vir486 | Неотсортированное

Telegram-канал vir486 - ویر (از رودکی تا نیما)

11422

تبلیغ و تبادل: @Rodin66 کانال‌های ادبی: @vir486 @ShearZii

Подписаться на канал

ویر (از رودکی تا نیما)

به جبر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد
بسا شکست که بر افسر شهی آورد


حافظ

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

اشخاص شاهنامه
#تهمینه

نمونه‌ی عجیب شهامت و جسارت است. در نیم شبی می‌آید تا مجموعه‌ای از زیبایی حیرت‌انگیزش، جسمش که (تو گفتی که بهره ندارد از خاک) و غرورش که به بلندای البرزكوه است همه را یکجا به رستم بسپارد. خواهش او با لحنی حماسی این گونه از ژرفنای وجودش سربر می کشد:

یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
بجُستم همی کفت و یال و برت
بدین شهر کرد ایزد آبشخورت
یکی آن که بر تو چنین گشته‌ام
خرد را ز بهر هوا کشته‌ام
و دیگر که از تو مگر کردگار
نشاند یکی پورم اندر کنار



او وصف دلاوری‌های افسانه‌گون رستم را شنیده و اکنون می‌داند که رستم تنها یک شب در منزل آنان میهمان است و فردا به محض یافتن مرکب گمشده از آن جا خواهد رفت. پس با چنان اشتیاق غریبی در این فرصت کوتاه راهی جز این تسلیم نیافته است. او از آن کسان است که ارزش زندگی را در عرض و در کیفیت آن می‌دانند و حاضر است در ازاء شبی با رستم بودن سالها رنج بزرگ کردن فرزند را در غیاب پدر به شیرینی تحمل کند. سخن او از ژرفنای تمایل طبیعی دختری به یال برآمده و آماده نطفه پروردن خبر می‌دهد که کسی را جز رستم درخور برخورداری از خوان تن خویش نمی‌داند. او در ضمن آینه‌ای است برای بهتر نمودن بزرگی رستم و بخصوص جاذبه مردانه او از نگاه زنی اینچنین بزرگ و بلند نظر اصل همین است و پیداست قضایای بعدی مثل فرستادن به دنبال موبد در دل شب برای بستن عقد کوششی در بخشیدن صورتی موجه و معقول به داستان و نیز بیان گوشه‌ای از شخصیت عظیم رستم یعنی خویشتن‌داری حیرت‌انگیز و سخت مردانه او در برابر جاذبه جادویی و مقاومت ناپذیر تهمینه در آن فضای غریب است. به هر حال تهمینه با پیشقدمی‌اش در اظهار تمایل درونی خلاف آمد عادات جامعه است.



درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی
#سعید_حمیدیان
ص۲۱۴


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

خریداران دکّانِ بی‌رونق


بزارید وقتی زنی پیشِ شوی
که دیگر مخَر نان ز بقّال کوی

به‌دل‌داری، آن مرد صاحب‌نیاز
به زن گفت کای روشنایی، بساز

به امّید ما کلبه این‌جا گرفت
نه مردی بوَد نفع از او واگرفت

رهِ نیک‌مردان‌ِ آزاده گیر
چو اِستاده‌ای، دستِ افتاده گیر

ببخشای کآنان که مردِ حقند
خریدار دکّانِ بی‌رونقند



بوستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، ص ۸۳


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

وقتی که رفتی مُردم
حمیرا


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

تو در پیِ شُهرتیّ و سر برکردن
نوپیشگی و قیافه دیگر کردن

من در پیِ اینکه چون توان در این مُلک
یک نبض حیات را فزون‌تر کردن


شفیعی‌کدکنی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

📙 🔭 🌍

🎭 ورود به دنیایی از شناخت،با هر انتخاب دری تازه به سوی فهم بهتر جهان گشوده،خواهد شد .

این لیست تبلیغاتی نیست، برای دانش و آگاهی بیشتر شماست .

🔗 درخواست عضویت در تبادلات
☑️ Admin

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مفتیّ و فقیه و عابد و زاهد
گشتند همه دنان به گردِ دَن
(ناصرخسرو)


مفتی: اسم فاعل از مصدر افتاء به معنی فتوی دهنده و حاکم شرع. دانشمندان اسلام برای مفتی یعنی کسی که فتوای شرعی صادر می‌کند شرایطی را ذکر کرده‌اند از جمله آنکه باید مکلّف و مسلمان و مورد وثوق و اعتماد باشد و از فسق و چیزهایی که مروّت را ساقط می‌کند برکنار باشد زیرا اگر این صفات در او جمع نباشد اعتمادی به گفته او نیست هر چند که از اهل اجتهاد باشد.

حافظ می‌گوید:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند


سی‌قصیده ناصرخسرو
به کوشش مهدی محقق
ص ۱۷۲


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

خصوصی
نوبت عاشقی
#شجریان


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

تنهایی و یاس فلسفی در شعر شاملو


گذشته از احساس تنهایی و یأس ناشی از خلا عاطفی در زندگی شخصی شاعر که در دوره‌های خاصی دوره‌هایی که در بحث قبلی به آن اشاره شد از زندگی او موضوع اصلی شعر او قرار گرفته‌است، حضور نوعی تنهایی و یأس فلسفی به ویژه در اشعاری که از سال‌های چهل و پنج به بعد سروده شده‌است در بسیاری از موارد موضوع اصلی یا فرعی سروده‌ها است. این احساس تنهایی و یاس در بعضی از موارد ریشه در نابسامانی‌های اجتماعی و رنج کلی انسان دارد و حکایت تنهایی کلی «انسان» است اما در مواردی دیگر نشانگر نوعی تنهایی و یأس عمیق و تراژیک در درون شاعر است که حضور عشق شخصی نیز مانع از بروز آن نیست. به تعبیری دیگر می‌توان گفت این احساس از درون شاعر آغاز می‌شود سپس تعمیم می‌یابد و پس از آن در گسترش خود به نوعی نگاه هستی‌مدارانه نسبت به جهان می‌انجامد که رنگی از فلسفه‌ای دوسویه و مبتنی بر تناقض ناشی از چالش و پذیرش که دو سویه اصلی روح شاعر را تشکیل می‌دهد با خود همراه دارد.  چالش با جهان و نیروهایی که در آن زندگی را به کام «انسان» تلخ کرده‌اند و پذیرش، که ناشی از شدت جبر حاکم بر قوانین هستی است؛ چالشی که در آرزوی کسب امنیت عیشی پایدار، انسان را به جدالی دائم و پیگیر واداشته است و پذیرش به اجبار جبری که بر زندگی انسان سایه افکنده و امن عیش را برای او محال می‌نمایاند. به هر حال احساس تنهایی و یأس فلسفی، موضوع بخش عظیمی از اشعار شاملوست و به نحوی اندوهبار و دردناک دنیای درونی او را در خود گرفتار دارد:

فریادی و دیگر هیچ
چرا که امید آن چنان توانا نیست که پا بر سر یاس بتواند نهاد
بر بستر سبزه‌ها خفته‌ایم
با یقین سنگ
بر بستر سبزه‌ها با عشق پیوند نهاده‌ایم
و با امیدی بی‌شکست
از بستر سبزه‌ها
با عشقی به یقین سنگ برخاسته‌ایم
اما یأس آن چنان تواناست
که بسترها و سنگ، زمزمه‌ئی بیش نیست
فریادی و دیگر هیچ

فریادی و.... دیگر هیچ، باغ آینه، ۳۵۷



امیرزاده‌ی کاشی‌‌ها
نقدشعر معاصر( احمد شاملو)
دکتر پروین سلاجقه
ص۱۲۰و۱۲۱
@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

اشخاص شاهنامه
سیندخت
بخش دوم


سام از حرکات و سخنان این شیرزن کاردان به شگفتی در می‌آید، و وقتی که او هدایا را می‌پذیرد سیندخت که تردید و بیم سام را زائل و کار را بر مراد می‌بیند گل از گلش می‌شکفد. در مذاکره‌ای در خلوت با سپهدار ایران او را متقاعد می‌کند که جنگ جستن با مردم کابلستان کاری عبث است و مردم بیگناه آن جا چه کرده‌اند که می‌بایست تاوان حمله سام به کشورشان را بدهند. کلام او شاهکاری از بلاغت و موقع شناسی و آمیختن نوش و نیش با یکدیگر است ملاحظه کنید:

.... که من خویش ضحاکم ای پهلوان
زن گُرد مهراب روشن روان

همان مامِ رودابه ماهروی
که دستان همی جان فشاند بروی



اقرار می‌کند که خویش ضحاک است که منفور سام و هم‌میهنان اوست، اما بلافاصله می‌افزاید که ما‌در دختری است که پسر سام جان بر او نثار می‌کند. سام در برابر چنین زنی چه چاره‌ای جز رها کردن مردم کابلستان از صدمات حمله خویش و واگذاشتن شاهی به شاه آن سامان دارد؟ سرانجام سیندخت حاصل این همه خردمندی خود را از سام گرفته است:

لبِ سام، سیندخت پرخنده دید
همه بیخ کین از دلش کنده دید


سامی که اندکی قبل آهنگ جنگ و کشتار داشت اکنون لبخند می‌زند و حتی می‌پذیرد که به عنوان میهمان به خانه مهراب برود و با این کار مقدمات کاری که مردان در آن فرو می‌مانند یعنی وصلت خاندان سام با تیره ضحاکی به دست این زن فراهم می‌شود و مضافاً کین دیرین میان دو کشور به صلح و صفا مبدل می‌گردد، به یک کرشمه سه کار! او ناکاردانیهای مهراب را هم جبران کرده و نگذارده تا کار به دست او گره بخورد. به شوهر که انتظار رویدادهای ناگوار دارد مژده می‌آورد که به جای جنگ بسیج پذیرایی از جهان پهلوان کند.

نوندی دلاور به کردار باد
برافگند و مهراب را مژده داد

دلت شاد کن کار مهمان بسیچ
کز اندیشه‌ی بد مکن یاد هیچ


این است نمونه‌ای بارز از آنچه ما استقلال شخصیتی می‌خوانیم. سیندخت همه کاره ملک و چاره‌گر همه مشکلات مهراب است‌. جالب توجه است که فردوسی چند جا صفت مردی به او نسبت می‌دهد از جمله:

یکی سخت پیمان ستد زو نخست
پس آنگه به مردی ره چاره جُست

چو شد ساخته کار خود بر نشست
چو گردی به مردی میان را بیست


درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی
#سعید_حمیدیان
ص۲۱۲

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان می‌رسد
سلطان سلطانان ما از سوی میدان می‌رسد

امروز توبه بشکنم پرهیز را برهم زنم
کان یوسف خوبان من از شهر کنعان می‌رسد

مست و خرامان می‌روم پوشیده چون جان می‌روم
پرسان و جویان می‌روم آن سو که سلطان می‌رسد

اقبال آبادان شده دستار دل ویران شده
افتان شده خیزان شده کز بزم مستان می‌رسد

فرمان ما کن ای پسر با ما وفا کن ای پسر
نسیه رها کن ای پسر کامروز فرمان می‌رسد

پرنور شو چون آسمان سرسبزه شو چون بوستان
شو آشنا چون ماهیان کان بحر عمان می‌رسد

هان ای پسر هان ای پسر خود را ببین در من نگر
زیرا ز بوی زعفران گوینده خندان می‌رسد

بازآمدی کف می‌زنی تا خانه‌ها ویران کنی
زیرا که در ویرانه‌ها خورشید رخشان می‌رسد

ای خانه را گشته گرو تو سایه پروردی برو
کز آفتاب آن سنگ را لعل بدخشان می‌رسد

گه خونی و خون خواره‌ای گه خستگان را چاره‌ای
خاصه که این بیچاره را کز سوی ایشان می‌رسد

امروز مستان را بجو غیبم ببین عیبم مگو
زیرا ز مستی‌های او حرفم پریشان می‌رسد



#مولانا


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

و همان‌سان که فردوسی از بیداد جهان ناله سر می‌دهد:

جهانا مپرور چو خواهی درود
چو می بدروی پروریدن چه سـود؟

برآری یکی را به چرخ بلند
سپاریش ناگه به خاک نژند


حکیم ناصرخسرو چنین می‌نالد:

جهانا دو رویی اگر راست خواهی
که فرزند زایی و فرزند خــــواری

چو می‌خورد خواهی بخیره چه زایی
و گر می فرود آوری چون بر آری؟


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

یکی از قسمت‌های شاهنامه که من رو عمیقا تحت تأثیر قرار میده، قسمت اسب انتخاب کردن رستم هست.
جریان ازین قراره که رستم به پدر گفت اسب می‌خوام، پدر گفت به صحرا برو و از میان گله‌ی اسبانِ من( که هر کدوم را شاهان مختلف به من داده) انتخاب کن. رستم میره و کلی می‌گرده تا اینکه رخش چشم رستم رو می‌گیره. وقتی از چوپان رمه قیمت رخش رو می‌پرسه، چوپان چنان جواب هوشمندانه‌ای به رستم میده که مو بر تن آدم سیخ میشه. ای‌کاش آنهایی که در صدر قدرت ایستاده‌اند بدانند و این چند بیت شاهنامه را بخوانند که ایرانِ ما همینجوری ایران نشده، که ایران ما برآمده از تکه‌تکه قلب‌های متعددي است از دیرباز تاکنون. قلبِ مادر، پدر، اندیشمند، آسیابان، شاعر، شاعر........


ز چوپان بپرسید کاین اژدها
به چندست و این را که داند بها

چنین داد پاسخ که گر رستمی
برو راست کن روی ایران زمی

مر این را بر و بوم ایران بهاست
بدین بر تو خواهی جهان کرد راست

لب رستم از خنده شد چون بُسَد
همی گفت نیکی ز یزدان سزد



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

تا رای کجا داری و پروای که داری
کز هر طرفت طایفه‌ای منتظرانند

سعدی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

زبان خاص اخوان از نگاه فروغ:

م. امید، اخوان به هر حال در ردیف نیما و شاملو است. یکی از آن آدم‌هایی است که اگر هم دیگر شعر نگوید به حد کافی گفته. شعر اخوان به شکل خیلی صمیمانه‌ای هم مال این دوره است و هم مال خود اخوان. زبانی که اخوان در شعرش به وجود آورده برای من همیشه حالت زبان سعدی را دارد. مشکل است که آدم کلمات خیلی رگ و ریشه‌دار و سنگین زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمه‌های زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچ‌کس نفهمد، یعنی این کار را آن‌قدر ماهرانه و صمیمانه انجام بدهد که آدم بی‌آن‌که متوجه بشود، بگذرد. مثل شعر سعدی و کاری که او با کلمات عربی می‌کرد. اما این ظاهر شعر او است. اصل کار حرفی است که با این کلمات زده می‌شود. حرف‌های اخوان حرف‌های کوچکی نیستند. از غزل‌ها و قصیده‌هایش که بگذریم، آن‌قدر به ما نزدیک است که انگار در خودمان دارد حرف می‌زند. به نظر من او کامل است، یعنی شعرش هم فرم دارد، هم زبان جاافتاده و شکل گرفته هم محتوای قابل تعمّق و هم فضای فکری و دید. فقط به نظرم می‌رسد که بعضی وقت‌‌ها او خودش هم فریفته‌ی مهارت‌ها و تردستی‌هایش در بازی با کلمات می‌شود. این جزو خصوصیّات شعر او است. به هر حال او در جایی نشسته است که دیگران باید سعی کنند به آن‌جا برسند. (فروغ فرخزاد- ۱۳۴۲)

مقاله: و نگاهی دیگر (بررسی آراء و نقدهای گوناگون درباره‌ی شعر اخوان ثالث)



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مثنوی‌خوانی

شرح دفتر نخست مثنوی، جلسه بیستم:

(شرح بیت‌های ۳۵۲←۳۹۲) + بحثی در مکرِ نفس و آمیزشِ غرض‌هایِ ‌نهانی با عبادت‌ها و اخلاص‌ها


شرح دکتر پورمختار


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

حال او چون رنگ بوقلمون نباشد یک نهاد
گاه یارِ تُست و گه دشمن چو تیغِ هندوی
ناصرخسرو

بوقلمون: دیبای رومی را گویند و آن جامه‌ایست که هر لحظه به رنگی نماید و در عربی به صورت ابوقلمون به کار رفته و هر چیزی یا کسی که به صورت‌های مختلف درآید به بوقلمون تشبیه کنند.



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

به نزد کهان و به نزد مهان
به آزار موری نیرزد جهان
--
همه نیکویی کن اگر بخردی!
دراز است دست فلک بر بدی
--
چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندر خورت



#حکیم_فردوسی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

بی‌رشوت اگر فرشته‌ای گردی
گِردِ درِ او نشاید گشتن
(ناصرخسرو)

رشوت: رشوه. در فارسی رشوه را پاره گویند که در پهلوی پارک‌ستانشنیه. یعنی پاره‌ستانی به معنی رشوه‌گیری بوده‌است.



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

🗂️ به زودی این پست حذف خواهد شد لطفاً
زودتر وارد شوید .
💎✨️

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

اشخاص شاهنامه
رودابه( روداوه)


چهره‌ای است سرکش و مصمم و مقاوم. او با همه مشکل پسندی، زال را بر تاجداران ایران و انیران ترجیح می‌نهد و آشکارا حرف دل خود را می‌زند:

نه قیصر بخواهم نه فغفور چین
نه از تاجداران ایران زمین

به بالای من پور سام است زال
ابا بازوی شیر و با برز و یال




او در حالی خواست خود را پس از تحمّل آن همه رنج از تندی‌های پدر و حصر و حبس در میان نگهبانان و غیره به کرسی می‌نشاند که مهراب از سویی و سام و منوچهر شاه از سوی دیگر مخالف پیوند او با زال‌اند و در این کار فرومانده. رودابه با خواندن زال به قصر خود که نگهبانان سختگیر گرداگردش را گرفته‌اند پای بر رسوم و سنن جاری می‌نهد و خلوتی عاشقانه با پورسام ترتیب می‌دهد. سرنوشت او نیز با دیدن داغ فرزندی چون رستم و نوادگانی چون سهراب و فرامرز و سرانجام اسارت به دست بهمن همچون زنان مشابه است.


درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی
#سعید_حمیدیان
ص ۲۱۳


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گوییا خواهد گشود از دولتم
کاری که دوش

من همی کردم دعا و
صبح صادق می‌دمید


#حافظ


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

جهت رزرو تبلیغات

@Rodin66

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

هر روز مرا عشق نگاری بسر آید
در باز کند ناگه و گستاخ در آید

ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید

ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم
او شب کند ازخانه بجای دگر آید

جورم ز دل خویشست از عشق چه نالم
عشق ار چه درازست هم آخر بسر آید

دل عاشق آنست که بی عشق نباشد
ای وای دلی کو ز پی عشق برآید

گر عاشق عشقست و غم عشق مر او راست
آخر نه غم عشق مر او را بسر آید

#فرخی_سیستانی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

پس از مدتی به اتهام دستاویز آنکه ۳۰۰۰ ریال به آقارضای کاغذ فروش مدیون است بر علیه وی اجرائیه صادر شد. فرخی چون هیچوقت برای خود اساساً اندوخته‌ای نمی‌نمود، و هر چه بدست می‌آورد خرج می‌کرد بدیهی است در چنین موقع وخیمی تهی‌دست و بی‌چیز بود.
آری استاد سخن سعدی گوید:

قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال


به همین علت ظاهری و دستاویز (اجرائیه) زندانی گردید. در این موقع چند نفر از دوستانش خواستند قرض او را بدهند ولی قبول نکرد و مدتها در زندان ثبت اسناد بسر برد.

شنیدم که در جبس چندی بماند
نه شکوه نوشت و نه فریاد خواند


مقدمه‌ی دیوان فرخی
به کوشش حسین مکی
ص ۶۱


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

اشخاص شاهنامه
سیندخت
بخش اول


به گمان ما هیچ یک از زنان شاهنامه (بجز شیرین) از نظر کردار به اندازه او مؤثر نبوده‌است. چهره او در بالاترین حدی است که تا پایان دوره پهلوانی برای نقش زن می‌توان سراغ جست. او وقتی که از ماجرای رودابه و زال آگاهی می یابد اگرچه زال را می‌پسندد اما از مهراب بیمناک است. آنگاه که مهراب نزد او می‌آید با تمهید مقدمه‌ای زیرکانه همراه با حرکات ظریف زنانه از این که دنیا گذران است و اگر از جهان برویم باید مُلک را به دشمن سپاریم و غیره می‌کوشد تا ذهن شوهر سختگیر خود را برای پذیرش سخنان خویش درباره دخترش آماده کند.

فرو برد سرو سهی داد خم
به نرگس گلِ سرخ را داد نم.....

و هنگامی که خشم و تهدید مهراب را از شنیدن ماجرا مشاهده می‌کند با حرکت زیبای حلقه کردن دست به دور کمر شوی او را آرام می‌کند:

چو این دید سیندخت بر پای جست
کمر کرد بر گردگاهش دو
دست

سپس بیمی را که مهراب از واکنش سام دارد با گفتن این که سام خود به زودی برای همین امر پیش او می‌آید می‌زداید. او همیشه رگ خواب شوهر زود خشم خود را در دست دارد. فردوسی او را چنین توصیف می‌کند.

یکی چاره آورد از دل به جای
که بُد ژرف‌بین و فزاینده‌رای


چاره‌گری او این است که خود به نزد سام خواهد رفت. پس به مهراب می‌قبولاند که مال را بدهد و جان و کابلستان را بازخرد. در ضمن با زیرکی و دوراندیشی همیشگی از شوی می‌خواهد که در غیاب او دختر را آزار ندهد. هنگامی که این نادره زن با هدایایی عظیم عازم دیدار و مذاکره با سام می‌شود، حالت و هیأت او بر روی اسب بسیار جذاب است.


چو شد ساخته کار خود بر نشست
چو گُردی به مردی میان را ببست

یکی ترگ رومی به سر برنهاد
یکی باره زیراندرش همچو باد

بیامد گُرازان به درگاهِ سام
نه آواز داد و نه برگفت نام

به کارآگهان گفت تا ناگهان
بگویند با سرافرازِ جهان

که آمد فرستاده‌ی کابلی
به نزد سپهبد یلِ زابلی



درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی
#سعید_حمیدیان
ص ۲۱



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

رو مسخرگی پيشه کن و مطربی آموز.
پند اول

خواهي که شود بخت تو فرخنده و پيروز
خواهي که شود عيد سعيدت همه نوروز
خواهي که شود طالع تو شمع شب افروز
خواهي که رسد خلعت و انعام به هر روز 

رو مسخرگي پيشه کن و مطربي آموز
  



#نسیم_شمال

نسیم شمال با الهام از  مصرعی از  انوری شعر بالا را سرود، که نقدی‌ست بر اسباب و آداب جامعه‌ی ایرانی.

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

منو محتاج کردی
خواننده : عارف
شعر : جهانبخش پازوکی
آهنگ : جهانبخش پازوکی
تنظیم : منوچهر چشم آذر




@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مسئله‌ی جهانی شدن از ايران آغاز شده است و سخنگوی بارزِ اين فكر، شاهنامه و فردوسی است.
شاهنامه يک خطاب جهانی دارد، از همان ابتدا كه شروع می‌شود می‌گويد «به نام خداوند جان و خِرَد»، اين جامع‌ترين و بالاترين تعريف در مورد خداوند است، برای اينكه كلّ بشر در هر نقطه از دنيا كه واجدِ جان و خرد است، به اين قوا نظر دارد.
فردوسی در ادامه‌ی شاهنامه، در مورد آفرينش جهان، ستايش خرد، آبادانی جهان و بانيان تمدّن حرف می‌زند و اين خطاب جهانی است، و مخصوص يک قوم و ملّت و تمدّن نيست. موضوع شاهنامه نبرد بين نيكی و بدی است؛ يعنی يک امر جهانی كه در كلّ سرنوشت جهان جريان داشته است. اين موضوع به صورت يک فرهنگ جهانی در «عرفانِ ايرانی» جريان پيدا می‌كند. وقتی مثنوی مولوی را باز می‌كنيد می‌بينيد فراتر از همه‌ی نظريّه‌ها و باورها حركت می‌كند و يک هدفِ جهانی مورد نظر اوست، و اين ريشه‌اش برمی‌گردد به ايرانِ پيش از اسلام، و آنچه در روحيّه‌ی ايرانی بوده، كه هميشه ديدش يک "ديدِ جهانی" است.

       ایران و جهان از نگاه شاهنامه
#اسلامی_ندوشن



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

  کمک کردن سیمرغ به زال و خبر دادن سیمرغ هنرها و پهلوانی رستم

یکایک بدستان رسید آگهی
که پژمرده شد برگ سرو سهی

به بالین رودابه شد زال زر
پر از آب رخسار و خسته جگر

همان پر سیمرغش آمد به یاد
بخندید و سیندخت را مژده داد

یکی مجمر آورد و آتش فروخت
وزآن پر سیمرغ لختی بسوخت

هم اندر زمان تیره گون شد هوا
پدید آمد آن مرغ فرمان‌روا

چو ابری که بارانش مرجان بود
چه مرجان که آرایش جان بود

برو کرد زال آفرین دراز
ستودش فراوان و بردش نماز

چنین گفت با زال کین غم چراست
به چشم هژبر اندرون نم چراست

کزین سرو سیمین بر ماه‌روی
یکی نره شیر آید و نامجوی

که خاک پی او ببوسد هژبر
نیارد گذشتن به سر برش ابر

از آواز او چرم جنگی پلنگ
شود چاک چاک و بخاید دو چنگ

هرآن گرد کاواز کوپال اوی
ببیند بَر و بازوی و یال اوی

ز آواز او اندر آید ز پای
دل مرد جنگی برآید ز جای

به جای خُرد، سام سنگی بود
به خشم اندرون شیر جنگی بود

به بالای سرو و به نیروی پیل
به آورد خشت افگند بر دو میل

نیاید به گیتی ز راه زهش
به فرمان دادار نیکی دهش

بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادل پرفسون

نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن

بکافد تهیگاه سرو سهی
نباشد مر او را ز درد آگهی

وزو بچهٔ شیر بیرون کشد
همه پهلوی ماه در خون کشد

وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک
ز دل دور کن ترس و تیمار و باک

گیاهی که گویمت با شیر و مشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک

بساو و برآلای بر خستگیش
ببینی همان روز پیوستگیش

بدو مال ازان پس یکی پر من
خجسته بود سایهٔ فر من


شاهنامه
#فردوسی


@vir486

Читать полностью…
Подписаться на канал