عروسک
تمام مسائل ما در رابطه با انسانها پیش آمده و مطرح است. حالا وقتی در رابطه با کسی قرار میگیری، خواه به تو احترام میکند یا اهانت، هر حرکت او از وجود بدلی او صادر شده است، نه از اصالت انسانی او. وجود بدلی او چیزی است قابل تشبیه به یک عروسک، به یک ماشین مکانیکی و خودکار.
هویت فکری مثل دستگاهی است که بوسیلهٔ عوامل خارج در ذهن ما جاسازی شده است. حرکاتش نیز از خارج کنترل میشوند. حالا تو اگر در نظر بگیری که طرفت یک دستگاه مکانیکی و مصنوعی است، واکنشت نسبت به آن با واکنشت نسبت به یک انسان مختار و مسئول فرق خواهد کرد.
توجه کردهای که انسان در رابطه با بچهها و آدمهای دیوانه چقدر راحت است!؟ علتش این است که در مقابل آنها احساس ضعف نمیکند، آنها را به صورت عوامل تعبیرکننده و ضربهزننده نمیبیند - عینا مثل اشیاء.
لم مذکور را تمرین کن و ببین در روابطت با دیگران چقدر راحت میشوی. در نظر بگیر این موجودی که دارد به تو توهین میکند خشونت و ناهنجاری میکند، پز شغل و زمین و خانهاش را برای تو میدهد و تو را دچار حساسیت میکند، یک عروسک پلاستیکی یا یک مجسمهٔ بیروح است.
کتاب «رابطه»
محمدجعفر مصفا
@mahfelekhodshenasi
-هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی.
برای اینکه شب قدرمان را درک کنیم ، باید به دنبال شناخت خودمان باشیم .
بفهمیم چه کسی هستیم ، چه چیزی میخواهیم ، کجای کار و کجای راه هستیم.
فرمودند در این شب ، دعا در چگونگیِ نوشته شدنِ مقدرات نقش دارد و دعایی که از روی صداقت باشد ، مستجاب است.
-صداقت در دعا یعنی چیزی را که به زبان جاری میکنید در عمل هم دنبال کنید ؛ از همین الان همانی باشید که میخواهید باشید . دعای زبانی با دعای عملی یکی باشد .
میگوید خدایا عقل مرا زیاد کن ، ولی دنبال عقل نمیرود.
---شبِ قدر یعنی شبِ شروع
عقل و فهم و شعور میخواهید ، ثروت میخواهید ، اخلاق میخواهید .......هر چه میخواهید ، از همین الان دنبالش باشید ......
-خواسته های ما ، متناسب با سطح شناخت و معرفت ماست .
هرچه سطح شناخت بالاتر باشد ؛ خواسته های ما متعالی تر میشود و بجایی میرسد که دیگر خواسته دنیایی نخواهیم داشت.
-از این بالاتر ، آدمی به جایی می رسد که همیشه در حال و در زمان است ، و آنقدر هوشیار و آگاه است که آن به آن ؛ خودش مدیریت و تقدیر میکند ؛ یعنی در زمان و به روز تصمیم میگیرد ؛ و این فقط ویژگی امام زمان علیه السلام است که آن به آن فیض میرساند.
باید حواسمان به خودمان باشد .
اینکه وظیفه مان چیست ، چطور داریم زندگی میکنیم ، چه کاری را باید انجام میدادیم که انجام ندادیم ، یا چه کاری را باید ترک میکردیم که نکردیم ...........
-آدمی باید برسد به جایی که ؛ همیشه در زمان و به روز باشد یعنی به خود باشد.
- اذا عَرفتَ فَاعمَل ما شِئت .
یعنی هر کاری که انجام دهد ، درست است .
در لحظه و آن ؛ تصمیمی میگیرد و کاری انجام میدهد که مورد رضای خداست و مقدرات هم همانی است که خدا میخواهد و خودش هم راضی میباشد.
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
با وجود ذهن و جسم و زندگی در دنیا، لازم و ضروری است که از ابزار و وسایل آن استفاده کنیم.
مثلا کسی که نیاز به غذا دارد، باید غذا بخورد، کسی که نیاز به محبت دارد باید محبت شود، کسی که اختلال روانی دارد باید درمان شود
اما درضمن باید به این حقیقت هم توجه داشته باشیم که همیشه قوانین عدل طبیعی وجود دارند که از آنها آگاهی نداریم، پس اگر غذایی نبود که بخوریم، یا محبتی نبود که دریافت کنیم، یا کسی نبود که ما را از مشکلات روانی خلاص کند، خود را نبازیم و به خدا و حق و طبیعت اعتماد کنیم.
سجاد جعفری
@mahfelekhodshenasi
یکدونه طلبکاری هم داشته باشی به همون اندازه بچّه ای.
لازمم نیست بگی..
(همینکه) تو خودت نق بزنی، شکایت کنی، ناشکری کنی، کفرانِ نعمت کنی، چرا اینجوری شد؟ این چه وضعشه؟
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
«نهایتا چه چیزی از زندگی میخواهی؟»
شماره ۱
پاسخ به این سوال، جهت و راهی را که باید بروی، روشن میکند.
این سوال به قدری مهم و اساسی و سرنوشت ساز است که اگر به پاسخ صحیح آن دست نیابی، نه تنها به هدف و مقصد اصلی خود نخواهی رسید، بلکه هرچه بیشتر حرکت کنی، از مقصد واقعی دورتر میشوی.
به فرض که ماشین خوبی داری، اما چگونه انتظار داری به هدف خودت نزدیکتر شوی درحالی که آن را نشانهگیری نکردهای، چراغ های ماشینت هم خاموش است. جاده هم نور ندارد!!!
به راستی چه امری مهمتر از اینکه هدف و خواستهی واقعی خودت را بشناسی و بفهمی که نهایتا چه چیزی از زندگی میخواهی؟
چرا به سرنوشت نهایی خود بیتوجهیم؟
شناخت سرنوشت نهایی ما مهمتر است یا شناخت اسلام و قرآن و پیامبران و امامان و دنیا و همهی علوم دنیا؟
نکند اسلام و قرآن و همهی اولیاء خدا هم برای این آمده باشند که ما را با سرنوشت نهایی خودمان آشنا کنند!
اگر چنین باشد، ما یک تکلیف انسانی و اساسی بیشتر نداریم و آن هم خودشناسی است.
اینجا قرار است به تو کمک کنیم تا هدف و خواستهی واقعی خودت را ببینی و بشناسی. چیزی که درون خودت هست، اما پنهان و مخفی است و تو توجه چندانی به آن نداری.
اینجا قرار نیست از بیرون اطلاعاتی به شما اضافه کنیم، کار ما اینجا فقط اشاره کردن است. و کار شما فقط نگاه کردن.
آغاز
بیا کمی عمیق شویم و با هم نگاه کنیم:
کمال و نهایت یک دانهی سیب چیست؟ اگر به کجا برسد و چه بشود، میگوییم کامل شده و به هدف نهایی از خلقتش رسیده است؟
پاسخ معلوم است! «سیب شدن»؛ یعنی اگر نهایتا یک سیب رسیده شود، به هدفش رسیده است.
مسیر رسیدن به آن هم معلوم است؛ باید در خاک مناسب کاشته شود، به اندازه آب بخورد، زمان بگذرد، نور خورشید بتابد، کم کم رشد کند، جوانه بزند، آرام آرام تبدیل به درخت شود، به وقتش شکوفه بزند و در نهایت یک «سیب» شود.
آیا میشود که ما یک دانهی سیب را بکاریم اما تبدیل به درخت پرتقال شود؟! معلوم است که نمیشود. از همان اول معلوم است و ما میدانیم که این دانه، قرار است چه میوهای بشود. شانسی نیست. حساب و کتاب دارد. هدفش مشخص است.
هدف نهایی یک نطفهی گربه چیست؟
آیا امکان دارد یک نطفهی گربه در نهایت تبدیل به یک سگ شود؟!
خیر! هدفش گربه شدن است؛
نیازهای غریزیاش که تامین باشد، خوب بخورد، بخوابد و تولید مثل کند، به کمال و نهایت خود رسیده است.
حالا برویم سراغ خودمان، «انسان».
هدف نهایی و کمال انسان چیست؟
آیا انسان مثل یک سیب، محدود به رشد نباتی و گیاهی است؟
آیا انسان هم مانند یک گربه، محدود به رشد جسمانی و تامین نیازهای غریزی حیوانی است؟ و در نهایت میمیرد و دیگر هیچ؟!
اگر این طور است، پس چرا ما با وجود تامین نیازهای نباتی و حیوانی، هنوز گمشده داریم؟!
چرا آرام نمیگیریم؟ چرا سیر نمیشویم؟!
این همه تشنگی و جستجو برای چیست؟
چرا انسان مانند موجودات دیگر قانع نیست، زیاده خواه است و دست به فساد میزند؟
ریشهی این زیاده خواهی چیست؟
هدف و مقصد نهایی ما کجاست؟
نهایتا چه چیزی از زندگی میخواهیم؟
و اگر به کجا برسیم، آرام میگیریم و مینشینیم؟!
اصلا آیا این سوالات جواب هم دارد؟
آیا ما میتوانیم پاسخ این سوالات را بیابیم و بفهمیم؟
بله. همهی این سوالات نه تنها پاسخ دارد، بلکه پاسخ آنها درون خودت است. فقط کافی است که صادقانه بخواهی که آنها را پیدا کنی.
آنگاه یک مربی، یک اشارهکننده پیدا میشود و شما را کمک میکند تا چشمانت را کم کم باز کنی، و حقیقت برایت روشن شود.
ادامه دارد...
سجاد جعفری
#خودشناسی_پیدایی 1
@GomshodeVaghei
@mahfelekhodshenasi
من کیستم؟
خیلیها فکر میکنن که مساوی با شغلشون هستن مثلا فردی خودش رو مساوی پزشک بودن میدونه و از همین پست و مقام هویت میگیره و به همین دلیل وقتی بازنشست میشه احساس بیخود بودن یا پوچی میکنه.
خیلیام هستن که هویت خودشون رو گره زدن به موجودی توی جیبشون هرچی عدد حسابشون
بالا میره احساس بودن بیشتری میکنن!
مردم معمولا خودشون رو با شغل و پول و اخیرا هم فالوور تعریف میکنن اما خود یا من چیست؟ آیا من من اسم و فامیلمه؟ داستان زندگیمه؟ تفکرمه؟ احساساتمه؟ دقیقا چیه؟
دقت کنید این پرسش ذاتا فلسفیه و بنابراین نمیشه پاسخی از جنس و سنخ ساینس بهش داد با وجود این به نظرتون منِ منِ شما کیست یا چیست؟
ابوذر شریعتی
@mahfelekhodshenasi
آبشار اطلاعات چیست؟
Information Cascade
ترجمه و بازنویسی: محمدرضا سلیمی
آبشار اطلاعات یا «سرازیری اطلاعات» زمانی اتفاق میافتد که فرد تصمیمی را بر اساس تصمیمهای دیگران میگیرد، درحالیکه اطلاعات و دانش خودش را که با اطلاعات و دانش دیگران دربارهی آن تصمیم مغایرت دارد نادیده میگیرد. این یک نظریه در حوزهی اقتصاد رفتاری است که پیامدهای مهمی برای بازارهای مالی در پی دارد. تشخیص این خطای شناختی (آبشار اطلاعات) و پیشگیری از آن به افراد کمک میکند تصمیمهای مالی بهتری بگیرند و از زیانهای اقتصادی کلان جلوگیری کنند.
اقتصاد رفتاری یا behavioural economics یکی از شاخههای نوظهور و جذابِ علم اقتصاد است که به بررسی تاثیر عوامل روانشناختی، اجتماعی و هیجانی بر رفتار و تصمیمگیری افراد در موقعیتهای اقتصادی گوناگون میپردازد. درواقع، اقتصاد رفتاری به مطالعهی تاثیر عوامل روانشناختی بر فرایند تصمیمگیری اقتصادی افراد میپردازد. بهعبارتدیگر، به دانش روانشناسی که به تصمیمگیریهای اقتصادی افراد و سازمانها میپردازد اقتصاد رفتاری میگویند. این دانش انتخابهایمان را بررسی و به تصمیمگیری بهتر کمک میکند. درواقع، اقتصاد رفتاری دانش روانشناسیِ اقتصادی است.¹ این رشته امکان درک بهتر ذهن انسان را در فرایند تصمیمگیری فراهم میسازد، زیرا از علوم اعصاب و روانشناسی کمک میگیرد.
خطاهای شناختی مولود اقتصاد رفتاری هستند که بنیانگذارانشان دانیل کانمن و آموس تورسکی بودند. هرچند پیشگامان دانش اقتصاد رفتاری ریچارد تیلر، دانیل کانمن و آموس تورسکی بودند؛ هربرت سایمون جامعهشناس، روانشناس و اقتصاددان آمریکایی در دههی ۵۰ میلادی با طرح نظریهی «عقلانیت محدود» پدربزرگ این رشته محسوب میشود.
آبشار اطلاعات یا سرازیری اطلاعات چگونه شکل میگیرد؟
تصور کنید فرید، سعید، وحید و حمید تصمیم گرفتهاند رمزارز (ارز دیجیتال) بخرند. این چهار نفر با دو گزینه مواجهند: فانتوم و تِتِر.
اولین تصمیمگیرنده فرید است. او صرفاً با دانش خودش تصمیم میگیرد فانتوم بخرد. دومین تصمیمگیرنده سعید است. او از تصمیم فرید برای خریدن رمزارز فانتوم آگاه است؛ سعید با توجه به اطلاعات خودش و تصمیم فرید تصمیم میگیرد فانتوم بخرد. او به فرید اعتماد دارد؛ به علاوه خودش هم بر اساس دانش و اطلاعات شخصیاش تصمیم گرفته فانتوم بخرد. و درنهایت او هم فانتوم میخرد.
سومین تصمیمگیرنده وحید است. فرض کنید وحید اطلاعات و دانش خودش را دربارهی خریدن رمزارز فانتوم و تتر نادیده میگیرد، و به دلیل اینکه فرید و سعید تصمیم گرفتهاند فانتوم بخرند او هم فانتوم میخرد. در اینجا آبشار اطلاعات یا سرازیری اطلاعات شکل میگیرد؛ یعنی اطلاعات از فرید به سعید و از فرید و سعید به وحید سرازیر میشود. درواقع، وحید هم اطلاعات خودش را دربارهی خریدن یا نخریدن رمزارز فانتوم نادیده میگیرد و سرانجام فانتوم میخرد.
آخرین تصمیمگیرنده حمید است؛ او از تصمیم فرید و سعید و وحید آگاه است و بدون در نظر گرفتن اطلاعاتی که خودش دربارهی رمزارز فانتوم و تتر دارد فانتوم میخرد، با این پیشفرض که فرید و سعید و وحید اشتباه نمیکنند. در اینجا نیز آبشار اطلاعات شکل میگیرد؛ یعنی اطلاعات مانند آبشار از فردی به فرد دیگر سرازیر میشود. درواقع، اطلاعات بدون تحلیل درست دهانبهدهان میشود و درنهایت همه یک تصمیم میگیرند: فانتوم میخرند.
پیامدها: معمولاً خطای شناختی آبشار اطلاعات زمانی روی میدهد که ارتباط کلامی مستقیم بین افراد وجود ندارد. در این خطای شناختی افراد صرفاً به شایعات، شنیدهها و مشاهدات عمومی واکنش نشان میدهند. بنابراین، آبشار اطلاعات به رفتار تودهای منجر میشود که در آن تصمیمگیرندگان هیچ دانشی را به فرایند تصمیمگیری جمعی و دانش عمومی اضافه نمیکنند.
در این خطای شناختی افراد در سرمایهگذاری و تصمیمگیری به طور متوالی از رفتار یکدیگر تبعیت میکنند. اگر اولین تصمیمگیرنده یعنی فرید فردی قابل اعتماد باشد، اما در زمینهی رمزارزها دانش کافی نداشته باشد؛ آنگاه درنهایت همهی افراد (فرید، سعید، وحید و حمید) با زیان مالی بزرگی مواجه خواهند شد.
سوال: پیشنهاد شما برای مقابله با این خطای شناختی چیست؟
📚 منابع:
۱. ۶۶ خطای شناختی در تصمیمگیری: پیامدها و راهحلها (پانوشت صص. ۲۵ و ۲۶)
2. https://www.investopedia.com/articles/investing/052715/guide-understanding-information-cascades.asp
آموزش تفکر نقادانه
@mahfelekhodshenasi
این داستان را حدود ۲۴ سال پیش خوانده بودم. اما به علتی، امروز برایم تداعی شد:
معلم کلاس اول دبستان، از دانشآموز پرسید: من یک سیب و یک سیب دیگر و یک سیب دیگر را به تو میدهم. چند سیب داری؟
دانشآموز به سرعت گفت: چهار سیب!
معلم عصبانی شد. دوباره سوال را تکرار کرد: من یک سیب و یک سیب دیگر و یک سیب دیگر را به تو میدهم. چند سیب دارییییییییییی؟
دانشآموز این بار با انگشتان خود شمرد و گفت: چهار سیب!
معلم بسیار عصبانی شد. یادش افتاد که آن دانشآموز، موز را خیلی دوست دارد. پرسید:
من یک موز و یک موز دیگر و یک موز دیگر را به تو میدهم. چند موز داری؟
دانشآموز به سرعت گفت: «سه موز»!
معلم از خلاقیت و دقت نظر خودش، احساس غرور کرد و برای آخرین بار پرسید:
خوب. حالا اگر یک سیب و یک سیب دیگر و یک سیب دیگر به تو بدهم چند سیب داری؟
دانشآموز گفت: چهار سیب! آخه من یک سیب در کیف خودم دارم!
به یاد داشته باشیم که وقتی با دیگران صحبت میکنیم و برای آنها استدلال میکنیم، آنها با ذهن خالی به سراغ ما نیامدهاند. به همین دلیل، با وجودی که ما اطلاعات و توضیحات خود را به آنها ارائه میکنیم، تحلیل و پاسخ آنها ممکن است با ما متفاوت باشد.
محمدرضا شعبانعلی
@mahfelekhodshenasi
ذهن ما، خواهی نخواهی، مدام در حال قضاوت کردنِ ارزشیِ دیگران و امور است. حتی اگر ذهنِ تحلیلی قدرتمندی هم نداشته باشیم، ذهن ارزشگذار بسیار قوی و سریعی داریم که تکامل آن را به ما بخشیده، تا بتوانیم با ارزشگذاری بر روی هر چیزی به حفظ و بقای خودمان کمک کنیم.
بیشتر ارزشگذاریهای ما هم بر اساس چیزی است که روانشناسِ برندهی نوبلِ اقتصاد، دَنیل کانمن (که چند روز پیش مرحوم شد) در کتاب تفکر کُند و سریع، آن را تفکر سریع یا مرتبه نخست مینامد.
نوعی قضاوت که فوری، در لحظه، و بدون بررسی، موشکافی، تحلیل منطقی و شواهد دقیق است. چیزی شبیه به تصمیم گیری در لحظه، به موقعِ احساس خطر یا چپ کردن ماشین در جاده.
مثلاً همینطور که در خیابان راه میرویم و آدمها را بار اول میبینیم، به طور خودکار ذهن ما درباره چندین محور داوری میکند: اینکه آیا طرف آدم خوبی است؟ آدم موفقی است؟ اخلاقش چگونه است؟ قابل اعتماد است؟ و چیزهایی شبیه اینها.
ما حتی آدمها را از روی عکسهایشان هم ارزشداوری میکنیم. حتی گاهی از روی عکسهای پروفایلهایشان.
همان چیزی که خودمان اسمش را میگذاریم شهود و ذوق و حس و هوش. کلی هم کیف میکنیم که من آدمشناسی بسیار قویای دارم. هیچ وقت اشتباه نمیکنم.
این گونه تفکر معمولاً خود تحققبخش هم هست؛ یعنی، اول تصمیم میگیرد و بعد شواهدی برای تایید خود پیدا میکند.
خب! ببَم جان، اگر اشتباه نمیکنی، پس این همه طلاقِ بعد از عاشقی و شکستِ بعد از اعتماد چیست؟
همه ما این قوه را داریم. تفکر سریع و نخستینی، که عمدتاً نوعی ارزش داوری بر اساسِ نسبتِ هر چیز به بقا یا رشد و سود و زیانمان است. بسیار هم لازم وحیاتی است. خیلی جاها ما فرصت تحلیل نداریم و باید در لحظه تصمیم بگیریم؛ یا آنکه یک مبنای اولیه برای تحلیلهای بعدی داشته باشیم.
اما مشکل آنجاست که این شکل از تفکر سریع اولیه، جای تفکر کند و مبتنی بر تحلیل دقیق و جستجوی شواهد را تنگ کند. مثلاً فکرش را بکنید که در کارهای اقتصادی یک نفر به جای تحلیل شرایط و اوضاع، به حس و احساس و شهودش تکیه کند. ممکن است دو سه مرتبه به طور شانسی موفق شود، اما تهش باخت است.
بخش زیادی از اخلاق و روانشناسی، در جهت تقویت تفکر کُند یا مرتبه دوم، و تعادل بخشی به تفکر سریع و مرتبه اول است. این نوع تربیت روانی و اخلاقی هم مربوط به درون است، و هم مربوط به اِبرازهای بیرونی. یعنی هم باید درونمان را از خامیها یا آلودگیها تطهیر کنیم، و هم پرده نمایش بیرونیمان را تمیز و پاک نگه داریم. نه به هر چیزی فکر کنیم، و نه هر چیزی را به زبان آوریم.
قضاوتهای ما خیلی مواقع صرفاً یک سری برداشتهای ذهنی (به اصطلاح، سابجکتیو) است که عموما بر اساس احساسات و هیجاناتِ شخصی خودشان است؛ یعنی ذهنیاتی که اعتبارِ منطقی آنچنانی ندارد.
وقتی قضاوت میشوید، بهترین واکنش این است که با حفظِ آرامش، صبوری و رویِ خوش، فقط گوش دهید؛ کوچکترین واکنشی نشان ندهید که به بحث بیانجامد. فقط بشنوید؛ چون از یک سو به طرف مقابلتان حسِ خوبی منتقل میشود؛ یک جور حسِ خوشایندِ پذیرش از سویِ شما. و از سویِ دیگر، ممکن است در این لابِلا هم چیزها و نکات خوبی گیر شما بیایند که باعث رشدتان شود. و از طرف دیگر، یک بحث معمولی را با سکوتتان، به یک چالش احمقانه تبدیل نمیکنید که چند روزی گند بزند به روح و روان و زندگی تان.
اتفاق جالبی برایم افتاد که این نکته را نوشتم. صبح، ساعت هشت، که وارد دانشگاه شدم یکی از همکارانی که هر روز من را میبیند جلو آمد و با تعجب گفت: چقدر لاغر شدهای. خیلی هیکلت خوب شده است.
آن روز دو تا کلاس داشتم. حدود ساعت یک ظهر از کلاس بیرون آمدم. یعنی حدود چهار ساعت گرسنگی که قاعدتاً باعث میشود آدم کمی لاغر بشود. اما جالب آن است که یکی دیگر از همکاران، که او هم از قضا هر روز من را میبیند، جلو آمد و با خنده گفت: فلانی چقدر گرد و چاق و قلنبه شدهای. داری جزو علمای برجسته میشوی.
اما جالبش میدانید کجاست؟
اینکه بر خلاف قضاوتهای ذهنی آن دو نفر؛ بر اساس ترازو (یعنی معیارِ عینی) در دو سال گذشته من حتی ده گرم هم نوسان وزن نداشتهام. و وزنم ثابت بوده است.
تازه این دو قضاوت از سوی دو نفر آدمی بود که تاثیر آنچنانی در زندگی من ندارند (با وجودِ محترم بودنِشان)؛ آن هم روی موضوعی که اهمیت چندانی هم برایم ندارد.
اما باور کنید همین قضاوتهای ذهنیِ ساده و کم اعتبار، برای برخی به راحتی تبدیل به یک بحران روانی یا واقعی میشود؛ خصوصاً اینکه چنین قضاوتهایی از سویِ انسانهای مهمتر، و در مورد موضوعات مهم در زندگیشان نیز باشد.
نتیجه آنکه، باور کنید سکوت و لبخند، خیلی مواقع بهترین و شفابخشترین شکلِ رابطه، و کم هزینهترینِ آن است. هم برای طرف مقابل، هم برای خودتان.
✍ دکتر محسن زندی
@mahfelekhodshenasi
خدایا عاقبتِ ما را بخیر کن..
خب دیگه به خدا گفتیم، بریم دنبال زندگیمون🚶♂️!!
عاقبتت خودتی، باید بِخیرش کنی، یعنی به خود بیای.
سجاد دارایی
@mahfelekhodshenasi
♻️ نسل مجازی
🚫ساکت بودن کودکتان نشانه سالم بودنش نیست
بذارید بچهها بازی بکنن، بریزند، بپاشند، جیغ بکشند، زمین بخورند، در بازیها برنده و بازنده بشن، دعوا و آشتی بکنند و...
این کنترل کردنها از طریق گوشی موبایل و پخش فیلم نتیجهای جز مصنوعی کردن کودکان ندارند.
سیمکشی عاطفی و اجتماعی مغز کودک از طریق تماس و ارتباط و گفتوگو با افرادی که در طی روز با آنها رو به رو میشوند شکل میگیرد.
این تعامل و گفتوگوهاست که مدار مغز را قالببندی میکند.
بنابراین هر چقدر کودک تعامل کمتری با مردم اطرافش داشته باشد و در عوض به صفحات دیجیتالی خیره شود، سواد عاطفیاش ناقصتر خواهد شد.
✍ محمد عینی زاده
@mahfelekhodshenasi
خدا کیست؟ آدرسش کجاست؟ خانه اش کجاست؟ چگونه با ما سخن میگوید؟ ما چگونه از او بپرسیم و پاسخ بگیریم؟ آیا راهی از ما به او هست؟
آری، نه تنها راهی هست، بلکه بسیار نزدیکتر از همهی آدرسهای دیگر است!
خودش فرمود:
انّی قریب
قطعا من نزدیکم
اجیب دعوة الداع اذا دعان
اجابت میکنم کسی که مرا بخواند
باور نمیکنی؟
همین الان
برای چند ثانیه، کار و افکار و آرزوهایت را درنظر نگیر
صادقانه بخواه
و کمی صبر کن
نتیجه شگفتانگیز است
خدا، دیدنی است
نه با چشم سر
نه با چشم تصورات و افکار
بلکه با چشم فهم و قلب
@GomshodeVaghei
گفت آسان گیر برخود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
- اگر برای دنیا بیش از اندازه ای که ارزش دارد حساب باز کنید ، سخت گرفته ايد و کسی که دنیا را سخت بگیرد ، دنیا هم به او سخت میگیرد و برایش سخت میگذرد.
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
✨ آيا ترس كودك با تكرار ترس، ميريزد؟
خيلي از ما عقيده داريم با در قرار دادن كودك در رابطه با ترس، باعث ريختن ترس كودك مي شويم. اما انچه در حقيقت مي ريزد، اعتماد كودك به ماست. كودك بي پناه، تنها ما را خداي خود ميشناسد. ما قرار است دنياي امني براي فرزندمان مهيا كنيم.
اشتباه ديگر، نفي احساس كودك است. جملاتي نظيره: اين كه ترس نداره، نترس هيچي نيست، قول ميدم هيشكي زير تختت نيست، لوس بازي در نيار، بايد شجاع باشي، بزرگ شدي نبايد بترسي... تنها به كودك اين پيام را ميدهد هيچ كسي احساسات او رو نميفهمد و يا او اشتباه احساس ميكند، بنابراين اضطراب به ترس اضافه مي شود.
چرا كودكان مي ترسند؟
كودكان با سه ترس طبيعي به دنيا مي ايند:
١. ترس از هر پديده جديد و تازه، كه ميتوان در برخي از نوزادان و كودكان ان را مشاهده كرد.
٢. ترس از صداي بلند كه باعث وحشت در كودكان و نوزادان ميشود.
٣.ترس از خالي شدن ناگهاني زير پا و به دنبال ان احتمالا ترس از بلندي
انسان بين ٢ تا ٥ سالگي ترس از حيوانات كوچك و تاريكي را تجربه ميكند.
٦ تا ٩ سالگي ترس از حوادث طبيعي مثل طوفان رعد و برق و حتي باران و برف
٩ تا ١٢ سالگي ترس از بيماري و مرگ
١٣ تا ١٦ سالگي قضاوت و نظر مردم براي نوجوان اهميت ويژگي را پيدا ميكند.
به طور كلي كودكان و نوجوانان انساني در مسير تكامل خود اين ترسها را تجربه ميكنند.
كه شدت و ضعف ان در كودكان متفاوت است.
كودكان تا هفت سال بسيار تخيلاتي هستند و فرق بين تخيل و واقعيت را نميدانند. بنابراين ديدن كارتون يا شنيدن داستان ميتواند باعث ترس در كودكان شود.
بازي هاي كامپيوتري دليل ترس و كابوس در كودكان است.
ترساندن يا تهديد كودك از خدا، جهنم، پليس، لولو و غيره تاثيير بدي در كودك دارد.
كودكاني كه بيشتر از بقيه كودكان مي ترسند ميتوانند زمينه ارثي وسواس يا اضطراب را داشته باشند.
با ترس كودكان چه كنيم:
اولين قدم تاييد ترس كودك است. "مي دونم مي ترسي" اين جمله مهر تاييد بر احساس كودك است. هرگز احساس كودك را نفي نكنيد.
قدم بعدي صحبت با كودك است. بگذاريد در مورد ترسش با شما صحبت كند. از او بخواهيد ايا ميخواهد با ترسش كنار شما روبرو شود؟ بپرسيد چه كمكي مي توانيد انجام دهيد؟
به كودك اطمينان دهيد شما مراقبش هستيد. با هم در را قفل كنيد. با هم زير تخت را چك كنيد. چراغ اتاق خواب و راهرو را روشن بگذاريد.
اگر از تنها خوابيدن ميترسد، مدتي را كنار تختش بخوابيد بدون انكه دستش را بگيريد.
كودك را به بهانه ترس هرگز به رختخوابتان نياوريد.
🍃___
🎌 #ترس_کودک
✒ #علیپور_روانشناس
#کانال_آکادمی_رواندرمانی
@mahfelekhodshenasi
کسی که خودش را دوست نداشته باشد، نه دوستی کس دیگری نسبت بخودش را باور میکند و نه میتواند دیگری را دوست داشته باشد.
محمدجعفر مصفا
@mahfelekhodshenasi
#اخرجوا_من_الدنیا_قلوبکم
#شبهای_قدر_شبهای_گذشت
#از_همه_بگذریم
#چرا_گذشت_کردن_سخت_است؟
#گذشت_از_دنیا_یعنیغصهدنیانخوردن
#راضی_به_تقدیر_خدا = آرامش
استاد حسین نوروزی
http://khodshenasi.me
نگاه نکن دلت چی میخواد
همیشه سعی کن
ببینی حق چیه
ببین چی درسته
ببین چی زیباتر و بهجاتر و مفیدتره
همون کارو کن.
این همون کاریه که خودت واقعا از ته دلت و در اعماق وجودت میخوای و راضی بهش هستی و باهاش آروم میگیری
سجاد جعفری
@mahfelekhodshenasi
«چرا آرام نمیگیریم؟ چرا سیر نمیشویم؟!»
شماره ۲
بیا با یک مثال شروع کنیم
چه غذایی را از همه بیشتر دوست داری؟ قرمه سبزی، پیتزا، کباب، .... ؟
آن غذایی که گاهی اینقدر میخوری تا دل درد بگیری! :)
فرض کن گرسنه هستی، غذای مورد علاقهات هم موجود است، با مخلفات و همه چیز ...
شروع میکنی به خوردن؛ اینقدر میخوری تا سیر میشوی؛ دیگر شکمت جا ندارد؛ بدنت دیگر نیاز ندارد.
اما تو هنوز میخواهی بخوری! انگار هنوز سیر نشدهای.
هم زمان هم سیری، هم گرسنه!
چطور ممکن است؟!!!
تا حالا به این موضوع خوب فکر کرده و عمیق شده بودی؟
معنایش چیست؟ مگر میشود هم سیر باشم هم گرسنه؟!
معنای آن، این است که تو موجودی تک بعدی نیستی!
جسمت سیر شده، اما یک بُعد دیگری داری که سیر نیست.
حالا میخواهی با بیشتر خوردن غذای جسمت، آن بُعد دیگرت را سیر کنی!
درحالی که هرچقدر بخوری، سیر نمیشوی! چون غذای جسمت با غذای آن یکی بُعدت تفاوت دارد.
در نتیجه تا حدی به جسمت فشار میآوری که مریض میشود...
این داستان درمورد همهی نیازهای دیگر هم صدق میکند.
انسان به این دلیل که خودش را نمیشناسد، برای اینکه بعد غیر مادی خودش را سیر کند، در به دست آوردن چیزهای بیرونی زیادهروی میکند درنتیجه دست به فساد میزند و طبیعت مادی را از بین میبرد...
«در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست»
در درون من خبری هست. چه خبر است؟ هنوز نمیدانم. اما میدانم که خبری هست. چرا که با وجود تامین نیاز مادی، هنوز آنچه درونم هست، سیر نشده و در فغان و در غوغاست.
حالا سوال اساسی این است که درون ما چه خبر است؟ بعد دیگر وجود ما چیست؟ چه میخواهد و با چه سیر میشود؟
تامین خواستههای کدام بعد وجودی ما مهمتر است؟
آیا ابتدا باید نیازهای مادی را کاملا تامین کنیم و هیچ مشکلی وجود نداشته باشد تا بعد به سراغ شناخت خود و تامین نیازهای بعد دیگر خودمان برویم؟
قطعا این عاقلانه نیست.
کسی که خودش را دوست داشته باشد، از هر فرصتی استفاده میکند تا خواستهی واقعی پنهان در وجود خودش را کشف کند تا به آرامش و قرارگاه واقعی و نهاییاش برسد.
امام علی علیه السلام فرمود:
«عَجِبْتُ لِمَن يُنْشِدُ ضـالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا يَطْلُبُها»
در شگفتم از کسی که چیزی را گم کرده و به دنبال آن می گردد، با اینکه خودش را گم کرده و آن را نمیجوید.
ادامه دارد...
سجاد جعفری
#خودشناسی_پیدایی 2
@GomshodeVaghei
@mahfelekhodshenasi
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
@mahfelekhodshenasi
سوالات روانشناسان مشهور
#زیگموند_فروید
هر چه میخواهد دل تنگت بگو
این مکان و این موقعیت تو را به یاد چه میاندازد؟
#آلفرد_آدلر
مادرت چگونه شخصی بود؟ پدرت چه ویژگیهایی داشت؟ چند خاطره روشن از کودکی اگر داری، بیان کن
#کارل_راجرز
من راجرز هستم، گوش میکنم
#آلبرت_الیس
به خودت چه میگویی، که بعدش به هم میریزی؟ توقعات تو پایانی دارد؟
#ب_اف_اسکینر
شما دقیقاً چه انتظاری از من دارید؟ دوست دارید چه رفتاری تغییر کند؟
#ویلیام_گلاسر
چه کار میکنی که حال خودت را خراب کردی؟چگونه خودت را غمگین میکنی؟
#فردریک_پرلز
با دستهایت محکم خودت را در آغوش گرفتی، پای راست را روی پای چپ گذاشتی و مرتب تکان میخورد، دست و پای تو چه میگویند؟ از آنها آگاهی داری؟
#ویکتور_فرانکل
اگر فقط تا چهل و هشت ساعت آینده زنده باشی، چه کار میکنی؟
به کی، کجا، چه میگویی؟
#اینسو_کیم_برگ
اگر معجزهای اتفاق بیفتد همه مشکلات تو حل شوند؟ وضع تو چه طور خواهد بود؟ چه کار میکنی؟چه کسی زودتر متوجه میشود؟
اکرم نجاتی
@mahfelekhodshenasi
«تربیت کودک»
من تعجب میکنم از کسانی که کتابهایی مینويسند به عنوان "چگونگی تربيت کودک" و نظير آن. تمام اين کتابها بايد درباره چگونگی تربيت خود ما باشد.
مسأله خود ما هستيم، نه کودک. اگر ما توانستيم قالبی را که به عنوان هويت برای خود قائليم از ذهن خارج کنيم، تمام زندگی، رفتار و روابطمان يک کيفيت مفيد، معقول، منطقی و هنجار پيدا خواهد کرد؛ و در آن صورت لازم نيست از ديگران سؤال کنيم که بچه را چه جوری بايد تربيت کرد.
يک وجود معنوی سالم خودبخود منجر به تربيت معنوی سالم خواهد شد. ولی تا زمانی که قالب حاکم بر وجود ما است هزارها کتاب و دستور تربيتی هم که بخوانيم بیتأثير است.
تئوریهایی که از کتاب ياد میگيريم برای ما به صورت الگوهای ايدهآلی در میآيد؛ ولی در رابطۀ واقعی با ديگران عملاً از آنچه خودمان هستيم مايه میگذاريم.
با وجود قالب فکریای که اساس آن بر شرارت و شيطنت است، سعی برای تربيت صحيح کودک درست مثل اين است که شيطان بخواهد فرشتهای را تربيت کند. شيطان جز شيطنت کاری نمیتواند بکند، جز با شيطنت با چيز ديگری آشنا نيست!
I am surprised by those who write books with titles such as “How to educate your child.” All of these books should be about educating us as a human race. The problem is us, not the child. If we could get rid of the mold of thought identity for ourselves, our lives, our behaviors, and our relationships would enjoy a useful, rational, and harmonious quality. And then there would be no need to ask others how we should educate our children. A healthy spiritual being will automatically result in a healthy spiritual upbringing. But as long as the mold identity has its grip on us, reading thousands of educational books and guides will have no effect. What we learn as theories from these books simply become “ideal” patterns for us, yet still in our relationships with others we relate from the standpoint of who and what we think we are.
کتاب «تفکر زائد»
محمدجعفر مصفا
ترجمه: سعید امدادی
@mahfelekhodshenasi
ما چنین تشنه و زلال وصال
همه عالم گرفته مالامال
غرق آبیم و آب میجوییم
در وصالیم و بیخبر ز وصال
آفتاب اندرون خانه و ما
در بدر میرویم، ذره مثال
گنج در آستین و میگردیم
گرد هر کوی بهر یک مثقال
چند گردیم خیره گرد جهان؟
چند باشیم اسیر ظن و خیال؟
در ده، ای ساقی، از لبت جامی
کز نهاد خودم گرفت ملال
آفتابی ز روی خود بنمای
تا چو سایه رخ آورم به زوال
تا ابد با ازل قرین گردد
دی و فردای ما شود همه حال
در چنین حال شاید ار گویم
گرچه باشد به نزد عقل محال
که همه اوست هر چه هست، یقین
جان و جانان و دلبر و دل و دین
عراقی
@mahfelekhodshenasi
کسانی که هزاران ساعت در فضای مجازی وقت خود را صرف خواندن اخبار کردهاند سه سوال از خودشان بپرسند:
❓آیا اکنون دنیا را بهتر درک میکنم؟
❓آیا تصمیمهای بهتری میگیرم؟
❓چرا با این همه معلومات کم میدانم؟
📙 اخبار را پیگیری نکنید
📝 رولف دوبِلی
@mahfelekhodshenasi
فکر را با حقیقت اشتباه نگیریم.
هرچه به فکرمان آمد، لزوماً واقعیت نیست. درصد بسیار بالایی از افکار، فقط زائیده و پرداختهٔ ذهناند. منطبق بر واقع نیستند.
هر چیزی که به فکرمان آمد، شایستهٔ مطرح شدن نیست. لذا قبل از مطرح کردن چیزی، حتماً آن را با در دست داشتن فکتها، شواهد عینی، تطبیق دهیم. نه با حدس و گمانها، نه با شنیدهها و شایدها، نه با حب و بغضها، نه تحت تأثیر خشم و نفرتها.
البته که این، ایدهآل است! توقعی برآوردهنشدنی است. انتظاری دور است از اکثر انسانها. عموم انسانها را عشق نمیراند. فکر میراند. اما تو این انتخاب را داری.
واقعیت است و باید با آن کنار بیایی که: زندگی همراه است با بودن در کنار آدمهای ناهنجار، پرخشم، آزارگر و متوهم. زندگی همین است. توقع داشته باشی که «ای کاش همه خوب باشند»، فقط باعث رنج خودت میشوی. اما اگر بپذیریم که در دنیا از اینگونه انسانها زیاد است، و از آنها پرهیز کنی، راحت زندگی میکنی.
با فرض خوشبینانه که خودت از زمرهٔ این افراد نباشی!
نویسنده: آقای پانویس
@mahfelekhodshenasi
ما یک وظیفه بیشتر نداریم
و آنهم اینست که قبل از انجام هر کاری هدف نهایی یعنی خدا و حق و عدل را در نظر بگیریم
سایر وظایفی که ما برای خود تعیین میکنیم درواقع نتیجه این وظیفه هستند و فقط نام وظیفه را دارند
اگر انسان هدف واقعی خود را درست بشناسد و هنگام تشخیص وظیفه فقط به آن توجه کند و رسیدن به اهداف دنیایی و برزخی برایش مهم نباشد، کاری را انجام میدهد که باید انجام دهد و هرگز از کارهایی که انجام داده اظهار ندامت و نارضایتی نخواهد داشت هرچند آن اعمال را امروز برای خود صحیح نداند و بگوید اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمیکردم ولی میداند که اگر کارهای دیروزش را نکرده بود عقل امروزش را نداشت
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
⭕️👆وقتی فرزندمون با ما بد صحبت کرد ، چه واکنشی داشته باشیم؟؟
@mahfelekhodshenasi
خودشناسی را بیاموزید و در حافظه جان خود قرار دهید و مرتب با آگاهی آن را در زندگی به کار گیرید تا با آن مانوس شوید و ملکه ذهن و فکر شما شود ، تا به وقتش که
زلزله های زندگی شروع میشود بکارتان بیاید.
- زلزله های درونی زیادی را باید پشت سر بگذارنید.
گاهی زندگی خیلی سخت میشود ؛ دنیای به این بزرگی آنقدر تنگ میشود که نمیدانی به کجا باید پناه ببری.
اینجاست که خودشناسی به داد شما میرسد.
استاد حسین نوروزی
@mahfelekhodshenasi
🎞 اسیر باشیم یا امیر؟!
✍🏻 عینصاد
دنيا بد نيست، كم است. دنيا رنج است اگر اسيرش باشى و سود است، اگر اميرش بشوى.دنيا پا است اگر با آن راه بروى و بار است اگر او تو را راه ببرد.
دنيا نور است و همچون خورشيد است. اگر با آن نگاه كنى مىبينى، اگر به آن نگاه كنى كور مىشوى و رنج مىبرى و مىسوزى.
دنيا مردار است اگر ذبحش نكنى و به كارش نگيرى و مرداب است اگر به جريانش نيندازى.
ما با دنيا و ثروتمان، بخواهيم يا نخواهيم، مردار زمين و مرده زمان خواهيم بود مگر آنجا كه حركتى بگيريم و حياتى بدست بياوريم و سپس، خويش را ذبح كنيم و ذبيح الله شويم.
💎چیزی به نام عقب ماندن در زندگی وجود ندارد
@mahfelekhodshenasi