dirinenegar | Неотсортированное

Telegram-канал dirinenegar - دیرینه‌نگار

3156

یادداشت‌ها، ترجمه‌ها و هم‌رسانی‌های عبدالرضا شهبازی در حوزه‌ی دیرینه‌شناسی و زمینه‌های مرتبط

Подписаться на канал

دیرینه‌نگار

از زنده‌یاد دکتر غلامحسین مصاحب، مولف دایرة‌المعارف بزرگ مصاحب، نقل شده است که می‌گفت اگر قرار باشد نام خودش را در دایرة‌المعارفش ذکر کند حتماً با شناسنامه‌اش تطبیق می‌دهد مبادا اشتباهی در درج اسم رخ دهد؛ و البته با این گفته(ی اغراق‌آمیز)، ارزش و اهمیت دقت را نشان داد.

از همین رو، کتاب هر چند مشهور و پر اهمیت و انتشارات هرچند معتبر و پرآوازه نباید خواننده/مترجم را مرعوب خود کند و از دقتش و وسواسش نسبت به صحت اطلاعات و داده‌های مندرج در اثر بکاهد.

این آگاهی خصوصاً برای ما لازم است که عموماً فکر می‌کنیم فقط در کتاب‌های وطنی ممکن است سهو و خطا راه یافته باشد و کتاب‌های - مثلاً - چاپ انگلستان یا آمریکا بری از خطا هستند.

در بالا سه قطعه تصویر (چیده‌شده زیر هم) آمده است از سه صفحه از کتابی معتبر درباره‌ی تاریخ طبیعی که دیرینه‌شناسی بسیار سرشناس آن را نوشته و انتشارات صاحب‌نام آکسفورد چند سال قبل آن را چاپ کرده است.

◽️در تصویر بالایی، در نشان دادن قدیمی‌ترین فسیل‌ها عدد ۳ میلیون و پانصد هزار سال را نوشته که غلط است و درستش ۳ میلیارد و پانصد میلیون سال است.

◽️در تصویر میانی، سال تولد استنلی میلر را به اشتباه ۱۹۲۰ نوشته است که غلط است و درستش ۱۹۳۰ است.

◽️در تصویر پایین اشتباه عمیق‌تری رخ داده است که اطلاع از آن نیازمند دقت افزون‌تری است.

در متن کتاب آمده است که «کوتاه‌زمانی بعد از ظهور گیاهان، حشرات، کِرم‌ها و جانوران کوچک دیگری پدید آمدند که می‌توانستند در خلال شاخه‌های ساده‌ترین گیاهان خشکی‌ مکانی برای زیستن و تغذیه‌ بیابند. بعد از این جنبندگان کوچک، نخستین مهره‌دارانِ روی خشکی پدیدار شدند و این زمانی بود که موجود ماهی‌شکلِ درشت‌اندامی خود را به ساحل پر گِل ‌و ‌لای حاشیه‌ی آب کشاند و شروع به خوردن مگس‌ها کرد.»

اشکال در کلمه‌ی «مگس‌ها» است.

آن برهه‌ی زمانی که نویسنده از آن سخن می‌گوید تقریباً مربوط است به ۴۰۰ میلیون سال قبل، یعنی اواخر دُونین بالایی، و در این هنگام مگس‌های حقیقی (true flies) هنوز به تکامل نرسیده بودند.

مگس‌ها از راسته‌ی Diptera ‌(دوبالان) مشتق شده‌اند و دوبالانِ حقیقی نیز بسیار دیرتر در صحنه‌ی حیات پدیدار شدند، حدود ۲۴۰ میلیون سال قبل و در تریاس میانی.

بنابراین درست آن است که به‌جای flies گذاشته شود insects و یا حتی تعبیر عامیانه‌تر bugs، که در ترجمه هم می‌توان نوشت «حشرات».

مورد اول و سوم حاصل تعجیل و کم‌دقتی و مورد دوم بی‌شک حاصل غلط تایپی (typo) است ولی هیچ‌کدام - در این نمونه‌ی خاص - نشانه‌ی کم‌بودن سوادِ نویسنده نیست.

نتیجه‌ آن‌که این موارد را می‌توان همچون تابلوهای هشداری در نظر گرفت برای دقت بیشتر و همچنین عدم اعتماد صددرصد به مفاد کتاب - هرچند اوریجینال و چاپ خارج - با تکیه بر بزرگی نام نویسنده و پرآوازه‌بودنِ انتشارات.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

مجموعه‌ی شش‌قسمتی «همگام با دایناسورها» (Walking with Dinosaurs) را بی‌بی‌سی ساخت و در سال ۱۹۹۹ پخش شد.
این مستند در روزگار خود واقعه‌ی بسیار مهمی بود در به‌ تصویر کشیدنِ فراز و فرود دایناسورها در بازه‌ای حدوداً ۱۸۰‌میلیون‌ساله مبتنی بر پژوهش‌های دیرینه‌شناختی انجام‌گرفته روی دوران مزوزوئیک تا آن مقطع و استفاده از فناوری آن زمان.
بازسازی دایناسورها در آن مستند تقریباً همگی به‌یُمن ساخت ماکت‌های مکانیکی انجام شد و به‌همین دلیل بسیار پرهزینه از آب درآمد.
اکنون و پس از ۲۵ سال، بی‌بی‌سی سری دوم این مجموعه را ساخته و قرار است در سال آینده‌ی میلادی پخش شود.
این خبری فوق‌العاده خوشحال‌کننده برای همه‌ی علاقه‌مندان دیرینه‌شناسی و مخصوصاً طرفدارانِ دایناسورهاست.
ترکیب حجم عظیم پژوهش‌های انجام‌گرفته در این بازه‌ی ۲۵ساله (مثلاً کشفِ رنگ‌بندیِ پَر برخی دایناسورها) و عمیق‌تر شدنِ شناخت ما از این جانداران طی این سال‌ها در ترکیب با پیشرفت‌های حیرت‌انگیز در عرصه‌ی جلوه‌های ویژه‌‌ کامپیوتری مسلماً فصل نویی خواهد گشود در به‌تصویر کشیدنِ دایناسورها.

فعلاً باید تا سال آینده‌ی میلادی منتظر بمانیم.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

حدود ۱۷۰ میلیون سال قبل، در ژوراسیک میانی از دوران مزوزوئیک، و در جزیره‌ای با آب و هوای گرم و واقع در عرض‌های میانه‌ی جغرافیایی، دایناسورهای گردن‌درازِ غول‌پیکری که آنها را سوروپود می‌نامیم روی بستر مردابِ آب شورِ کم‌عمقی صدها ردِ پا از خود بر جای گذاشتند.

◽️نقاشی از جان هود

◾️توضیح:
نقاشی دو اشکال دارد:
اول اینکه دایناسور گوشت‌خوارِ کوچک باید بدنی پوشیده از پَر داشته باشد، حال آنکه چنین نیست.
دوم این‌که دستان این دایناسور باید رو به جلو قرار بگیرد و نه رو به عقب، آن‌گونه که در تصویر می‌بینیم.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

◽️Amphibians: A Very Short Introduction (2021)

◽️T. S. Kemp

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

◽️Mammals: A Very Short Introduction (2017)

◽️T. S. Kemp

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

تامِس کِمپ، جانورشناس و دیرینه‌شناس بریتانیایی، را احتمالاً بیشتر با کتاب ارزشمندِ «خاستگاه و تکامل پستانداران» (The Origin and Evolution of Mammals, 2005) می‌شناسیم که زبانی فنی دارد و مخاطبش عمدتاً دانشجویان دیرینه‌شناسی‌اند.
افزون بر کتاب‌های دیگر، کمپ سه کتاب نیز برای مخاطب عام ولی علاقه‌مند و کنجکاو نوشته که ذیل مجموعه‌ی مشهور «مختصر و مفیدِ» آکسفورد (A Very Short Introduction) به چاپ رسیده است:
۱- پستانداران
۲- خزندگان
۳- دوزیستان
خواندن این سه کتاب را به علاقه‌مندان این مباحث توصیه می‌کنم.

در ادامه، فایل پی‌دی‌افِ کتاب‌های نام‌برده را قرار می‌دهم.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

نوک خرطوم یک مگس میوه در نمای خیلی نزدیک

بخش‌های دهانیِ مگس‌ میوه (Drosophila melanogaster)، طی فرآیند تکامل، برای مکیدن و تغذیه از شیره‌ی گیاهان سازگاری یافته‌اند. نوک خرطوم مگس میوه ساختاری اسفنجی‌شکل دارد که از طریق آن غذای مایع به سمت دهان ارسال می‌شود. مگس، غذاهای جامد را نیز با مقداری از بُزاق خود حل و نرم می‌کند و به همین شیوه به‌سمت دهان می‌مکد.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

«اغلب تابستان‌ها را در بزرگ‌سالی‌ام، خیلی بالاتر از مدار قطب شمال،‌ در برف و بوران سپری می‌کنم و روی پرتگاه‌ها و صخره‌ها سنگ می‌شکنم. بیشتر وقت‌ها از شدتِ سرما به خودم می‌لرزم و تاول می‌زنم و هیچ چیزی هم پیدا نمی‌کنم. ولی اگر بخت با من یار باشد، استخوان‌های فسیل‌شده‌ی دیرینه‌ماهی‌ها را پیدا می‌کنم. هرچند این استخوان‌ها در نظر بیشتر مردم همچون گنجینه‌ی مدفون در خاک نیستند اما برای من از طلا هم ارزشمندترند.»

این پاراگراف آغازینِ کتاب «ماهی درونی شما»، (Your Inner Fish)، اثر دیرینه‌شناس معاصر، نیل شوبین، بیش از آنکه ذهن خواننده را تحریک کند تا ادامه‌ی این کتاب بسیار مهم را بخواند، در چند خط جوهره و رمز موفقیت خیره‌کننده‌ی انسان غربی را در شناخت طبیعت، کشف اسرار تو‌در‌توی آن و سیطره بر آن نشان می‌دهد: صبوریِ بی‌پایان، تلاش خستگی‌ناپذیر و کنجکاوی بی‌حد‌ومرز.

نه با منم‌منم کردن و هارت‌و‌پورتِ علمی به جایی می‌توان رسید و نه با تکیه بر مقالاتِ دانشگاهیِ کُپی‌پیستی و چسب‌و‌قیچی.
➖➖➖

▫️این پاراگراف را خودم ترجمه کرده‌ام.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

We cannot predict the new forces, powers, and discoveries that will be disclosed to us when we reach the other planets and set up new laboratories in space. They are as much beyond our vision today as fire or electricity would be beyond the imagination of a fish.

- Sir Arthur C. Clarke

ما قادر نیستم نیروها، قدرت‌ها و کشفیاتِ جدیدی را پیش‌بینی کنیم که هنگامِ رسیدنمان به دیگر سیارات و برپاساختنِ آزمایش‌گاه‌های جدیدِ فضایی بر ما آشکار خواهند شد. این‌ها همان‌قدر فراسویِ تصورات امروزینِ ما هستند که آتش و الکتریسته از تخیل ماهی دور است.

سِر آرثور سی. کلارک (۲۰۰۸-۱۹۱۷)

ترجمه: عبدالرضا شهبازی

@Englishnutsbolts

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

◽️Why We Die (2024)

◽️Venki Ramakrishnan

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

◽️The Lonely (1959)

▫️توضیحات مربوط به این فیلم‌ را اینجا بخوانید.
@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

در این سخنرانی جدید، دکتر حامد وحدتی‌نسب از تمایز انسانِ هوشمندِ هوشمند با انسان هوشمند می‌گوید و مروی می‌کند بر انقلاب شناختی که حدود هفتاد هزار سال قبل رخ داده است و ما را آنی کرده است که اکنون هستیم.

اما بخش اصلی این سخنرانیِ مفید در واقع مروری است بر یافته‌های پژوهش جدیدی که در نشریه‌ی نیچر چاپ شد و نشان می‌دهد انسان هوشمندِ هوشمند پس از خروج از آفریقا نخست وارد فلات ایران شده، عکس آنچه قبلاً تصور می‌کردند که اولین‌بار وارد اوراسیا شده است، و به همین دلیل، مردمان فلات ایران دارای ریشه‌ی ژنتیکی بسیار بسیار کُهنی هستند.
انسان‌های هوشمندِ هوشمند حدود ۲۵ هزار سال در فلات ایران زیستند - حدوداً در حد فاصلِ ۷۰ تا ۴۵ هزار سال قبل - و پس از آن راهی نواحی مختلف آسیا و اروپا شدند.

اصل مقاله‌ی مندرج در نشریه‌ی نیچر را از اینجا بخوانید.

توجه داشته باشید که تاریخ‌های مذکور همگی تقریبی هستند و صرفاً مبتنی بر آخرین پژوهش‌ها و کاوش‌ها ارائه شده‌اند.

دکتر وحدتی‌نسب دانش‌آموخته‌ی انسان‌شناسیِ پیش از تاریخ از دانشگاه ایالتی آریزونا و دانشیارِ  گروه باستان‌شناسیِ دانشگاه تربیت مدرس است.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

«در شبکیه‌ی چشم تقریباً یک میلیون نورونِ خروجی، معروف به سلول‌های گانگلیونیِ شبکیه، وجود دارد. از هر کدام از این نورون‌های خروجی شاخکِ باریک و درازی به‌نام آکسون بیرون زده که در طول عصب بینایی امتداد یافته است. تخصص این آکسون‌ها در این است که تکانه‌های کوتاه الکتریکی را با سرعت زیاد (تا ۱۲۰ متر بر ثانیه) و به‌شکلی مطمئن تا مسافتی طولانی انتقال دهند. تکانه‌های الکتریکی در طول آکسون‌های سلول‌های گانگلیونیِ شبکیه در عصب بینایی حرکت می‌کنند و ۳۵هزارمِ ثانیه پس از این‌که گیرنده‌های نوریْ فوتون‌ها را به دام انداختند به اولین نورون‌های مغز می‌رسند.

رشته‌های آکسون‌های سلول‌های گانگلیونیِ شبکیه نهایتاً تا مغز امتداد دارند ولی در آنجا هر کدام در نقطۀ انتهایی خود با تعدادی از نورون‌های دیگر سیناپس‌هایی را تشکیل می‌دهند که آن نورون‌های دیگر نیز به نوبۀ خود به نورون‌های فراوان دیگری متصل می‌شوند. این فرایند سرانجام به آگاهیِ هوشیارانه‌ای ختم می‌شود نسبت به تصویر روشنی که در ذهنمان شکل گرفته است، یعنی تصویری از همان چیزی که چشمانمان در حال تماشای آن است. این فرایند الکتروشیمیاییِ حیرت‌انگیز که مستلزم هیچ‌گونه تلاش آگاهانه‌ای نیست، به‌گونه‌ای، تصویرهای معناداری در ذهن ما خلق می‌کند. چشمانمان را می‌بندیم، تصویر ناپدید می‌شود. دوباره بازشان می‌کنیم، آن تصویر را، علی‌الظاهر به‌سرعت و بی هیچ تلاشی، دوباره می‌بینید. به‌ راستی شگفت‌انگیز است.»

- ترجمه‌ی عبدالرضا شهبازی

از کتابِ:
The Brain: A Very Short Introduction/Michael O’Shea/ 2005

- توضیح تصویر:

شبکیه‌ی چشم انسان در نمای خیلی نزدیک

شبکیه (retina) از حدود صد میلیون سلولِ گیرنده تشکیل شده است. این سلول‌ها به‌ طول موج‌های مختلف نور (قرمز، آبی، سبز)، حرکت و تاریکی حساسند.

افزون بر این، برخی مخصوص دیدن در روشنایی‌اند و رنگ‌بینی را ممکن می‌کنند (سلول‌های مخروطی)، و بعضی دیگر با نور کم‌ تحریک می‌شوند (سلول‌های استوانه‌ای) و دیدن در محیط کم‌نور و تقریباً تاریک را امکان‌پذیر می‌کنند.

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

کانال یوتیوبِ Abandoned Films با ترکیبی از هوش مصنوعی و فتوشاپ پیش‌پرده‌ی (trailer) فیلم‌های مختلفی از چند دهه‌ی گذشته را با حال و هوا و سبک فیلم‌سازی دهه‌ی پنجاه میلادی تولید کرده است.
روایتِ این پیش‌پرده‌ها را هم داده‌اند به چت‌جی‌پی‌تی نوشته و با صدا و لحنی که دقیقاً یادآور آن دهه‌ است خوانده‌اند.
البته لازم است مثل من عاشق دهه‌ی پنجاه میلادی باشید تا هم این پیش‌پرده‌ها را دوست داشته باشید و هم برای شما یادآور فیلم‌های زیادی باشند که از این دهه دیده‌اید.
گروه سازنده در توصیف این پیش‌پرده‌ها گفته :
Movies that could have been
یعنی اگر در دنیایی موازی فیلم‌های دهه‌ها‌ی ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ و ۲۰۰۰ در دهه‌ی پنجاه میلادی ساخته می‌شدند چه حال و هوایی می‌داشتند و با چه لحن و روایتی در پیش‌پرده‌هایشان تبلیغ می‌شدند.
در ویدیوی بالا پیش‌پرده‌ی فیلم محبوب انسان‌های مجهول یا جهش‌یافتگان (X-Men) را با حال و هوای دهه‌ی پنجاه میلادی می‌بینید.

- عبدالرضا شهبازی

@Englishnutsbolts

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

نوم چامسکی را چه دوست داشته باشیم (مثل خود من) و چه از او بدمان بیاید، بزرگ‌ترین زبان‌شناس زنده است و موجی که در سال ۱۹۵۷ با انتشار کتاب کوچک "ساخت‌های نحوی" به راه‌ انداخت، انقلابی عظیم را در دنیای زبان‌شناسی رقم زد که تکانه‌هایش تا همین امروز هم محسوس است و نگاه او به مقوله‌ی زبان انبوهی از گروه‌های زبان‌شناسی در دانشگاه‌های سراسر دنیا را به زیر سیطره‌ی خود کشانده است.

چامسکی در باب مقوله‌ی زبان بسیار فنی می‌نویسد و اصولاً فهم دستگاه زبان‌شناسیِ زایشیِ زیست‌شناسی‌محورِ او به سال‌ها مطالعه‌ی دقیق و عمیق و حضور در کلاس‌های دانشگاه وابسته است. کتاب "معماری زبان" ولی زبانش روان و شفاف است (تا جایی که چامسکی برای احتراز از فنی‌گویی در توان داشته) و مخاطب تقریباً ناآشنا با نگاه او به مقوله‌ی زبان را آگاه می‌کند.

دلیل عمده‌ی چنین سادگی و روشنی مخاطبان غیر زبان‌شناسی بوده که در مقابل داشته است. اصل کتاب در واقع پیاده‌شده‌ی سخنرانی چامسکی در دانشگاه دهلی است. علاوه بر متن سخنرانی، پرسش و پاسخ‌های پایانی نیز بسیار آگاهی‌بخش است.

کتاب حجیم نیست و درمجموع خوب ترجمه شده است.


- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

پرنده‌ی وحشت (terror bird) صبح‌هنگام خیره به دشت روبروست و رویای شکار می‌بیند.

زمان: ۲۳ میلیون سال قبل، طلیعه‌ی دورِ میوسن از دوره‌ی نئوژن از دوران سنوزوئیک

مکان: جایی در برزیل امروزین

◾این پرنده‌ گونه‌ای از یکی از سرده‌های منقرض‌شده‌ی پرندگانِ بی‌پرواز غول‌پیکرِ گوشت‌خوار است با نام علمی پارافیسورنیس (paraphysornis).

تنها گونه‌ی شناخته‌شده‌ی این سرده پارافیسورنیس برازیلینسیس (Paraphysornis brasiliensis) نام دارد که طول بدنش حدود دو متر و جمجمه‌اش از پسِ کله تا نوکِ منقارِ بلند و خوفناک و نیرومندش حدود ۶۰ سانتیمتر بود.
ارتفاع پرنده نیز از سطح زمین به بیش از ۲ متر بالغ می‌شد.

پارافیسورنیس برازیلینسیس طعمه‌هایش را عمدتاً از بین پستانداران انتخاب می‌کرد و استراتژی شکارش نیز عموماً مبتنی بر غافلگیری و حملات برق‌آسا بود تا تعقیب و گریز طولانی با شکار.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

🔸یک نقاشی خوب از دوران کُهن و مبتنی بر آخرین یافته‌های دیرینه‌شناسی، یکی از اعضای سرده‌ی ولاسی‌راپتور (Velociraptor) را نشان می‌دهد که به یکی از اعضای سرده‌ی پروتوسراتاپس‌ (Protoceratops) حمله کرده‌ است.

◾️مکان: مغولستان امروزین

◾️زمان: اواخر کرتاسه‌ی پسین (حدود ۷۲ میلیون سال قبل)

انگشت دوم پای ولاسی‌راپتورها مجهز به چنگال بزرگ داسی‌شکل برگشته‌ای بود که از آن حین شکار استفاده می‌کردند. این چنگال که در دایناسورهای خانواده‌ی درومیوسوریدها (Dromaeosauridae)، از جمله اعضای سرده‌ی داینونیکوس‌ (Deinonychus)، مشهود است احتمالاً در نیای مشترک مانی‌راپتورها (Maniraptora ) تکامل یافته است. به‌جز درومیوسوریدها، از جمله، در خانواده‌ی تروئودونتیدها (Troodontidae) نیز چنین چنگالی دیده می‌شود.

کارکرد این چنگال تا سال‌ها دریدن شکم شکار و پاره کردن امعا و احشای آن عنوان می‌شد، و حتی امروزه نیز کم‌و‌بیش چنین تصوری وجود دارد.

با این همه، فیلیپ مانینگ، استاد سرشناس بیومکانیک و دیرینه‌شناسی دانشگاه منچستر، و همکاران، در نیمه‌ی دومِ دهه‌ی نخست این قرن، با بازسازی دقیق این چنگال و تحلیل بیومکانیکی آن نشان دادند هرچند نوک تیز این‌ چنگال‌ها، نظیر چنگال‌های پرندگان شکاری امروزین همچون عقاب، قادر بوده‌اند در بدن شکار فرو روند و آن را سوراخ کنند ولی برای دریدن و پاره کردن تن شکار،به دلیل کند بودن لبه‌ی داخلی آنها، آنگونه که سایر دیرینه‌شناسان عموماً می‌پندارند، به هیچ‌وجه کارایی نداشته‌اند.

نتیجه‌ای که مانینگ و همکارانشان گرفتند این بود که این چنگال‌ها در وهله‌ی نخست به رپتورها کمک می‌کرده‌اند که با فرو کردن آن در تن شکار از تن قربانی بالا بروند و احیاناً خود را بیشتر به آن بچسبانند. کاربرد دیگر این چنگال‌ها احیاناً این بوده است که شریان‌های حساس بدن شکار را پاره کنند و در مواردی با سوراخ کردن گلو در تنفس قربانی اشکال جدی ایجاد کنند.

ولاسی‌راپتورها عموماً به‌صورت انفرادی و در مواردی به‌صورت جفتی به شکار حمله می‌کردند ولی داینونیکوس‌ها همچون گرگ‌های امروزین به‌صورت گله‌ای و طبق طرح و نقشه به شکارهایی به مراتب بزرگ‌تر از خود حمله می‌کردند و با اجرای ترفندهای روانی طعمه را سردرگم و خسته می‌‌کردند و با وارد کردن زخم‌های کاری در نهایت شکارشان را از پای می‌انداختند.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

شفق قطبی

زمان: کربونیفر پیشین (می‌سی‌سی‌پین)
حدود ۳۵۰ میلیون سال قبل

مکان: نواحی شمالی سیبری امروزین


بر خلاف تصاویر معمولی که از جنگل‌های انبوه و پوشش گیاهی متراکم و بندپایان متنوع از دوره‌ی کربونیفر در ذهنمان تداعی می‌شود (و همگی هم مربوط به عرض‌های میانه‌ی جغرافیایی است)، در نواحی قطب شمال پوشش گیاهی بسیار تُنک‌تر و خلوت‌تر (عمدتاً شامل چند گونه‌ی معدود‌ از سرخس‌ها و پنجه‌گرگیان) بود.

در آن دوره، نواحی قطبی مطلقاً به سردی امروز نبود، از برف و یخبندان خبری نبود و دمای هوا از ۱۰ درجه‌ی سانتیگراد پایین‌تر نمی‌آمد.
حدود ۲۰ میلیون سال بعد از تصویر فرضی فوق بود که در نواحی جنوبی اَبرقاره‌ی کُهن گندوانا (Gondwana) به‌تدریج هوای سرد حاکم شد که تا ۳۰ میلیون سال آتی، یعنی تا آغاز دوره‌ی بعد، پرمین، استمرار داشت.

در نواحی شمالی اما که جزیی از ابرقاره‌ی لوراسیا (Laurasia) بود حتی در نواحی قطبی هم، به‌رغم غیبتِ چند‌ماهه‌ی خورشید در طول سال، همچنان آب و هوای معتدل حاکمیت داشت.

در نواحی قطب شمال در آن دوره، جانداران خشکی‌زی تقریباً حضور نداشتند، برخلاف ظهور شگفت‌انگیز بندپایان در عرض‌های میانه که موجب شد کربونیفر را عصر بندپایان بنامند.

کافی است تصور کنید در سکوت وهم‌انگیز بیشه‌زارهای خلوت سرخس‌ها و پنجه‌گرگیان، در هوایی دلپذیر و معتدل، گام بر می‌دارید و از تماشای شفق خیال‌انگیز قطبی لذت می‌برید. همه‌جا ساکت است و صرفاً خش‌خشی هر از گاهی شنیده می‌شود که حاصل عبور نسیم از لابلای پوشش گیاهی است.

حدوداً ۱۱۰ میلیون سال بعد دایناسورها به‌تدریج ظاهر شدند و بیش از ۳۴۹ میلیون سال طول کشید تا کم‌کم سر و کله‌ی انسان‌های امروزین پیدا شد.

- عبدالرضا شهبازی

▫نقاشی از Yury Priymak

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

◽️Reptiles: A Very Short Introduction (2019)

◽️T. S. Kemp

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

◽️The Origin and Evolution of Mammals (2005)

◽️T. S. Kemp

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

لاک‌پشت‌ها جانداران عجیبی‌اند از این نظر که با موفقیت توانسته‌اند دنده‌ها، استخوان‌های شانه و ستون مهره‌ها را در هم جوش بدهند و از آنها یک لاکِ یکپارچه‌ی بیرونی بسازند که البته همین لاک خود ساختار استخوانیِ پنجاه‌بخشی دارد.

تا جایی که می‌دانیم لاک‌پشت‌ها از حدود دوره‌ی پرمین (بین ۳۰۰ تا ۲۵۰ میلیون سال قبل) یعنی تقریباً از اواخر دوران پالئوزوئیک به این سو، مشغول تهیه و تدارک این لاک محافظ بوده‌اند.
نکته‌ی حیرت‌انگیز این است که این جانداران چگونه توانسته‌اند کمربند شانه‌ای (shoulder girdle) را داخل قفسه‌ی سینه (rib cage) قرار بدهند. آناتومی جمجمه‌ی آنها به پیراخزندگان (parareptiles) و بی‌کمانان (anapsid) یا آناپسیدهای دوران پالئوزوئیک شباهت دارد ولی پژوهش‌های چند دهه‌ی اخیر نشان می‌دهد خویشاوندی آنها با پرندگان و کروکودیل‌ها بیشتر است تا با پولک‌خزندگان (lepidosaurs). با این حساب، لاک‌پشت‌ها را در واقع می‌توان آرکوسورهای آناپسید (anapsid archosaurs) دانست.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

کانال دیگرم که مختصِ آموزش انگلیسی و ترجمه است:
@Englishnutsbolts
انگلیسی زیر ذره‌بین

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

آیا دایناسورِ تی‌رکسِ پنج‌تُنی می‌توانسته است با فشار آرواره‌هایش اتومبیلی را دو تکه کند؟

این پرسش را پروفسور مایکل بنتون، استاد‌ِ دیرینه‌شناسی در دانشگاه بریستول انگلستان و یکی از مشهورترین دیرینه‌شناسان جهان، در سرآغاز سخنرانی تِد (TED) خود در سال ۲۰۱۷ مطرح کرد تا نشان دهد چگونه با استفاده از محاسبات بسیار دقیق علمی و به‌کمکِ فناور‌ی‌های پیشرفته می‌توان به درجه‌ی نسبتاً خوبی از قطعیت دست یافت.

این سخن بنتون را می‌توان پاسخی غیر مستقیم دانست به ارنست رادرفوردِ فیزیک‌دان که در ستایش دقت فیزیک، حدود صد سال قبل، گفته بود علم فقط فیزیک است و الباقی، از جمله دیرینه‌شناسی، صرفاً جمع‌آوری تمبر!

در طی صد سالی که از سخن رادرفورد می‌گذرد دیرینه‌شناسی دقت بسیار یافته‌ است و از حالتِ (عمدتاً) حدس و گمان به دقتی ریاضی‌وار نزدیک‌تر شده‌ است، به گونه‌ای که اگر رادرفورد وضع فعلی آن را می‌دید احتمالاً سخن خود را پس می‌گرفت.

اما برگردیم به سوال آغازین که بنتون آن را هنگامی که هفت‌ساله بوده از خود پرسیده است، و البته به‌فرض اینکه در دوره‌ی کرتاسه اتومبیل هم بوده باشد یا تی‌رکسی وارد دنیای امروز ما شود.

امروزه می‌توان به‌کمک اسکن فسیل‌های برجای مانده از فک و جزء‌به‌جزء جمجمه‌ی تی‌رکس، شبیه‌سازی‌ سه‌بعدی و بسیار دقیق کامپیوتری آن، افزودن مدل عضلات جمجمه و فکِ تی‌رکس به نمونه‌ی شبیه‌سازی‌شده و تطبیق آنها با نمونه‌های مشابه در جاندران امروزین، نشان داد که فشار آرواره‌ای (bite force) این دایناسورِ هراس‌انگیز چقدر بوده است.
آنچه این محاسبات و شبیه سازی‌ها از فشار آرواره‌ای تی‌رکس نشان می‌دهند خارق‌العاده است.

برای تقریب به ذهن کافی است فشار آرواره‌ای انسان را در نظر بگیرید که در بیشترین حالت ممکن ۸۰۰ نیوتن است. بیشترین فشار آرواره‌ای در دنیای جانداران امروزین نیز که از آنِ کوسه‌ی سفید بزرگ است حدود ۵۰۰۰ نیوتن است.
فشار آرواره‌ای تی‌رکس ۱۰ برابر کوسه‌ی سفید بزرگ بوده است: ۵۰۰۰۰ نیوتن، یعنی پنج تُن!

با این حساب روشن است که این دایناسور غول‌پیکر با فشار آرواره‌ای خود به راحتی می‌توانسته است اتومبیلی را دو تکه کند.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

در سال ۱۹۵۳، فرانسیس کریک، روزالیند فرانکلین، جیمز واتسون و موریس ویلکینز نشان دادند ژنوم در جفت‌زنجیره‌ای متشکل از حدود سه میلیارد واحد سازنده‌ی شیمیایی (در مجموع شش میلیارد واحد) نوشته می‌شود که برای تسهیل در فهم آن می‌توان آنها را همچون حروفی از یک الفبای زیستی در نظر گرفت: یعنی A (برای آدنین)، C (برای سیتوزین)، G (برای گوانین) و T (برای تیمین).

آنچه ما «ژن» می‌نامیم متشکل از قطعاتی بسیار کوچک از این زنجیره‌هاست که هر کدام حدود هزار عدد از آن حروف را در خود دارد و باز هر کدام به نوبه‌ی خود همچون شابلونی عمل می‌کند که ملکول‌های پروتئین، که بسیاری از امور سلول‌ها را سامان می‌دهند، روی آن مونتاژ می‌شوند. فاصله‌ی بین ژن‌ها را DNA غیرِ رمزگذاری‌شده و یا DNA ِ«بی‌مصرف» پر می‌کند. ترتیب قرارگیری حروف را هم ماشینی تشخیص می‌دهد که واکنش‌هایی شیمیایی‌ را روی قطعات DNA انجام می‌دهد؛ یعنی همچنان که واکنش‌ها در طول توالی DNA به پیش می‌روند ماشین تابش‌های نوری کوتاهی را تولید می‌کند. واکنش‌ها بسته به اینکه بر روی کدام حرف (A، C، G یا T) انجام شود رنگ متمایزی را تولید می‌کنند، از این رو، توالی حروف را به کمک یک دوربین می‌توان اسکن و به کامپیوتر منتقل کرد.

 گرچه اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان توجه خود را به اطلاعات زیستی‌ای معطوف می‌کنند که درون ژن‌ها ذخیره شده‌اند، تفاوت‌هایی اتفاقی نیز بین توالی‌های دی‌ان‌ای پیدا می‌شود. این تفاوت‌ها ناشی از خطاهای اتفاقی است که حین رونوشت‌برداری از ژنوم‌ها رخ می‌دهد، یعنی همان چیزی که ما به آن جهش می‌گوییم و در نقطه‌ای زمانی در گذشته به وقوع پیوسته است. این همان تفاوت‌هایی است که به ازای تقریباً هر هزار حرف چه در ژن‌ها و چه در «بی‌مصرف‌ها» رخ می‌دهد و متخصصان ژنتیک آنها را بررسی می‌کنند تا گذشته‌ی تکاملی را بیشتر بشناسند. به ازای تقریباً سه میلیارد حرف، معمولاً حدود سه میلیون تفاوت بین ژنوم‌های غیر مرتبط یافت می‌شود. هر قدر تراکمِ تفاوت‌های جداکننده‌ی دو ژنوم در هر قطعه‌ی DNA بیشتر باشد، از زمانی که این قطعات نیای مشترکی داشته‌اند بیشتر می‌گذرد، زیرا میزان انباشت جهش‌ها در گذر زمان میزانِ کم‌و‌بیش ثابتی دارد. بنابراین، تراکم تفاوت‌ها در حکم زمان‌سنجی زیستی عمل می‌کند که نشان می‌دهد هر رویداد مهمی در گذشته‌ی تکاملی کی رخ داده است.

نخستین‌باری که به‌شکلی حیرت‌انگیز از ژنتیک برای تحقیق درباره‌ی گذشته‌ی آدمی استفاده کردند پای DNA میتوکندریایی هم به میان کشیده شد.این بخش بی‌مقدار ژنوم، یعنی در حدود یک دویست‌هزارم آن، همان است که در طول نَسَب مادریْ از مادر به دختر و به نوه‌ی دختری به ارث می‌رسد. در سال ۱۹۸۷، الن ویلسون و همکارانش چند صد حرف از DNA میتوکندریاییِ افراد مختلف در سرتاسر دنیا را توالی‌یابی کردند و با مقایسه‌ی جهش‌های که در این توالی‌ها متفاوت ظاهر می‌شدند توانستند شجره‌نامه‌ای از اَنساب مادری این افراد را بازسازی کنند. آنها متوجه شدند قدیمی‌ترین شاخه‌ی درختِ این تبارنامه، یعنی نخستین شاخه‌ای که از تنه روییده است، امروزه فقط در مردمی یافت می‌شود که به انسان‌های آفریقای زیرصحرا نَسَب می‌رسانند، و این می‌توانست به این معنی باشد که نیاکان انسان‌های امروزین همگی روزگاری در آفریقا می‌زیسته‌اند.

در مقابل، تمامی غیرآفریقاییانِ امروزین از شاخه‌‌ای منشأ گرفته‌اند که بعداً بر تنه روییده است. این کشف بخش مهمی شد از تلفیق موفق شواهد باستان‌شناختی، ژنتیکی و اسکلتی که در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به انجام رسید و منجر به ارائه‌ی نظریه‌ای شد که به موجب آن انسان‌های امروزین همگی اَخلاف مردمی‌اند که طی حدود ۱۰۰ هزار سال گذشته در آفریقا می‌زیسته‌اند. بر اساس میزانِ شناخته‌شده‌ی انباشت جهش‌ها، ویلسون و همکارانش تخمین زدند که اخیرترین نیای آفریقاییِ تمامی شاخه‌ها، یعنی «حوای میتوکندریایی»، از ۲۰۰ ‌هزار سال قبل به این سو می‌زیسته است. در حال حاضر، بهترین تخمینْ حدود ۱۶۰ هزار سال گذشته را نشان می‌دهد، هر چند باید کاملاً به خاطر داشته باشیم که همچون بیشتر تاریخ‌‌گذاری‌های ژنتیکی، این یکی نیز دقیق نیست، زیرا همچنان در باب میزان واقعی رخداد جهش‌های انسانی قطعیتی وجود ندارد.

کشفِ چنین نیایِ مشترکِ اخیری هیجان‌انگیز بود زیرا به کمک آن می‌شد بطلانِ «فرضیه‌ی چند‌منطقه‌ای» را نشان داد؛ یعنی فرضیه‌ای که می‌گوید انسان‌های امروزینی که در بسیاری از نقاط آفریقا و اوراسیا زندگی می‌کنند عمدتاً حاصل پراکنش کهن هومو اِرکتوس یا انسان راست‌قامت هستند (که دستکم در یک میلیون و هشتصد هزار سال قبل رخ داده است).

- ترجمه‌: عبدالرضا شهبازی

از کتابِ
▫️Who We Are and How We Got Here: Ancient DNA and the New Science of the Human Past/ David Reich/ 2018

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

این روزها که بحث چگونگی و کم‌و‌کیف ارتباط عاطفی با هوش مصنوعی داغ شده است عمدتاً به فیلم (2013) Her ارجاع می‌دهند.
اما باید دانست این موضوع خیلی پیش‌تر، نه در سینما که در تلویزیون، به‌تصویر کشیده است.
مجموعه‌ی تلویزیونی «منطقه‌ی گرگ‌و‌میش» The Twilight Zone سریالی تلویزیونی بود که از ۱۹۵۹ شروع شد و تا ۱۹۶۴ یافت. مضمون ۱۵۶ قسمتِ پنج فصل آن تخیل و وحشت و فانتزی بود.
قسمت هفتم از فصل اول آن The Lonely نام داشت که در نوامبر ۱۹۵۹ پخش شد، یعنی زمانی که حتی ترجمه‌ی ماشینی نخستین گام‌های خود را برمی‌داشت.
مجازاتِ محکوم‌به‌قتلی را به حبس انفرادی به‌مدت پنجاه سال تعیین کرده‌اند، آن هم نه روی زمین که روی سیارکی دوردست - ۹ میلیون مایل دور از زمین - که جز شوره‌زار و برهوت چیزی ندارد. درواقع، مجازات او تنهایی ویرانگری است که او را مچاله می‌کند.
چهاربار در سال، فضاپیمایی برای او نیازمندی‌های مختصرش و اخباری از زمین را می‌آورد و همین حضور مختصر سرنشینان فضاپیما برای زندانی بهشت است چون او اندکی هم که شده از تنهایی رهایی می‌یابد.
برای اینکه اقامت رنج‌بارش در این سیارک کمی تحمل‌پذیر شود قطعاتی از اتومبیلی را به‌تدریج برای او آورده‌اند و سَرِهم کرده‌اند تا با آن اطراف و اکناف بچرخد ولی چه سود که جایی نیست که در این برهوت بشود رفت.
در یکی از ملاقات‌ها برای او جعبه‌ی بزرگی می‌آورند که حاوی رباتِ ‌زن‌نمایی است با هوش مصنوعی.
او ابتدا زن را پس می‌زند ولی به‌تدریج با او مانوس می‌شود و عاشقش می‌شود.
سرانجام، به او خبر می‌رسد که محکومیت او بخشیده شده و می‌تواند به زمین برگردد ولی ربات را باید همانجا رها کند چون چند نفر دیگر از سیارک‌های دیگر را هم باید سوار فضاپیما کنند و به همین دلیل جا برای ربات نیست.
آیا محکومِ بخشیده‌شده در کنار ربات می‌ماند یا او را رها می‌کند و به زمین برمی‌گردد؟

فیلم The Lonely محصول ۱۹۵۹ را از اینجا ببینید.

- عبدالرضا شهبازی

@Englishnutsbolts

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

کانال دیگرم که مختصِ آموزش انگلیسی و ترجمه است:
@Englishnutsbolts
انگلیسی زیر ذره‌بین

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

◽️Genetics for Dummies (2024)

◽️René Fester Kratz & Lisa J. Spock

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

از تیره به روشن، از سیاه به سفید

حدود ۳۰۰ هزار سال قبل و در گرم‌دشت‌های آفریقا انسان خردمند (Homo sapiens) طی انشقاقی تکاملی از انسان هایدلبرگی (Homo heidelbergensis) پدید آمد.

رنگ پوست انسان‌های خردمند همچون اَخلاف فعلی آنها در آفریقا تیره و مایل به سیاه بوده است. فراوانی رنگدانه‌های سیاه موجود در پوست در نواحی شدیداً آفتابی امتیازی بزرگ است چون سدی دفاعی محسوب می‌شود در برابر پرتو زیان‌رسان فرابنفش که ویتامین D و B را تخریب می‌کند و با آسیب به DNA نهایتاً می‌تواند منجر به سرطان پوست شود. از سوی دیگر، انسان با تابش نور خورشید ویتامین D را هم می‌سازد، پس لازم است پوست به مقدار کافی در معرض آفتاب باشد.

بنابراین، طبیعی است که هرچه به‌سمت استوا برویم انسان‌های سیاه‌پوست بیشتر و هرچه از استوا و مناطق حارّه‌ای بیشتر فاصله‌ بگیریم و وارد عرض‌های بالاتر و پایین‌تر جغرافیایی شویم، انسان‌هایی با پوست روشن‌تر و سفیدتر خواهیم یافت.

با این همه، با پژوهش‌هایی که طی سالهای گذشته انجام گرفته معلوم شده است که این همه‌ی داستان نیست.

پژوهش اول به سال ۲۰۱۲ برمی‌گردد. ژورژه روچا، ژن‌شناس، از دانشگاه پورتای پرتغال به‌کمک دستیارانش موفق شد چهار ژن را که مسئول رنگی‌کردنِ پوستند در گروهی از مردم امروزین پرتغال و گروه‌هایی از سیاه‌پوستان آفریقایی شناسایی کنند. نتیجه‌ی عجیب کشف آنها این بود که از میان این چهار ژن، حداقل، سه ژن آن، صرفاً در طول چند ده هزار سال اخیر فعال بوده‌اند.

در پژوهشی دیگر، کارلِس لالوتسا فاکس از دانشگاه بارسلونا، با توالی‌یابیِ ژنوم بقایای اسکلت ۸۰۰۰ ساله‌ی مردی شکارچی در اسپانیای امروزین، نشان داد که پوست این مرد تیره بوده است.

معنی این دو کشف این است که انسان‌هایی که حدود چهل‌هزار سال قبل از آفریقا به‌سمت اروپا مهاجرت کردند پوست تیره‌شان فوراً روشن و روشن‌تر نشده است. بر اساس این دو پژوهش، روشن‌شدن پوست این مهاجرانِ اولیه، بسیار دیرتر، یعنی حدوداً ظرف چندهزار سال قبل رخ داده است. اما چگونه؟

بر اساس دو پژوهش پیشگفته و طی پژوهشی دیگر، مارک تامس، ژن‌شناس تکاملی از دانشگاه لندن و تیم همراهش، با استخراج DNA از ۶۳ اسکلت باستانی (۴۰۰۰ تا ۶۵۰۰ ساله) که در اوکراین و نواحی اطراف آن کشف شده بودند و توالی‌یابیِ ژن‌هایی که در کار رنگی‌کردن پوست، مو و چشم هستند و مقایسه‌ی نتیجه‌ی آن با ژن‌های ۶۰ اوکراینی امروزین و ۲۴۶ نمونه‌ی ژنی از مردم ساکن مناطق و نواحی اطراف اوکراین، معلوم شد اوکراینی‌های امروزین، رنگ پوستشان هشت‌برابر روشن‌تر و آبی‌رنگ‌بودنِ چشمشان چهاربرابر بیشتر از نیاکانِ باستانی‌شان بوده است. این به این معنی است که از حدود چهل هزار‌سال قبل که اجداد اروپایی‌ها از آفریقا وارد شدند و پوستی تیره داشتند تا حدود ۵۰۰۰ قبل، تغییر تکاملی بارزی از لحاظ رنگ پوست و مو و چشم نداشته‌اند.

همچنین مشخص شده است که ژن‌های مسئول رنگ، همچون پنج‌هزار سال قبل، تحت‌تأثیر نیروهای انتخاب طبیعی همچنان کاملاً فعالند.

اما چرا این تغییرات، از تیره به روشن، ظرف این پنج‌هزار سال چنین سریع اتفاق افتاده است و همچنان نیز در جریان است؟

در مورد رنگ پوست، حدس دانشمندان این است زمانی که انسان‌ها شکارچی‌گردآورنده بودند به‌سبب خوردن ماهی و کبد حیواناتی که شکار می‌کردند ویتامین D فراوانی دریافت می‌کردند و نتیجتاً رنگ تیره‌ی پوستشان همچنان بی‌نیاز از سنتز این ویتامین به‌کمک نور خورشید تیره مانده بود (اسکیموها هم به رغم زندگی در منطقه‌ای کم‌نور، از آن‌جا که هنوز هم به صید جانوران آبزی وابسته‌اند، پوستی نسبتاً تیره‌رنگ دارند).

اما از حدود ۵۰۰۰ سال قبل و با رونق کشاورزی و تغییر اساسی در رژیم غذایی و اهمیتِ غلاتی همچون گندم و جو در غذای اصلی و فقر این رژیم به‌لحاظ داشتنِ ویتامین D، بدن مجبور شد با نور خورشید این ویتامین را در پوست بسازد.

نتیجه آنکه، رنگ تیره‌ی پوست اکنون خطری جدی برای حیات تلقی می‌شد. بنابراین، برای دریافت بیشتر نور خورشید و سنتز ویتامین D، پوست انسان‌ها به‌تدریج روشن‌تر شد. پوست روشن‌تر، امتیاز حیات بیشتر. این را نینا جابلونسکی، از دانشمندان برجسته‌ در عرصه‌ی رنگ پوست از دانشگاه پنسیلوانیا می‌گوید.

اما در مورد رنگ روشن مو و رنگ آبی چشم چه؟

مارک تامس و همکارانش می‌گویند رنگِ روشن مو و رنگ آبی چشم به‌دلیلِ جاذبه‌ی جنسی و بر پایه‌ی «انتخاب جنسی» فراوان شده است. یعنی، آن افراد نادر اولیه‌ که با موی روشن و چشمِ آبی متولد می‌شدند برای جنس مخالف جاذبه‌ی زیاد داشتند و همین، تکثیر این ژن‌ها و فراوانیِ افرادی با چنین ویژگی‌هایی را در پی داشت.

این ترجیحِ جنسی به‌نفع افرادی که ظاهری متفاوت نسبت به بقیه گروه دارند در میان دیگر جانداران، نظیر گونه‌ای از ماهی‌های کوچک آب شیرین، ثابت شده است.

- عبدالرضا شهبازی

@dirinenegar

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

حدود ده سال قبل قطعه‌ی تاثیرگذارِ «اژدها در پارکینگ» را از کتاب «دنیای جن‌زده» (The Demon-Haunted World) اثرِ معروفِ کارل سی‌گِن، اخترشناسِ فقید آمریکایی، ترجمه کردم (اینجا را ببینید).
اخیراً خبر یافتم که آقای فرهاد ارکانی ترجمه‌ی این قطعه را با صدای خوبشان خوانده و تبدیل به فایلی صوتی کرده است. چه کار خوبی. سعی‌اش مشکور باد (از اینجا گوش دهید).
منظور از ویرایش هم در اینجا عمدتاً تغییراتی است که متناسب با اجرای صوتیِ این قطعه در نثر آن اِعمال شده است.

- عبدالرضا شهبازی

@Englishnutsbolts

Читать полностью…

دیرینه‌نگار

۳. عباس موزون می‌گوید:
"خب [ای کسی که می‌گویی حرفهای ما علمی نیست] ببینیم مدرک شما رو؟ چقدر ارتباط به پزشکی داره؟ سطحش چیه؟ از کدوم دانشگاه گرفتید؟"

نقد: مصداق علمی بودن یا نبودن یک مدعا را جامعه علمی تعیین می‌کند و معیار علمی بودن یا نبودن را روش‌شناسان و فیلسوفان علم بر اساس کارهای علمی دانشمندان در قالب یک نظریه مشخص و مستدلی در متدولوژی علوم تجربی و نیز در فلسفه علم، صورت‌بندی می‌کنند. حال اگر کسی مدعی علمی بودن یا نبودن یک مدعا است باید نشان دهد که آیا آن مدعا طبق آن نظریه و معیار مشخص (مثلا ابطال‌پذیری و تکرارپذیری)، مصداق علمی بودن است یا نه. آنچه که سخن او را موجه می‌کند استدلال اوست نه مدارک تحصیلی او و نه مدارج علمی او. چه بسا یک دانشمند با مدرک و درجه علمی عالی درباره علمی بودن یک مدعا پرت و پلا بگوید و مثلا هومیوپاتی را علمی بداند اما یک فرد با مدرک دیپلم با استناد درست به متدولوژی علوم یا فلسفه علم سخن معقول و موجهی درباره علمی بودن یا نبودن یک مدعا به زبان آورد. بی‌توجهی به این نکته و رد مدعای شخص به جرم نداشتن مدرک تحصیلی و درجه علمی، نوعی "شخصی کردن" یا "حمله به شخص" است.

۴. عباس موزون می‌گوید:
" اتهام چرا می‌زنید به هم‌وطن؟ این ۱۱۰ نفر هر کدوم چندین نفر دور و برشون شهادت داده اند، پزشک، پرستار‌ این تجربه‌گر دروغ می‌گه؟ پول بهش دادیم؟ بیمارستان چمران تهران مگه یه نفر دونفر بوده؟"

نقد: این بخش از صحبتهای ایشان طولانی‌تر و در عین حال مغلطی‌تر است. اولین مغالطه، پهلوان پنبه کردن است. تقریبا هیچ نقد جدی و مهمی به این برنامه تلوزیونی بر دروغگو بودن افراد تجربه‌گر تاکید نکرده‌اند. چرا که اساساً نقد به این شواهد، از منظر شناختی و روش‌شناختی است  نه اخلاقی. تردیدها و نقدها اغلب این است که اشخاص تجربه‌گر و مجری برنامه و همکاران یا متوجه فریبکاری‌های ذهن و خطاهای سیستماتیک و ناخودآگاه ذهن نیستند یا آنها را دست‌کم می‌گیرند. دومین مغالطه در این بخش "ماهی دودی" کردن یا "منحرف کردن" است. چون مهمترین و بیشترین نقدها به این برنامه این است که عوامل برنامه و روح‌باوران متوجه خطاهای شناختی، مغالطات و متدولوژی علم و نهاد علم نیستند یا آن را دست کم می‌گیرند، اما آقای موزون بحث را منحرف می‌کنند و بیشترین توضیحات را درباره صداقت تجربه‌گران و عوامل برنامه می‌دهند و توضیح می‌دهند که دروغ در این ابعاد ممکن نیست؛ بنابراین اتهام دروغ وارد نیست و بنابراین ادعای تجربه‌گران و مجری درست است. در اینجا علاوه بر منحرف کردن بحث، ما شاهد یک دوراهی کاذب هم هستیم: مدعای تجربه‌گران یا دروغ است یا واقعیت دارد؛ دروغ نیست پس واقعیت دارد! در حالیکه یک مدعا ممکن است در عین صادقانه بودن، مطابق با واقع نباشد.

۵. آقای موزون می‌گوید:
"برنامه آقای ایمان عبدالمالکی سکوت می‌کنید. فرار می‌کنید از مواجهه. از محاجه."

نقد: اتفاقا گزیده‌ای از برنامه آقای ایمان عبدالمالکی را من با دقت نقد کرده‌ام و نشان داده‌ام که چه خطاهای روش‌شناختی مهمی در آن رخ داده (قسمت ششم و هفتم سلسله مطالب در همین کانال) و بنابراین فاقد ارزش و اعتبار علمی است.

۶. عباس موزون می‌گوید:
"ایبن الکساندر جراح مغز و اعصاب، مدرک از آمریکا داره، استاد دانشگاه از هاروارده، چندتا کتاب در دفاع مینویسه."

نقد: علاوه بر نقدهایی که در بالا، یعنی بند ۲، مطرح شد، من قبلا در سه قسمت نشان داده‌ام چرا ایبن الکساندر شخصیت علمی ذی‌صلاحی نیست (قسمت سوم مطالب در همین کانال) و چرا دلایلش منطقی و موجه نیست. (قسمت هشتم سلسله مطالب)


سخن پایانی:

آقای موزون بارها ادعا کرده است که مدعیات این برنامه بر اساس پژوهشهای علمی و شواهد علمی و بررسی دقیق و علمی گواهی تجربه‌گران است. در حالیکه سراسر آن یا استناد به شواهد حکایتی (anecdotal) است، یا ارجاع به منابع و مقالات شبه‌علمی و اشخاص نامعتبر است، یا صرفا با مراجعه و ارجاع یک‌طرفه به آراء اقلیت است، یا بر اساس تفاسیر و تعابیر تحریف شده و نقل قولهای ناقص است، یا بر اساس داستانها و اقوال مهیجی است که گرچه ممکن است تسلی‌بخش و امیدبخش باشند اما به هیچ وجه راستی‌آزمایی دقیق علمی نشده‌اند یا از بوته آزمایش دشوار علمی سربلند بیرون نیامده‌اند. بنابراین برنامه "زندگی پس از زندگی" صلاحیت وصف علمی بودن را ندارد.

در جامعه علمی مرتبط با NDE، اقلیتی مثل دکتر سام پرنیا، پیم ون لومل، بروس گریسون و پنی سارتوری، قائل به مدل معنوی یا استعلایی (transendental) هستند که حتی آنها هم بسیاری از استنتاجها و القائات این برنامه تلوزیونی را نخواهد پذیرفت.

منصفانه‌ترین کار این است که در این برنامه از دو متخصص نقاد یا دو خبرنگار علمی نقاد در این حوزه دعوت شود تا درباره این تجربیات از دو منظر علمی (و بخصوص فیزیکالیستی) و معنوی دفاع کننند و نتیجه گیری به بینندگان واگذار شود. (رجوع به نقد هشتم)

Читать полностью…
Подписаться на канал