چرا آرامش نداریم، چرا افسرده می شویم
گفتاری از مصطفی ملکیان
گوینده: محمد منصور خضاعی
مدت: ۴ دقیقه
ego= subjective خود= هویت
self=objective من= هویت
self love= دوست داشتن خود
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
حسین حسینی حتی ادعای عرفان قانعیفرد مبنی بر داشتن مدرک دکترای زبانشناسی از دانشگاه کمبریج را هم زیر سؤال برده و گفته؛ این رشته در کمبریج در مقطع دکترا تدریس نشده و نام قانعیفرد نیز در هیچیک از رکوردهای این دانشگاه و نیز دانشگاه هاروارد به چشم نمیخورد. عرفان قانعیفرد همچنین در اردیبهشت ۱۳۸۸ کتابی را با عنوان «پس از شصت سال» به چاپ رساند که به ادعای وی نوشتهٔ جلال طالبانی رئیس جمهور وقت عراق و شرح خاطرات او به روایت خودش بود. برای این کتاب جلسهٔ رونمایی در کتابخانه ملی ایران برگزار شد، اما حاضران نسبت به محتوای کتاب اعتراض کرده و صادق زیباکلام نمره نویسنده آن را صفر دانست. پس از مدتی دفتر جلال طالبانی رئیس جمهوری وقت عراق نسبت به چاپ این کتاب واکنش نشان داد و انتساب آن به طالبانی را تکذیب کرد. در بیانیهٔ رسمی دفتر جلال طالبانی، حتی امضای روی جلد کتاب هم جعلی دانسته شدهاست. جلال طالبانی خود بعدها در کنگرهٔ روزنامهنگاری در کردستان عراق در پاسخ به خبرنگاری که نظر وی را در رابطه با این کتاب جویا شد گفت:«این نکته را باید تصحیح کنم که این فرد به هیچ وجه از نزدیکان من نبودهاست. تنها از من خواست که برای کمک به نوشتن پایاننامه دکترایش، به چند سؤال او پاسخ دهم و تأکید کرد که پیش از این با کلینتون (رئیس جمهور آمریکا) و رئیس جمهور اسرائیل هم دیدار و گفتگو داشتهاست؛ اما پس از پاسخ دادن به سوالات او، به رفتارش مشکوک شدم و او را از خود دور کردم».
پروژه بازگشت به قدرت پهلویها ، توسط افراد خطرناکی چون پرویزثابتی و عرفانقانعیفرد سازماندهی شده است.
پرویزثابتی برای ترغیب آمریکا، برای تهاجم نظامی به ایران، به کمپین انتخاباتی جرج بوش هم کمک مالی کرده بود. ثابتی از حامیان مالی کمپین انتخاباتی جرج دابلیو بوش و کمیته ملی جمهوریخواهان بود.چرا که میدانست، با رفتن جرج بوش به کاخ سفید، احتمال حمله نظامی به ایران زیاد خواهد بود. کسانیکه کتاب «در دامگه حادثه» را خوانده باشند، بخوبی متوجه میشوند؛ رسانههایی که پهلویها را تبلیغ و ترویج میکنند، دقیقا ادامه دهنده ادعاهای کتاب، پرویزثابتی و عرفانقانعیفرد هستند. پروژهای که با صرف میلیونها دلار توانسته، بخشی از افراد نوستالوژیک و بخشی از نسل جوانتر را که، تجربهای از دوران پهلوی و جنایات ساواک ندارند، تحت تاثیر قرار بدهند. افرادی که با تحریف و جعل حقایق، سعی در بازگرداندنِ پهلویها به قدرت دارند.
روزبه یقینی
@sociologyofislamiccountries20
@civilizers
حتی یک دولت توسعه یافته با حاکمیت استبدادی در جهان وجود ندارد
منصور خضاعی
حتی در جهان، یک دولت و کشور را نمی توان یافت که رشد یافته و پیشرفته باشد اما نظام حاکمیتی آن استبدادی باشد، استبداد از بنیاد با توسعه تناقض دارد و یک جا جمع نمی شوند، باید در نظر داشت که مقصود از دولت و کشورهای پیشرفته، کشورهایی هستند که از توسعه همه جانبه و درونزار برخوردار باشند و با این تعریف کشورهایی مانند امارات، قطر و حتی چین هم پیشرفته محسوب نمی شوند، زیرا رشد کشورهای امیرنشین نظیر امارات و قطر مبتنی بر نفت بوده و در بخش های علمی، تکنولوژی، فرهنگی به طور کامل وابسته به دولت های غربی می باشند، چین هم اگرچه دولتی استبدادی نیست اما دموکراتیک هم نیست؛ چین توسط هیئت حاکمه حزب کمونیست که بدنه آن حدود دویست و پنجاه میلیون عضو دارد اداره می شود و رهبر آن هر پنج سال یک بار توسط همین هئیت عالی رتبه برگزیده و اختیارات بدو واگذار می گردد. اگرچه که نشانه هایی از تداوم قدرت بشکل دیکتاتوری در رهبر فعلی آن شی جین پینگ دیده می شود. لازم به ذکر است که چین نیز اگر در آینده بخواهد به مسیر توسعه همه جانبه ادامه دهد هیچ راه گریزی از باز کردن درهای توسعه سیاسی و مشارکت دادن تمام بخش های جامعه در مدیریت کلان سیاسی کشورش ندارد واگرنه دچار استبداد شده و روند پیشرفت آن متوقف خواهد شد.
برخی استدلال می کنند کشورهایی مثل انگلستان و دانمارک و سوئد هم از زمره ملل پیشرفته جهان اند و ضمنا نظام حاکمیتی شان، پادشاهی و پادشاهی مشروطه است و نهایتا نتیجه می گیرند که نظام مشروطه پادشاهی برابر با دولت توسعه یافته است و اضافه می کنند که اگر این کشورها در نظام پادشاهی منفعتی نمی دیدند حتما آن را ملغی می کردند. در این استدلال مغالطه وجود دارد زیرا اولا نظام پادشاهی در این کشورها کاملا تشریفاتی است لذا پادشاه و دربار هیچ دخالتی نه در امر قانونگذاری و نه در امر اجراء ندارند، بدین نحو که اگر کل نهاد سلطنت را به یکباره از آن کشورها حذف کنیم هیچ تغییر و تاثیری در آن کشورها رخ نمی دهد مگر اینکه به عدالت و برابری کمک کرده و تبعیض اولویت بی منطق یک خانواده بر کل ملت را کنار زده باشد، از این رو رشد و توسعه نتیجه انتصاب و چرخش نخبگان یک جامعه با رای ملت بر کرسی های قدرت و توانایی عزل بلا شرط آنهاست. و ثانیا اینکه وجود نهاد سلطنت در این کشورها از جهت این بوده که براندازی شان هزینه بیشتری نسبت به نگهداری شان داشته و خود بدین جهت بوده که نظام پادشاهی در روند تاریخی تحولات خودش به این درک رسیده که باید بتدریج جای خودش را به نظام دموکراسی داده و اولویت حضور آن را پذیرفته و خودش درانزوا قرار گیرد.
بخاطر داشته باشیم که این تحمل و درک در همه کشورها مثل فرانسه و آلمان وجود نداشت و درنتیجه این ملت ها درخت استبداد را از بن برکنده و برای همیشه به دفینه تاریخ سپردند. کشور ما ایران نیز بیش از یکصد سال است در مسیر مردمسالاری و دموکراسی حرکت می کند، باوجود اینکه از ۱۲۰ سال پیش تاکنون نظام حاکمیتی مان چندین بار بین سلطنت و جمهوری دست به دست شده ( و از این بابت شباهت نسبی به فرانسه پس از انقلاب قرن هجده آن داریم) اما روند کلی تاریخ ما بشکل دیالکتیکی بسمت دموکراسی و نظام جمهوری در حرکت است حتی اگر در میانه راه آینده بازهم اشکال دیگری از وضعیت های غیردموکراتیک پدیدار شوند که وضعیتی موقت خواهند بود. لذا دموکراسی و مشارکت حداکثری سرنوشت محتوم همه ملت هایی است که بدنبال توسعه پایدار و درونزا هستند. همواره طبیعت انسان میل به قدرت دارد و میخواهد بر دیگری تسلط یافته و دیگر انسانها را به خدمت و برده گی خویش درآورد، از اینرو به هر شکل ممکن باید این میل را مهار کرد و این نهادینه کردن دموکراسی در قالب نظام جمهوری است که طی سیصد سال اخیر در برخی دول پیشرفته از عهده این مسئولیت مهم برآمده است. از قضا همین کشورها بیرق دار توسعه در نظام بین الملل هستند.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
▪️عصر روشنگری در اروپا
▫️بخش یکم: چرا «اروپا» پیشرفت کرد؟
@Philosophy_files
@civilizers
سالروز کودتای سوم اسفند و بحث داغ رضاشاه!
علی مرادی مراغه ای
در زمان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش رضاخان ناشناخته بود، مردم تهران از همدیگر میپرسیدند این رضاخان کیست که کودتا کرده؟!
اما امروزه، کمتر موضوعی به اندازه رضاشاه مجادله برانگیز شده. سرسخت ترین دوستداران او در مقابل سرسخت ترین دشمنان او قرار دارند.
زمانیکه دوستی با انگلستان نشانه فخر و قدرت بود رضاخان در حضور یحیی دولت آبادی و مصدق گفته بود «مرا انگلیسیها روی کار آوردند...».
اما امروزه که عیب هست، دوستدارانش میکوشند نقش انگلستان در بر کشیدن او را انکار کنند!
اما به نظر من، در تبدیل رضاخان به رضاشاه، نقش عوامل داخلی بیشتر از انگلستان دخیل بوده.
انگلیس بدلایلی به او کمک کرد و تا زمانیکه او انگشت در سوراخ نفت نکرده بود تقویتش کرد، بعدا هم در حمله آلمان به روسیه و لزوم کمک رسانی به روسیه، او به اشتباه چشم به پیروزی آلمان دوخته و متفقین او را کنار گذاشتند.
در آن زمان، «دیکتاتوری» نیز به اندازه امروز مذموم و پلید نبود پس از کودتا، سیدضیا از احمدشاه میخواست که به او لقب دیکتاتور بدهد!
ایران کشوری است که پتانسیل تبدیل شدن به یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین کشورهای جهان را دارد، اما کمتر دوره ای بوده که آب خوش از گلوی مردمش پایین رفته و فارغ از شر و شور فقر و دیکتاتوری بوده!
در تاریخ ایران بدنبال دوره ایده آل گشتن، عبث است، غالبا بین بد و بدتر بوده و نیازی نیست شما مورخ باشید، کافیست مردم احساسی، متملق و کمتر عقلانی ایران را در نظر بگیرید با جامعه ای فاقد نهادهای مدنی و مکانیسمهای کنترل قدرت که حاکم را پاسخگو کند.
پس در چنین جامعه ای به مرور زمان، حتی بهترین حاکم به بدترین فرعون بدل خواهد شد.
در چنین جامعه ای بدون نهادهای مدنی و مکانیسمهای متعادل کننده و کنترلی، حتی نابغه ای چون نادرشاه، کم کم از قدرت دیوانه شده و توسط افرادش سلاخی!
اما برگردم به بحث داغ رضاشاه.
یکی از بزرگترین ضعفها در سخنان مناظره کنندگانِ عملکردهای رضاشاه اینست که«وحدت موضوع» ندارند یعنی:
هنگامیکه طرفدارانش از ساخت راه آهن میگویند، مخالفینش از دیکتاتوریش میگویند...
هنگامیکه طرفدارانش از تشکیل ارتش مدرن او میگویند، مخالفینش آن ارتش را سرکوبگر مردم ایران میدانند نه مقابله کننده با بیگانگان!
چرا که قشون عباس میرزا سی سال در مقابل روسیه مقاومت کرد سپس تن به ترکمنچای داد، اما قشون مدرن رضاشاه که ۴۰ درصد بودجه کشور را می بلعید ۴۰ ساعت نتوانست مقاومت کند و بالاتر از همه، این قشون، پدرِ خود مردم ایران را درمی آورد؟!
هنگامیکه طرفدارانش می گویند رضاشاه، دست دینداران را از عرصه سیاست کوتاه کرد، مدارس و دانشگاه ساخت، راهها را از دزدان و راهزنان امن کرد...
اینها را درست می گویند، اما نمی گویند که او تمامی راهزنان سر گردنه ها را از بین برد اما خود بزرگترین راهزن و غاصب املاک مردم شد!.
طرفدارانش می گویند او ایران را مدرن کرد، می گویند در آن زمان، مگر چند کشور در جهان، دمکراتیک بود؟ مگر مردم ایران در جهل غوطه ور نبودند مگر در مقابل هر نوآوری، حتی آب لوله کشی مقاومت نمیکردند؟ مگر برای دمکراسی آمادگی داشتند...؟
آری، اینها درست اند، اما آیا حکومت رضاشاه مردم را کم کم بسوی دمکراسی و آشنایی با حقوقشان سوق میداد یا برعکس، بسوی حقارت، تدنی، کیش شخصیت، دیکتاتوری و خفقان بیشتر؟!
آیا به میزانی که از عمر رضاشاه می گذشت، مردم از دستاوردهای مشروطه دور نشدند؟!
آیا قوه قضائیه، مجریه از استقلال تهی نگشتند؟
آیا مجلس که مهمترین دستاورد مشروطه بود به طویله بدل نگشت؟!
او بانک ملی که آرزوی مشروطه خواهان بود احداث کرد، اما بیشترین سرمایه بانگ، دارایی خود او بود و بقول سلیمان بهبودی، همیشه میگفت بانک من!
هنگام تبعید، سه میلیون پوند و ۱٫۵ میلیون هکتار زمین داشت!
او اولین بار رادیو را آورد، اما تمامی برنامه هایش تملق به او بود!
او فرهنگستان آورد، اما بزرگترین رسالتش نابودی زبانهای اقوام ایرانی بود!
او انجمن آثار ملی را جهت بازسازی و مرمت آثار تاریخی تاسیس کرد اما بسیاری از آثار تاریخی قاجاریه توسط او نابود شدند!
مدافعانش او را «دیکتاتور منور» و «پدر ایران نوین» میدانند اما آن پدر نوین، مطبوعات را که رکن چهارم مشروطه بود تعطیل کرد، قلمها را شکست، با مشت، دندان روزنامه نگار را خُرد کرد و مامورانش، روزنامه نگار را به دیوانه خانه فرستادند! (نمونه اش یحیی سمیعیان).
این فهرست طولانی است...
هیچکس مانند استالین، روسیه را مدرن نکرد، چهره روسیه قبل از او و پس از او به لحاظ صنعتی، شگفت انگیز است، اما او یکی از پلیدترین دیکتاتورهای تاریخ است!
به نظر من، دیکتاتور جماعت حتی اگر تخم طلا هم بگذرد باز در بلند مدت و بخاطر سعی در نابالغ نگه داشتن انسانها، ضررش بیشتر از خیرش می باشد... کانال فرهیختگان
@civilizers
اردشیر زاهدی، شاپور بختیار، علینقی علیخانی، علی امینی، احسان نراقی، تقصیر کی بود؟ تقصیر خود شاه بود.
از کانال فرهیختگان
@civilizers
"در سنگر فردیت":
#گفتارهای_فلسفی
"امانوئل کانت" در مقاله خود موسوم به "روشنگری چیست?"( نوشته سال١٧٨٤ میلادی) جمله مختصر اما پرمایهای دارد که انرا به تقلید از هوراس, شاعر سرشناس رومی در این اثر اورده است:
Spere aude: ".جرئت اندیشیدن داشته باش"
(با گسترش معنایی)"شجاعت این را داشته باش تا دلیل و برهان خود را به کار گیری."
این جمله را میتوان به مثابه "شعار جنگی" روشنگری بر علیه کلیه اشکال تاریکاندیشی به شمار اورد که مدتمدیدی میتوان پیرامون ان سخن گفت.
در این جمله "خود" تداعیبخش حریمامنی است که در ان "فرد" میتواند مالکیتفکری خویشتن را بر تصمیماتش اعمال کند. "فردیت" محدودهای است که از دگراندیشی در برابر تمامیتطلبی محافظت میکند تا شخص تفکرنقادانه خود را ضمن ارجاع به منابعبیرونی چون میراثتاریخی و فرهنگ خویش به کار گیرد.
"فردیت" به معنای تکانگاری , انزوایفکری, نفی لجوجانه بنیهنظری مراجع فرافردی و پشت پا زدن به انباشت تجربیات گذشتگان نیست. بلکه فردیت بدین معناست که شخص ضمن انکه پذیرای ارا و افکار جمعی است و گوششنوایی برای فهم و تعمق در ان دارد, در تحلیل نهایی اوست که با دخل و تصرف خویش مشخص میکند که بنابر عقاید خود (بدون هیچ تعارضی با اندیشهخویش و به دور از خودسانسوری) چه بگوید و چه کار بکند.
بدین مفهوم "فردیت" و "تفکر نقادانه" به یکدیگر همان نسبتی را دارند و لازم و ملزوم یکدیگرند که "یخ" و "سرما" مشخصه هم هستند. فردیت "جوهره" نقادی و دگراندیشی و "کابوس" تقلید و تاریکاندیشی است.
#محمدامین_سلیمانی
کانال اندیشه
@civilizers
فلسفه اخلاق/ ایمانوئل کانت
شاهکار فلسفی کانت
با تامل و با حوصله گوش فرا دهید.
@Philosophy_files
@civilizers
پاسخ به یک ادعا درباره انقلاب ۵۷ :
چون محمدرضا شاه با قدرتهای بزرگ درافتاده بود، توسط آنها ساقط شد!
فرشاد مومنی
۳۰ دیماه ۱۴۰۳
کانال فرهیختگان
@civilizers
آسیائیها نباید عیناً اروپائی شوند و در وجود آنها مستهلک گردند و از خودشان باید هویت داشته باشند.
محمد علی فروغی(ذکاء الملک)
هر قومی، فرهنگی مخصوص باید داشته باشد و عزت و احترام او بتناسب فرهنگ اوست و از این حکم کلی نتیجه ای که می گیریم این است که: ایران هم فرهنگی مخصوص بخود باید داشته باشد و فرهنگ ایرانی دارای مقامی باشد که فرهنگهای ملل دیگر همقدر شود. البته شنیده اید که اروپائیها میگویند آسیائی ها حیف است اروپائی شوند. این حرف غالباً از کسانی شنیده میشود که مغروض یا نادانند و این قسم تأویل میکنند که آسیائی ها نباید احوال خود را تغییر دهند و حتی مثلا کارخانه و راه آهن بسازند.
سخافت این سخن مسلّم است و هیچ دانشمند بی غرضی چنین چیزی نمی گوید، ولیکن ممکن است آن که روز اول این حرف را زده مقصود صحیحی داشته است یعنی آسیائیها نباید عیناً اروپائی شوند و در وجود آنها مستهلک گردند و از خودشان باید هویت داشته باشند. و من از اروپایی ها کسانی را دیده ام که این نظر را اظهار کرده اند و به همین ملاحظه، طرفدار استقلال ملل آسیا بوده اند اما طرفداری از توقف آنها در راه ترقی نمی کردند بلکه همواره مترصد بودند که آسیائی ها در فرهنگ خود چه پیشرفتی کرده و چه چیز تازه به ظهور آورده اند. کانال فرهیختگان
@civilizers
محمد علی فروغی (ذکاءالملک)،Читать полностью…
مقالات فروغی،
1/176،177،
تهران: انتشارات توس، چـ3، زمستان ۱۳۸۷
امامعلی رحمان با رِندی، به پزشکیان طعنه میزند که :
«هر دولتی که فرهنگ خود را صاحبی نمیکند، خالیگی (خلاء) پدید میآید. و هیچجا خلاء خالی نمیماند، بلکه با فرهنگ غیر و بیگانه پر میشود.»
داستان روابط جمهوری اسلامی با امامعلی رحمان یکی داستان پر از آب چشم است. جا تا توانست برای ایجاد آشوب در تاجیکستان به نفع احزاب اسلامی هزینه کرد. یکی از دلایلی که ازبکستان و تاجیکستان بهعنوان دو سرزمین تاجیکنشین به کتابهای ایرانی مجوّز حضور نمیدادند این بود که تتها هدف جمهوری سلامی صدور افکار ارتجاعی اخوانی به آسیای میانه بود. / کانال راه نو
@civilizers
آزادی جنسی خود را به عنوان تایید جسورانهی انگیزههای طبیعیِ انکارناپذیر علیه میراث پیوریتنی ما معرفی کرد... دانشجویان به ویژه دختران دیگر از آشکار ساختن نشانههای جاذبهی جنسی خود در ملأ عام یا اظهار تمایلشان برای تشفی میل جنسی خود شرمی نداشتند... تعدیل یا پایان یافتنِ تدریجیِ حیایِ زنانه بود که ترتیبات جدید را ممکن میساخت و چون فرض میشد حیا صرفاً نوعی پیروی از رسم و سنت یا عادت است و ذاتی زنان نیست، تلاش چندانی برای غلبه بر آن لازم نبود. این رهایی در قصد و در نتیجه، برجستگی تفاوت میان دو جنس را همراه داشت. عشقبازی، کنش نخست و کردار مرجح انسان شد. بنابراین مردان و زنان بایست بیش نرینه و مادینه میشدند و بیشتر روی ویژگیهای زنانهی زنان و ویژگیهای مردانهی مردان تاکید شود.
آلن بلوم،
بسته شدن ذهن امریکایی،
ترجمه مرتضی مردیها
تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی/کانال فرهیختگان
@civilizers
#گفتارهای_فلسفی
#هگل
#پدیدار_شناسی_ذهن
منصور خضاعی
نظریه اصلی و محوری هگل، فیلسوف آلمانی در فلسفه اش، پدیدار شناسی روح یا پدیدار شناسی ذهن نام دارد. او وقایع و رخدادهای اتفاق افتاده در تاریخ را تصادفی نمی داند، بلکه معتقد است آنچه در تاریخ سه هزار سال گذشته اتفاق افتاده دارای روندی کاملا معنی دار و هدفمند بوده است. هگل معتقد است هدفمندی و معنی دار بودن تاریخ، روندی تکاملی دارد. او یک جمله کلیدی در فلسفه اش دارد که می گوید:
«روند تکامل تاریخ چیزی نیست بجز پیشرفت آگاهی از آزادی»
یعنی هدف تاریخ رسیدن به آزادی واقعی و درونی است و با گذر از هر مرحله از رشد تاریخی، انسان نسبت به دوره پیشین، بیشتر نسبت به اینکه آزادی واقعی برای او چیست، آگاهی پیدا می کند. پس آگاه شدن از اینکه آزادی به معنای واقعی چیست، هدف تکامل روند تاریخ است. کتاب بس غامض و پیچیده هفتصد و پنجاه صفحه ای هگل بنام پدیدار شناسی ذهن دقیقا درباره همین روند تاریخی بحث می کند و نشانه ژرفای اندیشه هگل درباره مفهوم آزادی واقعی و تفاوت چشمگیر آن با آزادی به معنی امروزین در دول لیبرال است. از نظر هگل آزادی واقعی برای انسان وقتی محقق می شود که او مطابق تلکیف انسانی خویش رفتار کند، نه بر اساس فشارها و تمایلات ناشی از اجتماع، یا نه بخاطر اجبار از سوی یک قدرت بالاتر، نه بخاطر مد، نه بخاطر همرنگی با جماعت. آزادی مورد نظر هگل آنگاه تحقق می یابد که رفتار او مطابق با عقل باشد، وقتی عاقلانه است که مبتنی بر اصول کلی و همگانی باشد، اصول کلی در جامعه انداموار تجسم می یابد که در آن منافع فرد و جمع نهایتا با هم یکی و متحد می گردند. اینکه این اصول چگونه کشف و عمل بر آنها استوار می شود، بحث مفصل دیگری است که در دیالکتیک نگهداری_رهایی هگلی درباره آن صحبت خواهیم کرد.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
وقتی مشروطه شد، به خیال آن افتادیم که همهی مشکل ما حل شد، چون که تمام مشکل را در تغییر قدرت میدیدیم و هیچکس ما را نگفت که باید خود را نیز تغییر دهیم، همهی خیالمان این بود که قدرت را کوتاه کنیم، قدرت شاه را و هیچ به اندیشهی قامتِ خود نبودیم که آن را هم بالا ببریم..."
"سیدحسن_تقیزاده" (1348_1257)
از رهبران انقلاب جنبش مشروطه در ایران
#فرهیختگان راهی به رهایی
پانوشت: گیریم که دیکتاتور را بیرون کردیم، با دیکتاتور درون خود چه کنیم؟
@civilizers
اندیشهی آگوستین (فیلسوف مسیحی)
@Philosophy_files
@civilizers
کارزار اعتراض به قطع درختان چنار خیابان ولیعصر
از کارزار اعتراض به قطع درختان چنار خیابان ولیعصر حمایت کنید.
https://www.karzar.net/197120
پروژه بازگشت پهلویها
با دیده شدن پرویز ثابتی نفردوم ساواک، مسئول ادارهٔ سوم و رئیس ساواک تهران، در تجمع ایرانیان ساکن آمریکا میتوان فهمید، پروژه بازگشت پهلویها به قدرت، پروژهای واقعی و چهل و چند ساله است. پروژهای که با تکذیب تمامی واقعیتهای دوران پهلوی و تکذیب تمامی جنایات و شکنجههای ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری، در پیِ تطهیر پهلویها نزد نسلی است که، شخصا تجربهای از دوران پهلوی و عملکرد ساواک ندارند و نمیدانند علیرغم ادعاهای دروغین پرویز ثابتی در جهت تطهیر ساواک، سازمان عفو بینالملل، خشونتها و شکنجههای ساواک را با خشونتها و شکنجههای گشتاپو، سازمان امنیت آلمان هیتلری قابل مقایسه دانسته بود. زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری در ردیف یکی از ادارات کل سّوم بود. وپرویز ثابتی مسئول نخست آن.
پرویز ثابتی پیش از رسیدن به ریاست اداره سوم ساواک و تبدیل شدن به مقام دوم آن، نشان داده بودکه دشمن سرسخت دمکراسی است و از استعداد کافی برای تبدیل شدن به یک جنایتکار بالفطره را دارد. در سال ۱۹۶۲میلادی هنگامیکه جان اف کندی، مقامات ایرانی را به انتخابات آزاد سفارش کرد، شاه از تیمسار حسن پاکروان خواست که از اوضاع مملکت تحلیل جامعی ارائه دهد تا او به جمعبندی برسد. پاکروان، این وظیفه را به ثابتی سپرد. ثابتی در گزارشی که تهیه کرد، اشاره نمود که: مردم ایران برای دموکراسی آمادگی ندارند و اینکه شاه برایشان جذبه دارد و محبوب آنهاست کافی است. دادن آزادی و درانداختن انتخابات آزاد، دست حکومت را میبندد و کار دست ما خواهد داد. پرویزثابتی با این ادعا حتی خود شاه را عصبانی کرده بود. پرویزثابتی طی این سالها مغز متفکرِ بازگشت پهلویها به قدرت بوده است.
راهاندازی رسانههایی چون تلویزیون منوتو، برای تطهیر گذشته پهلویها و تبلیغ و ترویج آنها، در ادامه کتاب مجعول «در دامگه حادثه» بوده. کتابی که؛ برای بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی در قالب تاریخ شفاهی، توسط عرفان قانعیفرد تدوین شده و در آن، وی به گفتگوی تفضیلی با پرویز ثابتی پرداخته است. کتاب در اواخر سال ۱۳۹۰ توسط شرکت کتاب در لسآنجلس کالیفرنیا چاپ و دراوایل سال ۱۳۹۱ منتشر شد. در این کتاب تمامی حقایق دوران پهلوی تحریف، و تمامی جنایات و شکنجهها و خشونتهای ساواک تکذیب شده و جایگاه قاتل و مقتول مخدوش میشود!… برای مثال قتل بیژنجزنی و دوستانش در تپههای اوین، دقیقا طبق سناریو ساواک در کتاب تعریف میشود.
عرفان قانعیفرد متولد سال ۱۳۵۵ است. او به هنگام وقوع انقلاب ۲ساله بوده و هیچ تجربه شخصی از دوران پیش از انقلاب و اعمال ساواک ندارد و کتاب «در دامگه حادثه» حاصل گفتگوی او با پرویز ثابتی است. بدان معنا که، کتاب در واقع دفاعیات پرویز ثابتی است. دفاع از اعمال جنایتکارانه او. اعمالی که صدها زندانی سیاسی و همکاران وی، پس از انقلاب شهادت دادهاند که، مجری اصلی جنایات ساواک پرویز ثابتی بوده است. اما عرفان قانعیفرد کماکان اصرار دارد که، ادعاهای ثابتی درست است.
عرفانقانعیفرد به جهت کاراکتر، بسیار شبیه به خود پرویزثابتی است. دروغگو، جاعل و تحریف کننده تاریخ. همچنین به مانند ذبیحالله منصوری، کتاب مینویسد و تحت عنوان ترجمه از یک نویسنده خارجی منتشر میکند. عرفان قانعیفرد در یادداشتی در روزنامهٔ شرق به تاریخ ۸ شهریور ۱۳۸۵ از شخصیت زن دانشمندی کُرد، به نام روناک یاسین سخن به میان میآورد؛ به گفتهٔ قانعیفرد؛ مراسم بزرگداشتی برای یاسین در روز ۱۹ مرداد ۱۳۸۵ در دانشکده ادبیات دانشگاه دوبلین در ایرلند برگزار شدهبود. زنی که، به گفتهٔ او شخصیتی شاخص در زبانشناسی، اسطورهشناسی و جامعهشناسی بود. قانعیفرد ادعا میکند،:«دو کتاب از این نویسنده به زبان فارسی ترجمه کردهاست». اما چندی بعد مشخص میشود که، شخصیتی به نام روناک یاسین وجود خارجی نداشته و دو کتاب «خاطرات یک رعیت کرد» (چاپ ۱۳۷۹) و «مافیای قدرت و دفتر دموکراسی در کردستان» نوشته خود او بودهاست. قانعیفرد این دو کتاب را به عنوان ترجمه از نوشتههای روناک یاسین چاپ کرده و در این کتابها نام روناک یاسین به عنوان نویسنده و نام عرفان قانعیفرد به عنوان مترجم درج شدهبود. پس از گذشت ۱۰ سال از تاریخ چاپ این کتاب، در سال ۱۳۸۹ حسین حسینی استاد دانشگاه سلیمانیه در مطلبی نتیجهٔ تلاش خود برای شناختن شخصیت روناک یاسین را که قانعیفرد از او به عنوان استاد دانشگاه هاروارد یاد کردهبود، اعلام کرد و به این نتیجه رسید که چنین شخصیتی وجود خارجی ندارد.
@sociologyofislamiccountries20
@civilizers
ترجیح نظام پادشاهی، چه نوع مطلقه و چه نوع مشروطه آن، بر نظام جمهوری و دموکراسی، همانند ترجیح خیش و گاوآهن و داس بر تراکتور و کمباین است؛ آنچه به تاریخ پیوسته و بلااستفاده شده را به همان تاریخ واگذاریم، جای آن در موزه ها و دفینه های باستانی است.
@civilizers
شرم ندارد؟
دولتهای ترامپ و نتانیاهو در کنار دولت پوتین قرار گرفتند و به قطعنامۀ پیشنهادی اروپا در مجمع عمومی سازمان ملل در بارۀ جنگ اوکراین رأی منفی دادند!
حالا این روسوفیلهای وطنی که دیگران را به صرفِ مخالفت با سیاست روسیه به "غربگدایی" متهم میکردند، احساس شرم نمیکنند؟
نتانیاهو و ترامپ در صددند که مسئلۀ فلسطین و ایران را در برابر مسئلۀ اوکراین با پوتین تاخت بزنند! برای همین است که روسها حاضر نشدهاند در مقابل برنامۀ ترامپ برای اخراج فلسطینیها از نوارغزه حتی یک موضعگیری خشک و خالی کنند!
ایدئولوژیک کردن روابط بینالملل نتیجهای بهتر از این ندارد! مبارک اصولگرایان افراطی باشد! از این پس با چه رویی میخواهند چشم به چشم دیگران بدوزند؟
این تازه نصف بدبختی است! از این به بعد باید شاهد دفاع از پوتین توسط اپوزیسیونی باشیم که به نتانیاهو دخیل بسته است! روسها دیگر آن خائنانی که خاک ایران را به توبره کردهاند، نخواهند بود! آنها بخشی از نیروی آزادیبخشی معرفی خواهند شد که به کمک ترامپ و نتانیاهو قرار است ما را از "استبداد آخوندها" نجات دهند! ابتذال هم مثل بدبختی ته ندارد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
@civilizers
✍️ ضرورتی ندارد همهی رنجشهایی را که بر ما روا شده، به زبان بیاوریم. این که بگذاریم رفتاری بیجواب بماند، گاهی میتواند نشانه بلوغ ما باشد./ کانال سخنرانی ها
@civilizers
▪️آزادی و حقوق طبیعی در اندیشهی جان لاک
▫️در زمان جان لاک عموما اعتقاد بر این بود که یک سلسله مراتب طبیعی وجود دارد. بعضی مردم به طور طبیعی برتر از دیگران بودند. بعضی برای حکومت کردن به دنیا میآمدند و بعضی برای خدمت کردن. در آن زمان این را نظم طبیعی میدانستند و افراد معمولی فقط آن حقوقی را داشتند که مقامات سیاسی و مذهبی برایشان قائل بودند که در هر زمان میتوانستند آن حقوق را از آنها بگیرند. در تقابل شدید با دیدگاه غالب زمانه لاک استدلال کرد که همه اشخاص با جایگاه اخلاقی برابر به دنیا میآیند.
@Philosophy_files
@civilizers
#نرخ_ارز
یک رویداد کاملا نادر اینکه هیچ یک کس از مسئولین دولتی، نه رئیس جمهور، نه وزیر اقتصاد، نه رئیس کل بانک مرکزی، هیچ کدام شان حتی کلمه ای درباره افزایش نرخ ارز و طلا اظهار نظر نمی کنند،؟؟!!
دلیل آن چیست؟
آیا کارگزاران دولت از ظاهر شدن در رسانه های عمومی و توجیه وضعیت غیر قابل پذیرش فعلی خجالت زده و سر افکنده اند یا اینکه عامدانه و کاملا هوشمندانه ظاهر نمی شوند تا تقصیر را به گردن شخص دیگری بیندازند؟
یا اصلاا قضیه چیز دیگری است که ما نمی دانیم آن قضیه چیست؟
@civilizers
سارا شریعتی از علت افول دین در فرانسه و بقای دین در آمریکا میگوید
فرهیختگان
@civilizers
#ویژگی_های_دموکراسی
چرخش نخبگان در کرسی های قدرت
منصور خضاعی
یکی از ویژگی های مهم دموکراسی چرخش نخبگان در کرسی های قدرت با رای مردم است، چرخش نخبگان در کرسی های قدرت از تسخیر قدرت توسط مستبدین جلوگیری می کند، آنها را مجبور می کند نهایت نبوغ و تلاش خود را برای کسب موفقیت در پیشگاه افکار عمومی برای پیشرفت کشور به کار گیرند و هر چه می دانند را در اختیار رفاه و رشد جامعه قرار دهند، اما از #جا_خوش_کردن آنها در مناصب قدرت ممانعت کرده و پس از پایان دوره خدمت، نخبگان را تا دم درب خانه بدرقه می کند تا فرصت برای افراد جدید، جوانتر و با انگیزه تر فراهم آورد. این نوع چرخش اشخاص، ضمن استفاده از استعداد و توانایی های افراد، از تمایل شان در ماندگاری در جایگاه قدرت و تبدیل آن به دیکتاتوری فردی یا گروهی جلوگیری می نماید. مناصب قدرت سیاسی به صورت خودکار قابلیت تبدیل افراد خدمت گذار به افراد خیانت کار را دارند، افرادی که با شعار خدمت و پیشرفت به جایگاه سیاسی تکیه می زنند معمولا پس از پایان دوران زمامداری علاقه ای به ترک جایگاه نداشته و حاضر به تحویل آن به دیگران نیستند و چنانچه دموکراسی نهادینه نشده باشد به روش های مختلف قدرت خود را احیاء و بازسازی می کنند( بنگرید به اردوغان و پوتین) مگر اینکه نظام چرخش نخبگان چنان نهادینه شده باشد که ماندگاری شان در آن مناصب در نظر افکار عمومی قابل پذیرش و تحمل نباشد. دموکراسی پیش از اینکه یک نظام حکمرانی باشد یک مفهوم است و اگر به درستی توسط مردم درک نشود به راحتی می تواند ابزار دست نخبگان هوشمند شده و مورد سوء استفاده واقع شود. در دموکراسی اگر چه نصب نخبگان به مقام های اجرایی توسط مردم اصل و مبنا است اما مهمتر از آن اینکه هرگاه مردم ادامه حکمرانی نخبگان را نخواستند قدرت عزل آنها را داشته باشند.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
شکست ایدئولوژی و اضمحلال فرهنگ
منصور خضاعی
در تفسیر سخن حکیمانه امام علی رحمان، رئیس جمهور تاجیکستان در ملاقات با مسعود پزشکیان، رئیس جمهور ایران باید چند نکته را یادآور شویم.
«هر دولتی که فرهنگ خود را صاحبی نمی کند، خالیگی ( خلاء) پدید می آید. و هیچ جا، خلاء خالی نمی ماند، بلکه با فرهنگ غیر و بیگانه پر می شود»
این عبارت حکیمانه از امام علی رحمان در واقع یک برهان منطقی در قالب قیاس بشرح زیر است:
مقدمه اول یا صغری:
هر دولتی که فرهنگ خود را صاحبی نمی کند، خالیگی( خلاء) پدید می آید.
مقدمه دوم یا کبری:
هیچ جا، خلاء خالی نمی ماند
نتیجه:
خلآء با فرهنگ غیر و بیگانه پر می شود.
این یک برهان محکم است که کمتر شخصی در درستی آن تردید به خود راه می دهد. در واقع اگر کسی قصد داشت چنین مطلبی را به دیگری انتقال دهد می بایست حداقل یک الی دو پاراگراف مطلب نوشته باشد تا مقصودش را به طور کامل شرح دهد. برای مثال کافی است نگاهی به کشورهایی که در قلمرو فرهنگ غربی تعریف نمی شوند اما در ارتباط و تعامل مستمر با آن کشور ها هستند نظیر ژاپن، مالزی و چین بیاندازیم تا متوجه شویم که دولت های این کشور ها چگونه سیاست گذاری کرده اند که ضمن استفاده از مزایای تمدن غربی مثل علم، دانشگاه، صنعت و تکنولوژی و قرار گرفتن در مسیر توسعه، اما در بخش فرهنگ، هنر و مسائل اجتماعی و سنت ها و آئین ها، نه تنها در برابر دول و ملل غربی دچار انفعال نشده اند بلکه دقیقا برعکس، در حفظ و نگهداری و اشاعه فرهنگ بومی بسیار موفق و قدرتمند عمل کرده اند.
حال بازگردیم و نگاهی به عملکرد حکومت اسلامی در درون مرزهای کشور بیاندازیم؛ فشار بی از حد و افراطی و نیاندیشیده از طریق ترویج اجباری ارزش های خودسرانه و من درآوردی اسلامی در حوزه فرهنگ از جمله نوع پوشش، در حوزه هنر مثل موسیقی و آواز، در حوزه تلویزیون با انحصار در دست یک تفکر خاص و اقلیت، در حوزه کتاب مثل سانسور و مثال های متعدد دیگر در بخش های مختلف، بالجمله و همزمان موجب دو اتفاق شده، اول خالی شدن حوزه فرهنگ عمومی از نخبگان مستقل که نقش فرهنگ سازی و نیز انتقال سنت های مفید از گذشته به دوره حال را دارند، این خلاء از طریق حذف، ممنوع الکاری، اجبار به گوشه نشینی و یا اجبار به مهاجرت اهل فرهنگ به کشورهای بیگانه انجام شده و میهن را از ذخایر انسانی در این بخش ها خالی می کند، لذا نسل جوان و نوجوان که مخاطب اصلی این نخبگان هستند عملا هیچ محصول فرهنگی، اجتماعی و هنری شایسته ای که خوراک مناسبی برای روح و ذهن شان باشد در دسترس نخواهند داشت، اما مشکل دوم که اولی را تشدید می کند، فشار و اجبار حکومت در القای ارزش های بدعت آمیز و بدون تناسب با ذائقه مخاطب به ذهن آن هاست. اکنون کار راحت شده و آنچه در دسترس جامعه است، فضای مجازی، اینترنت، ماهواره و محصولات فرهنگی است که هیچ تناسبی با سنت ها و آداب زندگی فرد ایرانی ندارد، نتیجه این رویداد، بحران هویت و ترویج بی اصالتی است، مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی در تعریف اصالت می گوید: آنکه به خود می پردازد اصیل است و آنکه به دیگری می پردازد غیر اصیل، آنکه برای خود است اصیل است و آنکه برای دیگری است غیر اصیل.
اکنون برای تکمیل قیاس فوق الذکر می توان یک مقدمه دیگر نیز بر آن افزود تا صورت قیاس بدین شکل شود:
م۱: هر دولتی فرهنگ خود را مراقبت نکرده و قدرش را نداند، خلاء پدید می آید.
م۲: فشار ایدئولوژیک و همزمان خالی کردن جامعه از اصحاب فرهنگ و هنر، خلاء را تشدید می کند.
م۳: خلاء خالی نمی ماند
م۴: خلاء با فرهنگ غیر و بیگانه پر می شود.
نتیجه: از گذشته عبرت بگیرید و دست از لجاجت با و فشار به جامعه بردارید و فضای جامعه مدنی را که حقیقتا متعلق به ارباب فرهنگ و علم بوده و با زور و تهدید از آنها ستانده شده بدانها بازگردانید تا وضعیت بحران زده و تهی از هویت مان مجددا در مسیر درست قرار گیرد.
@civilizers
در صورت تمایل این پست را فوروارد نمایید
لینک کارزار رفع حصر از محصورین
میرحسین موسوی
آقای کروبی
خانم رهنورد
https://www.karzar.net/177622
#گفتارهای_فلسفی
#پدیدار_شناسی_ذهن
#هگل
منصور خضاعی
در بخش های پیشین درباب فلسفه پدیدار شناسی ذهن هگل گفتیم که در مراحل تکامل تاریخی که از شاهنشاهی ایران آغاز شده، به یونان نقل مکان کرده و از آنجا به جهان رومی می رود، هگل پس از عبور از مراحل آگاهی ابتدایی که ذهن در مواجهه با اشیاء مادی پیدا می کند به جایی می رسد که پدیدار شناسی اش بیشتر به روندهای واقعی تاریخی نزدیک شده و به آن پهلو می زند، به عبارتی آنچه در ذهن ادمی در روند تکامل معرفت و آگاهی سپری می شود، به نوعی در جامعه رومی
مابه ازای عینی می یابد. این روند پس از دوره خواجه_بنده که در آن اولی دومی را به اسارت و بردگی می کشاند به دروه رواقی گری امپراطور عارف مسلک روم مارکوس اورلیوس می رسد که در آن بردگان بعضا آزادی خویش را بازیافته و یا برخوردار از آزادی ذهنی و انتزاعی می گردند. سپس دوره شکاکیت و در پی آن دوره ای فرا می رسد که هگل آن را «آگاهی اندوهبار» یا «نفس از خود بیگانه» می نامد.
به بریده ای از کتاب هگل نوشته و تفسیر پیتر سینگر در زیر می پردازیم:
«آگاهی اندوه بار آشکارا صورتی از آگاهی است که در عصر استیلای مسیحیت وجود داشته است هگل همچنین از آن بعنوان نفس از خود بیگانه یاد می کند.....در نفس از خود بیگانه دوگانگی خواجه و بنده در یک آگاهی متمرکز می شود ولی این دو عنصر با هم یگانگی پیدا نمی کنند، این آگاهی اندوهبار آرزو دارد از دنیای مادی، مستقل و مانند خداوند، جاوید و روحی محض گردد، اما در عین حال خواهش های جسمی و خوشی ها و رنج ها، واقعی و گریز ناپذیرند، و در نتیجه، دچار تفرقه و پیکار با خویش می شود. .......در اینجا مقصود مسیحیت است. به یاد آوریم کلام پولس قدیس را که گفت: «از صوابی که میخواهم بکنم قاصر می مانم؛ آنچه می کنم ناصوابی است بر خلاف خواست خودم» یا آگوستین قدیس که به درگاه پروردگار می گوید: «به من عفت و خویشتن داری عطا فرما، اما نه هنوز.»
در آن زمان آگوستین به زنی زیبا دلبسته بود و در حال پیکار با نفس خویش و تشرف به مسیحیت.
اینجاست که هگل به مسیحیت و هر دینی که باعث از خودبیگانگی انسان شده اعتراض می کند که چرا خدایی جدا از انسان ساخته و صفات خودش را به ان خدا فرافکن کرده. ان خدایی که دین در بیرون ساخته در واقع همان صفات انسانی است که باید بدان برسد.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
#گفتارهای_فلسفی
هگل، فیلسوف آلمانی درباره اهمیت تاریخی انقلاب کبیر فرانسه چنین نوشته است:
«از هنگامی که خورشید در آسمان ایستاد و سیارات به گرد آن، چرخیدند، هرگز درک نشده بود که مرکز هستی آدمی در سر او، یعنی در اندیشه، است، و او ملهم از آن، جهان واقعیت را بنا می کند..... تا آن روز آدمی تا مرحله بازشناختن این اصل پیش نرفته بود که اندیشه بایستی حاکم بر واقعیت روحانی یا معنوی باشد. پس این، سپیده دم فکری شکوهمندی بود. همه موجودات متفکر در جشن آغاز این دوران شکوهمند شرکت جستند.»
کتاب فلسفه تاریخ
از نظر هگل انقلاب فرانسه و شعارهایش آزادی، برابری، برادری، سرآغاز آخرین مرحله تکامل روح مطلق در بستر تاریخ بشری است.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
تعبیر هگلی از انقلاب سیاسی_اجتماعی
#دیالکتیک_هگلی
#گفتارهای_فلسفی
منصور خضاعی
بر اساس حرکت تکاملی تاریخ یا همان روح تاریخ یا روح مطلق هگلی، وقتی در جامعه ای انقلابی رخ می دهد، اگرچه نظام پیشین بر می افتد و از بین می رود اما عناصری بنیادین از نظام پیشین در نظام جدید رخنه می کند و این عناصر در همه چیزها قابل رویت است؛ اندیشه مردمان، نهادهای حاکمیتی، ساختارهای متصلب و سخت افزاری مثل ساختمان ها و بوروکراسی اداری و سیاسی، در همه اینها اثر و آثار فکری و مادی از حاکمیت گذشته وجود دارد.
مثلا مردمان و آزادیخواهان که در حکومت پیشین دست داشتند در حکومت و جامعه فعلی هم حضور و نفوذ فیزیکی دارند، این مردمان اگرچه که در حکومت جدید به دنبال آزادی، عدالت، حق خواهی، مدنیت و چیزهایی از این قبیل اند، اما این مردمان در واقع همان مردمان پیش از انقلاب هستند، با همان شاکله و با همان تفکر و دیدگاه. در حکومت جدید، آنها اگرچه به دنبال آرمان های جدید هستند ولیکن در میان ذهن و اندیشه و عقبه فکری شان سرشار از استبداد و بی عدالتی و نامدنیت اند، بطوریکه به زعم هگل میان آن اندیشه گذشته و این آرمان های جدید در ذهن این مردمان تضاد دیالکتیکی برقرار می گردد. یعنی از سویی میل به عقب گرد به اندیشه ها و حفظ عادات گذشته وجود دارد( نگهداری) و از سوی دیگر میل به گذشتن از گذشته و رفتن به سوی آرمان های جدید(رهایی). این همان دیالکتیک هگلی است که میان نگهداری از یک سو ( تز) و رهایی از سوی دیگر ( آنتی تز) تضاد دیالکتیکی مقرر می کند تا در نهایت به سنتزی جدید و بهتر بیانجامد. این سنتز می تواند یک گفتمان فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و فکری باشد که رخداد آن به نحو تدریجی انجام می شود و طی یک پروسه می تواند آن جامعه و افرادش را به آرمان های جدید مثل آزادی، عدالت و مدنیت نزدیکتر نماید.
تطبیق دیالکتیک هگلی بر تاریخ جامعه ایرانی می تواند در رخداد انقلاب ۵۷، در درجه اول گذر از دوران حکومت پیشین به دوران حکومت فعلی با انتقال تمام رسوبات اندیشه استبدادی و کهن به دوران فعلی در همه حوزه ها، در درجه دوم ادامه مسیر آرمان خواهی مردم ایران بصورت دیالکتیک #نگهداری_رهایی، شامل همزمان، نگهداری عادت گذشته و رهایی از عادات گذشته و در درجه سوم حرکت بسمت آرمان ها، جلوه گر شود. همین حرکت دیالکتیکی را می توان در ابعاد بزرگتر تاریخی نیز مشاهده نمود، از تحولات دوران استبداد ناصری تا پیش از انقلاب مشروطه در شعارهای ایرانیان تحت نام عدالت خانه، آزادی و دارالشورا گرفته تا پیروزی انقلاب مشروطه، در افتادن در استبداد رضاخانی، پهلوی دوم، دولت ملی مصدق، کودتا و ...... را می توان در قالب های دیالکتیکی میان اندیشه های کهن و آرمان های نو مشاهده نموده و تکامل تدریجی سیر رسیدن به آزادی را در آن خط سیر تاریخی به وضوح به نظاره نشست.
نتیجه اینکه از هیچ انقلابی نمی توان انتظار دگردیسی ناگهانی و دفعی در ذهن و روان و اندیشه و عادات مردمان داشت تا در طی یک شب تمام خاطرات پیشین از ذهن ها بکلی پاک شده و آرمان های جدید جای آنها را بگیرد. روندهای اصلاحی هم همین کار را می کنند و ضمن تفاوت ماهوی با رفتارهای انقلابی، اما در کلیت امر تاریخی و در نتیجه نهایی تفاوتی باهم ندارند. با این حال همواره انقلاب و اصلاح رویاروی هم قرار داشته اند. برای تغییر وضع موجود، عده ای همواره بدنبال انقلاب اند و در مقابل آنها عده ای دیگر همواره به دنبال اصلاحات اند. اما چاره کار کدام است، چاره کار باز همان دیالکتیک هگلی است، دیالکتیک #انقلاب_اصلاحات !!؟؟
تز اصلاحات در برابر آنتی تز انقلاب؛ تا از دل آن دیالکتیک, نطفه ای جدید زاییده شود، سنتزی جدید پدید آید. نام آن سنتز اما چیست؟ هر چه می خواهد باشد، تفاوتی ندارد. آن سنتز اما هم اکنون در حال زاییده شدن است. زایمان با درد همراه است. و جامعه امروز برای هر آرمان انسانی اش دارد با درد هزینه می دهد تا از این مرحله تاریخی نیز فارغ شود و گامی دیگر به پیش بردارد. #سنتز جدید اما خود می تواند #تز مرحله بعدی از دیالکتیک تکامل بشری باشد.
#شبکه_جامعه_مدنی
@civilizers
در حاشیه ادرار کردن یکی از طرفداران رضا پهلوی بر آرامگاه غلامحسین ساعدی، و سکوت همیشگی وی در برابر بیشرمی های طرفداران مشکوکش، سعید شهرتاش شعری سروده است.
نه این و نه آن
به یاد دکتر غلامحسین ساعدی
والا حَضرتِ گوهر ناشناس !
دانسته باش
تیری که از کمان می گذرد
اهلِ خِرَد
به کماندار می نِگرَد :
نه آبِ رفته
نه آبرویِ رفته
هیچ یک
با ادرارِ یک هوادار
باز نِمی گردد
*
حِقارت
عَظمت نِمی زاید
وَ هیاهویِ هیچ
دیری نِمی پاید
*
اهانتی چُنین
از قَدرِ « گوهرمُراد »
- فریادِ اهلِ قلم در زمانۀ بیداد -
نِمی کاهد
وَ بر بی قدری چون تو
جُز تَعَفُّنِ استبداد
نِمی افزاید
*
او را همچون همیشه به آثارِ ماندِگار
وَ تو را زین پس به ادرارِ یک هوادار
می شناسند
*
بر سَنگِ گورَ ت
بِنِویس :
« من آنم که
همچون پدرم
خودکامه وَ دَر به دَرَم
وَ کوچک تر از آنم که
نامِ نیکِ بُزرگان
به زشتی نَبَرَم »
سعید شهرتاش، نهم دی ماه 1403
@civilizers