ahle_tamyz | Неотсортированное

Telegram-канал ahle_tamyz - اهل تمیز

1348

📚این کانال به معرفی و نقد کتاب، و پاسداشت یاد بزرگان فرهنگ اختصاص دارد. «هر که را عقل نیست، تمییز نیست، و تمییز کردن جایی درست آید که دو باشند تا تمییز کند و حق را از باطل جدا کند» (مستملی بخاری، شرح تعرف) راه ارتباطی: @dehlizbad

Подписаться на канал

اهل تمیز

🔹ایران

▪️‍ ایران شاید سخت‌جان‌ترین کشورهای دنیاست. دوره‌هایی بوده است که با نیمه‌جانی زندگی کرده، اما از نفس نیفتاده و چون بیمارانی که می‌خواهند نزدیکان خود را بیازمایند، درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده است و زندگی را سرگرفته.

▪️به‌رغم تلخ‌کامی‌ها ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمر ما زیر بار تاریخ خم شده است، ولی همین تاریخ به ما نیرو می‌دهد و ما را بازمی‌دارد که از پای درافتیم. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن بازنایستاده. دلیل زنده بودن ملّتی همین است. آن‌همه مردان غیرتمند، آن‌همه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف، آن‌همه سرهای ناآرام پروردۀ این آب و خاک‌اند. به تولای نام اینان است که ما به ایرانی بودن افتخار می‌کنیم.

▪️نباید بگذاریم که مشکل‌های گذرنده و نهیب‌های زمانه گذشته را از یاد ما ببرد. ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آنیم که از شکوه و غنای گذشتۀ خود الهام بگیریم. خوشبختانه ضربه‌هایی که بر سر ایران فرود آمده است هرگز بدان گونه نبوده که او را از گذشتۀ خود جدا سازد. حملۀ تازیان شاهنشاهی ساسانی را از هم فروریخت. کاخ‌ها خراب شد و گنج‌ها بر باد رفت، اما روح ایرانی مسخّر نگردید. عرب و ترک و غز و مغول و تاتار چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفرۀ ایران نشستند. اینان آمدند و رفتند بی آنکه بتوانند ایران را با خود ببرند. در همان زمان‌هایی که پیکر ایران لخته‌لخته شده بود و هر پارۀ آن در سلطۀ حاکم خودی یا بیگانه بود، روح او پهناور و تجزیه‌ناپذیر مانده بود. ایران واقعی تا بدانجا گسترده می‌شد که تمدّن و فرهنگ و زبان او در زیر نگین داشت. ایران همواره استوارتر و ریشه‌دارتر از آن بوده است که به نژاد یا مسلک سلطان یا خان یا فاتحی اعتنا کند. قلمرو ایران قلمرو فرهنگی بوده و تمدّن و زبان مرزهای او را مشخص می‌داشته است.

▪️تاریخ جاودان هر ملتی تاریخ تمدن و فکر اوست؛ مابقی وقایع گذرنده‌ای هستند که ارزش آنها سنجیده نمی‌شود مگر در کمکی که به بهبود زندگی و تأمین رفاه مردم زمان خود کرده‌اند. تاریخ واقعی تاریخ سیر بشریت به سوی ارتقاء است. ازاین‌رو ما چون به گذشتۀ خود نگاه می‌افکنیم چندان بدان کاری نداریم که در فلان عهد چه کسی بر ایران فرمان می‌رانده یا مرزبانان ایران در کدام خط پاسداری می‌کرده‌اند. سیر معنوی قوم ایرانی و جنبش‌ها و کوشش‌های او برای ما مهم است. ما دوران اعتلای ایران را دورانی می‌دانیم که تمدن و فرهنگ به شکفتگی گراییده و دوران انحطاط ورا دورانی می‌دانیم که تمدن و فرهنگ دستخوش رکود و فساد گردیده.

📚«ایران را از یاد نبریم»، محمدعلی اسلامی ندوشن، یغما؛ سال سیزدهم، فروردین‌ماه ۱۳۳۹، شمارۀ اول، ص ۲-۳


@AfsharFoundation
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹 وطنم را خوش‌تر دارم تا روحم.


▪️«اگر بخواهیم پرتوی روشن‌تر بر معنای شهریار بیافکنیم، باید مدتی متن کتاب را کنار بگذاریم و توجه‌مان را بر نویسنده متمرکز کنیم و بکوشیم باورها و سوداهای او را تشخیص دهیم. کمابیش به سادگی می‌توانیم این کار را در مورد ماکیاولی انجام دهیم، چون شواهد همگی حاکی از این است که نیرومندترین سودای او عشق به کشورش بود. چنان که همه می‌دانیم، ماکیاولی در یکی از آخرین نامه‌هایش به تاریخ ۶ آوریل ۱۵۲۷ نوشته بود: "وطنم را خوش‌تر دارم تا روحم".

▪️شش سال پیش از آن، زمانی که در کاپری بود تا مأموریتی نه چندان شرافتمندانه را به نمایندگی از صنف نساجان فلورانس انجام دهد، آشکارا بی‌هیچ تردید و تزلزلی به گوئیچاردینی، که در آن زمان حاکم ولایات پاپیِ مُدِنا و رِجیو بود، توضیح می‌دهد که وظیفه‌اش را بسیار جدی می‌گیرد، ولو به هیچ رو در شأن مردی چون او نباشد: "و چون هرگاه توانسته‌ام به یاری جمهوری بشتابم هرگز آن را نومید نساخته‌ام – اگر نه با عمل، که با زبان؛ و اگر نه با زبان، که با اشارات- اکنون نیز قصد ندارم نومیدش کنم".

▪️این سخنان لاف و گزاف نبود. زندگی ماکیاولی مؤید این است که عشق به کشورش یکی از عمیق‌ترین و ماناترین سوداهای او بود. او با افتخار اعلام می‌کند که تنگدستی‌اش شاهدی بر این حقیقت است که هنگام دبیری در سال‌های ۱۴۹۸ تا ۱۵۱۲ با تعهد، ایمان و صداقتی خلل‌ناپذیر به موطنش خدمت کرده است. حکومت فلورانس نسبت به ماکیاولی ناسپاس و جفاکار بود، اما هرگز فکر ترک فلورانس به مخیلۀ او راه نیافت، حتی وقتی در سال ۱۵۲۱ فرصتی عالی پیدا شد تا به راگوسا برود و دوباره به خدمت نمایندۀ ارشد و اسبقِ جمهوری، پی‌یر سودرینی، درآید. او ماندن را برگزید، حتی وقتی تمام چیزی که وطنش بر او عرضه می‌داشت، افتخارات ناچیز و مشاغل پیش‌پاافتاده بود. چه کسی جز ماکیاولی می‌توانست متنی مانند فصل توصیه به رهایی بنویسد، کسی که صمیمانه به وطنش عشق می‌ورزید.»

📚 مائوریتسیو ویرولی، شهریار منجی، ترجمهٔ زانیار ابراهیمی، انتشارات علمی و فرهنگی

@zaniarebrahimii
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

▪️و در کتاب «کلم‌النوابغ» زمخشری آمده است که: «فرقک بین الرّطب والعجم فرق بین العرب والعجم» نیز از آن کتاب است: «العرب نبع صلب‌المعاجم و الغرب مثل للاعاجم». بنگر به زمخشری که چگونه عرب را «رطب» و عجم را «عَجَم» گفته است و «عجم» - به حرکت جیم - به معنی هسته است و نیز چگونه عرب را مانند درخت «بشجیر» خوانده است که درختی است سخت که از آن کمان سازند و عجم را به درخت «پده» مانند کرده و آن درختی سست و ناتوان است.

▪️و اگر گویی که تازی‌دانان ایرانی به زبان پارسی، چنانکه باید، دانا نبوده‌اند، گوییم: آیا نه چنان است که آنان نخست زبان پارسی را شناخته و سپس در تازی مهارت یافته و در اتقان آن کوشیده‌اند؟ و کسی که در زبانی از زبان‌ها، از شناخت اشتقاق اکبر و اصغر و ابنیه و تصریف در اسم و فعل ماضی و مضارع و امر و اسم فاعل و مفعول به مرتبتی رسد که ابوعلی و زمخشری و جز این دو رسیدند و چونان ملکه‌یی او را حاصل گردد، وی را آن اهلیت هست که در هر زبان که نظر کند آن را بشناسد و قواعد آن را استخراج نماید و اصول آن را تتبع کند و بر غرائب احکام و محاسن قواعد آن احاطه یابد و این به سبب اختلاط بعض دانش‌ها به بعض دیگر و اجتماع آنها در غایتی است که موجب وضع آن دانش‌ها بوده است؛ و زبان را جز حکیمی ننهاده است.

▪️اما قول او (ابن‌اثیر) که: «کتاب شاهنامه شصت‌هزار بیت است، همه در غایت حسن و از حیث فصاحت و بلاغت در آن چیزی نیست که بتوان بر آن عیب نهاد. این دعوی بدون برهانی که مؤید آن باشد، مسموع نیست. کیست که شصت‌هزار کلمه نه بل شش هزار کلمه تواند گفت در غایت فصاحت در لفظ و بلاغت در معنا، چونان که به هیچ روی نتوان بر آن عیب نهاد؟ این در هیچ زبانی در توان آدمی نیست.

▪️ما را این سخن پذیرفته که شاهنامه در پارسی چنان باشد که نتوان بر آن نکته گرفت؛ اما کجا می‌توان «جیّد»۱ شعر پارسی را در طبقه‌ی «جودت» سخن تازی نهاد؟ چونان که وقتی گویی: «ماه از اختران پرفروغ‌تر است» و «مهر از اختران پرفروغ‌تر است». اگرچه ماه و مهر، هر دو در فضیلت بر اختران، مشترکند، ولیک این هر دو نفس خویش با هم برابر نیستند.

▪️پس آیا «جید» شعر پارسی همانند «جید» شعر تازی است تا ابن اثیر تواند گفت: همه‌ی شاهنامه «جید» است و بی‌عیب؟ فی‌المثل در پارسی، سخن جیدّی چون آن سخن امرؤالقیس در وصف اسب، یا نابغه در پوزش و زهیر در ستایش و اعشی در باب مَی هست؟ یا جیدّی همچو جَریر و فرزدق و اخطل و بشّارِ برد و مسلمِ ولید و ابونواس و دیک‌الجن و حسین ضحاک و متنّبی و ابوتَمّام و بُحتری و ابن رومی و ابن معتز و جز آنان شاعرانی دیگر که قطره‌های شعر پارسی غرقه‌ی دریاهای شعر آنان است، می‌توان یافت؟

▪️«جید» در شعر اندک است؛ زیرا بلغا و علمای ادب، «جید عالی»۲ را که در غایت فصاحت و بلاغت باشد، به قوت فکر و صحت انتقاد خویش برگزیدند و آن را نمونه و مثالی درخور تتبع نهادند و این «جید» در طبقه‌ی اعلی بود، لاجرم شعر «ساقط» نزد ائمه‌ی بلاغت بیش از عالی است، والّا در حقیقت، آنچه را ارباب بلاغت در عداد اشعار «ساقط» می‌آورند، نزد دیگران «جید» بی‌عیب است، مگر آنچه سخت «ساقط» باشد. این نکته سبب قلت شعر «جید» است.

▪️و کجا در شعر پارسی، آنچه در شعر تازی است از مجاز و استعاره و کنایه و تشبیه و توریه و استخدام و جناس (با اختلاف هر نوع از این انواع و تشعب اقسام) تا ... جز آن از انواع بدیع که‌ به‌ صد گونه می‌رسد، می‌توان یافت؟ هیهات که تفاوت میان شعر تازی و پارسی نه چندان است که بتوان بیان کرد!... و در این باب ابن خلف را سخنی از سر انصاف است آنجا که گوید: عرب را بیت و دیوان است و عجم را کاخ و ایوان.


__ ___
۱. «جید» را در فارسی «نیکو» معنی کرده‌اند ولی از آنجا که در این مقام ظاهراً منظور مؤلف از این واژه معنایی خاص از «نیکو» است، آن را همچنان به صورت اصلی نگاه داشتیم. 

۲. مراد نویسنده از «جید عالی» گویا همان کلام است که لونگینوس (Longinus) نقاد یونانی آن را «نمط عالی» یا «سامق» خوانده است.

📚سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی، محمد امین ریاحی خویی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، صص ۲۴۶_۲۴۰

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

▪️در مجموعه‌ی نفیس سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی، سخنان ضياءالدين ابن‌اثير (۵۵۸_۶۳۸ هـ ق) وزیر ادیب و نقاد نکته‌سنج عرب، در باب فردوسی و شاهنامه سخت نغز و خردمندانه است. این سخنان از کتاب ارجمند و پرآوازه‌ی المثل‌السائر في ادب الکاتب و الشّاعر ابن‌اثیر است. از آنجا که نویسنده در این کتاب گاه جانب حرمت را فروگذاشته و در بیان آرای خویش در حق جماعتی به طعن و تمسخر سخن رانده است، بعض ادبیان کتاب وی را خوش نداشته و در ردّ و نقض آن به تألیف پرداخته و او را _ که به اعتقاد ایشان مردی سخت مغرور و خودشیفته است_ فرو شکسته اند. از جمله‌ی این نکته‌گیران یکی صلاح‌الدین خلیل بن آیبک صفدی (۶۹۶-۷۶۴ ه ق) است که گرچه نژاد ترکی دارد و از فرزندان امرای ممالیک است، در لغت و ادب تازی و تاریخ و‌ رجال اسلام از معاریف عصر خویش به شمار است و آثاری نفیس از او به‌یادگار مانده است. ردیه‌ی صفدی نصره التّاثر علی المثل السائر نام دارد و شیوه‌ی وی در این نوشته چنین است که نخست عبارتی را _گاه بلند و گاه کوتاه _ که با کلمه‌ی «قالَ» شروع می‌شود، نقل می‌کند و سپس با شرحی از خویش که با «أقولُ» آغاز می‌گردد، به نقض و رد آن می‌پردازد. رأی ابن‌اثیر در باب شاهنامه‌ی فردوسی نیز از جمله اجزایی است که در کتاب صفدی نقل و نقد گردیده است.

▪️سخنان صفدی نه در مجموعه‌ی سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی و نه در منابع دیگر فارسی، نیامده است. این سخنان اگرچند بعضی ناستوار و به تعصب تازیگری آلوده است، ولیک از آنجا که به هر حال درباره‌ی فردوسی و شاهنامه است (و هرچه در این باب در آثار قدما یافته شود مغتنم است، خاصه که صاحب سخن مردی بلندآوازه باشد)، به نقل ترجمه‌ی آن در اوراق این مجله که هم از نام بزرگ فردوسی <هستی> گرفته است، می‌پردازیم؛ اما پیش از ترجمه‌ی گفته‌های صفدی، کلام ابن‌اثیر را از کتاب سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی نقل می‌نماییم تا موارد نقد و اعتراض وی نیز پیش چشم خواننده باشد.

▪️... «ابن‌اثیر گوید: شاعر هرگاه بخواهد امور بی‌شماری را که معانی پراکنده‌یی دارند، در شعر خود بیاورد نیازمند آن باشد که سخن خویش را درازدامن کند و در دویست با سیصد بیت یا بیش‌تر از اینها بسراید، بی‌گمان در همه‌ی آن ابیات نیک‌آور و موفق نخواهد بود و حتی در بیش‌تر آنها نیز، چراکه توفیق او در اندکی از آن ابیات است و بیش‌تر آن ابیات پست و ناپسند خواهد بود. اما کار نویسنده بدین‌گونه نیست؛ چراکه او در یک نامه چندان که به ده ورق از کاغذها برسد، و حتی بیش‌تر از اینها نویسد، به‌حدی که متشمل بر سیصد سطر یا چهارصد و پانصد باشد و در همه‌ی این نوشته‌ها، موفق و خوش‌سخن خواهد بود و این امری است که هیچ خلافی در آن نیست، چراکه ما آن را خود دیده‌ایم و شنیده‌ایم و گفته‌ایم و از این روی است که من دریافتم که ایرانیان در این نکته بر عرب ترجیح دارند؛ چراکه شاعر ایشان کتابی را از آغاز تا پایان به شعر تصنیف می‌کند و این کتاب گزارش داستان‌ها و حالات است و با این همه در زبان ملی ایشان در نهایت فصاحت و بلاغت است؛ همچنان که فردوسی در سرودن کتاب معروف شاهنامه این کار را کرده است و این کتاب شصت هزار بیت شعر است، شامل تاریخ ایرانیان و این کتاب قرآن این ملت است و همه‌ی فصیحان ایران هم‌ رای و هم‌عقیده‌اند که در زبان ایشان کتابی فصیح‌تر از شاهنامه نیست و چنین چیزی در زبان عرب یافت نمی‌شود، با همه‌ی گسترشی که این زبان دارد و با همه‌ی شاخه‌هایی که در هنرها و هدف‌های آن هست و با این که زبان فارسی نسبت به عربی همچون قطره‌یی است در برابر دریا».

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی، محمد امین ریاحی خویی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۸۲، ۴۱۴ صفحه

▪️زنده‌یاد ریاحی خویی در این کتاب هر آن چه را در مورد فردوسی در متون کهن آمده است، یک جا گرد آورده و توضیحات مختصری در اهمیت و اعتبار هر یک از روایت‌ها ارائه کرده است.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹سهروردی و صاحب کرگدن

آقا و دوست عزیز

▪️ من با اعجاب تمام « عقل سرخ » را خواندم. شما یکی از بزرگترین و اعجاب‌انگیزترین متن‌های حیات معنوی را به غرب شناسانده‌اید. بدون تردید شما آن متن را در خاطره خود ایرانیان نیز زنده کرده‌اید. متنی مشکل است و نمی توان آن را وقت و بی وقت خواند. باید منتظر لحظه‌ای ماند که دل یاری کند. اما وقتی راه گم می‌کنم یادداشت‌ها و توضیحات شما بار دیگر مرا به جاده هدایت می‌کنند. در واقع شاید تا پایان زندگیم نیازمند خواندن نوشته دیگری نباشم. این اثر را خواهم خواند و باز هم خواهم خواند.

صمیمانه از شما متشکرم، ارادتمند شما
اوژن یونسکو

پاریس، اول ژوئیه ۱۹۶۷

----------------------
پی‌نوشت: این نامه از سوی یونسکو خطاب به هانری کربن پس از ارسال نسخه‌ای از کتاب "l'Archange empourpré" بدو نگاشته شده و می‌بینید که سهروردی چه جایگاهی در نزد این نویسندگان شهیر داشته است، آن هم از پس هزار سال.
منقول از دکتر جواد طباطبایی، خانم استلا کربن از دوستی صمیمانه شوی خود با اوژن یونسکو و امیل چوران به رابطهٔ سه تفنگدار یاد می‌کرد.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

▪️«ادبای عرب در قرن ششم هجری شاهنامه فردوسی را شناختند. این اولین اثر در عرصه ادبیات حماسی بود که عربها به آن دسترسی یافتند. این کتاب مایه اعجاب و شگفتی عرب ها گردید، زیرا شاهنامه دارای ویژگی‌هایی است که ادبیات عرب، که به گمان عربها بهترین و پیشرفته ترین ادبیات به شمار می رفت، از آن برخوردار نبود.

▪️ضیاء الدین ابن اثیر (۵۵۸-۶٣٧ ق) در کتاب المثل السائر في أدب الكاتب و الشاعر بدین مسئله اشاره می نماید: «هرگاه شاعری عرب، خواسته تا موضوعات گوناگونی را با معانی مختلف شرح دهد و شعر به دویست یا سیصد بیت یا بیشتر از آن نیاز داشته، موفق نبوده و فقط توانسته است قسمتی کمی از اشعار خود را از این ویژگی بهره مند سازد.»
ابن اثیر در ادامه سخن خود اشاره می‌کند که این مسئله در ادبیات فارسی روال دیگری پیدا کرده است و ایرانیان بر این مهم فائق آمده اند. وی می‌گوید: «من به این نکته پی بردم که ایرانیان در مسئله یادشده - قدرت شعرسرایی در حجم وسیع با حفظ استواری معانی - بر عرب‌ها برتری دارند. یک شاعر ایرانی، کتابی تألیف می‌کند که از ابتدا تا انتهای آن به صورت شعر سروده شده و در بر دارنده داستان‌ها و شرح حال‌ها و در عین حال در نهایت فصاحت و بلاغت زبان فارسی است. همانگونه که فردوسی در نظم کتاب مشهور خود شاهنامه، که از شصت هزار بیت تشکیل می‌شود، این کار را انجام داده است. این کتاب شامل تاریخ ایرانیان و به عنوان شاهکار ادبی این ملت به شمار می‌رود. صاحب نظران ایرانی معتقدند کتابی فصیح‌تر از شاهنامه در زبان فارسی وجود ندارد.»
آنگاه ابن اثیر در این زمینه به مقایسه میان ادبیات عربی و فارسی می‌پردازد و می‌گوید: «زبان عربی علی رغم گستردگی و تنوع فنی خود دارای فن حماسه نیست، با آنکه زبان فارسی در مقابل زبان عربی چونان قطره‌ای در مقابل دریاست.»١

١. ضياء الدين بن الاثير، المثل السائر في ادب الكاتب و الشاعر، تحقیق احمد الحوفي، بدری طبانة، [بی تا]، ج ۴، صص ۱۱-۱۲.


📚شاهنامه و ادبیات عرب، محمدالسعید جمال‌الدین، ترجمه وداد الزیموسی، نامه پارسی، سال هشتم، شماره سوم، پاییز ١٣٨٢،

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚شاهنامه و ادبیات عرب، محمدالسعید جمال‌الدین، ترجمه وداد الزیموسی، نامه پارسی، سال هشتم، شماره سوم، پاییز ١٣٨٢

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹اندر زبان‌آموزی

▪️مینوی در کتابخانه درندشتش ما را پذیرفت. مدتی دربارهٔ استادان کیمبریج و خاورشناسانی که می‌شناخت حرف زد، به یک یک آن‌ها بدوبی‌راه گفت و همه را بی‌سواد خواند. از تجربیات خود در انگلیس و در بی‌بی‌سی به تلخی صحبت کرد. از لحن کلامش آشکار بود که با دنیا و مافیها سر جنگ دارد. قطعهٔ معروف نمایشنامهٔ هملت شکسپیر ( To be or not to be) را به فارسی برگردانده بود و با صدای رسای آهنگین خود «دِکلمه» و ضبط کرده بود. نوار آن را برای‌مان گذاشت:

ببودن یا نبودن، بحث از این است:
آیا عقل را شایسته‌تر آنکه
مدام از منجنیق و تیر دوران جفاییشه ستم‌بردن
و یا بر روی یک دریا مصائب تیر آهختن
و از راه خلاف ایام آن‌ها را سرآوردن
به مردن، خواب رفتن، پس
و بتوانیم اگر گفتن
که با یک خفتن تنها
همه آلام قلبی و هزاران لطمه و زجر طبیعی را که جسم ما دچارش هست پایان می‌توان دادن
......

▪️در و دیوار از پژواک آوای او می‌لرزید. سرانجام مرا ‌پند داد که تا می‌توانی اوقاتت را در کتابخانهٔ کم‌نظیر دانشگاه کیمبریج بگذران و کتاب بخوان. «نگران زبان نباش! زبان را دختران انگلیسی یادت می‌دهند، کافی است به هر یک که می‌رسى بگویى:
«Please put your tongue in my mouth!»

📚حدیث نفس، حسن کامشاد، نشر نی، جلد‌ نخست، صفحه ۱۳۱

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹زادروز فرزانگان ایران

یا‌رب، دلِ بازش دِهْ صد عمرِ درازش دِهْ
فخرش دِهْ و نازش دِهْ تا فخر بُوَد ما را

▪️زادروزِ استادِ فرزانه و دردانۀ ما، جناب آقای دکتر محمد‌علی موحد، فرخنده و گرامی باد.

🍀🌱💐

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹پاسداشت زبان فارسی، حکیم فردوسی و خیام

سخنرانی دکتر سیداحمدرضا قائم‌مقامی

یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران

@jahaneirani_ut
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹رسالت فردوسی

۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
کتابخانهٔ دکتر حکیمی

@dr_mehdi_nourian
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹در سوگ

▪️امروز، بیست و پنج اردیبهشت، روز بزرگ‌داشت فردوسی است و برای دوستداران او کدام روز نیست؟ آن‌ها که تقویم دیگری دارند و با او قرار روز و ماه ندارند. آن‌ها می‌توانند از قول مولانا بخوانند که «من بدین وقت معیّن ای دلیر، می‌نگردم از محاکاتِ تو سیر»...

▪️امّا در سخن از این دو، بگوییم که فردوسی و مولانا، هر دو، تجربه تلخ یکسانی داشتند. هر دو فرزندی جوان را از دست دادند، و شگفتا که هر دو فرزند پسر هم در سی و هفت سالگی. دو فرزندی که همیشه هم با پدر همراه نبودند...

▪️حکیم طوس، در میانه‌ داستان بهرام چوبینه، از مرگ فرزند خویش می‌گوید، گویا تنها پسر خود. در اشعاری بر وزن تنهایی، به قافیه غم، رُسته ز خون، شُسته به اشک. از رفتن فرزند زودخشمی می‌گوید که «همی بود همواره با او درشت» که اینک گویی به یکباره و برای همیشه با پدر قهر کرده است. حال هم که به دنیای روشنایی رفته، و برای پدر جا گرفته، از دیر آمدن پدر خشمگین است. دهقان پیر هم از او راضی نیست که چرا پسر بر پدر پیشی گرفته است: «مرا بود نوبت...»، می‌گوید اینک می‌شتابم تا به او برسم و ملامتش کنم که چرا پیش از من رفته و مرا تنها گذاشته است. قهر و محبّت در زندگی و مرگ...

▪️فرزند مولانا هم در سی و هفت سالگی از دنیا رفت. علاء الدین هم زودخشم بود اما بیشتر زودرنج. مولانا نامه‌ای به او را اینگونه آغاز کرده است که «الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس» و با صد کلام نرم از او خواسته که پدر را «به خُلق خوب و خَلق محبوب خود» عفو کند. افزوده که «من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرق میان من و تو چیست بگو» و در این میان، چیست آن کاین خشم و غم را مقتضی‌ست؟ این که گویا پدر از سر تعجیل و بدون خداحافظی با او، از باغ به شهر بازگشته و اینک فرزند قهر کرده و در باغ مانده است. در نامه دیگر می‌نویسد که «از این والد سلام بخواند و به دعاى خیر خود را مذکور داند» اما تحذیر می‌کند که مبادا کسی «طبع فرزندى را اغرا کند بر ممارات..». در جای دیگر، او را به مراعات خلق (گویا شمس) دعوت می‌کند «چنان انگارد که در آن حجره این پدر همسایه‌ توست. تحمّل و حُسن الجوار چنان کند که ازو زیبد». در جای دیگر زبانش کمی تندتر شده است که «ای دوست به درد دیگران درمانی، چون نوبت دردِ ما رسد، درمانی؟» چرا که باز «در رنجم از آن که از خانه بیرون می‌خسبد و دلداری ضعیفان نمی‌کند». به او می‌گوید که به خاطر تو «دست بر سینه زدم و عادت من نبود، جهت شفقتِ تو کردم» و همین حکایات هست تا مرگ او. در نامه‌ای که به قاضی درباره «ضبط و کداخدایی محقَّری که تَرَکه‌ داعی‌زاده علاء الدین» نوشته، هیچ توصیه‌ای نکرده است و از قاضی خواسته که به تشخیص خود عمل کند «توقع است که موقوفِ گفت و شنود این داعی ندارد». در همه این نامه‌ها دلشکستگی او را می‌توان دید...

▪️به فردوسی بازگردیم و ابیات او در رثای فرزند، و تنهایی خود:

مرا سال بگذشت برشست و پنج / نه نیکو بود گر بیازم به گنج
مگر بهره برگیرم از پند خویش / براندیشم از مرگ فرزند خویش
مرا بود نوبت برفت آن جوان / ز دردش منم چون تن بی‌روان
شتابم همی تا مگر یابمش / چو یابم به بیغاره بشتابمش
که نوبت مرا بود، بی‌کام من / چرا رفتی و بردی آرام من؟
ز بدها تو بودی مرا دستگیر / چرا چاره جستی ز همراه پیر؟
مگر همرهان جوان یافتی / که از پیش من تیز بشتافتی؟

جوان را چو شد سال بر سی و هفت / نه بر آرزو یافت گیتی برفت
همی‌بود همواره با من درشت / برآشفت و یکباره بنمود پشت
برفت و غم و رنجش ایدر بماند / دل و دیدهٔ من به خون درنشاند
کنون او سوی روشنایی رسید / پدر را همی جای خواهد گزید
همانا مرا چشم دارد همی / ز دیر آمدن خشم دارد همی
ورا سال سی بُد مرا شصت و هفت / نپرسید زین پیر و تنها برفت...


🖋 مجید سلیمانی
@kariznotes
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹۲۵ اردیبهشت روز ارج خرد و حماسه، میهن و دادگری

چو این نامورنامه آمد به بُن
ز من روی کشور شود پر سَخُن

از آن پس نمیرم که من زنده‌ام
که تخم سخن من پراگنده‌ام

هر آن کس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین

▪️۲۵ اردیبهشت ماه، روز نکوداشت نام و یاد خداوندگار سخن پارسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد. به امید آن که تک تک ما بتوانیم شاگردان قدرشناسی برای آن استادِ استادان باشیم.

▪️ در کانال اهل تمیز تا کنون بیش از یکصد عنوان کتاب و مقاله در مورد شاهنامه و فردوسی و حماسه ملی معرفی شده است، با جستجوی واژگان مرتبط در کانال می توانید آن ها را ملاحظه کنید.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹سی و ششمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، از هفدهم تا بیست و هفتم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴

▪️نشانی انتشارات دکتر محمود افشار در نمایشگاه: راهرو ۲۲، غرفۀ ۳۵۸

همچنین خرید کتاب‌های انتشارات دکتر محمود افشار در نمایشگاه مجازی کتاب تهران از طریق پیوند زیر امکان‌پذیر است:

https://book.icfi.ir/book?exhibitorId=362&amp;publisher

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

▪️از میهن باید به ننگ یا به نام، دفاع کرد. من هم ملاحظه‌ای دربارۀ اینکه به ننگ [از میهنم] دفاع بکنم، اصلاً ندارم.

🎙دکتر جواد طباطبایی

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

ایران در محاصره جامعه‌شناسان قرار گرفته، موضوع اصلی پژوهش‌های جامعه‌شناسی در ایران «ظاهرا» این شده: براندازی ایران! تفاوتشان در رتوریک است. یکی به نام ایرانگرایی (شروین وکیلی) و دیگری علنا در دشمنی با همه مظاهر و نمادهای ایران (حسن محدثی) به جنگ با دولت مدرن ملی ایران رفته‌اند. به این می‌پردازیم، آن یکی سر بر می‌آورد! از همه بدتر اینکه گاهی این دو در روبروی یکدیگر قرار می‌گیرند تا جامعه مفلوک ایران مجبور باشد بین عقرب جرار و مار غاشیه یکی را برای عقوبت خود برگزیند! (منظورم این برنامه اخیر که جناب آقای صحافی به شکل اصولی به دفاع از ایران و پروژه تجدد پرداختند نیست).

حسن محدثی همچون بقیه هیولاهای جامعه‌شناس از جمله وکیلی پدیده غریبی‌ست. عقده و کینه نه از طباطبایی که از ایران تمام وجودش را پر کرده که حتی ادب و مرام ایرانی را هم کنار می‌گذارد و بر ضد کسی که دستش از دنیا کوتاه است اتهامات شخصی و بی‌ربط به بحث مطرح می‌کند. ابتذال جریانات موسوم به ایرانشهری و ایرانگرا در امثال وکیلی را به طباطبایی نسبت میدهد و هرچه طرف مقابل می‌گوید خود را به کری می‌زند!

تریبون و قدرت دست شماست اما ما همچنان خواهیم بود.

Читать полностью…

اهل تمیز

▪️من (صفدی) گویم: ابن‌اثیر _که خدای بر وی رحمت کناد _ کتاب خویش را بدین نکته که در آن به شعوبیان میل نموده، ختم کرده است و چونین سخنان نه معمربن مثنی گفته است و نه سهل‌بن هارون و نه ابن غرسیه در رساله‌ی خویش، و در میان تازی‌زبانان هم کسانی که کتب مفصل را به نظم کرده باشند، یافته می‌شوند و اگر ابن‌اثیر فردوسی را برشمرد، من برای او جماعتی همانند فردوسی را برمی‌شمارم. از آن جماعت است آن که «تاریخ مسعودی» را در غایت نیکویی به نظم آورد؛ دیگر کسی است که کتاب «کلیله و دمنه» را در ده هزار بیت نظم نمود، نیز ابان لاحقی همین کتاب را منظوم کرد و شیخ امام حافظ، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد ذهبی مرا خبر داد که: مکی‌بن ابی محمدبن محمدبن ابیه دمشقی، معروف به ابن دجاجبه کتاب «مهذّب» را در قالب قصیده با حرف رَوی «را» نظم نمود و آن را «البدیعه فی احکام‌الشریعه» نامید. (پایان سخن ذهبی) و «مهذب» در چهار مجلد است و یکی از مغربیان، سرور ما، پیامبر خدای _که درود خداوند بر او باد _ را در قصیده‌یی که شمار بیت‌های آن هیژده هزار است، ستوده است و ابن هَبّاریه کتاب «الصادح و الباغم» را در دو هزار بیت به‌نظم کشیده است که هر بیتی از آن کاخی بلند است و نکته‌ها در آن است که در نیکویی بر آن مزیدی نیست. این کتاب مشتمل بر حکایات و نوادر و امثال و حکم است و همه در غایت فصاحت و بلاغت و در آن «اگر» و «کاشکی» را راه نیست.

▪️اما کسانی که منظومه‌های هزار بیتی و کمتر از آن سروده‌اند، فراوانند، چندان که نمی‌توان آنان را شمار کرد. از آن جمله است، «الشّاطبیّه» در معرفت قرائت‌های هفتگانه‌ی قرآن و اختلاف آن و رموزی که ظاهر آن غزل است و باطن آن علم. این منظومه کتابی است مشهور که جادوی آن خردها را افسون کرده است تا آنجا که گوینده‌یی در باب آن گفته است: به چاشتگاه رُعینی، عروس بکر خویش را بر ما به‌جلوه آورد و چه شگفت به‌جلوه آورد! اگر «مبتکر»ی جز او بدان می‌پرداخت، قافیه‌ها همه می‌گفتند: نه.

▪️اما از حوزه‌های نحو و عروض و فقه، چونان منظومه‌ی وجیز و حنیفه و مانند آن در پزشکی و جز آن از علوم، سخت فراوان است تا آنجا که وصف آن نتوان کرد. و ما جز این نشنیده‌ایم که هر کسی از ایرانیان به زبان تازی پرداخته این زبان را بر زبان خویش ترجیح نهاده است. برهان این دعوی آنکه ابوعلی فارسی و بُندار و ابوحاتم زمخشری و جز اینان چون به عربیت پرداختند و شیرینی آن را چشیدند، بدان شیفته شدند و شبان و روزان خویش را در تحصیل آن فنا نمودند و عمر را در تألیف و تدوین و تنقیح محاسن و فواعد قیاسات و غرائب فنون آن خرج کردند و مستحیل می‌نماید که این قوم اجتهادی چونین در عربیت به کار دارند و عمر بی‌بدیل را در چیزی فروتر از همانند خویش فنا کنند، حال آنکه سزا است که آنان و هر خردمندی به نیکوتر و فصیح‌تر و بلیغ‌تر و استوارتر بپردازند و اگر این قوم دانسته بودند که زبان پارسی را برتری است به تازی، جز به اندازه‌ی شناسایی نمی‌پرداختند و به زبان خویش بازمی‌گشتند.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی و توجه دوباره به سخن ابن‌اثیر

▪️پیشتر بیان شد که چند تنی معتقدند که سخن ابن‌اثیر از سوی روانشاد دکتر جواد طباطبایی بد خوانده شده و او چنین نظری نداشته، ما یک نوبت پیش از این به مقاله‌ پیوست شده بدین متن ارجاع داده و نوشته بودیم که گویا عرب‌ها خود سخن ابن‌اثیر را همانند دکتر طباطبایی خوانده و فهم کرده‌اند. اکنون نمونه دیگری از این برداشت ایشان و مربوط به قرون کهن‌تر از کتاب سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی دکتر ریاحی خویی با ترجمه روانشاد جمشید مظاهری (سروشیار) در راستای تایید سخن دکتر طباطبایی ارسال می‌گردد، امید که منتقدان پیشین پاسخی درخور داشته و ارائه دهند و یا زین پس با شمشیر چوبی به جنگ پره‌های آسیاب نروند.

___
🔹جواب یک عرب متعصب

از صلاح‌الدين صفدی

▪️پیش از این، داوری حق‌پرستانه‌ی ضياءالدين ابن‌اثير را در ستایش شاهنامه و ترجیح شعر فارسی بر شعر عربی نقل کردیم. بعد از انتشار چاپ اول کتاب، دانشمند گرامی استاد جمشيد سروشيار ترجمه‌ی ردّیه‌ای را که صلاح‌الدين صفدی بر نوشته‌ی ابن‌اثير دارد به مجله‌ی هستی فرستاده و به مؤلف سرچشمه‌های فردوسی اهدا فرموده‌اند. با ابراز کمال تشکر از لطف استاد، ترجمه‌ی دقیق ایشان را که نمونه‌یی از تعصبات نامعقول یک مؤلف عرب است، در اینجا می‌آوریم.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹چرا مرگ با پرگار؟

▪️اگر در محافل روشنفکری -خصوصاً دو سه دهه قبل- رفت و آمد می‌داشتید، حتماً اسم «مرگ و پرگار» را می‌شنیدید. داستان پلیسی عجیبی از برخس که با مضامین غریبی -که کم‌کم ایرانیان فهمیدند اسمش قبالا و عرفان یهودی است- ترکیب شده بود. خواندن این داستان و حرف زدن درباره‌اش (گویی اگر از برخس حرف بزنی خودت هم در افتخارات او شریک می‌شوی) از علائم روشنفکری بود. اشکالی که هست این است که برخس داستانی به نام «مرگ و پرگار» ندارد و نمی‌تواند هم داشته باشد!

▪️داستان مد نظر درباره‌ی این است که یک عالم عرفان یهودی بی هیچ دلیل ظاهراً موجه کشته می‌شود و پس از آن دو قتل دیگر هم رخ می‌دهند که هر کدام در یکی از جهات اصلی شهر است. قاتل هر بار نشانه‌ای به جا می‌گذارد: یادداشتی به این مضمون: نخستین، دومین، واپسین حرف نام به زبان آمده است. سپس تلفنی به پلیس می‌شود که می‌گوید قتل‌ها شکلی هندسی دارند، در نقاط تقاطع اضلاع یک مثلث متساوی‌الاضلاع رخ داده‌اند و دیگر قتلی نخواهد بود.

▪️اینها دقیقاً کارآگاه لنروت را تحریک می‌کند که فکر کند قتل چهارمی در کار است. چرا؟ چون قتل اول در شمال، دومی و سومی در غرب و شرق هستند. از این گذشته مقتول اول یک عالم قبالا، عرفان یهودی، است و کارآگاه لنروت به خویشتن غره، روی همین حساب معتقد است این نامی که قاتل ازش حرف می‌زند «یهوه» است، یعنی اسم اعظم خداوند در سنت یهودی که چهار حرف دارند (به یونانی آن را تتراگراماتن = چهارحرفی می‌نامند) از این رو او معتقد است اینکه پس از قتل سوم گفته‌اند واپسین حرف بر زبان آمده، دروغ است و در واقع حرف چهارم و قتل چهارمی در میان و مکان وقوع قتل‌ها بر اساس یک مثلث نیست، بلکه بر اساس یک لوزی است.

▪️اکنون در همچو داستانی «پرگار» دقیقاً به چه درد می‌خورد؟ می‌شود گفت تقریباً به هیچ درد. پس در عنوان اصلی داستان چه می‌کند؟ پاسخ این است که هیچ‌ کار! داستان مرگ و قطب‌نما نام دارد. ماجرای چهار جنایت است، بر اساس اشاره‌ای به اسم اعظم چهار حرفی خدا و چهار جهت اصلی که طبعاً قطب‌نما به آن دلالت دارد نه پرگار.

▪️علت این خطا چیست؟
در انگلیسی که مرجع آقای میرعلایی بوده داستان Death and Compass نام دارد. البته درست است که Compass انگلیسی هم معنای پرگار می‌دهد و هم معنای قطب‌نما. ولی در متن وقتی کارآگاه مغرور به خیال خودش دارد رمز از کار می‌گشاید جمله‌ای هست که می‌گوید:
Sintió, de pronto, que estaba por descifrar el misterio. Un compás y una brújula completaron esa brusca intuición.
«دفعتاً احساس کرد حالاست که گره از این راز بگشاید. یک پرگار و یک قطب‌نما این شهود آنی را تکمیل کردند.»
مترجم انگلیسی برای نشان دادن تفاوت دو شیء می‌گوید drawing compass [پرگار] و navigational compass [قطب‌نما]
قاعدتاً این اشاره‌ی واضح به دو شیء باید شک مترجم را برمی‌انگیخت. ولی در ترجمه‌ی آقای میرعلایی چه می‌خوانیم؟
«شهود ناگهانی او را خط‌کش و جعبه‌ی پرگاری تکمیل کردند.»

▪️اینکه خط‌کش از کجا می‌آید هرگز بر ما روشن نخواهد شد! (برایم غیرقابل‌تصور است که همچو چیزی در ترجمه‌ی انگلیسی مبداء آقای میرعلایی وجود داشته باشد.) ولی تنها کاربرد پرگار این است که با آن دایره‌ای روی نقشه‌ی شهر بکشد که محل برخورد دو ضلع آخر لوزی، یعنی محل قتل آخر را روشن کنند.

▪️این مطلب را ننوشتم برای آنکه به نق‌نق‌های بی‌مزه‌ای که جای نقد ترجمه را گرفته‌اند چیزی اضافه کنم. نمی‌خواهم بگویم ترجمه از زبان اصلی می‌‌توانست مشکل را حل کند. (مترجم بد از زبان اصلی بدتر از مترجم خوب از زبان واسطه ترجمه می‌کند. مترجمی که فارسی زشت می‌نویسد از هر زبانی ترجمه کند کارش بی‌ارزش است و ترجمه‌ی دست پنجم با فارسی فصیح به آن شرف دارد) نمی‌خواهم بگویم چرا مترجمان دقت نمی‌کنند و جنس بنجل دست خواننده می‌دهند و به خوانندگان بگویم همانطور که اگر می‌توانید بهتر است ماشین خارجی بخرید، ادبیات جهان را هم بهتر است به ترجمه‌ی انگلیسی بخوانید تا فارسی.

▪️مساله‌ی من اصلاً ترجمه نیست. سی چهل سال حرّافی‌های روشنفکر ایرانی درباره‌ی «مرگ و پرگار» نشان می‌دهد در ایران نقد ادبی وجود ندارد. دقیق‌تر بگویم: خواننده وجود ندارد. نه مترجم موقع ترجمه از وجود اسم چهار حرفی و جهات اربعه و شکل لوزی به ذهنش می‌رسد compass را ترجمه نکند پرگار و بگوید قطب‌نما، نه خیل خوانندگان اثر را به دقتی می‌خوانند که بفهمند پرگار آنجا بی‌معناست. زیاد گفته‌اند مشکل ما ترجمه‌زدگی است، ترجمه‌های بد است، عدم دسترسی به حقایقی است که غربی‌ها در کتاب‌ها نوشته‌اند و ... ولی مشکل اول ما شاید این است که خواننده‌های بدردنخوری هستیم.

پی‌نوشت: این داستان به همین قلم ترجمه شده و در نشر مد منتشر خواهد شد.

🖋سپاس ریوندی


@ahle_tamyz
@Azarborzinmehr

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹ماجرای یادگیریِ زبان انگلیسیِ مجتبی مینوی از زبان خودش

▪️در سال ۱۳۰۹ ، و در همین سال بود که شروع کردم به یادگرفتنِ زبان انگلیسی، گاه پیش اشخاص، و مدتی هم در کینگز کالج و مدرسه پلی تکنیک آموزش انگلیسی را دنبال می‌کردم. چنان علاقه‌ای به یادگیری این زبان داشتم که چه بفهمم و چه نفهمم شبی پنجاه شصت و گاه هفتاد صفحه انگلیسی می‌خواندم، و مخصوصا به خواندن آثار دیکنز علاقه زیادی داشتم. اگر بخواهم کتابهای انگلیسی را که از آن زمان تا امروز (۱۳۵۲)خوانده‌ام بشمارم، متجاوز از هزار کتاب می‌شود، و چنان شور و شوقی به یادگرفتن این زبان داشتم که گاه در خواب با مادرم انگلیسی صحبت می‌کردم، و مادرم هم به انگلیسی جوابم را می‌داد، درحالی که مادر من انگلیسی نمی‌دانست.

📚پژوهشگر ستیهنده، گفتگو با مجتبی مینوی، مجله"کتاب امروز"، پائیز ۱۳۵۲

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹محمدالسعید جمال‌الدین، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قاهره در مقاله فوق که به دست وداد الزیموسی اهل مغرب، دکتر در زبان و ادبیات فارسی، ترجمه شده است. به بیان سخن ابن اثیر پرداخته است و اگر احیاناً دکتر انصاری این احتمال را جایز بدانند که دو تن عرب زبان ممکن است بهتر از ما بتوانند متنی که به زبان عربی نوشته شده را بخوانند، ما نیز به شرح زیر به بخش‌هایی از این مقاله ارجاع می‌دهیم.

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹اشتباه در اشتباه خواندن: مورد شگفت حسن انصاری

▪️دکتر حسن انصاری از پژوهشگران حوزه مطالعات زیدی و دیگر نحل و ملل اسلامی در کانال خود، به نشانی که ذیل متن آمده، یکی از نظرات دکتر سیدجواد طباطبایی را نقد کرده‌اند، از آنجا که تکرار این ادعا و بازفرست این فرسته در کانال مذکور، علی‌رغم پاسخگویی اهل علم به ایشان، کمی تعجب‌آور است. اهل تمیز ابتدا به طرح ادعای ایشان و سپس ارسال پاسخ ادعا، به شرح زیر اقدام می‌کند. خواننده عاقل خود داور درستی این مباحث است.


🔹یادداشت آقای انصاری

▪️اشتباه آقای جواد طباطبایی در فهم یک عبارت ساده عربی

«ابن اثیر در المثل السائر در مقایسه میان نظم عربی و فارسی نکته ای دارد به قرار ذیل:

الثالث: أن الشاعر إذا أراد أن يشرح أمورا متعددة ذوات معان مختلفة في شعره واحتاج إلى الإطالة بأن ينظم بيت أو ثلاثمائة أو أكثر من ذلك فإنه لا يجيد في الجميع، ولا في الكثير منه، بل يجيد في جزء قليل، والكثير من ذلك رديء غير مرضي، والكاتب لا يؤتي من ذلك، بل يطيل الكتاب الواحد إطالة واسعة تبلغ عشر طبقات من القراطيس، أو أكثر، وتكون مشتملة على ثلاثمائة سطر أو أربعمائة أو خمسمائة، وهو مجيد في ذلك كله، وهذا لا نزاع فيه لأننا رأيناه، وسمعناه وقلناه. وعلى هذا فإني وجدت العجم يفضلون العرب في هذه النكتة المشار إليها، فإن شاعرهم يذكر كتابا مصنفا من أوله إلى آخره شعرا، وهو شرح قصص وأحوال، ويكون مع ذلك في غاية الفصاحة والبلاغة في لغة القوم، كما فعل الفردوسي في نظم الكتاب المعروف بشاه نامه، وهو ستون ألف بيت من الشعر، يشتمل على تاريخ الفرس، وهو قرآن القوم، وقد أجمع فصحاؤهم على أنه ليس في لغتهم أفصح منه، وهذا لا يوجد في اللغة العربية على اتساعها وتشعب فنونها وأغراضها، وعلى أن لغة العجم بالنسبة إليها كقطرة من بحر.

آقای طباطبایی معنی این عبارات را گویا به درستی متوجه نشده و از آن تفسیر غریبی کرده که حقیقتا مایه شگفتی است:
اما سده‌های پیشتر ادیبی مانند ابن اثیر، که اهل ایدئولوژی نبود و جایگاه نامه‌های مهم در تمدن عربی و ایرانی را می‌دانست، این نکته را دریافته بود که تنها ملّتی کهن، مانند ایرانیان، می‌تواند «شاهنامه» داشته باشد و ادب عربی، که اگر هم بتوان زبان یک «ملّت» واحد به شمار آورد، اما زبان «ملّی» نیست، به خلاف زبان فارسی که پیوسته زبان آئینی و ملّی یک ملّت تاریخی واحد بوده، در شرایط امتناع تدوین «شاهنامه» قرار دارد.

اینجا ابن اثیر اشاره اش به قدرت بر فصاحت در نظم فارسی و مقایسه آن با توانایی بر حفظ پایه فصاحت در نظم عربی است. او می گوید در حالی که ایرانیان همچون فردوسی در شاهنامه توانایی ترتیب دادن کتابی به نظم در هزاران بیت شعر با حفظ فصاحت در نظم را دارند اما در نظم عربی چنین توانایی و برخلاف نثر عربی دیده نشده. این چه ربطی به تفسیر بی پایه آقای طباطبایی دارد باید از خود ایشان جویایش شد. اینجا بحث امتناع و پایه های قومی و ملی در میان نیست. بحث نسبت میان نثر و نظم عربی است. بد نیست ایشان یک مراجعه ای به اصل کلام ابن اثیر بکند شاید در تفسیر خود تجدید نظری بفرمایند.

این نکته را هم اضافه کنم که اگر اینجا فردوسی از شاهنامه به عنوان قرآن القوم یاد می کند معنی اين گفته برخلاف تفسیر غلط برخی از نویسندگان اين نیست که شاهنامه قداست و جايگاه قرآن را در ميان ایرانیان (به تعبیر او عجم) دارد بلکه مقصودش اگر کل عباراتش را بخوانيد اين است که همچون قرآن که برای اعراب محرک و بنای استوار رشد ادب عرب را فراهم کرد شاهنامه موجب گسترش و شکل گيری زبان و ادب و شعر فارسی شد. در حقيقت مسئله ابن الأثير تأکيد بر سهم زبانی شاهنامه در ادب فارسی است.»

@ahle_tamyz

https://t.m/azbarresihayetarikhi

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹حدیثِ نفسِ کامشاد


▪️«نگران نباش، زبان را دختران انگلیسی یادت می‌دهند، کافی است به هر یک که می‌رسی بگویی:
Please put your tongue in my mouth»
و این را مجتبی مینوی به حسن کامشاد می‌گوید وقتی که او در گیر‌‌ و‌ دارِ بگیر و ببندهای بعد از کودتای 28 مرداد، به واسطه ابراهیم گلستان، شغلی در دانشگاه کمبریج به عنوان مدرِّس ادبیات فارسی دست‌ و‌ پا می‌کند و بزنگاه از حبس و گرفتاری نجات می‌یابد. البته بعید می‌دانم که کامشاد، مترجم نامدار، زبان انگلیسی را فقط از طریق توصیه مینوی یاد گرفته باشد، دست کم در این خصوص چیزی در خاطراتش نیامده است.

▪️کتاب «حدیث نفس» حسن کامشاد (جلد اوّل)، مشحون از خاطرات جذّاب اوست، در یک دوره پنجاه ساله. وقایعی که شاید فقط یک بار در زندگی بسیاری پیش بیاید و برای او بارها رخ داده است. می‌خوانی و باور می‌کنی که سبکِ زندگی او به همچو وقایعی راه داده است. این شیوه زندگی نه «ادیبانه» بوده، چنان که از مدرّس تاریخ وصّاف و قابوسنامه در دانشگاه کمبریج توقع می‌رفته، نه حتی چندان روشنفکرانه، چنان که از همنشینی با حلقه‌ی خاص نویسندگان و شاعران نوپردازی چون مسکوب و فروغ و سپهری و بسیاری دیگر. بیشتر یک سر سودایی خوش‌خو و خوشی‌جوست که با همه این‌ها نشسته و برخاسته و حظ خود را برده اما راه خود را رفته است. این است که این خاطرات وجهِ ادبی و حتی روشنفکرانه ندارند. کامشاد، نام خود را در حوزه ترجمه، مدیون فعالیت‌های خود در سی سال گذشته و پس از مهاجرت از ایران است که البته در این دوره‌ی خاطرات او نیامده تا در جلد دومی باز کام‌ها را خوش کند.

▪️این خاطرات چه هستند؟ از تعقیب و گریز او با قصّاب محله در مراسم ختنه‌سوران آغاز می‌شوند تا قصه «الهام» سوالات امتحانی دیپلم، تغییر شوخی شوخی نام فامیلی، حادثه هواپیمایی در مسیر آبادان به مسجد سلیمان، فعالیتهای حزبی، اولین سفر به اروپا و گرسنگی و بی‌پولی او در رم، دوستی‌اش با شاهرخ مسکوب، رها کردن این دو توسط راننده‌ای در کوه و کمر بین شیراز و بوشهر، قصه تلکه شدن او در چند فرودگاه، قضایای دانشگاه کمبریج و خصوصاً روایات متنوع او از اساتید مشهور این دانشگاه که برای هر دوستدار ادبیات کلاسیک ایران که با این اسامی آشناست بسیار خواندنی است. حکایت سفر او به استکهلم و گرفتاری‌های آن تا مسایل شغلی او در شرکت نفت و شخصیت دکتر اقبال، قصه خواب‌ماندنش در جزیره‌ بالی از پرواز و نظایر آن...

▪️«چون شکسته می‌خرد اشکسته باش»، این نکته‌ای‌ست که از خواندن «حدیث نفس» کامشاد به خاطرت می‌آید. نویسنده از خود، چهره‌ای ساده، سهل‌گیر و در جاهایی حتی آسان‌اندیش ارائه داده است که بیشتر صید بوده تا صیاد، و این البته شیوه خاطره‌گویی اوست. دستاوردهای خود را بروز نمی‌دهد یا آن را خیلی دست‌کم می‌گیرد، یا وانمود می‌کند که آن‌چه بوده هم «کار بخت است آن، نه جَلدی و دُها». در کتاب با کسی هم درنمی‌افتد، پنبه کسی را هم نمی‌زند و حساب مانده‌ای را هم تسویه نمی‌کند «زیرا خوش است در گلستان». هیچ جا هم سعی نمی‌کند نظر خود را به کرسی بنشاند و اصولاً چندان بحث یا نظر ادبی یا غیر ادبی هم در این کتاب نیست. آن حدیث را، با نثری دلنشین، آن‌گونه نوشته است که هم دوست بخواند و هم آشنا و هم غیر.

▪️کامشاد در کتاب همچنین چهره‌ای رندگونه دارد به آن معنی که حافظ گوید. از زهد و روی و ریا خبری نیست. نماینده خلق خوزستان و عضو رسمی حزب توده، هیچ ابا ندارد که بگوید بعدها بیشترِ این دغدغه‌های خود را شسته است تا اگر لازم بوده کمی هم به دربار نزدیک شود. یا این که اگر به عنوان مدیری دولتی در سفرها و ریخت و پاش‌های کاری چیزی دست داد، خوش دارد و مغتنم شمارد، یا دلیلی نمی‌بیند که پنهان کند که چندان دل به کار نمی‌داده اما از مواهبش برخوردار بوده است. راست است و صمیمی و شاید هم از این رو به دل می‌نشیند که «در حدیثِ راست، آرامِ دل است».

▪️«حدیث نفس» کامشاد، «حدیث آرزومندی» نیست، بیشتر «حدیث صحبت خوبان و جام باده» است. حدیث یک زندگی‌ست...

▪️این یادداشت را دوازده سال پیش، پس از خواندن جلد اوّل کتاب نوشتم (و هنوز جلد دوم نیامده بود). به ظاهر پسندیده بود چون بندی از آن را در آغاز چاپ دوم کتاب آورده بودند. امروز خبر آمد که حسن کامشاد درگذشت. یادش گرامی.

🖋مجید سلیمانی

@kariznotes
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹پاسداشت زبان فارسی، حکیم فردوسی و خیام

سخنرانی دکتر میلاد عظیمی

یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران

@jahaneirani_ut
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹پاسداشت زبان فارسی، حکیم فردوسی و خیام

سخنرانی دکتر علی‌اشرف صادقی

یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران

@jahaneirani_ut
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹اسفندیار از دیدگاه شیخ اشراق
استاد مهدی نوریان

۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

@dr_mehdi_nourian
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

🔹درباره‌ی زندگی فردوسی
🔖از پادکست فردوسی‌خوانی امیر خادم

@readingferdowsi
@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

📚اعتبار تاریخی، جغرافیایی و حقوقی نام
خلیج فارس،
کارگروه کارشناسان سازمان ملل درباره نام‌های جغرافیایی، منتشر شده در وین، ۲۸ مارس تا ۴ آوریل ۲۰۰۶


📚Historical, Geographical and Legal Validity of the Name: PERSIAN GULF
UNITED NATIONS, GROUP OF EXPERTS ON GEOGRAPHICAL NAMES

@ahle_tamyz

Читать полностью…

اهل تمیز

فهرست انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

Читать полностью…
Подписаться на канал