نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگیی* @Tabaa24
#منصور_رستگار_فسایی:
پيدايی سعدی، رخدادی زاييدهی فرهنگ و انديشهی ايرانی است. سعدی سخنوری است كه از آغاز با فرهنگ ايرانی آشنايی داشته است. آموزگار او در اين راه، بیگمان، فردوسی است. از اين رو با چنان پاسداشتی از فردوسی ياد میكند و نام او را بر زبان میآورد كه گويی برای سعدی نام فردوسی سپند است. سعدی هنگامی كه نام فردوسی را میآورد، در كنارش صفت پاكزاد را هم میگذارد. اين «پاكزادی» تنها واژهای ستايشآميز برای نشان دادن تبار خانوادگی فردوسی نيست. بلكه سعدی اين پاكزادی را در «ايرانزادی» و سربلندی ايرانی بودن ميشناسد. اين شيفتگی به فردوسی نشاندهندهی دلبستگی فراوان سعدی به آن شاعر بزرگ زبان فارسی است. از سويی ديگر، سعدی با يادكرد از شاهنامه، ميكوشد تا تاريخ درخشان باستانی ايران را با اخلاق و دانش روزگار خود درآميزد.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
✍ #دکتر_سید_جواد_طباطبایی
📜انقلاب غزل
🔸سعدی غزل را به قالب اصلی شعر فارسی تبدیل کرد و این «انقلاب غزل» برای سدههایی زبان فارسی به زبان غزل تبدیل شد، غزل فارسی مقبولیت عام یافت و از آن پس، هیچیک از قالبهای دیگر شعر فارسی نتوانست با غزل رقابت کند.
🔸شگفت اینکه سعدی، به رغم اینکه در نظامیه بغداد تحصیل کرده بود و در دیانت اهل سنت و جماعت نیز مردی استوار بود، اما در قلمرو شعر با تبدیل غزل به مهمترین قالب بیان حدیث نفس مضمونهای «انسانگرای» درون مایه شعر فارسی را جانشین توجه به طبیعت، موعظه و مباحث حکمتآموز کرد. این التفات از نوعی درونمایه به درونمایهای یکسره متفاوت «انقلابی» به شمار میآمد که طرحی نو در اسلوب فارسی افکنده و سدهای پس از سعدی به ویژه با خواجه شمسالدین محمد که، با اقتدای به سعدی، سبکی را که او ابداع کرده بود به کمال رساند، ساختار ذهنی انسان ایرانی را شکل داد.
🔸با تأملی از دیدگاه نقد درونی شعر در دیوان حافظ میتوان گفت که شمسالدین محمد توانسته بود عناصری از درون مایه ادب فارسی را در تکبیتهایی از برخی از غزلهای خود وارد کند از این رو، جای شگفتی نیست که غزلهای حافظ را نمیتوان در ذیل یکی از انواع شعر فارسی طبقهبندی کرد. نیازی به گفتن نیست که بر حسب معمول، حافظ را مهمترین غزلسرای تاریخ شعر قدیم ایران می دانند و کوششهای بسیاری صورت گرفته است تا عمده شعر او را در خدمت بیان وجوهی از اندیشه عارفانه قرار دهند، اما به نظر میرسد که حافظ در ادامه راهی که سعدی با وارد کردن عناصری از درون مایههای ادب در قلمرو ادبیات و تلفیق آن با نظم فارسی هموار کرده بود، درون مایههایی از اندیشه ایرانشهری و فرزانگی باستانی ایران را به صورت بیتهایی در غزلهای خویش پنهان کرد.
/channel/eshtadan
یکم اردیبهشتماه، روز بزرگداشت سعدی
سعدی نتیجۀ تعالیم فردوسی و سنایی، زبدۀ سخنان حکمتآموز و تعالیم روحپرور و لطیف ادبای یونان، ایران، هند، عرب و عجم [است].
روح سعدی در کتاب سعدی (بوستان) دیده میشود. میتوان گفت تاکنون در فارسی کتابی به این کاملی و تمامی و متانت و سادگی نوشته نشده و برای درس معاشرت و تدبیر زندگی منحصربهفرد است.
اما در کتاب گلستان و سایر کتب سعدی، جنبۀ ادبی و صناعتش بر معانی و منزلت اجتماعیاش غلبه داشته و در همان کتب نیز حقایق عریان در نهایت سادگی و زیبایی جلوهگر شده... سعدی یک شاعر پرتجربت و یک مرد سیاسیاجتماعی بوده و از فلسفه و عرفان تا حدی دور و نگارشاتش صاف و ساده و اخلاق معاشرت را به دنیا درس میدهد.
برگرفته از: «سعدی کیست؟»، ملکالشعراء بهار، بهار و ادب فارسی، به کوشش محمد گلبن، ۱۳۵۵، ص ۱۴۳-۱۵۹.
@kheradsarayeferdowsi
🔹/channel/eshtadan
🔰وضعیت امروز زبان فارسی
🔸دکتر محمد جعفر یاحقی
هرچه از گذشته دورتر میشویم، وضعیت زبان فارسی رو به وخامت میرود
🔸در روزگاران پیشین، آشنایی عمیقتری با زبان فارسی وجود داشت، اما امروزه جهان از آن فاصله گرفته است. این امر بهویژه از آنروست که چهره زبان فارسی با مسائل سیاسی آمیخته شده و متأسفانه وجههای نامطلوب به خود گرفته است.
🔸زبان فارسی، زبانی ملایم، نرم و پر از لطافت است؛ زبانی برای تفاهم، هنر، عشق و دلدادگی. اما وقتی زمینهای برای عشق و دلدادگی فراهم نباشد، این زبان نمیتواند تأثیر شایسته خود را بر جای گذارد. متأسفانه دشمنیها و سرسختیهای کنونی اجازه نمیدهد این لطافت بهخوبی نمایان شود. اگر بتوانیم از تنشهای سیاسی و بینالمللی فاصله بگیریم و چهره مهربان و لطیف فرهنگ و زبان فارسی را به جهانیان نشان دهیم، بیگمان تأثیرات مثبتی به دنبال خواهد داشت. اما موانع بسیاری بر سر راه این هدف وجود دارد؛ زبانی که امروز بیشتر به دشمنی، جنگ و ناخشنودی گره خورده، تا لطافت و همدلی.
🔸وقتی ما به ارزشهای خود توجه کافی نشان نمیدهیم و اهمیتی برای آنها قائل نیستیم، طبیعی است که دیگران آنها را به خود نسبت دهند. نوروز و دیگر ارزشهای فرهنگی ما چنان دلپذیرند که جهان غرب نیز میتواند از آنها بهرهمند شود. آنها منتظرند تا این میراث را به خود منتسب کنند. البته، نوروز آنقدر بزرگ است که همه را در بر میگیرد. ما نمیگوییم ترکیه نباید زیر چتر نوروز باشد، بلکه معتقدیم انتساب اصلی باید حفظ شود. اما وقتی ما برای مولوی، نوروز و دیگر ارزشهای فرهنگی خود اهمیت قائل نمیشویم، دیگران این خلأ را پر میکنند.
🔹از کانال تلگرام خبرگزاری کتاب ایران
/channel/eshtadan
#میرجلال_الدین_کزازی :
کوتاهترین راه خویشتنشناسی، آشنایی با شاهنامه از کودکی است
پیداست که با آموزش بهویژه در سالیان نخستین، دانش آموزان پایههای شناخت و آگاهی خویش را میریزند و از سوی دیگر پایههای منش و کنش خود را یا به سخنی دیگر پایههای چیستی فردی خویشتن را میریزند.آنچه در این سالیان دانشآموز میآموزد کارکردی بنیادی دارد. نهتنها در یاد او بلکه در نهان او مینهد و به درست از همین روست که شاهنامه کارکردی ناگزیر و بنیادین در آموزشوپرورش خواهد داشت؛ زیرا که «شاهنامه» نامه فرهنگ و منش و اندیشه ایرانی است. به سخنی دیگر چیستی فراگیر ایرانی را ما به یاری شاهنامه میتوانیم در خود یا دیگران پایه بریزیم. یا اگر بخواهم به شیوه روشنتر و رساتر بگویم: این چیستی را بشکفانیم؛ از نهفتگی به آشکارگی برسانیم.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
🔰دربارۀ آثار «احمد اقتداری» در ششمین سالروز درگذشتاش
میراثی برای فرهنگ، تاریخ و زبان ایران
🔸«احمد اقتداری» نمایندۀ نسلی از مورخان و محققانی است که با عشق به سرزمینشان، منابعی بیبدیل برای تاریخنگاری محلی و ملی فراهم کردند. در میان مجموعه آثار متنوع اقتداری، مقالات او جایگاه ویژهای دارند؛ نهتنها به لحاظ کمّیت، بلکه از نظر کیفی نیز محتوایی عمیق، ملتزم و گاه پیشرو را عرضه میکنند.
🔸 «احمد اقتداری» یکی از چهرههای برجستۀ فرهنگ، تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران بهویژه در حوزۀ جنوب ایران، خلیج فارس و لارستان است. مجموعه آثار او شامل تألیف، تصحیح، ترجمه، سخنرانی، یادداشت، شعر، نامه و مدخلنویسیها، عرصۀ گستردهای از فعالیتهای علمی، ادبی، تاریخی و فرهنگی را در بر میگیرد.
🔸 تحلیل فهرست آثار او، بهویژه کتابهای نوشتهشده، ویراسته و چاپنشده، تصویری ژرف از اندیشه، دغدغهها و رویکردهای پژوهشیاش نشان میدهد. گفتنی است که احمد اقتداری، صبح سهشنبه، ۲۷ فروردین ۱۳۹۸ در بیمارستان آسیا در تهران، درگذشت و طبق وصیتش در مقبرۀ آلدهباشی در گراش به خاک سپرده شد.
🔸از کانال تلگرامی خبرگزاری کتاب ایران
/channel/eshtadan
✍#دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن
... انگیزهی ما آن بوده است که نامِ فردوسی بتواند تحرّکی در امرِ پژوهشِ فرهنگی و تاریخیِ کشور پدید آورد و به همراه آن، سجایای قومیِ ایران را _که همان سجایا هم پشتوانهی ادامهی تاریخیِ او بوده_ به او یادآور گردد. در دانشگاهها مقدار زیادی وقتِ دانشجویان بر سرِ نوشتنِ پایاننامهی دکتری به کار میافتد. ما توقّع داریم که آنان به جای موضوعاتِ درجهی سه و چهار، و توجّه به شاعرانِ کممایه، یا انتخابِ متونِ بیخواننده، با دیدِ تازهای به آثارِ بزرگِ ادبِ فارسی نگاه کنند، وقتِ خود و فسفرِ مغز و نورِ چشم بر سرِ آثارِ کمارزش نگذارند که نتیجهی کار برود و در قفسهها غبار بخورد، همین توقّع دربارهی کتابهایی هم که تألیف میشود، برقرار است.
تاریخ و فرهنگِ این کشورِ پُر ماجرا، هر دورهاش دریایی است، میتوان در آن غوطه زد، که بهترین ساعاتِ عمر را در بر میگیرد.
این یک امر بدیهی است و ما هم البتّه قبول داریم که یک نهضتِ فرهنگیِ شایسته، آنگونه که کشورِ ایران سزاوار و محتاجِ آن است، مستلزمِ اقدامی همه جانبه و دامنهدار است، در زمینهی اقتصادی، اجتماعی و روانی...
به خصوص میل داریم جوانان پی ببرند که کشورشان جزو چند کشورِ بزرگِ تاریخی است و از فرهنگِ پُرباری نصیب دارد، و این فرهنگ در دنیای پُر مشغلهی امروز میتواند به کار آید. انتظار داریم که همهی افرادِ فرهنگدوست و دلآگاه ما را در این امر یاری دهند.
«ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر لطفِ شما پیش نهد گامی چند».
#گفتن_نتوانیم_نگفتن_نتوانیم
@sarv_e_sokhangoo
🔹/channel/eshtadan
#دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن
...این است موجب آنکه ما نام فردوسی را به میان آوردیم؛ زیرا او فردِ اوّلِ فرهنگِ ایران است و بهترین آموزهها را برای ما به یادگار نهاده، ما خواستیم او را "نماد"، "انگیزه" و "شگون" قرار دهیم به امید آنکه جرقّهای باشد که فرهنگِ ایران را در مرکزِ توجّه قرار دهد. کتابِ او جامعترین کتابِ زبانِ فارسی است و کلّ مسائل بشری که طیّ هزاران سال بر این سرزمین گذشته، در آن تبلور یافته است. این تجربهها برای «مردمِ ایران» ارزان به دست نیامده است، بلکه به بهای کوششها و فداکاریهای بسیار بوده.
خودِ زندگیِ فردوسی نمونهی زندگیِ یک ایرانیِ بزرگوار است. در دورانی که ایران یک شیبِ انحطاطی در پیش گرفته بود و در دربارِ محمود بازارِ تملّق و تعصّب و سخنفروشی گرم بود، او در گوشهی خانهاش نشست و یکی از بزرگترین شاهکارهای بشری را به جهان عرضه کرد، درسِ آزادگی و بینیازی.
#گفتن_نتوانیم_نگفتن_نتوانیم
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔹/channel/eshtadan
بیست و سوم فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب
هویّت ایرانی و زبان فارسی
در مورد ملّتی که استقلال سیاسی ندارد و تحت تسلط خارجی است، تشکیل حکومت ملّی یعنی به دست گرفتن سرنوشت اجتماعی خود، یعنی پی افکندن و بنا کردن تاریخ خود؛ کاری که در ایران قرن چهارم هجری شد. دولتهای ملّی شکل میگیرند یا «صورتمند» میشوند. علت وجودی این حکومتها پیدایش «ملّیت ایرانی» بود؛ بنابراین از همان آغاز سعی کردند تا علّت وجودی و پایگاه حکومتی خود - ایرانی بودن - را تقویت کنند؛ «ایرانیت»، هویت و حسّ ملّی ایرانی بر دو شالوده و دو ستون عمده استوار بود: زبان و تاریخ. آنها برای اینکه صاحب اختیار زمان حال خود بشوند، باید زمان گذشته را بازمیشناختند و «زمام» آن را به دست میگرفتند و این کار را کردند. در مورد زبان، خاندانهایی مثل سامانیان، صفّاریان، بلعمیان، آل محتاج، آل سیمجور در خراسان و سیستان و ماوراءالنهر هم شروعکننده و هم تشویقکننده بودند. آنها از مردم دانا و سخندان، از شاعران و نویسندگان خواستند که به زبان فارسی بسرایند و بنویسند و به این ترتیب فارسینویسی شروع شد و امّا بعد که ترکان به حکومت رسیدند، در زمینۀ زبان و ادب، همان سیاست و روش پیشینیان یعنی سامانیان و دودمانهای ایرانی دیگر را ادامه دادند. سپاه و سپاهی به دست ترکان افتاد و در دست آنها باقی ماند، ولی دستگاه دیوانی و بسیاری از دیوانیان که فارسیزبان بودند به فرمانروایان تازه و ترکزبان پیوستند ... خلاصه نزدیکان پادشاه و صاحب مقامهای درباری و لشکری، ترکاند، اما نهتنها سپاهسالاران کدخدای فارسیزبان دارند، بلکه مراسم شاهانۀ نوروز و مهرگان و جشن سده برجاست و بزرگان لشکری و کشوری به یکسان در آن شرکت میکنند.
مهمتر از اینها رسمیّت زبان فارسی است. وقتی رسول خلیفۀ بغداد نامۀ او را به سلطان مسعود میدهد، نخست متن عربی و سپس ترجمۀ فارسی (نه ترکی) آن بهوسیلۀ بونصر مشکان خوانده میشود. سند و نوشته میان ترک و فارس یا حتّی خود ترکان به فارسی است؛ مثل عهدنامۀ مسعود و منوچهر قابوس، امیر گرگان و طبرستان، یا نامۀ سلطان مسعود به خان ترکستان، قدرخان، که متن این هردو در تاریخ بیهقی آمده است.
مقصود این است که بهطور کلّی سیاست فرهنگی ترکان غزنوی ادامۀ سیاست سامانی بود و سپس جانشینان آنها، سلجوقیان، نیز همان راه و رسم را دنبال کردند. جالب توجّه این است که در دورههای بعد نیز ترکان دیگری در سرزمینهای دیگر، یعنی گورکانیان هند و عثمانیان دوستدار زبان فارسی بودند و آن را در هندوستان و آسیای صغیر رواج دادند. در طی قرنها سلسلهها و فرمانروایان ترک وسیلۀ گسترش فرهنگ و ادب ایران و زبان فارسی بودند. زور آنها بر ما و فرهنگ ما بر آنها حکومت میکرد.
هویّت ایرانی و زبان فارسی، شاهرخ مسکوب، تهران: انتشارات فرزان، ۱۳۸۵، ص ۲۹ - ۳۰.
@AfsharFoundation
🔹/channel/eshtadan
سازهای موسیقی در شاهنامه
*در شاهنامهی فردوسی به فراوانی از موسیقی و سازهای آن در جشنها(بزم) و جنگها(رزم) یاد شده است.*
*در اینجا به نمونهای از این سازها اشاره میکنیم:*
*الف) سازهای بزمی :*
*ابریشم :*
*تارِ سازهایی است که با مضراب یا ناخن مینوازند ؛ تارهای رود و چنگ از ابریشم و زه تعبیه میشده، از این رو ابریشم معنی تار یا ساز گرفته است.*
*«زِ آواز ابریشم و بانگ نای*
* سمن عارضان پیش خسرو به پای»*
*بربط :*
*کلمه ای فارسی مرکب از بَر ، به معنی سینه و بَت ، یعنی مرغابی ( چون شبیه سینهی مرغابی است ) مرکب از چهار تار است و اَعراب به آن عود میگویند و با زخمه یا مضراب آن را مینواختند.*
*«می و بربط و نای بر ساختند*
* دل از بودنیها بپرداختند»*
*چنگ :*
*سازی است مشهور از سازهای زهی به شکل مثلث ، که به وسیلهی چنگزدن به زههای آن «با انگشت» نواخته میشود.*
*«پرستندگان ایستاده به پای*
*اَبا بریط و چنگ و رامشسرای»*
*رَباب :*
*سازی است در موسیقی که چهار تار دارد و دستهای کوتاه ، که نام دیگر آن تنبور است .*
*«همه شب ز آوای چنگ و رباب*
*سپه را نیامد بر آن دشت خواب»*
*رود :*
*نوعی تار که بر روی سازها کشند و آن تار از رودهی گوسفند است.*
*«سخنهای رستم به نای و به رود*
*بگفتند بر پهلوانی سرود»*
*ب) سازهای رزمی :*
*تبیره :*
*دهل بزرگی که بر پشت فیل مینهادند و دو سرش پهن و میان باریک است.*
*«تبیره بر آمد ز پردهسرای*
* خروشیدن زنگ و هندیدرای»*
*جَرس :*
*زنگ ، زنگوله ، زنگ بزرگ ، جسمی تو خالی از آهن و مس که بر آن کوبند.*
*«غَوِ پاسبانان و بانگ جرس*
* همی آمد از دور از پیش و پس»*
*کوس:*
*طبل بزرگ ، دهل که بر آن فرو میکوفتند*
*«بزد کوس رویین و هندی درای*
*سواران سوی رزم کردند رای»*
*گاودم :*
*از سازهای بادی که به شکل دم گاو بسازند. بوقی که یک سر آن گشاد و سر دیگر آن تنگ است*
*نای:*
*چوبی میانتهی و سازی بادی که در آن میدمند*
*رویینهخم:*
*کوس و نقارهی خیلی بزرگ از جنس روی*
*«خروش آمد و نالهی گاودم*
* دم نای رویین و رویینه خم»*
*سنج :*
*دو طبق کوچک برنجین یا رویین که در مراسم عزاداری با دو دست آن را به هم زده و صدا میدهد*
*«بفرمود تا سنج و هندی درای*
* به میدان در آرند با کرنای»*
*شیپور :*
*نای -کوچکتر از کرنای- نفیر ، نای رومی.*
*«یکی بزمگاه است گفتی به جای*
* ز شیپور و نالیدن کرّهنای»*
*کرّهنای :*
*نوعی شیپور، نای بزرگ معروف به خرنای*
*سرغین:*
*نوعی ساز بادی*
*هندی درای:*
*نوعی ساز ضربی*
*«خروش آمد و نالهی کرّهنای*
* دم نای سرغین و هندی درای»*
*شندف:*
*طبل و نقارهی بزرگ*
*«تبیره بزد شندف و نای و نی*
*سوی جنگ دشمن نهادند پی»*
*طبل:*
*دهل یکرویه و گاه دو رویه*
*«چو برخیزد آواز طبل رحیل*
*به خاک اندرآید سر شیر و پیل»*
نفیر:
*کرنای کوچک، قسمتی از کرنای که به آن شاخ یا بوق نفیر گویند*
*درای:*
*زنگ و جرسی که بر گردن شتر بندند*
*«ز کوی و نفیر و خروش درای*
*ز شیپور و از نالهی کرّهنای»*
@jamshid_foundation
🔹/channel/eshtadan
بیستم فروردینماه سالروز درگذشت منوچهر ستوده، از واقفان بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
در مدت شصت سال که با ستوده بودهام چند صفت او برجستهتر است: یکی خاکی بودن اوست. به تجمّل و تعیّن اعتنایی ندارد. دیگر بیابانی بودن اوست یعنی طبیعتدوستی و به هر سنب و سوراخی سر کشیدن و به دیدۀ تیز در رنگهای کوه و کویر و بیابان و کازه و ماهور و تالاب نگریستن. یکی دیگر نظر کردن و دل بستن به آداب و رسوم بومی و ملی و یکی را با دیگری سنجیدن و همه را در حافظه نگاه داشتن و به موقع به یاد آوردن. یکی دیگر بیاعتنا بودن به فلک، هیچ صاحب کبکبه و دبدبهای پیش او ارزشی ندارد. یکی دیگر مسلط بودن بر اعصاب خویش و به اندازه و معتدل خوردن آنچه خوردنی است.
گواه مراتب علمی او کتابهای بیمانند از آستارا تا استارباد، آثار تاریخی ورارود و خوارزم، چند فرهنگ لغوی محلی، چاپ چندین متن جغرافیایی و تاریخی است. او نخستین ایرانی است که نخستین فرهنگ گویشی را به چاپ رسانید و راه را به دیگران نمود. در کتیبهشناسی و خواندن آنچه مخصوصاً به خط کوفی است باز پیشگام بود. نسبت به تواریخ محلی اهمیت بسیار قائل است و در این زمینه چندین متن کمنام یا گمنام را چاپ کرده است.
ستوده مرد سفر است، سفر بی آرایه و بی پیرایه. جای خواب برای او مهم نیست. بیشتر به دلش میچسبد که خانه روستایی باشد. از زلم و زیمبو بیزار است. ساده زندگی میکند. تا روزی که پاها سستی نگرفته بود بیشتر بر زمین مینشست. هر کجا که باشد باشد.
با کوه و در کوه زندگی برایش دلچسبتر است. پنجاه سال است که تابستانها را در کوشک لورا میگذراند. سی سال است که تهران خستهکننده را رها کرده و به گوشۀ جنگلی نزدیک چالوس پناه برده است. باغی ساخته و مرکباتی بار آورده و آن را برای نشر کتب تاریخی مرتبط به ایران بزرگ وقف کرده است.
ایرج افشار
«ستوده مرد سفر بی آرایه و پیرایه»، بخارا، سال پانزدهم، شمارۀ ۹۳، خرداد – تیر ۱۳۹۲، ص ۳۱۴-۳۱۵.
@AfsharFoundation
🔹/channel/eshtadan
🔹زمانی که سلطان محمود در ایران به سلطنت رسید چند سالی از سرایش #شاهنامه گذشته بود. بنابراین محمود در سرودن شاهنامه به #فردوسی امر نکرده است.
#جلال_خالقی_مطلق
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
🔻وطن
🎼بلوچی
آواز: استاد مهبُد مکّی، موسیقیدان و پژوهشگر موسیقی بلوچ
/channel/eshtadan
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
چگونه ایرانی ماندیم؟
▪️ایرانیان همواره معتقد بودهاند که پادشاهان عظیمالشأن مانند جمشید و فریدون و کیقباد و کیخسرو داشته و مردمان نامی مانند کاوه و قارن و گیو و گودرز و رستم و اسفندیار در میان ایشان بوده که جان و مال و عرض و ناموس اجدادشان را در مقابل دشمنان مشترک مانند ضحاک و افراسیاب و غیره محافظت نمودهاند.
به عبارت اخری هر جماعتی که کاوه و رستم و گیو و بیژن و ایرج و منوچهر و کیخسرو و کیقباد و امثال آنان را از خود میدانستند ایرانی محسوب بودند و این جهت جامعه رشتهٔ اتصال و مایۀ اتحاد قومیت و ملیّت ایشان بوده است.
پس درین مورد خاص غمگین نباید بود که روایات باستانی ما به افسانه بيشتر نزديک است تا به تاریخ، بلکه باید نظر کرد که اولاً آن روایات به چه کیفیت و تأثیرش در نفوس مردم چه بوده است، ثانیاً راوی آن روایات چگونه آنها را نقل کرده و آیا توانسته است به قسمی حکایت کند که در اذهان و نفوس جاگیر شود تا خاصیتی را که برای آنها مذکور داشتیم، ببخشد؟
و چون به این مقام برآئیم میبینیم که الحق، داستانهای شاهنامه و بیان فردوسی آن صفات لازمه را به درجهٔ کمال داراست.
نگاه کن و ببین روایات شاهنامه، پادشاهان و بزرگان ایران را چگونه معرفی میکند. مثلاً آیا ممکن است کسی داستان ایرج پسر فریدون را بخواند و مهر و محبت این جوان را که مظهر کامل ایرانی و اصل و بیخِ ایرانیت شناخته میشود، در دل جای ندهد و نسبت به او و هواخواهانش دوستدار و از دشمنانش بیزار نگردد؟ و کدام سنگدل است که سرگذشت سیاوش و کیخسرو را بشنود و رفتار کیخسرو را مخصوصاً پس از فراغت از خونخواهی پدر ببیند و از راه تنبّه و از روی محبت اشک نریزد و از این که این مملکت چنین بزرگان پرورده و چنان پادشاهان روی کار آورده سربلند نشود؟
آیا قومی که خود را بازماندگان اشخاصی مانند کیقباد و کیخسرو و اردشیر و انوشیروان و گودرز و رستم و جاماسپ و بزرجمهر بدانند سرفرازی و عزت نفس نخواهند داشت؟
و آیا ممکن است گذشتهٔ خود را فراموش کنند و تن به ذلت و خواری دهند و اگر حوادث روزگار آنها را دچار نکبت و مذلت کرد آسوده بنشینند و برای نجات خود از زندگی ننگین همواره کوشش ننمایند؟
به عقیده من اگر ملت ایران با وجود آن همه بَلیّات و مصائب که به او وارد آمده در کشاکش دهر تاب مقامت آورده است سببش داشتن چنان سوابق تاریخی و اعتقاد به حقیقت وجود و احوال آن مردمان نامی بوده یا لااقل این فقره یکی از اسباب و عوامل قوی این امر بوده است.
این است معنی آن کلام که گفتیم فردوسی زنده و پایندهکنندۀ آثار گذشته ایرانیان، و شاهنامه قباله و سند نجابت ایشان است و در این جمله قطع نظر از آن است که این قصهها تا چه اندازه واقعیت داشته و اصل و حقیقت آنها چه بوده و یقین است که بهکلی بیمأخذ و مجعول صرف نیست و این خود مبحثی طولانی است و از موضوع گفتگوی امروز ما خارج است.
شادروان استاد محمدعلی فروغی
مقالات فروغی، صص ۴۲-۴۰
/channel/eshtadan
نظر استاد فریدون جنیدی دربارۀ روز سیزدهم فروردین:
«نیاکان ما سبزههای خوان نوروزی را نگهداری میکردند تا روز سيزدهم (یعنی تیشتر). البته ما اکنون روزها را میشماريم، اما در ايران باستان روزها شمارش نمیشدند (يعنی هفته وجود نداشت)، بلکه هر روز را با نام ويژه خودش میشناختند. نام روز سيزدهم «تيشتر» (tištar) بوده است. تيشتر نام ایزد «باران» است. در روز سيزدهم، اين سبزهها را میبردند و با آيين ويژه و باشکوهی نثار آب روان میکردند و «تيشتر» را ستايش میکردند که تو به ما باران دادی و سبزههای ما بلند شده و جهان سبز شده، پس ما هم اين سبزهها را به تو نثار میکنيم. امروزه هيچکس توجه نمیکند که چرا ما سبزهها را به آب میدهيم؟ نخست میگويند که سيزدهم گجسته (نحس) است که هيچ معنایی ندارد، سپس سبزهها را پرت میکنند در جویهای آب! در حالی که در ايران باستان با نياز و احترام اين کار را میکردند».
🔹از کانال تلگرامی بنیاد نیشابور
/channel/eshtadan
🔰عبدالمجید ارفعی در نشست «هویت در نگاه سعدی»:
فارسی زبان هویت ایرانی است
🔸عبدالمجید ارفعی، پیشکسوت تاریخ گفت: تا جایی که میدانم سعدی از ستارگان ادب فارسی به شمار میرود. بهترین هویتی که میتوانیم به سعدی بدهیم، زبان فارسی است. فارسی زبان هویت ایرانی بودن است
/channel/eshtadan
سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
«مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست»
لطفِ گفتار تو شد دام ره مرغ هوس
به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس
موسی اینجا بنهد رخت به امّید قَبَس
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست»
بی گلستان تو در دست، به جز خاری نیست
به ز گفتار تو بیشائبه، گفتاری نیست
فارغ از جلوهٔ حسنت در و دیواری نیست
ای که در دارِ ادب، غیر تو دَیّاری نیست
«گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»
دل ز باغ سخنت، وَرد کرامت بوید
پیرو مسلک تو راه سلامت پوید
دولت نام تو حاشا که تمامت جوید
کاب گفتار تو دامان قیامت شوید
«هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیده است تو را بر منش انکاری هست»
روز نَبْوَد که به وصف تو سخن سر نکنم
شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم
منکِر فضل تو را نهی ز منکَر نکنم
نزد اَعْمیٰ، صفت مِهر منور نکنم
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست»
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وانکه جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
تربت پارس چو جان، جسم تو در سینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد
«باد، خاکی ز مقام تو بیاورد و بِبُرد
آب هر طِیب که در طبلهٔ عطاری هست»
سعدیا نیست به کاشانهٔ دل غیر تو کس
تا نفس هست به یاد تو برآریم نفس
ما به جز حشمت و جاه تو نداریم هوس
ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس
«نه منِ خامطمع عشق تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست»
کامِ جان، پر شکر از شعر چو قند تو بُوَد
بیت معمور ادب، طبع بلند تو بود
زنده، جان بشر از حکمت و پند تو بود
سعدیا! گردن جانها به کمند تو بود
«من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست»
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
طیِّباتش به گل و لاله و ریحان ماند
اوست پیغمبر و آن نامه به فُرقان ماند
وانکه او را کند انکار، به شیطان ماند
«عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
«داستانی است که بر هر سر بازاری هست»
تضمین ملک الشعرای بهار برغزل سعدی
🔹/channel/eshtadan
📕 25 کانال برتر تاریخی و فرهنگی و ادبی!
🎓👌اگه دنبال محتوای مفید و خاص هستی، حتماً یه نگاه بنداز!👇
📌 /channel/addlist/A6LDt0nfxi4wNjg0
⤵️ این پایین یه کانال نمونه رو بدون جوین هم میتونی ببینی!👀
📢چرا شاهنامه حماسۀ ملی همۀ ایرانیان است؟
🔸سجاد آیدنلو میگوید: شاهنامه همیشه حماسۀ ملی همۀ ایرانیان است، بوده و خواهد بود.
شاهنامه همیشه حماسۀ ملی همۀ ایرانیان است، بوده و خواهد بود.شاهنامه به زبان ملی فارسی نوشته است. بهنادرست میگویند فارسی زبان «رسمی» ایرانیان است نه ملی. صفت «رسمی» یک صفت قانونی برای فارسی است، فراتر از رسمی، فارسی، زبان ملی همۀ ایرانیان است؛ چون همۀ ایرانیان در همۀ نواحی استانها، با هر زبان مادری و گویشی، مهمترین و اصلیترین آثار ادبی و فکری خودشان را به فارسی آفریدهاند و این نشاندهندۀ این است که وجه ملی برای زبان فارسی از عملکرد و رویکرد همۀ ایرانیان در طول تاریخ اخذ شده است. این یک مسئلۀ دستوری یا قانونی نیست. شاهنامه، گزارش منسجم، متوالی و وحدتمند تاریخ ملی یا داستانی ایران و در بخشی دیگر تاریخ واقعی ایران است. در این تاریخ ملی یا روایی یا واقعی، همۀ ایرانیان با هر لهجه و منطقهای مشترک هستند. شما در طول تاریخ اهالی کدام شهرها را میتوانید بیابید که رستم در نظر او نمونۀ اعلای جهانپهلوانی نبوده است یا در سوگ سیاوش نگریسته باشد.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
✍ #دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن
... مگر نه آن است که هر دورانی اقتضایی دارد و چارهجوییِ خاصّ خود را میطلبد؟ ما در روزگاری زندگی میکنیم که دنیا نشانههای بحران از خود نشان میدهد.
بنابراین هر اقدامی که بتواند «آگاهی ملّی» را در مردم بیدار کند، باید از آن غافل نماند. ایران در طیّ تاریخِ خود بر سرِ بزنگاههای بحرانی، همین کار را کرده، هر کشوری قائمههایی دارد که برای ادامهی حیاتِ خود بر آنها تکیه میکند، قائمهی ایران "فرهنگِ" اوست. این فرهنگ واجد جنبههای مثبتی است که باید آنها را به کمک گرفت، و در مقابل جنبههای منفیِ آن را به کنار نهاد. انسان بر حسب ذات خود، "خیرِ" خود را میخواهد، ملّتها نیز چنیناَند؛ منتها باید بدانند که «خیر» کدام است و «ناخیـر» کدام. اگر قبول داریم که در این دوران حسّاس باید از جنبههای مثبتِ فرهنگِ خود کمک بگیریم، در صدرِ پاسدارانِ این فرهنگ میرسیم به «ابوالقاسم فردوسی».
وقتی گفته میشود فرهنگ، منظور همان عاملِ نگهبان و هشدار دهنده است که قومی را در راهِ مستقیم به جلو میراند، و یا او را از لغزش باز میدارد. همان است که فردوسی آن را با کلمهی خِرَد به کار میبرد:
« خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای».
خودِ شاهنامه سراپا «کتابِ خرد» است، نه کتابِ جنگ؛ زیرا اگر خرد به کار برده میشد جنگ اتّفاق نمیافتاد. در این کتاب خوبی و بدی رودررو قرار میگیرند، و خوشبختانه سرانجام کار به پیروزیِ خوبی خاتمه مییابد و قومِ گناهکار به مجازات میرسد، به این سبب گفتهاند «شاهنامه آخرش خوش است».
جنگِ شاهنامه نمودارِ كلّ مسئلهی جهانی است، در هر زمان و هر سرزمین، یعنی جنگِ خوبی با بدی.
#گفتن_نتوانیم_نگفتن_نتوانیم
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔹/channel/eshtadan
بیست و هفتم فروردینماه سالروز درگذشت احمد اقتداری، منتخب بیست و یکمین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
بحرین
ناصر خسرو که به بحرین سفر کرده است، جزیرۀ منامه، پایتخت امروزی بحرین را دیده و آن را «اُوال» نامیده است. مرحوم سید محمد محیط طباطبایی، «اُوال» را مرکب از «او» و «آل» به معنای آب و آل، چون چنگال دانسته است و «منامه» را از ریشۀ نوم و به معنای محل خواب نمیداند، بلکه آن را تحریفی از مینو و میان آب میداند. در بحرین دو دسته مردم زندگی میکنند؛ یک گروه بحرینی یعنی عربتبارهای ساکن بحرین و یک گروه بحرانی یعنی ایرانیتبارهای ساکن بحرین. بحرین به معنای دو دریا نیست و ریشه در بهر و بهره با هاء هوز و زبان فارسی دارد. چون سرزمین پر نعمت و باغ و بوستان بوده و در دورۀ ساسانی مرزبان عربستان، سپهبد نیمروز ایرانی ساسانی در اینجا ساکن بوده و دارای بهر و باغ و بوستان و املاک بوده است. در دوران ساسانی، بحرین بری و بحرین بحری بر روی هم ایالت «میش ماهیگ» نام داشته و مستقیماً با دربار تیسفون مربوط بوده است.
به نقل از:
«ریشۀ اعلام جغرافیایی خلیج فارس و دریای عمان بر اساس فقهاللغۀ ایرانی»، دکتر احمد اقتداری، فصلنامۀ تخصصی مطالعات خلیج فارس، سال چهارم/ شمارۀ اوّل (پیاپی ۱۳)، تابستان ۱۳۹۷، ص ۸.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارض
@AfsharFoundation
🔹/channel/eshtadan
🔰یادداشتی به مناسبت روز بزرگداشت عطار نیشابوری؛
عطار استاد بیان لطائف عرفانی با زبانی سلیس و بیتکلف بود
🔸عطار در قالب قصهپردازی، معانی والا و دقایق معرفتپرور و لطائف روحنواز عرفانی را به زبانی سَلیس و بیتکلّف و در سبک شیوا و روان بیان کرده است.
✍ فاطمه نیروی آغمیونی، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی:
🔸فریدالدین ابوحامد محمد عطارنیشابوری مشهور به شیخ عطّار نیشابوری از عارفان و شاعران ادبیات فارسی در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری قمری است. او در شهر کدکن نیشابور در سال ۵۴۰ هجری قمری متولد شد. اکثر مورخین و تذکرهنویسان نامش را «محمد»، کنیهاش را «ابوحامد» و لقبش را «فریدالدین» گفتهاند. تخلص او «عطار» و گاهی «فریدالدین» است.
🔸عطار حرفه داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخت و در عرفان مرید شیخ یا سلسله خاصی از مشایخ تصوف نبود و به کار عطّاری و درمان بیماران میپرداخت. او به مدرسه و خانقاه علاقهای نشان نمیداد و علاقهمندی اصلیاش این بود که راه عرفان را از داروخانه پیدا کند.
🔸او علاوه بر شغل عطاری به مدحگویی پادشاهان نیز میپرداخت. جامی در نفحاتالانس خود ذکر کرده است: «روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله «چیزی برای خدا بدهید» از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه میخواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا میروی. درویش گفت: تو مانند من میتوانی بمیری؟ عطار گفت: بله؛ درویش کاسة چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه «الله» از دنیا رفت. عطّار چون این را دید، شدیداً منقلب شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد. عطار پس از اینکه حال درویش را دید، دست از کسب و کار کشید و توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد.» او در سال ۶۱۸ ه.ق در شادیاخ نیشابور دیده از جهان فرو بست و آرامگاهش در نزدیکی شهر نیشابور واقع شده است.
ویژگی آثار عطار
🔸ویژگی آثار عطار اندیشههای عرفانی اوست؛ اندیشههایی که او آنها را با زبان تمثیل و در قالب داستان و حکایت بیان کرده است. ویژگی دیگر دیوان عطار، وجود غزلیاتی است که به صورت روایی سرگذشت احوال گذشتگان را با احوال درونی خویش آمیخته است. عطار مبتکر غزلهای طولانی و شاعری درونگرا و اهل قبض است و مهمترین مضمون اشعارش عشق همراه با درد است و عشق بدون درد را نمیپذیرد. عشق در اشعار او عشقیست که عاشق را دچار حیرت میکند و او را به وادی فنا میکشاند.
محتوای فکری عطار
🔸محتوای فکری عطار در موضوعات بیان شده نو و بدیع نیست و نظر وی ادامه فکر و تعالیم گذشتگان است اما شیوه بیان او به خاطر سادگی و استفادهاش از تمثیلهایی که صورت قصه دارد، باعث پذیرش آن از جانب خاص و عام شده است. عطار در قالب قصهپردازی، معانی والا و دقایق معرفتپرور و لطائف روحنواز عرفانی را به زبانی سَلیس و بیتکلّف و در سبک شیوا و روان بیان کرده است. او کتابهای متعددی داشته و تذکرهنویسان نیز در بیان آثارش مبالغه کردهاند و در برخی تذکرهها بدون ذکر نام، تعداد کتابهای او را به ۱۱۴ یعنی به تعداد شمار سورههای قرآن کریم رساندهاند. آثار عطار به دو دسته منظوم و منثور تقسیم میشود که شامل «الهینامه»، «مصیبتنامه»، «منطقالطیر»، «اسرارنامه»، «مختارنامه»، «تذکرةالاولیاء» و دیوان اشعار (غزلیات، قصاید و رباعیات) است.
@ibna_official
🔸از کانال تلگرامی خبرگزاری کتاب ایران
/channel/eshtadan
📚📚📚📚
۲۳ فروردین - سالمرگ زندهنام #شاهرخ_مسکوب (۱۳۰۴ - ۱۳۸۴)
زبان فارسی یکی از دیرینترین و ارزشمندترین زبانهای بشری است. این زبان تغییرات و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشته و از گذرگاههای مختلف تاریخی عبور کرده تا به دست ما رسیده است. علیرغم گسترهی وسیع زبان فارسی در ایران بزرگ (فلات ایران) در طول حیاتش، اکنون کشورهایی که زبان فارسی در آنها رواج دارد، به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد؛ اما خوشبختانه ایران یکی از این کشورها است. زبان یکی از مهمترین جلوههای تمدن و ازجمله ارزشمندترین میراثهای فرهنگی یک قوم است؛ بر ماست که در حفظ این میراث بکوشیم. شاهرخ مسکوب یکی از افرادی است که با آثار خود در جهت حفظ زبان و ادبیات فارسی گامهای موثری برداشته است.
شاهرخ مسکوب کیست؟
شاهرخ مسکوب بیستم دی سال ۱۳۰۴ در بابل چشم به جهان گشود. او دورهی ابتدایی خود را در یک مدرسهی علمیه در شهر تهران گذراند. در همان زمان به سراغ آثار بزرگان ادبیات میرفت و کتابهای داستان و رمانهای مشهور را مطالعه میکرد. بعد از پایان دورهی ابتدایی، خانوادهی مسکوب به اصفهان رفتند و برای چندین سال در آن شهر زندگی کردند. اصفهان برای شاهرخ سرشار از خاطرات خوب بود. همنشینی با دوستان، بازدید از آثار تاریخی و آبوهوای مطلوب از مزیتهای بیشمار زندگی در کنار رودخانهی زایندهرود بود. شاهرخ مسکوب بعد از پایان دورهی متوسطه و گرفتن دیپلم، با یک دنیا خاطره از اصفهان خداحافظی کرد و به تهران بازگشت.
او در جستوجوی دانش به دانشگاه تهران قدم گذاشت و در رشتهی حقوق شروع به تحصیل کرد. در همین سالها مانند بسیاری از اهل ادب و هنر به عقاید چپگرایان و افکار حزب توده علاقهمند شد و فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. او زبان فرانسوی را برای آشنایی بیشتر با اطلاعات روز سیاسی آن دوره فراگرفت و تفسیر اخبار خارجی در روزنامهی قیام ایران، اولین کار جدیاش در زمینهی نویسندگی بود؛ سپس اندکاندک بهصورت جدیتر به فعالیتهای ادبی پرداخت و کتابهای بسیاری نوشت. او در زمان جوانی شعر هم میسرود و چند دفتر شعر از او بر جا مانده است. سلیقهی مشکلپسند مسکوب سبب شده تنها دو قطعه از اشعارش با نام مستعار م. بهیار در اختیار شعردوستان قرار بگیرد و باقی آثارش جایی منتشر نشود. او این اشعار را همواره جزو خطاهای جوانی خود میدانست و هیچگاه برای اشعاری که در سطح متوسط قرار داشتند ارزش چندانی قائل نبود.
مسکوب نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران بیتفاوت نبود و دیدگاههای خود را نسبت به حکومت وقت بدون ترس بیان میکرد. او به سبب عقاید و موضعگیریهای سیاسی خود بارها دستگیر شد و به زندان افتاد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای مدتی در روزنامهی آیندگان مشغول به کار شد. با تغیر شرایط و گسترش سانسور، فضا برای نوشتن محدودتر شد و مسکوب جهت فراهم آوردن وضعیتی مطلوب و معتدل برای ادامه دادن فعالیتهایش ایران را برای همیشه ترک کرد و به پاریس رفت. زندگی او بعد از مهاجرت دگرگون شد و روزگار سختی را در خارج از ایران گذراند؛ فقر و تنگدستی و دوری از سرزمینی که در آن ریشه داشت. شاهرخ مسکوب سرانجام ۲۳ فروردین سال ۱۳۸۴ به علت بیماری سرطان خون، در شهر پاریس درگذشت. دوستان صمیمی او پیکرش را به ایران منتقل کردند تا او را در سرزمین مادریاش به خاک بسپارند. مزار او در بهشتزهرای شهر تهران است.
فعالیتهای ادبی و آثار شاهرخ مسکوب
بیشتر مردم شاهرخ مسکوب را فقط بهعنوان یک پژوهشگر میشناسند، اما او علاوه بر پژوهش در حوزههای مختلف ادبی مانند ترجمه، داستاننویسی و... نیز فعالیتهای گستردهای داشته است. مسکوب دربارهی بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات فارسی مانند شاهنامهی فردوسی و دیوان حافظ تحقیقات زیادی انجام داده و در جهت احیا، گسترش و حفظ زبان فارسی بسیار کوشیده است. از جمله آثار پژوهشی او میتوان به مقدمهای بر رستم و اسفندیار، سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز، شکاریم یکسر همه پیش مرگ، ارمغان مور، در کوی دوست و از دیگر تألیفات موفقش میتوان به سفر در خواب، گفتوگو در باغ، روزها در راه، سوگ مادر، کتاب مرتضی کیوان و... اشاره کرد. او همچنین به انگلیسی و فرانسوی تسلط کامل داشت و در عرصهی ترجمه نیز خوش درخشیده است. ترجمههای او درست مانند تألیفاتش به دل مینشینند و مخاطب از خواندن آنها لذت میبرد. او کتابهای مختلفی مانند ادیپ شهریار و آنتیگون، خوشههای خشم و... را ترجمه کرده است.
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹/channel/eshtadan
#میر_جلال_الدین_کزازی:
شاهنامه گرامیترین رزمنامه جهان است.
فردوسی بلندپایهترین رزمنامهسرای جهان است و به همانسان شاهنامه او گرامیترین و گزیده ترین رزمنامه جهان است و هر نمونهای که آورده شود همسنگ وهمساز با شاهنامه نخواهد بود. شاهنامه، نامه هزارههاست، نامه فرهنگ، منش و اندیشه ایرانی است. در شاهنامه سرگذشت ایران از نخستین ایرانی «کیومرث» آغاز میگیرد، هزارهها را درمینورد تا به پایان اندوهبار جهانشاهی ساسانی میرسد. هنگامی که میخواهید ایران را در همگی آن بشناسید چارهای جز این ندارید که شاهنامه را از آغاز تا انجام، به درنگ بخوانید.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
🏛📚46 کانال جذاب تاریخی، علمی، فرهنگی و ادبی!
🎓👌اگه دنبال یادگیری مفید و محتواهای خاص هستی، حتماً یه نگاه بنداز!👇
📌 /channel/addlist/hx6xNiawF5I0ODNk
⤵️ این پایین دو کانال نمونه رو بدون جوین هم میتونی ببینی👀
بیستم فروردینماه: درگذشت استاد منوچهر ستوده
دریغا که استاد ستوده دیگر نیست؛ مردی که بیتردید البرز استوار دلتنگِ او است. با توجه به سالها بیابانگردی و کوه نوردی و جنگلرویهای پژوهشیهایش و با در نظرگرفتنِ غربتِ کتاب و مطالعه در روزگار کنونی، پُربیراه نیست که اگر در وصف استاد منوچهر ستوده بنویسیم: مردی که بیابانها و کوهها و رودها و جنگلهای ایران او را بیشتر از مردم ایران میشناسند.
🔹 خون است دلم برای ایران 🔹
خون است دلم برای ایران
جان و تن من فدای ایران
بهتر ز هزار گونه آوای
در گوش دلم نوای ایران
خوشتر ز صفای باغ ایران
من را به نظر صفای ایران
همچون دم عیسای مسیحا
جان بخش بود هوای ایران
افسوس ز ظلم روس منکوس
تشدید شده عزای ایران
وان دشمن وحشی ستمکار
برده است همه غذای ایران
وین تفرقه و نفاق اشرار
خسته دل با صفای ایران
گشته است کنون بسی غم افزا
آن ساحت غم زدای ایران
اینک که وطن شدست بیمار
دانی چه دهد شفای ایران
یک رنگی ملت است و دولت
داروی شفای زای ایران
ایران عزیز را خدائیست
امید کند خدای ایران
از چشم بد شریر حفظش
تا بیش شود بهای ایران
تا مسکن اجنبیست کشور
حاصل نشود رضای ایران
زیبد که ستوده وار گویی
خون است دلم برای ایران
#منوچهر_ستوده
۱۳۲۱/۱۲/۶ بندرپهلوی (انزلی)
@kheradsarayeferdowsi
🔹/channel/eshtadan
ایرانشناسی به عنوان یک حوزه علمی میانرشتهای، به مطالعه و تحلیل سویههای گوناگون فرهنگ، تاریخ، زبان، ادبیات، فلسفه و تمدن ایرانی میپردازد. این رشته بهطور ویژه بر پژوهشهای تاریخی، زبانشناسی، مردمشناسی، مطالعات دینی و هنر متمرکز است و بهعنوان یک دانش چندرشتهای (multidisciplinary)، برآیند تعامل و همافزایی میان رشتههای گوناگون علوم انسانی است.
از آنجا که ایرانشناسی به بررسی تاریخ و تحولات فرهنگی ایران از دوران باستان تا دوران معاصر میپردازد، شامل تحلیلهای تاریخنگارانه، نقد ادبی و بررسی تکامل زبانها و گویشهای ایرانی میشود. در حوزه زبانشناسی، ایرانشناسی به بررسی زبانهای ایرانی باستانی، ایرانی میانه و ایرانی نو و تحلیل ساختار زبانی این زبانها و پیوندهای میان زبانهای هندواروپایی میپردازد.
در کنار این، ایرانشناسی به فلسفه و اندیشههای دینی ایران نیز توجه دارد که شامل تحلیل مفاهیم فلسفی، متون دینی و تأثیرات آن بر سایر جوامع و تمدنهاست. مطالعه متون دینی ایرانی مانند زرتشتیگری، تأثیرات اسلام بر فرهنگ ایرانی و آثار فلسفی ایرانی در تعامل با فلسفههای غربی و شرقی از جمله محورهای مهم این حوزه است.
از جنبه تمدنی، ایرانشناسی به مطالعه ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، هنری و معماری در طول تاریخ ایران پرداخته و نقش ایران در تحولات جهانی و تبادلات فرهنگی میان ایران و دیگر تمدنها را تحلیل میکند. این رشته همچنین به مطالعات مردمشناسی، بهویژه در زمینه آداب و رسوم، فرهنگ عامه و آثاری چون هنرهای تجسمی و موسیقی ایرانی توجه ویژهای دارد.
ایرانشناسی نه تنها به پژوهش در مورد ایران بهعنوان یک سرزمین خاص میپردازد، بلکه بررسی تأثیرات فرهنگی این سرزمین بر جوامع و تمدنهای دیگر را نیز در بر میگیرد. از این رو، ایرانشناسی بهعنوان یک حوزه مطالعاتی بینالمللی درک بهتری از تعاملات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی میان ایران و دیگر کشورها و اقوام فراهم میآورد و به پژوهشگران این امکان را میدهد که تأثیرات ایران را در روندهای جهانی شناسایی و تحلیل کنند.
در نهایت، ایرانشناسی بهعنوان یک رشته علمی گسترده، به پژوهشگران این فرصت را میدهد که از منظرهای مختلف به بررسی و تحلیل میراث فرهنگی ایران بپردازند و این دانش را در زمینههای مختلف علمی، از جمله تاریخنگاری، زبانشناسی، مطالعات دینی، هنرشناسی و مردمشناسی، گسترش دهند.
✍ #خورشید_صبوری
/channel/beyondlinguistics
🔹/channel/eshtadan
چرا ایرانیان عربزبان نشدند؟
از قرن اول تا اواسط قرن سوم هجری را دوران سکوت در تاریخ ایران عنوان کردهاند. سکوتی که البته فقط به زبان نوشتاری و نه به زبان گفتاری مربوط میشود.
زبان رایج مردم در این دوره به اقرب احتمال، فارسی بودهاست، اما این زبان زنده و مردمی به رغم رواج و محبوبیتی که نزد ایرانیان داشت تا اواسط قرن سوم هجری یعنی زمان پدیدار شدن شرایط لازم برای حیات مستقل خود، نتوانست شآنی در خور نوشتار بیابد.
در این سه قرن، شاعران و نویسندگان ایرانی بسیاری ظهور کردند، اما همه یا به عربی مینوشتند و یا به پهلوی و مردم ایران در این میان، نه تنها وقعی به رقابت این دو زبان نمینهادند بلکه چه بسا از وجود چنین رقابتی نیز بیخبر بودند.
استاد فرزانه جناب آقای دکتر امید طبیبزاده در جستار وزینشان (۱۳۸۴)، به واکاوی این وضعیت پرداخته و بر این باورند که زبان پهلوی از اواخر ساسانی زبانی مرده محسوب شده و زبان عربی نیز که با تکیه بر قدرت خلفا، در دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر جانشین خط و زبان پهلوی شده بود، هیچگاه در نزد ایرانیان رواج نیافت و به محض سست شدن حمایت خلفا از آن، از زندگی اجتماعی مردم ایران و نیز از حیات دیوانی ایران خارج شد و در نهایت، به زبان عبادت محدود گردید.
اما سوال اصلی این جاست که چرا ایرانیان مانند اقوام دیگر چون مصریها و الجزایریها پس از پذیرفتن اسلام، عربزبان نشدند؟
آقای دکتر طبیبزاده (همان) در این باب، چهار دلیل عمده را برمیشمارند:
۱. دلایل زبانی: بدین معنا که چون عربی، زبانی سامی و از خانوادۀ زبانهای آفروآسیایی است، پس از اسلام فقط جانشین زبانهایی شد که همچون خودش به خانوادۀ زبانهای آفروآسیایی تعلق داشتند.
۲.عامل اقتصادی: در واقع، فراگیری زبان عربی برای تودۀ ایرانیان، نفع مالی نداشت، چون نه کالاهای بازرگانان عرب به سوی ایالات ایران روان میشد و نه پیشهوران عربزبان در سراسر ایران پراکنده شده بودند تا برخورد با آنان و سودای کسب منفعت بیشتر، ایرانیان را به فراگیری زبان عربی ترغیب کند.
۳.عامل سیاسی: یعقوب لیث، زبان فارسی را بهعنوان زبان دیوانی و رسمی قلمرو حکومت خود برگزید، چون هم میدانست فارسی یگانه زبانی است که میتواند به عنوان زبان میانجی میان اقوام گوناگون و چندزبانۀ ایران به کار رود و هم میخواست با انتخاب این زبان در مقابل زبان عربی، استقلال حکومت خود را از دستگاه خلافت عباسی نشان دهد.
۴. عامل فرهنگی: برتولد اشبولر (۱۳۷۹)، عربزبان نشدن ایرانیان را قبل از هرچیز ناشی از حیات زبانی مستقل و زنده یعنی فارسی در میان آنها دانسته است که در تمام مدت سیادت عرب، یکهتاز صحنۀ وسیع زندگی مردم ایران بود و باعث شد اقوام ایرانی، ایرانی باقی بمانند.
در نهایت، استاد باورمندند که زبان عربی هیچگاه تهدیدی برای زبان فارسی نبوده است. مردم ایران هرگاه منفعتی در فراگیری زبان عربی دیدند، بیدرنگ به آموختن آن کوشیدند همانگونه که خط اعراب را پذیرفتند.
اگرچه علما و دانشمندان ایرانی در سه قرن آغازین اسلامی، اجازه یا امکان نگارش به فارسی را نداشتند، اما به رسالت خود که همانا اندیشیدن و بیان روشن افکار خود بود ادامه دادند، یعنی دانش ایرانی به زبان عربی به حیات خود ادامه داد و مانع پدیدآمدن انقطاع در مطالعات ایرانی گردید. به عبارتی اگرچه در آن قرون سکوت، هیچ اثری به فارسی نوشته نشد، اما تجاربی که پس از آن به دست آمد و منتقل شد از جمله مهمترین عوامل رشد و شکوفایی زبان و ادبیات فارسی در ادوار بعد محسوب میشود.
چرا که زبان و ادب فارسی طی دورههای گوناگون رشد آن، همواره داشتههای خود را حفظ کرده و در عین حال با کسب یافتههای جدید، بر غنای خود افزوده است. شعر عروضی از آن جمله است.
امید طبیبزاده، نشر دانش، شمارۀ ۱، پیاپی ۱۰۸، بهار ۱۳۸۴.
/channel/HistoricalLinguistics
🔹/channel/eshtadan
🏛📚به دنیای دانش و تاریخ سفر کنید!
🌍 گلچین بهترین کانالهای علمی، تاریخی، آموزشی و فرهنگی در یک لیست!✨
🔎 این لینک را از دست ندهید! 👇
🎁 /channel/addlist/TkbPp0hJ7XhiMmI0
دوازدهم فروردینماه زادروز دکتر احسان یارشاطر، بنیانگذار و سرویراستار دانشنامۀ ایرانیکا و استاد پیشین مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیای نیویورک
هویت ملّی
هویت ملّی از احساسی درونی میزاید. چنانکه از مقالات دانشمندان برمیآید عواملی چند مثل زبان و مذهب و نژاد و وطن و از همه مهمتر اشتراک در تجارب تاریخی در تکوین آن مؤثر است.
بحران هویت هنگامی روی میدهد که یکی یا بیشتر از این عوامل در خطر بیفتد یا در اثر رویدادها و دگرگونیها پریشان شود. ایران در طی تاریخ پر فراز و نشیب خود چند بار با چنین بحرانی روبهرو شده است. سرزمینِ آن گاه به تصرف بیگانگان (آسوریان، مقدونیان، تازیان، ترکان و مغولان) درآمده، مذهب ملّی آن به مذهبی دیگر جای سپرده، اقوام دیگر در آن سکنی گرفته و نژادی آمیخته در آن ساختهاند، خط آن دیگرگون شده و زبان آن پاکی خود را از دست داده است. با این همه، ایران به پای خود ایستاده و هویت خود را از معرکه به در برده است.
باید گفت ایران برای حفظ خودی خود و پرهیز از گمنامی وسیلهای در اختیار دارد که از دیرباز وی را در پاسداری هویت ملّی یاری کرده و از بر افتادن هخامنشیان تا کنون پیوسته دستگیر و مددکار ما بوده است و آن تجارب مشترک تاریخی و حاصل آنهاست که به صورت میراث ملّی به ما رسیده است. ظرف این میراث و پاسبان قوام آن زبان فارسی است که صرف نظر از زبانهای محلّی از روزگار ساسانیان زبان رسمی و ادبی ایران بوده است. زبان فارسی بستر فرهنگ و تمدن و تاریخ ما، گنجینۀ افکار ما و دستمایۀ شاعران و نویسندگان ماست. تنها با گرامی داشتن زبان فارسی و آموختن و آموزاندن آن و مهر ورزیدن به آن و بارورتر کردن آن است که میتوانیم امیدوار باشیم که از تنگنای بحران کنونی نیز برهیم و خطر را از سر بگذرانیم و از زوال هویت دیرپای خود مصون بمانیم.
[«هویت ملّی»، احسان یارشاطر، ایراننامه، سال ۱۲، شمارۀ ۳، تابستان ۱۳۷۳، ۴۲۳-۴۳۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹/channel/eshtadan