621
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگیی* @Tabaa24
یکی از بزرگترین روزها در تاریخ ایران (اگر بزرگترین روز نباشد) روزیاست که يعقوبِ لیث به محمّد بن وصیف میگوید:
«چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟»
و از این روز زبان فارسیِ دَری زاییده میشود و به همراه آن ایرانِ فرهنگیِ بعد از اسلام.
ایران هرچه کُشته میداد، هرچه مغزِ خود را میکاوید و دودِ چراغ میخورد، بدون زبان چه میتوانست باشد؟ و زبان با آثاری که در آن پدید میآید، چون سربازانی میشود که در مرزهای دور دست پاس دهند و استقلالِ روحیِ او را حفظ کنند. از این پس، ولو ایران در دورههایی قطعه قطعه شود، و مغول و... بر آن فرمان برانند، از لحاظ معنوی پهناور و تسخیرناپذیر خواهد ماند.
#شهرزاد_قصهگو
...............................
هشتم دی ماه، روز بزرگداشت یعقوب لیث صفّاری (مشهور به مَلِکُالدّنیا و صاحِبقران) سردار دلیر ایران و زنده کنندهی زبان فارسی گرامی باد.
...............................
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔹/channel/eshtadan
تیتراژ فیلم وقتی همه خوابیم، آخرین اثر سینمایی، زنده یاد بهرام بیضایی
آهنگ: محمد رضا درویشی
/channel/eshtadan
#محمد_علی_فروغی:
فردوسی یکی از پدران انسانیت است
پیش از آنکه کنگره افتتاح یابد و بکار مشغول شوید لازم میدانم از جانب دولت و ملت ایران و همچنین از طرف انجمن آثار ملی یک وظیفهٔ بسیار دلنشین را ادا کنم. از اینکه دعوت ما را اجابت فرموده و قدمرنجه نموده و تحمل سفری دور و دراز را بر خود هموار ساختهاید مراتب امتنان و تشکر تام و تمام خودمان را اظهار دارم.
هرچند بقول شیخ سعدی: «سفر دراز نباشد بپای طالب دوست» . ما هموطنان فردوسی که هنوز بقول خواجه حافظ در «سراچه تقدیر تختهبند تنیم» و پذیرائی از آقایان بنیابت از فردوسی بر حسب اقتضای وقت بر عهدهٔ ما قرار گرفته است توجه داریم باینکه مهمانان عزیز ما در اقدام به این مسافرت میدانستندکه مشقاتی جسمانی در پیش دارند اما روح لطیف و بزرگ ایشان بقوت همت محنت را راحت دانست و ملت ایران رهین منت ساخت.بلی آقایان محترم بر ما منت گذاشتید. فردوسی اگرچه جسماً مقید بعلائق ایرانیت است روحاً فرزند انسانیت است اگر اجازه دهید عرض میکنم یکی از پدران انسانیت است.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
.
سالروز گذشتهشدن زرتشت پیامبر
۵ دی ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
زرتشت تنها پیامبر ایرانی است.
این نوشتار بهر گرامیداشت او در سالروز گذشتهشدنش آورده میشود که پنجم دی بود، به ۳۷۶۴ سال پیش از امروز:
زرتشت پسر پوروشسپ، نسب به اورمزد میرساند. مادرش دوغدو، نسب به گیومرث میرساند، نخستین شهریار جهان، و پدر آدمیزاده در اندیشه ایرانی.
سپیدهدم ششم فروردین در روستای راگ خراسان از مادر بزاد. برخی هم گفتهاند اندر آتروپاتکان بزاد، آذربایگان امروز ایران.
پدرش او را زرتشت نامید.
او ببالید. از ۳۰ تا ۴۰ سالگی هفت بار با اورمَزد دیدار کرد. بر فراز کوه اُشیدر بود که نخستین بار پیام آسمانی بدو آمد. پس از آن به بلخ، به دربار گشتاسپ، شاهنشاه ایران، شد و او را به دین بخواند. گشتاسپ بپذیرفت و به زرتشت گروید. آیین او از دربار پادشاه ایران برخاست و پراکنده شد. بدین روی آیینی است که پا بر مدنیت، دارایی و بزرگی دارد، و چیزی از خوی وحشیان و دوری از راه آدمی در آن نیست.
نخستین کس که بدو گروید میدیوماه بود، پسر عموی او. پس هوتوس (آتوسا)، زن گشتاسپشاه، بدو بگروید.
آگاهی به ارجاسپ، پادشاه توران رسید که گشتاسپ دین دیگر پذیرفته، و او بر جای و جاه خویش بیمناک شد. پس با سپاهیانش به ایران تاخت. جنگی درگرفت که گزارشی از آن در کتاب یادگار زریران بمانده. تورانیان در آن جنگ بشکستند. زان پس شاهزاده اسفندیار، به گرد جهان بگشت و دین را اندر دنیا بگسترد.
آموزه بنیادین آیین زرتشت سه پایه است:
گفتار نیک، کردار نیک، و پندار نیک.
به این سه پایه «سه نیک» گفتهاند. گمان میرود که تثلیث مسیحیان از این بنیاد برگرفته شده باشد. کتاب او «اوستا» نام دارد. گردانیدهای به فارسی امروز از اوستا در بازار کتاب یافت شود، به قلم استاد جلیل دوستخواه، که انتشارات مروارید چاپ کرده و هنوز دارد.
پیروان زرتشت را، به ناروا، آتشپرستان خواندهاند. این سخن به نزد عامه، دستمایه تازش بر زرتشتیان شده. این سخن بی پایه را خصوصا در فرمانروایی صفویان و قاجاران در میان مردم پراگندند و ایرانیان بیشماری را بدین نام بکشتند. تا چنان شد که زرتشتیان ترک زادبوم خویش گفتند و به هندوستان شدند.
بیشتری از زرتشتیان تا آن سدهها در خاور ایران بودوباش داشتند. خاور ایران، از شمال تا میانهاش که قاینات و بیرجند باشد، هم تا زمان قجران زرتشتینشین مانده بود. قجران برای خشنودی خدا کمر به نابودکردن زرتشتیان بستند. ستم بر زرتشتیان و خونریری قجران در در خاورزمین ایران، داستانی است پر آب چشم! آمار رسمی میگوید زرتشتیانی چند تا دهه ۱۳۶۰ در بیرجند میبودهاند. زان پس چه بر آن چند ایرانی راستین رفت؟ آنان چه شدند؟ کسی خبر دارد؟ ...
زرتشت ۷۷ سال بزیست تا در تازش دوم ارجاسپ تورانی به ایران، در زمان نیایش در شهر بلخ بر دست یکی تورانی به نام «برادریش» شهید شد. نام کشنده زرتشت را «توربراتور» هم گفتهاند. روز پنجم ماه دی بود، به ۳۷۶۴ سال پیش.
زرتشتیان کنونی در نیایشگاهها یاد پیامبر را گرامی میدارند. بشود که متولیان، محدودیتها را برچینند تا ایرانیان در این آیین حاضر شوند و به پیامآور خرد و مهر، ارج بگذارند.
آیین او از پس شهادتش در ایران بزرگ بپراکند. به روزگار ساسانیان آیین حکومت شد.
پس از ساسانیان، نماد و نشان ایرانیگری ماند.
... و هست.
آیین زرتشت، فقط دین نیست. پایگاه بزرگ اندیشه و جهاننگری کهن ایران است که نابودش نکردهاند. آغازگاه درست ما برای پیشروی در تاریخ است. این نکته را دور از کورباوری (تعصب) بپذیریم.
/channel/dejnepesht4000
🔰ژاله آموزگار در همایش «شهرنامهنویسی در تاریخ ایران»؛
ای کاش باستانیپاریزیهای بیشتری داشته باشیم
باستانیپاریزی از نادرهکاران و فرهداران ایران است
🔸ژاله آموزگار گفت: به نظر من نوشتههای باستانیپاریزی سبک نگارش کتابهای تاریخ قدیم مانند تاریخهای طبری، بلعمی، مسعودی، یعقوبی و… را به ذهن میآورد که در آنها غالباً مرز اسطوره و روایتهای تاریخی و تاریخ واقعی درهم میآمیزد. ای کاش باستانیپاریزیهای بیشتری داشته باشیم.
🔸به نظر من او تاریخ را همگانی کرد و به میان جمع برد و گروه بیشتری را تاریخخوان کرد حتی اغراق نیست اگر بگویم سبک شیوای نوشتههای او شاید بسیاری از کتاب گریزانها را کتابخوان کرده است. نوشتههایش ساده و روان است ولی در لابهلای این نثر ساده خواننده به اطلاعات دست اول و ارجاعات درست دست مییابد و سطح دانستههایش بالا میرود. نثر او سهل و ممتنع است ولی به هیچ وجه سطحی نیست. مهارت خاص دیگری دارد که استادانه از امروز و دیروز و به سدههای پیشین میرود و بازمیگردد و خواننده هیچ دستاندازی احساس نمیکند.
🔸نوشتههای استاد باستانی آیینه تمام نمایی از تاریخ اجتماعی ایران معاصر است یا تکیه و یاری گرفتن از حوادث پیشین تاریخی در ایران کتابهای تاریخی جزیی از آثار ادبی به شمار میآیند. نمونه بارزی از آن کتاب تاریخ بیهقی است تاریخی است مستند و قابل ارجاع و در عین حال اثری است ادبی که جزء درسهای اصلی گروه ادبیات فارسی بهشمار میآید.
@ibna_official
🔹/channel/eshtadan
🔘 ایرانشناسی
👁🗨 جواد صفینژاد درگذشت
👁🗨 جواد صفینژاد، انسانشناس و جغرافیدان در ۹۶ سالگی درگذشت.
دکتر جواد صفینژاد، استاد بازنشسته گروه انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، برای پژوهشهایش در حوزه اقوام و عشایر ایرانی شناخته شده است و مردمشناسی ایلات و عشایر لُر و قشقایی از تخصصهای او بود. همچنین او را پدر مطالعات و پژوهشهای «قنات» در ایران نامیدهاند و به او «پدر کاریز ایران» میگویند.
صفینژاد برای نگارش اثری با عنوان «کاریز در ایران و شیوههای سنتی بهرهگیری از آن» برگزیده اول دهمین دوره جشنواره بینالمللی فارابی و نیز برگزیده کتاب سال ایران شد.
جواد صفینژاد متولد نهم شهریور ۱۳۰۸ شمسی در شهرری بود. نیاکان او از لرهای بختیاری بودند. در سال ۱۳۳۲ در رشته تاریخ و جغرافیا در دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال ۱۳۳۶ درجه لیسانس را دریافت کرد. سال ۱۳۴۵ با همکاری نادر افشار نادری بخش مستقل مطالعات و تحقیقات عشایری را پایهگذاری کرد. او کاشف شیوه سنتی کشاورزی ایران «بُنه» است.
از آثار این چهره فرهنگی و علمی میتوان به کتابهای «کتاب جهاننما(جغرافیای ایران و جهان)، رافائیل فلوغون، با همکاری غلامرضا سحاب، انتشارات دنیای جغرافیای سحاب»، «نظام سنتی آبیاری در نائین، انتشارات کمیته ملی آبیاری و زهکشی»، «مبانی جغرافیای انسانی، انتشارات امیرکبیر»، «پیشگامان جغرافیا در قلمرو اسلام» و… اشاره کرد.
حافظ
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بیروی تو ای سروِ گُلاندام، حرام است
گوشَم همه بر قولِ نی و نغمهی چنگ است
چشمم همه بر لَعلِ لب و گردشِ جام است
در مجلسِ ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مَشام است
از چاشنیِ قند مگو هیچ و ز شکَّر
زانرو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است
تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه، مُقیم است
همواره مرا کویِ خرابات مُقام است
از ننگ چه گویی! که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی! که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟!
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز،
پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
که ایّامِ گل و یاسمن و عیدِ صیام است.
☀️جشن شب زایش مهر فرخنده باد
/channel/eshtadan
.
✅ سندی ۹۲۰ ساله از نام « چله زمستان » و اشاره به ۴۰ روزه بودن این دوره ...
حدود ۹۲۰ سال پیش زمخشری، ادیب و زبانشناس ایرانی خوارزمی، در کتاب «مقدمة الادب» میگوید: « لَيْلَةُ السَّذَقِ ؛ شب سده، و اين شب چهلم از زمستان است ». این سندی ارزشمند در فهم آیینهای کهن ایرانی است:
نخستین شب زمستان را ایرانیان از گذشتههای دور «شب چله» میخوانند، شبی که « مهر/ #خورشید » اصطلاحا زاده میشود و همچون کودکی تازه متولد شده برای او دوره ۴۰ روزه درنظر میگرفتند ( #چله نوزاد رسم و آیینی کهن و رایج در سرتاسر ایران است). دقیقا در چهلمین روز و پایان این دوره، یعنی ۱۰ بهمن، ما یک جشن دیگر بهنام « #سده » داریم، جشنی به مناسبت کشف #آتش زمینی، که برآمده از خورشید، یا همان آتش آسمانی است
🔹 خاستگاه جشن چله زمستان فرهنگ ایرانی است و فقط در خوانش ِ ایرانی آن معنا و مفهوم دارد؛ چون جشنی به نام « سده » (جشن #آتش ) دقیقا در چهلمین روز زمستان، تکمیل کننده چله (جشن #خورشید ) است. خورشید و آتش هر دو از یک جنس هستند، و از طرفی « چله و سده » از نظر واژگانی، هر دو یک ریخت دارند: چله از ۴۰ و سده از ۱۰۰ میآید ...
🆔 @iranzamin777
.
🔥
📚 « آذرجشن » و « خُرهروز » ؛ جشنهای زمستانی ایرانیان باستان برای گرامی داشت « خورشید و آتش »
🔴 جشن زمستانی خورشید : ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه میگوید :
ماه دی، و آن را همچنین « خورماه » نیز مینامند، و روزِ نخستِ آن « خُرهروز » نامیده میشود ؛ و هم این روز و هم این ماه به نامِ خدا نامگذاری شدهاند، یعنی « هرمزد »، به معنای پادشاهِ دانا، و « دادار » بهمعنای آفریننده ...
.
خور : در زبانهای ایرانی به معنای خورشید است ( 👈 ریشهشناسی واژه خور / خورشید ) اینکه نام دیگر ماه دی، نزد ایرانیان « خورشید » بوده، دلایل نجومی و فرهنگی دارد ؛ زیرا با آغاز زمستان و ماه دی، نور و روشنایی خورشید دوباره متولد میشود و طول روزها بلند و بلندتر میشود. جالب است که ابوریحان در ۱۰۰۰ سال پیش، با معنای اتیمولوژیک ماه دی نیز کاملا آشنا بوده و آن را « دادار » بهمعنای آفریننده میخواند که کاملا درست است ؛ 👈 دَی از پهلوی ساسانی dadv ، و در اوستایی daδvah بمعنای « ایزد » ، خدای خالق و آفریدگار ، از ریشه dā بمعنای نهادن، آفریدن، خلق کردن ....
♦️ ابوریحان جشن نخستین #روز دیماه را « خُره روز » مینامد، یعنی روز خورشید، درواقع روز تولد خورشید، و به آداب این روز اشاره میکند :
« و پادشاه در آن روز، از تختِ پادشاهی فرود میآید، جامههای #سپید میپوشد، و بر فرشهای #سپید در صحرا مینشیند، و حاجبان و شکوهِ پادشاهی را کنار میگذارد، و خود را به رسیدگی در کارهای دنیا و مردمانش فارغ میکند ؛ و هر که نیاز داشته باشد در کاری با او سخن بگوید، خواه بزرگمرتبه باشد و خواه فرودست، به او نزدیک میشود و با او سخن میگوید، بیآنکه از این کار منع شود ؛ و با دهقانان و کشاورزان همنشینی میکند، و با آنان همخوراک و همنوش میشود، و میگوید : من امروز یکی از شما هستم، و من برادر شما هستم ؛ زیرا سامانِ دنیا به آبادانی است که به دستهای شما انجام میگیرد، و سامانِ آبادانی به پادشاه است، و هیچ یک از این دو از دیگری بینیاز نیست ؛ و چون چنین است، ما همچون دو برادرِ نیک سازگاریم، و این از دو برادرِ همساز، یعنی اوشهنگ و ویکرد، سرچشمه گرفته است. و گاه این روز را « 💥نودروز » مینامند و آن را جشن میگیرند، زیرا میان آن و نوروز نود روز فاصله است. »
.
ابوریحان بیرونی به جشنهای مختلف دیماه اشاره میکند : سیرسور ( ۱۴ دی، روز کوش ) بتیگان ( ۱۵ دی ) ، گاهنبار خور ( ۱۱ دی، مِدیوزَرِمگاه) ، دیبهآذر ( ۸ دی ) ، دیبهمهر ( ۱۵ دی ) ، دیبهدین ( ۲۳ دی ) ، جشن گاگیل یا دیآفرینان ( شبِ روزِ شانزدهم، روز مهر ) که مطالب زیادی درباره جشن گاگیل، ازجمله گاوِ نورانی کشانندهی « چرخِ ماه » میگوید.
🔴 جشن زمستانی آتش : ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه میگوید :
« ... و زادویه یاد کرده است که آن را « آذرجشن » نیز مینامند، و آن جشنِ آتشهای بزرگی است که در خانههای مردم افروخته میشود و آغازِ #زمستان بوده است ؛ و به پرستشِ خدا و ستایشِ او بسیار میپرداختند، و بر #خوردن و #شادی گــرد میآمدند ؛ و میپنداشتند که این کار برای دفعِ سرما و خشکیِ پدید آمده در #زمستان است، و اینکه گسترشِ گرمای آن، آسیبهای زیانبارِ وارد بر گیاهانِ جهان را دفع میکند ... و نزد آنان برای دگرگونیِ هوا و آغازِ #زمستان مقرر بوده است. »
.
👈 نگاهی به ریشه واژه آذر / آتش ...
🔴 آنچه از گفتههای ابوریحان بیرونی برداشت میشود :
۱- آیینهای « دیماه » پیوند تنگاتنگی با #خورشید داشتهاند و ایرانیان (الفرس) آغاز زمستان را با جشنهای معروف « آذرجشن » و « خرهروز » گرامی میداشتند
۲- تاکید میکند که این آیینها برای گرامیداشت « شروع زمستان » بوده است
۳- مردم آتشهای بزرگ در خانه میافروختند و به پرستش و ستایش خدای آفریننده میپرداختند
۴- برای خوردن و نوشیدن بهترین خوراکیهای زمستانی و #شادمانی گرد هم جمع میشدند
۵- این آتشها را به امید رفع سرما و خشکی زمستان برمیافروختند
۶- این آیین دلایل نجومی داشته و برای تغییرات آب و هوایی آتش روشن میکردند
۷- نام این جشنها و ماهیت وجودی آنها با « آتش و خورشید » گره خورده است
💥 اینکه امروزه در نخستین شب زمستان خانوادههای ایرانی گرد کرسی جمع شده و خوراکی و میوهها تهیه کرده و درکنار هم شادی میکنند، دقیقا همان توصیفات ابوریحان بیرونی در ۱۰۰۰ سال پیش است که خود او هم از دورانهای قدیمتر نقلقول میکند، یعنی یک پیوستگی چندهزار ساله...
🛫 @iranzamin777
🔹/channel/eshtadan
بیست و هشتم آذرماه سالروز درگذشت دکتر محمود افشار
نژاد و ملّیت در ایران
در کشور ایران و افغانستان هم مانند کشورهای دیگر نژادهای مختلف در طول زمان به هم مخلوط شده و نژاد خالص وجود ندارد. اما این نژاد مخلوط چنان به هم جوش خورده که یکپارچه شده است. به طوری که قاجار و قشقایی و افشار و مراغهای و تبریزی، ترک و تاتار و مغول نیستند و عربزبانهای خوزستانی و سادات ایران عرب نمیباشند. کردها و بلوچها و آذربایجانیها از نژاد ایرانی هستند. تنها مردمی که بهواسطۀ چشم و صورت، قیافۀ زردپوستان را حفظ کردهاند ترکمنها هستند ولی آنها هم داخل در ملّت و ملّیت ایرانی هستند؛ زیرا چنانکه بالاتر گفتم نژاد در ملّت تأثیر نباید داشته باشد. اگر تحریکات نباشد ترکمانها هم نمیخواهند از مازندرانیها و خراسانیها و دیگر ایرانیان جدا شوند.
مانند همۀ دولتها و ملّتهای جهان دولت و ملّت ایران هم یکدست نبوده است، امّا هرچه بوده اکنون تشکیل یک دولت واحد سیاسی میدهد مانند فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، انگلیس و غیره. وقتی به جغرافیای تاریخی فلات ایران نگاه میکنیم میبینیم آذربایجان و کردستان و خوزستان که در مغرب ایران قرار دارند با دیگر استانها همیشه یا در اکثر زمانها، چه بهوسیلۀ خود ایرانیها اداره میشده و چه بهوسیلۀ مهاجمان یونانی و عرب و ترک، داخل در محدودۀ وطن ـ ایران بودهاند. دولت ماد که قبل از هخامنشیان پارسی در مغرب ایران حکومت داشت یک شاخه از مردم ایرانی این مرز و بوم بود. مادیها تا آن حد با پارسیها یگانه بودند که دولت همسایۀ یونانی، آنها و پارسیها را یکی دانسته و جنگهایی که با هخامنشیهای پارسی کردهاند «جنگهای مادی» نامیده شده و به همین نام اکنون در تاریخ معروف است. مادی و پارسی یا کرد و فارسی چنان است که گفته شود گیلکی و عراقی یا خراسانی و مازندرانی.
بنابراین بر خلاف ادعای بعضی کسان نه نژاد خالص وجود دارد و نه برای تشکیل ملّت و دولت ملّی ضرورتی دارد. اشخاصی که در یک وطن جغرافیایی و تاریخی مشترک، در یک دولت و ملّت زندگی میکنند داخل در ملّیت آن وطن و دولت مشترک هستند.
[افغاننامه، تألیف دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۳، ص ۳۰۱-۳۰۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔸/channel/eshtadan
#ژاله_آموزگار:
🔸فردوسی پیر شد .پیمان شکنی از فرمانروایان دید، مرگ غریبانه ای به سراغش آمد اما موفق شد سایه بانی بسازد که نام و فرهنگ ایران ،درسایه آن از گزند زمان در امان بماند .
🔸آیا هنوز ققنوسهایی خواهند بود که دوباره از آتش برخیزند، به داد فرهنگ ایران و به داد زبان فارسی و به داد آزاداندیشان برسند؟! چرا ایراندوستی گناه شد؟! چه شد که ارزشها سقوط کردند؟! علم واقعی بیرنگ شد و در لابهلای مقالههای فرمایشی و نمرههای ارتقا دست و پا زد؟!
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن:
🔸بین افسانه ققنوس و سرگذشت ایران تشابهی می توان دید. ایران نیز بارها به مانند آن مرغ در آتش سوخته و باز از خاکستر خویش زاییده شده است .
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
🔴 به مناسبت ۲۳ آذر، زادروز فیلسوف ایرانشهر
دکتر جواد طباطبایی در حاشیۀ درسگفتار ایدهآلیسم آلمانی در مؤسسه بهاران در ۲۳ آذر ۱۳۹۵ خورشیدی، از مقارن شدن زادروزش با روزهای اشغالِ شمال غرب ایران توسط شوروی و ماجراهای فرقۀ دموکرات آذربایجان میگوید:
برتولوت برشت شعری دارد با این مضمون که، "من در جنگلهای سیاه به دنیا آمدهام و سردی این جنگلهای سیاه تا پایانِ عمرم در جانِ من، همچنان خواهد ماند". من هم در شبی متولد شدم در تبریز سردی که شوروی، آذربایجان را تجزیه کرده بود و این خاطره همچنان موضوعی در افقِ دیدِ من، هست و کوشش میکنم آن را در خودم زنده نگهدارم.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔬 🧲 🔭
۲۲ آذر سالروز درگذشت #ابوریحان بیرونی
ویژگی برجسته ابوریحان بیرونی این بود که هر گزارهای اعم از علوم عقلی یا نقلی را در بار نخست به دیده تردید و انکار مینگریست و آن را در بوته نقد میگذاشت و تا خود به ژرفی نمیپژوهید نمیپذیرفت.
به گفته دیگر، مهمترین ویژگی شخصیت علمی بیرونی حقیقتجویی و دوری از تعصب و پیروی کورکورانه از باورهای رایج است. به دید وی:
تعصب، چشمهای بینا را کور و گوشهای شنوا را کر میکند و انسان را به کاری وامیدارد که خرد و دانش آن را گواهی ندهد.
دانشمندی بود که محمود غزنوی ، امیر خودکامه گجستگ غزنین به خشم از درستی پیشبینیهای حکیمانهاش، او را به زندان افگند و به فرجام به او گفت :
سخن بر مراد من گوی!
نه بر سلطنت علم خویش!
آوردهاند که روزی ابوریحان درس به شاگردان میگفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد. شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او میدادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است . آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سوال ساده نمود و رفت .
فردای آن روز، شاعری مدیحه سرای دربار، پای به محل درس گذارده تا سوالی از حکیم بپرسد شاگردان به احترامش برخواستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد. که دیدند از استاد خبری نیست هر طرف را نظر کردند اثری از استاد نبود .
یکی از شاگردان در پی او رفت و پرسید: چگونه است دیروز آدمکشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسشهایش را گفتید و امروز شاعر و نویسنده ای سرشناس آمده ، محل درس را رها نمودید؟!
ابوریحان گفت:
یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه میزند ، اما یک نویسنده و شاعر خود فروخته کشوری را به آتش می کشد.
پیوست :
گفتاری در باره زندگی و کارهای #ابوریحان_بیرونی
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹/channel/eshtadan
🔸🔸معرفی کتاب
🔻🔻مقدمه شاهنامه ابومنصوری
تحقیق و تصحیح: سید علی محمودی لاهیجانی
انتشارات میراث مکتوب، ۱۴٠۴
«مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری» (نگاشتۀ محرم ۳۴۶ ق) با تصحیح و تحقیق سید علی محمودی لاهیجانی از سوی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب منتشر شد.
کتاب شاهنامۀ ابومنصوری به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، حاکم طوس و با نظارت وزير او ابومنصور المعمری در فاصله سالهای ۳۴۰ تا ۳۴۶ هجری قمری گردآوری شد.
تنها بخش برجای مانده از این کتاب، مقدمهای است که کوشش گروهی از دهقانان و فرزانگان خراسان برای گردآوری روایتهای کهن از تاریخ شاهان ایران، از آغاز پادشاهی کیومرث تا پایان دوره ساسانیان، را نشان میدهد. این مقدمه یکی از کهنترین نمونههای نثر فارسی به شمار میرود و از نظر لغوی، دستوری و ادبی ارزشی ویژه دارد و نشاندهنده تداوم سنتهای تاریخنگاری در دوره اسلامی است.
در این کتاب، با تکیه بر یازده نسخه کهن و معتبر شاهنامه فردوسی، تصحیح تازهای از مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری ارائه شده است.
در بخش پژوهشی کتاب، زندگی سیاسی و تاریخی ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، منابع احتمالی شاهنامۀ ابومنصوری و شیوۀ گردآوری و روایت آن نیز تحلیل شده است.
محمودی لاهیجانی، مصحح متن، در مورد ضرورت این تصحیح نوشته است: «آنچه امروز از کتاب شاهنامۀ ابومنصوری باقی مانده تنها مقدمهای است که آن را علامه قزوینی حدود یکصد سال پیش با جمعآوری و مقابلۀ نسخههای موجود تصحیح کرد. این مقدمه تا امروز یکی از کهنترین نثرهای تاریخدار زبان فارسی محسوب میشود؛ اما با گذشت یک قرن از تصحیح ایشان و با یافتن نسخههای متعدد از شاهنامه فردوسی نگاهی دوباره به این متن کهن و تصحیح و بازنگری آن سودمند خواهد بود».
🔸🔸معرفی کتاب در پیشگفتار مصحح
مصحح کتاب در ابتدای مقدمۀ یکصد صفحهای خود نوشته است: «کاتبان و نویسندگان در دوران خلافت امویان و عباسیان آثار فراوانی را از زبان پهلوی به زبان عربی ترجمه کردند که برخی از این آثار به تاریخ ایران پیش از اسلام اختصاص داشت. ترجمه این کتابها تلاشی بود برای آشنایی مسلمانان با فرهنگ و تمدن سرزمینی که تازیان به تازگی بر آن مسلط شده بودند و مردم آن سرزمین را از موالی و بندگان خود میدانستند».
وی ضمن نام بردن و معرفی مختصر آثار افرادی همچون جبلة بن سالم بود (مترجم در دوران خلافت هشام بن عبدالملک بن مروان ـ ۱۰۵-۱۲۵ ق.) و عبدالله بن مقفع (۱۰۴-۱۴۲ق.) و سخن از تأثیر آثار ابن مقفع بر نهضت ترجمه، از موبدان، دهقانان و خاندانهای نژادۀ ایرانی به عنوان کسانی که نقش مهمی در حفظ و بازنویسی داستانهای اساطیری – حماسی و روایتهای تاریخی ایران باستان داشتهاند، نام میبرد.
وی در معرفی نمونهای از آثار آنان به گفتۀ یکی از این موبدان ـ که حمزه اصفهانی نام او را بهرام پسر مردانشاه موبد ولایت شاپور از شهرستان فارس ثبت کرده ـ اشاره میکند که نوشته است: «بیستواند نسخه از کتاب خداینامه را به دست آوردم و سنوات تاریخی پادشاهان ایران را از زمان کیومرث پدر بشر تا پایان روزگار آنان و زوال حکومت ایشان به دست تازیان، اصلاح کردم»
وی شاهنامۀ ابومنصوری را نیز نمونهای از همکاری موبدان زردشتی و یکی از خاندانهای نژاده ایرانی توصیف میکند و مینویسد: «در مقدمه این کتاب [= شاهنامه ابومنصوری]، موبدان و دهقانان «خداوندان کُتب» یا صاحبان کتابهایی خوانده شدهاند که به درخواست ابومنصور المعمرى، وزير محمد بن عبدالرزاق، به طوس فراخوانده میشوند تا کتابی را در تاریخ پادشاهان ایران گردآوری کنند».
وی دربارۀ جایگاه این کتاب مینویسد: «پس از اتمام این کتاب، شاهنامه ابومنصوری مورد توجه نویسندگان و شاعران ایرانی قرار گرفت، به گونهای که ابوریحان بیرونی در کتاب الآثار الباقية عن القرون الخالیه در بخشهایی به مطالب این کتاب در ذکر سنوات پادشاهان ایران پرداخته است. علاوه بر این، بسیاری از شاهنامهپژوهان معتقدند که شاهنامۀ ابومنصوری تنها منبع دقیقی و فردوسی یا دستکم یکی از منابع اصلی آنها برای سرودن شاهنامه بوده است».
وی ادامه میدهد: «این موضوع را میتوان از شواهدی دریافت که در مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری و شاهنامۀ فردوسی دیده میشود؛ از جملۀ این شواهد، آوردن مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری در ابتدای برخی از نسخههای شاهنامۀ فردوسی است که نشان میدهد کاتب یا کاتبانی که این بخش را به ابتدای شاهنامۀ فردوسی افزودهاند، این دو کتاب را در ارتباط با هم میدیدهاند. همچنین یادکرد نام سه تن از موبدان و دهقانان در شاهنامۀ فردوسی که در فراهم آوردن شاهنامۀ ابومنصوری نقش داشتند، نشانۀ دیگری است که فردوسی از این کتاب برای سرودن شاهنامه است.»
/channel/ghotbeelmiferdowsi
۱۸ آذر - زادروز #محمدتقی_بهار (ملکالشعرا)
(۱۸ آذر ۱۲۶۵ مشهد - اردیبهشت ۱۳۳۰ تهران)
شاعر، نویسنده، پژوهشگر و سیاستمدار
📝بهار از دید تنی چند از بزرگان:
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن:
قصاید بهار در حالی که همان صلابت و خرمی شعرهای دوران سامانی و غزنوی را داراست غالباً از مسائل روز و مباحث سیاسی موضوع گرفته و تردستی او در جمع این دو عنصر متضاد گاه به ایجاز نزدیک میشود.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی:
اگر دو نهنگ بزرگ از شط شعر بهار بخواهیم صید کنیم یکی مسئله وطن است و دیگری آزادی. بهترین ستایشهای از آزادی در آثار بهار وجود دارد و زیباترین ستایشها از مفهوم وطن باز هم در دیوان او به چشم میخورد.
#ذبیحالله_صفا:
استاد فقید من بهار، بیتردید بزرگترین گوینده پارسی در چند قرن اخیر از تاریخ ادبی ایران است. او نه تنها شاعری زبانآور و بلنداندیشه بلکه در همان حال، محققی بزرگ و نویسندهای فعال و استادی لایق و روزنامهنگاری مبتکر و پرارزش بود.
روانش شاد - یاد و نامش گرامی
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹/channel/eshtadan
#محمد_علی_فروغی :
شاهنامه معظم ترین یادگار ادبی نوع بشر است
شاهنامه فردوسی هم از حیث کمیت هم از جهت کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است، بلکه میتوان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است، و اگر من همیشه در راه احتیاط قدم نمیزدم،و از این که سخنانم گزافه نماید احتراز نداشتم، میگفتم شاهنامه معظم ترین یادگار ادبی نوع بشر است. اما می ترسم بر من خرده بگیرند که چون قادر بر ادراک دقایق و لطایف آثار ادبی همه قبایل و امم قدیم و جدید نیستی حق چنین ادعایی نداری.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
بیانیه دانشگاه استنفورد به مناسبت درگذشت بهرام بیضایی
گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد درگذشت فخر ادب و هنر ایران، استاد و همکار برجستهی ما در ۱۵ سال اخیر، بهرام بیضایی را به اطلاع همگان میرساند.
او درست در روز تولد هشتادو هفتسالگیاش درگذشت: پنجم دی، که به احترامِ زادروزش (و درگذشتِ اکبر رادی) روزِ نمایشنامهنویس نامیده شده؛ پنج سال پس از تلاش حماسی و درخشانش برای تکمیل متن «داشآکل بهگفتهی مرجان».
بارها گفته بود موطن و مسلک او عالم فرهنگ است. عشقی عظیم به ایران داشت و بهرغم تنگنظریها علیه او و خانوادهاش لحظهای از برکشیدن و پاس داشتن میراث فرهنگی ایران دست نکشید. دانشگاه ما بزودی جلسهای در بزرگداشت زندگی و آثار این هنرمند بیبدیلِ ایراندوست و ایرانشناس برگزار خواهد کرد.
گروه ایرانشناسی دانشگاه استانفورد بهویژه سپاسگزار مژده شمسایی است که بیهمدلی و همراهی او زندگی بیضایی در این سالها از لونی دیگر میبود.
به قول شاهنامه که بیضایی عمری در آن زیست، اگر مرگ داد است بیداد چیست.
@fararunews
شاهنامه شاید بزرگترین مبارزهای است که در طول تاریخ در این مملکت صورت گرفته، به این دلیل که در زمان خلفا اولین کار برای چیرگی بر ملتِ تحتِ اشغال و شکستخورده این بود که بگویند شما هیچید؛ با از بینبردن تمام اسطورهها، شناسنامه، گذشته و...
هویت ایرانی را نه میشود ساخت، نه وارد کرد، نه حذف؛ میشود کشفش کرد.
هویت ایرانی در لایههای اسطوره، زبان و حافظهی جمعی ما خوابیده است؛ باید بیدارش کرد، نه جعلش کرد.
🗣 #بهرام_بیضایی
یه بهانه پنجم دی - زادروز استاد #بهرام_بیضایی
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹/channel/eshtadan
🏛چهارم دی ماه روز رودکی، پدر شعر فارسی و شاعر پرهنر ایران گرامی باد.
شعر چشمهای لایزال و جاری در فرهنگ ایرانی است. هرگاه که ملالت واندوه به آدمی روی میآورد میتوان بر لب این چشمهٔ خنک و زلال نشست و جامهای پیاپی از غزل و قصیده و رباعی را سرکشید و روان را پر از آرامش و شادی کرد. از میان تمام شاعران پارسیگو رودکی اولین است. لقب پدر شعر فارسی را دارد. بین سالهای دویست و چهل و دو تا دویست و پنجاه و هفت خورشیدی یعنی حدود هزار و صد و پنجاه سال پیش به دنیا آمد. بسیار خوش اقبال بود که هم عصر سامانیان شد. پس از مرگ امیر اسماعیل سامانی پسرش احمد جانشین او شد که پس از مدتی توسط غلامان خود به قتل رسید. پس از او نصر فرزند خردسال احمد که هشت سال بیشتر نداشت به جای پدر بر تخت بخارا نشست. ظاهراً در دوران سی سالهی سلطنت او بود که رودکی به دربار سامانیان راه یافت. در منابع مختلف تعداد اشعار او را هفتصد هزار تا یک میلیون بیت گزارش کردهاند که به نظر رقم اغراقآمیزی است. شاید بتوان گفت رقم واقعی اشعار او حدود صد هزار بیت، تقریباً دو برابر شاهنامه بوده باشد که همین مقدار هم بالای چندین مجلد میشده است. شوربختانه امروزه ازین گنجینهی گرانبها بیشتر از هزار و اندی بیت باقی نمانده است و بقیه در گذر حوادث روزگار از بین رفته است. رودکی اشعار فراوانی در وصف عشق و شراب و شادخواری دارد. در مقابل به نکوهش جهان و شکوه از بی سامانی و ناپایداری آن نیز میپردازد. یعنی علیرغم اینکه از یک سو آدمی را به شراب و شادی و لذتبردن و بهرهگیری از نعمات دنیا توصیه میکند، از سوی دیگر متوجه است که انسان و جهان به هر حال اسیر سرپنجهی قهار مرگ و اندوه هستند. اما در کل دعوت به شراب و شادی و دوری از غم و اندوه یکی از مضامین اصلی شعر رودکی است. وی در غزلی زیبا که برای من بسان یک اثر باستانی هزارساله ارزشمند است و آویزهی گوش، میگوید:
شاد زی٭ با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد مویِ غالیه بوی٭
من و آن ماهرویِ حورنژاد
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد
باد و ابر است این جهانِ فسوس!٭
باده پیش آر، هر چه باداباد
شاد بودهست از این جهان هرگز
هیچ کس، تا از او تو باشی شاد؟
داد دیدهست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه تا تو بینی داد؟٭
یا این ابیات که در نکوهش جهان و شِکوه از بی سامانی و ناپایداری آن سروده است.
مهتران جهان همه مُردند
مرگ را سر همه فرو کردند٭
زیر خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشکها٭ برآوردند
از هزاران هزار نعمت و ناز
نه به آخر به جز کفن بردند؟٭
بود از نعمت٭ آن چه پوشیدند
و آن چه دادند و آن چه را خوردند
خالی از لطف نیست که سرنوشت یک دوبیتی نابِ نایاب از رودکی را هم در اینجا بگویم.
ثعالبی در کتاب یتیمة الدهر فی شعراء أهل العصر در شرح حال و نقل اشعار ابوالحسن احمد مُؤمَل که از شعرای عربی زبان قرن پنجم هجری و کاتب ابوالحسن فائق خاصه، سردار معروف و متنفذ اواخر دورۀ سامانی بوده قطعهای دوبیتی نقل میکند و میگوید که اصل آن به فارسی از رودکی است که ابوالحسن احمد مُؤمَل شاعر سده پنجم هجری آن را به عربی ترجمه کرده با این مضمون که میگوید:
دنیا را به چشم درون بنگر، نه با چشمی که با آن مینگری. روزگار مثل دریاست، از نیکی و نکوکاری کشتی و زورقی ساز و از آن بگذر.
وقتی علامه دهخدا این قطعه عربی را میبیند با تسلطی که به شیوه و اسلوب قدیم داشته قطعهای به فارسی با همان مضمون میسازد که اگر رودکی این شعر را گفته باشد قریب به این عبارت گفته که...
به چشم نهان، نی به چشم عیان
اگر در جهانِ جهان بنگری
بدانی که دریاست، وز فعل نیک
کنی زورقی تا بدو بگذری
از قضا بعدها چنانکه بعضی نوشتهاند اصل قطعه فارسی رودکی پیدا میشود که از بسیاری جهات شبیه قطعه دهخداست.
رودکی میگوید:
این جهان را نگر به چشم خرد
نی بدان چشم کآندر او نگری
همچو دریاست، وز نکوکاری
کشتیای ساز تا بدو گذری
عکس: مزار رودکی در روستای رودک یا پنجرودک از شهر پنجکنت در ۱۷۰ کیلومتری شمال شهر دوشنبه پایتخت جمهوری تاجیکستان و ۶۰ کیلومتری سمرقند زیبا.
شرح معانی اشعار از کتاب رودکی، تآلیف دکتر محمد دهقانی، انتشارات نی.
شعر اول
شاد زی: شادمان زندگی کن!
من و...بوی: میخواهم فقط من باشم و آن یاری که موی مجعد و بوی غالیه(مادهای خوشبو مرکب از مشک و عنبر و مواد دیگر) دارد.
فسوس: مایهٔ ریشخند
داد...داد: آیا هیچ عاقلی از آن دادگری دیده است تا تو هم از آن توقع دادگری داشته باشی؟
شعر دوم
مرگ را سر...کردند: همگی در برابر مرگ سر فرود آوردند.
کوشک: کاخ
نه به آخر...بردند: سرانجام جز کفن چیزی نبردند.
بود از نعمت: بهرهای که از ثروت بردند همان چیزهایی بود که...
@shahnamehfedrdowsiii
🔹/channel/eshtadan
سوم دی ماه زادروز استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی (۳ دی ماه ۱۳۰۴ در پاریز - ۵ فروردین ماه ۱۳۹۳) تاریخدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر و استاد بازنشستهٔ تهران است.
/channel/eshtadan
#محمد_علی_فروغی :
اگر فردوسی شاهنامه را نظم نکرده بود این روایات به حالت تاریخ بلعمی (ترجمه و تلخیص تاریخ محمدبن جریرطبری) و نظایر آن در می آمد که از صدهزار نفر یک نفر آنها را نخوانده بلکه ندیده است، و شکی نیست در اینکه اگر سخن دلنشین فردوسی نبود، وسیله ی ابقای تاریخ ایران همانا منحصر به کتب امثال مسعودی و حمزه بن حسن و ابوریحان میبود که همه بزبان عرب نوشته شده و اکثریت عظیم ایرانی ها از فهم آن عاجزند. شاهنامه فردوسی از بدو امر نزد فارسی زبانان چنان دلچسب واقع شده که عموما فریفته آن گردیده اند. هرکس خواندن می توانست، شاهنامه را می خواند و کسی که خواندن نمی دانست در مجالس شاهنامه خوانی برای شنیدن و تمتع یافتن از آن حاضر می شد. کمتر ایرانی بود که آن داستان ها را نداند و اشعار شاهنامه را از بر نخواند و رجال احیا شده ی فردوسی را نشناسد. اگر این اوقات ازین قبیل مجالس نمی بینی و روایت آن اشعار را کمتر می شنوی، از آن است که شداید و بدبختی های عصر اخیر محور زندگانی ما را به کلی منحرف ساخته و به قول معروف چرخ ما را چنبر کرده بود .
@shahnamehpajohan
🔸/channel/eshtadan
.
سخنی از فرخی شب چله
و ارج فرهنگ ایرانی
۳۰ آذر ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بهتر یادآوری همین که به چشم میبینیم ایرانیان در این روزها چه تکاپویی دارند تا شب چله را شیرین و شاد بگیرند. ایرانی در دل سختیها و کوهابههای بدی که بر سراپایش میریزد و در دل گرانیهایی که مزه زندگی را ناخوش کرده هم دست از آیینها و سنت نیاکانی برنمیدارد.
اینجا پاسخ آنانی پیداست که راز ماندگاری ایران را میجویند. ایران افزون بر جغرافیای پهناور ماندگارش، همین آیینهاست. شب چله و جشن سده و مهرگان و نوروز. احترام بزرگترها، ادب، مهربانی، شادی و ... .
اکنون میشود روشن دریافت راز ماندگاری ملت و کشوری که بارها درندهخویان بر او تاختهاند.
دستور دولت به دو ساعت تاخیر در آغاز ساعت کار در روز یکم دی هم خبری است که سرشت نیرومند فرهنگ ایرانی را بازمینماید. تاخیر در آغاز کارها تاکنون جز برای سوگواریهای دینی روا نبود. اکنون آن تاخیر به احترام شادمانی ملی داده شده.
همین سند ماندگاری ماست.
شب چله فرخنده باد.
اینجا ایران است.
/channel/dejnepesht4000
📽 نماهنگ «شادی و آرام و مهر» ویژهٔ شب چله
دکتر علیرضا قیامتی
(قائممقام خردسرای فردوسی)
شب چله بر همهٔ دوستداران فرهنگ ایران زمین همایون و خجسته باد
#شب_چله
#علیرضا_قیامتی
@kheradsarayeferdowsi
۲۹ آذر سالروز درگذشت زندهیاد استاد #ابوالحسن_صبا
( ۱۴ فروردین ۱۲۸۱ - ۲۹ آذر ۱۳۳۶) استاد بزرگ موسیقی، آهنگساز و نوازنده
👈 صبا در تهران زاده شد.
👈 از سه سالگی در خانواده اهل هنر با موسیقی آشنا و آموختن موسیقی را نزد پدرش آغاز کرد.
👈 در نه سالگی به کلاس تار و سهتار درویشخان راه یافت.
👈 در نوجوانی سازهای دیگری مانند ویلن را با حسین هنگآفرین و سنتور را با علیاکبرخان شاهی آموخت.
👈 در ادامه وارد مدرسهٔ عالی موسیقی تحت مدیریت علینقی وزیری شد.
👈 توانایی و تسلط صبا در نواختن سازهای گوناگون، او را شایسته عنوان «مردی که به تنهایی یک ارکستر کامل است» نمود.
👈 آثار ابوالحسن صبا، در موسیقی سنتی و هم در موسیقی محلی ایران، بسیار ارزشمند و ماندگار است.
👈 شاگردان بسیار تربیت کرد که هر یک از بزرگان موسیقی ایران هستند.
پس از مرگ استاد، برابر وصیت ایشان و به خاطر تجلیل و قدردانی از این هنرمند نامی، خانه ایشان در تهران، به موزه تبدیل گردید.
👈 صبا از مهمترین و تأثیرگذارترین چهرههای موسیقی ایران در قرن بیستم است و آثار او همچنان مورد توجه و ستایش قرار میگیرد.
یاد و نامش جاوید.
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹/channel/eshtadan
ایرانی صبرِ بسیار داشته است، توهین و تجاوزِ خارجی را تحمّل میکرده، ولی بیجواب نمیگذارده است. حسابها در نزدِ او دیر و زود میشده، لیکن سوخت و سوز نمیشده؛ براساس همین شیوه بود که ابومسلم کارِ بنیامیّه را ساخت و خواجه نصیر کارِ بنیعبّاس را، و فردوسی کارِ سلطهی فرهنگیِ دمشق و بغداد را.
ایران اسلامی به این نتیجه رسید که به نژادِ کسانی که بر او حکومت میکردهاند کاری نداشته باشد، فرق نمیکرد که ترک باشد یا مغول و یا قزلباش. خون، اهمّیّتی نداشت، مهم آن بود که این خون، رنگِ ایرانی به خود بگیرد، و حکمرانان بر وفقِ سلیقهی او حکم برانند، و به زبانِ او سخن بگویند، و فرهنگِ او را دوست بدارند.
تاریخِ این چهارده قرن اخیر ایران، تاریخِ تلاشِ فکری و فرهنگی بوده است، مصروف بر آنکه لطمهی مهاجم و خارجی به حدّاقل تنزّل داده شود، از میانِ تندبادِ حوادث و جنگها و غارتها راهی به سوی تداومِ ایرانیّت بـاز بماند و هیچ یک از این سوانح، نه یورش، نه اشغال، و نه این اواخر استثمارِ فرنگی، ریشهی آن را قطع نکند، که در نظر ایرانی: «تا ریشه در آب است، امید ثمری هست».
#ایران_و_تنهاییاش
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔹/channel/eshtadan
🔴 همهچیزِ ایران، «ایرانشهری» است
✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
فهمِ اسلام در ایران مندرج در تحت فهمی است که میتوان از ایران پیدا کرد. یکی از ویژگیهای تاریخِ اسلام در ایران، اعمِّ از اسلام شیعی و سنّی، این بوده که اسلام، مانند دیگر دینهای تاریخ ایران، پیوسته، دینی «ملّی»، یعنی ایرانی، بوده است. ایرانِ بزرگ فرهنگی، به خلاف دنیای عربی - خلافتی و ترکی - عثمانی، و حتیٰ هندی - پاکستانی، که فاقد فرهنگ و اندیشیدنِ فراگیر بودهاند، پیوسته، چنان فراگیر بوده است که هیچ یک از شئونِ فرهنگ و تمدن ایرانی نیست که رنگِ «ایرانشهری» به خود نگرفته باشد. تا دهههای اخیر، دینهای ایرانی نیز از این قاعده مستثنیٰ نبودهاند. کوشش برای ایدئولوژیکی کردن اسلامِ شیعی خدشهای در سرشت ایرانیِ آن ایجاد کرد و وضعی را به دنبال داشت که تا دهههای اخیر بیسابقه بود. ایدئولوژیکی کردن اسلامِ شیعی پیوندهای آن را از دیگر دینهای ایرانی گسست و آن را در برابر اینها قرار داد. وضع ایرانشهر به لحاظ دینی همیشه با دنیای عربی - خلافتی و ترکی - عثمانی متفاوت بود، و باورمندان همۀ دینهای ایرانی در کنار هم در صلح و آرامش نسبی میزیستهاند، اما ایدئولوژیکی شدن اسلام شیعی به این صلح و آرامش پایان داد و اگر مدارای تاریخی ایرانیان و فرهنگِ مسالمتجوی آنان نبود میتوانست با ایجاد تنشهایی در ژرفای وجدان ایرانی پیآمدهای ناگواری برای وحدت ملّی و سرزمینی داشته باشد. باری، خلاصۀ حرف من این است که در ایران همه چیز صبغهای «ایرانشهری» دارد، حتیٰ دین ایرانی؛ بنابراین، ایران، اسلامی نیست، اسلام، ایرانی است! بدیهی است که چنین ارزیابی از وضع ایران ادعایی سیاسی نیست، که بتوان بر آن مناقشههای سیاسی و ایدئولوژیکی کرد، بلکه کوشش برای توضیح آن، در ادامۀ آنچه دربارۀ دانشگاه ایرانشهر گفتم، همچون دیباچهای بر بحثی متفاوت دربارۀ نظام علمی و دانشگاه در ایران است به گونهای که دانشگاه بتواند همۀ شئون فرهنگی و تمدنی ایران را در نظامی واحد توضیح دهد و از مجرای همین توضیح بتواند پیوندهایی با نظام علم جهانی برقرار کند.
🔴 بُنمایه:
ملاحظات دربارهٔ دانشگاه. انتشارت مینوی خرد. ۱۳۹۸. صفحهٔ ۱۲۷.
@IranDel_Channel
🔹/channel/eshtadan
.
به یاد استاد کامران فانی
✍️ دکتر مهدی محقّق
🔸 آخر تابستان ۱۳۴۲ که من پس از دو سال تدریس در دانشگاه لندن به تهران بازگشتم و درس خود را در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران آغاز کردم در یکی از کلاسهایم با دو چهرۀ درخشان از میان دانشجویان روبهرو شدم که ظاهراً از دانشکدۀ پزشکی به ادبیات روی آورده بودند. بهاءالدین خرّمشاهی و کامران فانی که هر دو با هم دوست و در کارهای علمی مصاحب و شریک یکدیگر بودند.
🔹 سالیانی گذشت و این دو یار دانشدوست پس از آنکه دانشگاهها به جهت انقلاب فرهنگی تعطیل شد نزد من آمدند و گفتند: «دانشگاه آن نیست که تخته و گچ و میز و نیمکت داشته باشد هر جا که معلم دلسوز و شاگردی جویای علم پیدا شوند این خود دانشگاهی خواهد بود» و از من خواستند که هفتهای چهار ساعت به آنان شرح منظومۀ حاج ملّا هادی سبزواری در مؤسّسۀ مطالعات اسلامی دانشگاه مکگیل شعبهٔ تهران درس دهم. پس از آغاز این درس حسین معصومی همدانی و عبدالحسین آذرنگ و سیروس شمیسا و علی موسوی گرمارودی و ... به ما ملحق شدند و مدت یکسال و نیم امور عامّه شرح منظومه تمام شد و مطوّل سعدالدین تفتازانی شروع شد و تا زمانی که دانشگاهها بازگشایی شد ادامه داشت.
🔸 پس از آن در سال ۱۳۶۱ این دو جوان دانشدوست از من خواستند که طرح تدوین دائرةالمعارف تشیّع را در بنیاد اسلامی طاهر آغاز کنیم. هر چند که من به جهت مسافرت برای تدریس به کانادا از آنان جدا شدم ولی این دو با همّت بلند و پایمردی احمد صدر حاجسیّدجوادی و خانم فهیمه محبّی (مادر شهید سعید محبّی) این کار مهم را به پایان رساندند.
🔹 کامران فانی با هوش سرشار و قریحه وقّاد خود مقالات مفیدی در مجلات مختلف به نگارش در آورده که مورد بهرهبرداری دانشپژوهان قرار گرفت و به همین مناسبت او و خرّمشاهی از نخستین کسانی بودند که به عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شدند و به همین مناسبت من مفتخر به دیدار این دو یار قدیمی هر دو هفته یک بار در شورای علمی فرهنگستان هستم. قرار بود که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مجلس بزرگداشتی برای کامران فانی گرفته شود و کوششهای او در نشر معارف و فرهنگ اسلامی - ایرانی به نسل جوان معرفی گردد ولی
فرشتهایست برین بام لاجورد اندود
که پیش آرزوی سائلان کشد دیوار
این مایۀ خوشوقتی است که در مجموعۀ بزرگداشتهای شبهای بخارا برای این پژوهشگر فرهیخته مجلس بزرگداشت تشکیل میشود و کوشش دست اندرکاران این مراسم قابل تحسین است.
📚 یادداشت دکتر مهدی محقّق به مناسبت بزرگداشت استاد کامران فانی در سلسله شبهای بخارا، ۱۳۹۴ ه.ش.
@drmahdimohaghegh
🔹/channel/eshtadan
اتورپاتکان... اذر بایجان 🔥🔥🔥
به انگیزه ۲۱ اذر ۱۳۲۵ روز نجات آذربایجان و
گریز اهریمنان ....
سرایش و گویش : هما ارژنگی
البوم : فلات آریان
🔥آتورپاتکان،
🔥 الا ای سرزمین آذر رخشان،
سر پاینده ایران،
🔥که آتش را نگهبان بوده ای در پهنه دوران.،
🔥تو از نوری،
تو از دوری،
ز پشت پیر تاریخی...🔥🔥🔥
/channel/eshtadan
هجدهم آذرماه زادروز دکتر فتحالله مجتبایی، پژوهشگر، نویسنده، مترجم و عضو هیئت گزینش کتاب و جایزهٔ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
منطقهای که الآن گنجه در آن قرار دارد اینجا اصلاً و هرگز آذربایجان نبوده است. در تمام طول تاریخ جز در این قرن اخیر، منطقهای که امروز به آن آذربایجان شوروی میگویند همیشه ارّان بوده است. «ار» تغییریافتۀ آریاست و «ان» پسوند مکان. در تمام کتب جغرافیایی قدیم از این منطقۀ بالای رود ارس به عنوان ارّان نام برده شده است. اینکه در این اواخر نام اینجا را آذربایجان گذاشتهاند، مسائل دیگری بوده و اغراضی در آن وجود داشته که اغراض خام و کودکانهای بوده است و راه به جایی نمیبرد. کسانی هم که دارند در این راه کوشش میکنند سعی بیهوده میکنند و آب در هاون میسایند. آذربایجان یک منطقۀ صددرصد ایرانی است و زبان این منطقه آذری بوده که از زبانهای اصیل ایرانی است که اکنون آثارش باقی مانده است و در بعضی دهات خود این منطقه این زبان هنوز به صورتهایی وجود دارد. لغات آذری را در فرهنگهای قدیم ما مشخص کردهاند و گفتهاند این واژه از آنِ لهجۀ آذری است. این واژهها صددرصد ایرانی است و هیچگونه ربطی به زبان ترکی ندارد. این زبانی که امروز در اینجا گفتگو میکنند زبان ترکی است. از زمان سلجوقیان به تدریج در اینجا جزیرههایی از اقوام ترکزبان پیدا شد و بعد چون حکومت به این زبان صحبت میکرد و بعد هم حکومت مغول به این زبان انس بیشتری داشت کمکم زبان حکومتی و دولتی شد و رواج بیشتر پیدا کرد. مردم ایرانینژاد آذری این زبان را فرا گرفتند. این مردمی که شما میبینید در این منطقۀ ایران به زبان ترکی حرف میزنند اینها ترک نیستند، اینها ترکزبان شدهاند. عنصر اصلی قومی و نژادی این مردم ایرانی است. در زمانهای بسیار دور خیلی خیلی قدیم، از زمان هخامنشیها، میدانیم که اسم این ناحیه آتورپاتکان بوده است. یکی از مراکز فرهنگ ایرانی و زرتشتی در زمان اشکانیان و ساسانیان بوده است. آتورپاتکان یعنی جایگاه آتش، آتشگاه. معلوم میشود یکی از مراکز بزرگ فرهنگ ایرانی در اینجا بوده است. این حرفها حرفهای زائدی است که این اواخر کسانی باب کردهاند و دنبالش میروند. اصلاً معنا ندارد، نه معنای تاریخی دارد و نه معنای فرهنگی.
«نظامی و مسئلۀ ملّیت»، فتحالله مجتبایی
در:
صحبت آن مونس جان: گفتوگوهایی با دکتر فتحالله مجتبایی، به کوشش محمدرضا عدلی، با همکاری شیرین عاصمی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۴۰۳، ص ۱۹۹-۲۰۰.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹/channel/eshtadan
۱۸ آذر سالروز درگذشت زندهیاد #حسن_رشدیه
بنیانگذار آموزش نوین ایران
🛫 https://youtu.be/vaXguWjRN4c
✅ #میرزاحسن_رشدیه (۱۲۳۰ تبریز – ۱۳۲۳ قم) نامی آشنا در تاریخ آموزش و پرورش ایران است؛ مردی که زندگی خود را وقف راهاندازی مدارس نوین و دگرگون کردن نظام آموزشی سنتی ایران کرد. او را به درستی "پدر فرهنگ نوین ایران" مینامند.
✅ سالهای نخست و الهامبخشی سفر
رشدیه در تبریز، در خانوادهای روحانی به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتی خود را در همانجا گذراند. اما نقطه عطف زندگی او، سفر به استانبول و سپس بیروت بود. در بیروت، او با مدارس نوین آشنا شد که وارون مکتبخانههای سنتی ایران، بر روشهای نوین آموزش و درونمایه علمی تأکید داشتند. این تجربه، جرقهای در ذهن رشدیه زد و او را باوراند که آینده ایران در گرو آموزش نوین است. وی در این سفر، اصول و روشهای آموزش الفبا به شیوه نوین را فراگرفت که بعدها آن را بومیسازی کرد.
✅ تأسیس مدارس و رویارویی با چالشها
با بازگشت به تبریز در سال ۱۲۶۵ شمسی، رشدیه نخستین مدرسه نوین ایران را با نام "رشدیه" راه انداخت این کار، انقلابی در نظام آموزشی بود؛ او به جای شیوه قدیمی "الفبا به شکل سنتی" (ابجد هوز حطی کلمن)، روش نوین "آوایی" را برای آموزش الفبا به کار گرفت. بچهها در این مدارس، به جای حفظ کردن طوطیوار متون، با بازی و شعر و روشهای جذاب، خواندن و نوشتن را میآموختند.
اما راه رشدیه آسان نبود. او با مخالفتهای شدید روحانیون سنتی، مکتبداران و حتی برخی عوام روبرو شد. آنها مدارس جدید را کفرآمیز میدانستند و رشدیه را به گسترش بیدینی متهم میکردند. مدارس او بارها تخریب، به آتش کشیده و تعطیل شدند، و او مجبور شد چندین بار شهر و حتی کشور را ترک کند. با این حال، رشدیه هرگز تسلیم نشد و با پشتکار و ایمان راسخ، هر بار در شهری دیگر، مدرسهای جدید برپا میکرد. او در تهران، مشهد، همدان و قزوین نیز مدارسی را تأسیس کرد.
✅میراث جاودان
رشدیه تنهایک آموزگار نبود؛ او یک اصلاحگر اجتماعی بود. او نه تنها به آموزش، بلکه به تربیت نسلی از ایرانیان آگاه و اندیشمند باور داشت. نوآوریهای او در روش آموزش، استفاده از نیمکت و تختهسیاه، ساعات مشخص درسی و درونمایه آموزشی مدون، پایههای نظام آموزش و پرورش نوین ایران را بنا نهاد.
✅ فرجام
میرزا حسن رشدیه سرانجام در ۹۳ سالگی در قم درگذشت. او زندگی خود را هزینه پیکار با نادانی و تاریکاندیشی کرد و با تحمل رنجها و مشقات فراوان، نام خود را به عنوان پدر آموزش نوینن ایران در تاریخ این مرز و بوم ثبت کرد. میراث او، میلیونها ایرانی باسواد و مدارسی است که امروز به پاس فداکاریهای او برپا هستند.
روانش شاد - یاد و نامش جاوید
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹/channel/eshtadan