xatt4 | Неотсортированное

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Подписаться на канал

چهار خطی

حل مسئلۀ فقر به روش شیخ الاسلام بلاد روم

دو رباعی زیر را در یکی از جُنگ‌های خطی کتابخانۀ خوجه مصطفی موغلای ترکیه یافتم (شمارۀ ۲۳۷). رباعی اول را یکی از شاعران عثمانی به نام نظیری زاده خطاب به شیخ الاسلام فیض الله افندی نوشته و مشکل فقرش را با او مطرح کرده و از او کمک خواسته است. فیض الله افندی ارزرومی، مشهور به ابوسعید زاده، از مشایخ مشهور دربارِ عثمانی بود و سه بار به مرتبۀ شیخ الاسلامی رسید و به سال ۱۱۱۰ ق در سن ۷۰ سالگی درگذشت (رک. تاریخ عثمانی، ج ۴، ۵۶۸-۵۷۰).

شیخ الاسلام بلاد روم، به جای حل مشکل شکم خالی شاعر، او را به نور معرفت بشارت داده و گفته: فقر وقتی به نهایت خود برسد، مرحلۀ غنا آغاز می‌شود. غنی‌سازی شیخ، به اینجا ختم می‌شود که مشکل فقر، امر تازه‌ای نیست و به زبان محترمانه می‌خواهد بگوید که گرسنگی تو به من ربطی ندارد و شاید هم تقدیر الهی در آن دخیل باشد!
«مجاعه» به معنی گرسنگی شدید است. «اذا تمّ الفقر» ناظر است به قول مشهوری که در متون عرفانی بدان زیاد استناد شده است: اذا تمّ الفقر فهو الله (رک. فرهنگ مأثورات متون عرفانی، ۲۶). «جرت علیه العاده» نیز اصطلاح رایجی است: رسم بر این است (طبق معمول).

نظیری زاده محمد آقا
ای خاک درت ملاذ هر افتاده
وی دست و دلت به لطف و جود آماده
اطعمنی قبل أن یقول القائل
قد مات من الجوع نظیری زاده

شیخ الاسلام فیض الله افندی
ای آنکه شده ز نقش هستی ساده
وز فقر و مَجاعه هم ز پا افتاده
ها ابتدأ الغنی اذا تمّ الفقر
هذا شیء جَرَت علیه العاده
(برگ ۹۸پ)

نکتۀ جالب در این مکالمه آن است که هر دو نفر با اینکه ترک بوده‌اند، مطلب خود را به شعر فارسی آمیخته به عربی (ملمّع) بیان کرده‌اند. نظیری زاده در درج نام خود در رباعی ابتکار جالبی به خرج داده و تلاش او ما را به یاد رباعی‌سرایان امروز خودمان می‌اندازد که در گنجاندن نام خود در رباعی، شگردهای جالبی دارند و ما قبلاً همین‌جا در یادداشتی به آن پرداخته‌ایم.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند ترانهٔ نویافته در برگهٔ نخست دست‌نویسی از الیمینی*

۱. ............................ دارم
............................... دارم
بهرِ قدِ یار سرو در بر دارم
مانندِ چنار دست بر سر دارم

۲. وله
عمریست که من ز عشقِ سیمین تنِ تو
می رشک بَرَم بر زهِ پیراهنِ تو
گر بگذاری دستِ من و گردنِ تو
ور نگذاری دستِ من و دامنِ تو

۳. ای شاد به هر خزان و هر نوروزی
نابوده تو را ز عقلْ [پندآموزی]
آگاه نه‌ای مگر؟ که از عمرْ تو را
هرّوز شبی کم [است و هر شب روزی]

۴. گفتم که: شبی با تو توانم دم زد؟
ابرو ز رَهِ شر[م خم اندر خم زد]
گفتم که: چَشَم شرابِ وصلت روزی؟
لعلی بگَزید و نر[گسی بر هم زد]

۵. لملک القضاة نظام‌الدّین محمّد بن اسحاق
جانا ز قفص پرید می‌نتوانم
واندر قفص آرمید می‌نتوانم
یکباره ز خود بُرید می‌نتوانم
........................ می‌نتوانم

۶. مولانا عمادالدّین
آن کس که ز رُخ شکفته باغی دارد
از وی دلِ من چشم و چراغی دارد
نامم نَبَرَد به خیر و شر تا دانی
............................. فراغی دارد

توضیحات رباعی‌پژوه ارجمند، استاد سیّدعلی میرافضلی
۱. دو رباعی بالای صفحه ظاهراً سرودهٔ یک شخص است. سراینده‌اش را نیافتم. مصرع چهارمِ برجای‌مانده از رباعی نخست، شبیه یکی از رباعیات خواجوست:
مانند چنار دست بر سر دارم (دیوان خواجو، ۵۴۴)؛ البتّه این رباعی دیگری است و باید خیلی قدیمی‌تر باشد.
۲. این رباعی از لحاظ قافیه و مضمون شبیه چند رباعی دیگر است (رک. نزهةالمجالس، ۳۶۶-۳۶۷)؛ البتّه هیچ‌کدام از آن‌ها نیست. قافیه‌های چهارگانۀ هر دو رباعی نشان می‌دهد که باید سرودهٔ سدهٔ پنجم یا ششم هجری باشند.
۳. سرایندهٔ این رباعی را نیافتم. در بیاض اسعد افندی (شمارۀ ۳۴۳۲، برگ ۳۴۲ر) نیز بی ذکرِ نام سَراینده نقل شده‌است.
۴. این رباعی به سیّد اشرف غزنوی (نزهةالمجالس، ۴۳۰)، اوحدالدّین کرمانی (دیوان رباعیات، ۲۸۸) و محرّمی (سفینۀ کهن رباعیات، ۲۰۵) منسوب است. همچنین در مونس‌الاحرار (۲: ۱۱۸۵) بی یادکردِ نام گوینده نقل شده‌است. این رباعی در دیوان سیّدحسن غزنوی (بگ‌جانی، ۳۳۹) به اعتبار درج در نزهةالمجالس آمده‌است.
۵. این رباعی در منبع دیگری رؤیت نشد. خواست از «لملک القضاة نظام الدین محمد بن اسحق» قاضی نظام‌الدّین اصفهانی شاعر ذواللّسانین سدهٔ هفتم هجری است. او سرایندۀ حدود ۵۰۰ رباعی عربی و ۵۰ رباعی ملمّع است و رباعی فارسی از او بسیار کم نقل شده‌است.
۶. دربارهٔ مولانا عمادالدّین آشکار نیست که به کدام عمادالدّینِ شاعر اشاره دارد. قطعاً منظورش عماد فقیه کرمانی نیست؛ زیرا این رباعی در دیوان او نیامده‌است.

پی‌نوشت
* کتابخانه و موزهٔ آستان قدس رضوی؛ به شمارهٔ ۴۱۶۵؛ خط: نسخ؛ کاتب: احمد بن ابی المعالی بن الحسن الجرباذقانی؛ تاریخ کتابت: ۱۵ رمضان ۶۲۴ هجری؛ ۱۳۱ برگ؛ ۱۹ سطر
/channel/mr_moshtaqian

Читать полностью…

چهار خطی

رباعیات خسروشاه یزدی
(بخش اول: مقدمه)

خواجه قطب‌الدین خسروشاه یزدی از شاعران و نویسندگان دورۀ صفوی است. شرح حال او را سام میرزا صفوی در تذکرۀ خود آورده است: «از بزرگ‌زاده‌های یزد است و جوانی پاکیزه‌روزگار و متقی است. با وجود آنکه علم حساب را نکو می‌داند، در مهمّات دیوانی دخل نمی‌کند. به اندک زراعتی که دارد، می‌گذراند. بیانی تخلص اوست و این رباعی مشهور از اوست:
حیرانم و از حد شده حیرانی من
ز اندازه برون بی سر و سامانی من
چندان که به حال خویش در می‌نگرم
جمع آمده اسباب پریشانی من» (تحفۀ سامی، ۱۱۲).

اوحدی بلیانی، اطلاعات اضافه‌تری در مورد او آورده: «او از چقماقیۀ دارالعباده است، به غایت عالی‌شان... از بقیۀ آل مظفر است» (عرفات العاشقین، ۵: ۳۰۴۲). بلیانی علاوه بر رباعی موجود در تحفۀ سامی، این رباعی را نیز جزو اشعار او آورده که توصیف زیبایی از حالات دف و مشابهت آن با حالات یک عاشق است:
چون دایره آن ماه‌وشم می‌دارد
گاهی به طپانچه دلخوشم می‌دارد
فریاد کنم، بر رُخَم افشانَد آب
خاموشم شوم، بر آتشم می‌دارد

محمد مفید مستوفی بافقی، در ذکر مستوفیان یزد، اول از همه به او اشاره داشته و او را اهل میبد یزد دانسته است: «سلسلۀ نسب او به امیرکبیر اعظم امیر جلال‌الدین چقماق شامی می‌پیوندد. و آن جناب در علم سیاق به مرتبۀ کمال رسیده بود. در زمان سلطنت شاه جنّت‌مکان ابوالفتح شاه طهماسب بهادرخان، قرار مال و منال دارالعبادۀ یزد داده و نسخۀ قانون بر آن درست داشته و در علم سیاق و تعلیم حساب، تألیفی مرتب نموده موسوم به خلاصة الحساب و الحق در آن رساله کمال فصاحت و بلاغت به کار بُرده... تولیت مسجد جامع میر چقماق، حسب الشرط واقف، متعلّق به آن جناب بوده و الحال نسبت به اولاد او دارد... آن جناب گاهی به نظم اشعار زبان می‌گشاید و بیانی تخلّص می‌نموده، این رباعی از منظومات اوست: حیرانم و از حد شده حیرانی من» (جامع مفیدی، ۲: ۲۶۵-۲۶۶).

تخلّص خسروشاه بر خلاف آنچه در تحفۀ سامی و جامع مفیدی آمده، «بیانی» نیست، و چنان‌که در رباعیات او خواهیم دید، تخلّصش «نامی» است و این اشتباه ظاهراً ناشی از بدخوانیِ سام میرزاست. در نسخ خطی تحفۀ سامی که من دیده‌ام، همه جا بیانی ذکر شده است. دیگران هم قول او را تکرار کرده‌اند. بنابراین، ما شاعری با تخلّص بیانی یزدی یا میبدی نداریم و درست آن، نامی یزدی یا میبدی است. در اغلب تذکره‌های مربوط به سخنوران یزد، جای این شاعر خالی است.

علاوه بر خلاصة الحساب، در فهرست‌ها دو رسالۀ دیگر هم به نام خسروشاه یزدی آمده است، یکی خلاصة النجوم (فنخا، ۱۳: ۹۹۸) و دیگری رسالۀ شطرنجیه (فهرست مجلس، ۳۰: ۱۷۵). خسروشاه رسالۀ خلاصة الحساب را در سال ۹۴۶ ق تألیف و آن را به شاه نورالدین باقی از نوادگان شاه نعمت الله ولی که در یزد ساکن بود، تقدیم کرده است. در فهرستگان نسخه‌های خطی ایران (فنخا) یازده نسخه از این اثر معرفی شده است (۱۳: ۸۶۲-۸۶۳).

شیخ بهایی در کشکول خود رباعی خسروشاه را با رباعی دیگری به هم در آمیخته و رباعی جدیدی با قافیه‌های ناهماهنگ خلق کرده است. گویندۀ رباعی در کشکول «لاأدری» است (الکشکول، ۲: ۸۸۸):
از بخت بد است بی سرانجامی من
وز سستی طالع است ناکامی من
هر چند به حال خویشتن می‌نگرم
جمع آمده اسباب پریشانی من
از این اشارت، می‌توان احتمال داد که شیخ بهایی در تألیف خلاصة الحساب خود که اثری به مراتب مشهورتر از خلاصة الحساب خسروشاه است، رسالۀ این مؤلف یزدی را پیش رو داشته است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

توضیح تکمیلی چهارم
(اسپنجان/ اسپیجاب)

دکتر شاپوران در مورد شهرت کاتب یادداشت قبلی، توضیح مهمی مرقوم کرده‌اند:
حالا که بحث خواندن اسم این کاتب شد، خواستم عرض کنم همیشه باید مراقب خلط اسپیجابی با اسپنجانی هم بود. اسپنجان روستایی در جنوب تبریز و نزدیک اسکو است و من حدس می‌زنم در نسخ ترکیه احتمال دیده شدن منتسبان به آن بیشتر هم باشد. این قریه به هیچ‌یک از اشکال اسپنجان و اسفنجان (شکل کنونی) در لغتنامه هم نیست و خیلی راحت احتمال دارد از نظر بیفتد.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

توضیح تکمیلی دوم
دوست فاضل جناب شهرابی در پیامی یادآور شدند که:
رباعی به شکلی بسیار نزدیک‌تر به آنچه شما در آن نسخۀ خطی دیده بودید در آتشکدۀ آذر (ج۲، ص ۲۸۱) به مولانا منتسب شده. در نسخه‌بدل «خیال خوبان» آمده.

‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️زیبایی‌پرستی

هر دیده که در عارض خوبان نگرد
شک نیست که در قدرت یزدان نگرد
بیزارم از آن دیده که در وقت اجل
از یار فرو مانَد و بر جان نگرد
(شاعر ناشناس)
‏..
منبع: دستنویس شمارۀ ۷۴۳ کتابخانۀ حاجی سلیم آقا، یادداشت اسدالله استیجانی حنفی در سنۀ ۷۷۲ ق، برگ ۲۴۴ر
‏..

گویندۀ رباعی، از طایفۀ جمال‌پرستان بوده و در چهرۀ زیبارویان، مشاهدۀ صنع الهی می‌کرده است! رباعی بالا را در منبع دیگری نیافتم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

تقدیم به روح بلند دکتر اسلامی ندوشن :
با وسعت بیکرانۀ خود برگشت
با روح پر از ترانۀ خود برگشت
پیچید صفیر صبح در مشرق قاف:
«سیمرغ به آشیانۀ خود برگشت»
۱۴۰۲/۸/۲۹
احمدرضا قدیریان

Читать полностью…

چهار خطی

گاهم ز وصال دل ز غم فرد کند
گاهم ز فراق جان پر از درد کند
              خــاصیت آفتـــاب دارد مـــه مــن
              خود سبزه برویاند و خود زرد کند

                              #منسوب_به_فردوسی

▫️منبع: جُنگ رباعیات، محمدحسن بن محمد همدانی، دستنویس شماره ۱۴۰۹۹ مجلس، کتابت ۱۲۹۲ هجری قمری، برگ ۱۱

رباعی در آتشکده آذر به نام محمدخان #قدسی مشهدی ( درگذشت ۱۰۵۰ هجری قمری ) نقل شده؛ به نظر می‌رسد تشابه نوشتاری واژگان #قدسی ، #فردوسی و #طوسی در انتساب نادرست رباعی به فردوسی نقش داشته! والله اعلم.

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

▫️«رباعیات اسیر شهرستانی در دیوان خاقانی»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال ۳۴، شمارۀ دوم، خرداد و تیر ۱۴۰۲، ص ۲۹۵-۳۱۲
‏..

مسئلۀ اشعار ناسره در دیوان شعرا، یکی از مشکلات همیشگی تاریخ شعر فارسی است. تقریباً می‌شود گفت که هیچ دیوانی نیست که از اشعار الحاقی در امان مانده باشد. یکی از اصلی‌ترین دلایل آن در متن‌های تصحیح‌ شده، استفاده از دستنویس‌های مشکوک و منابع نامعتمد است. بدین ترتیب که مصحح، در کار تصحیح، به نسخه‌هایی بر می‌خورد که دارای اشعار مشکوک است و بدون آنکه در این مسئله ارزیابی دقیقی صورت دهد، آن‌ها را وارد متن می‌کند. در مقالۀ حاضر، به بررسی رباعیات الحاقی در چند چاپ دیوان خاقانی پرداخته‌ایم و ۲۲ رباعی اسیر شهرستانی را در این چاپ‌ها شناسایی کرده‌ایم. منشأ این اختلاط، چاپ مطبعۀ نول‌کشور است که در سال ۱۲۹۵ ق در لکهنو منتشر شده است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️قطب‌الدین عتیقی فرماید
سر نیست که در محنت سودای تو نیست
جان نیست که در بند تمنّای تو نیست
از بی‌جایی است جای تو در دل‌ها
ورنه دل هر شیفته‌ای جای تو نیست
‏..
منبع: دستنویس شمارۀ ۵۴۴۱ کتابخانۀ فاتح، کتابت حاج عبدالحمید بن حاج محمد بن احمد حافظ انسی، جمادی الاول ۷۲۸ ق، برگ ۵۹پ
‏..
ابوالمجید تبریزی در ۷۲۱ ق همین رباعی را به اسم «مولانا قطب‌الدین عتیقی» ثبت کرده است (رک. خلاصةالاشعار فی الرباعیات، تصحیح عمادی حائری، ۳۴). در منبع مذکور به جای «شیفته‌ای»، «سوخته‌ای» ضبط شده است. از احسان آسایش بابت معرفی این منبع سپاسگزارم.
جناب دکتر شاپوران یادآوری کردند که این رباعی در مقالۀ فاضل ارجمند آقای بهروز ایمانی با عنوان «اشعار قطب‌الدبن عتیقی» آمده و منبع آن خلاصةالاشعار ابوالمجد تبریزی است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

در کشورِ ما که خرّمی کم دارد
راحت‌ها رنج و سورْ ماتم دارد
جز شیر ندیدند صلاحِ مولود
یعنی که هوای زندگی سم دارد

(#بیدل_دهلوی. گزیده‌ی رباعیاتِ #بیدل. به کوششِ #محمدکاظم_کاظمی. با مقدمه‌ی #سید_علی_میرافضلی. مشهد: سپیده‌باوران. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحه‌ی ١۶٧.)

خوشه‌گاه

Читать полностью…

چهار خطی

استاد گرامی، جناب آقای امیرافضلی
با درود و احترام
دربارۀ مطلبی که با عنوان «حافظ و غزلی از نجم‌الدین رازی» در کانال وزین چهار خطّی منتشر شد (میرافضلی،1402)، به استحضار می‌رساند، نخستین بار دکتر کورش قنبری در رسالۀ دکتری خود ـ که در سال 1399 به راهنمایی دکتر میرجلال‌الدّین کزّازی و مشاورۀ این‌جانب در دانشگاه رازی از آن دفاع نموده ـ به اثرپذیری حافظ از این شعر اشاره کرده است (قنبری،1399: 280و281). ناگفته نماند در آن رساله، غزلی که در مرصادالعباد دستنویس شمارۀ 292 کتابخانۀ مجلس سنا (مورخ ۷۵۲ ق) به نجم رازی نسبت داده شده (نجم رازی،752ق: گ 149 ر)، با استناد به دیوان نزاری قهستانی (نزاری،1371، ج2: 364)، به این شاعر (نزاری) بازخوانده شده است.
منابع:
قنبری، کورش (1399) تحلیل اثرپذیری حافظ از نظم و نثر فارسی، راهنما: میرجلال‌الدّین کزّازی، مشاور: غلامرضا سالمیان، رسالۀ دکتری، کرمانشاه: دانشگاه رازی.
میرافضلی، سیّد علی (1402). «حافظ و غزلی از نجم‌الدین رازی»، کانال تلگرامی چهار خطّی، انتشار: 1402.07.20، آخرین دسترسی: 1402.07.23، پیوند دسترسی: /channel/Xatt4/1893
نجم رازی، ابوبکر عبدالله بن محمد (752ق) مرصادالعباد، نسخۀ خطّی، شمارۀ 292، تهران: کتابخانۀ مجلس سنا.
نزاری قهستانی، سعدالدّین (1371) دیوان، تصحیح مظاهر مصفّا، تهران: علمی.

Читать полностью…

چهار خطی

◙ جهان، گوری دسته جمعی است

هست این کرۀ گل: اثر مقبره‌ای
گردون: لوحی بر زبر مقبره‌ای
گیتی: لحدی و ما همه مُرده در او
خورشید: چراغی به سر مقبره‌ای!

ملا رشدی
(درگذشتۀ ۱۰۶۸ ق)
‏..

ملا رشدی، به روایت ولی قلی شاملو اهل نور و کجور و به روایت نصرآبادی از رستم‌دار بود؛ و اگر اشتباه نکنم این هر دو، نام یک ولایت است در استان مازندران کنونی، در حوالی نوشهر. در قصص الخاقانی آمده که حدود سی هزار بیت شعر دارد، اما از آن همه شعر، جز این رباعی و رباعیی دیگر، چیزی نقل نکرده است. وی از مسافران هند بود، اما آنجا بخت با او یاری نکرد و به ایران باز گشت. مدتی در اصفهان و قم بود. نصرآبادی با او ارتباط داشت و گوید: از خوردن افیون و ترکیبات، آزار بسیار می‌کشید! در مشهد، اسبی به او لگد زد و همانجا فوت شد!
‏..

اگر بخواهم از پس ۴۰۰ سال، با آنچه تذکره‌نویسان آورده‌اند، ملا رشدی را در ذهنم تصور کنم، او را مردی می‌‌بینم با موی بلند و انگشتری درشت بر دست؛ در طلسم بندی و طلسم گشایی نام یافته و در نظر اطرافیان، پُر هیبت و شگفت انگیز؛ اما در کار روزی خود در مانده. سفر هند برای او خوش یمن نبود و با اینکه در اول کار، کارش گرفت و رتبۀ امارت هم یافت، اما به سبب تقصیری، مغضوب بالا دست خود شد و هند را رها کرد و به ایران آمد. هیبتش درویشانه بود، اما کار و کردار او با روش مردم زمانه، چندان همخوانی نداشت. از تجربه کردن، انواع مواد مخدر، روی گردان نبود و با آنکه شعر بسیار می‌گفت، بخت با او یاوری نکرد که نسخه‌ای از دیوانش در کتابخانه‌ای به یادگار بماند. این تصویر، تصویر آشنایی است که در بین اهل هنر، نمونه‌های زیادی دارد. رباعی بالا، نمونۀ اعلای یک رباعی تلخ و بدبینانه است؛ با تصویری یکپارچه و اثرگذار. جهان را به شکل گوری دسته جمعی دیدن، از آن تصویرهای خاص است که محصول ذهن آدمی سرگشته از قبیل رشدی رستم‌داری است.
‏..
منبع: قصص الخاقانی، ج ۲، ۹۷؛ تذکرۀ نصرآبادی، ج ۱، ۵۳۸
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

حافظ و غزلی از نجم‌الدین رازی
‏..
مرصادالعباد، دستنویس شمارۀ ۲۹۲ کتابخانۀ مجلس سنا، ۷۵۲ ق، برگ ۱۴۹ر
‏..
در مورد تأثیرپذیری حافظ از آثار نجم رازی مقالات زیادی نوشته شده است؛ از جمله مقالۀ مرحوم دکتر ریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشه حافظ. غزلی که تصویرش را آورده‌ایم، دیده نشده یا کمتر دیده شده است. در این غزل یک مورد مشابهت میان نجم و حافظ هست. بیت سیزدهم غزل نجم رازی:

الا ای پیر فرزانه! قدم در نِه به میخانه
از آن خُمّ ملوکانه، به من دِه پُر، دو پیمانه

یادآور این بیت حافظ است:
الا ای پیر فرزانه! مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه، دلی پیمان‌شکن دارم
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

کتاب‌سرای مینوی

عرضه و فروش انواع کتب در حوزه‌های ادبیّات، تاریخ، فلسفه، عرفان و تصوّف و...

با ما همراه باشید:
/channel/ketabsarayeminovi

Читать полностью…

چهار خطی

🔸فی الشّکایة

شمعی‌ست زمان که هیچ پرتو ندهد
جز اهل ضَلال و جهل را ضو ندهد

امروز زمانۀ خَران‌ است، بِدان!
تا خر نشوی کسیت یک جو ندهد


http://t.me/Anjomanara

Читать полностью…

چهار خطی

رباعیات خسروشاه یزدی
(بخش دوم: متن رباعیات)

خسروشاه یزدی در دیباچۀ خلاصة الحساب، شانزده فقره از رباعیات خود را لابه‌لای مطالب نقل کرده که ما آن‌ها را اینجا می‌آوریم. یکی از این رباعیات، همان است که در تحفۀ سامی‌آمده است. نسخۀ مورد استفادۀ ما، دستنویس شمارۀ ۴۷۵۳ کتابخانۀ مجلس است که گویا در زمانی نزدیک به زمان مؤلف کتابت شده است. رباعیات خسروشاه، رباعیاتی متوسط است و به مقتضای درج در دیباچۀ چنین تألیفی، مناسبتی محسوب می‌شود. اینکه سام میرزا فقط یک فقره از رباعیات او را آورده، علتی جز این ندارد. از برخی از این رباعیات و مطالب دیباچه دانسته می‌شود که وی هنگام نگارش خلاصة الحساب، اوضاع روحی چندان مناسبی نداشته است. رباعیی که بلیانی به اسم خسروشاه آورده، رباعی جاندارتر و زیباتری است و مربوط به رسالۀ مورد بحث نیست. از احسان آسایش بابت معرفی رسالۀ خلاصة الحساب و توجه به رباعیات آن ممنونم.

آن کو سبب وجود آدم همه اوست
مقصود ز ایجاد دو عالم همه اوست
سر خیل رُسل، پادشه هر دو سرا
بر جمله پیمبران مقدّم همه اوست

سلطان ممالک ولایت علی است
شاهنشه کشور هدایت علی است
آری، شه دین، کاشف اسرار یقین
از من بشنو، به صد روایت علی است

یارب به حق علی عالی مقدار
یارب به حق ائمۀ لطف آثار
کز روی کرم، به حال «نامی» بنمای
در روز حساب، لطف بی حد و شمار

هر نکته که گفتنی است گفتند ایشان
دُرهای حسابی همه سفتند ایشان
هر مسئله‌ای که حلّ آن مشکل بود
حل کرده، طریقش ننهفتند ایشان

«نامی» تو کجا و دانش و فضل کجا
اظهار کمال، کی بود از تو روا
امروز اگر ز جهل گویی سخنی
فردا چه بود حال تو نزد فضلا

حیرانم و از حد شده حیرانی من
ز اندازه برون بی سر و سامانی من
چندان که به حال خویس در می‌نگرم
جمع آمده اسباب پریشانی من

ماییم که از جملۀ ناکامانیم
چون حیرانان به حال خود حیرانیم
نی پای شدن، نه جای بودن ما را
حیران و سراسیمه و سرگردانیم

حاشا حاشا کسی به ما یار نبود
و اندر غم روزگار، غمخوار نبود
جوری که به ما رسید از یاران بود
این جور و جفا به ما ز اغیار نبود

روزی که فلک بود به غوغا با من
کس مردمیی نکرد اصلا با من
جز مردمک دیده که هر ساعت کرد
از خون دو دیده مردمی‌ها با من

جز حرف نکو مگو به باب دگران
بگذار تو دفتر و کتاب دگران
گر مرد محاسبی، حساب خود را
بنویس و قلم کش به حساب دگران

صد شکر که نه زری نه زوری داریم
نی قوّت آزردن موری داریم
عاقل همه دم ز فکر دنیا غمگین
ما عقل نداریم و حضوری داریم

گر چرخ ستد توانگری را از من
لیکن نستد سخنوری را از من
گیرم همه چیز را ز من بستانند
نتوان ستدن قلندری را از من

روزی که محاسبان ز خیر و شر ما
تنقیح دهند دفتر ابتر ما
امید که مستوفی دیوان حساب
خطی کشد از عفو بدین دفتر ما

اوراق گناهم ار بشویی چه شود
حرفی ز گناهم ار نگویی چه شود
چون معترفم علی سبیل الاجمال
تفصیل گناهم اَر نجویی چه شود

بودیم جمیع عمر در سهو و خطا
جز سهو و خطا سر نزد از ما اصلا
داریم امید آنکه از روی کرم
ما را به خطای ما نسازی رسوا

«نامی» سخن از حساب می‌گو پیوست
زیرا که ز بی حساب کس طرف نبست
هرچند که مقصودْ حساب است، اما
در ضمن حساب نیز مقصودی هست
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

پادشاهیضحّاک از شاهنامهٔ فردوسی (۲)
کاری ازموسسهٔ فرهنگی هنری
نوشت‌آهنگ رفسنجان

                  «تقدیم به علی شاپوران»
@mohsenpourmokhtar

Читать полностью…

چهار خطی

توضیح تکمیلی سوم
(اسپیجاب/ استیجان)

دوست عزیزم احسان آسایش در مورد نسبت کاتب که من آن را «استیجانی» خوانده‌ام، احتمال جدیدی را مطرح کرده است: «نسبت کاتب باید اسپیجابی باشد که شهری است در قزاقستان و امروز نامش سیرام است.دولتشاه اسپیجابی یسوی نویسنده فارسی نویس قرن یازدهم از آنجاست». از آنجا که کاتب، نسبتِ زادگاه خود را بدون هیچ گونه نقطه‌ای کتابت کرده است، احتمال آنکه وی اهل «اسپیجاب» باشد هم هست. «استیجان» که من حدس زده‌ام کاتب اهل آنجا باشد، روستایی است از توابع تویسرکان.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

توضیح تکمیلی:
دوستِ همیشه همراهِ دقیق النظر جناب طاهری (نژند) در مورد مطلب قبلی یادآور شدند که مولانا رباعیی شبیه به آن دارد (کلیات شمس، ۸: ۹۰)؛ با تغییر در ردیف رباعی:

آن دل که به شاهد نهان در نگرد
کی جانب ملکت جهان در نگرد
بیزار شود ز چشم در روز اجل
کان روی رها کند به جان در نگرد
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی

شيخ بهلول نطنزى


آن‌ها كه به گنج معرفت پى بُردند
نقش خودى از صفحۀ دل بستردند
از بود وجود خويش فارغ گشتند
يعنى غم دنياى دنى كم خوردند

جمال‌الدين مشهدى

اى باد! ببر ز من پيامى بر دوست
گو دشمن تو باد به آن حال كه اوست
گر پرسد او از تو كه: بى من چون است؟
گويى تو: ازو نه استخوان مانْد، نه پوست

مير حسن عسكرى

گيرم كه هزار مسجد آباد كنى
صد مدرسه و صومعه بنياد كنى
گر خرّم ازو غمزده‌اى نيست چه سود؟
جهدى بنما كه خاطرى شاد كنى

رباعیات ذیل خلاصة الاشعار، به انتخاب تقی‌الدین کاشانی، به کوشش سید علی میرافضلی

[به یاد ایرج افشار (دفتر اول)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۶۰۰ - ۶۰۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

Читать полностью…

چهار خطی

خون تاختن: سابقهٔ قدیم یک عبارت فارسی

ما در مقاله‌ای که دربارهٔ منشأ کهن بعضی عبارات و ترکیبات فارسی نوشته‌ایم خواسته‌ایم بگوییم که عباراتی (نه مفرداتی که چیزی است عادی) در فارسی هست که ریشه‌های هندی‌واروپایی یا هندی‌وایرانی دارند یا لااقل تا ایرانیِ باستان (یعنی تا زبانهای اوستایی و فارسی باستان) می‌توان پی آنها را جست. به مرور دو سه ذیل بر آن مقاله در این یادداشتها نوشته شد. این یادداشت ذیلی دیگر است.

تاختن، که فعل متعدی از تختن است (و تختن قرنهاست که منسوخ شده)، از کاربردهای رایجش آن بوده که با مایعات به کار رود: آب تاختن، خوی تاختن، اشک تاختن، و جز اینها. مخصوصاً تاختن و تختنِ آب بسیار رایج بوده و در اوستا نیز شواهد معتنابه دارد. نباید تصور کرد که کاربرد این فعل با این کلمات از شمار استعاره و مثلاً از جهت مقایسه با دویدن اسب است. این خیال، اگر هم در ذهن کسی پیدا شده باشد، از روی استعمال امروزی این فعل است و بکلی باطل است. گداختن، که از یک پیشوند و همان فعل تاختن ساخته شده، معنایش (در کاربرد لازم آن) در اصل روان شدن آبها به این سو و آن سو بوده است و ذوب شدن معنای ثانوی آن است که در وهلهٔ اول در مورد برف به کار می‌رفته است.

حال می‌گوییم که خون تاختن نیز از آن شمار است. ما در گذشته شاهدی از این تعبیر در فارسی نمی‌شناختیم و در مقالهٔ سابق‌الذکر به همین سبب از آن ذکری نکردیم. دوست گرامی، آقای دکتر بابک سلمانی، به این شاهد از رباعیّات عطار دلالت فرمودند:

دوش از بر خویش سرنگونم می‌تاخت
تیغی به کف آورده برونم می‌تاخت
چون خون دلم ز حد برون قوت کرد
بر خویش زدم تیغ که خونم می‌تاخت

حال این را می‌توان سنجید با این عبارت اوستایی:
vohunīm ... tācayeinti

یعنی "خون می‌تازند" که به عین لفظ اصل همین تعبیر فارسی است. کلمهٔ مرکب
tacat.vohunī,
که در لفظ معنای "خون‌تاز" دارد (مثلاً در مورد زخمی که از آن خون می‌آید)، بیان دیگری است از همان معنی.
آقای آنتونیو پاناینو، دانشمند ایتالیایی، معادل این کلمهٔ مرکب را در زبان پشتو نیز متذکر شده‌اند و آن wind'ay است از اصل
wahuni-taka
به معنای "خون‌دماغ شدن" (در اصل یعنی تختنِ خون).

باری این نیز تعبیری دیگر بود با سابقه‌ای سه‌هزارساله. اگر در متون هندی یا دیگر زبانهای هندی‌واروپایی نیز چنین تعبیری با همین الفاظ بیان شده باشد، سابقهٔ آن را می‌توان در گذشته‌های دورتر نیز جست.

Читать полностью…

چهار خطی

▫️یادداشت توضیحی در مورد مقالۀ‌ «رباعیات اسیر در دیوان خاقانی»

دوست گرامی جناب حسین شهرابی توضیح ارزشمند زیر را در مورد رباعی منحول زیر در دیوان خاقانی (چاپ لکهنو) در اختیار بنده قرار داده‌اند:
نزدیک تو آن مَه و تو دور ای خاقانی
غائب شده در عین حضور ای خاقانی
بر اوج ظهور است مَه من، لیکن
مخفی است ز شدّت ظهور ای خاقانی

در مقاله‌تان، «رباعیات اسیر شهرستانی در دیوان خاقانی»، اشاره کرده بودید که سراینده‌ی رباعی «نزدیک تو آن مه، الخ» معلوم نیست. در کتاب برگزیده‌ای از پارسی‌سرایان کشمیر (ص24) شاعر این رباعی یعقوب صرفی معرفی شده است (به صرفی کشمیری هم معروف است). متأسفانه به علت ناخوش‌احوالی نتوانستم چند رباعی دیگر صرفی را که در آن کتاب آمده با رباعیات موجود در چاپ هند از دیوان خاقانی تطبیق بدهم و ببینم آیا باز هم چیز دیگری از او به سرقت رفته یا خیر.

از یادآوری ایشان بسیار ممنونم. سایر رباعیات صرفی کشمیری را با دیوان خاقانی چاپ لکهنو مقایسه کردم، مورد مشترک دیگری نبود.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️غیاث‌الدین محمد رشیدی طاب ثراه فرماید
آن ترک پری‌چهره که باغ دلم اوست
آرام‌گهِ سینه و راغ دلم اوست
گفتی بنشانش که به پایْ استاده‌ست
چونش بنشانم که چراغ دلم اوست

منبع: دستنویس شمارۀ ۲۶۶۷ کتابخانۀ لاله‌لی، کتابت در ۷۲۷ ق، برگ ۱۵۴ر
‏..
اصل نسخه، کتاب شرح قسطاس در منطق اثر شمس‌الدین محمد سمرقندی (د. ۷۲۲ ق) است و نسخۀ مذکور اندکی بعد از مرگ مؤلف بر دست محمد بن عبدالله بن محمود (ساکن نیشابور) کتابت شده است. ثبت رباعی بالا چند سالی بعد از کتابت نسخه و پس از قتل غیاث‌الدین فرزند رشیدالدین همدانی در ۷۳۶ ق صورت گرفته است.

این رباعی با ردیف «دل ماست» به اسم بهاءالدین صاحب‌دیوان (روضةالناظر، ۲۳۵پ)، و با ردیف «دلم اوست» به نام مهستی گنجوی (خاتمۀ لمعةالسراج، ۱۲۷ر)، عمادالدین شیرازی (جُنگ اسکندر میرزا، ۲۸۵پ) و عمادالدین اکرم کرمانی (سفینۀ اشعار ۵۳۱۹ کتابخانۀ ملک، ۶۱۴) دیده شده است.
(با تشکر از احسان آسایش بابت معرفی این نسخه)
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

مه را اثری به روی او می‌ماند
چیزیش بدان فرشته‌خو می‌ماند
نی، نی، غلطم! مه ز کجا او ز کجا!
جـان برخی ِ او ، بدو خود او می‌ماند!

#مولانا_قطب‌الدین_عتیقی

▫️منبع: خلاصه‌الاشعار فی‌الرباعیات، ابوالمجد محمد تبریزی، ۷۲۱ ه.ق

این رباعی که در نزهه‌المجالس به نام سید اشرف و در مونس‌الاحرار بدون نام سراینده نقل شده؛ در دیوان شمس نیز وارد شده است.

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

استره و شکم

اُستُره، تیغ دلاکی است که هنوز هم در سلمانی‌ها کاربُرد دارد. شکل استره، چنان است که مثل چاقوی ضامن‌دار تیغه‌اش در دسته جمع می‌شود. جمع شدن تیغۀ استره، در تخیّل شاعران قدیم ما، تداعی‌گرِ فرو رفتن تیغ در شکم بوده است. در چند رباعی‌کهن دیده‌ام که با این تصویر مضمون ساخته‌اند:

زلفی که همی‌نهاد سر در قدمش
بسترد که بُد جای دلم پیچ و خمش
آن‌کس‌که نهاد استره بر فرق سرش
چون استره بینما سر اندر شکمش!
(جمال اصفهانی، دستنویس ملک، ۱۸۹)

ای دست روان چو شانه بر سرهایت
خواهم که چو سنگ تا ببوسم پایت
سَرْ استره را در شکمش نِهْ، مویی
اَرْ هیچ سری کم کند از سودایت
(عتیقی تبریزی، ۷۵۶)

خصم تو که بر سرِ سنان باد سرش
در دست اجل موی‌کشان باد سرش
گر یک سرِ موی از سرِ تو کم خواهد
چون استره در شکم نهان باد سرش
(ابن یمین، ۶۷۶)

لغت استره را در سامانۀ دادگان فرهنگستان جست‌وجو کردم، شواهد زیر را از میان انبوه شواهد آن یافتم که نمایشگر همین تصویر است:
زودش به‌سانِ استره سر در شکم نهد
در عهد تو هرآن‌که به مویی گزند کرد
(کمال اسماعیل، ۳۱۲)

مکن چو استره تیزی و موی بر آن دَم
که هم تو را به شکم بازگردد آن تیزی
(فرج بعد از شدت، ۲: ۷۹۸)

برمثالِ استره سر در شکم پنهان کند
روزگار آن را که جوید نقص یک‌تا موی تو
(ابن یمین، ۵۰۲)

باد دایم سر نهاده در شکم چون استره
هرکه موی بندگانت را ز سر نقصان کند
(ابن یمین، ۵۶)

تیز شد استره و باز فرو رفت به خود
گفت با خویش که مویی ز سرش نتوان کاست
(سلمان ساوجی، ۳۲)
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️یادداشتی بر یادداشت
فاضل ارجمند جناب دکتر سالمیان در مورد این غزل نجم رازی یادداشت سودمندی برای من فرستاده‌اند که با اجازۀ ایشان برای استفادۀ مخاطبان این صفحه بازنشر می‌شود. این نکته را بیفزایم که غزل در دیوان نزاری تنها به اعتبار یک نسخه (بریتانیا 1) آمده که خالی از اغلاط نیست و برخی از اغلاط آن را مرحوم مصفا به اصلاح آورده‌اند. در این نسخه چنان‌که در مقدمۀ دیوان آمده، اشعار دیگران (از جمله همام تبریزی) هم یافت می‌شود.

Читать полностью…

چهار خطی

رفتم بَرِ اسب تا به جرمش بکُشم
گفتا که نخست بشنو این عذر خوشم
من گاوِ زمینم که جهان بردارم
نه چرخِ چهارمم که خورشید کِشم

شاها، ادبی کن فلک بدخو را
کو چشم رسانید رخِ نیکو را
گر گوی گنه کرد، بزن چوگانش
ور اسب خطا کرد، به من بخش او را

دو رباعی بالا در صفحات آخر دستنویس لمعه‌السراج ( کتابت ۶۹۵ هـ.ق ) به نام #مهستی و #مجد_همگر نقل شده‌اند. رباعی اول که به نام مهستی آمده، با سبک سخن مهستی همخوانی ندارد و در هیچ منبع دیگری به نام مهستی نیست. علاوه بر آن محتوای رباعی برای خواننده نامفهوم و مبهم است. رباعی دوم نیز در دیوان مجد همگر دیده نمی‌شود. در انتساب این دو رباعی به شعرای یاد شده تردید جدی داشتم تا اینکه در تاریخ گزیده ( تالیف ۷۳۰ هـ.ق ) پاسخی درخور به تردید خویش یافتم. به نوشته حمداله مستوفی در تاریخ گزیده این دو رباعی سروده #امیر_معزی است:

«سلطان سنجر در میدان، گوی باختی؛ اسبِ سلطان خطا کرد. معزّی گفت:

شاها، ادبی کن فَرَسِ بدخو را
کآسیب رسانید رخِ نیکو را
گر گوی خطا کرد، به چوگانش زن
ور اسب خطا کرد، به من بخش او را

سلطان اسب به معزّی بخشید. بر اسب سوار شد و گفت:

رفتم بَرِ اسب تا به‌زارش بکُشم
گفتا که نخست بشنو این عذر خوشم
نه گاوِ زمینم [۱] که جهان برگیرم
نه چرخِ چهارمم [۲] که خورشید کِشم»

نوشته مستوفی علاوه بر اینکه ابهام متن رباعی‌ها را برطرف می‌کند بلکه ظرائف و زیبایی ادبی و معنوی رباعی‌ها را آشکار می‌سازد. رباعی اول در نسخه‌های دیوان امیر معزی نیز آمده است.

[۱] به باور پیشینیان زمین بر شاخ گاو است.
[۲] آسمان چهارم، فلک خورشید است.

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

* پدرم روضۀ رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا باغ جهان را به جوی نفروشم
ضبط مشهور: ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم در مصراع دوم، بر خلاف نیساری (فقط در دست‌نویس مورخ 875ق مرکزی تهران آمده که نیساری در نسخه بدلها بدان اشاره کرده است) حتی در نسخه بدلهای خانلری هم نیست. قزوینی هم گفته: «بعضی نسخ دیگر به طبق مشهور: ناخلف باشم اگر من» و فقط با عنایت به نسخ متأخر وارد تصحیح سایه شده است.
دکتر حمیدیان در شرح شوق، ذیل بیت حافظ با ضبط: من چرا باغ جهان ...، بیتی از ظهیر فاریابی آمده:
ز حرص زر چو شهان نام نیک بفروشند
منم که ملک جهان را به نیم جو نخرم
و افزوده‌اند: «بیت حافظ، به نظر این نگارنده بیشتر تحت تأثیر خواجوست:
همچو خواجو دو جهان بی تو به یک جو نخرم
وز تو مویی به همه ملک جهان نفروشم
لخت دوم خواجو خود متأثر از سعدی به نظر می‌رسد: ... که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم» (ص 3259).
(البته جناب خرمشاهی نیز در حافظ‌نامه (ص967) به تأثیرپذیری حافظ از بیت ظهیر و بیتی دیگر از خواجو: ما را به جهان اگر به یک جو نخرند/ ما ملک جهان را به جوی نستانیم؛ اشاره کرده‌اند).
حمیدیان، «ناخلف باشم اگر» را که ابتهاج برای این بیت برگزیده به دلیل متأخر بودن نسخی که حاوی این ضبط هستند، صحیح ندانسته است.
طبق سابقه‌ای که جناب حمیدیان ازین مضمون آورده‌اند:
ظهیر: ملک جهان را به نیم جو نمی‌خرد
سعدی: مویی از معشوق را در قبال عالم هم نمی‌فروشد
خواجو: بدون معشوق، دو جهان را به یک جو نمی‌خرد و موی معشوق را در برابر جهان هم نمی‌فروشد
و حافظ: ملک جهان را به جوی می‌فروشد
می‌افزایم: نسخۀ کتابخانۀ سیدهاشم علی سبزپوش در گورکهپور هند مورخ 824ق که نذیر احمد با بهره‌مندی از آن، اولین تصحیح خویش از دیوان حافظ را به انجام رسانید، همان ضبط مشهور: ناخلف باشم ... را دارد (ص 360) که نشان می‌دهد در نسخ نه چندان متأخر نیز ضبط ناخلف ثبت شده است.
اما:
طبق آنچه در حواشیِ نسخۀ ش 3674 کتابخانۀ چستربیتی آمده، روزبهان بقلی (606ق) رباعی زیر را سروده است:
آن مرد نیم که سور با ساز خرم
جنات نعیم و حور پر ناز خرم
آدم که خلف بود به گندم بفروخت
من ناخلفم گر به جوی باز خرم
در حواشی این دست‌نویس که حاوی رسالاتی به زبان عربی است رباعیاتی دیگر نیز آمده و تواریخ 711ق و 714ق دارد. 1
شاید ضبط کلمات در بیت اول با آنچه من فهمیده و خوانده‌ام متفاوت باشد؛ اما بیت دوم این رباعی، نشان می‌دهد چه بسا حافظ، آن را خوانده و با ایجاد تفاوتی ظریف، در سرایش بیت مشهور خویش با ضبط ناخلف از آن سود جسته باشد. «خلف» و «ناخلف» در دو شعرِ روزبهان و حافظ، واژگان کلیدی‌اند که به همراه لغات دیگری چون جنات نعیم (روضۀ رضوان)، آدم (پدر)، گندم، جو و فروختن، در دو بیت مشترک‌اند. لذا، حافظ، بیش از آنکه در سرایش بیت مورد نظر، به ابیات شاعران نامبرده توجهی کرده باشد، مرهون رباعی روزبهان است. نیز بسیار محتمل است که ضبط هر دو مصراع و تفاوت آن، حاصل تغییراتی باشد که خود حافظ در بیت خویش داده است.
——————————————
1-مطالع رباعیات موجود در دست‌نویس چستربیتی:
آن نقطه که در جهان نهانست تویی
آن فرد که بر سر زبانست تویی

*
ناگه سحری عزم سفر سازم و رو
وز درج صدف دُر به در اندازم و رو
شبیه این رباعی به ابن سینا منسوب شده است؛ رک: اشعار نویافتۀ ابن سینا، سهیل یاری گلدره، کتاب ماه ش82، ص 43.
*
ناگاه یکی شعبده برسازم زو
خود را به حریم کعبه اندازم زو
*
برگ 211
[هنگام سحرکه] وقت رازست مخسپ
حق هر سحری بنده نوازست مخسپ
وله
... زو نقش چگل میخواهد؟
چیزی که نه آبست و نه گل میخواهد
بسیار ز دیده خون بباید بارید
تا کار چنان شود که دل میخواهد
این رباعی در ص ۲۹۲ جنگ رباعی با استناد به نزهةالمجالس آمده و در دیوان اخسیکتی به تصحیح خوانساری موجود نیست:
دل وصلت آن شمع چگل میخواهد
کو روز و شبش خوار و خجل میخواهد
بس خون که ز دیدگان بباید پالود
تا کار چنان شود که دل میخواهد
جناب میرافضلی در ص ۳۰۷ یادداشتها گفته‌اند که در ص ۲۴۶ قمر اصفهانی و ص ۹۳۲ کمال اصفهانی همین ردیف و قافیه آمده و مصراع چهارم هر سه رباعی یکی است.
می‌افزایم: رباعی ناشناس نوشته شده در نسخۀ چستربیتی، چه بسا ضبطی دیگر از رباعی اثیر اخسیکتی و متعلق به او باشد.
*
لروزبهان قدّس الله سره
عشق تو گرفته‌ست سر آستیم
(شرح احوال و اشعار، ص ۱۵۳)
*
وله
آن مرد نیم کی سور ناساز خرم
جنات نعیم و حور پر ناز خرم
*
................................... آزمایش شده‌ای؟
پس دم به دم از غیب نمایش شده‌ای؟
*
اوحد کرمانی فرماید
[با بد]خویی خاک نیرزد نیکی
دانستن بد ز خود به از صد نیکی
(با اندکی تفاوت: دیوان رباعیات، به کوشش احمد ابومحبوب، ص 185)
*
ایضاً له
تا معترفی به زشت‌خویی نیکی
تا عیب کس دگر نجویی نیکی
(نزهة‌المجالس، ذیل اوحد کرمانی ص 149؛ نیز دیوان رباعیات، ص 198 با تفاوت در مصراع سوم)
*
/channel/gahnameyeadabi

Читать полностью…

چهار خطی

تأملی در یک رباعی نزهة‌ المجالس


ای پرّ مگس پردۀ شکّر کرده
لالایی حاجبانت عنبر کرده
لعل از حسد لب تو ای آب حیات
در سنگ نشسته خاک بر سر کرده.

پرسشی مطرح شده است که آیا در مصرع اول، آن‌طور که در نزهة‌ المجالس آمده، پروَز بخوانیم یا ضبط سفینهٔ رباعیات استانبول را درست بدانیم: پرده (۱).

حضرت آقای میرافضلی نوشته‌اند:
«در اینجا یک دو راهی عجیب وجود دارد. هر دو کلمه در هر دو نسخه از حمایت متنی و شواهد بیرونی برخوردارند. به نظر می‌رسد مصراع اول این رباعی در خور تأمل و بررسی بیشتر است».

در تقویت ضبط «ای پرّ مگس پردۀ شکّر کرده» نکاتی به نظرم می‌رسد که عرض می‌کنم:

۱. در مصرع دوم: «لالایی حاجبانت عنبر کرده»، حاجب ایهام دارد (ابرو و پرده‌دار). ضبط پرده، در مصرع اول، ایهام تناسب میان حاجب و پرده را در بیت برقرار می‌دارد.

۲.در بیت اول شبکهٔ تناسبات برمبنای مناسبات عوالم برده‌داری و مضمون‌سازی با نام عام غلامان شکل گرفته است:  عنبر و شکر (این یادداشت را ملاحظه بفرمایید) از نام‌های عام غلامان بوده‌اند. لالا و حاجب هم به این شبکه مرتبط‌اند (۲).

پرده در کتابت قدیم، بیشتر، و نه همیشه، به شکل برده (با یک نقطه زیر ب) نوشته می‌شد (البته در نسخهٔ سفینهٔ رباعیات استانبول که کتابتش قدری متأخر است، با سه نقطه نوشته شده است). یعنی گاهی برده می‌نوشتند و پرده می‌خواندند و شاعران گاهی از این امکان خط برای مضمون‌پردازی و صنعتگری استفاده می‌کردند (۳).
به‌هرروی، اگر این حدسم درست باشد، برده/ پرده زنجیرهٔ تناسبات با نام غلامان را تکمیل می‌کند. می‌دانیم که بازی و تناسب‌سازی با نام‌های عام غلامان و بردگان مورد توجه شاعران قدیم بوده است.

۳.دوست عزیز حضرت آقای جلیل طاهری این بیت مناسب و خوب خاقانی را شاهد آورده‌اند:

بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی
ای من مگس آن شکرستان که تو داری (۴).

در این موضوع این ابیات خاقانی هم مفید و روشنگر است:
چون پرّ مگس خط تو بر لب
بر گل خط انگبین نویسد (۵).
و
گفتم به دل ار چو نی ببرّندم سر
ننشینم تا نخایم آن شکّر تر
پیش شکر از پر مگس ساخت سپر
گفت ار مگسی برننشینی به شکر (۶).

خاقانی رنگ پر مگس را هم مشخص کرده که با رنگ خط معشوق در سنت شعر فارسی(سبز و بنفشه‌گون) همخوان است:

گویی که خرمگس پرد از خان عنکبوت
بر پرّ سبزرنگ غبیرا برافکند (۷).
و
از سر تیغش که هست سبز چو پرّ مگس
کرکس گردون ز هول شاه‌پر انداخته(۸).
و
زان تیغ کو بنفش‌تر است از پر مگس
منقار کرکسان فلک میهمان اوست (۹)


پانوشت
۱.میرافضلی، سیدعلی، «تصحیح یک رباعی نزهة المجالس و چند نکته»،کانال تلگرامی چهارخطی؛ همو، «پرده و پر مگس؛ پروز و خط»، همان.
۲. برای لالا مثلا این بیت :
روز و شب را که به اصل از حبش و روم آرند
پیش خاتون عرب جوهر و لالا بینند ( دیوان خاقانی، ص۸۶)۰

دربارهٔ حاجب و ربط آن به مناسبات خدمتگری و نام‌های عام، برای نمونه این بیت خواجوی کرمانی:
ترکی تو و خال عنبرینت حبشی
بدری تو و حاجب تو پیوسته هلال (دیوان خواجو، ص۵۴۳).

همه کار کرده خواجو در این بیت کوتاه:
تناظر هلال و بدر که نام عام خادمان هم بودند، ایهام حاجب (ابرو و پرده‌دار) و مهر خاتمت کار با پیوسته (مدام و هم ملایم با ابرو).  بیفزایید تقابل میان ترک و حبشی و تناسب میان حبشی و مناسبات غلامان و ایهام تناسب عنبر با حاجب (ابرو/ پرده‌دار).
و باز در همین زمینه این بیت خواجو:
مرجان تو پرده‌دار لؤلؤ
ریحان تو خادم گلستان(دیوان خواجو، تصحیح سهیلی، ص۷۴۹).
۳.جلالی، علی و منوچهر فروزنده فرد، «ملاحظات ویرایش متون کهن با توجه به ”هنرسازه‌“ای بدیعی»، فنون ادبی، دانشگاه اصفهان، س١٠، ش٣ (پیاپی ٢۴)، مهر ۱۳۹۷، صص٩٧-١١۴.
۴.دیوان خاقانی، تصحیح دکتر سجادی، ص۶۷۹.
۵.همان، ص۵۹۴.
۶.همان، ص۷۲۱.
۷.همان،  ص۱۳۴.
۸.همان، ص۵۱۹.
۹.همان، ص۷۴.
/channel/n00re30yah

Читать полностью…
Подписаться на канал