یادداشتها، ترجمهها و همرسانیهای عبدالرضا شهبازی در حوزهی دیرینهشناسی و زمینههای مرتبط
◽️شکافی در آفرینش (در دستِ انتشار)
◽️نوشتهی جنیفر داودنا و ساموئل اِسترنبرگ
◽️ترجمه دکتر محمد کرامالدینی
از یادداشت مترجم:
کریسپر کارآمدترین، ارزانترین، سادهترین و مؤثرترین ابزار برای دستبردن در ژنهای موجودات زنده است: میتوان با کمک آن انواع ژنها را در موجودات زندهٔ مختلف تغییر داد، حذف یا اضافه کرد. بیگمان توانایی دستبردن در ژنهای موجودات زنده موضوعی نیست که بتوان آن را دست کم گرفت یا به آسانی از کنار آن گذر کرد؛ چون اگرچه میتوان کریسپر را برای درمان بعضی بیماریها به کار گرفت، یا با آن بر بحران گرسنگی جهان چیره شد؛ میتوان با آن آدمی و طبیعت را نیز به ویرانی کشید؛ چون حتی کوچکترین تغییر در رمزهای زندگی، یعنی ژنهای موجودات زنده و به ویژه آدمی، ممکن است پیآمدهایی بسیار ناگوار و غیرقابلپیشبینی داشته باشد.
جنیفر داودنا، نویسندهٔ این کتاب، در سال ۲۰۲۰ جایزهٔ نوبل شیمی را به خاطر گسترش کاربرد فناوری کریسپر برای ویرایش ژنوم به دست آورد. او در این کتاب که پنج سال پیش از دریافت این جایزه منتشر شده، از همهٔ پژوهشگران جهان خواسته است تا از خیرِ کاربردِ کریسپر برای ایجاد تغییرات ارثی در جنین انسان بگذرند.
او یکی از زنان شجاع و پیشگام در عرصهٔ علم است و این کتاب گزارشی خودنوشت از پیشرفتهای علمی بزرگ اوست. او در نیمهٔ اول کتاب داستان هیجانانگیز اکتشافات خود را صادقانه بیان و استدلال کرده است که دست بردن در ژنهای موجودات زنده و توانایی بازنویسی رمزهای زندگی مسئولیت بزرگی به همراه دارد و نیمهٔ دوم کتاب را به بررسی توان بالقوهٔ کریسپر برای از بین بردن یا درمان بعضی بیماریها و بهبود صفات انسانی و خطراتی که برای آینده بشریت ایجاد میشود، اختصاص داده است.
درک عمومی از این ابزار تغییردهندهٔ رمزهای زندگی برای شهروندان جامعهٔ امروز ضروری است. همهٔ شهروندانی که نگران آیندهاند، باید این کتاب را بخوانند و دربارهٔ موضوعهای آن بحث کنند. این اولین کتابی است که ترکیب علم و اخلاق را دربارهٔ کریسپر ارائه میدهد و هم برای شهروندانِ غیرمتخصص سودمند است و هم متخصصان از آن بهرهمند خواهند شد.
◼️بخشی از ترجمۀ کتاب:
«نام من جنیفر داودنا است. زیستشیمیدانم. بیشتر وقت کاریام را در آزمایشگاه
میگذرانم و روی موضوعهایی کار میکنم که اسمشان به گوش بیشتر کسانی که خارج از رشتهٔ من هستند، نخورده است. در نیمدههٔ گذشته، درگیر زمینهای از علوم زیستی بودهام که چهاردیواری هیچ مرکز پژوهشی دانشگاهیئی نتوانسته جلو پیشرفت آن را بگیرد. من و همکارانم تحت تأثیر نیرویی قوی قرار گرفتهایم که بیشباهت به سونامیئی که در خواب دیدهام نیست؛ تنها تفاوتش این است که خودِ من در بیداری به ایجاد آن کمک کردهام.
چیزی که چند سال پیش به کمک من در زمینهٔ زیستفناوری کشف شده، با سرعتی رشد میکند که در تصورم نمیگنجد. پیآمدهای آن مانند زمینلرزه است؛ نه فقط برای علوم زیستی، بلکه برای همهٔ حیات روی زمین.
این کتاب داستان من و آن کشف است. داستانِ شما هم هست؛ چون پیآمدهای آن به زودی به خانهٔ شما نیز خواهد رسید.
میلیاردها سال بود که زندگی مطابق با تئوری تکاملی داروین به پیش میرفت: تغییرات ژنتیکی تصادفی در موجودات زنده به وجود میآمدند که بعضی از آنها برای بقا رقابت و تولید مثل مزایایی داشتند. گونهٔ انسان نیز تا همین اواخر با همین فرایند شکل گرفته و تا حد زیادی تحت تأثیر آن بوده است. انسان حدود ده هزار سال پیش شروع به کشاورزی کرد و از طریق انتخابِ گیاهان و جانوران و پرورش آنها، جهت تکامل را به نفع خود تغییر داد؛ اما مادهٔ اولیهٔ این تغییرات، یعنی جهشهای تصادفی در DNA، هنوز خود به خود و بهطور تصادفی ایجاد میشدند. در نتیجه، تلاش گونهٔ انسان برای تغییر طبیعت کُند بود و موفقیت محدود داشت.
تا امروز هم وضع کم و بیش به همین گونه بوده است؛ اما به تازگی پژوهشگران موفق شدهاند این فرایند کُهن را به طور کامل به کنترل درآورند و با استفاده از ابزارهای توانمند زیستفناوری، DNA را درون سلولهای زنده دستکاری کنند و به این ترتیب، کدهای ژنتیکی همهٔ گونههای زندهٔ روی کرهٔ زمین، از جمله انسان را تغییر دهند و اصلاح کنند و با کریسپر-Cas9 که جدیدترین و احتمالاً مؤثرترین ابزار مهندسی ژنتیک است، کل محتوای DNA هر موجود زنده، یعنی همهٔ ژنهای آنها را تقریباً به آسانی ویرایش یک متن ساده تغییر دهند و ویرایش کنند..»
@dirinenegar
«قورباغهها مثل ما نیستند. مهارتشان در شکار مگس بیشتر از ماست ولی بهنظر میرسد در توضیح چگونگی انجام آن چنین نباشند. ذهن قورباغه تخصصی محدود دارد، اینکه چگونه لکههای سیاه (حشرات) را مکانیابی کند، از دست شکارچیان فرار کند و جفت خود را بیابد؛ ولی قادر نیست در باب اخلاق حشرهخواری یا برابری حقوق وزغها تأمّل کند.
بعید است کسی دربارهی محدودیتهای قوای ادراکی دوزیستان بحث و مناقشهای داشته باشد. اما قضیه دربارهی میمونهای انساننما فرق میکند، و اگر هم دربارهی انسانها چنین ادعایی مطرح کنم، نادرستی آن مثل روز روشن است. چرا ما میدانیم که چنین ادعایی دربارهی انسانها صادق نیست؟ چون انسانها میتوانند به ما بگویند که این ادعا نادرست است ولی دیگر جاندران نمیتوانند. هرچند داشتن زبان پیشنیاز داشتن ذهن نیست، با این همه، زبان محکمترین دلیل و شاهد ماست در نشاندادن ماهیت ذهن. انسان با زبان تعریف میشود و از همین رو، مطالعهی زبان راهی است برای مطالعهی ذهن انسان، و نه ذهن قورباغه.
حیوانات از نظامهای ارتباطی پیچیده و متنوعی استفاده میکنند ولی هیچ جانداری، جز انسان، زبانی را که ما در اختیار داریم در اختیار ندارد. گرچه با آموزش میتوان شامپانزهها و بنوبوها را قادر ساخت شمار حیرتانگیزی نشانه را بهکار ببرند و از این زبان نشانهای برای ارتباط با ما یا ارتباط با یکدیگر استفاده کنند، ولی نمیتوان انکار کرد زبان انسانی، خصوصاً نحو زبان انسانها، چیزی منحصربهفرد و یگانه است. تا جایی که ما میدانیم، حتی آوازخوانی والها و ارتباط رنگی ماهیهای مرکب هم فاقد چیزی شبیه به نحو زبان انسانهاست.»
- ترجمهی عبدالرضا شهبازی
از کتابِ:
Chomsky; Ideas and Ideals/Neil Smith and Nicholas Allott/ 3rd edition/ 2016
@dirinenegar
◽️علوم اعصابِ شناختیِ زبان
◽️نوشتهی دیوید کِمِرِر، استاد دانشکدهی علومِ گفتار، زبان و شنوایی در دانشگاه پردو در آمریکا و همچنین استاد دانشکدهی علوم روانشناختی در همین دانشگاه.
◽️ویراست دوم، ۲۰۲۲
🔲 به جرات میتوان گفت این کتاب روزآمدترین، جامعترین و پرجزییاتترین کتاب برای ورود به عرصهی هیجانانگیزِ علوم اعصاب شناختی است با تمرکز بر کندوکاو رابطهی مغز و ذهن و زبان.
کتاب در پنج بخش و ۱۷ فصل مروری میکند بر آخرین یافتهها در عرصهی زبانپریشی، ادراک و تولید گفتار، ساختواژه، نحو، کلام، خواندن، نوشتن، زبان اشاره و مغزِ دوزبانه.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
«دستاورد دورانساز کوپرنیک این بود که توضیح داد چگونه سیارات در کیهانی خورشیدمرکز حرکت میکنند، و برای این کار طبیعتاً خورشید را در مرکز چیزی نهاد که به آن منظومهی شمسی میگوییم. سیارات، از جمله زمین، همگی در مدارهای خاصِ خود به گِرد خورشید میچرخند، و از این رو، ما در واقع روی منظومهگَردی ایستادهایم و در فضا حرکت میکنیم. اگر بخواهیم بدانیم زمین با چه سرعتی به گِرد خورشید حرکت میکند، اول باید بدانیم در هر بازهی زمانی چه مقدار مسافت را میپیماید؛ به بیان دیگر، برای به دست آوردن سرعت باید مسافت طیشده را بر زمان حرکت تقسیم کنیم.
در فصل دوم دیدیم کپلر نشان داد زمین در مداری بیضوی به گرد خورشید حرکت میکند. در واقع، مدار بیشتر سیارات منظومهی شمسی دایرهی کامل نیست ولی فعلاً فرض میکنیم مدارشان به شکل دایره است و زمین هم در مداری دایرهشکل حرکت میکند و یک سال هم طول میکشد تا محیط این دایره را بپیماید. شعاع این دایره، یعنی فاصلهی زمین تا خورشید، یکی از مقادیر پرکاربرد در اخترشناسی است و در فصل قبل دانستیم نامش واحد نجومی است که در انگلیسی به اختصار آن را AU میگویند. هر AU تقریباً برابر است با حدود ۱۵۰ میلیون کیلومتر.
با این حساب، ما در طول یک سال محیط دایرهای را میپیماییم که شعاعش ۱۵۰ میلیون کیلومتر است. محیط دایره هم برابر است با ۲ ضرب در شعاع ضرب در عدد پی (π). همه هم میدانند که عدد پی تقریباً برابر با ۳ است. این تقریبی است که اخترشناسان برای تعیین مقادیر غیر دقیق از آن استفاده میکنند. حالا باید محیط این مدار را به زمان، یعنی یک سال، تقسیم کنیم تا به سرعت حرکت زمین برسیم.
برای محاسبات فعلیمان ترجیح میدهیم سال را به تعداد ثانیههایش تعریف کنیم. برای این که بدانیم در هر سال چند ثانیه هست باید عدد ۶۰ (ثانیه در یک دقیقه) را در ۶۰ (دقیقه در یک ساعت) در ۲۴ (ساعت در شبانهروز) در ۳۶۵ (روز در سال) ضرب کنیم. خوب این حساب و کتاب را میتوانید به کمک ماشین حساب انجام بدهید، ولی راه دیگری هم وجود دارد. یادتان هست در فصل اول نیل به ما گفت که وقتی وارد ۳۱ سالگی شده بود، یعنی زمانی که به یک میلیارد ثانیه از زندگیاش رسید، جشن گرفت؟ خوب، با این حساب، تعداد ثانیهی هر سال حدوداً یک سیام یک میلیارد است، که تقریباً میشود ۳۰ میلیون ثانیه. این نتیجه را به صورت ۳ ضرب در ۱۰ به توان ۷ ثانیه در سال بیان میکنیم.
حالا اگر همهی محاسبات را کنار هم بگذاریم، خواهیم دید سرعت حرکت مداری زمین به گرد خورشید برابر است با ۳۰ کیلومتر بر ثانیه؛ یعنی همین الان، سوار بر زمین، با چنین سرعت بالایی به دور خورشید در حرکتیم. با این همه، اصلاً چنین سرعتی را حس نمیکنیم، و به همین دلیل انسانهای عهد باستان واقعاً فکر میکردند در مرکز کیهان قرار دارند و این را کاملاً بدیهی هم میدانستند. ولی همانطور که دیدیم کلی حرکت در کار است. زمین هر شبانهروز یک دور کامل به گرد محور خود میچرخد و هر سال هم یک دور به گرد خورشید میگردد، آن هم با سرعت ۳۰ کیلومتر بر ثانیه. در بخش دوم این کتاب خواهیم دید خورشید نیز به نوبهی خود کلی حرکتهای متنوع دارد که با آنها زمین و دیگر سیارات را در کیهان جابجا میکند.
کوپرنیک به ما یاد داد همهی سیارت منظومهی شمسی به گرد خورشید میچرخند. کپلر هم با استفاده از یافتههای توکو برائه شکل مدارهای سیارات مختلف را دریافت و سازوکارشان را فهمید. همچنین، در فصل دوم آموختیم کپلر از مدار سیارات سه قانون استخراج کرد. آیزاک نیوتن، یکی از بزرگترین قهرمانان داستان ما نیز از قانونِ سومِ کپلر به این نتیجه رسید که گرانش نیرویی بنیادی بین دو جسم است.»
- ترجمهی این بخشها: عبدالرضا شهبازی
از کتابِ
Welcome to the Universe; An Astrophysical Tour/J. Richard Gott, Michael A. Strauss, and Neil deGrasse Tyson/ Princeton University Press/ 2016
@dirinenegar
ترسناکترین چیزی که ممکن است اکنون بیابیم انسانهایی در سیارهای دیگر است. بهلحاظ روانی، آمادگی مواجهه با بیگانگانِ فضایی را داریم، ولی اگر در عوض، انسانهایی را در سیارات دیگر یافتیم چه؟
@dirinenegar
در سپتامبر سال ۱۹۷۷، فضاپیمای وویجرِ ۱ این عکس را از زمین و ماه (در یک قاب) از فاصلهی هفت میلیون و دویست و پنجاه هزار مایلی زمین گرفت.
این نخستین تصویر از این نوع است که فضاپیمایی (در این قاب بزرگ) گرفته است.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
جهان با همهی زیبایی و شکوه و شگفتیاش هیچ اهمیتی برای تخیلات و توهمات و تصورات ما انسانها قائل نیست.
همان زمان که خون یکدیگر را فرشِ زمین میکنیم و حقوق همنوعان و دیگر گونههای میهمان در سیارهی زمین را زیر پا میگذاریم، همانگاه، در کیهانی بیاعتنا به ما، سیارت به گِرد خورشیدهایشان میگردند، سیاهچالهها به بلعیدنِ بیشتر هر آنچیزی که فراچنگ آرند ادامه میدهند، ستارگان فرو میپاشند، سحابیها شکل میگیرند و دنیاهای جدید سر بر میآورند.
ادیان ما، ادبیات ما، تاریخ ما، علوم ما، تکنولوژی ما، احساسات ما،... برای جهانی که حتی نمیدانیم کجایش هستیم پشیزی ارزش ندارد و همهی هایوهوی تمدنِ بشری در مقابلِ ارکستر عظیم کیهانی صدای محو زنگولهای در دوردست بیش نیست.
دیرزمانی است نظام زمینمرکزی بطلمیوسی از اعتبار افتاده است و دانستهایم در پهنهی کرانناپیدای هستی چقدر تنهاییم، با این همه، برای فریب خود (و شاید هم از سر اعتقادی درونی و مخفی در پسِ ذهنمان) همچنان همهچیز را در این جهان، سادهلوحانه، با حضور خود تفسیر و تبیین میکنیم و خود را عملاً مرکز کائنات میپنداریم.
در خلوتِ هراسانگیز کیهانی، وجود زمین، چه رسد به انسان بیمقدار ساکن در آن، ذرهی غباری است گمشده در میانهی میلیاردها میلیارد سال نوری و پیچیده در طومار سُترگِ تاریخ مهآلود جهانی که جز اندکی ناچیز چیزی از آن نمیدانیم.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
رویای خوشخیالانهی هر نویسنده یا مترجمی این است که ناشرِ کتابش در همان روز نخست انتشار با او تماس بگیرد و بگوید تمامی نسخههای کتاب به فروش رفته است. این رویا قطعاً ممکن است فقط برای درصد بسیار بسیار ناچیزی از صاحبان اثر محقق شود، و چارلز داروین پنجاهساله البته از این دسته بود و این رویا با فروشِ قریب به ۱۲۰۰ نسخهی کتاب دورانسازش، خاستگاه گونهها، در روز نخست انتشار محقق شد.
داروین در روز ۲۴ نوامبر سال ۱۸۵۹، یعنی روز انتشار شاهکارش، به دوست نزدیکش تامِس هاکسلی نامهای نوشت که بخشی از آن را در ادامه میخوانید.
«هاکسلی عزیزم
امروز از انتشارات مورای به من خبر دادند که همهی نسخههای کتاب را در همان روز اول فروختهاند و از من خواستهاند که فوراً ویراست دوم را به دستشان برسانم.
انتظارش را نداشتم. حسابی غافلگیر شدهام. از طرف دیگر، الان تصحیحاتی به ذهنم نمیرسد که در آن اعمال کنم.
یادت هست چقدر از صمیم قلب آرزو میکردم کاش نظر کلیات را درباره حقیقت نظریهی انتخاب طبیعی به من میگفتی؟ الان میخواهم نظرت را دستکم مختصر به من بگویی. اگر بعدها نقد مفصلی نوشتی، آن را سخت مغتنم خواهم دانست. خودت که بهتر میدانی نظرت چقدر برایم ارزشمند است.
الان عجله دارم. تهیهی این ویراستِ جدید روز و شب برایم باقی نخواهد گذاشت.»
◽️Charles Darwin's Letters, A selection, 1825-1859/p. 206/Frederick Burkhardt/ Cambridge University Press/ 1996
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
🔳 چند نکتهی بدیهی دربارهی ترجمهی کتابهای علم برای عموم و یک پیشنهاد
◻️ اگر کتابی به زبان اصلی را دیدید و خواندید و فهمیدید و لذت بردید بههیچوجه لزوماً به این معنی نیست که قادر خواهید بود آن را به زبان فارسی هم ترجمه کنید.
ترجمه فنی است که باید اصول و ضوابط آن را آموخت و برای تسلط بر آن عرق ریخت و رنج کشید.
◻️ علاوه بر تسلط یافتن بر اصول و ضوابط ترجمه، فرد باید آشنایی نسبتاً عمیقی با زبان فارسی و چموخمهای آن داشته باشد و فراوان متون درجهیک نثر تالیفی و ترجمهای خوانده باشد و دایرهی لغات فعّالش بسیار بسیار فراتر از مجموعه لغاتی باشد که در گفتار روزمره استفاده میکند.
◻️ نویسندگانِ کتابهای علم برای عموم نهتنها متخصصانی سرشناس در حوزه علمی خود محسوب میشوند که نویسندگان ورزیدهای نیز هستند، ولی با این همه، واژه به واژهی کتابشان پیش از چاپ از زیر ذرهبینِ حداقل یک ویراستار کاربلد میگذرد و ویرایش میشود.
بنابراین، بهلحاظ اخلاقی درست نیست با دانشی اندک - خصوصاً - در زبان فارسی چنان کتابی را در دست گرفت و بهنثر دبستان ترجمه کرد.
رعایت اخلاق حرفهای بسیار مهمتر است از توهمِ داشتنِ رسالت در ترجمهی چنان کتابهایی.
◻️ نکوهیدهترین شیوهی ترجمه که با تاسف رواج بسیار یافته این است که مترجم خامدست روی سطح ساختار انگلیسی سُر بخورد و مثلاً ترجمه کند. یعنی از سطح به عمق نرسد و ساختار زبان انگلیسی را از گمرک زبان فارسی عبور ندهد و نثرش در دالانهای نحو زبان انگلیسی اسیر بماند.
چنین مترجمی - بخوانید مترجمنمایی - یا از سر تنبلی، یا از سر کمسوادی و یا از سر ناآگاهی از آزادیهای مشروع مترجمی تارِ کلماتِ فارسی را در پودِ نحو انگلیسی میبافد و محصول زشت و آسیبرسانی تولید میکند که چندین دهه است مثل سرطان به جان زبان فارسی افتاده و آن را رنجور کرده است و حتی از فرط شیوع، توان تشخیص نثر خوب را در بسیاری موارد از نسلهای جوان ربوده است.
🔲 خواستم بنویسم برای رفع این مشکلات، مشتاقان فن ترجمه فلان و بهمان کتاب مقدمات زبانشناسی و اصول ترجمه را بخوانند. ولی عجالتاً راه میانبری پیشنهاد میکنم که بهشدت آموزنده است و در حکم کارگاه ممتاز ترجمه میتواند به این افراد کمک کند تا گام به گام و در عمل با چم و خم ترجمه آشنا شوند.
ترجمهی درخشان کتاب فلسفهی علم به قلم آقای هومن پناهنده، مترجم صاحبنام، میتواند به چنین کارگاهی تبدیل شود.
فرد لازم است سطربهسطر ترجمه را با اصل انگلیسی مقابله کند و بیاموزد و بیاموزد و بیاموزد.
◼️برای بهرهبرداری حداکثری پیشنهاد میکنم ابتدا هر پاراگراف را به بهترین شکلی که میتوانید، ترجمه کنید. سپس به ترجمهی جناب پناهنده مراجعه کنید و ببینید ایشان چگونه جملههای انگلیسی را رامِ ساختِ زبان فارسی کرده است و شما در کجاها ضعف داشتهاید.
کتاب را از آغاز تا پایان اینگونه کار کنید.
بیتردید زمانی که به انتهای کتاب برسید، نگاهتان به ترجمه تصحیح شده است و برگردانتان از متن انگلیسی بسیار پختهتر انجام میشود.
نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
- عبدالرضا شهبازی
➖➖➖➖
◽️متن انگلیسی کتاب را در قالب پیدیاف میتوانید در ادامه دانلود کنید.👇👇
@Englishnutsbolts
در هیچ زبانی مترادف مطلق نداریم، یعنی دو واژهای که هم بهلحاظ معنایی عین هم باشند و هم در صددرصد موارد بتوانند بهجای هم در بافتهای مختلف بهکار روند.
دلیل چنین امری این است که زبان - هر زبانِ طبیعیِ بشری - رفتاری سیستمی دارد و در هر سیستمی نیز هر عضو یک وظیفه و کارکرد خاص دارد که آن را از سایر اعضای آن سیستم، کم یا بیش، متمایز میکند.
هیچ سیستمی دو عضو با ماهیت و کارکرد مطلقاً یکسان را بهدلیل اقتصادی در خود نمیپذیرد. در صورتی که چنین اتفاقی بخواهد بیفتد، مثلاً وامواژهای وارد یک زبان شود که نظیرش از قبل در زبان موجود است، یکی از این دو (یا هر دو) دچار تغییر معنایی یا تغییر کارکردی میشوند، یعنی یا اختلاف (کم یا زیادِ) معنایی پیدا میکنند یا نمیتوانند بهجای هم در هر بافتی بهکار روند.
مثلاً واژهی «پهن» و «عریض» بهلحاظ معنایی یکی هستند. بهلحاظ کاربرد در بافت هم جاهایی میتوانند بهجای هم استفاده شوند، مثلاً «جادهی پهن» و «جادهی عریض».
ولی نمیتوانیم - مثلاً - بهجای «پیشانیِ پهن» بگوییم «پیشانیِ عریض».
یا «بسیار» و «خیلی» از لحاظ معنایی یکسانند ولی همهجا نمیتوانند بهکار روند چون سطح کلام را در جاهایی تغییر میدهند. مثلاً مقایسه کنید «خیلی خوبم» را با «بسیار خوبم». آیا این دو جمله را در هر موقعیتی بهیکسان میتوانیم بهکار ببریم؟ پاسخ منفی است.
زبان مثل موجودی زنده مدام در حال تحول و تبدّل است. مدام در حال جذب و دفع است. مدام در حال تغییرات کوچک و بزرگ در درون خودش است.
زمانی اسم فاعلِ «نگران» در فارسی بهمعنای «نگرنده» بود (ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد).
ولی بهتدریج و بهدلیل همان جبر سیستمی، «نگران» در کنارِ مترادفهایی که ادعای معنایی و بافتیِ یکسانی داشتند، بازی را واگذار کرد و معنای «مضطرب» و «دلواپس» را پیدا کرد و از معنای اولیهاش فاصله گرفت. «نگران» در کنار خانوادهی جدیدش نیز اختلافهای خود را حفظ کرده است. میدانیم و حس میکنیم که «نگران» و «مضطرب» و «دلواپس» هم بهلحاظ معنایی تفاوتهایی جزیی با هم دارند و هم همهجا نمیتوانیم آنها را بهجای یکدیگر بهکار ببریم.
تفاوت بافتی خصوصاً در تمایزگذاری واژههای مترادف در سیستم زبانی بسیار نقش دارد.
واژههای مترادف در واقع نه بهشکل همپوشانیِ کامل که بهصورت جزیی و ناحیهای (معنایی یا بافتی یا هردو) با هم ربط و نسبت دارند.
سیستم زبان هرگز اجازه نمیدهد دو واژهی مطلقاً یکسان (معنایی و بافتی) در درونش حضور همزمان داشته باشند.
ترادف مطلق سرابی بیش نیست.
- عبدالرضا شهبازی
@Englishnutsbolts
میتوان گفت تمامی گذشته چیزی جز آغازِ یک آغاز نیست، و اینکه هرآنچه هست و هرآنچه تاکنون بوده است نیز چیزی جز گرگومیشِ سپیدهدم نیست. میتوان گفت تمامی دستاوردهای ذهن آدمی تاکنون چیزی جز رویایِ پیش از بیداری نبوده است.
- ایچ. جی. وِلز (۱۹۴۶-۱۸۴۶)
ترجمه: عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
«علم نمیتواند راز نهایی طبیعت را بگشاید. دلیلش هم این است که، در نهایت، خودِ ما نیز جزیی از همان رازیم که قصد گشودنش را داریم.»
▫️ماکس پلانک (۱۹۴۷ - ۱۸۵۸)
فیزیکدان آلمانی و پایهگذارِ نظریهی کوانتوم
- ترجمه: عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
▪️یادگیری عمیق انگلیسی▪️
🔶 آیا واقعاً قصد دارید درک و فهم خودتان را از متن انگلیسی عمیقاً تقویت کنید؟
🔶 آیا به این نتیجه رسیدهاید که زمان خیالپردازیِ صِرف به پایان رسیده است و اکنون باید خیلی جدی وضعِ انگلیسی خودتان را سروسامان بدهید؟
🔶 آیا از وعدههای توخالی برخی مدعیان آموزش انگلیسی خسته شدهاید؟
🔶 آیا بهدنبال مسیر مطمئنی برای رسیدن به فهم عمیق انگلیسی هستید؟
🔷 اگر پاسخ پرسشهای بالا مثبت است، متناسب با سطحِ فعلیِ انگلیسیتان بهلحاظ درک مطلب، یکی از هایپرلینکهای پایین را لمس کنید:
🔲 سطح من حدوداً مبتدی است.
🔲 سطح من حدوداً متوسطه است.
- عبدالرضا شهبازی
مدرّس و مترجم زبان انگلیسی
@Englishnutsbolts
When they went ashore the animals that took up a land life carried with them a part of the sea in their bodies, a heritage which they passed on to their children and which even today links each land animal with its origin in the ancient sea.
- Rachel Carson
حیواناتی که زندگی روی خشکی را در پیش گرفتند زمانی که به ساحل آمدند قسمتی از دریا را نیز در پیکرشان با خود به خشکی آوردند، میراثی که آن را به فرزندانشان هم انتقال دادند، میراثی که حتی امروزه نیز هر حیوان خشکی را به خاستگاهش در دریای کُهن پیوند میدهد.
- ریچِل کارسن (۱۹۶۴-۱۹۰۷)، نویسنده و زیستشناسِ آمریکایی
از کتابِ
The Sea Around Us/ Rachel Carson/ 1951
- ترجمه: عبدالرضا شهبازی
◾در تصویر بالا نمایی فرضی میبینیم از تیکتالیک.
@dirinenegar
این تصویری معمولی است از کنارهی یک برکه یا مرداب.
ولی اگر چشمانتان را حدود ۷۵درصد ریز کنید و به این عکس نگاه کنید، رونالدو را خواهید دید.
- عبدالرضا شهبازی
#مغز
#شناخت
@dirinenegar
فقر محرک، که گاه از آن به فقر داده هم یاد میکنند، قدرتمندترین دلیل زبانشناسانِ ذاتیانگار، و در رأس آنها نوم چامسکی، در اثبات وجود دستور همگانی (UG) در مغز است. سخن آنها این است که کودک آنقدر در معرض محرکها یا دادههای زبانی کافی و غنی قرار ندارد که قادر شود چنان نظامی پیچیده از ساختهای مختلف را تولید کند.
بهبیان دیگر، دادههای دریافتی ناکافی نمیتواند توجیهگر وجودِ تولیدهای بسیار پیچیدۀ بعدی کودک باشد. البته چامسکی چون زبان را اندامی مثل سایر اندامهای جسمانی میداند که رشد آنها بر پایۀ بنیادی ژنتیکی صورت میگیرد، تمامی لازمههای رشد سایر اندامها را به زبان هم تسری میدهد. به بیان دیگر، زبان نیز مانند سایر اندامهاست، از این نظر که محرکهای دریافتی برای رشد آنها (مثلاً قوۀ بینایی) بسیار کمتر از قابلیتهای پیچیدهای است که بعداً از خود نشان میدهند؛ درست به این دلیل که این اندامها بنیادی زیستی و ژنتیکی دارند که در زمان خود فعال میشوند. به همین سبب، پیچیدگی خارقالعادۀ ساختهای نحوی که کودک بهسرعت وارد گفتار خود میکند بسیار بسیار فراتر از مقدار محرکها یا دادههایی است که از محیط اطراف بهدست میآورد. به عقیدۀ چامسکی در حوزۀ رشد زیستی، ازجمله فراگیری این یا آن زبان خاص، شکافی عظیم وجود دارد بین دادههای در دسترسِ کودک و وضعیتی که او طی رشد بهدست خواهد آورد.
چامسکی برای تبیین فقر محرک به چیزی استناد میکند که نامش را مسئلۀ افلاطون مینهد یعنی اینکه چرا، بهرغم شواهدِ بسیار کم و تجربۀ محیطی مختصر، ما بسیار زیاد میدانیم. البته افلاطون چنین امری را حاصلِ خاطراتی از حیاتی پیشین میدانست ولی چامسکی میگوید اطلاعات بسیار پیچیده و انتزاعی از زبان ناشی از چیزی در درون مغز است. او می گوید چگونه است که ما انسانها چنین دانش غنی و خاصی، یا به تعبیری دیگر، چنین نظامهایی ظریف و پیچیده از فهم و باور را در اختیار داریم، آن هم در حالی که شواهدِ در دسترس ما چنین اندک و ناچیز است. اگر دستوری را که فردی بالغ میداند شامل اصولی است که ساختهوپرداختۀ دادههای دریافتیِ اولیۀ زبانی نیست، پس بهناگزیر باید افزودههای خود ذهن باشد. به بیان دیگر، آن چیزهایی را که در درونداد نمییابیم، ذهن به دانش زبانی ما اضافه کرده است. بنابراین، این جعبۀ سیاه کارش صرفاً پردازش درونداد نیست بلکه چیزهایی را هم از خودش میافزاید.
دانش ما از زبان هم پیچیده و هم انتزاعی است. این در صورتی است که تجربۀ زبانی دریافتیِ ما محدود است. ذهن آدمی نمیتواند صرفاً بر پایۀ اطلاعات پراکنده و جستهگریخته دست به آفرینش چنین دانش پیچیدهای زده باشد. چنین دانشی باید ریشه در جایی دیگر داشته باشد نه در شواهد محدودی که ذهن با آنها مواجه میشود. راهحل افلاطون، همانگونه که پیشتر اشاره شد، این بود که چنین دانشی ریشه در خاطراتی از حیاتی پیشین دارد. راهحلِ چامسکی ولی این است که چنین دانشی حاصل برانگیختن ویژگیهایی از خود ذهن است. به همین دلیل، این دانش آموخته نمیشود چون در ذهن وجود دارد، بلکه رشد میکند. اگر ذهنِ کودک نمیتواند خالق دانشی زبانی بر پایۀ تجربۀ محیطی باشد، پس منبع چنین دانشی درون خود ذهن است. این دانش همان دستور همگانی است که در همۀ انسانها مشترک است و هر انسان سالمی که به دنیا بیاید، چه بخواهد چه نخواهد، واجد آن است.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
◽️listing all the species in a particular habitat
ترجمهی تازهچاپشده:
لیست کردنِ همهی گونهها بر اساس یک رفتار خاص
◾️مترجم habitat را با habit اشتباه گرفته؛ اولی بهمعنی زیستگاه و دومی بهمعنی عادت است.
چون عادت در ارتباط با گونهها کمی عجیب بوده، مترجم آن را بهناچار به «رفتار» تبدیل کرده(!) تا غرابتش برطرف شود، ولی از خود نپرسیده چگونه میشود میلیونها گونهی حیات را بر اساس یک رفتار خاص فهرست کرد؟!
این جاست که عقل سلیم باید بهکمک مترجم بیاید، خطای چشمیاش را گوشزد کند، و به او هشدار بدهد یک جای کار بهلحاظ منطقی و علمی میلنگد.
حتی حرف اضافهی in هم میتوانست به او علامت دهد که اشتباهی صورت گرفته است، چون اگر آنطور بود که مترجم پنداشته، بهجای in باید مثلاً based on یا چیزی شبیه به آن میآمد.
ترجمهی درستِ پیشنهادی:
فهرستبرداری از تمامیِ گونههای ساکن در یک زیستگاه خاص
- عبدالرضا شهبازی
#ترجمه
#خطای_چشمی
#نقد_ترجمه
@Englishnutsbolts
بعضی وقتها اصلاً فراموش میکنیم تا چه حد در چارچوب زمان اسیریم و تا چه حد محصور در علم زمانهی خودیم. با دانش اکنونمان و با شناخت کنونیمان از طبیعت پیرامونمان میکوشیم کائنات و اسرار آن را بفهمیم، غافل از اینکه ممکن است چقدر با واقعیت فاصله داشته باشیم.
کریستیان هایخنس (Cristiaan Huygens)، که در کتابهای فیزیک دبیرستان او را به هوویگِنس شناختهایم، متولد ۱۶۲۹ و درگذشتهی ۱۶۹۵، ریاضیدان و دانشمند برجستهی هلندی است که عمدتاً به دلیل مطالعات و پژوهشهای گستردهاش در اخترشناسی و فیزیک و خصوصاً نورشناسی شناخته میشود.
وی کتابی دارد با عنوان «کشف عوالم سماوی، یا حدسیاتی پیرامون ساکنان، گیاهان و محصولات سیارات دیگر» که در آن، مبتنی بر تحقیقات خود و دانش زمانهاش، دربارهی شکل و کیفیت احتمالی حیات در دیگر تمدنهای احتمالی در کیهان گمانهزنی میکند.
هایخنس در جایی از کتابش دربارهی چگونگی جابجایی و مسافرت ساکنان سیارات دیگر چنین مینویسد: «همانگونه که روی زمین، دریا و خشکی از یکدیگر جدا هستند، در دیگر سیارات نیز چنین است. موجودات زندهی ساکن در آن سیارات هر شکلی هم که داشته باشند، اگر برخوردار از هوش و ذکاوت باشند، احتمالاً کشتیهایی ساختهاند که در دریاها کشتیرانی کنند. ولی با چه نیرویی در دریاها حرکت کنند؟ خوب، سیارات اتمسفر دارند، از این رو، به دلیل حرارت برخاسته از سطح سیاره، مسلماً جریان هوا ایجاد میشود. بنابراین، آنها بادبان میسازند. و چگونه بادبانها را کنترل و مهار میکنند؟ پس به طناب احتیاج دارند و به همین دلیل برای تهیهی طناب مسلماً به پرورش گیاهِ کنف خواهند پرداخت»!
هایخنس در زمانهی خود، بالغ بر ۳۰۰ سال قبل، در اوج دانش اخترشناسی و کیهانشناسی بوده است و در بیان چنین حدسیاتی بیشک از آخرین یافتههای زمانهاش نیز بهرمند بوده است. با این همه، اسارت در چارچوب زمان و مکان، امکان دیدن فراسوی کشتی چوبی و بادبان و طناب را به او نداده است. او مطلقاً نمیتوانسته است تصور کند شیوهی دیگری هم برای حرکت در دریاها در آینده به وجود آید با استفاده از توان سوخت هستهای.
ما نیز اکنون مبتنی بر (و البته محصور در) زمان و مکان و علوم زمانهی خود درباره کائنات نظر میدهیم. فکر میکنید آیندگان در ۳۰۰ سال آینده چگونه به ما و نحوهی تلقی ما از دنیای پیرامون نگاه میکنند؟ چقدر احتمال دارد به ما به گونهای نگاه کنند که ما اکنون به هایخنس و معاصران وی نظر میکنیم؟
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
بخشی از مصاحبهی فارسیِ فرمانده یاسمین مقبلی، اولین زن آمریکایی (با تباری ایرانی) در ایستگاه بینالمللی فضایی
مقبلی خلبان جنگی است با حدود ۲۰۰۰ ساعت سابقهی پرواز.
او کارشناسی مهندسی هوافضا از دانشگاه MIT دارد.
- عبدالرضا شهبازی
@dirinenegar
کتاب خوب و جذابِ
Astrophysics for People in a Hurry (2017)
را با صدای نویسندهاش، نیل دِگراس تایسون، از آغاز تا پایان گوش دهید.
این کتابِ صوتی برای دوستانی مناسب است که به علم و خصوصاً ستارهشناسی و اخترفیزیک علاقه دارند و میخواهند مهارت درک شنیداریِ انگلیسیِ خود را در سطحی پیشرفته تقویت کنند.
این کتاب مبانی اخترفیزیک را فارغ از فرمولها و محاسبات ریاضی با نثری شیوا و شفاف برای مخاطب عام بیان میکند.
در ادامه، علاوه بر فایلهای صوتی کتاب، نسخهی پیدیاف کتاب را نیز میتوانید دانلود کنید.
- عبدالرضا شهبازی
@Englishnutsbolts
«رؤیای مُردۀ فلامینگوها»
در این ویدئو تصاویری از دریاچۀ ارومیه و حیات وحش آن در سال ۱۳۵۳ را میتوانید ببینید. از اینهمه زیبایی و زندگی بستری خشکیده و نمکسود مانده است! طبیعت را نمیتوان لاپوشانی کرد... طبیعت بزرگتر از آن است که بتوان با تفسیر به رأی و شعار حقایق آن را کتمان کرد. این بلایی است که سوءمدیریت سر ما آورده است. اگر امکان آن وجود داشت شک ندارم در این مورد نیز واقعیت را چنان بازتفسیر میکردند که چنین بلایی فتحالفتوح جلوه کند...
آنچه میبینید مستندی است با عنوان «بازگشت فلامینگوها به رضائیه» که یکی از قسمتهای برنامۀ معروف و پرطرفدار «پادشاهی وحش» (Wild Kingdom) است؛ یک مستندی آمریکایی که به مدت ۲۵ سال (۱۹۶۳ تا ۱۹۸۸) تولید و از شبکۀ انبیسی پخش میشد.
در این قسمت از مستند، مارلین پرکینز، جانورشناس آمریکایی که مجری محبوب این برنامه بود، با همکارانش به ایران میآید و اوضاع فلامینگوها در دریاچۀ ارومیه را بررسی میکنند. آنها به کبودان میروند؛ بزرگترین جزیرۀ دریاچه و از حیات وحش آنجا فیلمبرداری میکنند.
این تصاویر را باید دید. باید حسرت خورد.
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
💢 چاپ دوم «فلسفهورزی دربارهی دین» منتشر شد
نویسندگان: آن جوردن، نیل لاکیر، ادوین تیت
مترجم: مهدی خسروانی
ناشر: نشر نی
📚 برای تهیه اینترنتی کتاب از سایت ناشر، اینجا را کلیک کنید.
✅ ضمناً، ذکر این نکته را هم لازم میدانم که به جز حذف چند عبارت کوتاه (که خودم، به عنوان مترجم، متوجه دلیل حذفشان نشدم و گمان میکنم جهت خالی نبودن عریضه انجام شده) کتاب هیچ نقصی از بابت سانسور متحمل نشده است و خواننده میتواند مطمئن باشد که نسخهای معادل نسخهی انگلیسی کتاب را مطالعه خواهد کرد.
✅ برای دانلود گزیدهی کتاب اینجا را کلیک کنید، برای دانلود فایل پیدیاف فهرست تفصیلی کتاب (نسخهی موبایل) اینجا را، و برای دانلود فایل پیدیاف مقدمهی مترجم (نسخهی موبایل) اینجا را.
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer