‌ی فارسی البتّه زبانِ علم نیست، زبانِ اقتصاد هم نیست. فراتر از علم حرکت می‌کند. آنجا که دیگر علم نمی‌تواند به ندای درونیِ انسان پاسخ بدهد، شعر فارسی وارد می‌شود. علم جنبه‌ی ابزاری دارد، برای بهبودِ زندگیِ مادّیِ انسان به کار می‌رود و بسیار سودمند است، ولی «شعر» انسان را به وطنی دیگر دعوت می‌کند که گرچه دست نیافتنی است در بطنِ نیازِ انسان وجود دارد. زبانِ شعر، زبانِ کائناتی است، زبانِ همبستگیِ انسان، زبانِ «آشیانه‌ی سیمرغ».
آیا آدمیزاد که دستخوشِ عوارضی چون بیماری و پیری و ناکامی و مرگ است، آرزو نمی‌کند که بر فرازِ آنها مأوایی بجوید و از آن صدایی بشنود؟
شعر فارسی علاجِ هیچ‌یک از این عوارض، چون بیماری و پیری و ناکامی و مرگ را به دست نمی‌دهد، ولی می‌گوید که می‌شود با آنها رایگان شد. مسئله این است: رایگان شدن با نارایگانی‌ها. حتّی با مرگ، که زال درباره‌اش می‌گفت:
«همه کارهای جهان را در است
مگر مرگ کان را درِ دیگر است».

           #یگانگی_در_چندگانگی

🆔 @sarv_e_sokhangoo

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

دربارهٔ ضبط دو نام از نامهای پارسیان هند

نام بعضی محققان و نویسندگان پارسی هندی، که گاه هندی است و گاه صورت مبدل نامهای ایرانی، بعد از نقل از خطهای اروپایی به خط فارسی، دچار تغییر و تبدیل شده‌.
یکی از اینان
Sanjana
است که باید نسبت از سنجان باشد. ضبط سنجانه در بعضی متنهای فارسی زردشتی (رجوع شود به روایات داراب هرمزیار) می‌گوید که بهتر است املای سنجانا را که در نوشته‌های معاصر فارسی معمول است کنار گذاشت.
نام دیگر
Dhabhar
است، مصحح چند متن پهلوی و فارسی زردشتی. این نام، آنچنانکه از ظاهر آن برمی‌آید، معادل
Dhābhar
است. این را می‌توان به خط فارسی دهابهَر یا دابر
نوشت. پس املای دابار و دهابهار و دهبهر را ظاهراً باید کنار گذشت. این املای اخیر دستپخت کسانی است که فکر می‌کنند چیزی بلدند که دیگران بلد نیستند و گمان می‌کنند هر جا a دیدند، باید آن را فتحه خواند و معتقدند که نویسندگان پیشین این "دقیقه" را نمی‌دانسته‌اند!

🔹از کانال تلگرام: یادداشت های سید احمد رضا قائم مقامی
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

‍ سیزدهم دی‌ماه سالروز درگذشت نیما یوشیج، متحول‌کنندۀ اصلی شعر معاصر فارسی و پدر شعر نو

نیما یوشیج سرایندۀ افسانه درگذشت. در آغاز جوانی نام خود را از علی اسفندیاری به نیما یوشیج بدل کرد. وی از مردم «یوش» و از خاندان محتشم و معروف اسفندیاری بود. سنین جوانی را در میان کوه و جنگل یوش گذرانید. یوش روستایی از کوهستان نور است.
به هنگام دوازده‌سالگی با خانواده‌اش به تهران آمد و در مدرسۀ «حیات جاوید» (رشیدیه) به آموختن مقدمات علمی پرداخت. سپس به مدرسۀ سن‌لویی رفت و در آنجا زبان فرانسه آموخت. از همان هنگام که در مدرسه بود شوق سرودن شعر داشت و جوانۀ نازک شعر در او جوش می‌زد. نظام وفا که از معلّمینش بود شعرهای او را تصحیح می‌کرد.
مدتی در مقام معلّمی در رشت به تدریس اشتغال داشت. پس از بازگشت در انتشار دورۀ اول مجلۀ موسیقی از نویسندگان آن مجله بود و در سال‌های اخیر عمر به خدمت خود در وزارت فرهنگ ادامه داد.
سرگذشت نیما درخشان نیست، اما در هنر شعر او نامور و پایۀ شعرش بلند است و تأثیرش در شعر معاصر بسیار، چندان‌که در شیوۀ شعر دگرگونی به وجود آورد. چون دلیر بود و آزاده‌سخن، به سخنان حریفان و خرده‌گیری نیشخندکنندگان وقعی نمی‌گذارد.
بدون تردید نیما از شاعران بزرگ معاصر بود و در شعر مقامی ارجمند و اثرگذار داشت. بر روان او درود باد.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۸۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

به فراخور سیزدهم دی ماه زاد روز (۱۲۷۸اصفهان) زنده نام استاد جلال‌الدّین همایی
✍دکتر عبدالله نصری

استاد همایی یکی ازنوادر روزگار ما بودکه در زمینه‌های گوناگون علمی اهل نظر بود. مطالعات و تحقیقات وسیع او در زمینه‌های فقه و اصول، کلام و فلسفه، هیات و ریاضیات و طب قدیم  ، عرفان و تاریخ، ادب فارسی و عربی.. از او یک چهره کم‌نظیر و نادر ساخته بود. به نظر بسیاری از شاگردان استاد همایی و محققان، استاد همایی همیشه نمودار پرهیزکارترین، متواضع‌ترین، مهربان‌ترین، مودب‌ترین، باحوصله‌ترین و بالاخره سخاوتمندترین استادان دانشگاه بوده است. از همایی کارنامه‌ی پر برگ و باری به یادگار مانده است که بایسته است استادان و دانشجویان و اهل فرهنگ بیشتر از آثار این مرد بزرگ بهره‌مند شوند.
🥀پژوهش‌های‌اصفهان‌شناسی

/channel/ALI4asS

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

‍ ⁠⁠⁠⁠⁠⁠⁠⁠⁠یازدهم دی‌ماه سالروز وقف دکتر محمود افشار

سبب بنیاد نهادن این موقوفات

«من در سهم خود معتقدات و آرزوهایی دارم و می‌خواهم در حدود امکان مالی و حالی خود آنها را انجام دهم. از نیاز فراوانی که وطن عزیز و جامعۀ نیازمند ما به توسعۀ امور پزشکی و فرهنگی به معنی عام کلمه دارد غافل نیستم.
خوشبختانه چندی است که دولت و مردم به‌طور کلی و تا اندازه‌ای توجه به این مسائل دارند... در این میان توجه مستقیم و خاص به مسائل اساسی دیگر، مانند ترویج و تعمیم زبان فارسی در نقاط حسّاس مملکت، تکمیل و تحکیم وحدت ملی، پیشرفت قسمت‌های خوب تمدن جدید و جلوگیری از مفاسد آن، اصلاح اوضاع اجتماعی ملت، حفظ اخلاق جوانان و تزریق مایۀ وطن‌پرستی کافی در افکار آنان، که با وجود این اقدام‌ها می‌توان ملتی شایسته، متّحد، مترقی و کشوری آباد و بزرگ داشت، نشده است.
برای اینکه ملتِ بزرگی مانند ملت ما بزرگ بماند و کشور پهناوری مانند ایران کوچک نشود- چیزی که آرزوی همۀ ماست- باید از همۀ جهاتی که برای متحد بودن همیشگی ملتی لازم است با هم یگانگی داشته باشند نه پراکندگی، و چنان ملت یگانه‌ای کوشش کند که خود را هم‌سطح ملت‌های دیگر از حیث پیشرفت‌های دانش، صنعت و تمدن قرار دهد.
یک ملت گرسنه، بی‌تمدن، پراکنده، نادان، ناتوان و پرمدعا محکوم به زوال است. هرقدر مردمی دارای این عیب‌ها و نقص‌ها باشند و در عوض بر تجمّل و شوکت ظاهری و رسمی خود بیفزایند و تصوّر نمایند کسی را گول می‌زنند خود را گول زده‌اند.
برای منظورهای یاد شده این موقوفات بنیاد یافته است. اگر عمری بماند و توفیق دستیار شود امیدوارم بتوانم بر آنها بیفزایم.»

دکتر محمود افشار
کلینیک گلان (سوئیس)، دسامبر ۱۹۵۹= دی‌ماه ۱۳۳۸

به نقل از:
[پنج وقفنامه، دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۳، ص ۱۵-۱۶]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

✍بدیع الزمان فروزانفر

اگر که حشمتْ جویند شاعران ز ملوک
فزون ز جاه ملوک است جاه فردوسی

خرد که پایۀ مردان درست سنجد و راست
فراز عرش نهد پایگاه فردوسی

نگشت دستخوش پایمال ترک و عرب
زبان پارسی اندر پناه فردوسی

بدی نجست و به بد نیز هیچ نگرایید
روان پاک و دل نیک خواه فردوسی

نیافت ره برِ محمود غزنوی پیِ آنکْ
نَبُد ستایش بیگانه راه فردوسی

نبرد آب هنر در مدیح بی هنران
جز این نبود همانا گناه فردوسی

🔹باسپاس از استاد محمود میرزادی، برای این فرسته
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

‍ نهم دی‌ماه سالروز درگذشت خسرو فرشیدورد

خسرو فرشیدورد (۱۳۰۸-۱۳۸۸) پژوهشگر، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. او در زمینۀ دستور و نگارش زبان فارسی و نقد ادبی آثار ارزشمندی تأليف کرد که از آن جمله می‌توان به فعل و گروه فعلی و تحول آن در زبان فارسی، جمله و تحول آن در زبان فارسی، دستور مفصل امروز و در گلستان خیال حافظ اشاره کرد. مجموعۀ اشعار دکتر فرشیدورد نیز با نام صلای عشق به چاپ رسیده است.

🔹برگرفته از کانال تلگرامی: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

#این_دفتر_بی_معنی
✍زنده نام: ایرج افشار

در سال [۱۳۶۴] قانونی جدید بر مطبوعات گذشت در آن آمده بود که نسبت به امتیازهای گذشته تجدیدنظر و به مصطلح همان قانون آن امتیازها تنفیذ بشوند. پس آینده هم میبایست از معبر تنفیذ گذر .کند تقاضا نوشتم و فرستادم پس از چندی برای ادای توضیحات احضارم .کردند .رفتم رئیس ادارۀ مطبوعات خودش سؤال و جواب می.کرد گاه به یادداشتی مینگریست که دستش بود ابتدا گفت سوابق شما در رژیم گذشته حکایت از وابستگیهای شما به آن دستگاه دارد و عکس شما با فرح در پرونده شماست (طوری گفت که معلوم شد که فردی ناخشنود از مجله برای آنها فرستاده بود.) گفتم موقع درخواست امتیاز در ۱۳۵۷ هم چنین سخنانی عنوان شده بود و من جواب داده ام حتماً در پرونده مضبوط است و به تکرار نیازی نیست پس از آن پرسید به چه مناسبت نام مجلهٔ شما آینده است؟ در این مجله مطالبی دیده نشده که با آینده مرتبط باشد. گفتم اگر مجله ای نامش ستاره باشد آیا الزاماً باید به موضوع نجوم و احکام آن بپردازد؟ نامگذاری یک نشریه از دیگری برای تمایز میان آنهاست. پرسید شما که امتیاز مجلۀ تاریخی دارید چرا تاکنون از تاریخ انقلاب و جنگ در مجله خود مطلبی چاپ نکرده اید؟ هیچ گویای آن نیست که در این روزگار چاپ می شود. گفتم تاریخ علمی است که طبق عرف و سنت و بر اساس تعریف واقعی آن مربوط میشود به حوادثی که حداقل سی چهل سالی یعنی یک نسل از آن گذشته باشد تا حب و بغض در آن اعمال نشود. به همین ملاحظه است که در غالب ممالک اسناد رسمی خود را پس از سی سال آزاد می‌کنند و در اختیار مورخ قرار می‌گیرد. تصور من این است که اگر مجله آینده وارد این مقولات بشود اداره شما می بایست آن را بر حذر دارد..
پرسید چرا شما از افراد ضد انقلاب نوشته چاپ میکنید؟ گفتم دوائر دولتی اند که چنین افرادی را می شناسند به علاوه نوشته های مندرج در مجله همه در مباحث ادبی و تاریخی است

این دفتر بی معنی
یادگار نمای فرهنگی
استاد ایرج افشار

🥀پژوهش‌های‌اصفهان‌شناسی

/channel/ALI4asS

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

بنیاد تداوم سیاسی ایرانشهر وامدار تداوم فرهنگی آن است و همین امر موجب شده است که ایرانشهر دچار بسیاری از آفت‌هایی که اروپا و خلافت عثمانی و اقوام ناشی از فروپاشی آن دو را دستخوش تنش‌ها و بحران‌ها کرد، دور بماند. در ایرانشهر، ارمنیان قتل‌عام نشدند و کردها را «ترک‌های کوهی» ننامیدند اما ایرانیان با شیوه‌های فرهنگی توانستند از تازیان تا ترکان و مغولان را به ادب و آداب خود درآورند.

بدین‌سان، ایرانیان، با توجه فرهنگی پیچیده، و با تکیه بر آن، که موضوع بحث کنونی من نیست، توانستند کثرت نوع قومی، زبانی و آئینی خود را به وحدت ملی تبدیل کنند. اگرچه این وحدت ملی دوره‌های پرمخاطره‌ای را از سر گذرانده اما تا دهه‌های اخیر این وحدت حفظ شده بوده است.

دلِ ایرانشهر، سید جواد طباطبایی
مجله سیاست‌نامه_شماره دهم

#ایرانشهر
#جواد_طباطبایی

🏠 @maktabetabriz
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

بیست و سوم دی، سالگرد درگذشت سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷-۱۳۸۶)
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی

🔹آنچه مسلم است اینکه طبیعت زبان و فارسی‌زبانان، با گذشت روزگار واژه‌های عاریتی را غربال کردند و آن‌ها را که با روح زبان و ذوق ایرانی سازگار نبود، به دور ریختند. آن‌ها را که به کار می‌آمد نگاه داشتند و بر آن مُهر فارسی زدند. کلمه‌ای که در طول هزار سال بر زبان شهید بلخی، رودکی، فردوسی، نظامی، انوری، سعدی، حافظ و تا شاعران و نویسندگان عصر ما به‌کار رفته است فارسی و ملیت این کشور را دارد... بودن این واژه‌ها در زبان ما، به فارسی بودن آن زیانی نمی‌رساند، بلکه سرمایه‌ای برای آن به شمار می‌رود.

برگرفته از: «قابلیت زبان فارسی»، جعفر شهیدی، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۱۵۸-۱۶۴.

@theapll
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

#ژاله_آموزگار:
خطیبی عزیز ما زنده‌یاد است

🔸خطیبی عزیز ما زنده‌یاد است؛ هربار کتاب‌ها و مقاله‌هایش را می‌خوانیم، به میان ما بازمی‌گردد و او امروز با مجموعه‌ای که دوستان گرانقدرش به افتخارش فراهم کردند، بازگشته است. چشم دلتان را باز کنید و خوب بنگرید؛ او در میان ماست‌. وقتی در کتابخانه‌تان کتاب او را می‌گشایید در کنار شماست. پس لفظ زیبای زنده‌یاد  را با عظمت معنایش دریابید و بنویسید رفتگان ما بی‌بازگشت نیستند.

@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
/channel/eshtadan

🔸دکتر سجاد آیدنلو:

🔸آن شادروان بر اساس کارنامه علمی پر برگ و بارشان یکی از چند شاهنامه‌شناس برجسته ایران/ ایرانی به شمار می‌روند که حتما باید همه نوشته‌های ایشان (تصحیحات، تالیفات، مقالات، نقدها و ترجمه‌هایشان) دقیقا خوانده شود.
          
/channel/ghotbeelmiferdowsi
/channel/eshtadan
#فریبا_شکوهی:
عشق به وطن باوری بود نهادینه در وجود او

🔸عشق به وطن و تعصب و غیرت به زبان فارسی و ادبیات غنی ایران و اعتقاد و توصیه به یکدلی اقوام مختلف برای او شعار نبود، باوری بود نهادینه در وجود او. زندگی خطیبی مانند بسیاری پر از فراز و نشیب و شکست و پیروزی بود اما شاهنامه و شعر و ادبیات دشواری‌های زندگی را برای او قابل تحمل کرده بود. شاهنامه برای او در حکم یک کار پژوهشی نبود، شاهنامه خود زندگی بود؛ منشوری بود از آمیزه‌های اخلاقی و راهنمایی بود برای درست زیستن و البته عبرت‌آموزی. او به لحاظ اخلاقی انسانی بود متواضع، قدردان و بسیار مهربان، صمیمی، پرشور و بذله‌گو، به عقیده من از نیکان روزگار.
@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

☑️ ‍ ۲۱ دی - سالروز درگذشت زنده‌نام استاد #ابوالفضل_خطیبی

ابوالفضل خطیبی، نویسنده، شاهنامه‌پژوه و پژوهشگر زبان و ادب فارسی، نامی آشنا در پهنه ادبیات ایران است. وی با پژوهش‌های گسترده و آثار ارزشمند، جایگاه ویژه‌ای در میان اندیشمندان و دلبستگان ادبیات فارسی دارد.


زندگی و فعالیت‌های علمی

ابوالفضل خطیبی در سال ۱۳۳۹ در گرمسار متولد شد. پس از اتمام تحصیلات، فعالیت‌های پژوهشی خود را در مراکزی چون مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز نشر دانشگاهی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی آغاز کرد. وی عضو هیئت علمی و معاون گروه فرهنگ‌نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و معاون سردبیر مجله «نامه ایران باستان» بود.


دستاوردهای علمی

شاهنامه‌پژوهی:
خطیبی یکی از برجسته‌ترین شاهنامه‌پژوهان معاصر ایران بود. وی با نگارش مقالات متعدد و همکاری در تصحیح شاهنامه با استاد #جلال_خالقی_مطلق، سهم بسزایی در شناخت بهتر این یادگار ارزشمند داشت.

فرهنگ‌نویسی:
وی در زمینه فرهنگ‌نویسی نیز فعالیت‌های گسترده‌ای داشت و به عنوان عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در تدوین واژه‌های فارسی تلاش بسیاری کرد.

تالیفات:
خطیبی آثار متعددی از جمله کتاب‌ها و مقالات علمی در زمینه زبان و ادبیات فارسی به رشته تحریر درآورد.


درگذشت

زندگی ابوالفضل خطیبی ۲۱ دی ۱۴۰۱ در ۶۲ سالگی پایان یافت. درگذشت وی ضایعه‌ای بزرگ برای جامعه ادبی ایران بود.


میراث علمی

ابوالفضل خطیبی با پشتکار و دانش فراوان خود، میراثی ارزشمند از خود به یادگار گذاشت. آثار او همچنان مورد مطالعه و بررسی پژوهشگران و علاقه‌مندان به ادبیات فارسی قرار می‌گیرد.


ویژگی‌های شخصیتی

عشق به زبان و ادبیات فارسی:
خطیبی به زبان و ادبیات فارسی عشق می‌ورزید و تمام عمر خود را وقف پژوهش و ترویج آن کرد.

پشتکار و تلاش فراوان:
وی با پشتکار و تلاش فراوان، به موفقیت‌های بزرگی دست یافت.

تواضع و فروتنی: خطیبی شخصیتی متواضع و فروتن داشت و همیشه آماده کمک به دیگران بود.


یاد و نام روانشاد #دکتر_ابوالفضل_خطیبی همیشه در دل دوستداران فرهنگ و ادب فارسی زنده خواهد ماند.


🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

#میر_جلال_الدین_کزازی:


ایران سرزمینی است که هر زمان از آن نام بر زبان می رانیم موی بر تنمان افراشته می‌شود. ایران همچون سرزمین‌های دیگر فراز و فرودهای فراوانی داشته است اما هنر ما ایرانیان این است که در فرودها نمانده ایم.دشمنان گمان می‌کردند که ستم می‌دارند اما نمی‌دانستند یار و یاور ما بودند که نیروهای نهفته در قلبمان به کردار درآمده و شکوه فانیده شده است. ایران سرزمین جاویدان است و به آسانی نمی پژمرد و از هم نمی پاشد، ایران و ایرانی در درازنای تاریخ هیچ گاه زدوده نمی شود.زبان پارسی ارزنده ترین زبان گیتی است، زبان پارسی سخت جان ترین زبان جهان است که از بوته آزمون های سهمگین گوناگون سربلند و بی گزند بیرون آمده است.

⁣⁣⁣@shahnamehpajohan

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

‍ هجدهم دی‌ماه سالروز درگذشت والتر برونو هنینگ

از نامۀ ژوئیۀ ۱۹۴۷

جناب تقی‌زادۀ عزیز،
نمی‌دانم شما تا چه حد با تاریخ اولین فرهنگ لغت ریشه‌شناسی فارسی آشنا هستید؛ منظورم کتاب پاول هُرن است. هرن مردی فقیر بود و اجازه داد که ناشر او را تحت فشار قرار دهد تا کتاب خود را با عجله کامل کند. این کتاب به‌یکباره و برای همیشه به شهرت او لطمه زد و اگرچه از او کارهای خوبی، چه قبل و چه بعد از ارتکاب این خطا، به جای مانده، هرگز از این لطمه رهایی نیافت. من مایل به پیروی از هرن نیستم، گذشته از مسئولیتی که خود شما هم در این باره بر عهده دارید.
لطفاً فکر نکنید که من «کمال‌گرا» هستم. برای من مهم نیست که میزان معیّنی خطا داشته باشم و بیمی ندارم که مطالبی در حدّ توان و دانش خود منتشر کنم و بعدها دریابم که بسیاری از آنها اشتباه بوده است. اما این موضوع متفاوت است. در اینجا مشکل من این است که احساس می‌کنم در فرصت باقی‌مانده حتی قادر به تهیۀ کتابی نیستم که بتوان آن را تا حدودی رضایت‌بخش خواند.
فرهنگ ریشه‌شناختی فارسی کاری منحصربه‌فرد است. به همین سبب هنوز کتاب خوبی در این زمینه وجود ندارد. هنگام امضای توافق‌نامه نمی‌توانستم همۀ دشواری‌های پیش رو را پیش‌بینی کنم، اما به طور غریزی احساس می‌کردم که فرصت اختصاص‌یافته فوق‌العاده کوتاه است. در حال حاضر، کار من به واسطۀ چندین عامل، بیماری، اقامت در آمریکا، افزایش کار در دانشگاه، تأخیر در دریافت کتاب از تهران و غیره معطّل مانده است. در شرایط فعلی احساس می‌کنم که باید بخواهم تا اتمام این طرح دست‌کم دو سال و دو ماه به تعویق بیفتد.

ارادتمند حقیقی شما،
W. B. Hening

[نامه‌های هنینگ و تقی‌زاده، به کوشش ایرج افشار و تورج دریایی، ترجمۀ مهناز بابایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۱۰۲-۱۰۴]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

۱۶ دی سالروز درگذشت نیما یوشیج

🔹نیما مرد بامزه‌ای بود. داستان خیلی خوب تعریف می‌کرد. مردی درویش، گوشه‌گیر ‌ تنها بود. و بسیار کم‌ادّعا و سلیم‌النفس و هیچ وقت از کسی بدگویی نمی‌کرد. من به شخص او ارادت داشتم.
دکتر اسلامی نُدوشن
----------
🔸تصحیح یک لغزش در ذکر روز درگذشت نیما یوشیج

📝 یادداشتی از دکتر یدالله جلالی پندری، استاد ادبیات دانشگاه یزد و عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی

🔹مورخان ادبی در ذکر تاریخ تولد و وفات بزرگان ادبیّات متکی به اسنادی هستند که به تواتر رسیده باشد. در مورد روز درگذشت نیما همۀ اسناد متواتر، شبانگاه سیزدهم دی ۱۳۳۸ را ذکر کرده‌اند و حتّی مرحوم طاهباز که بخش عمدۀ عمر خود را صرف بازخوانی دست‌نوشته‌های نیما کرده بود این تاریخ را در کتاب «زندگی و هنر نیما یوشیج» (تهران، ۱۳۷۵ ص ۱۲۹) آورده است. بنده نیز به اعتماد این اسناد تاریخ مزبور را در کتاب گزینۀ اشعار نیما یوشیج (تهران، ۱۳۷۰، ص ۳۱) و نیز مدخل «نیما یوشیج» در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی فرهنگستان (تهران، ۱۳۹۵، ج ۶، ص ۶۲۱) آورده‌ام. در این میان جلال آل‌احمد که حاضر و ناظر صحنۀ فوت نیما بوده در مقالۀ «پیرمرد چشم ما بود» اشاره‌ای به تاریخ این حادثه نکرده اما در یادداشتی که اخیراً از آن مرحوم دیده شد و زمان نگارش آن ساعت ۶ بعدازظهر پنجشنبه ۱۶ دی ذکر شده به تاریخ و ساعت فوت نیما اشاره کرده است: «نیما دیشب مرد. دو بعد از نیمه شب: ساعت دو و ده دقیقه بود که در خانه را سخت کوبیدند...» از سویی، خبر درگذشت نیما در همین روز، در دو روزنامۀ عصر شانزدهم دی‌ماه ۱۳۳۸، شمارۀ ۴۹۶۱ روزنامۀ کیهان و شمارۀ ۱۰۱۰۸ روزنامۀ اطلاعات نیز منتشر شده است.

🔸از‌سوی‌دیگر، بر سنگ مزار نیما «سپیده‌دم پنجشنبه ۱۴ دی‌ماه ۱۳۳۸» به‌عنوان درگذشت شاعر قید شده است که با تقویم تناسبی ندارد، زیرا ۱۴ دی‌ماه آن سالروز سه‌شنبه بوده است.

🔸بنابراین تردیدی باقی نمی‌ماند که تاریخ دقیق فوت نیما باید بامداد پنج‌شنبه ۱۶ دی‌ماه باشد و ذکر شبانگاه در روایت‌های قبلی به علّت قرار گرفتن ساعت دو بامداد در بخشی از شب است.
-------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

‍ پانزدهم دی‌ماه زادروز محمدرضا باطنی، منتخب بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

استادم!

دکتر باطنی بودن خیلی خوب است، مگر نه؟ «زال» شاهنامه بودن، خیلی خوب است، مگر نه؟ کسی که هیچ‌گاه اشتباه نمی‌کند. می‌دانم که سیمرغتان همیشه نگهبانتان بود. دست این سیمرغ را می‌بوسم. اگر حضور این بانو را هم به حساب اتفاق و تصادف می‌گذارید، از ته دل می‌گویم که زندگی‌تان پر از اتفاقهای خوب است.

استادم!
خوشحالم که قرار نیست حرف دلم را روبه‌روی‌تان بگویم. هر بار که حرفی دربارۀتان زده‌ام، بعد اخم کرده‌اید و گفته‌اید که مزخرف نگویم؛ ولی آنچه شما بی‌ارزش و پوچ می‌دانید، تعبیری است که من از آسمان دارم. در چند سالی که برایمان معلمی کردید، کم شاگرد نداشتید. امروز تمام آن شاگردها، معلم‌اند. همۀشان را نتوانستید مانند خودتان تحویل دهید. خلق‌وخویمان فرق می‌کند. لابد از شما الگو نگرفته‌اند؛ ولی همان‌هایی را که دوست دارم و برایشان احترام قائلم، همان‌هایی‌اند که مانند شما شده‌اند. آزاد، رها از تمامی پله‌ها، فقط معلم؛ و ایستاده!

استادم!
یادمان داده‌اید که علم کبر نمی‌آورد. انسان بودن مهم است و بس. می‌دانم که با تقلید از شما، حتی به نیمۀ این راه نرسیده‌ام. همیشه برایم زال بی‌اشتباهی بوده‌اید که هزار پله بالاتر، به روی سکوی معرفت نشسته است. نفسم بند آمده است. پله‌ها تمامی ندارند. تنها می‌ماند که از همین پایین پایین دستتان را ببوسم که همیشه الگو بوده‌اید.

کوروش صفوی

به نقل از:
[دفترچۀ بیست‌و‌هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دانشمند برجسته شادروان محمدرضا باطنی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۳۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

پاک همان پاک است

اینکه برخی از بیت‌های فردوسی پس از پژوهش‌ها و ارزیابی‌ها و منبع‌شناسی‌های فراوان همچنان با غلط‌های فاحش منتشر می‌شود و مسائل ابتدایی و بدیهی ادبی در تصحیح آنها رعایت نمی‌شود، نشان می‌دهد که با همهٔ گام‌های استواری که برداشته شده است، هنوز یکی از شرایط لازم برای تصحیح این اثر برجسته به خوبی فراهم نشده است و آن چیزی نیست جز تسلط بر قواعد فنی شعر کهن فارسی، به ویژه اصول وزن و قافیه.

در بیت زیر از شاهنامه، در هر دو پیرایش دکتر خالقی مطلق (چاپ دبا، ج ۶، ص ۵۹۹؛ چاپ سخن، بخش دوم، ص ۵۷۷)، کلمهٔ «پاک» با خودش قافیه شده‌ است و این اشکال از فرط بدیهی بودن مایه‌ی شگفتی است:

بشستش به دینِ به و آبِ پاک
وزو دور شد گرد زنگار، پاک
(شاهنامه، داستان بهرام گور)

این که برخی از واژه‌ها کاربردهای ثانوی و مجازی می‌گیرند و در معناهای فرعی به کار می‌روند در قانون قافیه اثر ندارد. «نام» با «نام» به معنای «آبرو» قافیه نمی‌شود. «جای» با «جای» به معنای «رتبه و مقام» قافیه نمی‌شود. «گرفتن» با «گرفتن» به معنای «فرض کردن» قافیه نمی‌شود. «کار» با «کار» به معنای «جنگ» قافیه نمی‌شود. «خوب» با «خوب» به معنای «زیبا» قافیه نمی‌شود. پس «پاک» در کاربرد قیدی باز همان «پاک» است و نمی‌تواند با «پاک» در کاربرد صفتی قافیه شود.
عیب تکرار قافیه در مصراع دوم بیت مورد بحث جز خلاف قاعده بودن و ناسازگاری با سبک فردوسی و عرف شعر فارسی، اشکال دیگری هم دارد و آن این که با روش درست تصحیح علمی هم مطابق نیست. در تصحیح علمی مجاز نیستیم بر خلاف سندهای کهن عمل کنیم. هنگامی که همه‌ی نسخه‌های معتبر و نیمه‌معتبر (بیش از پانزده دست‌نویس قدیمی و متأخر) در قافیه‌ی مصراع دوم کلمه‌ی «خاک» را ضبط کرده‌اند، هیچ منطق علمی‌ای به مصحح اجازه نمی‌دهد که ضبط یکی از نسخه‌های فرعی و متأخر خود را وارد متن کند و همه‌ی سندهای معتبر را نادیده بگیرد. در بقیهٔ نسخه‌ها از جمله‌ نسخه‌ی بیروت که در پیرایش دوم مورد استفاده بوده است، قافیهٔ مصراع دوم «خاک» است، با نویسش زیر یا نویسشی نزدیک بدان که باید وارد متن می‌شد:

بشستش به دینِ به و آب پاک
وزو دور شد گرد و زنگار و خاک

◽️ وحید عیدگاه طرقبه‌ای

@vahididgah
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

جلال‌الدین همایی

جغرافیای اصفهان، پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۹۸: ۲۸۱

‌پدرم در حوالی سنۀ ۱۳۲۸ که به نوشتن کتابه‌های مسجد ملاحسین کرمانی اشتغال داشت، از ملا عبدالكريم صحاف مرکب می‌خرید. روزی به این قصد به بازار می رود. صحّاف را به نماز رفته و پارچۀ علامت را انداخته می‌بیند. تکیه به عصا داده در انتظار می‌ایستد. در این حال می‌بیند زنی با چادر سیاه و روبند به رسم قدیم زنان اصفهان نزدیک دکان پابه‌پا می‌کند، پیداست که او هم منتظر صحاف است. از زن می‌پرسد: با صحاف چه کار داری؟
ــ مقداری کاغذ و کتاب کهنه دارم به‌تدریج می‌آورم به او می‌فروشم. او به‌قول خودش با این کاغذها جلد کتاب و مقوا می‌سازد و خرده‌خرده به من پول می‌دهد.
ــ اکنون با خود از آن کاغذها آورده‌ای؟
ــ آری.
زن دستمالی را جلو چشم مرد باز می‌کند، دو سه کتاب و چند قطعه خط در آن بوده است. یکی از کتاب‌ها را بر می‌دارد چون آن را می‌گشاید چندان مستغرق می‌شود که گفتی از هوش رفته است!
ــ این کتاب را به چند از تو می‌خرید؟
ــ به یکی دو سه قران که تدریجاً وجه آن را می‌داد و می‌گفت این کاغذکهنه‌ها به درد مقوا هم نمی‌خورد!
یکی از قطعات را می‌بیند بهترین خط "درویش" است.
ــ این قطعه‌ها را به چند می‌فروختی؟
ــ آقا این‌ها قیمتی ندارد. بقچه‌بقچه باید فروخت. ــ دیگر ازین جنس کتاب و قطعه داری؟
ــ آری
ــ برو برویم. من بیشتر از صحاف به تو پول می‌دهم.
زن دعا می‌کند و همراه پدرم به راه می‌افتد. اما کتاب، خمسۀ نظامیِ مذهّب و منقّش بوده است، از بهترین آثار عهد تیموری با جلد سوخت زرافشان که به‌قول صحاف اسقاط شده است!
در بین راه حوائج زن را از نان و گوشت و زغال و قند و چای می‌خرد و با خود می‌برد. بعد از طی مسافتی بعید به خانهٔ زن می‌رسد. خانه‌ای ویرانه، سقف‌ها در هم شکسته و در و دیوارش سر به هم نهاده. چند طفل یتیم پسر و دختر روی پلاسی مندرس نشسته، چشم به‌راه مادرند. به محض اینکه مادرشان وارد منزل شد مانند جوجه‌های مرغ زیر بال مادر دویدند و به دیدن نان شادی کردند. حکایت را خلاصه می‌کنم که:
ز دست اشک حکایت نمی‌توانم کرد
که می‌نویسم و برفور می‌شود مغسول

پدرم ایشان را نوازش می‌کند و صندوق کتاب و قطعه را یکجا به دوتومان خریده، نقد می‌پردازد و در صندوق را قفل می‌کند که از آنِ من است، روز دیگر حمّال می‌آورم و آن را می‌برم. محض نمونه دو سه کتاب و چند قطعه با خود برداشته، از خانه بیرون می‌آید. دعا و ثنای زن و فرزندانش تا در منزل بدرقه اوست که ما را از گرسنگی و صد بار رفت‌وآمد نزد صحاف و تحویل گرفتن ترشرویی و تلخ‌گوشتی‌های او نجات دادی.
پدرم از آنجا یک‌سر به خانهٔ رکن‌الملک می‌شتابد که: ها رنجوریِ من از حد گذشته و پایان حیاتم نزدیک است فرزندان من بالغ و رشید نیستند، قدر و قیمت کتابخانهٔ مرا نمی‌شناسند، می‌خواهم همه را یکجا به تو بفروشم و برای آنها ضیاع و عقاری بگذارم که سرمایۀ معیشت ایشان باشد.

رکن‌الملک هرگز به خاطرش خطور نمی‌کرد که میرزای طرب و فروختن کتاب خطی و قطعات خطوط اساتید؟! کسی که شیرازهٔ حیاتش به شیرازهٔ کتاب بسته و رگ جانش به عروق تشعیر و تحریر پیوسته تا بالمرّه از جان و جهان چشم نپوشیده و کارد به استخوانش نرسیده باشد به فروش کتاب و قطعه و مرقع تن در نمی‌دهد. رکن‌الملک پیشنهاد را با کمال شوق می‌پذیرد و پدرم صندوق کتاب و قطعه را با نمونه‌ها که اول‌بار تسلیم کرده بود یکجا به مبلغ دوازده هزار و پانصد تومان به رکن‌الملک می‌فروشد و تمام این مبلغ را به همان زن و بچه‌ها بر می‌گرداند. به این طریق که برای ایشان خانه و دکان و حمام و ملک و اثاث‌البیت می‌خرد، به‌طوری‌که مرفه و آبادان زندگانی می‌کنند و بالجمله ایشان را از حضیض مذلّت به اوج عزّت می‌رساند. پدرم از آن همه کتاب و قطعه و مرقع یک ورق و از آن مبلغ یک دینار تصرف نکرد و در این معامله چندان بزرگواری و جوانمردی به خرج داد که عقل ابناء دنیا از آن قاصر است. اطفال يتيم را به مدرسه فرستاد و تا زنده بود در حق آنها پدری کرد. حتی از درس و مشق ایشان شخصاً مواظبت می‌فرمود. آن اطفال اکنون همه برومند و صاحب مال و جاه و اعتبار و عزّت شده‌اند.


🔹گزینش متن، فرسته استاد محمود میرزادی
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

#علیرضا_قیامتی :
بیت «زن و اژدها هر دو در خاک به...» این بیت به طور قطع الحاقی و جعلی است

این بیت از بیت‌هایی است که در هیچ‌یک از نسخه‌های اصلی و کهن «شاهنامه» وجود ندارد. اگر در یکی از نسخه‌های شاهنامه می‌بود شاید نمی‌شد به صراحت و آشکار و صددرصد بگوییم از فردوسی نیست اما زمانی که بیتی در ۲۰ نسخه معتبری که آقای خالقی مطلق آن‌ها را برکاویده ‌و بررسیده‌اند وجود ندارد، یعنی این‌که این بیت به طور قطع الحاقی و جعلی است و به هیچ روی از فردوسی نیست. فکر می‌کنم این بیت در یکی از نسخه‌های چاپ سنگی‌ که در هند منتشر شده آمده و بعد هم وارد برخی از شاهنامه‌های غیرمعتبر شده است که کاملا غیرعلمی عمل کرده‌اند.

@shahnamehpajohan
#ابوالفضل_خطیبی:
«« زن و اژدها هر دو در خاک به ...»» از فردوسی نیست

برخی این بیت را به فردوسی نسبت می‌دهند و او را برای سرودن این بیت موهن سرزنش می‌کنند. این بیت واقعا موهن و زن‌ستیرانه است. ما که با شاهنامه کار می‌کنیم، می‌بینیم این بیت در هیچ یک از ۱۵ نسخۀ قدیمی و معتبر شاهنامه که مبنای تصحیح انتقادی خالقی مطلق از شاهنامه است، وجود ندارد. در چاپ‌های ژول مول و مسکو و حتی چاپ کم‌اعتبار بروخیم نیز نیست. این بیت در برخی از چاپ‌های کم‌اعتبار شاهنامه مانند ترنر ماکان و بمبئی ۱۲۷۶ قمری که اساس آن‌ها نسخه‌های کم‌اعتبار و متأخّر شاهنامه بوده، آمده است. طبعاً این بیت جعلی و ساخته و پرداخته دیگران است و سروده فردوسی نیست. این‌جا می‌توانیم نگاه صددرصدی داشته باشیم و قاطعانه براساس نسخه‌شناسی و سبک‌شناسی بگوییم این بیت از فردوسی نیست، در ذهنیت فردوسی هم نیست که چنین بیت‌هایی را بگوید. فردوسی زن‌ستیز نیست و آن دسته از بیت‌هایی که در آن‌ها زنان نکوهش شده‌اند یا الحاقی‌اند و یا دیدگاه و نظرگاه قهرمانان شاهنامه است نه خودِ شاعر.

@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

‍ ‍ ‍

🔹به مناسبت یازدهم دی سالروز درگذشت مرتضی ثاقب‌فر

(زاده ۹ امرداد ۱۳۲۱ تهران -- درگذشته ۱۱ دی ۱۳۹۱ تهران) جامعه‌شناس، نویسنده، مترجم، شاهنامه‌شناس و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران

✍مرتضی ثاقب‌فر

کشور ایران به تحقیق یگانه کشوری است که در مقام یک فرمانروایی بزرگ، به تنهایی کوبه­‌ی همگی یورش­‌ها را بر دوش خویش احساس کرده است و هنوز هم می­‌کند. با این همه روح قوم ایرانی در هیچ یک از این پورش­‌ها به اندازه­‌ی هنگام حمله مسلمانان دستخوش دگرگونی نشده و خودآگاهی و آگاهی این ملت این چنین در همه زمینه­‌های گوناگون نظامی، سیاسی، دینی و فرهنگی .... به جنبش در نیامده است.
چهارصد سالی که از نابودی دودمان ساسانیان تا پیدایش حماسه فردوسی به دیر می­‌انجامد سرشار است از جنبش­‌ها، پایداری­‌ها، حماسه­‌ها و استقلال­‌خواهی­‌ها به یک سو، و نیز پذیرش­‌ها و باوری­‌ها و حتى تعصب ورزیدن در اعتقاد و ایمان نوین به دیگر سو، و سرانجام پیدایش آزاداندیشی و چنان گسترشی ژرف در فلسفه و دانش­‌ها و هنرها که شاید تنها دوره نوزایی اروپا و نیز سده­‌های هفده تا نوزده آن دیار را از نگر رشد اندیشه و دانش بتوان با آن سنجید. آن چنان که می­‌توان این دوران را براستی دوره­‌ی زرین اندیشه و هنر در تاریخ ایران دانست. از این رو اگر ما نیز فردوسی را فرزند دوران آفرینش بخوانیم سخنی به گزاف نگفته­‌ایم.

@jamshid_foundation
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

🔸فردوسی ، اوج جریانی بود که با مقاومت ایرانیان در مقابل اعراب شکل گرفت/ #فتح_الله_مجتبایی
#سخن

💬اگر فردوسی و یکی دو چهره دیگر نبودند ما هم مثل برخی اقوام دیگر هویت ملی و فرهنگی خود را از دست می دادیم. شاهنامه که از ابتدای خلقت – بنا به اندیشه ما ایرانی ها – شروع می شود و تا پایان حیات یزدگرد ادامه می یابد، تداوم فکری و معنوی ما را به هم ربط می دهد و یک واحد فرهنگی از ما می سازد. اگر فردوسی نبود من گمان می کنم ما هم مثل مصر می شدیم.

#ابوالفضل_خطیبی :

🔹در زمانی که شاهنامه سروده شد نشانی از ایرانشهر با مرکزیت واحد وجود نداشت و هر گوشه ای از ایران در دست حکومتی مستقل بود. در چنین زمانی که ایرانشهر در دست دولت های متعدد بود ، فردوسی سنگ بنایی گذاشت که باعث ماندگاری ایران شد . این که می گویند فردوسی ایران را زنده کرد ، اشاره به همین معنا دارد .

@shahnamehpajohan
/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan


🔴 «فدرالیسم و یک خطای نظری»

✍️ مهدی تدینی

در مباحثی که دربارۀ فدرالیسم در فضای عمومی می‌شنوم، ایرادی اساسی وجود دارد که لازم است تا دیر نشده به آن اشاره کنم. این ایراد در ظاهر صرفاً مسئله‌ای «اصطلاح‌شناختی» است، اما از آن نوع ایرادهای اصطلاحی است که تأثیری تعیین‌کننده و عمیق روی بحث می‌گذارد.

در بحث‌های فدرالیسم دوگانه‌ای میان حکمرانی «فدرال» و «مرکزگرا» تعریف می‌کنند و موافقان و مخالفان درون این دوگانه مزایا یا معایب فدرالیسم را برای ایران برمی‌شمرند. کسانی که گرایشی به فدرالیسم دارند دائم به تعابیر «مرکز» و «مرکزگرایی» متوسل می‌شوند و معایب «مرکزگرایی» را برمی‌شمرند. طرف مقابل هم ناخودآگاه در پس ذهنش مفهوم «مرکزگرایی» را پذیرفته و فقط می‌خواهد اثبات کند چه مخاطراتی در ایدۀ فدرال وجود دارد ــ یعنی بدون اینکه به مفهوم «مرکز» دقت کند، «مرکزگرایی» را راه نجات از آن مخاطرات می‌داند.

البته همین‌جا باید اذعان کنم که من از زاویۀ دیدِ لیبرالیسم کلاسیک با فدرالیسم مخالفم و دلایل لیبرال برای این مخالفت دارم. در نوشتارهای دیگری باید دربارۀ آن صحبت کنم، اما چکیده‌اش این است که فرد لیبرال باید مدافعِ کاستن از حجمِ دولت باشد، نه اینکه لایه‌ای جدید به لایۀ دولت بیفزاید. در برابر تصدی‌گری دولتی (که خار چشم لیبرالیسم است)، جامعۀ مدنی و بخش خصوصی است، نه یک دولت کوچک‌تر محلی! نمی‌توان در مقام لیبرال شعار سلبِ اختیارات از دولت سر داد و همزمان از واگذاری اختیارات به دولت‌هایی دیگر ــ یعنی دولت ایالتی ــ دم زد. این نه کمینه‌سازی، بلکه بیشینه‌سازی دولت است و با روح لیبرالیسم در تضاد است. بهتر است به جای آن، بسطِ یدِ حداکثری به شهروندان در برابر دولت داده شود. بخش خصوصیِ قدرتمند هم از کیان ملی بهتر دفاع می‌کند و هم هویت‌ها و نیازهای محلی را بهتر تأمین می‌کند. اما بحث ما در این نوشتار نه این، بلکه ایرادی بود که در اصطلاح‌شناسی مباحث فدرالیسم وجود دارد.

مسئله این است که مفهوم «مرکزگرایی» از پایه نادرست است. فدرالیسم در برابر سانترالیسم (مرکزگرایی) نیست. مفهوم «مرکزگرایی» از قضا ــ البته بهتر است بگویم «از عمد» ــ مملو از تداعیات و دلالت‌های منفی است. «مرکزگرایی» تداعی‌کنندۀ سرکوب و خودکامگی است. بُعدی جغرافیایی و مکانی به بحث می‌بخشد؛ دو طرفِ نیرومند و ضعیف تعریف می‌کند که از هم بیگانه‌اند: طرف قدرتمند در نقطۀ مرکزی نشسته است، و طرف ضعیف، اجحاف‌دیده و سرکوب‌شده، در «حاشیه» چشم به عنایت «مرکزنشینانی» دارد که قدرت را به‌ناحق تسخیر کرده‌اند ــ ادبیات چپ هم که مملو از دوگانۀ «مرکز و حاشیه» است و تا می‌تواند بذر کینه و حسرت در دل «حاشیه‌نشینان» نسبت به مرکزنشینان می‌کارد. اما وقتی به آنچه «مرکز» نامیده می‌شود می‌نگرید، می‌بینید «مرکز» ترکیبی از «کل» است؛ ترکیبی از تمام «حاشیه‌ها»ست؛ و جالب اینکه با کمی دقت متوجه می‌شوید خود «مرکز» در مرکز در اقلیتِ محض است!

بگذارید با مثالی معنا را روشن‌تر کنم. مردم پایتخت (که لابد «مرکز» است) درست با همان تفکراتِ ایدئولوژیِ مرکز‌ ـ‌ حاشیه می‌توانند خود را ستمدیده‌تر از همۀ حاشیه‌ها قلمداد کنند؛ می‌توانند گلایه‌مند بگوید: «کسانی از اقصانقاط کشور آمده‌اند و برای ما تصمیم می‌گیرند!» می‌توانند بگویند «به داد ما برسید! حاشیه‌ها آمده‌اند و اختیارات ما را دزدیده‌اند!» اما چنین انگاره‌هایی همان‌قدر بیراه و گمراه‌کننده است که وقتی حاشیه‌نشینان خود را در برابر یک «مرکزِ بیگانه و خودخواه» تصور می‌کنند. جالب‌تر اینکه هر حاشیه‌ای هم به هر حال برای خودش «مرکزی» دارد و «حاشیۀ حاشیه» می‌تواند همین اتهامات را علیه «مرکزِ حاشیه» مطرح کند.

بنابراین، مقابل «فدرالیسم» اصلاً «مرکز» قرار ندارد، بلکه «وحدت» قرار دارد. مرکز «ماهیت و هویت مستقل» ندارد؛ در واقع اصلاً مرکزی مستقل از تمام حاشیه‌ها وجود ندارد. در برابر فدرالیسم، «مرکزگرایی» نیست، بلکه «وحدت‌گرایی» (اونیتاریسم؛ فرانسه: unitarisme) است. در ادبیات حقوقیِ فدرالیسم نیز همواره در برابر فدرالیسم از اونیتاریسم سخت گفته می‌شود، نه سانترالیسم. «وحدت‌گرایی» هم تعبیر درست است و واقعیت را بازتاب می‌دهد (زیرا در حاکمیت دموکراتیکِ غیرفدرال، «کل» به صورت متحد و برابر دربارۀ امور تصمیم می‌گیرد ــ «کل»، نه «مرکز»!)، و هم آن تداعیات منفی را ندارد.

اهمیت این اصلاحِ اصطلاح‌شناختی در این است که مدافعان فدرالیسم اتفاقاً عمدۀ بحث خود را پیرامون تعبیر نادرست «مرکزگرایی» متمرکز کرده‌اند و به جای برشمردن مزایای احتمالی فدرالیسم، دائم از بدی‌های «مرکزگرایی» می‌گویند و در این میان به جای توجه به واقعیتِ «وحدت‌گرایی»، به همان تداعیاتِ منفیِ مفهوم «مرکزگرایی» متوسل می‌شوند. بنابراین، توصیه می‌کنم در بحث از تعبیر «اونیتاریسم» استفاده کنید تا پیشاپیش در این تلۀ مفهومی نیفتید.


@IranDel_Channel

💢

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

عباس رسولی املشی
به بهانه‌ی زادروز فروغ فرخزاد.

‍ تحلیل و زیبایی‌شناسی شعری سپید از سروده‌های فروغ فرخزاد

دلم گرفته‌است
دلم گرفته‌است
به ایوان می‌روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم
چراغ‌های رابطه تاریک‌اند
چراغ‌های رابطه تاریک‌اند
کسی مرا به آفتاب معرّفی نخواهدکرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشک‌‌ها نخواهد برد
پرواز را به‌ خاطر بسپار
پرنده مُردنی‌ست.

فروغ فرخزاد در هشتم دی ۱۳۱۳ شمسی در تهران متولّد شد و در بیست و چهارم بهمن ۱۳۴۵ در سی و دو سالگی در اثر سانحه رانندگی درگذشت. از این شاعر برجسته معاصر پنج مجموعه شعر با نام های: اسیر، دیوار، عصیان، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد به یادگار مانده است.
فروغ با انتشار دفتر شعر « تولدی دیگر» جایگاه خود را به عنوان شاعری ممتاز در ادب معاصر تثبیت کرد. آثار وی به چند زبان از جمله: انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی و... ترجمه شده‌اند.

شعر زیبای « پرنده مُردنی ست» از فروغ مانند انشایی است که از سه بخش مقدمه، بدنه و نتیجه گیری تشکیل شده‌است. این سروده با مصراع « دلم گرفته است» آغاز می‌شود و آزردگی خاطر شاعر را از بابت موضوعی به نمایش می‌گذارد که در ادامه شاهد آن هستیم. تکرار این مصراع و نیز سطر« چراغ های رابطه تاریکند» برای تأکید روی موضوعی است که شاعر از مخاطب خود انتظار دارد تا پیگیر آن باشد.
تکرار مصراع در شعر شاعران برای تأکید یا زیبایی است و اگر جز این باشد، حشو ( تکرار زاید) محسوب می‌شود.

شاعرِ تنها، آزردگی خاطر و اندوه خود را با حضور در ایوان خانه با شب در میان می‌گذارد و از آنجا که شب تداعی گر تنهایی و دلتنگی است، خود را صاحب دردی مشترک با شب می‌داند و با او احساس قرابت دارد.
او از اینکه می‌بیند در جامعه، رابطه و ارتباط بین افراد کمرنگ و حتی بیرنگ است، رنج می‌برد. شاعر رابطه را به چراغی تشبیه کرده‌است که روشن بودن آن به معنای وجود ارتباط بین افراد و خاموش بودن آن بیانگر قطع ارتباط یا کمرنگ بودن رابطه میان انسان‌ها است. ناراحتی شاعر در این است که این رابطه و صمیمیّت در بین آدم‌ها برقرار نیست و با تکرار مصراع ضمن تأکید آن، اوج دلگیری و آزردگی خود را نسبت به این موضوع نشان می‌دهد و اینکه چرا انسان‌ها همدیگر را به آفتاب یعنی روشنی، آگاهی، حقیقت، گرمی و صمیمیّت و معرفت معرفی و دعوت نمی‌کنند.

تناسب واژگان« انگشتان» و « پوست» از یک سو و « شب»، « تاریکی»، « چراغ» و « آفتاب» از سویی دیگر با چاشنی تضاد چشم نواز است. شاعر با جان بخشی به شب و با کشیدن انگشتان خود بر پوست شب با او چون انسانی ارتباط برقرار می‌کند. در ضمن تکرار صامت « ش» در« انگشتانم را بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم» نغمه حروف ( واج آرایی) زیبایی ایجاد کرده و انگار پژواک واژه شب در گوش طنین انداز می‌شود.

در ادامه شاعر به حال گنجشک ها غبطه می‌خورد که با هیاهوی فراوان و جیک جیک‌های کر کننده شان، دائم با یکدیگر گفت و گو و رابطه دارند. او ضمن گِله از دوری و عدم ارتباط بین انسان‌ها، خواهان رابطه‌ای گنجشک گونه میان افراد جامعه است و می‌خواهد کسی او را به میهمانی گنجشک‌ها دعوت کند.

اوج کار شاعر را در بند پایانی شعر نظاره‌گر هستیم. شاعر پس از مقدمه و توضیح دل نگرانی خود از تاریکی چراغ‌های رابطه، نتیجه.گیری زیبایی را انجام می‌دهد که به عنوان ضرب‌المثل وردِ زبان‌ها است.
در سه سطر پایانی شعر، مراعات نظیر در کلمات گنجشک‌ها، پرواز و پرنده چشمگیر است.
او از ما می‌خواهد که پرواز را به خاطر بسپاریم، چرا که پرنده مُردنی است. پرنده‌ای که در آسمان در حال پرواز است، بیش از این که خودش توجه ما را جلب کند، پروازش برای ما چشم نواز و به خاطر ماندنی است.
انسان‌ها به دنیا می‌آیند و پس از دوره‌ای کوتاه از این سرا رخت برمی‌بندند، امّا آن چیزی که از انسان‌ها به خاطر و به یادگار می‌ماند، پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک‌شان است.

برخورداری از مضامین والا، تناسب و هماهنگی در حروف و کلمات، تکرار بجای برخی از مصراع‌ها، بهره‌گیری از عناصر خیال چون: مراعات نظیر، واج آرایی، تشخیص، تشبیه و ...، سبب شده است تا این سروده فروغ به عنوان یکی از زیباترین اشعار سپید معاصر به حساب آید.

کانال ادبی ویر
@vir486

/channel/eshtadan

Читать полностью…

اشتادان Eshtadan

چرا نه به فدرالیسم؟

خطابهٔ مرکز ایران‌شناسی نیمروز به جناب آقای دکتر محمدرضا عارف


هفت سال پس از سخنان تأمل‌برانگیز آقای دکتر سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور پیشین، این‌بار آقای دکتر محمدرضا عارف، معاون اول رئیس‌جمهور، مجدداً ایدهٔ «فدرالیسم» را به‌عنوان راه‌حلی برای کشور عزیزمان ایران مطرح کرده‌اند؛ ایده‌ای که ظاهری فریبنده دارد اما در تطبیق با تاریخ، فرهنگ، تمدن ایران زمین و شرایط سیاسی داخلی و منطقه‌ای، هیچ سنخیتی ندارد.

این طرح، نه تنها از نظر علم سیاست قابل دفاع نیست، بلکه در عمل نیز می‌تواند به سوءاستفادهٔ جریان‌های تجزیه‌طلب چپ و راست منجر شود؛ جریان‌هایی که رؤیایی جز تکه‌تکه کردن ایران به واحدهای کوچک‌تر تحت عناوین جعلی «ملت‌های مستقل» در سر ندارند.

اجرای فدرالیسم در کشوری مانند ایران که به‌لحاظ جغرافیایی گسترده و از نظر ساختار دولتی، بوروکراتیک و متمرکز است، تنها به افزایش حجم دستگاه‌های دولتی، پیچیدگی بیشتر نظام اداری و تحمیل هزینه‌های سنگین اقتصادی منجر خواهد شد. این در حالی است که ساختار اقتصادی کنونی کشور نیز با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کند. چنین تغییراتی نه‌تنها گرهی از مشکلات باز نمی‌کند، بلکه گره‌های جدیدی بر مشکلات قدیمی خواهد افزود.

افزون بر این، فدرالیسم می‌تواند به توسعهٔ نامتوازن کشور دامن بزند. نمونه‌های چنین توسعهٔ نامتوازنی را همین امروز نیز در نقاط مختلف کشور مشاهده می‌کنیم و اجرای این طرح صرفاً این روند را تشدید خواهد کرد. پیامد آن، ایجاد موانع جدی در مسیر توسعهٔ ملی و دامن زدن به اختلافات داخلی خواهد بود.

از بُعد اجتماعی و فرهنگی نیز، فدرالیسم به‌جای حل مسائل، به تشدید اختلافات فرهنگی و زبانی دامن می‌زند و حتی اختلافات جدیدی میان استان‌ها و مناطق مختلف کشور ایجاد خواهد کرد. این امر می‌تواند انسجام ملی و وحدت کشور را به خطر انداخته و ضربه‌ای سهمگین به حاکمیت ملی ایران وارد کند.

در نهایت، فدرالیسم در شرایط کنونی ایران چیزی جز اسم رمزی برای تجزیه و تشدید مشکلات نخواهد بود. از جناب آقای دکتر عارف و سایر مسئولان مرتبط انتظار داریم که با تجدیدنظر در چنین اظهارات و طرح‌هایی، به جای پاک کردن صورت مسئله، به دنبال راه‌حل‌هایی واقع‌بینانه و عاقلانه برای عبور از مشکلات کشور باشند.

ایران، این میراث مشترک، به تدبیر، خرد و وحدت نیاز دارد، نه آزمودن نسخه‌های بی‌پایه و غیرعلمی.

@nimruz_ir
/channel/eshtadan

Читать полностью…
Подписаться на канал