✍تصاویر گلها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیتهای ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونههای از شعر و نثر. ✍فیلمها و کلیپهای ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi
امروز روزی متعلّق به دنیای پر نقش و نگار دست بافتهها است.
روزی برای ارج نهادن به آثاری هنری است که بازگو کننده روح ملت ها و اقوام می باشد.
*بیستم خرداد روز جهانی صنایع دستی گرامی باد.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
و سخت دشوار است بر من،
که بر قلم من چنین سخن میرود
ولکن چه چاره است؟
در تاریخْ محابا نیست.
#ابوالفضلبیهقی، روضههای رضوانی: دفتر شعرهای آزاد، گزینش و پارهبندی از دکتر #محمدجعفریاحقی، تهران: سخن، ۱۳۸۹، چاپ اول، ص ١۵۴
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«نیما و سعیدِ نفیسی»
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
سعیدِ نفیسی در خانوادهای فرهیخته و فرهنگی پرورشیافت. تبارش پشتدرپشت طبیب بودند و پدرش فرهنگنویسی صاحبنام. وی در جوانی فرهنگِ غرب را تجربهکرد. نفیسی از استادانِ نسلِ اول دانشگاهِ تهران بود. آثارش آنقدر پرشمار و رنگارنگ است که از شیوهٔ پژوهشِ او به «مکتب سرعت» (دربرابرِ «مکتبِ دقت» که بهنامِ علامه قزوینی شناخته است) یادمیکنند. و البته برخی همین نقطهٔ قوّتِ او را، پاشنهٔ آشیلِ پژوهشهایش میدانند؛ که بهنظرمیرسد تاحدی حق به جانبِ ایشان است. نفیسی جز تاریخ و ادبیات و ترجمه، رمان و داستانِ کوتاه نیز مینوشت و داستانِ گزنده و طنزآمیزِ نیمهراهِ بهشتِ او اثری قابلِتوجه است. و نیما در ارزش احساسات (۹_۱۳۱۷) آنجا که بارقههای ادبیاتِ نوینِ ایران را برمیشمارد، درکنارِ داستانهای هدایت، از «بعضی داستانهای نفیسی» نیز یادمیکند (بهکوششِ طاهباز، انتشاراتِ گوتنبرگ، ص۸۱).
اشاراتِ نیما به نفیسی اغلب به سالهای ۱۲_۱۳۰۷ بازمیگردد؛ سالهایی که نیما در بارفروش (بابل)، رشت، لاهیجان و آستارا بهسرمیبرد. اشاراتِ این سالها نشانمیدهد آنها باهم همدل و صمیمی بودند؛ تابدانجا که نیما گاه در سفرنامهاش ناگهان نفیسی را موردِ خطابقرار میدهد (دو سفرنامه، بهکوششِ علی میرانصاری، ص۹۶). و میدانیم که نیما درخلالِ سفرنامه گاه یکباره با برادرش لادبُن یا خواهرش ناکتا سخنمیگوید. و این نکته خود بیانگرِ قرابتِ روحی میانِ او و نفیسی است. البته همان سالها (۱۳۰۸) گاه که بهشدت از نابهسامانیهای زندگیاش رنجمیبرده، حسرتمیخورَد که کاش همچون دشتی، نفیسی و بهار مُکنت و موقعتی میداشت (همان، ص۱۵۱).
نیما سالِ ۱۳۰۷ نامهٔ مفصلی به نفیسی مینویسد. او در این نامه از اصولِ فکریِ خویش ( مراد سوسیالیسمِ علمی است) و نقدِ مکتبِ رمانتیک که اشارهمیکند مدتی است خود از آن فاصلهگرفته سخنمیگوید. ازجمله مینویسد: «همانطور که ما در اشیاء تصرّفمیکنیم، اشیاء نیز بهنوبهٔ خود در ما تصرّف دارند» (نامهها، بهکوششِ طاهباز، انتشاراتِ علمی، ص۲۶۸). او همچنین مینویسد هرگاه در این گوشه یاد «ادبیاتِ معاصر» میافتم، سیمای تو در مقابلِ من حاضر میشود. از نامهٔ نیما میشود دانست که گویا نفیسی زمانی در ییلاقِ دماوند به خودکشی میاندیشیدهاست. نیما در پایان مینویسد: «در تمامِ این مواقع، با تو مکالمهمیکنم دوستِ من! این مکالمهٔ روح است. اجنبی معنای مبهمِ آن را درکنمیکند». و از نفیسی تقاضامیکند «جدیدترین اخبارِ ادبی را که در مملکتِ ما کمیابتر از همهچیز است» برایش بنویسید(۴_۲۷۳). سعیدِ نفیسی نیز در خاطراتِ ادبیاش ضمنِ اشاراتی ستایشآمیز دربارهٔ خلقیّاتِ نیما، ازجمله مینویسد، او در جوانی گاه در دفترِ روزنامهٔ «شفقِ سرخِ» دشتی، حضورمییافت اما کمتر سخنمیگفت و هیچگاه شعرِ خویش را در حضورِ دیگران نمیخواند. نفیسی همچنین مینویسد: «کسانی مانندِ نیما دیردیر در جهان پیدا میشوند و در هر عصر و زمانی انگشتشمار بودهاند [...] مرد میخواهد که هنرِ خویش را به هیچچیز نیالاید. وی یکی از نوادر هنرمندانِ روزگارِ ما بود که هنرفروش نبود» (یادمانِ نیما، بهکوششِ طاهباز، ص ۲۱۲).
نیما دو سالِ بعد (۱۳۱۰) در نامه به برادرش لادبُن، از کاستیهای مجلهٔ «شرق»، که نفیسی نیز از گردانندگانش بوده، انتقادمیکند. گویا در شمارهای از شرق آمدهبود محققانِ اروپایی «مُحتاج» آن اند که از پژوهشهای محققانِ ایرانی بهرهمند شوند. نیما درادامه اشارهمیکند کسی در طرازِ نفیسی، که خوبمینویسد نباید برای رواجِ مجله «دربینِ مردم»، این حرفها را بنویسد (نامهها، ص۴۲۸). و دو سالِ بعد در نامه به خواهرش ناکتا، که از نیما آثاری مناسبِ مطالعه را درخواستکردهبود، مینویسد آثارِ برخی از نویسندگانِ ایرانی برابر است با برخی از آثارِ اروپایی و حتی بهتر از برخی داستانهای قرونِ ۱۸ و ۱۹ در غرب؛ نیما آثارِ نفیسی را در این زمره میداند (همان، ص ۵۴۰).
او در همین سال به دوستش ارژنگی مینویسد، نفیسی را در باغِ وزارتِ فرهنگ دیدم که لاغرتر و شکستهتر از همیشه و متفکر بود. و درادامه به بیپرنسیپیِ نفیسی در آثارش اشارهمیکند: «کمتر از من به مسلکِ فکریِ معینیداشتن، مقید است» (۵۳۶). و این سخنی است که نیما دهٔ سی نیز در یادداشتهای روزانهاش تکرارکرده و در یادداشتی باعنوانِ «مورّخ و سعیدِ نفیسی»، او را «بیپرنسیپ و بیبهره از مِتُد و اصولِ فلسفی» خواندهاست. نیما بهتلویح نفیسی را غیرمنصف و بیجرأت خوانده چراکه حقایق را بهملاحظهٔ کسانی کتمانمیکند (بهکوشش طاهباز، ص ۲۶۳).
و ما میدانیم که نیما در دههٔ سی بسیار تلخ میاندیشیده و ازسرِ خشم مینوشته و ارزیابیهایش گاه خالی از حبّ و بغض و کینهای نبودهاست.
🪷🪷
َ
📒سخن عشـق
خداوند منبع عشق است و جهان مخلوق عشق
مولانا میفرماید:
گر نبودی بهر عشق پاک را
کی وجودی دادمی افلاک را
عقل گرچه برای هدایت بشر و آماده ساختن برای عشق ضروری است اما قادر به رساندن او به اوج وجود نیست ..زیرا عقل به جایی میرسد که پس از آن چون قدم بردارد از او هستی باقی نمیماند.در مثالی عقل همچون پروانه است و محبوب چون شمع ؛و پروانه چون طالب وصال شمع باشد و خود را به آتش میزند در دم هلاک میگردد..
عقل چون شحنه است چون سلطان رسید
شحنه ی بیچاره در کنجی خزید
عقل سایه ی حق بود حق آفتاب
سایه را با آفتاب او چه تاب
بنابراین آدمی در سیر وجودی خود اگر آگاهانه رو به سوی تعالی داشته باشد از نفس به عقل و از عقل به عشق میرسد .چنین سیری را در عین اینکه میتوان به نوعی سلوک اخلاقی نامید. میتوان آن را حرکت در مراتب و منازل وجود و نیز تعالی درجات شناخت یا معرفت دانست:
هرکسی اندازه ی روشن دلی
غیب را بیند به قدر صیقلی
هر که صیقل بیش کرد او بیش دید
بیشتر آمد بر او صورت پدید
_مثنوی_مولانا
🌹♥️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش هشتاد و دوم:
💢 رزمِ رستم در توران
💠 گوینده: آرش نعلچگر
💠 کانالِیوتوپ:persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
عید هر کس
آن مهی باشد
که اوقربان اوست ...
مولانای جان
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
بایاد هوشنگ گلشیری( ۱۳۱۶-۱۶ خرداد۱۳۷۹ش)
نویسنده ،منتقدادبی، سردبیر مجله "کارنامه" واز تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر زبان فارسی که ازتکنیک های ادبی مدرن در داستان امروز استفاده کرده است.
نوشته زیر، از گلشیری است،
سرآغاز خطابه ای است که درپاییز۶۴ درمجلس ترحیم بهرام صادقی، دوست دیرین ونویسنده رمان" ملکوت"، نویسنده ای پیشرو،همشهری اصفهانی او،که درمسجد ولیعصر خواند .
اینجا، نوشته خودش را برای خودش که شبیه ترین این ویژگی ها بود می آوریم :
هوشنگ آن شب اعلام کرد:
وهوالحی
باکمال شعف به اطلاع دوستان و آشنایان می رساند که بهرام صادقی زنده است.
بله،زنده وحیّ وحاضر، همانطور که بود: بلندو باریک و باچشمهای مهربان، اما زهرخندی برلب. اصلاً شوخی کرده است،باهمه ما. مگر از پس۱۳۴۶ حتی از همان ۴۰ سال چاپ " ملکوت" همین کارها را نمی کرد،با تو یا با هرکس ؟ پیغام می گذاشت که:حتماً حتماً ببینمت،
کار واجبی است.
روز و ساعت وحتی جای دقیق وعده را متذکر شده بود: همان میز که سه کنج طرف راست فیروز است"
بعد هم نمی آمد،یک هفته ای هیچ جا نمی آمد،گاهی حتی ماهی هیچ کس نمی دیدش، به هرجا هم که سرمی زدیم، بی فایده بود،بالاخره روزی درجایی پیداش می شد. میخندید. گاهی حتی سرچهار راهی و به ناگهان درنگی می کرد،چیزی یادش آمده بود، می گفت: دودقیقه همین جا باش برمی گردم"
ازخم کوچه که رد می شد، باز برمی گشت :" جایی نروی ها"
نمی آمد، می دانستیم که نمی آید، امامی ایستادیم، آن قدر که به قول خودش در سراسر حادثه:
در اوایل جوانی ،کریمی بود که به وعده اش وفا می کرد،ساعتها در انتظار دوستان معدودش در نقاط مختلف شهر می ایستاد وپا به پا می کرد و از آن جا که دوستانش دیر می آمدند، به بیماری واریس دچار شد...
باغ در باغ.هوشنگ گلشیری( مجموعه مقالات)۱۳۷۸. ج ۲. ص ۵۶۷
گزینش: استاد مسعود تاکی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
شاعران قصه میگویند
داستان گل و هرمز ۱۱
اا═════════.🌸.═╚
💢 داستانی از عطارِ نیشابوری
🔶 نویسنده: نادر وزینپور
🔶 خوانندگان: وفایی
🔶 تهیهکننده: منوچهر خلیقی
🔶 گویندگان: مریم ، رضاییان ، ابراهیمزاده ، بهزاد فرهانی و آذر پژوهش
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
تو مُرده بودی
و دیگر هیچ چیز قشنگی در جهان نبود.
الساندرو باریکو .ابریشم
#الهه🖤
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
..
مولانا در مثنوی داستانی عجیب دارد:
برای زوج جوانی میهمانی می رسد. آن دو از میهمان پذیرایی میکنند.
شب هنگام زن صاحبخانه برای شرکت در یک جشن بیرون میرود . آنشب باران بسیار می بارد و کوچه ها را از گِل و لای انباشته میکند.
مرد صاحبخانه ناچار مهمان را به اقامت در شب دعوت می کند و رختخواب خود را برای او می گسترد.
دیر هنگام شب ، زن صاحبخانه باز می گردد و اشتباها بجای شوهرنزد مهمان می خوابد و و درگوش مهمان می گوید : دیدی چه شد ؟
با این گل و شل ،مهمان وبال گردن ما شد.
مهمان ، ناراحت و غیرتمند آنجا را ترک میکند .
صحنه ی انتهایی تصویری شگفت است :
میهمان خانه را ترک میکند ومیزبانان او را از پشت پنجره مشاهده می کنند در حالی که دشت از نورچهره ی او درخشان شده است!
آن دو در دل خود می شنوند که او می گوید : صد هزاران برکت و بخشش برایتان داشتم اما انگار روزی شما ( قسمت شما ) نبود.
در درون هردو از راه نهان
هر زمان گفتی خیال میهمان
که منم یار خضِر صد گنج و جود
میفشاندم لیک روزیتان نبود
این داستان مورد تفسیر های گوناگون واقع شده است.این که گاهی موهبت هایی در شکل “ یک گرفتاری” به آدمی روی می کنند.
رنجی ، فقدانی و یا بیماری صعبی که در حقیقت میهمانی است با ارمغانی از بصیرت و دانشی نهفته که باید قدرش را دانست. و بجای مصیبت به شکل فرصتی معنوی بدان نگریست.
این مضمون در ادبیات اخلاقی مسیحی نیز بهچشم می خورد. دستهای از روایات مسیحی که می گوید خدا یا فرشتهای بطور ناشناس میهمان آدمی میشود و آنان که به گرمی از او استقبال میکنند پاداشی آسمانی دریافت میکنند. نمونه ی آن انجیل “ نامه به عبرانیان” 13:2.
پیش تر در ادبیات یونان در داستان “ فیلمون و باوسیس” اثر اویید این مضمون آمده :
“ دو میهمان به خانه ی پیرمردی فقیر بنام فیلون و همسرش باوسیس وارد می شوند.آن دو ، علیرغم تنگ دستی با گرمی میهمانان را می پذیرند و با نان ، زیتون ، میوه و شراب پذیرایی می کنند.
وقتی ظرف شراب تهی ، به اعجاز پر می شود آنان با وحشت در می یابند که میهمانان شان زئوس و هرمس اند .
خدایان به پاداش این محبت از آنان می خواهند که آرزویی کنند و هرچه باشد برآورده می شود. این دو تنها می خواهند که تا پایان عمر در کنار هم زندگی کنند و هیچیک مرگ دیگری را نبیند .
سال ها بعد که لحظه ی مرگشان فرا می رسد هردو همزمان به درخت تبدیل می شوند . دو درخت بلوط و زیزفون که شاخه هایشان درهم تنیده و تا ابد در آغوش هم اند!
#نوید_بازرگان
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
یادت
جهان را
پر غم می کند
در غم گداختم
ای بزرگ
ای تابان!
#سهرابسپهری
یاد عزیزان رفته به خیر🖤
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
.
پیشدادیان در شاهنامه
📗تهمورث سومین پادشاه پیشدادی
تهمورث که در بعضی از متون آن را طهمورث نیز نوشتهاند، از شخصیتهای اساطیری ایرانی است. وی سومین پادشاه از سلسلهی پیشدادی به روایت شاهنامه و پسر هوشنگ است. تهمورث را وزیری پاک نهاد، زیرک و خردمند بنام شَهرَسپ بود که رهنمای تهمورث در امر کشورداری بود. تهمورث با استفاده از دانش وزیر خود ، پادشاهی دادگستر گشت و توانست همه دیوان دوران خویش به دام انداخته و در بند نماید. دیوان نگارش و خط یا همان دبیری (نوشتن و خواندن) را به تهمورث آموختند.
در شاهنامه از تهمورث با لقب دیوبند (دیٓوْبَنْد) یاد میشود . ( دیو واژه سمبولیک است ) لقب دیوبند یادآور چیرگی کیومرث بر دیوان و جادوان است که در متون کهنتر هم به آن اشاره شدهاست. طهمورث در ابتدای پادشاهی هدفش را شستن جهان از بدیها، کوته کردن دست دیوان از هر جا و آشکار کردن چیزهای سودمند در جهان اعلام داشت.
چیدن پشمِ بُز و رشتن آن از آموزههای طهمورث بوده است وی همچنین مردم را به ستایش جهانآفرین تشویق کرد. با راهنماییهای شَهْرَسْپ، وزیر خردمند طهمورث، شاه از بدیها پالوده گشت و بر او فرهٔ ایزدی تابیدن گرفت
به چیرگی طهمورث بر اهریمن در شاهنامه هم اشاره شدهاست. پس از تابیدن فرهٔ ایزدی از طهمورث، او رفت و اهریمن را به افسون ببست و بر وی زین نهاد و زمانتا زمان سوار بر وی گرد گیتی میتاخت. دیوان چون چنین دیدند به جنگ شاه برخاستند.
طهمورث دو بهره از ایشان را به افسون ببست و باقی را با گرز گران تار و مار کرد. چون دیوان را به بند کشید، دیوان به وی گفتند زینهار که اگر ما را رهاییبخشی تو را هنری یاد خواهیم داد که تا این زمان نشناخته باشی و آن هنر نبشتن بود و چنین بود که پادشاه نامور امانشان داد :
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند به ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیکِ سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه هندی چه چینی و چه پهلوی
نگاریدن آن کجا بشنوی
طهمورث سی سال پس از این واقعه بزیست. این یادآور سی سال چیرگی طهمورث بر اهریمن (در متون کهنتر) است. در شاهنامه به چگونگی مرگ طهمورث اشارهای نشدهاست. پس از وی جمشید، پسرش، به پادشاهی رسید.
✍️بازنویسی و روایت از مصطفی عربانینژاد
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
زاد روز محمد رضا عبدالملکیان
شاعر نام آشنای معاصر
خاطرهها
گاه و بیگاه میآیند
کنارم می نشینند
میخندند
گریه میکنند
اما پیر نمیشوند
محمدرضا عبدالملکیان
***
خلاصهی همهی بهانهها این است؛
توازیادم نمی روی!
محمدرضاعبدالملکیان
***
وبه قول محمد رضا عبدالملکیان:
برای همهی ما
همهی روزها فراموش میشوند،
به جز همان یک روز
که نشانی آن را به هیچکس نگفته ایم!
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
خبرگزاری ایرنا تهران
اخبار نشت نفت کرنج به رودخانه مارون بازتاب گستردهای در رسانه های استانی و حتی کشوری داشته اما متاسفانه مسئولین محلی و عاملان اصلی این فاجعه زیست محیطی سعی در پاک کردن صورت مسئله و عادی سازی شرایط دارند.
در این میان یکی از گلایههای اصلی انجمن مهرورزان زیست بوم مارون، عدم پاسخگویی مسئولین مربوطه و سکوت رسانههای محلی در پوشش اخبار این فاجعه میباشد.
#خوزستان
هیجدهم خرداد، زادروز #محمدجعفریاحقی (۱۳۲۶)
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۸۸/۳/۲۷)
برخی از آثار:
سوگنامهٔ سهراب؛ چون سبوی تشنه (ادبیات معاصر فارسی)؛ جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر فارسی، نظم و نثر) راهنمای نگارش و ویرایش؛ فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی؛ راهنمای توس و سخنی دربارۀ فردوسی و شاهنامه؛ تاریخ بیهقی (تصحیح، به همراه مهدی سیدی)؛ دیبای زربفت (گزیدهٔ تاریخ بیهقی)؛ دیبای دیداری (متن کامل تاریخ بیهقی با توضیح)؛ پاژ، زادگاه فردوسی؛ فرهنگ نامآوران خراسان؛ سخن آشنا: یادنامۀ بدیعالزمان فروزانفر؛ پردگیان خیال؛ واژهنامۀ گویش تون/فردوس.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
خانم پریمرز همسر سعید نفیسی:
«نفیسی واقعاً عاشق کتاب بود. او مصرف مفید و به جای پول را فقط در خریدن کتاب میدانست؛ بهطوریکه ضروریترین احتیاجات شخصی خود را در این راه صرف میکرد. هوش و حافظهاش عالی بود. عقیده داشت کتاب را باید بهدست مردم داد تا هر کس روشنبین و روشنفکر شود و این مسئله را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و بخصوص جوانان میدانست.
سعید نفیسی در جمعآوری کتاب حریص بود. حدود پنجاه سال از دوران زندگی را صرف این کار کرد. نفیسی مردی بود پاکدل و خوشرو. در نویسندگی بیپروا بود. نفیسی صاحب صفات برجستهیی بود که مجموع آنها کمتر در فردی یافت میشد».
با استفاده از منابع
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
ذبیح الله منصوری( مترجم، مولف، نویسنده ( ۱۲۷۶ - ۱۸ خرداد۱۳۶۵ ش)
کتاب " دیدار با ذبیح الله منصوری" مجموعه ۴ مصاحبه بامنصوری است که آقای اسماعیل جمشیدی از سوی انتشارات زرین منتشر کرد.
کسی که بیش ازهفتادسال از عمرش راقلم زده و به گفته باستانی پاریزی به " مرد هزار کتاب،، شهرت گرفته است- مرحوم ایرج افشار نام ۱۴۰ کتاب اورا در کتاب نادره کاران آورده است( صص ۵۹۰ تا ۵۹۴) آثار منصوری با عناوین: ترجمه و تلخیص و اقتباس منتشر شده است و خودش درمصاحبه ای لفظ" اقتباس،، را بیشتر وافی به مقصود دانسته است با این همه آثار خواننده بانوعی بُهت زدگی روبرو می شود که آیا ممکن است هرکسی هرماه ۲ اثر راترجمه ومنتشرکند؟ آن هم در گستره ۶۰ سال بی وقفه؟ لذا به صورت اعجوبه ای اسرار آمیز در ذهن همه کسانی که با قلم سروکار دارند باقی می ماند.
آقای دکترعلی بهزادی مولف دوره " شبه خاطرات" ج۳ ص۶۴۵ نکته ای را نقل می کند که ازبس،منصوری شیرین و دلپسند سرگذشتی، روایتی، را نقل می کرد، کتابی درباره " خاطرات تیمور لنگ" راترجمه می کرد و هرهفته در مجله خواندنی ها چاپ ومنتشر می کرد. اتفاق را آقای هویدا- نخست وزیر- که این سرگذشت برایش شیرین و دلپذیر بود،چون سفر به خاور دور برایش پیش آمد و یکی دوهفته کام عطشناک خود رامحروم از آن شیرینی حکایت می دید، پیام فرستاد و ازآقای منصوری خواست تا همان متن " مارسل بریون"
به زبان فرانسوی را برای ایشان بفرستد - چون هویدا زبان فرانسوی وعربی می دانست- منصوری به مدیر خواندنی ها پیام داد که به آقای نخست وزیر بگوید: اگر از لذت شیرین سرگذشت تیمور برانگیخته شده اید ترجمه آن را بخوانید
وگرنه کل سرگذشت تیمور از دوسه پاورقی بیشتر نمی شود. وسرانجام هم اصل سه چهارصفحه ا ی خاطرات تیمور لنگ را به نخست وزیری نفرستاد.
ذبیح الله منصوری بسیارخوش قلم و راحت نویس بود.
بعد انقلاب، در مرکزیکی از دانشگاه های پیام نور، به دستور فرماندار، خواستند از مهمترین کتاب های غیر آموزشی، مورد مطالعه دانشجویان باخبر شوند ،به ویژه پس از تکیه بر آثار مکتوب مذهبی و تشویقاتی که از این رهگذر صورت گرفته بود.پس از پژوهش به اصطلاح میدانی،از کتابخانه های عمومی شهر و دانشگاه و دبیرستان، دیدند کتاب" سینوهه پزشک مخصوص فرعون،، اثر میکا والتاری، ترجمه ذبیح الله منصوری، محبوب ترین کتاب مورد مطالعه نسل جوان است.
درنتیجه جاذبه قلم این نویسنده ، بسیاری از مردم را کتابخوان کرده بود.
ایرج افشار درباره منصوری، می نویسد: این گروه نویسندگان برای هرجامعه ای لازم اند اگر درقرون پیش نقال ها وحکایت پردازها آفریننده بودند وصدها کتاب به جای گذارده اند درجهان کنونی هم منصوریها و مستعان ها و پاریزی ها با شهد قلم خویش کام خلق را شیرین و به مطالعه و دانش اندوزی آشنا بلکه برانگیخته می کنند.
روانشان شاد باد.
مآخذ :
شبه خاطرات ج ۳ دکتر ع بهزادی۱۳۷۸
نادره کاران ۱۳۸۲. ایرج افشار
باستانی پاریزی وهزار سال انسان
۱۳۹۰ کریم فیضی
پژوهش :
#استادمسعودتاکی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
فیلمی از زندگی بیژن ترقی ...
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
بهمناسبت عید قربان
و همه خلق آسمان و فریشتگان همی نگاه کردند. چون او به کوه مکه برآمد، بر کوهی، نام او ثبیر، همه فریشتگان بگریستند. گفتند: یا رب، چه بزرگ بندهای است این ابراهیم تو را، که ازبهر تو او را در آتش افکندند؛ پس او باک نداشت و اکنون به فرزندش مبتلا کردی تا ازبهر تو فرزند قربان میکند و باک نمیدارد. چون به کوه برهمیرفت، کوه بلرزید. گفتا: چه روز آمد مرا که پیغامبری پسر خویش به من برمیکشد؟ چون کوه بلرزید، پسر ابراهیم را گفت: ای پدر، کوه چرا همیلرزد؟ گفت: ای پسر، خدای عزوجل قادر است هرچه خواهد کند. پس ابلیس را غم گرفت از نیت ابراهیم و صدق او؛ ندانست که چه کند.
(تاریخ بلعمی. محمدبن جریر طبری. ترجمهٔ ابوعلی بلعمی. بهتصحیح ملکالشعراء بهار و محمد پروین گنابادی. تهران: هرمس، ۱۳۸۶، ص ۲۶۴–۲۶۵)
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
اا═════════.🌸.═╚
بخش هشتاد و یکم:
💢 شاه بیخِرَد است!!؟؟
💠 گوینده: آرش نعلچگر
💠 کانالِیوتوپ:persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
ای الههٔ ناز...🖤
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
از نگاه تو
کلام و صدای #احمد_شاملو
میکس حسین فرهادی
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
** بهمناسبت زادروز
#دکتررضاداوریاردکانی
اگر دانشمندانِ یک مرکز، مقالات خود یا بهترینِ آنها را به زبان خارجی بنویسند، حتی اگر به علم جهانی خدمت کنند (که دراینصورت اقدامشان موجه است) به علم کشور خود خدمتی نمیکنند، و بهفرض اینکه آن مقالات ترجمه شود، ترجمه کارِ اثرِ اصلی نمیکند. مهم این است که یک محقق در زبان خود بیندیشد و به زبان خود بنویسد. با این اندیشیدن و نوشتن است که فهم خوانندگان کتب و مقالات بسط مییابد… در مقدمهٔ یکی از کتابهایی که دربارهٔ ژان پل سارتر نوشتهاند، آمدهاست که فیلسوف فرانسوی چون مطالب کتاب «وجود و زمان» هَیدِگِر را بهدرستی درنیافت، به اگزیستانسیالیسم خاص خود رسید… به عبارت دیگر، فهم و درک او معانی و مضامین کتاب هَیدِگِر را در اگزیستانسیالیسم منحل کرد، وگرنه بسیار کسان این کتاب را خواندهاند و آن را کمتر فهمیده یا از آن هیچ درنیافتهاند، و از این هیچ، فلسفهای هم بهوجود نیامدهاست.
(برگرفته از: رضا داوری اردکانی. مقالهٔ «ملاحظاتی در باب ترجمه، بحث و نظر» در: نشریهٔ فلسفه، دانشگاه تهران، سال ۳۶، شمارهٔ ۶، ۱۳۸۷، ص ۱۰۹–۱۱۰)
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
پرنده: تنها وجودی که مرا حسود میکند
.
میدانی، گفتگو از پرندهای است که صدایش را در دشت موّاج گندم رها میکند. چنان از شور خواندن لبریز است که گلوی تنگ او تاب فوران صدا را ندارد. هر وقت یاد این شعر میافتم گریهام میگیرد.
سهراب سپهری
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
اا═.🌸.═════════╔
شاعران قصه میگویند
داستان گل و هرمز ۵
اا═════════.🌸.═╚
💢 داستانی از عطارِ نیشابوری
🔶 نویسنده: نادر وزینپور
🔶 خواننده: شجریان
🔶 تهیهکننده: منوچهر خلیقی
🔶 گویندگان: مریم ، ابراهیمزاده ، بهمن زرینپور ، بهزاد فرهانی ، تاجبخش و سرور پاکنشان
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🔹لغت «وحشی»
در تخلص وحشیِ بافقی
عنوانِ «وحشی» برای افرادی که به آن برخورد میکنند، تعجبآور است و جای سؤال دارد. در زبان، کلماتی هستند که معنای برخی از آنها در طول زمان تغییر مییابد؛ مانند لغت «جـانـْـدار» که در زمان حافظ، بهمعنای «نگهدارندهٔ جان، مأمورِ محافظ (بادیگارد)» بوده و هماکنوی بهمعنای «موجود زنده (حیوان)» است. ازجمله کلماتی که معنی آن با گذشت زمان تغییر یافته، لغت «وحشت» است. در کتب لغت معتبر، اولین معنایی که برای این کلمه نوشته شده، «تنهــایی» است. «ترس» معنای ثانویهٔ کلمهٔ وحشت است که امروز از آن برداشت میشود. صفت نسبیِ کلمهٔ «وحشت» میشود: «وحشی» که دقیقاً بهمعنای «عزلتنشـین، گوشهگیـر و مردمگریـز» است که با واقعیت زندگی وحشی بافقی نیز کاملاً مطابقت دارد.
استاد مهدی نوریان
ــــــــــــــــــــــــــــ
▫️همایش ملی گرامیداشت وحشی بافقی
مهرماه ۱۳۹۲ | بافق | یزد
dr_mehdi_nourian
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧