عالم همه محنت است و ایام غم است
گردون همه فانی است و گیتی ستم است
فیالجمله چو در کارِ جهان مینگرم
آسوده کسی نیست، وگر هست کم است
(#اوحدالدین_کرمانی. جُنگِ رباعی: بازیابی و تصحيحِ رباعیاتِ کهنِ پارسی. پژوهش و ویرایشِ #سید_علی_میرافضلی. تهران: سخن. ١٣٩۴. چاپِ ١. صفحهی ۴٠٨.)
خوشهگاه
دوری ز کسی کز او نیاسایی بِهْ
در صحبتِ او عمر نفرسایی بِهْ
از همنفسی که رنجهدل خواهی بود
باللّه که هزار بار تنهایی بِهْ!
(#اشرفی_سمرقندی. جُنگِ رباعی: بازیابی و تصحیحِ رباعیاتِ کهنِ پارسی. پژوهش و ویرایشِ #سید_علی_میرافضلی. تهران: سخن. ١٣٩۴. چاپِ ١. صفحهی ٣٢٣.)
خوشهگاه
تعلیقات نزهةالمجالس (بخش یکم)
اصلاح یک رباعی
در نمط سی و ششم از باب یازدهم نزهةالمجالس که اختصاص به رباعیات سؤال و جواب دارد، این رباعی به نام نظامی گنجوی نقل شده است (چاپ اول، ۴۳۰، شمارۀ ۲۶۳۴):
گفتم: سخنم با تو عیاری بدهاد
در عشق تو ایزدم قراری بدهاد
گفتا که: از این دعا غرض چیست تو را؟
گفتم: وصلت، گفت: خدایت بدهاد!
شادروان محمدامین ریاحی در بخش «تصحیحات و نسخه بدلها» مرقوم فرموده: «قافیه غلط است و تصحیح ممکن نشد» (ص ۶۲۳). شادروان سعید نفیسی که پیشگام محققان ایرانی در استفاده از دستنویس نزهةالمجالس بوده، رباعی را به نقل از کتاب مذکور در دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی آورده (ص ۳۵۱)، و مصراع چهارم رباعی را به سلیقۀ خود بسامان کرده است:
گفتم: وصلت، گفت که: آری بدهاد!
خوشبختانه با دسترسی به سفینۀ رباعیات شمارۀ ۱۲۰۳ کتابخانۀ دانشگاه استانبول که نسختی ناقص از نزهةالمجالس است، متوجه شدم که رباعی مذکور، در اصل دو رباعی مجزّا بوده که ابهری کاتب نزهةالمجالس آنها را ترکیب کرده است. این اشتباه در رباعیات متحد الشکل گاهی اتفاق میافتد. متن و عنوان دو رباعی در سفینۀ مذکور چنین است (برگ ۲۹پ):
لغیره
گفتا سخنم با تو عیاری بدهاد
در عشق تو ایزدم قراری بدهاد
گفتا همه ساله کار تو عشق بود
بیکاران را خدای کاری بدهاد!
امام اثیر گوید
گفتم که خدا کام و هوایت بدهاد
در عشق تو ایزدم قراری بدهاد
گفتا که از این دعا غرض چیست تو را؟
گفتم وصلت، گفت خدایت بدهاد!
البته کاتب سفینۀ رباعیات استانبول نیز از لغزش مصون نمانده و مصراع دوم رباعی اول را در رباعی دوم تکرار کرده است. تا اینجا ما دو رباعی مجزّا داریم که هنوز تکلیف یک مصراع آن روشن نیست. خوشبختانه شکل کامل رباعی دوم در سفینۀ اشعار شمارۀ ۹۰۰ مجلس که در اوایل قرن هشتم پدید آمده، موجود است. عنوان رباعی در آنجا «ایضاً» است، اما به فرد خاصی اشاره ندارد (ص ۵۴۲):
گفتم که فلک کام و هوایت بدهاد
ایام دلی طربفزایت بدهاد
گفتا که از این دعا غرض چیست تو را؟
گفتم وصلت گفت خدایت بدهاد!
اگرچه متن کامل دو رباعی به دست آمد، اما مشکل دیگری که وجود دارد، تعیین شاعر این دو رباعی است. نظامی گنجوی را باید شاعر کدام رباعی بدانیم؟ در سفینۀ رباعیات استانبول، نظامی گنجوی سرایندۀ رباعیِ بعد از این دو (شمارۀ ۲۶۳۵ نزهةالمجالس) شمرده شده: گفتم هوس نرگس شهلات کنم.
منظور از «امام اثیر» که در سفینۀ رباعیات استانبول آمده، امام اثیرالدین ابهری است یا اثیر اخسیکتی؟ عجالتاً نمیدانم. نام اثیر در نزهةالمجالس بر رباعی ماقبل آنها آمده است (شمارۀ ۲۶۳۳): گفتم که دلم گفت مدارا نکنم. در دیوان اثیر، هیچ کدام از این دو رباعی موجود نیست. در عوض اثیر رباعیی دارد که با رباعی دوم مورد بحث، اشتراک قافیه و ردیف دارد (جُنگ رباعی، ۲۳۶):
یارب دلکی مهرفزایت بدهاد
بِهْ زین نظری به من گدایت بدهاد
شوخی و کشی و دلفریبی و جمال
داری همه جز وفا، خدایت بدهاد!
ممکن است همین رباعی، گردآورنده یا کاتب نزهةالمجالس را به خطا افکنده و رباعی متن را از اثیر پنداشته باشد. عجالتاً روشن شد که ما با دو رباعی سر و کار داریم و نظامی گنجوی ممکن است گویندۀ یکی از آنها باشد یا طبق سفینۀ رباعیات، شاعرِ رباعی بعد از آنها باشد.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
▫️فریادرسی
مُردیم، کسی مگر به فریاد رسد
عیسینفسی مگر به فریاد رسد
فریاد نمیرسد به فریادرسی
فریادرسی مگر به فریاد رسد!
ادهم همدانی
(د. ۱۰۶۰ ق)
..
منبع: جُنگ نظم و نثر، دستنویس شمارۀ ۱۶ دانشگاه میشیگان، قرن ۱۱-۱۲ ق، صفحۀ ۹۹۶
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
روزگارِ حقیرِ شیرینعقل
🔸 شبی سلطان محمود غزنوی- در غلبهٔ مستی- به ایاز، غلامِ محبوب خود امر کرد که موهایش را از نیمه ببُرد. ایاز هم زُلفین خویش بُرید و پیش سلطان نهاد. شبِ شراب گذشت و محمود در بامدادِ خمار، از اتّفاقِ دوشینه، سخت پشیمان شد. عنصریِ شاعر هم برای دفعِ غصّهٔ سلطان این رباعی را سرود و بر او خواند:
کِی عیبِ سرِ زلفِ بت از کاستن است!
چه جای به غم نشستن و خاستن است!
روزِ طربِ و نشاط و مَی خواستن است
کآراستـن ســــــــرو ز پیـــراستـن است.
«سلطان یمین الدوله محمود را با این دوبیتی بغایت خوش افتاد، بفرمود تا جواهر بیاوردند، و سه بار دهان او پر جواهر کرد و مطربان را پیشخواست و آن روز تا بشب بدین دوبیتی شراب خوردند»۱
🔸 نوشِ جان عنصری آن سهدهن جواهر و آن شراب وکباب و نُقل و حلوایی که- آن روز تا به شب- بابتِ این دو بیتِ متوسط خورد و نوشید! ما که بخیل نیستیم. تازه این که چیزی نیست، کار عنصری به جایی رسید که بعدها خاقانی دربارهٔ او گفت:
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان، عنصری
🔸 در همان سالها فردوسی هم که به قولِ نظامیِ عروضی، «سخن را به آسمانِ علّیّین بُرد»۲، داستانِ داستانهای خود را میسرود، بهترینِ داستانِ حماسیِ جهان۳، داستانی که «من اگر هزار بار رستم و اسفندیارِ فردوسی را بخوانم کوچکترین احساس ملالی نمیکنم»۴
باری، شاعرِ بزرگِ ایران، در آغاز این داستان از تنگدستی خود- از اینکه آرزوی یک وعده کباب و یک سبد انار دارد و نمییابد- گله کرد و سرود:
هوا پُر خروش و زمین پُر ز جوش
خُنُک آنکه دل شاد دارد به نوش
درم دارد و نُقل و نار و نَبید
سر گوسپندی تواند بُرید
مرا نیست! فرّخ مر آن را که هست
ببخشای بر مردم تنگدست...
🔸 و روزگارِ حقیرِ شیرینعقل، زانپس این شیرینکاری را هزار بار تکرار کرد
و میکند
و خواهد کرد.
........................................
۱_۲.نظامی عروضی: چهارمقاله صص ۵۷، ۷۵.
۳.خالقی مطلق: مدخلِ رستم و اسفندیار، دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی.
۴.شفیعی کدکنی: موسیقی شعر ص بیست و دو.
* تعبیرِ روزگار حقیر شیرینعقل از میلاد عظیمی است.
@mohsenpourmokhtar
هر روز بهنو برآید
هر روز بهنو برآید آن زرگر عشق
در گردن محنت افکند زیور عشق
احداد از آن نهادهاند بر در عشق
تا بگریزد هر که ندارد سر عشق
(سنایی غزنوی)
هر روز ز نو برآیی ای دلبر جان
سودای نوی درافکنی در سر جان
پُر ده پُر ده بهر سحر ساغر جان
ای تو پدر جان من و مادر جان
(مولانا)
در یادداشت پیشین از رفتار مولانا با رباعیات کهن پارسی سخن گفتیم. سنایی غزنوی از شاعران مورد علاقه و احترام او، بوده است. یکی از روشهای رباعیسرایی مولانا، این بوده که بخشهایی از رباعی مورد علاقهاش را میخوانده و در دنبالۀ آن، حرف خود را به میان میافکنده است. از مقایسۀ این دو رباعی معلوم میشود که مایهبخش رباعی مولانا، رباعی سنایی بوده است. این را از این جهت میگویم که جماعت مولویه، رباعی سنایی را نیز داخل دیوان مولانا کردهاند. حدس من این است که او در مجلسی، رباعی سنایی را خوانده و در ذوق آن، رباعی خودش را نیز بداهتاً بر زبان آورده است و یاران، هر دو رباعی به حساب او گذاشتهاند. مولانا، رباعی سنایی را چنین روایت کرده است:
هر روز بهنو برآید این دلبر عشق
در گردن ما درافکند زیور عشق
این خار از آن نهاده حق بر در عشق
تا دور شود هر که ندارد سر عشق
منابع: نزهة المجالس، ۲۰۱؛ کلیات شمس، جزو هشتم، ۱۸۰ (ردیف عشق)، ۲۳۲ (ردیف جان)
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
صد تخته نگر ز سیم در هر سویی
صد توده نگر ز برف بر هر کویی
در گوشهٔ تابخانه با مَهْرویی
آتش کن و می خور و برافکن بویی
(معزّی نیشابوری، جنگ رباعی، استاد علی میرافضلی، ص۹۹)
معنای تابخانه: در لغتنامهٔ دهخدا:
خانهای که در آن شیشه بندی بود تا هر چه از بیرون باشد دیده میشود و روشنایی خورشید در آن افتد. بعضی خانهای را گفتهاند که دیوار آنرا از آیینه و در و پنجرهٔ آنرا از بلور کرده باشند که هر که در درون باشد بیرون را تواند دید. خانهای را گویند که در آن بخاری و تنور باشد. شبستان. کاشانه.
/channel/oragheparishan
نامهای از دریا
ازهرچه که شورِ بیاَمان است بترس!
از عشق، اگر که نگران است بترس!
سیل آمد و خندههای باران گمشد
ازخشمِ کسی که مهربان است بترس!
غمگین منشین که آسمانت تنهاست
هرتکّهیِ ابر، نامهای از دریاست
آیینه اگر شَوی فقط، میبینی
هرچیز که خوب است یقیناً زیباست.
وحید دانا
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
در این مجموعه، ۸۹۰ رباعی، از ۱۸۸ شاعر و در ۱۷ فصل گرد آمده است، که اسامی آنها به شرح زیر است:
ابوسعید ابوالخیر، امیرخسرو دهلوی، ابوطالب حكیم تبریزی، آقاحسن وحدت، افضلالدّین كرمانی، آقامقیم سمنانی، امینای نجفی، آقامؤمن اصفهانی، آگاه اوزبك، آقاحسین خوانساری، اسدی طوسی، آقاجعفر سارو بهادر، باباافضل كاشانی، باعث همدانی، بابافغانی شیرازی، حكیم ظهوری خراسانی، حاجی محمّدرضا راضی، حسنخان شاملو، حاجیمحمّدجان قدسی، حكیم سنايی، حكیممحّمدسعید حكیم، حكیمركنای مسیح، انوری، حسنبیگ رفیع، حاجیاسدبیگ، حسین ثنایی، حاجیطالب نصیب، خیّام، خاقانی، حافظ، خلیلبیگ ، فایق گیلانی ، خالصای استرآبادی ، خواجهنصیرالدّین طوسی، خلیفهسلطان، سایر اردوباری، سارجای نقّاش، سیّدمحمّد جامهباف، شیخبهایی، شاهعبّاس ثانی، اوحدی، شفیعای اثر اصفهانی، شیخشاه نظر قمشهای، سعدی، شاهشجاع، شاهمیرزا شاهدا، شوكت بخارایی، شیخزادهٔ لاهیجی، شیخاللّٰهقلی، شیخعلی حسینی همدانی، طالب آملی، زائرای شوشتری، عراقی، عبداللّٰه سلطان محكی منصف، عجمقلیبیگ ذوالقدر ، عنایتاللّٰهخان آشنا، عظیمای نیشابوری، عارف كاشی، ظهیرالدّین محمّد، غیاثای حلوایی، غنی كشمیری، فردوسی طوسی، قربانمحمد اوزبک، مقیمای مقصود، كلبعلی نادر، كمال اسماعیل، كفری یزدی، میرزامحمّدصالح رضوی، ملّاخواجهعلی پیشنماز نعیم، میرزینالدّین جنّتی اصفهانی، میرعلی جرفادقانی، عرفی شیرازی، ملّاسبحانی نجفی، میرزاصدر رضوی، مؤمن حسین یزدی، میرزاجعفر منشی ،ناظم هروی، میرزاعبداللّه منشی، میرزافصیح برادر وحید، مولانا، ملک قمی، ملّاصادق شیخالاسلام خواف، میرزانصیر عشقی نصرت، میرزامحمّدحسین نورس، واعظ قزوینی، مجذوب تبریزی، میرحیدر معمایی، مغربی، محمّدامینخان بیات مجرم، ملّاجانی ، میرزامحمّدتقی نصیری، منشی دیوان، محمّدابراهیم فارغ، ملّارشدی رستمداری، محوی، میررضی دانش، ملّامحمّدعلی، ملّامحمّد صوتی، میرزاكمال قمی، میرزاحسنخان الفت، ملّارجب.علی تبریزی، عبدالرّزاق فیّاض، میرشریف حافظ، میرزاقواما خلف ابراهیم، میرزاداود متولّی، میرزاابراهیم متولّی، مظفّرحسین، میررضی آرتیمانی، میرنجات عبدالعالی، مرشد بروجردی، میرزانمازی داوری، میرزاطاهر قمشهای ، میرزاابوالحسن یگانه، شانی تكلّو، مجدالدّین شوشتری، میرزاقاسم خلوتنشین ، ملّاولی، محمّدابراهیمقلی شیرازی، میرسیّدعلی، میرزاابوالحسن جامه، فصیحی هروی، میرمحمدباقر داماد، ملّالطفعلی شاپور، ملّاشكوهی، میرزارحیم عتیقی، میرزامهدی، ناصح تبریزی، میرزارحیم فرّاش ، ملّاعبداللّٰه انصار، جمالالدّین اسدآبادی ، میرزاشفیع نازی ، مستفید اوزبک، میرزانوری فتوی هروی ، میرزانصرت عتیقی ، میرزاعبّاسخان صدق، ملّاعلیرضا تجلّی، ملّامحمّد طاهری، میرمعزّالدّین محمّد یزدی، محمّدزمانبیگ همّت، ملّاشیخ فایز، میرزاعبدالمناف قمی، نظیری مشهدی، ملّامحمّدامین استرآبادی، صائب تبریزی، ابوالحسن فراهانی، میرزامحمّدتقی نصیب، میرزامهدی حجّت پیشنماز، نظام دستغیب، میرزااحسناللّٰه احسن مشهور به ظفرخان، عامی مشهدی، محتشم كاشانی، میرزاعرب نظام الملكی، ملّارحیم شیخالاسلام، قاسم مشهدی، موالی تونی، میرفاضلای یزدی، ملّاهاشم همدانی، میرابوطالب تبریزی، میرابوطالب حافظ، میرعرفان طهرانی، ملّامحمّدسعید اشرف، میرمعصوم كاشی، ملهم، میرزارفیع دستور، میرزا لطفاللّٰه مشهور به مطالع، جامی، میرزینت، میرزاطاهر اعتمادالدّوله، مسیحای كاشی، ملّاحاجمحمّد گیلانی، میرزاسیّدعلی سبزواری، ملکحمزهخان غافل، میرنجات، ملّاحسنعلی معتقد، میرمهدیقلیخان، ملّاكرامی، محمّدقلی سلیم تهرانی، مرتضیقلیخان شاملو ، نظیری نیشابوری، نوروزبیگ، نادرای زرگر، نظیری روحی، نورجهان بیگم، یحیی نیشابوری.
🔸حریف دین فقط عشق بتان است
بسیار خوانده و یا شنیدهاید که کسی بر سر عشق، دل و دین خود را باخت. دلباختن امری طبیعی است اما دینباختن چطور؟ اگر فکرتان را از مسائل و محدودیتهای امروزی دور کنید این پرسش برایتان جدّیتر میشود. هرچند که عشق فینفسه غارتگر است اما شاید لازم نبوده کسی دینش را هم ببازد تا به وصال برسد. لذا احتمال بدهیم گاه قصّه از لونی دیگر بوده است. مثلا گاه شاید معشوق دین و آیینی متفاوت داشته است.
واقعیت این است که در گذشته ارتباط انسانهای غیر همکیش بسیار بیشتر از امروز بود. قطعا نیاکان ما به مراتب بیشتر از ما با یهودیان سر و کار داشتند. شاید اکنون در میان تمام خوانندگان این کانال کسی نباشد که در موقعیتی قرار گرفته باشد که دل به دختری یهودی یا مسیحی داده باشد اما در گذشته این اتفاق به کرّات رخ میداد و موانعی که بر سر راه عاشق و معشوق غیر همکیش بود هم از حیث احکام فقهی برای وصلت (در صورتی که همجنس نبوده باشند) و هم از حیث اجتماعی و مناسبات افراد، کم نبود. با این مقدّمات عرض میکنم دین بر سر عشق باختن آن هم عشق کسی که بیرون از دایرۀ معتقدات شخص است در ادبیات فارسی دستمایۀ مضمونآفرینیهایی قرار گرفته و توجه به آن سابقهای طولانی دارد. اشهر این دست از عاشقیها عشق شیخ صنعان به دختری ترسا بوده که مَثَل سایر شده است. در دیوانِ عطّار البته این مفهوم به مراتب بیشتر از مثنوی منطق الطیر نمود دارد. یکی از واژههای پربسامد دیوان عطار همین ترسا و ترسابچه است که البته قابلیت تاویل عرفانی هم دارد و پرداختن به آن عجالةً ضروری نیست.
و اما موضوع را از اینجا پی میگیرم که چندی پیش در حاشیۀ بیاض خطی هندوشاه رباعیی توجهم را جلب کرد:
بیم است که از عشق تو رسوا گردم
خدمتگر ناقوس و چلیپا گردم
دانم که تو بهر من مسلمان نشوی
ترسم که من از بهر تو ترسا گردم
این رباعی به روایتی دیگر در کشف الاسرار نیز آمده است:
بیم است که از عشق تو رسوا گردم
دفتر بنهم، گِردِ چلیپا گردم
گر تو ز پی رهی مسلمان نشوی
من خود ز پی عشق تو ترسا گردم (ج ۹، ص ۳۲)
مرتبط با مضمون رباعیهای فوق، البته این بار در خصوص پسر جهود، در نزهة المجالس آمده است:
ای روی تو همچون کف پیغمبر تو
پیغمبر من باد به حق داور تو
ترسم که تو دین موسوی نگذاری
من دین محمّد کنم اندر سر تو (ص ۴۴۹)
اما یک رباعی آبرومندانه هم ذکر کنیم که گوینده خوددار است و دین خود را بر سر عشق ترسابچه نمیبازد:
ترساپسرا ز حُسنت از سر نشوم
بر بحر غمت بگذرم و تر نشوم
من شیرِ شریعتِ محمّد شدهام
از بهر چو تو عیسویی خر نشوم (همان، ص ۴۴۸)
و در مقابل، از ترسایانی نیز سخن رفته که عزت خود را حفظ کرده، دست ردّ به سینۀ عاشق دلسوخته میزدند:
ترساپسری که یکدمش غم ندهم
مویی ز سرش به هر دو عالم ندهم
گفتمش: یکی بوسه بده، گفت: برو
من بوسه به عیسی و به مریم ندهم (نزهة المجالس، ص ۴۴۹)
در پایان حیف است که در خلال طرح اجمالی این موضوع (در حدّ یادداشتی تلگرامی) ذکری از سرمد شهید نکنیم. از سرمد، این سالک طریق حقیقت، در کتابها بسیار نوشتهاند اما غالب این مکتوبات افسانه است. آنچه تقریباً روشن است اینکه او در ادیان مختلف مطالعه داشته و یهودیت و مسیحیت و اسلام را خوب میشناخته و در نهایت با هندوپسری آشنا و همدل و همنشین میشود به نام ابهیچند و به رسم فرقهای از هندوان سرتاپا برهنه میشود. این پسر که نزد سرمد کتب مقدس ادیان مختلف را تعلیم دیده همان است که مؤلف دبستان مذاهب صفحات آغازین سِفرِ پیدایش را از ترجمۀ فارسی او نقل کرده است. (رک: دبستان مذاهب، ج ۱، ص ۲۱۵ تا ۲۲۳) تفصیل این حکایات را همراه با سنجش صحت و سقم آن در وقتی دیگر خواهم نوشت. در اینجا همین قدر بگویم که سرمد را به بهانۀ اینکه عریان بود و احتمالا چند عبارت از جنس شطحیات بر زبان رانده بود امّا فی الواقع بنا بر حبّ و بغضهای سیاسی اعدام کردند. این بیتِ عنایتخان آشنا که گزارش وضع و حال سرمد به اورنگزیب عالمگیر است در تعدادی از کتب تاریخ و تذکره نقل شده است:
بر سرمدِ برهنه کرامات تهمت است
کشفی که ظاهرست ازو کشف عورت است (سفینۀ خوشگو، دفتر دوم، ص ۱۴)
رباعیات سرمد چند نوبت در هند چاپ شده است، اگرچه صورت منقّحی ندارد. قوّالان نیز اشعار او را زمزمه میکنند. از جمله این رباعی را:
سرمد در دین عجب شکستی کردی
ایمان به فدای چشم مستی کردی
عمری که به آیات و احادیث گذشت
رفتی و نثار بتپرستی کردی (سرمد شهید؛ حیات و رباعیات، ص ۱۱۴)
البته مصراع سوم را نگارنده مطابق اجرای مرحوم عزیزمیان (درویش قوّال پاکستانی) نوشت. در کتاب مذکور مصراع سوم چنین است: با عجز و نیاز جمله نقد خود را...
/channel/rezamousavitabari
محصول تلاش آدمی
هم گردش چشم مست ساقی هیچ است
هم زمزمۀ نای عراقی هیچ است
محصول تلاش آدمی در دنیا
یک قبر دو متری است و باقی هیچ است!
علی اکبر یاغیتبار
(در من دو آهو، تهران، ۱۳۹۳، ۷۲)
..
نگاه یاغیتبار به زندگی، اغلب زهردار و تلخ است. بدبینی او نمایشی نیست، ناشی از زیست او در «مقطع حساس کنونی» است که در آن جایی برای خوشباشی خیامانه هم باقی نمانده است. درنگ یاغی در اقلیم رباعی، مثل عبور دو آهو، تند و گذرا بوده، اما ردپای آن محسوس است. رباعی بالا، با ارجاع به یکی از رباعیات منسوب به خیام، به روایت صادق هدایت، سروده شده است (ترانههای خیام، ۱۱۰):
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمۀ نای عراقی هیچ است
هر چند در احوال جهان مینگرم
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
و البته، روایت بالا، شکل دگرگشتۀ یکی از رباعیات عبید زاکانی است (کلیات عبید، پرویز اتابکی، ۲۷۴-۲۷۵):
دوران بقا، بی می و ساقی حشو است
بی زمزمۀ نای عراقی حشو است
چندانکه فذلک جهان مینگرم
بارز همه عشرت است و باقی حشو است
عبید در رباعیاش با اصلاحات اهل استیفا به طریق ایهام تناسب بازی کرده است: «فذلک» ، «بارز»، «حشو» و «باقی». فذلک به اصطلاح اهل دفتر، جمع نهایی حساب است. اینجا شاید «نتیجه و حاصل»، مفهوم سرراستی برای آن باشد. «در اصطلاح اهل دیوان، حشو عبارت است از کمیتی که که ذکر آن محاسب را به حقیقت غرض نباشد، اما در آن نظری داشته باشد و بارز عبارت است از مبلغی که ذکر آن فی الحقیقة غرض باشد» (کهنترین فرهنگنامۀ فارسی دانش استیفا، ۱۱۳-۱۱۵). از نظر عبید، اصل زندگی، نشاط و عشرت است و مابقی، حشو و هیچ. کسی که رباعی عبید را به شکل خیامانهاش تبدیل کرده، یا مثل من چیزی از علم استیفا نمیدانسته، یا خوب میفهمیده که این اصطلاحات برای عامۀ مخاطبان، «شعر خراب کن» است و در امرِ ارتباط پارازیت میاندازد.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
رباعی حالتی در دیوان هاتف
دلدار دگر به دام خویشم فکند
وز نو نمکی بر دل ریشم فکند
ترسم به غلط ربوده باشد دل را
بیند که همان دل است، پیشم فکند!
قاسم بیگ حالتی تهرانی
(درگذشتۀ ۱۰۰۰ ق)
..
رباعی بالا که نه ارج و منزل خاصی در بین رباعیات قاسم بیگ حالتی دارد و نه در تاریخ رباعی فارسی شعری ماندگار است، با ضبطی مغلوط در تذکرۀ روشن (ص ۹۱۶) جزو اشعار سید احمد هاتف اصفهانی (د. ۱۱۹۸ ق) درج شده و به همان ضبط نادرست، به دو چاپ دیوان هاتف اصفهانی هم راه یافته است (چاپ انتشارات اساطیر، ۲۶۹؛ چاپ میراث مکتوب، ۱۵۳). در هر دو چاپ قید شده که رباعی در دستنویسهای دیوان هاتف موجود نیست و برگرفته از تذکرۀ مذکور است.
رباعی قاسم بیگ حالتی در چند تذکرۀ عصر صفوی (حدود ۱۵۰ سال پیش از حیات هاتف) به نام او ضبط شده و امکان ندارد از هاتف اصفهانی باشد: خلاصة الاشعار و زبدة الافکار، بخش ری و استرآباد، ۴۴؛ عرفات العاشقین، ۲: ۱۱۲۲؛ مجمع الخواص، ۱۱۰.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
▫به یاد استاد آزادهام خانم دکتر امیربانو کریمی
🔻جای تو خالی است در وحشتسرای آب و گل
◇خانم دکتر امیربانو کریمی (۱۳۱۰-۱۴۰۲ شمسی)، استاد بازنشستۀ رشتۀ ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، این جهان پُروحشت را وانهاد و رفت. او نخستین فرزند سیدکریم امیری فیروزکوهی، ادیب و سخندان مشهور دورۀ پهلوی بود که شهرتش، وامدار علاقه و اهتمامی بود که به کار نشر و اشاعۀ اشعار صائب تبریزی داشت و نیز اشعار نغزی که بهشیوۀ شاعران عصر صفوی و سبک اصفهانی میسرود.
◇ امیری فیروزکوهی از زمرۀ نسلی بود که هم دروس قدیم را در محضر دانشمندانی چون سید محمدکاظم عصّار و میرزا خلیل کمرهای تا بالاترین مدارج آموخته بود و هم با دانش روز از طریق مدارس جدید آشنایی داشت. دیوان سهجلدی امیری فیروزکوهی سالها پیش به اهتمام بانو کریمی منتشر شده است و مقدمهای دلچسب در وصف کمالات و خلقیات پدر دارد.بانو کریمی و همسرشان دکتر مظاهر مصفا، از استادان دوستداشتنی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بودند.
یادداشت کامل را اینجا بخوانید.
@payamema
هر شب میِ اشکِ خویشتن نوش کنم
چون مِجمَر از آتشِ جگر جوش کنم
با خاموشیْ در سخن آیم، وآنگه
با تنهاییْ دست در آغوش کنم
(#جلال_عضد_یزدی. جُنگِ رباعی: بازیابی و تصحيحِ رباعیاتِ کهنِ پارسی. پژوهش و ویرایشِ #سید_علی_میرافضلی. تهران: سخن. ١٣٩۴. چاپِ ١. صفحهی ۴٩۵.)
خوشهگاه
گهوارۀ سماع
درویش بهرقص دست از آن افشاند
تا گرد هوس به جانبی بنشاند
عاقل داند که دایگان گهواره
از بهر سکونِ طفل میجنباند
اوحدالدین کرمانی
(دیوان رباعیات، ۲۷۵)
..
حق تعالی در تمام نفوس قوّت استماع نهاده است و به قدر قوّت استماع، ذوق آن میباشد. چنانکه بچۀ شیرخواره که گریه میکند و در خواب نمیرود، چون دایه به آوازی حزین چیزی بر وی میگوید، او گریه ترک میگیرد و در خواب میرود. و این، سماع طبیعی است.
علاءالدولۀ سمنانی
(مصنّفات فارسی، ۱۱۳)
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
تعلیقات نزهةالمجالس (بخش دوم)
اصلاح عناوین دو رباعی
در باب دهم نزهةالمجالس که در موضوع غم و اندوه است، این سه رباعی دیده میشود (چاپ اول، ۲۴۱-۲۴۲):
مهستی
افتاد ز محنت من آوازه برون
ای خانۀ مهر تو ز دروازه برون
ز اندازه برون است ز جور تو غمم
فریاد از این غم ز اندازه برون
ولها
ابری است که خون دیده بارد غم تو
زهری است که تریاک ندارد غم تو
در هر نفسی هزار محنت زده را
بیدل کند و ز جان برآرَد غم تو
اسمعیل باخرزی
ابری است که جز بلا نبارد غم تو
شاخی است که بار محنت آرَد غم تو
گردون جفاپیشۀ گردنکش را
از خیرهکشی به کس ندارد غم تو
رباعی دوم و سوم، حال و هوا و قافیه و ردیف مشترک دارد و گویا یکی متأثر از دیگری است. تاجالدین باخرزی از شعرای نیمۀ اول قرن ششم و همعصر مهستی است. عوفی یازده فقره از رباعیات او را آورده که یکی از آنها، رباعی دوم است (لباب الالباب، ۳۵۹):
ابری است که جز بلا نبارد غم تو
زهری است که تریاک ندارد غم تو
در هر نفسی هزار محنت زده را
بیدل کند و ز جان برآرَد غم تو
با کمک همین مأخذ میتوانیم بفهمیم که گردآورنده یا کاتب نزهةالمجالس، رباعی مهستی و باخرزی را جابهجا نوشته است و باید عناوین رباعیات را سرِ جای خود نشاند. در سفینۀ رباعیات کتابخانۀ دانشگاه استانبول که ذکرش گذشت، وجه درست آمده و نشان میدهد که جابهجایی عناوین، کار ابهری کاتب نزهةالمجالس بوده نه شروانی گردآورندۀ آن (برگ ۳۱ر):
مهستی راست
افتاد ز محنت من آوازه برون
ای خانۀ مهر تو ز دروازه برون
ز اندازه برون است ز جور تو غمم
فریاد از این غم ز اندازه برون
ولها:
ابری است که جز بلا نبارد غم تو
شاخی است که بار محنت آرَد غم تو
گردون جفاپیشۀ گردنکش را
از خیرهکشی به کس ندارد غم تو
اسماعیل باخرزی:
ابری است که خون دیده بارد غم تو
زهری است که تریاک ندارد غم تو
در هر نفسی هزار محنت زده را
بیدل کند و ز جان برآرَد غم تو
تنها ایرادی که میتوان بر جمال شروانی گردآورندۀ نزهةالمجالس گرفت این است که او مصراع نخست رباعیات مهستی و باخرزی را جابهجا نوشته است. فریتز مایر در کتاب مهستی زیبا (ص ۳۲۰) که هم نزهةالمجالس را در اختیار داشته و هم سفینۀ رباعیات استانبول را، هر دو رباعی را به اسم مهستی ثبت کرده است. با توجه به توضیحی که دادیم، رباعی باخرزی را باید از فهرست رباعیات مهستی خارج کرد و مصراع اول رباعی مهستی را نیز با ضبط خودش آورد.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
#محسن_احمدوندی (۱۴۰۲). «رباعیِ کم گوی و بهجز مصلحت خویش مگوی... از خواجه نصیرالدین طوسی نیست». آینهٔ پژوهش. سال سیوچهارم. شمارهٔ ۲۰۳. صفحات ۲۳۴-۲۴۱.
[در این یادداشت نشان دادهام که مؤلفان کتابهای درسیِ فارسیِ دورهٔ اولِ متوسطه یکبار هم «اخلاق ناصریِ» خواجه نصیرالدین طوسی را نخواندهاند و حتی ورق هم نزدهاند. با وجود این، یک رباعی را از فضای مجازی برداشته، به نام او جعل کرده و در کتابهای درسی گنجاندهاند.]
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
ای هیچ ندیده!
افکندهای از کام دو کس بیشی تو؟
آکندهای از حشو و هوس بیشی تو؟
سرمایۀ زندگانیات یک نفس است
ای هیچ ندیده! یک نفس بیشی تو؟
..
جان در تن تو نفسشماری بیش است؟
وین کالبد تو یادگاری بیش است؟
گیرم که جهان بهجملگی ملک تو شد
ای هیچ ندیده! کار و باری بیش است؟
اوحدالدین کرمانی
(درگذشتۀ ۶۳۵ ق)
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
پیشۀ زیبایی
ای پیشۀ روی تو جهان آرایی
وی قاعدۀ زلف تو عنبرسایی
با سودایت خوش است جان را، که دهد
بازرگانی به چون تو خوش سودایی
(قاضی شمسالدین زابی)
ای روی تو را پیشه جهان آرایی
وی زلف تو را قاعده عنبرسایی
آن سلسلۀ سِحر تو را آن شاید
کش میگزی و میکنی و میخایی
(مولانا)
قاضی شمسالدین زابی، در نیمۀ دوم قرن ششم میزیست و قاضی شهر نسا بود. عوفی او را بسیار ستوده است. رباعی قاضی شمسالدین «در حق پسری بازرگان» گفته شده و در شمارِ اشعار شهرآشوب است. مولانا، چنانکه شیوۀ اوست، در بیت اول رباعی قاضی شمسالدین تصرّف کرده و بیت دوم را نیز از خود بدان درپیوسته است. تفاوت بیت اول قاضی شمسالدین و مولانا در آن است که قاضی به اقتضای موضوع رباعی که در باب پسری بازرگان است، «پیشه» را بر «روی» (زیبایی) مقدّم داشته و مولانا تأکیدش را بر زیبایی معشوق نهاده است. با این حال، بیت دوم رباعی مولانا نتوانسته به چنان اوجی دست یابد که تصرّف او را در شعر قاضی شمسالدین موجّه جلوه دهد. لاجرم، در حد اقتباسی ساده باقی مانده است.
منابع: لباب الالباب، ۱۹۸؛ کلیات شمس، جزو هشتم، ۳۲۸
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
یک تشابه و سه نکته
نام تو کنم نقش چو نی برگیرم
سوی تو کنم گذر چو پی برگیرم
یاد تو کنم نوش چو می برگیرم
با عشق چنین، دل از تو کی برگیرم؟
(مسعود سعد)
بهر تو زنم نوا چو نی برگیرم
کوی تو کنم گذر چو پی برگیرم
چندین کرم و لطف که با من کردی
اندر دو جهان، دل از تو کی برگیرم؟
(مولانا)
از مقایسۀ این دو رباعی چند نکته عاید ما میشود:
اول. شیوۀ مولانا در برخورد با میراث شعر فارسی، اخذ و اقتباس و ویرایش بوده است. او به مدد حافظه و ذوق، اشعاری را که از حفظ داشته، در ذهن خود احضار و به مناسبت مقام، در متن آنها تصرّف میکرده است. چنین اتفاقی در رباعیات او بارها و بارها تکرار شده است. میزان تصرّف او در متن پیشین، از صفر تا صد بوده است! صفر، یعنی اینکه عین همان متن را بر زبان آورده است و مریدان، آن را وارد دفتر اشعار او کردهاند. کلیات شمس پُر از رباعیات دیگران است و معتقدم اغلب آنها را مولانا در جمع یاران و مریدان بر خوانده است. البته، عدد صد اینجا جنبۀ اغراق دارد. ولی مولانا گاه تصرّفات ذوقی زیادی در شعر دیگران کرده و اثر جدیدی پدید آورده است که گاهی تشخیص آنکه متن اولیه چه بوده، بسیار دشوار است.
دوم. تغییر قافیۀ مصراع سوم، مربوط به پسند زمانه و تغییر فرم رباعی در قرن هفتم هجری است که رباعی چهارقافیهای را نمیپسندیدهاند. پیشتر هم گفتهام که جنبۀ زیباشناسانۀ این تغییر، آن است که با ایجاد وقفه در ضرباهنگ رباعی، برجستگی و اثربخشیِ بیشتری به مصراع چهارم رباعی داده است.
سوم. در بیت اول رباعی مسعود سعد، ناهمطرازیِ موسیقایی بین دو کلمۀ «نقش» و «گذر» وجود دارد و باعث خلل در ریتم رباعی شده است. این عیب، در مصراع سوم رباعی مسعود سعد نیز وجود دارد. کلمۀ «نوش» با «نقش» هماهنگ است، اما با «گذر» نه. مولانا با تغییر کلمۀ «نقش» به «نوا» این ناهماهنگی را بر طرف کرده است.
منابع: دیوان مسعود سعد، ۸۰۵؛ کلیات شمس، جزو هشتم، ۲۰۲
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
فلک کردن شاعر فلکزده
فلک کردن یکی از مجازاتهای رایج در زمان قدیم بوده است. بدین ترتیب که فرد خاطی یا مغضوب را به پشت میخواباندند و جفت پاهایش را بالا بُرده و با تسمه و طناب به چوبی میبستند و با شلاق یا ترکه بر کف پای او میزدند. تا چند دهۀ پیش، تنبیه فلک کردن در مدارس رایج بود و فرّاش مدرسه، وظیفۀ فلک کردن کودکان بیگناه را بر عهده داشت. یادداشت امروز ما در مورد رباعیی است که درویش محمد قصهخوان در قرن دهم هجری سروده و فلک شدن خود را شرح داده است. تقی اوحدی بلیانی داستان او را چنین روایت کرده است (عرفات العاشقین، ۲: ۱۳۲۵):
«درویش محمد قصهخوان، جوانی بود به غایت خوش عبارت، گرم بیان، خوش ذات، نیکو صحبت. در خدمت امیرخان ترکمان میبوده، در زمان شاه اسماعیل بن شاه طهماسب بن شاه اسماعیل. گویند وقتی او را خان به طریق مطایبه فلک برپا گذاشته، کف پای زد. فی البدیهه گفت:
پایم که دویده بود در هر وادی
چون بیادبی نمود، دادش دادی
از دولت تو رسید پایم به فلک
دیگر به زمین نمیرسد از شادی!».
من نه منطق «طریق مطایبه» را درک میکنم و نه «فی البدیهه» گفتن شاعر را! قطعاً این «طریق مطایبه» برای شاعر درد و رنج زیادی به همراه داشته است. حال چگونه در این وضعیت ناخوشایند که پایش را هم نمیتوانسته بر زمین بگذارد، رباعی در محکومیت خودش گفته، جزو عجایب عالم شعر است.
رباعی بیان طنزآمیز خوبی دارد. عبارت «از دولت تو» در مصراع سوم و «از شادی» در مصراع چهارم، از صد تا فحش هم بدتر است. «پایم به فلک رسید»، ایهامش عالی است. هم قصّۀ فلک شدن خودش را گفته و هم نزد ممدوح خودشیرینی کرده و قضیه تنبیه خودش را جلوۀ آسمانی داده است (ممدوح عجب لطفی در حق شاعر کرده!). شاعر با کلمات فلک و زمین و جملات مرتبط با هر کدام با ظرافت بسیار بازی کرده است. عبارت «پا به زمین نرسیدن» در مصراع چهارم، هم مشکلات بعد از فلک شدنِ شاعر را توضیح داده و هم کنایتی است از شدت شوق او (لابد بابت تنبیهش!). بدبخت شاعر که هم باید چوب را بخورد و هم حواسش به سبیلهای امیرخان ترکمان باشد.
رباعی درویش محمد قصهخوان، یادآور این رباعی نزهة المجالس است که شاعرش را نمیشناسیم (ص ۵۲۷):
زآن شب که به بندگی مثالم دادی
با دشمن و دوست میکنم آزادی
گفتی که به دست خود سرت برگیرم
پایم به زمین نمیرسد زین شادی
شعیب جوشقانی، شاعر عصر صفوی نیز این اصطلاح را رندانه به کار بُرده است (دیوان، دستنویس کتابخانۀ ملک، ۵۸۵):
در میکده دوشم به خروش آوردند
وز آتش می دلم به جوش آوردند
پایم به زمین نمیرسید از شادی
مستان چو سبو مرا به دوش آوردند!
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
▫️یادآوری ضروری
جُنگ رباعی شمارۀ 2866 کتابخانۀ ملی ایران، نسخۀ ناقصی از جواهر الخیال محمدصالح رضوی است (در حد یک سوم) . نسخۀ کامل جواهر الخیال در کتابخانۀ آستان قدس رضوی و کتابخانۀ مرعشی قم وجود دارد. جواهر الخیال، به همت فاضل ارجمند جناب دکتر فرزاد ضیائی حبیبآبادی تصحیح شده، ولی هنوز منتشر نشده است.
مجموعه رباعیّات
دستنویس شمارهٔ ۲۸۶۶ کتابخانهٔ ملّی ایران، نستعلیق، بی کا، بی تا (ظ ق ۱۲ هق)، ۲۵گ، ۱۴س.
صوفی! به زمانه مردِ هشیار نهای
در وادیِ عشق، مَحرمِ کار نهای
ای زاهدِ شبخیز! چو نرگس همه شب
چشمت باز است، لیک بیدار نهای!
(#محمدعلی_صوفی. با من در و دیوار به آواز آید: گزیدهی هشتصد سال رباعیِ اقلیمِ کرمان. به کوشش و گزینشِ #سید_علی_میرافضلی. رفسنجان: مسین. ۱۴۰۱. چاپِ ۱. صفحهی ١۵۶.)
خوشهگاه
چون بادِ صبا بگردم این عالم را
این عالمِ پُرغریو و پُرماتم را
دانی که چه میجویم از این گردیدن؟
کنجی که در او راه نباشد غم را
(#محمد_صوفی_آملی. جُنگِ رباعی: بازیابی و تصحيحِ رباعیاتِ کهنِ پارسی. پژوهش و ویرایشِ #سید_علی_میرافضلی. تهران: سخن. ١٣٩۴. چاپِ ١. صفحهٔ ۷۵۷.)
شعرِ تَر
▫️رباعیات فارسی در پنج دستنویس کهن، سید علی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و چهارم، شمارۀ چهارم (پیاپی ۲۰۲)، مرداد و شهریور ۱۴۰۲، ۲۵-۴۸
..
یکی از منابع ارزشمند اشعار کهن پارسی، یادداشتهایی است که دارندگان نسخههای خطی در اوراق سفید اول و آخر دستنویسها، فواصل رسالات، و هامش اوراق کتابت کردهاند. هرچه تاریخ نسخهها و به طریق اولی تاریخ کتابت این یادداشتها قدیمیتر باشد، بر ارزشمندی آنها افزوده میشود. در مقالۀ پیش رو، ۵۷ رباعی از پنج دستنویس کهن استخراج و با توضیحات لازم عرضه شده است. این رباعیات به نام خیام، مهستی گنجوی، اوحدالدین کرمانی، کمال اسماعیل اصفهانی و دیگران ثبت شده و برخی از رباعیات نیز فاقد نام گوینده است. دو رباعی در این منابع، ترجمۀ اشعار عربی ویا بالعکس است و از منظر ادبیات تطبیقی در خور اهمیت و استناد است.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
تکمیل رباعی سوانح غزالی
در رسالۀ شرح حدیث ارواح المؤمنین نگاشتۀ علاءالدولۀ سمنانی آمده:
«شیخ احمد غزالی ـ قدّس اللّه سرّه ـ در آخر سوانح بدین معنی در صورت نظم اشارتی کرده و گفته:
گر غرّه بدان شدی که دادم به تو دل
صد قافله بیش بردهام از منزل
و این بیچاره در اتمام این میگوید:
خون شد دل و جان عاشقان مسکین
تا امن نشد به هیچ نوعی حاصل
باید که پیوسته مراقب دم نقد باشد و به ماضی و مستقبل نظر نکنند تا دم نقد ضایع نشود که تو را کار جز با این دم نیست».
(دستنویس دارالکتب قاهره، برگ ۱۳۴پ ـ ۱۳۵ر)
..
دو نکته:
فاضل ارجمند جناب نجیب مایل هروی رسالۀ شرح حدیث ارواح المؤمنین را در کتاب مصنفات فارسی علاءالدولۀ سمنانی (ص ۱۷۷-۱۸۰) بر اساس دو نسخۀ دارالکتب قاهره و سپهسالار عرضه داشتهاند. با اینکه در دستنویسهای مذکور، کل رساله وجود دارد، معلوم نیست به چه جهت بیش از نصف رساله (در حدود چهار ورق) از چاپ ساقط شده است. البته، نسخۀ سپهسالار به قدر یک ورق از آخر رساله افتادگی دارد و بیت دومی که سرودۀ علاءالدوله است و عبارات بعد از آن، در این نسخه نیست. علاءالدوله در پایان رساله یادآور شده که نگارش آن را روز سه شنبه سوم ذی القعدۀ سال ۷۱۳ ق به پایان بُرده است. به نظرم جا دارد که کل رساله، بار دیگر تصحیح و منتشر شود.
..
بیت سوانح با آنچه در رسالۀ سمنانی آمده، یک اختلاف روایت دارد و آن در مصراع دوم است. در سوانح، «بیش بردهاند» ثبت شده و در رسالۀ سمنانی، هر دو نسخه، «بیش/پیش بردهام». جناب مایل هروی، آن را به قرار ضبط سوانح تغییر داده، ولی متذکر آن در گزارش نسخهها نشده و خواننده چنان میپندارد که ضبط مختار در یکی از دو نسخۀ مورد استفاد آمده که این طور نیست. ظاهراً علاءالدوله به ذوق خود در بیت سوانح دست بُرده یا در نسخۀ او چنین بوده است.
طبق گزارش جناب صفری آق قلعه (اشعار فارسی پراکنده در متون، ۲: ۸۷۴)، این رباعی تا آخر قرن هفتم، فقط در سوانح غزالی آمده است و دیگر هیچ (رک. سوانح، تصحیح ریتر ـ پورجوادی، ۵۴؛ مجموعۀ آثار فارسی احمد غزالی، ۱۷۲). کلمۀ «امن» در بیت علاءالدوله قابل تأمل است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
ای نانِ تو گرم از تَفِ دلهای کباب!
از خجلتِ ظلم بایدت گشتن آب
تا کامِ تو مالیده یک انگشت عسل،
بنیادِ هزار خانه گشتهست خراب
(#بیدل_دهلوی. گزیدهی رباعیاتِ #بیدل. به کوششِ #محمدکاظم_کاظمی. با مقدمهی #سید_علی_میرافضلی. مشهد: سپیدهباوران. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحهی ٧۵.)
خسته کردن رباعی
از هجر مه رخ تو ای مایۀ جان
پر دُر کردند چون دهان تو جهان
از ناخن دست خسته کردم دل و جان
فریادرس غمت، نه این بود و نه آن
(سرودههای رودکی، ۴۱-۴۲)
رباعی بالا را دکتر رواقی جزو اشعار رودکی آورده و منبع نقل خود را مشخص نکرده است. در مورد رباعیات این کتاب، مقالۀ جداگانهای نوشتهام که در نامۀ فرهنگستان منتشر شده است. خاطرم نیست چرا بررسی این رباعی از خاطرم رفته است. لاجرم، اکنون و اینجا، به جبران آن میکوشم. مرحوم نفیسی با همۀ جستوجوهایش، این رباعی را در کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی نیاورده است. ولی برخی دیگر از منابع شعر رودکی آن را نقل کردهاند (دیوان شعر رودکی، شعار، ۶۰؛ دیوان رودکی، احمدنژاد، ۷۴). ایشان نیز منبع خود را قید نفرمودهاند. طبق جستوجوی من، مأخذ این رباعی، تذکرۀ خیرالبیان شاه حسین سیستانی است (رک. تذکرۀ خیرالبیان، ۱: ۸۷). نخستین بار، یکی از محققان تاجیک این رباعی را در مأخذ مذکور یافته و سپس استاد دکتر علی اشرف صادقی در مقالۀ «اشعار تازۀ رودکی» به بازنشر آن پرداخته است (نشر دانش، ۱۳۷۲، شمارۀ ۷۶).
رباعی از سرودههای عثمان مختاری است و ضبط رباعی در دیوان او، از هر جهت بر تذکرۀ خیرالبیان برتری دارد (دیوان مختاری غزنوی، ۶۲۸):
رنج سفر و هجر تو ای راحت جان
بر من کردند چون دهان تو جهان
از ناخن و دست خسته کردم رخ و ران
فریادرس غمت، نه این بود و نه آن
اوحدی بلیانی نیز رباعی را مطابق ضبط بالا جزو اشعار عثمان مختاری آورده است (عرفات العاشقین، ۵: ۳۳۶۵). «پُر دُر کردند» در خیرالبیان، نامناسب است و پیداست محرّف «بر من کردند» است و منظور شاعر این است که رنج سفر و هجر تو، جهان را چون دهان تو بر من تنگ کردند. مرحوم دکتر جعفر شعار و دکتر احمد نژاد، «پُر دُر کردم» آوردهاند؛ احتمالاً بر مبنای حدس دکتر صادقی در پانوشت مقالۀ مذکور. ایشان پُر دُر کردن را استعاره از اشک باریدن گرفتهاند. مصراع سوم مطابق ضبط خیرالبیان، علاوه بر عیب تکرار قافیه، از لحاظ تناسب و تقارن نیز جالب نیست. نه این بود و نه آن، در مصراع چهارم، نشانۀ آن است که ما باید با دو عمل و دو عامل سر و کار داشته باشیم. ناخن دست، هم حشو است و هم عوامل مجروح کردن را به یکی تقلیل میدهد. معلوم نیست دل و جان را چگونه میشود با ناخن مجروح کرد. منظور شاعر این بوده که از شدت اندوه هجر یار، با ناخن، چهرهاش را خراشیده و با دست، بر رانش کوفته؛ اما این دو عمل هم چارهساز نبوده است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4