vir486 | Неотсортированное

Telegram-канал vir486 - ویر (از رودکی تا نیما)

11422

تبلیغ و تبادل: @Rodin66 کانال‌های ادبی: @vir486 @ShearZii

Подписаться на канал

ویر (از رودکی تا نیما)

به بازیگری ماند این چرخ مست
که بازی برآرد به هفتاد دست


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

وُ لیکن سُتودان مرا از گریز
به آید، چو گیرم به کاری ستیز


سُتودان: گورخانه‌ی گبران که مردگان آنجا و آن را دخمه نیز گویند. گورستان گبران و مغان . فقیر مؤلف گوید ستودان مخفف استودان است و آن دخمه و گورستان مغان است که مردگان خود را در آنجا گذارند تا استخوان ایشان در آنجا جمع شود و بنابراین استودان و ستودان مخفف استخوان‌دان باشد.


شاهنامه فردوسی

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

وفای به عهد نزد ایرانیان بسیار مهم و فضیلت اخلاقی به حساب می‌آمد. پیران‌ویسه، فرمانده و پهلوان تورانیان در جنگ با ایران به لشکر خود چنین می‌گوید:

ز پیمان نگردند ایرانیان
ازین در کنون نیست بیمِ زیان

شاهنامه فردوسی

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

دمی با شاهنامه


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مثنوی‌خوانی


شرح دفتر نخست مثنوی، جلسه بیست و چهارم:
شرح بیت‌های ۴۷۷←۵۲۷.


شرح دکتر پورمختار


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

سرانجام مرگست، ازو چاره نیست
به من‌بر بدین جایِ پیغاره نیست

پیغاره: سرزنش، طعنه، ملامت


شاهنامه فردوسی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

منطقه‌ای که امروز شامل سه استان آذربایجان‌غربی، شرقی و اردبیل می‌شود، در ایران قدیم به‌خصوص در دورهٔ ساسانی، یکی از مراکز مهم تمدن ایرانی بوده است. وقتی که پادشاهان ساسانی به حکومت می‌رسیدند و بر تخت پادشاهی می‌نشستند، برای شکرگزاری، با پای پیاده از مدائن به آذربایجان می‌آمدند، در آتشکدهٔ آذرگشنسب که الان بقایای آن در آذربایجان هست شکرگزاری می‌کردند به خاطر اینکه به سلطنت رسیده‌اند. یا وقتی که به جنگ می‌رفتند، اول می‌آمدند در آذربایجان در آتشکدهٔ آذرگشنسب دعا می‌خواندند و شکرگزاری می‌کردند و بعد به جنگ می‌رفتند.بهرام گور وقتی به جنگ خزران در کنار دریای خزر می‌رفت، ابتدا در آذربایجان در آتشکده آذرگشسب شکرگزاری و نیایش کرد و بعد رفت و اتفاقاً فاتح هم شد. زبان آذربایجان در قدیم زبان آذری بوده است. زبان آذری یکی از زبان‌های ایرانی است؛ مثل زبان کُردی، زبان گیلکی و زبان لُری. از شاخه‌های زبان ایرانی است، ولی به علت هجوم امپراتوری عثمانی و ماندن آن‌ها برای مدتی در اینجا، زبان تُرکی آن‌ها معمول شد ولی در زیربنا همان زبان فارسی است.

حسن انوری



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

صدرالدین الهی: «برای رفع خستگی، آیا در این اواخر شعری خوانده‌اید که به معنی واقعی از آن لذت برده باشید؟»

دکتر پرویز ناتل خانلری: «یکی از دوستان، دستنویس شعری را به من داد که شاید هنوز چاپ نشده و شاعر آن را هم تازگی‌ها ندیده‌ام. اما یکی از بهترین شعرهایی است که معنای وطن را در ذهن و جان آدمی جا می‌دهد. شاعر علاوه بر شاعری، محققی دانشمند و مورد احترام من است. آقای محمدرضا شفیعی کدکنی. شعری گفته درباره‌ی جعبه‌های بنفشه‌ی فرنگی که اوایل بهار در کوچه و بازار می‌فروشند. گوش کنید:


در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشه‌های مهاجر
زيباست
در نيم‌روز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سايه های سرد
در اطلس شميم بهاران
با خاک و ريشه
ميهن سيارشان
از جعبه‌های کوچک و چوبی
در گوشه‌ی خيابان می‌آورند
جوی هزار زمزمه در من
می‌جوشد:
ای کاش
ای کاش، آدمی وطنش را
مثل بنفشه‌ها
(در جعبه‌های خاک)
يک روز می‌توانست
هم‌راه خويشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک




@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

افراسیاب


این دشمن بزرگ ایران مردی تندخوی و گناهکار و پیمان‌شکن و لجوج و بی‌رحم بود و چون خبث جبلت و شر است طبع وی خلجان( پریدن چشم) می‌یافت بهیچ پند و اندرز گوش فرا نمی‌داشت و بعواقب کار نظر نمی‌کرد. از خون برادر خود اغریرت نگذشت و او را بجرم یاوری با ایرانیان و رهانیدن پهلوانان ایرانشهر بقتل آورد و از روی پدر شرم نداشت، داماد خود سیاوش را که از اوجز پاکدامنی و درستی ندیده‌بود بنامردمی کشت. و فرمان‌ داد تا دختر او فرنگیس را موی‌کشان از درگاه وی بیرون برند و مانند جد خود تور دست بخون شاهان آلود ولی سر انجام کیفر این همه نابکاری و نامرد می گریبان جانش را گرفت و بیچارگی از میانش برد.

افراسیاب از میان پهلوانان ایران تنها از قارن و زال و از همه بیشتر از رستم هراس داشت و برای نابود کردن این پهلوان بزرگ چاره‌گر‌یها کرد، سهراب و برزو و جهانگیر را بجنگ او واداشت، بزرگترین پهلوانان توران و کشورهای مجاور را مانند اشکبوس و کاموس و پولادوند برابر او در آورد ولی این مجاهدات او بیهوده بود و سرانجام پهلوانی‌های همین مرد آواره‌اش ساخت.

افراسیاب در شاهنامه برآرنده‌ی دژی است بنام بهشت کنگ که کیخسرو او را در همانجا محاصره کرد. بهشت کنگ هشت فرسنگ بالا و چهار فرسنگ پهنا داشت. از همه جای آن چشمه‌یی می‌جوشید و بدستی از آن ویران و خارستان نبود. در این در کاخی بزرگ بر آورده بودند و افراسیاب از آن راهی زیر‌زمین ساخته و چون گرفتار محاصره کیخسرو شد از همان راه گریخته بود.


حماسه‌سرایی در ایران
نگارش دکتر ذبیح‌الله صفا
ص ۶۲۱و۶۲۲


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

در رهِ عشق وطن از سر و جان خاسته‌ایم
تا در این ره چه کند همت مردانه‌ی ما

رهی معیری”


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

اندر پادشاهی و داد

چو خسرو به بیداد کارد درخت
بگردد بر او پادشایی و بخت


فردوسی



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

خوانش شاهنامه
قانون‌مداری و گریز از مصلحت‌اندیشی

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی شاهنامه و شاید فرهنگ کهن ایرانی، این هست که در برابر کار نادرست و ناپسندیده، سکوت نمی‌کنند و هیچ‌گونه مصلحتی را در این باب روا نمی‌دارند هر چند که گناهکار از خانواده‌های بزرگ و یا حتی شاهزاده باشد.
بدون هیچ گونه تعارف و یا نادیده‌انگاری زبان به نقد و تنبیه شخص بدکار می‌گشایند و او را به سزای عملش می‌رسانند، یکی از حلقه‌های گمشده‌ی فرهنگِ کنونی ما که شخص بدکار راست راست در خیابان می‌چرخد و بر دیگران فخرش را می‌فروشد.
در داستان بیژن، وقتی گرگین بدکار به دربار کی‌خسرو بر می‌گردد، شاه او را بازخواست می‌کند و چون در سخن‌هایش استواری نمی‌بیند و به گناهش پی‌ می‌برد، هر چند که گرگین از پهلوانان بزرگ هست و سابقه‌ی ارادتی طولانی دارد امّا شاه اینگونه با او برخورد می‌کند.

اگر نیستی از پَیِ نامِ بد
وُ گر سوی یزدان سرانجامِ بد

بفرمودمی تا سرت را ز تن
بِکَندی بکردارِ مرغ اهرِمن

بفرمود خسرو به پولادگر
که بندِ گران ساز و مِسمارسر

هم اندر زمان پای کردش به بند
که از بند گیرد بداندیش پند


ادامه‌دارد..

شاهنامه فردوسی
تصحیح استاد خالقی مطلق
ج ۲، داستان بیژن و منیژه
ص ۶۵۹




@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

یا رب زِ بادِ فِتنه نگهدار خاکِ پارس
چندان که خاک را بُوَد و باد را بقا...

سعدی



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

کانال شعر و مشاعره‌ی شوکرانِ شعر
زیباترین بیت‌هارا اینجا بخوان


@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

من آزمودم مدتی بی‌تو ندارم لذتی
کی عمر را لذت بود بی‌ملح بی‌پایان تو



مولانا


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مولانا بیش از هرکس ولوله و شور در فکرِ ایرانی نهاده و فضای خروشانی بر او عرضه کرده که در این فضا، چون نیروی فَوَران کننده‌ای که در شاخه‌های بهاری است، معنی می‌خواهد لفظ را بشکافد؛
هنگام خواندن "مثنوی" و نیز "غزلیّات" این احساس به ما دست می‌دهد که قالبِ تن، گنجایشِ روحِ برجهنده را ندارد، و این تنها کتابی است که می‌شناسیم که چنین خاصیّتی داشته باشد.



محمّد‌علی اسلامی‌ نُدوشن

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفتهٔ ما می‌شنود

مولوی

@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

سخن گفتن از باده و مستی میان شاعران امری رایج بوده و هست نهایت در زبان عرفای بزرگی چون سنائی و عطار و جلال‌الدين وجه تعبیر و وسیله ایست برای ادای معانی دیگر اما خیام برخلاف آنان از باده باده می‌خواهد و در حافظ به هر دو صورت آمده گاهی وجه تعبیر است و برای بیان مقاصد دیگری بکار رفته و گاهی حقیقت آنرا می‌خواهد.

سعدی کمتر از باده‌گساری دم زده و آنچه در این باب گفته گوئی قصد انشائی در کار نبوده، صورتی ظاهر و قالبی است برای بیان شور عشق اما میان قصیده‌سرایان توصیف مجالس بزم و ستایش باده خیلی متداول هم زمینه‌ایست برای رسیدن بمدح و هم از میل غریزی خود دم می‌زنند. باده سنائی رودکی، فرخی، منوچهری حاکی از رندی و طبع مایل بخوشی آنانست قرینه و امارتی موجود نیست که جز آنچه گفته‌اند خواسته باشند. خاقانی نیز چنین بوده وصف‌های دقیق و گوناگون او از باده ستودن باده‌گساری با مدادی  بحدی‌که صبوحی و صبح مکررترین موضوعی است که از زبان وی جاری شده او را شیفته باده نشان می‌دهد ولی با این تفاوت قابل تأمل و ملاحظه که از این حیث به خیام و حافظ نزدیک می‌شود تنها عیاشی او را به باده گساری نمی‌کشاند آنرا گناه مرتکب نمی‌شود نوعی اباحه فکری از آن استشمام می‌شود و غرابت از اینجا سرچشمه می‌گیرد زیرا اوچون خیام و حافظ پا را از خط بیرون ننهاده و در دائره مقررات شرعی محصور مانده است.


خاقانی( شاعری دیرآشنا)
علی دشتی
ص ۱۹۸


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

که چون کاهلی پیشه گیرد جوان
بماند منش‌پست و تیره‌روان


فردوسی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

سرانجام خانواده‌ی زال



زال غیر از رستم و شغاد پسری دیگر بنام زواره داشت که او نیز از پهلوانان بزرگ بود. از رستم فرامرز و سهراب و جهانگیر و گشسب‌بانو و زربانو پدید آمدند. سهراب بدست پدر کشته شد اما از و فرزندی برزو نام و از برزو پسری بنام شهریار ماند. فرامرز را بهمن بکین پدر خود اسفندیار بکشت و آذربرزین پسر فرامرز را با زربانو و گشسپ‌بانو و زال و دو پسر زواره فرهاد و تخار (يا تخاره - تخوار - تخواره) پس از جنگ‌های عظیم دستگیر کرد و سرانجام همه را باشارت عم خود پشوتن بخشید مگر آذربرزین را که با خود سوی بلخ برد اما رستم تورکیلی او را در راه از بند بهمن برهاند و آذربرزین پس از رهایی جنگ‌های بزرگ با بهمن کرد و او را محاصره نمود و آخر کار صلح کردند و آذربرزین جهان پهلوان بهمن گشت. اما جهانگیر مانند سهراب جنگی با ایرانیان و برادر خود فرامرز و پدر خویش رستم کرد منتهی شناخته شد و از مرگ رست اما آخر کار دیوی او را از کوه پرتاب کرد و کشت.

حماسه‌سرایی در ایران
نگارش ذبیح‌الله صفا


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

همان نام بهتر که ماند بلند
چو مرگ افگند سوی مابر کمند

شاهنامه فردوسی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

من آزمودم مدتی بی‌تو ندارم لذتی
کی عمر را لذت بود بی‌ملح بی‌پایان تو



مولانا


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

قسمت ما نیست از صبح وطن جز تیرگی
چشم ما از سرمه‌ی شام غریبان روشن است

صائب تبریزی”



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

هر آن پادشاهی که دارد خرَد
ز گفتِ خرَدمندْ رامش برَد

به یزدانْ خردمندْ نزدیک‌تر
بداندیش را روزْ تاریک‌تر

تو چیزی مدان کز خرَد برترَست
خرَد بر همه نیکُوی‌ها سرَست

خرَد جویَد آگنده‌رازِ جَهان
که چشمِ سرِ ما نبیند نهان

شاهنامه فردوسی


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

پس سام و منوچهر با زال همداستان شدند و او رودابه را بزنی گرفت و از آندو رستم پدید آمد. زادن رستم با رنج و سختی بسیار همراه بود چنانکه پهلوی رودابه را با شارت سیمرغ بدریدند و رستم برومند را از شکم ما در بیرون کشیدند. دو دست رستم هنگام زادن پراز خون بود و بیکروزه گفتی که یکساله بود. چون رودابه بهبود یافت رستم را نزد او بردند و او از شادی گفت «برستم !» یعنی آسوده شدم! و ازینروی آن کودک را «رستم» نامیدند:

بخندید از آن بچه سرو سهی
بدید اندرو فرّ شاهنشهی

بگفتا بِرَستم، غم آمد بسر
نهادند رستمش نام پسر


حماسه‌سرایی در ایران
نگارش دکتر ذبیح‌الله صفا


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

مردم به یادگار اثرها گذاشتند
ما دست رد به سینه‌ی عالم گذاشتیم


صائب تبریزی



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

خون است دلم برای ایران
جان و تن من فدای ایران
بهتر ز هزارگونه آوای
در گوش دلم نوای ایران
خوشتر ز صفای باغ ایران
من را به نظر صفای ایران
همچون دم عیسی مسیحا
جان بخش بود هوای ایران
افسوس ز ظلم روس منکوس
تشدید شده عزای ایران
وان دشمن وحشی ستمکار
برده‌ست همه غذای ایران
وین تفرقه و نفاق اشرار
خسته دل با صفای ایران
گشته ست کنون بسی غم افزای
آن ساحت غم زدای ایران
اینک که وطن شدست بیمار
دانی چه دهد شفای ایران
یکرنگی ملت است و دولت
داروی شفای‌زای ایران

ایران عزیز را خدایی‌ست
امید کند خدای ایران
از چشم بد شریر حفظش
تا بیش شود بهای ایران
تا مسکن اجنبی‌ست کشور
حاصل نشود رضای ایران
زیبد که ستوده‌وار گویی
خون است دلم برای ایران



منوچهر ستوده


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

خوانش شاهنامه

فردوسی و قضیه‌ی دختر و پسر

پیش از هر چیز کالبدشکافی و تفتیش عقاید انسانی از هزاره‌های دور با تفکر و نگاه امروزین شاید چندان جالب به نظر نرسد، بحث‌های هنری و نقد ادبی جای خود دارد.
اما همه‌ی ما بسیاری جاها شنیدیم که فردوسی زن‌ستیز بوده‌است.
که را از پسِ پرده دختر بُوَد
اگر تاج دارد بداختر بُوَد


این بیت از زبان خود فردوسی نیست، بلکه از زبان افراسیاب پادشاه تورانیان می‌باشد در قضیه‌ی عشق و عاشقی پنهانی منیژه با بیژن.
در شاهنامه زن جایگاه اصیل و مستقل خویش را دارد، و می‌تواند نظر و افکار خود را بیان کند هر چند که مخالف شوهر و یا پدر باشد. چنان که در داستان بیژن و منیژه، منیژه عاشق مردی از کشور دشمن می‌شود.
در داستان سیاوش آنجا که افراسیاب قصد کشتن سیاوش می‌کند، فرنگیس دختر افراسیاب و زن سیاوش در برابر پدر می‌ایستد و بیت زیر را به زیبایی هر چه تمام‌تر بر زبان می‌راند.

به مرگِ سیاوش سیه پوشد آب
کند زار نفرین بر افراسیاب


که می‌بینیم‌ فرنگیس استقلال فکری و نظری خود را دارد.

ادامه‌دارد



@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

"ایران را از یاد نبریم"

به‌رغم تلخ‌کامی‌ها ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمر ما زیر بار تاریخ خم شده ولی همین تاریخ به ما نیرو می‌دهد و ما را بازمی‌دارد که از پای درافتیم. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره‌جستن بازنایستاده. دلیل زنده‌بودن ملّتی همین است. آن‌همه مردان غیرتمند، آن‌همه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف، آن‌همه سرهای ناآرام پروردۀ این آب و خاک‌اند. به تولای نام اینان است که ما به ایرانی‌بودن خود افتخار می‌کنیم.

نباید بگذاریم که مشکلات گذرنده و نهیب‌های زمانه، گذشته را از یاد ما ببرد. ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آنیم که از شکوه و غنای گذشتۀ خود الهام بگیریم. خوشبختانه ضربه‌هایی که بر سر ایران فرود آمده، هرگز بدان گونه نبوده که او را از گذشتۀ خود جدا سازد. حملۀ تازیان شاهنشاهی ساسانی را از هم فروریخت. کاخ‌ها خراب شد و گنج‌ها بر باد رفت امّا روح ایرانی مسخّر نگردید. عرب و ترک و غز و مغول و تاتار چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفرۀ ایران نشستند. اینان آمدند و رفتند بی‌آنکه بتوانند ایران را با خود ببرند. در همان زمان‌هایی که پیکر ایران لخته‌لخته شده بود و هر پارۀ آن در سلطۀ حاکم خودی یا بیگانه بود، روح او پهناور و تجزیه‌ناپذیر مانده بود. ایران واقعی تا بدانجا گسترده می‌شد که تمدّن و فرهنگ و زبان او در زیر نگین داشت. ایران همواره استوارتر و ریشه‌دارتر از آن بوده است که به نژاد یا مسلک سلطان یا خان یا فاتحی اعتنا کند. قلمرو ایران قلمرو فرهنگی بوده و تمدّن و زبان مرزهای او را مشخّص می‌داشته است.  

آبشخور: «ایران را از یاد نبریم»، محمّدعلی اسلامی ندوشن، یغما؛ سال سیزدهم، فروردین‌ماه ۱۳۳۹، شمارۀ اوّل، ص ۲-۳.


@vir486

Читать полностью…

ویر (از رودکی تا نیما)

شاهنامه از آغاز تا پایان و به ویژه افسوس فردوسی از پیروزی عرب‌ها، فروپاشی ساسانیان و ویرانی ایران هرگز خوشایند اندیشه بسته مؤمنان متعصب نبود و نیست.

حجت الاسلام امام محمد غزالی مؤلف احیای علوم دین و همشهری فردوسی نوروز را از آثار گبرکان و مجوس و خرید و فروش ساز و برگ این جشن را حرام می‌دانست تا چه رسد به داستان سالاری و سروری گبرکان و تاریخ پادشاهی و جهانداری آنان. در دوران صفویه و پس از آن نیز کسانی همین نغمه را ساز می‌کردند. در نخستین سال‌های دوران اخیر خود شاهد همین مخالفت با نوروز و جشن‌های پیوسته به آن مانند چهارشنبه سوری بوده‌ایم. همیشه نوعی نفی و انکار تمدن و تاریخ ایران باستان از جانب گروهی از علما تبلیغ می‌شد که در این میان شاهنامه بیش از هر چیز در معرض بیزاری بود یا دست کم نادیده گرفته می‌شد.
با وجود پژوهش‌های ارزشمند صد ساله اخیر از سویی کسانی در کتاب سپهبد فردوسی، شاعر را افتخار فرماندهی جنگی می‌بخشیدند و کسانی دیگر هم امروز می‌کوشند تا از حکیم ابوالقاسم فردوسی، شیخ ابوالقاسم بسازند و یا از سر نادانی و بغض به «میرزا ابو القاسم» بتازند.



ارمغان مور
شاهرخ مسکوب




@vir486

Читать полностью…
Подписаться на канал