● کافه هدایت ● فیسبوک : www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
تاریخ...!؟
خواستم تاریخ بگذارم دیدم تاریخ نمی دانم. نه تاریخ میهن و نه خاج پرستی، معروف است که آدم خوشبخت ساعت را نمی داند، یا ندارد، از این قرار ما از خوشبخت هم خوشبخت تر تر تر شده ایم. همه چیز خراب اندر خراب است... زندگی، هوا، کشتن وقت، همه چیز. هیچ معلوم نیست که چه خواهد شد. توضیح جزئیات جز درد سر هیچ نتیجه ندارد.
#صادق_هدايت
#نامه_به_حسن_نورایی
@Sadegh_Hedayat©
سایت | آرشیو تلگرام | انجمن گفتگوی آوای بوف | فهرست کتابها
━⊰❀🦉❀⊱━
AVAYeBUF.com |avayebuf"> youtube | Instagram | twitter
⬆️
سایت | آرشیو تلگرام | انجمن گفتگوی آوای بوف | فهرست کتابها
━⊰❀🦉❀⊱━
AVAYeBUF.com |avayebuf"> youtube | Instagram | twitter
⬆️
📚نام کتاب: نامه به ماهک
نویسنده ✍️: آبتین پوریا
نشر آوای بوف
━⊰✹🦉✹⊱━
آرشیو کتاب:
@AVAYEBUF
سایت:
avayebuf.com
انجمن گفتگو
@AVAYE_BUF
کانال یوتیوب:
youtube.com/@avayebuf
- فرزانه: خود زوایگ هم خودکشی کرد.
- صادق خان: بله. وقتی از دست نازی ها فرار کرد و به برزیل پناه برد.
- فرزانه: اتفاقاً من وصیت نامه اش را ترجمه کرده ام و میخواهم بگذارم اول کتاب.
ترجمۀ آن را از لای دفتری که به دستم بود درآوردم و روبروی هدایت گذاشتم. هدایت آن را که فقط چند سطر بود خواند و به جملاتم ایراد گرفت. قلمم را درآوردم و با نظر او آن ها را تصحیح کردم. ولی هنوز صفحۀ کاغذ را تا نکرده بودم که گفت:
دوباره بده یک نگاهی بکنم. و بعد: "نه. به جای عالماً و عامداً بگذار [دانسته و سنجیده] همین ... " این وصیت نامچه را از کجا گیر آورده ای؟"
- فرزانه: از کتاب برزیل، سرزمین آتیه دار، چاپ کانادا.
- صادق خان: بیاورش از لحاظمان بگذرانیم.
- فرزانه: چشم.
اما هدایت بلافاصله مثل کسی که پشیمان شده باشد گفت:
نه. حالا وقتش را ندارم ... اصلاً چه کار احمقانه ای کرده. چرا وصیت نامه نوشته است؟ آدمی که خودش را میترکاند دیگر به چُس ناله و وراجی احتیاج ندارد. به او چه که بعدش چه خواهد شد که مردم را پند و نصیحت بدهد؟ همین که ترکیدی و رفتی، دیگر رفته ای. تمام شده است. بعدش دیگر به تو مربوط نمیشود.
آشنایی با صادق هدایت
م.ف.فرزانه
@Sadegh_Hedayat©️
مرگ هیچ رمز و رازی ندارد. مرگ هیچ دری نمیگشاید. مرگ پایان کار آدمی است. آنچه بر جای میماند همان چیزی است که فرد به دیگران داده است، همان چیزی که در خاطرهی دیگران باقی خواهد ماند. اگر روزی نوع بشر از میان برود، هر کاری که هر انسانی تا به حال کرده است، هر چیزی که آدمیان به خاطرش زیستهاند و بر سرش با یکدیگر جنگیدهاند، از جمله تمامی نظامهای اعتقادی دنیوی یا ماوراء طبیعی، پوچ و بیمعنا خواهند شد.
#نوربرت_الیاس
#تنهایی_دم_مرگ
@Sadegh_Hedayat©
بچه هاييكه هنوز به دنيا نيومدند سالها بعد اسم جوان مشهدى رو در شرايطى خواهند شنيد كه يك روايت براش باقى مونده: مبارزه كرد و در راه باورش؛ مرد…
و اين قسمت باشكوه ماجراست كه آيندگان اتفاق اين سالها رو با آدم هايى به ياد خواهند آورد كه قصه هاشون رو خودشون رقم زدند. حتى با دستانى كه از خون رنگين بود. مبارزه با نجاست و شرارت والاترين اتفاق انسانى قابل تجربه ست. انتخاب درست در جاييكه يا ميكشى يا كشته ميشى، رسيدن به نقطه ى هبوط انسانيه. اونهاييكه بلد شدند قدم هاشون رو به اين نقطه خودشون بردارند ماندگارند. و اين مهمترين دليله كه چرا همه ما فراموش خواهيم شد در حاليكه زنده ايم و مجيدرضا جاودانه خواهد ماند… .
"از کانال شوکران جام عدم"
هرجا بروید آدمهایی هستند که بهشان بد نمیگذرد، اگر فردا ببینید همهی کرهی زمین شده خاک و خاکستر، کهکشان پروتون، باز توی یک سوراخِ کوهی یک مشت حشری پیدا میکنید گرمِ کنش و مکش و کِیف و بخور و برین، فسقِ کامل... توفان و عیشِ هرکی هرکی!
قصر به قصر
لویی فردینان سلین
@Sadegh_Hedayat©
با خودم عهد بسته بودم تا زمان نشر نامه به ماهک، دیگر چیزی از آن نگذارم. ولی امروز این بریده از #بوف_کور را در کافه هدایت دیدم، دلم نیامد نگویم که این بخش #نامه_به_ماهک، اشاره مستقیم به این بخش از بوف کور دارد:
... افسوس که برای همیشه بسته شد آن روزنهای که تو را از آن میدیدم و دهانم از حیرت باز میماند.
همانجا که تو غرق در اندیشههای خود بودی و من در پسکوچههای شهر حیرت، سرگردان از اینکه چطور ساعتساز کور طبیعت، میتواند آناندازه خوشسلیقه باشد که تو را بیافریند...
#نامه_به_ماهک
#آبتین_پوریا
@abtinpouria
ای درس عشقت هر شبم، تا روز تکرار آمده
وی روز من بی روی تو، همچون شب تار آمده
ای مه غلام روی تو، گشته زحل هندوی تو
وی خور ز عکس روی تو، چون ذره در کار آمده
ای در سرم سودای تو، جان و دلم شیدای تو
گردون به زیر پای تو، چون خاک ره خوار آمده
جان بنده شد رای تو را، روی دلآرای تو را
خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده
چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم میبری
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده
تا نرد عشقت باختم، شش را ز یک نشناختم
چون جان و دل درباختم، هستم به زنهار آمده
ای جزع تو شکر فروش، ای لعل تو گوهر فروش
ای زلف تو عنبر فروش، از پیش عطار آمده
#عطار
#حسام_الدین_سراج
#تنبور
@Sadegh_Hedayat©
وظیفهی ماست که مردم را احمق نگه داریم، تا سر به گریبان خودشان باشند و تو سر هم بزنند!... همیشه در این آب و خاک دزدها و قاچاقچیها همه کاره بودهاند؛ چون که مقامات صلاحیتدار خارجی اینطور صلاح دیده اند... اشتباه نکنید، ما نمیخواهیم که شما بروید و نماز و روزهی مردم را درست بکنید؛ برعکس ما میخواهیم که به اسم مذهب، آداب و رسوم قدیم را رواج بدهیم. ما به اشخاص متعصب سینهزن و شاخ حسینی و خوش باور احتیاج داریم، نه دیندار مسلمان!
حاجی آقا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
میخواستم با خود بگویم: زندگی خوشی است اما نمیشد درباره زندگی من حکم کرد چون فقط طرحی بود؛ من وقتم را صرف کرده بودم که از محل حساب ابدیت چک بکشم ، هیچ چیز نفهمیده بودم. تاسفی هم نداشتم: درباره خیلی چیزها می توانستم تاسف بخورم مثل مزه مشروب مانزانیلا یا آب تنی هائی که در تابستان در یک برکه کوچک نزدیک قادسیه می کردم. اما مرگ همه کیف و لذت آنها را از بین برده بود.
#ژان_پل_سارتر
#دیوار
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
آیا ادبیات داستانی هدایت حقیقتا تکرار ناپذیراست و همین یگانگی او را متمایز می کند؟ پاسخ بسیاری به این پرسش منفی است و حقیقت هم این است که نویسندگان درخشان دیگری حتی با مهارت ادبی بیشتر همچون او ماندگار نشده اند.آیا فعالیت های خارج از موضوع داستان نویسی است که به هدایت چنین جایگاهی می دهد؟ پاسخ این سوال هم مثبت نیست چرا که بسیاری دیگر و بسیار جدی تر از هدایت به موضوعاتی که او خیلی پراکنده به آن توجه کرده، پرداخته اند و چنینی اثری نگذاشته اند. اما آنچه که روشن است نگاه نقادانه و پیشرو هدایت به شرایط پیرامون و تیزبینی درخشانش در شناخت جریانهای اجتماعی که گاه به پیشگویی های باور نکردنی درباره آینده اجتماعی ایران شبیه می شود، او را از سایر نویسندگان و روشنفکران هم عصرش جدا میکند.این نگاه را در متن های حاشیه ای او بیشتر می توان پیدا کرد. در عین حال هدایت ورای همه ویژگیهای متمایز کننده ،بدل به نماد و نشانه روشنفکری در صد سال گذشته ایران شده است. بی تردید آنچنان که او در طی هفتاد سال گذشته با پذیرش و یا انکار افکار عمومی مواجه بوده است،دیگران نبوده اند. از سوی دیگر مردمی شدن نام هدایت ، چه از زاویه موافقین و چه مخالفین ، گرچه با انزوا و تنهایی در سالهای حیاتش ناسازگار است، اما به نظر در بستر همین ناسازگاری است که اسطوره هدایت شکل می گیرد.
#محسن_شهرنازدار
بخش دوم
@Sadegh_Hedayat©
تکمیلی؛ ربایش توماج صالحی در خیابان و بدون ارائه هرگونه حکم قضایی، کارت شناسایی و با ضرب و شتم شدید همراه بودهاست. براساس اطلاعات تایید نشده ماموران لباس شخصی با قنداق تفنگهای کلاشینکف و کلت کمری توماج را ضرب و شتم کرده و به او آسیب زدهاند.
Читать полностью…#صادق_هدایت در تاریخ معاصر ایران جایگاهی فراتر از یک نویسنده دارد.این ادعا را حجم بسیار بالای نقدها و نظراتی که گروههای مختلف اجتماعی در طی چندین نسل درباره او گفته اند و نوشته اند، تصدیق می کند.نخبگان او را به عنوان نویسنده ای شهیر که پایه گذار نوول نویسی در ادبیات داستانی معاصر است، و نیز به مثابه یکی از نشانه های مهم روشنفکری معاصر ایران می شناسند.این جایگاه با آنکه امروز بیش از نیم قرن از خودکشی او می گذرد،نه تنها کمرنگ نشده که رفته رفته موقعیتی تغییر نیافتنی یافته است؛ به گونه ای که نام هدایت بر تمامی نویسندگان ادبیات داستانی بعد از او و نیز روشنفکری معاصر ایران سایه دارد. با این حال نام و آثار هدایت رفته رفته در جامعه سنتی ایران در یک حوزه ممنوعه قرار گرفت و تقریبا در همه دوران سلطه اجتماعی و سیاسی سنت،ممنوع بود.به طوری که با وجود اهمیت و اثرگذاری ویژه هدایت در پیدایش نوول نویسی و ادبیات داستانی ایران،نام او به ندرت می آید.
#محسن_شهرنازدار
بخش اول
@Sadegh_Hedayat©
سایت | آرشیو تلگرام | انجمن گفتگوی آوای بوف | فهرست کتابها
━⊰❀🦉❀⊱━
AVAYeBUF.com |avayebuf"> youtube | Instagram | twitter
⬆️
سایت | آرشیو تلگرام | انجمن گفتگوی آوای بوف | فهرست کتابها
━⊰❀🦉❀⊱━
AVAYeBUF.com |avayebuf"> youtube | Instagram | twitter
⬆️
سایت | آرشیو تلگرام | انجمن گفتگوی آوای بوف | فهرست کتابها
━⊰❀🦉❀⊱━
AVAYeBUF.com |avayebuf"> youtube | Instagram | twitter
⬆️
منتشر شد
نامه به ماهک
بهقلم آبتین پوریا
نامه به ماهک، کتابی خودگویا است و بهتر است توضیحی پیرامون آن نگذارم.
تنها یک توضیح مختصر را لازم میدانم و آن اینکه خواندن این اثر برای اهالی کتاب لذتبخشتر است.
این کتاب، جدای از ادبیات عاشقانه خاص خود، اشارات و تلمیحهای زیادی به داستانهایی دارد که برای درک کامل آن بهتر است سابقه مطالعه کتابهای دیگری را داشت.
از جمله کتابهایی که بیشترین اشاره به آنها شده است می توان به
بوف کور، گیلگمش، کمدی الهی، سینوهه، مخزنالاسرار، کتاب مقدس و اشعار ویرژیل
اشاره کرد.
@abtinpouria
💢⭕️بیانیه مهم خانواده جاویدنام نوید افکاری درپی اتفاقات تلخ مراسم اهدای نوبل
تا بهحال در گورستانها قدم زدهاید؟ به چهره عزاداران دقت کردهاید؟ در گورستان، حرفی برای گفتن لازم نیست؛ آنجا فقط غم و درد است که بین آدمها رد و بدل میشود. در گورستان کسی قهقهه نمیزند. در گورستان کسی روی میز ضرب نمیگیرد. در گورستان کسی با خنده و شادی و بشکن آواز نمیخواند.
ما در عمق سیاهی گورستانی به پهنای ایران ایستادهایم و مبهوت شمایی شدهایم که ظاهرا خود را نماینده ما خواندهاید. حالا شما یک بار بدون آنکه به فکر منفعت خود باشید، بدون آنکه فقط به فکر عکس گرفتن با رنج ما باشید تا جایزهی فلان جهنمدره را از آن خود کنید، به ما نگاه کنید. خودتان خجالت نمیکشید که زخم و عزای ما را به تمسخر میگیرید؟
نه! سؤال بیجاییست. شما سالهاست وقتی دوربین و میکروفون به سمتتان میآید یاد سرگرمی و صحنهگردانیهایتان میافتید. شمایی که کوچکترین نسبتی با ما ندارید. شمایی که شکنجه و تعرض و عذاب زندان ما را به رقص و آواز برای جهانیان ترجمه میکنید. شمایی که نمیفهمید اگر اینجا هنوز رقصی باقیست رقصه گلوله و باتوم بر روی تن این مردم بیگناه است.
شمایی که در نشست و برخاستهایتان با آنانی که ما را به این روزهای سیاه نشاندهاند، هیچ حدّومرزی ندارید و یک روز ما را آکتورهای خیابانی میبینید و روز دیگر جمعیت بیسری که باید رهبریشان کنید؛ نمایندهی ما شدهاید؟ نه… شما، خیلی حقیرتر از آنید که ما را نمایندگی کنید. کنار بایستید. ایرانی که ما در آن زندگی میکنیم سالهاست در حال احتضار است و شما اصرار دارید این تقریبا جنازه را با اطوار و اصلاح زنده کنید. و ما، مایی که به ناممان میکروفون برداشتهاید و به کام خودتان در آن چهچه میزنید، به تکتک شما هشدار میدهیم که از سر راه ما کنار بروید.
شمایی که فقر را نمیفهمید. شمایی که قتل و تحقیر و تعرض و تجاوز و کودکان شیمیاییشده و تنهای تکهپاره ما در زیر گلولهها در لابهلای صدای قهقهها و ضربگرفتن سرانگشتانتان بر روی میز گم میشود. شما رهبر مایید؟ شما رهبر جوانانی هستید که لباسهایشان را دریدند و سینه خود را در مقابل گلوله سپر کردند؟ شما و قهقههایتان، ضجههای هزاران مادر داغدار و پدر کمرشکسته را نمایندگی میکنید؟ شمایی که تصمیم گرفتید این سیاهی را به شکل یک نمایش جذاب و دیدنی روی صحنه ببرید تا حوصلهی میزبان سر نرود؛ شمایی که در نشست و برخاستهایتان با آنانی که ما را به این روزهای سیاه نشاندهاند، هیچ حدّومرزی ندارید و یک روز ما را آکتورهای خیابانی میبینید و روز دیگر جمعیت بیسری که باید رهبریشان کنید؛ نمایندهی ما شدهاید؟ نه… شما، خیلی حقیرتر از آنید که ما را نمایندگی کنید.
کنار بایستید. ایرانی که ما در آن زندگی میکنیم سالهاست در حال احتضار است و شما اصرار دارید این تقریبا جنازه را با اطوار و اصلاح زنده کنید. و ما، مایی که به ناممان میکروفون برداشتهاید و به کام خودتان در آن چهچه میزنید، به تکتک شما هشدار میدهیم که از سر راه ما کنار بروید. دشمن ما جمهوری اسلامی است و برای نابودیش هر که را مانعمان شود نابود میکنیم؛ با هیچ احدی هم شوخی و تعارف نداریم. ما از شما، اصلاحات و نمایندگانش با خون عزیزانمان گذر کردهایم. انگشت در زخمهای ما نچرخانید. ما با شما هیچ نسبتی نداریم.
۲۲ آذر ۱۴۰۲ - خانوادهی نوید افکاری
انتظار تسلی نمیبخشد . آنان که منتظرند هیچ چیزی برای تسلی ندارند .
#انتظار_فراموشی
#موریس_بلانشو
@Sadegh_Hedayat©
من عاقل بودم، اگر چنین میپسندی، چون هر لحظه آمادهی مرگ بودم، اما نه به آن علت که به همهی کارهایی که به عهدهام واگذار شدهبود رسیده بودم، بلکه بیشتر به این دلیل که هیچکدامشان را انجام ندادهبودم و حتی امید آن را نداشتم که هرگز بتوانم انجام دهم.
#یادداشتها
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©️
آنچه را که عاشقانه دوست میداری، بیاب
و بگذار تو را بکشد
بگذار غرقت کند
در آنچه که هستی
بگذار بر شانههایت بچسبد
سنگینت کند
تو را به سمت پوچی ببرد
بگذار تو را بکشد و تمامت را ببلعد
زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت
دیر یا زود
اما چه بهتر
آنچه که دوستش میداری بکشدت...!
#چارلز_بوکوفسکی
@Sadegh_Hedayat©
ناگهان از سوراخ هواخور رَف چشمم به بیرون افتاد؛ دیدم در صحرای پشت اطاقم پیرمردی قوز کرده، زیر درخت سرو نشسته بود و یک دختر جوان- نه، یک فرشته ی آسمانی- جلوی او ایستاده خم شده بود و با دست راستش گل نیلوفر کبودی به او تعارف میکرد، در حالی که پیرمرد ناخن انگشت سبابه ی دست چپش را می جوید.
دختر درست مقابل من واقع شده بود، ولی به نظر می آمد که هیچ متوجه اطراف خودش نمی شد. نگاه می کرد، بی آنکه نگاه کرده باشد؛ لبخند مدهوشانه و بی اراده ای کنار لبش خشک شده بود. مثل اینکه به فکر شخص غائبی بوده باشد. از آنجا بود که چشم های مهیب افسونگر، چشم هایی که مثل این بود که به انسان سرزنشِ تلخی می زند، چشم های مضطرب، متعجب، تهدید کننده و وعده دهنده ی او را دیدم و پرتو زندگی من روی این گودی های براق پر معنی ممزوج و در ته آن جذب شد..
این آینه ی جذاب همه ی هستی مرا تا آنجایی که فکر بشر عاجز است به خودش می کشید. چشم های موربِ ترکمنی که یک فروغِ ماوراءطبیعی و مست کننده داشت، در عین حال میترسانید و جذب میکرد. مثل اینکه با چشم هایش مناظر ترسناک و ماوراءطبیعی دیده بود که هرکسی نمی توانست ببیند. گونه های برجسته، پیشانی بلند، ابروهای باریکِ به هم پیوسته، لبهای گوشت آلوی نیمه باز، لبهایی که مثل این بود که تازه از یک بوسه ی گرم طولانی جدا شده ولی هنوز سیر نشده بود. موهای ژولیده ی سیاه و نا مرتب دور صورت مهتابی او را گرفته بود و یک رشته ی از آن روی شقیقه اش چسبیده بود. لطافت اعضا و بی اعتنایی اثیری حرکاتش از سستی و موقتی بودن او حکایت می کرد. فقط یک دختر رقاص بتکده ی هند ممکن بود حرکات موزون او را داشته باشد.
حالت افسرده و شادیِ غم انگیزش، همه ی اینها نشان می داد که او مانند مردمان معمولی نبود. اصلا خوشگلی او معمولی نبود.
او مثل یک منظره ی رویای افیونی به من جلوه کرد.. او همان حرارت عشقیِ مهر گیاه را در من تولید کرد. اندام نازک و کشیده با خط متناسبی که از شانه، بازو، پستانها، سینه، کپل و ساق پاهایش پایین می رفت، مثل این بود که تن او را از آغوش جفتش بیرون کشیده باشند، مثل ماده ی مهر گیاه بود که از بغل جفتش جدا کرده باشند. لباس سیاه چین خورده ای پوشیده بود که قالب و چسب تنش بود...
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
صادق هدایت
دکتر قربان عباسی
هدايت را میتوان دليرترين و روشنبينترين نويسندهی ايران دانست که بدون هيچ واهمه و ملاحظهای، عقبماندگی، تحجر و تاريکانديشی و مردهپرستی فرهنگ و جامعهی ايرانی را از منظر هستیشناسی عصر جديد مورد انتقاد قرار داد.
وجه تمايز هدايت با شاعران و نويسندگان تجددخواه زمان خود در اين است که در نزد او هستیشناسی عصر جديد به يک تجربه و فرايند درونی تبديل شده و نگاه و فرهنگ او را در قاب خود نشانده است. اين سخن را دربارهی همگنان او نمیتوان گفت و حتی دربارهی "نيما یوشیج"، "احمد شاملو" و يا "فروغ فرخزاد"، به طور مشروط و محدود صادق است.
آثار هدايت و به ويژه "بوف کور" را میتوان در کادر "پروژهی روشنگری" ارزيابی کرد. افق فلسفی تاريخی در نگاه هدايت به همان چشماندازی تعلق دارد که "دکارت" و "کانت" مسیرهای اصلی آن را به روی انسان عصر جديد گشودند.
هدايت در "بوفکور" به تجربهی هستی شناسی خود لباس داستان پوشاند اگر "راوی"، "يک مخلوط عجيب" و "مردهی متحرک" است، به علت تعليق او ميان دنيای قديم و دنيای جديد است. اين تعليق اساس هستی شناختی دارد: در يکسوی آن عالم مثال يعنی "سنت" و در سوی ديگر جهان واقع يعنی "مدرنيته" ايستاده است. "راوی" در "بوف کور" ناتوان از گسست از "مثال" است و اهميت کتاب هدايت آشکار کردن بنيان هستی ناتوان ما در واقعيت جهان عصر جديد است.
ترويج يک فکر، اقبال به يک اثر، به زمينههای اجتماعی مساعدی نيازمند است. نيروهای اجتماعی معينی بايد وجود داشته باشند که آن فکر را بپذيرند و آن اثر را حاوی خواستها، آرزوها، عواطف وانديشههای خود بيابند.
در شرايط امروز، هدايت در اذهان گروههای بزرگ زنان و مردان نسلهای جوان ايران تولد تازه پيدا کرده است. آثار هدايت، به ويژه"بوف کور"در گسترهی وسيعی خوانده میشود و مورد بحث قرار میگيرد و اين بههيچ رو پديدهای تصادفی نيست، و میتوان آنرا پیامد تجربهی انقلاب ۵۷، انقلاب جهانی اطلاعات و ارتباطات، تحول روانشناسی اجتماعی و رشد و بلوغ نيروهای اجتماعی مدرن در ايران دانست.
در "بوف کور" موضوع اصلی گسست از "سايه" و بيرون آمدن از "تاريکی" است. اين موضوع در متن مواجههی "راوی" با يادمانهايی که به هستی قديم – به عالم مثال- تعلق دارند تبيين شده است. "راوی" در اين مواجهه در پی يافتن خويش، در جستجوی فرديت خود و دست يافتن به اختيار و آزادی است. همزبانی هدايت با نسلهای امروز ايران که پيکارشان معطوف به حقوق و آزادیهای فردی است و پيام نيرومند کتاب او که انسان ايرانی را بيرون از "حبس سايهها" و "تاريکی" قرون وسطا میطلبد، هدايت را نويسندهی محبوب نسلهای جوان کشور کرده است.
کتاب هدايت که متأثر از شکست انقلاب مشروطيت ايران است، در عين حال تجربهی نسلی است که در بهمن ١٣٥٧ انقلاب کرد، کتاب نسلی است که در انقلاب متولد شده و با انقلاب زيسته است، اما "وقت" نگاه کردن چون رسيد ديد زندگیاش در ظلمات "يک تناقض" در تاريکی فرو رفته: "... نه تنها جسمم بلکه روحم هميشه با قلبم متناقض بود و با هم سازش نداشتند".
جسم و روح خود را در حبس سايهها ديد و قلباش را در هوای آزادی. خود را ناکام و در اسارت ديد. ديد پوسيده، کرم انداخته و در حال تجزيه است، درست مثل "راوی" در "بوف کور".
در کتاب هدايت علت ناکامی و اسارت و تباهی در خود"راوی" – که ما هستيم- نموده شده است: "ديوی" در درون ماست که ما را ناکام میکند و همدم با اسارت و تباهی و مر گ میسازد.
پس از هشت دهه، خروش حسرتبار و درد اندود "راوی": نتوانستم خود را از دست ديو درون نجات بدهم...، بغض مانده در گلوی ماست...
@Sadegh_Hedayat©
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
سعدی
@Sadegh_Hedayat©
هدایت نوعی نگاه منحصر به فرد برای نیل به ترقی و اصلاح امور در جامعه سنتی دارد که با نسخه دیگر روشنفکران زمانه اش متفاوت است. نسخه هدایت هرچند کمی ناسیونال رومانتیک است، کمی یکسویه قضاوت می کند و گاهی لجوج و یکدنده پای حرف خویش می ایستد، در یگانگی و منحصر بودن هیچ کم ندارد . در اینکه نگاه او برخاسته از حقیقت تجدد ایرانی است و بسیار واقعی تر از سایر تجویزهایی است که روشنفکران ایرانی برای تجدد و ترقی ایران نوشته اند؛ نزد بسیاری از مفسرین شکی نیست.انتقادهای به ظاهر غیر سازنده او، مثل بوفی که در تاریکی می بیند، زوایای تاریک ناکامی های فرهنگی و اجتماعی ایران را گوشزد می کند. او برآمده از واقعیت فرهنگی جامعه است و با حقیقت زمانه نسبتی عمیق تر از سایرین دارد.
#محسن_شهرنازدار
بخش سوم
@Sadegh_Hedayat©
زاری و شیونی که سر بالین مُرده میکنند چنین میرساند که او هنوز به معنی تمام کلمه نمرده است. باید به این طرز مردن تن در بدهیم: ما بازی در میآوریم.
همچنین این جمله که روشنتر از جمله پیش نیست: "رهایی ما در مرگ است، اما نه این مرگ." پس در حقیقت ما نمیمیریم، اما چنین به دست میآید که زنده هم نیستیم، در حالی که زنده هستیم مُردهایم.
#صادق_هدایت
#پیام_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
امروز پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲ عدهای مامور لباس شخصی مسلح #توماج_صالحی را در خیابانی در بابل با برخوردی خشونتآمیز همراه با ضرب و شتم بازداشت کرده و به مکانی نامعلوم منتقل کردند. مسئولیت جان و سلامت او با جمهوری اسلامی است.
Читать полностью…در این لحظه تمام سرگذشت دردناک زندگی خودم را پشت چشمهای درشت، چشمهای بیاندازه درشت او دیدم، چشمهای تر و براق، مثل گوی الماس سیاهی که در اشک انداخته باشند.
#صادق_هدایت
#بوف_کور
@Sadegh_Hedayat©️