تبلیغ و تبادل: @Rodin66 کانالهای ادبی: @vir486 @ShearZii
🗂️ این پست به زودی حذف خواهد شد لطفاً
زودتر وارد شوید🔂
از فرصت پیش آمده استفاده کنید...⚡️
قبا و پیرهن او که میرسد به تنش
من از قباش به رشکم، قبا زِ پیرهنش
امیرخسرودهلوی
@vir486
دوش گفتم به قلم نام حبیبم بنویس
رگ جانم زد و بنوشت ز خون ایران را
@vir486
شاهنامه کتاب جهانداری است کتابی است که آغاز شهریاری را در ایران از دورههای افسانهای و اساطیری تا دوره تاریخی و برافتادن سلسله ساسانی به دست اعراب مسلمان شرح میدهد. موضوع این کتاب چنان است که ربطی به عالم نورماتیو یا هنجاري برخاسته از نوعی ایمان ماوراء الطبیعی ندارد. اینجا همه چیز در تغییر است. اینجا خود انسان و قوانین و کردارهای انسانی است که میآیند و فرمانروایی میکنند و میگذرند. شاهنامه کتاب رزم و بزم است؛ کتاب جنگ و شکار و زندگی و عشق است. هر کس که کمترین انس و الفتی با این کتاب داشته باشد میداند که اگرچه این کتاب سرشار از پند و حکمت در آئین انسانی و رفتار جهانداری است اما حال و هوای هیچ مذهب و شریعتی بر کلیت فضای آن حاکم نیست. قهرمانان و پهلوانان شاهنامه در عین اعتقاد به یکتایی خدا و برتری او بر همه قدرتها موجوداتی طبیعیاند که می میگسارند و عشق میورزند و میجنگند و میکشند و کشته میشوند. شاهنامه کتاب طبیعت است، نه گویای اسرار ماوراءطبیعت.
مبانی نقد خرد سیاسی در ایران( با نگاه فردوسی)
باقر پرهام
نشر مرکز
ص ۱۷۸
@vir486
زیان میکند مرد تفسیردان
که علم و ادب میفروشد به نان
سعدی
@vir486
کانال شعر و مشاعره شوکرانِ شعر
انتخاب و گزینش تکبیتهایی ناب از ادب پارسی.....
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
درسهایی از سعدی
مشو تا توانی ز رحمت بَری
که رحمت برندت چو رحمت بری
بَری مصرع اول: برکنار
مصرع دوم: از مصدر بُردن
@vir486
به نوکردنِ ماه
بر بام شدم
با عقیق و سبزه و آینه.
داسی سرد بر آسمان گذشت
که پروازِ کبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند
و گزمِگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.
ماه
برنیامد.
احمد شاملو
@vir486
چنینست گیهانِ ناپایدار
در او تخمِ بد تا توانی مکار
فردوسی
@vir486
سخنرانی دکتر ایرج پارسینژاد درباره پرویز خانلری
در مجموعه شبهای بخارا
@vir486
مثنویخوانی
شرح دفتر نخست مثنوی، جلسه بیست و هفتم:
(شرح بیتهای ۵۸۵←۶۰۱)
#جبر_اختیار
شرح دکتر پورمختار
@vir486
درسهای سعدی
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردمآزار
کانال ادبی ویر
@vir486
این صفت گلستان یعنی نمایشی حقیقی و گرم و زنده از دنیا، خود امتیاز و اختصاصی است برای این کتاب. در گلستان انسان با دنیایی سر و کار دارد محسوس و واقعی، نه فقط با عالم نگارین و خیالآمیز برخی اخلاقنویسان که غالباً لمس نشدنی است و دور از دسترس از این رو خواننده با واقعیات گوناگونان روبرو میشود، تلخ و شیرین مطلوب و نامطبوع بخصوص که سعدى بواسطة تجربههای فراوان و نکته یا بیتهای شگفتانگیز و غور در احوال و افکار انسان و قدرت قلم خویش در این نگارگری با هنرمندی و استادی خاصی از عهده برآمده است.
گلستان
#سعدی
تصحیح استاد یوسفی
@vir486
بگو به خازنِ جنّت که خاکِ این مجلس
به تحفه بَر سوی فردوس و عودِ مجمَر کن
عود: «درختی است از تیره پروانهواران که اصل آن از هندوستان و هندوچین میباشد. برگهایش متناوب و ساده است. گلهایش مرکب و در انتهای ساقه قرار دارند. از سوختن چوب این گیاه بوی خوشی متصاعد میشود که به مناسبت شیرههای صمغی و روغنی موجود در داخل سلولهای چوب این گیاه است. رنگ چوبش قهوهیی و در منبتکاری نیز استعمال دارد...» (فرهنگ معین نیز صیدنه ، ج ۱، ص ۵۰۰-۵۰۱؛ لغت نامه که منقولاتی از تحفه حكيم مؤمن و مخزن الادویه دارد) حافظ در جای دیگر گوید:
در تابِ تو به چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سرِ سودای خام رفت
حافظنامه
#بهاالدین_خرمشاهی
جلد دوم
ص ۱۱۰۱
@vir486
بر تو سلام
آهاى! با توام، دريچهٔ بيدار
از كوچهٔ هميشهترين هرگز و هنوز،
آهاى!... با تو .... مىشنوى؟!
باز هم سلام..
مهدی_اخوان_ثالث
@vir486
⭐️ لیستی متفاوت " دستیابی آسان و رایگان "
با انتخاب کلید موردنظر، به جامعه دوستداران دانش، هنر و فلسفه بپیوندید.
این پست تبلیغاتی نیست، برای پیشرفت و رشد شماست، مجموعه ای از بهترین ها.
اکنون ما به چه روزی افتادهایم که در میان این لَملُمهی جمعیّت، و عفونت هوا، و آشفتگی فکر، همه چیز را رها کرده، و به یک زندگی دَمدَمی اضطرابآلود قناعت ورزیدهایم.
مرزهای ناپیدا
محمدعلی اسلامی نُدوشن
@vir486
چو غنچه گر چه فروبستگیست کارِ جهان
تو همچو بادِ بهاری گرهگشا میباش
حافظ
@vir486
مجوی عیش خوش از دورِ باژگون سپهر
که صاف این سر خُم جمله دُردیآمیز است
حافظ
شجریان
@vir486
ما معتقدیم که این فردوسی در مجموع با خدا و «سرای دیگر» رابطهای مثبت و حکیمانه داشته است. یعنی مردی بوده دیندار و معتقد به یکتایی خدا و حقیقت سرای دیگر. او این اعتقاد حکیمانه را در قالب یکی از تکامل یافتهترین اندیشههای فلسفی بشر درباره خدا در دیباچه شاهنامه، بیان کرده است. اما معتقد نیستیم که این فردوسی به هنگام سرودن شاهنامه، جزوه شرعیات مربوط به عقاید مذهبی خویش را پیش روی خود داشته و کوشیده است تا مضامین آن را در ابیات شاهنامه بگنجاند. به عقیده ما شاهنامه کتابی است که در قالب هیچ شریعت معینی نمیگنجد و فضای حاکم بر آن اصولاً فضای مذهب و شریعت نیست. شاهنامه در بردارنده روایتهای داستانی و تاریخی در سرگذشت جهانداری و شهریاری و حاصل تفکر فردوسی درباره این گونه روایتها است. تفکری که طی آن سخنسرای توس توانست در یک دوره استثنائي رشد، تنوع و بلوغ سیاسی اجتماعی و فرهنگی در ایران، مایههای اصلی آن روایتها را در قالب حماسه ملی ایران به نظم در آورد و زبان فارسی و ارزشهای ماندگار فرهنگ ایران پیش از اسلام را در ذهنیت اجتماعی توانمند شدهای که حاصل گرویدن به اسلام و آمیزش با زبان و فرهنگی دیگر، یعنی زبان و فرهنگ قرآنی بود - به صورت اعتلا یافتهای پایدار سازد.
مبانی نقد خرد سیاسی در ایران( با نگاه فردوسی)
باقر پرهام
نشر مرکز
ص ۱۶۵و۱۶۶
@vir486
اندر احوال حزین لاهیجی و ما.
حزین، از جهان دژم، خاطرم
سر و برگ یک موی سامان نداشت
ببین نارسا طالع چاک را
که از تنگی عیش، میدان نداشت
گریبان اگر بود، دامن نبود
وگر بود دامن، گریبان نداشت
@vir486
این است موجب آنکه ما نام فردوسی را به میان آوردیم؛ زیرا او فردِ اوّلِ فرهنگِ ایران است و بهترین آموزهها را برای ما به یادگار نهاده، ما خواستیم او را "نماد"، "انگیزه" و "شگون" قرار دهیم به امید آنکه جرقّهای باشد که فرهنگِ ایران را در مرکزِ توجّه قرار دهد. کتابِ او جامعترین کتابِ زبانِ فارسی است و کلّ مسائل بشری که طیّ هزاران سال بر این سرزمین گذشته، در آن تبلور یافته است. این تجربهها برای «مردمِ ایران» ارزان به دست نیامده است، بلکه به بهای کوششها و فداکاریهای بسیار بوده.
خودِ زندگیِ فردوسی نمونهی زندگیِ یک ایرانیِ بزرگوار است. در دورانی که ایران یک شیبِ انحطاطی در پیش گرفته بود و در دربارِ محمود بازارِ تملّق و تعصّب و سخنفروشی گرم بود، او در گوشهی خانهاش نشست و یکی از بزرگترین شاهکارهای بشری را به جهان عرضه کرد، درسِ آزادگی و بینیازی.
گفتن نتوانیم، نگفتن نتوانیم
دکتر اسلامی نُدوشن
@vir486
در شاهنامه عالَم دیگری است، کلمات مانند صخرهها که از کوه فرو غلطند و بانگِ لرزاننده بدهند شما را در میان میگیرند. در عین حال لطافت و نوازشِ یکدستِ محبوب نیز در شعر هست که بر پیشانی شما فرود میآید. آن جریانِ مرموز که در فوقِ شاهکارهاست به تعریف درنمیآید (چون در موردِ هُمِر، شکسپیر، بتهوون، میکل آنجلو، فردوسی) مانند روح در تن، آب در جوی، برق در سیم... تنها وقتی آب در جوی نبود، میتوانید به حیاتمندی آن پی ببرید.
سرو سایهفکن
دکتر اسلامی ندوشن
@vir486
وقتی که برق میرود، تمامِ هستیهای تو دستیِ ما را نیز با خودش میبرد. در حقیقت این برقِ شهر نیست که قطع میشود، برق زندگی معمولی ماست که از پریزِ روالِ هرروزه کشیده میشود. همهی کلافگیها و انتظارهای کشندهی زمانی که برق نیست، نشأتگرفته از وابستگیهای ماست به جهانِ برساختهای که بشر مدرن برای انسانِ امروز به ارث گذاشته است. البتّه خوشبختانه یا بدبختانه در وقت بیبرقی اینترنت هست و آدمها خودشان را در دنیای بیدرکجایِ فضای مجازی گم میکنند. اصولا انسان از گم شدن خودش لذت میبرد چرا که در گم شدن، دیگر مورد خطابِ هستی قرار نمیگیرد، امّا وقتی که برق میرود، جا برای گمبودگی ما تنگتر میشود. خودمان میمانیم و خودمان. اینبار باید خودمان را در خودمان گم کنیم و این ابتدایِ درک وحشت هستی است! چنین کاری را زندان نیز با انسان میکند، فرد زندانی دستش از همهجا کوتاه است و دلیل اینکه آدمی از زندان میترسد، در حقیقت عدم آزادی نیست، بیشتر غیر قابل تحمل شدن خویشتنِ خویش است. اتّفاقا انسان در زندان است که برای اولّین بار، آزادی را تجربه میکند! این حکیم نظامی بود که در مخزنالاسرار، قَدرِ زندان و زندانی را خوب شناخت:
«مرد به زندان شرف آرد به دست
یوسف ازین روی به زندان نشست».
حبسیّههایی که در ادبیّات فارسی سروده شده و در رأس همهی آنها مسعود سعد، ازین جهت تاثیرگذارند که ما در این ژانر، با خویشتنِ خویش انسانی روبروییم و در اینگونه ژانر است که آزادی بهقول هایدگر «میآزادَد»! یعنی خودش را «به رخ میکشد» و دازاین شکل میگیرد! ما با شعر حبسیّه، تجربهی اصیلی از اصل آزادی به دست میآوریم که در شعر شاعران آزاد هم پیدا نمیشود. صِدقِ عاطفی که در قصاید مسعود موج میزند حاصل همین خویشتنیابی اوست و گریز از گمشدگی در جهان دمِ دستی شاعران درباری. شعرهای او سند فراروی زبان فارسی است از هر چه تشبیه، استعاره و صنایع شاعران صنعتبارهای است، که شاعران عصر غزنوی در آن «گم شده بودند». از عنصری و امثالِ او، صنعت را بگیری گویی او را به زندانی انداختهای مثل مسعود! مسعودِ سعد همهی اینها را مدیون همین زندانی دارد که او را از جریان متعفن و خاموشِ صلهبارهی شاعران همعصرش دور میدارد. نالههای او در قعر زندانِ نای، ناله از زندان نیست، خارخارِ شعورِ آگاهی بشریّت است:
«نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار
جز ناله های زار چه آرد هوای نای».
درد و رنجی که مسعود از آن سخن میگوید، رنجِ «بارِ هستی» است بهقول میلان کوندرا. و از همین روست که «خانهی وجود» را در زبانِ شعرِ خود مییابد:
«گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای».
و این اعترافِ شگرف در طولِ تاریخِ ادبیّات، جاوید خواهد ماند که به این فرم از «حصنِ نای»، آشناییزدایی کرده و «هستیِ» خود را مدیون زندان میداند:
« نه نه ز حصنِ نای بیفزود جاه من
داند جهان که مادرِ مُلکست حصن نای».
این حبسیّه نیست «حُرّیه» است! بهقول شاملو:
«اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن».
در آخر این نکته را هم اضافه کنم، که چنین حالاتی (مواجهه با هستی)، در شبهای بیخوابی و رنج حاصل از آن هم به سراغ انسان میآید و ازین شبهای هول چه بسیار در دیوان مسعود یافت میشود و نیاز نیست حتماً در زندان باشی و قصیدهی حبسیه بگویی تا «شبِ جهان» (ژیژک)، را تجربه کنی. میتوانی «زن» باشی و در «غزلِ عاشقانه»، «حبسیّه» بگویی:
«ز بس نشستم و با شب حدیثِ غم گفتم
ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیا».
(سیمین).
دکتر اسد آبشیرینی
استاد دانشگاه شهید چمران اهواز
@vir486
بس که دلخون گشتم از نیرنگ یارانِ دورنگ
دوست دارم هر که را در دشمنی یکرنگ بود
فرخییزدی
@vir486
درختان اسطورهای و ادبی
بخش اول
چنار
چنار کهن چنان خصوصیاتی طبیعی دارد که میتواند اعجاب مردم ساده و عشق نگارنده این سطور را به خود برانگیزد. چنار عظیمترین و از پُرعمرترین درختان نجد ایران است. گسترش شاخههای چنار کهن به هر سو چنان است که پهنهای بزرگ را در زیر سایه خود میگیرد و چنان بلند و افراشته است که از دور دست دیده میشود. به گفته یکی از دهقانان کشار چنار شاه درختهاست اما تنها، عظمت سترگی و پر عمری چنار نیست که باعث تقدس چنارهای کهن شده است؛ این نوجوان شدن هر ساله چنار نیز هست که به آن حالتی جادویی و ستایشانگیز میبخشد. چنار هر ساله پوست میافکند و شاخههای تنومند آن رنگ سبز روشنی به خود میگیرد و این جوان شدن هر سالهی چنار مانند همیشه سبز ماندن سرو بدان تقدسی میبخشد؛ زیرا حفظ قدرت جوانی یکی از شرایط لازم برای باروری است و در نتیجه آن را مظهر برکت و نعمت بخشیدن ابدی خدایان و ارواح میسازد.
از اسطوره تا تاریخ
دکتر مهرداد بهار
ص ۴۵
@vir486
شاه و شیخ و شحنه درس یک مدرس خواندهاند
قیلوقال و جنگشان هم از رهِ نیرنگ بود
#فرخی_یزدی
@vir486
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
نظامی گنجهای
@vir486
سایه
آهنگ: مجید #وفادار
شعر: بیژن #ترقی
تاریخ اجرا: بهار ۱۳۳۷
آهنگ در #سه_گاه
🔵 با توجه به بررسیها، این نخستین اثر مشترک دلکَش و بیژن ترقی به شمار میآید و پیش از سایه تاکنون ترانه دیگری از سرودههای ترقی با صدای دلکَش شناسایی نشده است.
🔵 بر حسب اطلاع، این اثر را دلکَش حوالی سال ۱۳۴۷-۴۸ بازخوانی کرده است.
من سایهای افسرده و لرزانم
افتادهام تا در پی جانانم
گر در ره بیداد او پامالم
عیبم مکن بازیچه دورانم
ای مهر درخشان ، من شام سیاهم
تو رهرو گردون ، من مانده به راهم
سرگردانم بیسامانم
از بیم تنهایی ز خود گریزانم من
از من مگریز جانا که خود پریشانم من
گر بیجان افتادم به رهگذار جانان
از این جانبازیها کجا پشیمانم من
تا حجاب چهره شب هستم بیدارم
تا نهانکننده اسرارم غمخوارم
@vir486
رستم در گفتار هم پهلوانانه برخورد میکند.
چو بشنید رستم ز بهمن سخن
پراندیشه شد مغز مرد کهن
چنین گفت کآری شنیدم پیام
دلم شد به دیدار تو شادکام
ز من پاسخ این بر بداسپندیار
که ای شیردل مهتر نامدار
هرانکس که دارد روانش خرد
سر مایهٔ کارها بنگرد
چو مردی و پیروزی و خواسته
ورا باشد و گنج آراسته
بزرگی و گردی و نام بلند
به نزد گرانمایگان ارجمند
به گیتی بدین سان که اکنون توی
نباید که داری سر بدخوی
بباشیم بر داد و یزدانپرست
نگیریم دست بدی را به دست
سخن هرچ بر گفتنش روی نیست
درختی بود کش بر و بوی نیست
وگر جان تو بسپرد راه آز
شود کار بیسود بر تو دراز
چو مهتر سراید سخن، سخته به
ز گفتار بد، کام پردخته به
شاهنامه فردوسی
تصحیح استاد خالقی مطلق
@vir486