vir486 | Неотсортированное

Telegram-канал vir486 - ویر (از رودکی تا نیما)

11422

تبلیغ و تبادل: @Rodin66 کانال‌های ادبی: @vir486 @ShearZii

Подписаться на канал

ویر (از رودکی تا نیما)

رستم در گفتار هم‌ پهلوانانه برخورد می‌کند.

چو بشنید رستم ز بهمن سخن
پراندیشه شد مغز مرد کهن
چنین گفت کآری شنیدم پیام
دلم شد به دیدار تو شادکام
ز من پاسخ این بر بداسپندیار
که ای شیردل مهتر نامدار
هرانکس که دارد روانش خرد
سر مایهٔ کارها بنگرد

چو مردی و پیروزی و خواسته
ورا باشد و گنج آراسته
بزرگی و گردی و نام بلند
به نزد گرانمایگان ارجمند
به گیتی بدین سان که اکنون توی
نباید که داری سر بدخوی
بباشیم بر داد و یزدان‌پرست
نگیریم دست بدی را به دست
سخن هرچ بر گفتنش روی نیست
درختی بود کش بر و بوی نیست

وگر جان تو بسپرد راه آز
شود کار بی‌سود بر تو دراز
چو مهتر سراید سخن، سخته به
ز گفتار بد، کام پردخته به


شاهنامه فردوسی
تصحیح استاد خالقی مطلق



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

غمی عجیب درون این چند بیت حکیم ناصرخسرو نهفته‌است که آرزوی دیدار خراسان را دارد، این غم هنوز توی دل‌های ما ایرانیان جا دارد، یک‌بار غم دوری از وطن و این‌بار غم ویرانی وطن.

بگذر ای بادِ دل‌افروزِ خراسانی
بر یکی مانده به یمگان دره زندانی

اندر این تنگی بی‌راحت بنشسته
خالی از نعمت وز ضیعت و دهقانی

برده این چرخِ جفاپیشه ببیدادی
از دلش راحت وز تنش تن‌آسانی

دل پُر اندوه‌تر از نارِ پُر از دانه
تن گُدازنده‌تر از نالِ زمستاني

ضیعت: باغ و زمین و کشتزار
نال: نی‌ میان خالی


سی‌قصیده‌ی ناصرخسرو
به کوشش مهدی محقق

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

موفق‌ترین تربیت، تربیت با موسیقی و شعر می‌باشد.

اصغر دادبه



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

بفرمود تا تختِ زرّین نهند
به خیمه‌ندر آرایشِ چین نهند

می آورد و رامشگران را بخواند
ز لشکر فراوان سران را بخواند

شبی کرد جشنی که تا روزِ پاک
همی مرده برخاست از تیره‌خاک


شاهنامه فردوسی

پی‌نوشت: یکی از ویژگی‌های ایرانیان تعدد زیاد جشن‌ها بوده‌ست، حتی به هنگام رزم دست از شادباشی و شادنوشی برنمی‌داشتند و همین روحیه‌ی مردم و جنگجویان را در صدر نگه می‌داشت، مقایسه کنیم با زمانه‌ی کنونی که شادی از میان‌مان به هزار حیله رخت بربسته‌ست، آنقدر محزون و غم‌زده‌ایم که دیگر چشم دیدن شادی هم‌دیگر را هم نداریم.
و چقدر این‌روزها و سال‌ها دلمان جشن می‌خواست و نبود، جشنی که حتی مرده هم از زیر خاک برخیزد.
یک روز دوباره شاد می‌شویم و آن روز دیوانه‌وار و مجنون‌گونه به رقص و شادی می‌پردازیم که هفت‌هزارسالگان هم نوایش را بشنوند.





@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

دردا که در این شهر دلی شاد نمانده‌است
یک بنده ز بندِ ستم آزاد نمانده است

هرجا که رِوَم ناله و فریاد و فغان است
در شهر به‌جز ناله و فریاد نمانده‌است

مرغانِ چمن سینه‌کباب‌اند که در دشت
تخمی به‌جز از دانهٔ صیاد نمانده‌است

شد دشت و در امروز چنان رفته ز مزروع
کز مزرعه کاهی به کف باد نمانده‌است

تاجیک علف‌خواره ز بی‌برگی و با تُرک
برگی به‌جز از خنجر فولاد نمانده‌است

«دل‌درغم‌نان‌بسته» چنان‌اند که مادر
فرزند دلاویزِ خودش یاد نمانده‌است

تا نان جو تلخ به دل‌ها شده شیرین
کس را خبر از تلخی فرهاد نمانده‌است

اهلی‌شیرازی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

ما بیرون زمان ایستاده‌ایم
با دشنه‌ی تلخی در گرده‌هایمان.


شاملو



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

بسته راه گلویم بغض و دلم شعله‌ور است
چون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی
بر رخش شرم شفق دیدم و گفتم گویا
از غم من به فلک باز خبر داده کسی
زیر تیغ ستم دهر چه‌سان تاب آرم
کِی به دست من درمانده سپر داده کسی؟
من گدایی کنم و خم نکنم سر بر ظلم
یادم این شیوه ز ارباب نظر داده کسی
شرمسار شرف خویش ازین عجز نی‌ام
به قضا و قدرم سلطه مگر داده کسی؟
رنج و غم «ذات» مرا سایه‌صفت هم‌قدم است
خود گرفتم به من امکان سفر داده کسی
نه به‌گوش کر گردون رسدم داد و فغان
نه دعا را ره ترتیب اثر داده کسی
نیست چاهی چو علی درد دلم را؛ گویی
بدل چاه به من کوه و کمر داده کسی
زان‌که فریاد شود ناله، به کوه و کمرم
به صدا گویی پرواز چو پر داده کسی
دم فرو بند که شکوا ندهد سود «امید»
کی مجالی به شهیدان هنر داده کسی؟

مهدی اخوان‌ثالث


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مثنوی‌خوانی



شرح دفتر نخست مثنوی، جلسه بیست و ششم:
شرح بیت‌های ۵۵۶←۵۸۴.

شرح دکتر پورمختار


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

من چه گویم که غریب‌است دلم در وطنم

#ابتهاج



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مکن تکیه بر مُلک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کُشت

چو آهنگِ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن،چه بر روی خاک

سعدی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

#محشر_خر



در دوره چهارم مجلس شورای ملی (حدود ۱۳۰۱-۱۳۰۲ شمسی) هنگام گفتگوی تغيير كابينه مرحوم مستوفی الممالك، طبقات ولگرد و بیکار تهران هر دسته آلت اجراى نيات يك عده از سیاسیون گشته. همه روزه بر اثر تعلیمات سر دسته‌ها برای مخالفین خود مرده باد می‌گفتند و به موافقین نعره‌های زنده باد نثار می‌کردند. این اشعار بدان مناسبت گفته شد و در روزنامه قانون انتشار یافت.


گشت تهران محشر خر زنده باد
خرخری ز امروز تا فردای محشر زنده باد
روح نامعقول این خرمرده ملت، کز قضا
هست هر روزی از روز پیش خرتر زنده باد
اندرین کشور که تا سرزندگان یکسر خرند
گر خری تیزی دهد گویند یکسر زنده باد
اسب تازی گر بمیرد از تأسف گو بمیر
اندر آن میدان که گویند ابلهان، خر زنده باد
راه آهن گر بخواهی مرده‌ات بیرون کشند
در چراگاه وطن گو اسب و استر زنده باد
در محیطی کامتیازی نیست بین فضل و جهل
آن مکرر مرده باد و این مکرر زنده باد
گر کسی گوید که حیدر قلعه خیبر گرفت
جای حیدر جملگی گویند خیبر زنده باد
ور کسی از خولی و شمر و سنان مدحی کند
جملگی گویند با اصوات منکر، زنده باد
آنکه گوید مرده باد امروز در حق کسی
رشوتی گر داد گوید روز دیگر زنده باد
از پی تغسیل و دفن مردمان زنده دل
مرده شو در این محیط مرده پرور زنده باد
در گلستانی که بلبل بشنود توبیخ زاغ و راح
ریحان مرده باد و خار و خنجر زنده باد



#دیوان_ملک‌الشعرا
به کوشش مهرداد بهار
جلد یک

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

در ره عشق وطن از سر و جان خاسته‌ایم
تا در این ره چه کند همت مردانه‌ی ما

رهی معیری”


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

شاهرخ: وقتی که مأوایت را از دست بدهی، نمی‌دانی روی چه ایستاده‌ای و در کجایی. منظورم جای جغرافیایی نیست، جای آدم است در برابرِ چیزها؛ دنیای اطراف، آدم‌های دیگر با اعتقادها و رفتار و چه‌گونگی بودنشان. آدمْ نهالی بیرون از فصل و بی‌هنگام است، در زمانِ خودش نیست، خزان است در میانه‌ی بهار یا برعکس. در چشمِ تو که با نورِ دیگری دیدن را یاد گرفته و آزموده‌ای آن‌چه می‌بینی اگر دگرگونه و عجیب نباشد، دست‌کم غریب است و با کُنهِ ضمیرِ تو از یک سرچشمه نیست؛ آن‌وقت برای خودت واقعیتِ دیگری اختراع می‌کنی و با آن به سر می‌بری؛ یک محیط با فضای مصنوعی، ولی سازگار با حال و هوای روحِ خودت که چون ساختگی و تصنعی است به هر بادی فرومی‌ریزد و روحِ تو را هم مثلِ دود، آشوب و پراکنده می‌کند.

(#شاهرخ_مسکوب. گفت و گو در باغ. تهران: فرهنگِ جاوید. ١٣٩٧. چاپِ ٢. صفحه‌ی ٧۴-٧۵.)



کانال ادبی ویر


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

بر بساطِ نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش




حافظ


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

بزرجمهر را پرسیدند که کدام پادشاه پاکیزه تر؟ گفت: آن که پاکیزگان از وی ایمن باشند و گناهکاران از وی ترسند.

شاه آن باشد که روشن خاطر و بخرد بود
نیکوان را حال ازو نیکو، بدان را بد بود

#بهارستان_جامی
#روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما)

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

همانطور که اعجاز گفتار سعدی در شیوه سهل و ممتنع اوست یعنی بزبان جاری مردم کوچه و بازار می‌ماند ولی حُسنِ تعبير و انسجام تلفيق و ذوق انتخاب کلمه، انشاء او را پاك و منسجم و در سطحی برتر از سخن متداول مردم قرار می‌دهد و از اینرو غیرقابل تقلید مانده است، اعجاز حافظ نیز در ترکیب دو شیوه متخالف خاقانی و سعدی است. حافظ ظرافت فکری و لفظی خاقانی را با سلاست و روانی سعدی بهم آمیخته و شیوه‌ای آفریده که در ادبیات توانگر ما بی‌مانند بوده و بی‌مانند مانده‌است.  واژه‌های متروك يا نامأنوس ترکیبات غریب و زننده تشبیهات دور از ذهن و استعاره‌های تاریک خاقانی را حتی یک بار در سراسر دیوان حافظ نمی‌یابید. زاویه‌ها و سکته‌های مجاز که در خاقانی بحد وفور دیده می‌شود در زبان حافظ جای خود را بخط منحنی و جریان جویبارسان سعدی داده است و بالنتيجه پیوسته موسیقی ساحرانه‌ای در غزل‌های وی به ترنم آمده‌است که با غریو کوس مانند قصاید خاقانی مباینت دارد با وجود این گاهی در خاقانی غزل‌هائی می‌خوانیم و ابیات بسیاری می‌یابیم که شیوه‌ی حافظ را بخاطر می‌آورد و آن وقتی است که خاقانی، هم از وزن‌های سنگین صرف نظر کرده و هم از تعبیرات غریب و تشبیهات دور از ذهن اجتناب ورزیده است.



خاقانی شاعری دیرآشنا
#علی_دشتی
ص ۹۱ و ۹۲

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

تصویر شبِ جنگ در شاهنامه
جنگ گودرز با پیران ویسه، دوازده‌رخ

درفشیدنِ تیغ و زوپین و خشت
تو گفتی شب اندر هوا لاله کشت

زوبین: نیزه کوچک



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

دعایی از اوستا

ای مزدا
همه‌ی خوشی‌ها و شادکامی‌های‌ زندگی را که از آنِ تُست( آنها که بود و هست و خواهد بود)، به خواست خود در همین جهان به ما ببخش.



اوستا
ابراهیم پورداوود
ص ۶۰


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

تاثیر زندان بر شعر مسعود سعد


آری، ضربت تنهایی و درد زندان هوس‌هایش را گداخته و عواطفش را تلطیف کرده‌است. مظلومیت و ستمدیدگی به مفهوم حق و عدالت سخت معتقدش ساخته این‌ها همه دست به هم داده و از این شاعر درباری متنعم و جاه‌طلب انسانی دیگر ساخته است، انسانی دردشناس و پُر احساس که سوز حرمان را عمیقاً کرده‌است.

شعرهای مسعود آنچه در زندان سروده است از چنین دلی برخاسته، لاجرم سخت بر دل نشسته است. در شعر مسعود مانند اغلب قصیده‌سرایان بزرگ، وصف جای ویژه‌ای دارد و مدار سخن بر آن پای گرفته‌است. داشتن زبان قوی و روشن و تسلط کامل او بر کلمات و لغات و آوردن تعبیراتی از هر دست شعرش را استواری و جزالت و در عین حال روانی خاصی بخشیده‌است. شاعر به این هنر خود وقوفی کامل دارد و پایگاه سخن خود را خوب ارج می‌نهد، و نه کم جای به این دستمایه هنر و ذوقش نازیده است. در دیوان مسعود قصاید زیادی می‌توان یافت که شاعر را در نظم آنها نظر و دیدی خاص بوده‌است و به طرزی بارز با شعرهای دیگر او تفاوت دارد. این قصاید نمودار شخصیت شاعری او هستند و در خود چیزی تازه، جز آنچه پیشینیان ومعاصرینش عرضه داشته‌اند به نمایش می‌گذارند.

گزیده‌ی شعر مسعود سعدسلمان
به کوشش حسین لسان
ص ۲۶و۲۷

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
از بیم حساب رویها گردد زَرد

من عشق تُرا به کف نهم پیش برم
گویم که حساب من از این باید کرد...

مولانا


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

همه گنجِ ارجاسپ در باز کرد
به کَپّان درم‌سختن آغاز کرد


کپّان: قپان و آن ترازویی است که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ از شاهین آن آویزند و بلغت رومی قسطاس می‌گویند.
ترازوی معروف است که یک پله دارد و جانب دیگر سنگ از شاهین بیاویزند و قبان معرب آن است و با کاف فارسی نیز صحیح است چه گپ بمعنای بزرگ است و کپان نیز ترازوی بزرگ است.



شاهنامه فردوسی
تصحیح استاد خالقی‌مطلق
جلد سوم


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مبادا که در دهر، دیر ایستی
مصیبت بوَد پیری و نیستی

فردوسی

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

چپ‌هارو با اندیشه‌شون و تفکراتشون خیلی وقت هست که کنار گذاشتم ولی بحث هنری و تکنیک‌های هنری جای خود دارند، ابتهاج و شاملو گر چه در تفکر چپ بازنده‌های بزرگ هستند اما فضل جای دیگر نشیند که اینان پرچمدار گونه‌ای از شعر معاصر هستند.
سیاسی‌بودنشان را به سیاسیون می‌سپاریم و هنرشان را همچنان ارج می‌نهیم.

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

کلاه از سر برداشتن به نشانه‌ی احترام و سوگ در شاهنامه نیز آمده‌است.
در جنگ اسپندیار و ارجاسپ،وقتی اسپندیار ارجاسپ رو می‌کشه سر ارجاسپ رو می‌بره و میندازه جلو لشکر توران و بزرگان به نشانه‌ی ‌ احترام کلاه از سر بر می‌دارند.

خروشی برآمد ز توران سپاه
ز سر برگرفتند گُردان کلاه


شاهنامه فردوسی
تصحیح استاد خالقی مطلق
جلد سوم
ص ۱۲۹


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

بی‌جهت نبود که نظامی عروضی چهل پنجاه سال بعد از مرگ مسعود گفته بود ((وقت باشد که من از اشعار او همی‌خوانم موی بر اندام من برپای خیزد و جای آن بود که آب از چشم برود. )) پیداست که این سروده‌های زندان را در همان زمان مردم دور و نزديك شنیده و با او همدلی و همدردی احساس کرده بودند. شاعری بزرگ با آن قریحه و استعداد، دور از خانواده و دوستانش بی‌آنکه گناهی آشکارا به او نسبت داده شود، سال‌ها با درد و شکنجه دست و پنجه نرم کرده سوخته و ساخته و بالاخره فریادهای او به صورت شعر و کلمات بر لب‌های سوزان و حرمان زده‌اش نقش بسته است. مسعود برای تسلی دل خود، گاه به نقش زندان در این ابداعات و خلاقیت‌های هنری خود توجه پیدا کرده و دل را به آن خوش داشته است:

چرا ناسپاسی کنم زین حصار
چو در من بیفزود فرهنگ و هنگ

گزیده‌ی شعر مسعود سعد
به کوشش حسین لسان



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

جوانی پاکباز و پاکرو بود
که با پاکیزه‌رویی در کِرو بود
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان می‌داد و می‌گفت
حدیث عشق از آن بطال مَنیوش
که در سختی کند یاری فراموش

چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
اگر مجنونِ لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی


گلستان
#سعدی


@shokaran3

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

ساز و آواز در شوشتری

تار : مهدی تاکستانی
شعر : حافظ
بانو دلکش

| این یک اجرای زنده -احتمالاً- رادیویی در دهه چهل خورشیدی می‌باشد. |



هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآنکه این کار ندانست در انکار بماند

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

و گفت: دوستی اهل این زمانه را چون خوردنی بازار یافتم
به بوی خوش، به طعم ناخوش ...

#عطار
#تذکره الاولیاء



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

هاتفی از گوشه‌ی میخانه‌ دوش
گفت ببخشند گنه، می بنوش

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته‌ی سر بسته چه دانی؟ خموش


لحن مزاح‌آمیزی که در مصراع اول بیت دوم وجود دارد و تردیدی که از نکته‌ی سر بسته چه دانی؟! نسبت بمبادی تصورات بشری (اعم از دینی و فلسفی) استنباط می‌شود از اندیشه و مشر‌بی خیام‌وار حکایت می‌کند. مفهوم بیت اول نیز با وجود اثبات بخشندگی خدا از نوعی تردید رندانه خالی نیست یعنی فعلا در عیش نقد بكوش و می‌ بخور و دل در عفو خدا ببند، زیرا چه معلوم است که پشت این پرده چیست؟! البته در تمام مواردی که شعر حافظ متضمن این قبیل افکار است نوعی معنویت و نمك عرفانی عاشقانه و رنگ و لحن رندانه در خلال مضمون ساده و خیام‌وار اشعار بنظر می‌رسد که امتیاز مشرب و فکر حافظ را از خیام نشان می‌دهد.

#حافظ
#منوچهر_مرتضوی
#مکتب_حافظ

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

پس بدِ مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان

(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، تصحیح نیکلسون، بیت ۶۵، ص ۵۵۳)

@vir486

Читать полностью…
Подписаться на канал