گیلگمش مصمم به رفتن شد . او گفت : اگر شکست هم بخورم ، حداقل مرابه عنوان کسی به خاطر خواهند آورد که کوشش خود را کرده است.
خوردن جسم خدایان؟
در این بخش، بررسی ما به موضوعی بسیار حساس میپردازد که نقطه مشترک کتاب پیشین من، «الهه پنهان و درخت زندگی»، و مطالعه کنونی قرار دارد: گذشته و حال بر هم منطبق شده و آشکار میسازند . اهمیت راهبردی تسلط بر یک گونه حیات فرازمینی... ما همان چیزی هستیم که میخوریم: آیا چیزی حقیقیتر از این وجود دارد؟ آیا مصرف بخشهای جهشزا به انسان امکان میدهد غیرقابل تصور را درک کند؟آیا این فرضیه که انسان ها موجودات فضایی را می خوردند، می تواند صحت داشته باشد؟ آیا این رسم وحشیانه و در عین حال نامتعارف می تواند دلیلی بر عدم کشف بقایای اجساد موجودات فضایی باشد؟
من در الهه پنهان به عمل ربودن و شکنجه خدایان برای مصرف مایعات بازسازی کننده آنها اشاره کردم؛ اما چرا اجسادشان نه؟این پیشنهاد به گمانهزنیها و ابهامات پیرامون سرنوشت نامعلوم اجسادی که ممکن است طی هزاران سال در اشیاء پرنده ناشناس کشف شده باشند، پایان خواهد بخشید... آیا گمان میکنید تنها جوامع بدوی منزوی در اعماق جنگلهای بکر به آدمخواری میپردازند؟ در اشتباهید. این احتمال وجود دارد که نیاکان دور شما نیز درگیر این عمل بودهاند. و این تنها به منظور بقا در برابر قحطی نبود. استفاده از اجساد مردگان - هرچند این رسم بسیار باستانی به نظر رسد - هیچگاه به طور کامل در غرب منسوخ نشد. گواه این مدعا، رویه ویکتوریایی ها در مصرف مومیایی های مصری است. این مومیایی ها به اشکال مختلفی از جمله پودرهای استنشاقی، خوراکی یا مالیدنی بر روی سطوح، مورد استفاده قرار می گرفتند.
آیا به نظر شما، آنچه در اینجا رخ داده، یک اقدام مجزا و منفرد است؛ عملی شبیه به یک آیین که توسط چند فرد روان پریش و فاقد کوچکترین نشانه ای از انسانیت به اجرا درآمده است؟پیشگامان نبوغ بشری نیز به چنین اعمالی مبادرت ورزیدهاند: پاراسلسوس و لئوناردو داوینچی به منظور درمان، خون و اجزای بدن انسان را مصرف میکردند. آیا شما آغاز نقل قول بسیار معروف داوینچی را می شناسید: «ما زندگی خود را با مرگ دیگران حفظ می کنیم...»؟ اما آیا شما نتیجه گیری آن را می شناسید، که اغلب نادیده گرفته می شود: «... در یک چیز مرده، زندگی بی حس باقی می ماند که، وقتی با معده های موجودات زنده ترکیب می شود، زندگی حسی و فکری را از سر می گیرد.»
شواهد مربوط به اعمال پاپ اینوسنت هشتم، که از نظر زمانی از ما دورتر هستند، نشانگر این است که چنین آیین هایی برای صدها سال در میان برخی از نخبگان ادامه داشته است. پاپ اینوسنت هفتم در اوج تفتیش عقاید، برای درمان عوارض ناشی از حمله قلبی خود، به نوشیدن خون کودکان خردسال متوسل میشد.
این گواهی که از همان زمان رنگ و بوی سیاست داشت، نباید تنها کلیسای آن زمان را در کانون توجه قرار دهد: نوشیدن خون دیگر انسان ها هزاران سال است که بخشی از فرهنگ های بشری در سراسر جهان بوده است. در بستر تاریخ و زمان، شواهدی در مورد اسپارتیان-دوریان وجود دارد که به مصرف خون شهرت داشتند. این عمل در میان اتروسکها و همچنین رومیان تأیید شده است؛ رومیان به دلیل مصرف خون و عرق گلادیاتورها به امید سهیم شدن در قدرت آنها شناخته شده بودند. در آن دوران، یونانیان و سکاها برای سوگندهای بسیار مهم، رسم داشتند که مخلوطی از خون افراد درگیر در آن پیمان را بنوشند.
این درمان و این روشها به هیچ وجه نادر نیستند. آنها در مصرف مومیاییهای مرموز (خاور دور) و شیلاجیت (پرو و مناطق اطراف آن) بازتاب مییابند. این «درمان» در قارههایی چنان دور از هم یافت میشود که میتوان آن را به عناصر فرهنگی مشترک میان انسانها پیش از رویداد «پراکندگی اقوام» در حدود ۴۰۰۰۰ سال پیش، مرتبط دانست.
این عنصر، همانطور که انتظار میرفت، با شمایلنگاری مرتبط با «قهرمانان الهه» - شخصیتهایی که در راه نجات بشریت جان خود را فدا کرده و تکهتکه شدهاند - کاملاً مطابقت دارد. برای اطلاعات بیشتر در این مورد، خوانندگان را به کتابم «الهه پنهان و درخت زندگی» ارجاع می دهم. اگر فیثاغورس و شاگردانش نماد زنبور عسل را پذیرفتند و آن را به شکلی بسیار رازآلود با فرهنگ خود پیوند دادند، این امر نه تنها به دلیل ارتباط آن با کشاورزی، طبیعت، تعادل و غیرت بود، بلکه و مهمتر از همه به دلیل این نکته دقیق بود. در خاور نزدیک باستان و تا خاور دور، یک سنت دیرینه برای هزاران سال ادامه یافت: سنت مصرف مردگان پس از یک دوره طولانی خواباندن در عسل.
برنامه سری
هانائل پارکس
ترجمه : مهر
@thelostbook
تحلیل عملکردهای حافظه در تجربه ربایش فرازمینی
حافظه را می توان به درجات مختلفی حذف و بازیابی کرد. در طول یک بازگشت هیپنوتیزمی به تجربه ربوده شدن، فرد ربوده شده اغلب رویدادها را به خاطر می آورد، حتی اگر حافظه خودآگاه آنها غایب یا مسدود شده باشد.
اغلب، سناریوهای رویداد در «قطعات» کوچکتر، به عنوان «زیر رویدادها» مشاهده می شوند که می توانند بازیابی شده و برای بازسازی کل تجربه استفاده شوند.
روش های مختلفی برای بازیابی حافظه وجود دارد؛ روش های خاصی که استفاده می شوند، درجات مختلفی از موفقیت دارند:
1. بازگشت هیپنوتیزمی
2. کار با رویا. به خاطر آوردن، ثبت و بحث در مورد رویاها.
3. نوشتن و خوشه بندی ایده ها در تلاش برای ایجاد جریان افکار و تداعی ها. خاطرات و یادداشت ها.
4. داروهای حافظه
5. تلاش برای نقاشی و بازنمایی های بصری
6. استفاده از عملکردهای تخیل برای ایجاد راهی برای عبور از انواع مختلف انسدادها.
7. کار بر روی توسعه آگاهی و عملکردهای روانی
تحقیقات مفهوم «انسداد مضاعف» را مطرح کرده است که بر روی رویدادهایی که در طول ربوده شدن رخ می دهند، اعمال می شود. بخشی از این انسداد ممکن است به عملکردهای «رقیب» فرد گره خورده باشد، که تضمین می کند حداقل یکی از انسدادها همیشه در جای خود باقی خواهد ماند. این همچنین یک تکنیک رایج است که سیا و سایر سازمان ها از آن استفاده کرده اند. این «هیپنوتیزم تو در تو» نامیده می شود، که در آن کلیدها یا عناصر برای آزادسازی اطلاعات و حافظه ممکن است در سایر پیشنهادات و برنامه ریزی های هیپنوتیزمی «تو در تو» قرار گرفته باشند.
افراد ربوده شده ای که مستعد واکنش های عاطفی خشونت آمیز هستند، به انسداد بیشتری نسبت به کسانی که به طور منفعلانه با تجربه ربوده شدن خود کنار می آیند، نیاز دارند. به نظر می رسد که نمایش های عاطفی، سودمندی آشکار فرد ربوده شده را برای ربایندگان کاهش می دهد.
هنگامی که فرد ربوده شده در مورد جنبه های خاصی از سناریوی ربوده شدن به آگاهی دست می یابد، بیگانگان اغلب با تقویت انسدادهای قبلی حافظه، نصب انسدادهای جدید، یا حذف ردپای حافظه رویدادها از طریق ابزارهای الکترونیکی، جبران می کنند.
مسدودسازی حافظه عملی است که هم توسط موجودات فضایی و هم توسط ربودهشده انجام میشود. برای ربودهشده، این انسداد ممکن است به یک واکنش مبتنی بر بقا گره خورده باشد. برای موجودات فضایی، انسداد اغلب به منظور کاهش واکنش عاطفی از سوی ربودهشده است که این امر دستکاری فرد را آسانتر میسازد.
تحقیقات نشان داده است که افراد معمولاً میتوانند حافظه جزئی از تجربه ربایش را بازیابند. برخی عناصر، معمولاً برهنه کردن و معاینه مستقیم فرد، ممکن است به شدت مسدود شده یا به کلی حذف شده باشند.
هنگامی که تجربیات روی میز معاینه به یاد آورده میشوند، ممکن است بسیار واضح باشند و اغلب واکنشهای عاطفی را در ربودهشده برانگیزند. با گذشت زمان، واکنشهای عاطفی میتوانند بسیار پربار شوند و باید به طور مداوم توسط موجودات فضایی دستکاریکننده سرکوب شوند. احساسات و خصومتهای سرکوبشده اغلب میتوانند به زوال عمومی جسمانی فرد و احساسات خودارزشی کمک کنند.
ماتریکس دوم : ربایش و دستکاری انسانها با استفاده از فناوریهای پیشرفته
اثر: والدامار والرین
ترجمه : مهر
/channel/thelostbook
«عامل 'متاژن': متاژن یک گونه بیولوژیکی خفته در برخی از اعضای نژاد بشر (به ویژه در سیاره زمین) است، تا زمانی که لحظهای از استرس فیزیکی و عاطفی فوقالعاده آن را فعال کند [ظاهراً یک 'ژن' خودحفاظتی نهفته که قادر به تولید تواناییهای به ظاهر 'فراانسانی' در انسانهای زمین در زمان استرس شدید یا بحران است. - برانتون]. این یک محصول انرژی-شیمیایی است که در پاسخ به محرکهای نامطلوب تولید میشود. یک احتراق کروموزومی رخ میدهد، زیرا متاژن منبع بیواسترس را، چه شیمیایی، رادیواکتیو یا غیره باشد، جذب کرده و پاسخ انرژی بالقوه را به کاتالیزور تغییر ژنتیکی تبدیل میکند. هدف اصلی قدرت کاتالیزوری، غدهای در مرکز مغز انسان به نام غده پینهآل است، و ماده مغذی برای افزایش عملکرد غده پینهآل آدرنالین است. عامل متاژن توانایی قدرت سایونیک (برای بهتر یا بدتر) را فراهم میکند. «علاقه اصلی موجودات فرازمینی، به ویژه خاکستریها، درک و کنترل متاژن برای نژاد خودشان است. آنها سعی میکنند این کار را با استفاده از آزمایشهای بیولوژیکی برای ایجاد هیبریدهای انسانی-فرازمینی انجام دهند. آنها معتقدند که انسانهای سیاره زمین مرگبارترین موجودات در جهان هستند [...].»
بخشی از یادداشتهای مربوط به پروژه «کتاب آبی» که توسط برانتون در وبسایتش منتشر گردیده است
برنامه سری
هانائل پارکس
ترجمه : مهر
@thelostbook
تغذیه گونه های خزنده
به خاطر خواهید آورد که 'تخلیه' عموماً منجر به خروج تمام خون از بدن می شود. این امر در مورد سوژه، چه 'حیوان' و چه انسان، صدق می کند. خون و سایر مایعات و همچنین سایر اعضای بدن عموماً به ظروف نگهداری، یا مخازن، منتقل می شوند. گزارش های بسیاری از انسان ها در موقعیت ها و سناریوهای مختلف وجود دارد که با موجودات فضایی در تماس بوده اند، یا در غارها یا حفره ها با موجودات فضایی بوده اند، و قوطی ها یا مخازنی را دیده اند که در آنها اعضای حیوانات شناور بوده اند، و در آنها مایعی به رنگ قرمز مایل به بنفش به عنوان ماده ای برای معلق نگه داشتن تمام مواد وجود داشته است. یک مورد وجود داشت که در آن یک زن و دو فرزندش توسط موجودات از بلترو (موجوداتی که در کتاب 'پرونده ای برای یوفو' به عنوان 'SU's' از آنها یاد شده است) ربوده شدند و او حاضر به همکاری با آنها نشد، زمانی که او را ربوده و به سفینه خود برده بودند . پاسخ آنها به این عدم همکاری بسیار مستقیم بود - آنها هر دو فرزند او را کشتند. او موفق شد در یک راهرو بدود و وارد اتاقی شد که در آن یک مخزن پر از مایع قرمز و اعضای بدن انسان و حیوان را دید. او مخزن دیگری از همان نوع را دید که در آن مایع در حال هم زدن بود، و همانطور که به داخل مخزن نگاه کرد، می توانست موجودات خاکستری را ببیند که بالا و پایین می روندو با خودشان حرف می زنند، و مواد مغذی را از طریق پوست خود جذب می کنند. همچنین از کلر در مخازن برای کمک به حفظ مایع از تجزیه سریع استفاده می شود. این موجودات قرن هاست که انسان ها را ربوده اند - این موجودات زمین را به عنوان یک مزرعه بزرگ می بینند، و اساساً انسان ها را پرورش داده و برداشت کرده اند و ظاهراً انسان ها را می ربایند تا آنها را به سیاره خود بازگردانند و در آنجا در نوعی سناریوی پرورش انسان، آنها را پرورش دهند.
اگر تاریخ باستان را مطالعه کنید، درخواهید یافت که قربانی کردن فرزندان توسط انسانها برای 'خدایان'شان، به ویژه در زمان بعل، امری رایج بوده است. این فرآیند هنوز هم، به خصوص در برخی از آیینهای شیطانی، امروزه اتفاق میافتد. دلیل وقوع این اعمال این بود که کودکان به نژادهای بیگانه داده میشدند. 'خدایان' باستانی عهد عتیق موجوداتی با ماهیتی کاملاً متفاوت از گونه انسانی بودند. اینها همان موجوداتی بودند که شهرهای سدوم و عموره را نابود کردند، زیرا از 'آمیزش' مردم خود با انسانها خوششان نمیآمد و تصمیم گرفتند که انسانها بیش از حد مزاحم هستند. داستانهای ذکر شده در عهد عتیق به مطالعات باستانشناسی دیگری که در فرهنگهای دیگر یافت شدهاند، مرتبط هستند. فرهنگهای بابلی، اکدی، سومری، اور و مصری همگی داستانهایی دارند که به داستانهای عهد عتیق اضافه کرده و آنها را روشن میکنند. این داستانها، همانطور که در ادامه این کتاب اشاره خواهد شد، نشان میدهند که موجوداتی که به عنوان 'خدایان' به تصویر کشیده شدهاند، در واقع بیگانگان فضایی بودهاند. معمولاً این 'خدایان' خواستار قربانیهایی از نوع انسانی بودند. در اینجا ما به دورهای بیش از ۱۲۰۰۰ سال پیش اشاره میکنیم، اما این عمل ادامه یافته است.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد آیین عشای ربانی (خوردن نان به نشانه بدن) بازتابی از آیینهای پیشین است که در آن موجودات فرازمینی از بدن انسانها تغذیه میکردند یا از انرژیهای آنها بهره میبردند. عبارت «غذای خدایان» با درک این عوامل معنای جدیدی پیدا میکند. «شهد واقعی خدایان» که به نظر میرسد موجودات فرازمینی درگیر، آن را بسیار ارزشمند میدانند، مادهای است که از انسانهای تازه کشته شده به دست میآید. این ماده در لحظه مرگ توسط افزایش شدید آدرنالین تولید میشود. این افزایش آدرنالین در بدن در پایه مغز (ساقه مغز) تجمع مییابد و موجودات فرازمینی از این ماده تغذیه میکنند، گویی که نوعی داروی نهایی برای گونه خاص آنهاست. این ماده در کودکان انسانی بیشترین قدرت را دارد.
گونههای خزنده همان موجوداتی هستند که در گذشته تأثیر زیادی بر تاریخ زمین داشتهاند. این گونههای خزندهای بودند که در داستان باغ عدن به عنوان مار به تصویر کشیده شدند. موجوداتی که در ابتدا در آفرینش گونه هوموساپینس مشارکت داشتند، این موجودات (انسانها) را که از نظر ژنتیکی به تصویر خود مهندسی کرده بودند، پس از «اخراج» از «باغ عدن» در منطقهای که در حال حاضر لبنان و سوریه است رها کردند. تحقیقات نشان میدهد که «باغ عدن» در ابتدا یک مجموعه آزمایشگاهی در مریخ بود که توسط گروهی از موجودات به نام یهوه اداره میشد، که به نظر میرسید توسط انسانهای پلیادی به عنوان یاغیان فضایی تلقی میشدند.
ماتریکس دوم : ربایش و دستکاری انسانها با استفاده از فناوریهای پیشرفته
اثر: والدامار والرین
ترجمه : مهر
@thelostbook
- سطح ۴:
فرمانده ایکس، همکار شایسته جان لیر، در سال ۱۹۹۰، یعنی یک سال پیش از برانتون، توضیح میدهد: «مطالعات سطح چهارم دولسه شامل تحقیقات بر روی هاله انسانی، و همچنین تمامی جنبههای رویا، هیپنوتیزم، تلهپاتی و غیره است. آنها میدانند چگونه بدن بیوپلاسمیک (انسان) را دستکاری کنند. آنها میتوانند ضربان قلب شما را با 'امواج دلتای' عمیق کاهش دهند، شوک استاتیک القا کنند، و سپس از طریق یک پیوند مغز-کامپیوتر بازبرنامهریزی نمایند. آنها میتوانند دادهها و واکنشهای برنامهریزی شده را به ذهن شما وارد کنند (تزریق اطلاعات - 'کتابخانه رویاها')». این سطح شامل مخزنی حاوی کالبدهای «اثیری» یا ارواح است: «[...] در این سلولهای سطح چهارم است که جوهر زنده قرار دارد. این جوهر همان چیزی است که شما آن را 'روح' [گرفته شده و بیجسم شده] یا... 'کالبد اثیری' مینامید.»
سطح 6:
«تالار کابوسها»؛ حضور موجودات فرازمینی؛ مکانی اختصاص یافته به برنامههای اصلاح ژنتیکی؛ این سطح دارای یک زرادخانه امنیتی و یک زرادخانه نظامی اختصاصی و همچنین یک ژنراتور است. این ژنراتور بیش از 60 متر ارتفاع دارد و دارای یک دستگاه پالس الکترومغناطیسی دو سطحی است که میتواند یک کلون کامل ایجاد کند. این کلونها دارای حافظههای مشترک با کلون اصلی هستند. این سطح از نظر ارتفاع، طبقات 5 تا 6 را پوشش میدهد و پنج درب ورودی آن با یک «منطقه حائل» پیشبینی شدهاند. هر یک از این پنج ورودی دارای دربهای دوتایی هستند که «مناطق حائل» را احاطه کردهاند (قطعاً هواگیرها). این طبقه دارای یک خروجی اضطراری ویژه است:
«به صورت محرمانه، این تحقیقات سالهاست که در آزمایشگاههای دولسه ادامه دارد. سطح ۶ دولسه به صورت خصوصی 'تالار کابوس' نامیده میشود و مرکز آزمایشگاههای ژنتیکی است. گزارشهای کارگران [CR-24/ZM 52-Files VII] که آزمایشهای عجیب و غریب را مشاهده کردهاند، به شرح زیر است: 'من انسانهایی با چندین پا دیدم که ظاهری نیمهانسان، نیمهاختاپوس داشتند. همچنین انسان-خزندگان، و موجودات پشمالویی که دستهایی شبیه انسان داشتند و مانند یک نوزاد گریه میکردند، این موجودات کلمات انسانی را تقلید میکردند، و همچنین ترکیبی عظیم از مارمولکها [و] انسانها در قفسها. ماهیها، فکها، پرندگان و موشهایی وجود دارند که به سختی میتوان آنها را به این گونهها مرتبط دانست. چندین قفس و مخزن از انساننماهای بالدار، موجودات گروتسک شبیه به خفاشهایی به ابعاد تقریباً یک تا دو متر. موجوداتی شبیه به گارگویلها و دراکو-رپتوئیدها'» -
«سطح ۶ به صورت خصوصی 'تالار کابوس' نامیده میشود. این سطح میزبان آزمایشگاههای ژنتیک است. در اینجا آزمایشهایی بر روی ماهیها، فکها، پرندگان و موشها انجام میشود که به طور قابل توجهی از ظاهر اصلی خود تغییر یافتهاند. انسانهایی با چندین دست و چندین پا و چندین قفس (و مخزن) از موجودات انساننمای شبیه به خفاش [...] با قدی تا دو متر وجود دارند. فرازمینیها چیزهای زیادی در مورد ژنتیک به انسانها آموختهاند، موضوعاتی هم مفید و هم خطرناک».
'...اتاق ژنراتور [الکترومغناطیسی] تقریباً 60 متر قطر دارد. این اتاق دایرهای شکل، سطوح پنجم و ششم (بال غربی-جنوبی دورافتاده) را پوشش میدهد. در اینجا ژنراتور مغناطیسی شدید قرار دارد. یک 'منطقه حائل' از جنس سرامیک و لاتکس به ضخامت یک متر و بیست سانتیمتر در تمام جهات وجود دارد. پنج ورودی (به علاوه یک دریچه خروجی در سطح ششم) در هر سطح وجود دارد. هر دروازه دارای یک درب دوتایی است (یکی در خارج از حائل و یکی در داخل حائل). امنیت بسیار مهم است. نگهبانان مسلح به طور مداوم گشتزنی میکنند و علاوه بر مناطق حساس به وزن، دستگاههای اسکن اثر دست و چشم نیز وجود دارد. هیچ فردی با سطح پایینتر از 'اولترا 5' اجازه نزدیک شدن به دروازهها را ندارد. در اینجا دستگاهی قرار دارد که انتقال اتمها را تأمین میکند. هیچ اطلاعاتی برای پرسنل با سطح 'اولترا 7' یا پایینتر (من 'اولترا 7' بودم) در دسترس نیست' [ ...].» -
وجود موجودات فرازمینی، وجود بیمارستانی که در آن بهویژه میتوان زایمان انجام داد، مکانی برای منجمدسازی (کریوژنیک) و ذخیرهسازی بدنهای فرازمینی، هیبریدی و انسانی. برخی از این بدنها همچنین نسخههای کپیشدهی حافظهی «اصلی» خود را دریافت میکنند. برخی از انسانهای آزمایششونده در این مکانها موضوع آزمایشهایی هستند که تمام اصول اخلاقی را به چالش میکشند، و این امر به وقوع «جنگهای دولسه» منجر شده است.
برنامه سری
هانائل پارکس
ترجمه : مهر
@thelostbook
حقیقت، از تخیل هم وحشتناکتر است.
از نظر من، تغییر واقعی آگاهی فقط زمانی ممکن خواهد شد که بشریت بداند از کجا آمده است و درک بهتری از جایگاه خود در جهان و همچنین منبع تمام چیزهایی که آن را "خدا" مینامیم، داشته باشد. بشر از سپیدهدم تاریخ از این نگرش جدا افتاده است.
آنتون پارکس
کتاب عدن
ترجمه تات
بازبینی : مهر
@Buyingbook
تهیه از :
@nibiru01
همسر لوط به پشت سرش نگاه می کند و تبدیل به سنگ می شود .
@thelostbook
بلدسو کیست و چه اهمیتی دارد ؟
مستند یوفوی خدا به سوالات شما پاسخ خواهد داد ؟
👇👇👇👇
حضور اشیاء پرنده ناشناس (UFO) در طول جنگ ویتنام از اهمیت بسزایی برخوردار بوده و این پدیده همچنان در آن منطقه ادامه دارد. بسیاری از دستگاههایی که بدون اطلاعات دقیق بهعنوان اشیاء پرنده ناشناس یا هلیکوپترهای دشمن شناسایی شده بودند، توسط هر دو طرف درگیری سرنگون شدند. با این حال، تلاشها برای رفع طبقهبندی اسناد، اطلاعات بیشتری درباره مشاهدات سربازان آمریکایی در دوره اشغال ویتنام ارائه میدهد. اسناد طبقهبندیشده مرتبط با «دانههای اژدها» نشاندهنده رمز عملیات اعزام پهپادهای آمریکایی بر فراز ویتنام در دهه ۱۹۶۰ (با نام رمز «دریاچه آبی») است. بهطور دقیقتر، حضور دستگاههایی مانند پهپادها - که تصاویر و اطلاعات حساس آنها همچنان محرمانه باقی مانده است - از اشاره به ماموریتهای بازیابی دستگاههای سقوطکرده در خاک ویتنام استنباط میشود. برای خوانندگان آگاه پوشیده نیست که اصطلاح «آبی» بهطور مکرر در بسیاری از ماموریتهای مرتبط با اشیاء پرنده ناشناس بهکار رفته است. در اصطلاحات نظامی ایالات متحده، رنگ آبی به عوامل و سازههای «دوست» اختصاص یافته است.
همانطور که انتظار میرفت، هلیکوپترها، به دلیل قابلیت جابجایی و پنهانکاری آسان، مسئولیت ماموریتهای خطرناک جستجوی هواپیماهای سقوطکرده را بر عهده گرفتند: جان لیر هم در این نوع عملیات دخیل بود. با استفاده از پهپادهای ابتدایی مانند "شاهد- ۱۳۱" یا RQ-170 "سنتینل!" (که لاکهید مارتین هم نامیده میشود)، ایالات متحده به طور مرتب برای برنامه "دانههای اژدها" درخواست پشتیبانی لجستیکی میکرد: بسیاری از دستگاهها (پهپادها، هواپیماها و غیره) توسط دشمن هک میشدند، ارتباطات رمزگشایی میشد یا بدتر از آن، دستگاهها رهگیری و فناوری آنها توسط طرف مقابل مطالعه و کپی میشد. اسنادی که عمداً با خطوط سیاه بزرگ سانسور شدهاند، مانع از کشف روش مورد استفاده توسط دانههای اژدها میشوند. تنها یک چیز قطعی است: رهگیری پهپادها متوقف شد و رمزگشایی مکالمات رمزگذاریشده آمریکاییها نیز متوقف شد...
شرکت نورثروپ، سازنده اصلی پهپادهای RQ-170 «سنتینل!» (با نام مستعار لاکهید مارتین)، متهم شد که خدمات خود را به دولت آمریکا گرانتر از حد معمول ارائه کرده و آگاهانه دستگاههای معیوب تحویل داده است، و همچنین این دستگاهها را در ماموریتهای «فوق سری» شنود کرده است. این جزئیات بسیار مهم است، زیرا در اصل، هواپیمای B2 (با نام مستعار RQ-170 لاکهید مارتین) یک «عملیات سیاه» بود. «عملیات سیاه» عملیاتهای مخفی و پنهانی هستند که به غیرنظامیان یا شرکتهای خصوصی یا گروههای شبهنظامی واگذار میشوند. تامین مالی چنین پروژههایی از طریق «صندوقهای سیاه» انجام میشود. این مورد در مورد برخی از عملیاتهای «MK-Ultra» نیز صدق میکرد، همانطور که قبلاً در اسناد طبقهبندیشده ارائه شده در این کتاب نشان داده شد (به شرح تصویر شماره 11 مراجعه کنید) . در سال 1984، یک کارمند شرکت نورثروپ توسط دادگاههای آمریکا به جرم انتقال عمدی اطلاعات محرمانه در مورد این دستگاهها - و همچنین سایر پروژههای مخفی - به اتحاد جماهیر شوروی به حبس ابد محکوم شد. یک محکومیت تاریخی دیگر در سال 2005، با دستگیری یکی از مهندسان اصلی توسعهدهنده همین دستگاه رخ داد: این فرد ابتدا در نورثروپ و سپس در آزمایشگاه ملی لس آلاموس آمریکا کار کرده بود. این نکته آخر بسیار مهم است وقتی بدانیم که این آزمایشگاه تا چه حد در مرکز «افشاگریهای» منتشر شده توسط جان لیر اهمیت دارد.
برنامه سری
هانائل پارکس
ترجمه : مهر
پی نوشت اول : در متن کتاب نام پهباد شاهد131 دقیقا Shahed-131 نوشته شده که خیلی عجیب هست .چون شاهد دقیقاً یک نام فارسی هست و اکنون ایران پهبهادهایی با نام شاهد تولید می کند .
پی نوشت دوم : پرونده مهندس نوشیر گوادیا، از طراحان کلیدی بمب افکن رادارگریز B2، مطرح است که به اتهام افشای اطلاعات فنی و استراتژیک این جنگنده، که جزو اسرار نظامی ایالات متحده محسوب می شد، به کشورهای آلمان، چین، اسرائیل، ایران، هند و سوئیس تحت پیگرد قانونی قرار گرفت.
@thelostbook
جان لیر در طول دوران حرفهای خود تلاش کرد تا جنایات ادعایی گروه مخفی و مرموز MJ12- را افشا کند. آیا این گروه مخفی که در سال 1947 از دانشمندان، فرماندهان نظامی و سیاستمداران مختلف تشکیل شده بود، در طول جنگ در خاک ویتنام آزمایشهایی انجام داده است؟ اگر چنین است، عملیات آنها بر روی کدام طرف متمرکز بود؟ جنگ ویتنام نه تنها در عرصه مادی، بلکه در ذهنها نیز ؛ هم در طرف سربازان آمریکایی و هم ویتنامی، صرف نظر از اینکه در کدام جبهه بودند جریان داشت. اعمال وحشیانهای توسط سربازان «موش» و دیگر گردانهای «ویژه» انجام شد. آیا این جنایات با آگاهی کامل انجام شدهاند یا تحت تأثیر موادی که بدون رضایت افراد به آنها داده شده بود؟ شایعات معاصر و بعدی زیادی از حضور یوفوها، آثار باستانی مرموز و حتی موجودات فضایی که در کنار یکی از طرفین میجنگیدند، حکایت داشت. ما خواهیم فهمید که اسنادی وجود دارد که میتواند بخشهایی از حقیقت را در برخی از این ادعاها تأیید کند...
برنامه سری
هانائل پارکس
ترجمه : مهر
@thelostbook
محوطه باستانی چغازنبیل در استان خوزستان ایران، بقایای شگفتانگیزی از تمدن باستانی ایلام را در خود جای داده است. یکی از برجستهترین بخشهای آن، زیگورات چغازنبیل است که در این ویدئو به نمایش درآمده. این زیگورات در قرن سیزدهم پیش از میلاد توسط پادشاه اونتاشنپیرشا به افتخار خدای اینشوشیناک ساخته شد و حتی پس از تخریب شهر توسط پادشاه آشوری آشوربانیپال در قرن هفتم پیش از میلاد، همچنان یکی از بهترین زیگوراتهای حفظشده در جهان است. این سازه که بهصورت یک هرم پلهای با تراسهای مسطح طراحی شده، نمونهای خیرهکننده از معماری باستانی است.
/channel/thelostbook
به گروه گفتم: در یکی از داستانهای معروف شرلوک هولمز، سرنخ حل معمای قتل این سؤال بود که چرا سگ سرو صدا نکرد؟ همین سؤال باید درباره ناپدید شدن مقدسترین یادگار خروج و ده فرمان پرسیده شود: چرا وقتی قدسالاقداس دیگر صندوق عهد را در خود نداشت، هیاهو و فریادی برپا نشد؟ وقتی تبعیدیها از بابل بازگشتند تا معبد دوم را بسازند، نبود صندوق امری بدیهی تلقی شد. انگار همه کسانی که در جریان بودند، میدانستند که نبود آن اشکالی ندارد، جایی دیگر در امان است.
ادامه دادم: این ما را به روایت دیگری درباره خروج صندوق از قدسالاقداس میرساند. این روایت میگوید که صندوق با رضایت کاهنان به معبدی مشابه در یک سکونتگاه یهودی در جزیره الفانتین در مصر علیا منتقل شد. اشارات کتاب مقدس نشان میدهد که ممکن است یرمیای نبی در انتقال صندوق به مکانی امن در خارج از کشور دخیل بوده باشد؛ برخی ارجاع یسعیا نبی به محرابی برای یهوه «در میان مصر» را به معبد الفانتین ربط میدهند. این روایت برایم جذاب است، چون این جزیره در مصر باستان با خدای خالق خنوم، همان پتاه، همان انکی سومری مرتبط بود.
با کنار گذاشتن همه این روایتها و گمانهزنیها، گفتم که نمیتوان واضحترین اظهارنظر کتاب مقدس را نادیده گرفت. این همان اظهارنظر درباره یوشیای پادشاه یهودا است. تلمود بهوضوح میگوید که صندوق توسط او «در جای خود»، «زیر چوبها» مخفی شد. این نشان میدهد که صندوق از معبد جابهجا نشد، بلکه «در جای خود» مخفی شد، اما «زیر چوبها» در حفره زیر صخره، با کف چوبی پنهان شده بود!
بنابراین، نتیجه گرفتم که برای حل معمای ناپدید شدن صندوق، باید غار و دیگر حفرههای احتمالی زیر صخره در قدسالاقداس بررسی شوند. بهصورت نیمهشوخی پرسیدند: انتظار نداشتی بری اونجا و صندوق رو پیدا کنی؟ گفتم نه، اما از کتاب مقدس ابعاد صندوق بدون سازه بالدار کروبیان را میدانیم. خود صندوق کمی بیش از چهار فوت در دو و نیم در دو و نیم فوت بود. برای خارج کردنش، حداکثر به دهانهای کمی بیش از چهار فوت نیاز بود یا اگر از پهلو حمل میشد، کمتر از سه فوت. این چیزی بود که میخواستم بررسی کنم—پهنای مسیر اول (پلهها) و دهانه بعدی (دهانه پارچهپوش) چقدر بود.
همه با هم فریاد زدند: خب؟
گفتم تا جایی که دیدم، صندوق میتوانست از هر دو دهانه عبور کند. آیا منظورم این بود که جایی در حفره بعدی یا سوم، صندوق عهد هنوز مخفی است؟ پاسخ دادم که جواب ممکن است در دروازه مخفی تونل دیوار غربی و حفره بزرگ پشت آن باشد. آیا این به حفرهها یا غارهای زیر صخره مقدس متصل است؟ اگر متصل باشد، صندوق میتوانست از کوه معبد قاچاق شده باشد؛ اگر نباشد، ممکن است هنوز آنجا، در حفره دوم، باشد.
برخی از گروه پرسیدند: پس محل صندوق هنوز یک معما است؟ تأیید کردم: بله، همینطور است؛ اما تنها معما نیست. معمای دیگر، بلوکهای سنگی عظیم است. برای من شکی نیست که چه کسی این کار را کرد؛ باید آنوناکی بوده باشند. برای من شکی در زمان آن نیست—باید وقتی بوده که کوه بهعنوان مکان مرکز کنترل ماموریت جدید، DUR.AN.KI جدید، انتخاب شد. برای من سؤال این است که چرا؟ آیا سکوهای کوه معبد یک محل فرود بود، کوچکتر از بعلبک اما نیازمند این تکیهگاههای عظیم در دیوار غربی؟ آیا فقط برای محافظت از یک حفره خالی ساخته شده بود؟ یا برای محافظت از چیزی که قرار بود پشت این بلوکها باشد، شاید ابزارهایی که آسمان و زمین را به هم متصل میکردند؟
کسی پرسید: آیا روزی خواهیم دانست؟
قبل از پاسخ دادن تردید کردم، چون مطمئن نبودم چگونه به این سؤال ساده جواب دهم. در نهایت گفتم: روزی خواهیم دانست.
@thelostbook
محمود ما را به خروجی دیگری از کوه معبد برد که فقط توسط مسلمانان استفاده میشد و به محله مسلمانان منتهی میشد. او با چشمکی گفت: اینجوری بهتره.
وقتی از او تشکر کردم، دوباره دستم را که دراز کرده بودم نگه داشت. پرسید: «چیزی بهم نمیدی؟» یک اسکناس صد شِکِلی درآوردم. او اخمی کرد انگار کافی نیست، اما آن را گرفت و تشکر کرد.
به عربی به او گفتم: «السلام—خداحافظ و صلح با تو باشد»، و من و والتر رفتیم.
آن شب، در جلسه توجیهی که تجربیات پرماجرای روز را مرور میکرد، برای گروه تعریف کردم که چه اتفاقاتی در گنبد صخره و غار زیر صخره رخ داد.
از من پرسیدند چرا بازگشت به آنجا اینقدر مهم بود؟ چرا دیدن اینکه آیا حفره یا غاری زیر آن غار، زیر صخره، وجود دارد یا نه، اهمیت داشت؟
توضیح دادم که این غار میتواند کلید معمای ناپدید شدن صندوق عهد باشد. میدانیم که معبد ساختهشده توسط سلیمان بهوضوح برای نگهداری صندوق عهد طراحی شده بود، هم بهعنوان نمادی از حضور خدا و هم برای حفاظت از دو لوح قانون که نشاندهنده عهد خدا با قوم برگزیدهاش بودند. این صندوق، علاوه بر اینکه بهعنوان دستگاه سخنگو یا ابزار ارتباطی برای دستورات خدا به موسی در طول خروج از مصر عمل میکرد، بهعنوان یک ابزار معجزهآسا نیز کار میکرد که آبهای رود اردن را برای اسرائیلیها شکافت و دیوارهای اریحا را فرو ریخت. این مهمترین، مورد احترامترین و مقدسترین شیء در معبد بود، که بهمراتب از همه ظروف، اشیاء و وسایل آیینی ساختهشده توسط انسان که در معبد قرار داشتند، مهمتر بود. و سپس ناپدید شد!
اسناد کتاب مقدس و مصری گزارش میدهند که اورشلیم مدت کوتاهی پس از مرگ سلیمان توسط فرعون شیشاک (یا ششنک) مورد حمله و غارت قرار گرفت. اما هیچکدام از این اسناد (اسناد مصری روی دیوارهای معبد بزرگ در کارناک است) به صندوق در میان غنایم اشاره نمیکنند. حدود چهار قرن بعد، اورشلیم توسط نبوکدنصر بابل مورد حمله و غارت قرار گرفت، اما باز هم در فهرست دقیق اشیاء غارتشده، نامی از صندوق برده نشده است. در زمان تخریب معبد دوم توسط رومیها نیز آنجا نبود—مهمترین و مقدسترین شیء که از معبد به رم برده شد، شمعدان هفتشاخه بود که روی طاق تیتوس در رم به تصویر کشیده شده است . پس صندوق عهد کی ربوده و چگونه غیبش زد؟
وقتی این سؤال را از گروه پرسیدم، قصد داشتم صرفاً یک سؤال باشد، اما یکی از گروه گفت: «میگویند به اتیوپی برده شده، کتابی دربارهاش هست.
خب، بله، تأیید کردم. طبق این روایت، ملکه سبا پس از بازگشت به اتیوپی فرزندی از پادشاه سلیمان به دنیا آورد. این پسر، منلیک، سپس به اورشلیم به دیدار پدرش رفت، جایی که صندوق عهد را دزدید و با خود به اتیوپی برد. سنت مسیحی اتیوپی معتقد است که این شیء مقدس از آن زمان تاکنون در شهری به نام آکسوم، در کلیسایی که فقط نگهبان کلیسا و کاهن اعظم به آن دسترسی دارند، نگهداری شده است. این داستان ادعا میکند که سلیمان فرزندی داشته و مکانی مخفی برای صندوق وجود دارد که هرگز بهصورت عمومی دیده یا به محققان نشان داده نشده است.
مشاهده کردم که هرچند این داستان به نظر غیرمحتمل میآید، با دو مشکل دیگر هم روبروست. یکی اینکه سبا، سرزمین ملکه، در جنوب شبهجزیره عربستان است، نه در شرق آفریقا. دیگری اینکه تلمود، مجموعه بحثهای خاخامی باستانی، بهوضوح بیان میکند که صندوق توسط پادشاه یوشیا (۶۴۱–۶۱۰ قبل از میلاد) بهعنوان اقدامی احتیاطی در برابر حمله پیشبینیشده بابل مخفی شده بود. پسر ادعایی سلیمان تا آن زمان باید بیش از چهارصد سال سن داشته باشد!
( نظر زکریا سیچین درست که صندوق عهد در اتیوپی نیست . لارنس گاردنر در کتابش رازهای گمشده صندوق مقدس این موضوع را افشا می کند که صندوق عهد اتیوپی وجود خارجی نداشته و فقط برای جذب توریست به این شایعه دامن زده شده . م )
@thelostbook
چرا ربایندگان بیگانه اصرار دارند که فرد موقع انجام آزمایش ها هوشیار باشد و فرد را بیهوش نمی کنند که از همان ابتدا چیزی در حافظه اش ثبت نشود تا نیازی به عملیات پیچیده مسدود سازی حافظه نباشد ؟
آیا برای بیگانگان خود واکنش طبیعی فرد به فرایند اسیر شدن و آزمایش ها مهم است ؟
احتمالا چنین است .
/channel/thelostbook
افراد ربودهشده به دستههای مختلفی تقسیم میشوند.
مشاهده شده است که انسانهای مؤنثی که ربوده شده و به عنوان منبعی برای تولید مثل هیبریدی ( آمیزتباری ) مورد استفاده قرار میگیرند، عموماً در دو دسته کلی تولید مثل قرار میگیرند:
(۱) آن دسته از مؤنثهایی که نسبتاً جوان هستند و میتوانند تخمکهای با کیفیت برتر تولید کنند. موجودات فرازمینی تشخیص دادهاند که تخمکهایی که توسط انسانهای مؤنث «آزاد» و بدون محدودیت پرورش مییابند، از کیفیت بهتری برخوردارند. این مؤنثها پس از هر ربایش، ربوده شده و به محل مبدأ خود بازگردانده میشوند.
(2a) آن دسته از زنان که در حال پیر شدن هستند (چه به صورت طبیعی و چه به دلیل فشار جسمانی ناشی از برنامههای بیگانه). مشاهده شده است که زنان انسانی در اسارت تعداد بیشتری تخمک تولید میکنند، اما کیفیت آنها پایینتر است. این زنان در نهایت تا زمان مرگشان در تأسیسات زیرزمینی نگهداری میشوند. بسیاری از ربودهشدگان اتاقهای زیرزمینی را مشاهده کردهاند که صدها زن در آنها حضور دارند و همگی "به سیستم متصل" هستند. حالات چهره این زنان از وحشت خاموش تا نگاه خالی و بیروح متغیر بوده . برخی از آنها به نظر میرسید که بیش از دوره سهماهه معمول پرورش آزمایشگاهی باردار باشند. چنین منطقهای در نوادا وجود دارد و دارای سیستمهای امنیتی است که میتوانند حضور ناظران در تراکم اختری را از طریق نوسانات مغناطیسی ناچیز تشخیص دهند.
همچنین کشف شده است که ربودهشدگانی که بخشی از برنامه پرورش هیبریدی هستند و مقاومت ذهنی بیش از حدی از خود نشان میدهند، اغلب به طور دائم ربوده میشوند تا زندگی خود را در وضعیتی شبیه به «لوله آزمایش» – در حالت تعلیق – سپری کنند. دو جنبه اصلی کیفیت مواد ژنتیکی که بیگانگان به دنبال آن هستند، به نظر میرسد هم به استعدادهای ذهنی/روانی و هم به استعدادهای فیزیکی موجود در ژنتیک فردی مرتبط باشد. هر دو کیفیت به جنین منتقل میشوند، بنابراین به نفع بیگانگان است که زن انسانی در وضعیتی غیر اسیر باشد تا فرزندان بهتری تولید کند.
تجربیات ربایش که به نظر میرسد در طول چندین زندگی ( تناسخ های متعدد ) رخ دادهاند، در چندین مورد بررسیشده مشاهده شدهاند. بر اساس آنچه گریها ( خاکستری ها ) به برخی از ربودهشدگان گفتهاند، افراد در این دسته برای گریها بسیار ارزشمندتر از کسانی هستند که مشارکتشان به زندگی فعلی محدود میشود. ما حداقل دو مورد را میشناسیم که در آنها ربودهشده از ربایش خود در زندگی قبلی و همچنین در زندگی فعلی آگاه است. در هر دو مورد، زندگی قبلی در اروپا و در دوران آزار و اذیت یهودیان توسط نازیها اتفاق افتاده است. آن دوران و مجموعه شرایط ، ممکن است نقطهای بوده باشد که ربایش انسانها در مقیاس وسیع آغاز شده است. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان میدهد رشد روانی در برخی افراد ممکن است با تحمل بلندمدت آنها در برابر سوءاستفاده روانی توسط گریها نسبت معکوس داشته باشد.
ماتریکس دوم : ربایش و دستکاری انسانها با استفاده از فناوریهای پیشرفته
اثر: والدامار والرین
ترجمه : مهر
/channel/thelostbook
ساکنان انسانی-نظامی لباسهای غیرنظامی با نمادی که نشاندهنده پایگاه است، به تن میکردند: یک مثلث با نوک رو به پایین و یک t در مرکز. ارتباط با موجودات فرازمینی از طریق یک زبان مشترک، یعنی ائوشو، صورت میگرفت. برانتون در این باره به پاسخی از توماس ادوین کاستلو اشاره میکند:
«[ ... ] به غیر از انگلیسی، تنها زبانهای دیگری که من صحبت میکنم اسپانیایی و ائوشو، زبان مشترک [فرازمینی] است که در دولسه صحبت میشود. من به اسپانیایی مسلط هستم و ائوشو را به اندازهای میدانم که از مشکلات جلوگیری کنم. کمی پس از اولین انتقال من به دولسه، یک دوره فشرده ائوشو را گذراندم. هر کسی که قصد دارد بیش از یک هفته در این پایگاه کار کند، بهتر است اصول آن را بیاموزد. در غیر این صورت، باید منتظر یک اسکورت برای جابجایی باشد. تمام علائم این پایگاه به این زبان نمادین جهانی شناخته شده نوشته شدهاند. ائوشو برای یادگیری منطقی و آسان است».
آنتون پارکس بیش از بیست سال است که بر روی پیشا-سومری، یک گویش جهانی که به او امکان ترجمه صدها کلمه از زبانهای باستانی مختلف سیاره را داده است، کار میکند. او به من گفت که E-Ù-SU به معنای واقعی کلمه «گفتار لانه» است، بنابراین یعنی «زبان مخفیگاه». آیا این فقط یک تصادف است؟ آنتون پارکس همچنین علاقه تقریباً وسواسگونه جری زایتلین و مالو، همسرش، - عوامل سابق که برای NSA کار میکردند - را به رمزگشاییهای او با استفاده از پیشا-سومری ر ابرای من تعریف کرد ... آنتون پارکس بارها نشان داده است که این زبان با یک نژاد انسان-خزندهنما مرتبط است، همانطور که ده لوح میخی سومری که او برای اثر خود، عدن - نسخه سومری پیدایش (2011) ترجمه کرده است، این موضوع را نشان می دهند
برنامه سری
هانائل پارکس
ترجمه : مهر
@thelostbook
ویلیام کوپر، متولد ۱۹۴۳، فردی عادی نبود. او که از کهنهسربازان ویتنام و نیروی دریایی بود، به بسیاری از اسناد طبقهبندیشده دسترسی داشت و تا دهه ۱۹۸۰، اطلاعاتی درباره شبکه ایلومیناتی، داستانهایی از یوفوها، پایگاههای مخفی، و دولتی که دستورکارهای آشکار بیگانگان را پنهان میکرد، افشا مینمود. افشای اسناد او در سال ۱۹۸۹ درباره MJ-12... یک رشته از شبکه در درون گروه توطئهگر کنترلکننده اسرار فرازمینی، جرقهای را روشن میکند. بیل تنها یک افشاگر نبود؛ او یک جنگ یکنفره علیه ماشین دروغها بود و صحنه را برای زندگی در گریز از دشمنان حقیقت آماده کرد.
@thelostbook
تصاویر واقعی ضبط شده توسط کوهنوردان در شرق تگزاس، وجود یک ساسکوآچ عظیمالجثه به ارتفاع ۹ فوت را به نمایش میگذارد. ابهت این موجود، قدرت حرکاتش و حتی وضوح جزئیات صورتش، تأثیری عمیق و شوکهکننده بر بینندگان گذاشته است.
@thelostbook
یادداشت مترجم کتاب به فارسی :
در متون قدیمی آمده که در انفجار یا انهدام سودوم و عموره قرار نبود کسی به عقب و تشعشع نگاه کند اما همسر لوط به پشت سرش نگاه کرد ( در قرآن (سوره هود، آیه ۸۱) و کتاب مقدس (پیدایش ۱۹:۲۶) ) و تبدیل به چیزی شد که آن زمان فکر می کردند سنگ نمک هست . اما چطور یک انسان به سنگ نمک یا چیزی شبیه به آن تبدیل می شود ؟ چطور چنین چیزی ممکن است ؟ آیا انفجار سودوم و عموره خسارت ناشی از نبردهای موجودات غیر انسانی بیگانه برای قدرت و قلمرو بوده و ربطی به یوفولوژی دارد ؟ حالا در سندی از تحقیقات اف ابی آی مورد عجیبی ذکر شده که بی شباهت به این داستان نیست .
سند ۰۰۰۱۰۳۰۰۱، صفحه ۱۹۹ از ۵۴ - FBI
طبقهبندی: سری
سریال: ۳۳/PMU
AUS0003152893
سری: PASS 1
دفتر اطلاعات اروپا
کشور: روسیه
زیرموضوع:
منبع: گزارشهای کاغذی ادعاهای شواهد درباره اشتباه شامل یوفو
منبع: کییف، بولوس اوکراین، ۲۷ مارس ۱۹۹۳، صفحه ۵
بازچاپ - ابتدا در روزنامه «کازمیک رِوِنج» منتشر شده است:
(متن) پس از میخائیل گورباچف دیسولو، در سال ۱۹۹۱، آرجیبی بهطور مخفیانه اطلاعات زیادی از مواد را که توسط دپارتمان به خارج منتقل شده بود، در اختیار داشت. به گزارش روزنامه کانادایی «ویکلی ورلد نیوز»، اطلاعات نظامی ایالات متحده در سیبری، یک فایل ۲۵۰ صفحهای درباره حمله یک یوفو به یک یگان نظامی در سیبری را در اختیار دارد. این فایل نهتنها شامل تصاویر مستند و نقاشیها، بلکه شهادتهای واقعی شرکتکنندگان، از جمله نمایندگان سیا است که این حادثه را بهعنوان «تصویر انتقام بوریاتیک» توصیف کردهاند. این تصویر نشاندهنده موجودات خونآشامی است .بر اساس گزارش آرجیبی، یک سفینه فضایی بشقابپرندهای شکل بهطور غیرمنتظرهای در بالای یک یگان نظامی که در حال انجام تمرینات مأموریت بود، ظاهر شد. به دلایل ناشناخته، یگان بهطور ناگهانی به سمت یوفو موشک شلیک کرد و آن را سرنگون کرد. سپس موجودات بزرگ و سیاهچشم از آن خارج شدند و پنج انساننما با سرهای بزرگ و چشمان سیاه بزرگ ظاهر شدند.
در شهادتهای دو سرباز که زنده ماندند، آمده است که پس از آزاد شدن از حالت یخزدگی، موجودات به یک جسم کرویشکل و درخشان تبدیل شدند و سپس به یک جسم درخشانتر و بزرگتر تبدیل شدند. ناگهان، یک انفجار شدید سبز رنگ ایجاد شد و در چند ثانیه، ۲۳ سرباز که در معرض انفجار قرار داشتند، به ستون های سنگی تبدیل شدند. تنها دو سرباز که در سایه ایستاده بودند و کمتر در معرض نور قرار داشتند، زنده ماندند.
گزارش آرجیبی ادامه میدهد که بقایای یوفو و سربازان «تبدیلشده» به یک مرکز تحقیقاتی مخفی در مسکو منتقل شدند. فرضیه متخصصان این است که منبعی از انرژی که هنوز ناشناخته است، ساختار موجودات زنده را بهطور فوری به مادهای شبیه سنگ آهک تبدیل کرده است. سیا اعلام کرده است: «اگر فایل آرجیبی درست باشد، این موجودات بیگانه سلاحها و فناوریهایی دارند که فراتر از تمام تصورات ماست. اگر مورد حمله قرار گیرند، میتوانند ما را نابود کنند!
(پایان)
23003, 03 27 مارس
30/15298
#0317
طبقهبندیشده
تصویبشده برای انتشار
تاریخ: ---
این سند از کتاب در دست ترجمه برنامه سری
نوشته : هانائل پارکس
ترجمه : مهر
نقل شده
@thelostbook
مستندیوفوی خدا
ماجرای شگفت انگیز کریس بلدسو
زیرنویس فارسی هاردساب
ترجمه : مهر
تعداد خطوط ترجمه شده ۲۲۲۲خط
مدت زمان : یکساعت و چهل و دو دقیقه
تهیه از :
@nibiru01
#یوفوی خدا
/channel/Buyingbook
بلدسو می گویدکه ناسا از او درخواست کمک کرده تا در مورد گویهایی که فضانوردانشان را آزار میدادند، تحقیق کند. او گفت اینها موجودات فرشتهمانند هستند که از گویها بیرون میآیند، میتوانند تا ۱۲۵ فوت قد داشته باشند، بال دارند و حتی به فضانوردان لبخند میزنند.
کریس بلدسو، یک تجربهکننده آمریکایی، برای اولین بار در پادکست «بلدسو گفت» فاش کرد که دولت به شدت از موجودات یا پدیدههای مرموزی که او آنها را «پلاسموئیدها» یا موجودات فرشتهمانند مینامد، میترسد، زیرا نمیتواند آنها را کنترل کند و هیچ راه دفاعی در برابرشان ندارد.
او در جلسات سطح بالای واشنگتن دیسی با نمایندگان کنگره و مقامات نظامی که از این موجودات ترسیده و در مورد نحوه برخورد با آنها مطمئن نیستند، شرکت کرده است.
به گفته او، دولت نمیخواهد مردم با این موجودات ارتباط برقرار کنند یا حتی به آنها فکر کنند، زیرا از از دست دادن کنترل میترسد.
@thelostbook
داستانهایی که از برخی سربازان آمریکایی مثل فردی به نام «بتمن» نقل شده، به درک فضای حاکم بر جنگ ویتنام کمک میکند: این مرد نه از مافوقهایش میترسید و نه از دشمنانش. او که پیشاهنگ، مأمور اطلاعات و «موش» بود، به گفته خودش این تخصص را به خاطر علاقه به شکار انتخاب کرده بود.
بسیاری از کهنه سربازان ترجیح میدهند راز وحشتهایی را که در زیرزمینها شاهدش بودند، پنهان کنند. از شرح جزئیات چنین اعمال وحشیانهای خودداری میکنیم. آنچه باید به آن اشاره کرد، نادر بودن و همگرایی شهادتها در مورد حضور موجودات غیرانسانی در این شبکهها است: دو نوع موجود به طور مرتب در شهادتهایی که من به آنها دسترسی داشتهام، تکرار میشوند، موجوداتی با پوست سبز و موجودات کوچکتر با پوست خاکستری و چشمان بزرگ مورچهای. خوانندگان آشنا با حوزه یوفولوژی چندان شگفتزده نخواهند شد.
برنامه سری
هانائل پارکس
ترجمه : مهر
@thelostbook
شن
هیو هاوی
مترجم : مهر
تهیه از :
@nibiru01
/channel/Buyingbook
راز آنها چیست؟
دانشمندان دریافته اند که سوسکهای سرگین غلتان شب زی برای مسیریابی از درخشش کهکشان راه شیری استفاده میکنند.
گونه ای به نام Scarabaeus satyrus که شبها در دشتهای آفریقایی فعال است توپکهای سرگین خود را در خطی کاملاً مستقیم میغلتاند تا از بازگشت به نقطه شروع و رقابت با دیگران جلوگیری کند.
پژوهشگران دانشگاه لوند کشف کردند که این سوسکها نه با استفاده از صورتهای فلکی یا ستارگان ،پرنور بلکه با تکیه بر تفاوتهای ظریف در میزان درخشندگی راه شیری جهت خود را حفظ میکنند کاری شگفت انگیز برای موجودی با چشمانی کوچک و مغزی بسیار ساده
برای آزمایش این فرضیه پژوهشگران نسخه ای مصنوعی از راه شیری را با چراغهای LED بازسازی کرده و رفتار سوسک ها را در آسمانهای شبیه سازی شده بررسی کردند زمانی که تنها یک نوار نوری نامنظم شبیه به راه شیری نمایش داده شد سوسکها مسیر خود را با دقت طی کردند. اما در شرایطی که تنها الگوهای ستارگان نشان داده شدند مسیرشان را گم کردند.
این یافته نشان میدهد که سوسکها از راهبردی ساده اما مؤثر برای مقایسه روشنایی استفاده میکنند مشابه آنچه در گونه های روز فعال که به شیب نور در روشنایی روز وابسته اند نیز دیده میشود. این موضوع نشان میدهد که چگونه فرگشت حتی در موجوداتی بسیار ساده ابزارهای مسیریابی شگفت انگیزی پدید آورده است.
ترجمه و تدوین #آرش_طوقدار
/channel/thelostbook
.در صندوق عهد بین دو بال کروبی های روی آن چیزی در میانه ارتعاشات الکتریکی متجلی می شد و سخن می گفت . تنها کسانی که از مکانیزم کار با صندوق آگاه بودند می توانستند با آن کار کنند . حتی این کاهنان آموزش دیده هم ممکن بود دچار اشتباه شده و صندوق عهد باعث هلاک آنها شود .خدا یا یک موجود مهیب در دود و آتش و رعد و برق یا همان ارتعاشات الکتریکی ظاهر میشد. روی سکه های ساسانی هم فرد والا مقامی در دل آتش متجلی می شود انگار آتش برای او سرد است . اما ورای این احتمالا آتش مجرایی برای تجلی موجودی بود که با کاهنان مسئول صحبت می کرده . طبق روش شرلوک هلمز بصورت معکوس می توان معما را حل کرد . در کتاب «سیاست» نامه اثر نظام الملک آمده که مزدک نقبی پنهانی به آتشکده زده و فردی را مأمور کرده بود تا در زمان لازم از سوراخی که به آتشدان راه داشت، به گونه ای پاسخ او را بدهد که همگان خیال کنند آتش به سخن در آمده است. پس در گذشته کسی مثل همان موجود متجلی شده بر صندوق عهد از دل آتش سخن میگفته و ماجرا فقط یک آتشدان ساده نبوده و وقایعی به شباهت رخ می داده که مزدک برای اثبات حقانیت خود چنین ترفندی زده .
/channel/thelostbook