sherroghazal | Неотсортированное

Telegram-канал sherroghazal - شعر و غزل

14500

برای ارسال نظرات و پیشنهادات و آثار خود #تنها_راه_ارتباطی_بامن👇 @sherroghazal_bot

Подписаться на канал

شعر و غزل

🎥 برنامه «اکنون»
🎬 قسمت 13 🖥 کیفیت : 480p

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

🔷 #اکنون 🎬 قسمت 13
👤 مجری: سروش صحت
👤 مهمان: #سهراب_پورناظری

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی میپیمودم
تو از میان نارون ها ،
گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نمیشد
تو از میان نارون ها ،
گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی...


#فروغ_فرخزاد

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


چرا نمیشود
بین لباس‌هایت
جایی برای من باز کنی

و گاهی فکر کنی
شاید اندازه‌ات شده باشم ..

#مرتضی_بخشایش

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


▨ شعر: تنم در وسعت دنیای پهناور نمی‌گنجد


با صدای: #یغما_نیشابوری
موسیقی: #کیهان_کلهر

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


خوشا آن صبح چندانی که یابی

بجز دیدار او چیزی نیابی

در آن دم گر بدانی "خود تو اوئی"

که در جمله زبانها گفت و گوئی...

#عطار

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


ما را ز خیالِ تو چه پروای شراب است
خُم گو سَر ِ خود گیر که خمخانه خراب است

گر خَمر ِ بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت ِ عَذبم که دهی عینِ عذاب است

افسوس که شد دلبر و در دیده‌ی گریان
تحریر ِ خیالِ خط ِ او نقش ِ بر آب است

بیدار شو ای دیده! که ایمن نتوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است

معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است


گل بر رخِ رنگینِ تو تا لطف ِ عرق دید
در آتش ِ شوق از غم ِ دل غرقِ گلاب است

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر ِ آبی که جهان جمله سراب است

در کنج ِ دِماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پُر از زمزمه‌ی چنگ و رباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور ِ عجب لازم ِ ایام ِ شباب است!


#حضرت_حافظ

اجرا: #فریدون_فرح_اندوز

‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


شبی برابر آیینه با خودم گفتم

میان آن همه عاشق به یاد من هم هست؟

#مجید_ترکابادی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


آهنگ جدید #علیرضا_قربانی برای سالگرد درگذشت همسرش

«پس از تو خانه، خانه نشد
هوایم عاشقانه نشد.»

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

#علی_زندوکیلی #مهران_مدیری👆👆

دف نوازی زیبای #رها_راد👌

اي قبله گـــاه نـــــاز !  نمـــــازت دراز باد !
سجاده ات شدم که بسايي جبين به من

بـــــر سينه ام گذار سرت را کــــه حس کنم
نازل شده ست سوره اي از کفر و دين به من

ياران راستين مرا مي دهد نشـــان
اين مارهاي سرزده از آستين به من

تا دست من به حلقه ي زلفت مزين است
انگار داده است سليمان نگيـــن بــــه من


محدوده ي قلمرو من چيـــــن  زلف توست
از عرش تا به فرش رسيده ست اين به من

جغـــرافيــــاي کوچک من بازوان تــــوست
اي کاش تنگ تر شود اين سرزمين به من ...


#عليرضا_بديع

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


وحالا...
من دیگر بیشتر از هرکسی می‌دانم
که هیچ چیز دوام ندارد...

#آلبر_کامو

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


بیا، که بی‌تو به جان آمدم ز تنهایی
نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی

بیا، که جان مرا بی‌تو نیست برگ حیات
بیا، که چشم مرا بی‌تو نیست بینایی

بیا، که بی‌تو دلم راحتی نمی‌یابد
بیا، که بی‌تو ندارد دو دیده بینایی

اگر جهان همه زیر و زبر شود ز غمت
تو را چه غم؟ که تو خو کرده‌ای به تنهایی

حجاب روی تو هم روی توست در همه حال
نهانی از همه عالم ز بسکه پیدایی

عروس حسن تو را هیچ درنمی‌یابد
به گاه جلوه، مگر دیدهٔ تماشایی

ز بس که بر سر کوی تو ناله‌ها کردم
بسوخت بر من مسکین دل تماشایی

ندیده روی تو، از عشق عالمی مرده
یکی نماند، اگر خود جمال بنمایی

ز چهره پرده برانداز، تا سر اندازی
روان فشاند بر روی تو ز شیدایی

به پرده در چه نشینی؟ چه باشد ار نفسی
به پرسش دل بیچاره‌ای برون آیی!

نظر کنی به دل خستهٔ شکسته دلی
مگر که رحمتت آید، برو ببخشایی


دل عراقی بیچاره آرزومند است
امید بسته که: تا کی نقاب بگشایی؟

#عراقی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


ما با امیدِ صبح وصال تو زنده‌ایم...

#هوشنگ_ابتهاج


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


بر نمی گردند شعرها
به خانه نمی روند
تا برگردی و دست تکان دهی
روبانهای سفید را در کف شعرها ببین
که چگونه در باران می لرزند
روبانهای سفید پیچیده بر گل سرخهای بی تاب را ببین
بر نمی گردند شعرها، پراکنده نمی شوند
به انتظار تو در بارانی ایستاده اند
و به لبخندی، به تکان دستی دلخوشند
هیچ چیز با تو شروع نشد
همه چیز با تو تمام می شود...

🎙️ #شمس_لنگرودی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست
زندگی باید کرد...!

#سهراب_سپهری

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

🎥 برنامه «اکنون»
🎬 قسمت 13 🖥 کیفیت : 360p

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

مگر از این زیباتر
هم می توان در وصف ایران گفت؟


هزینه را فردوسی و خواجه نظام و شجریان داده اند. این آتش با اینکه می‌سوزاندت، ولی منورت میکنه. پالایشت می‌ده.

ایران برای ما منتهای شادی‌ است؛ دماوند؛ بیستون؛ دعای داریوش، کتبیه‌ کوروش، فردوسی، آتش نوروز کردهاست.

ایران کابل است، سمرقند است، حافظیه، سعدیه، محمدعلی فروغی است، حنجره قمر‌الملوک وزیری، پریسا و...

ایران خاموشی آتش نوروز در مزارشریف است تا تلخی شکست احمد مسعود از طالبان.

ایران برای ما سرحد رنج و اندوه است، ایران برایمان زخم است، زخم تشنگی اورمیه و...

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است


#اقبال_لاهوری

کسی نمی‌تونه این فرهنگو از بین ببره.


#سهراب_پورناظری

ایران تا ابد جاوید
.

@sherroghazal🌸🍃

.

Читать полностью…

شعر و غزل


دلتنگی یعنی
یک نفر همیشه نباشد...

#رضا_کاظمی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


غلام چشم آن ترکم که در خوابِ خوشِ مستی

نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

#حضرت_حافظ
#شجریان

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


خوشا دردی!که درمانش تو باشی
خوشا راهی! که پایانش تو باشی

خوشا چشمی!که رخسار تو بیند
خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی


خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشی

خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی

چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی!

همه شادی و عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی

گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی

چه باک آید ز کس؟ آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی

مپرس از کفر و ایمان بی‌دلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی

مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی

برای آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشی

عراقی طالب درد است دایم
به بوی آنکه درمانش تو باشی

#عراقی


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


دست‌های ما
شاخه‌ها کشیده در پناه هم
لانه‌ی پرنده‌ای است
دست‌های ما
در مسیر بازوان بی‌قرار ما
جویبار زنده‌ای است
دست‌های ما پیمبران خامشند
آیه‌های مهرشان به کف
بر بلور جانشان
داغ و بوسه آشکار
دست‌های ما، رهروان سرخوشند
دست ما به عشق ما گواست
دست‌های ما کلید قلب‌های ماست.


#سیاوش_کسرایی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


موج ها خوابیده اند، آرام و رام...
طبل توفان از نوا افتاده است.
چشمه های شعله ور خشکیده اند؛
آب ها از آسیاب افتاده است...

در مزارآباد شهری بی تپش،
وای جغدی هم نمی آید به گوش...
دردمندان، بی خروش و بی فغان...
خشمناکان، بی فغان و بی خروش...

آه ها در سینه ها گم کرده راه...
مرغکان سرها به زیر بال ها...
در سکوت جاودان مدفون شده ست...
هر چه غوغا بود و قیل و قال ها؛

آب ها از آسیاب افتاده است...
دارها برچیده؛ خونها شسته اند...
جای رنج و خشم و عصیان، بوته ها
خشک بُن های پلیدی رسته اند...

مشت های آسمانکوب قوی...
وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست...
یا نهان سیلی زنان یا آشکار...
کاسه ی پَست گدایی ها شده ست؛

خانه خالی بود و خوان بی آب و نان...
و آنچه بود، آش دهن سوزی نبود...
این شب است، آری؛ شبی بس هولناک...
لیک پشت تپه هم روزی نبود...

باز ما ماندیم و شهر بی تپش...
وآنچه کفتار است و گرگ و روبه ست...
گاه می گویم فغانی بر کشم...
باز می بینم صدایم کوته ست...

باز می بینم که پشت میله ها...
مادرم اِستاده، با چشمان تر...
ناله اش گم گشته در فریادها؛
گویدم: گویی که؛ من: لالم، تو: کر...

آخر انگشتی کند چون خامه ای؛
دست دیگر را بسان نامه ای...
گویدم: بنویس و راحت شو به رمز،
تو عجب دیوانه و خودکامه ای...

من سری بالا زنم، چون ماکیان...
از پس نوشیدن هر جرعه آب...
مادرم جنباند از افسوس سر...
هر چه از آن گوید، این بیند جواب...

گوید: آخر... پیرهاتان نیز... هم؛
گویمش: امّا جوانان مانده اند...
گویدم: اینها دروغند و فریب...
گویم: آنها بس به گوشم خوانده اند...


گوید: امّا خواهرت، طفلت، زنت...!؟
من نهم دندان غفلت بر جگر...
چشم هم اینجا دم از کوری زند؛
گوش کز حرف نخستین بود کر...

گاه رفتن گویدم نومیدوار...
و آخرین حرفش که: این جهل است و لج...
قلعه ها شد فتح، سقف آمد فرود...
و آخرین حرفم ستون است و فرج؛

می شود چشمش پر از اشک و به خویش،
می دهد امید دیدار مرا...
من به اشکش خیره از این سوی و باز...
دزد مسکین برده سیگار مرا...

آب ها از آسیاب افتاده، لیک...
باز ما ماندیم و خوان این و آن...
میهمانی، باده و افیون و بنگ...
از عطای دشمنان و دوستان...

آب ها از آسیاب افتاده، لیک...
باز ما ماندیم و عدل ایزدی...
و آنچه گویی، گویدم هر شب زنم؛
باز هم مست و تهی دست آمدی؟!

آن که در خونش طلا بود و شرف...
شانه ای بالا تکاند و جام زد...
چتر پولادین ناپیدا به دست...
رو به ساحلهای دیگر گام زد...

در شگفت از این غبار بی سوار...
خشمگین، ما ناشریفان مانده ایم؛
آب ها از آسیاب افتاده، لیک...
باز ما با موج و توفان مانده ایم...

هر که آمد بار خود را بست و رفت...
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب...
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ!؟
زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب!؟

باز می گویند: فردای دگر...
صبر کن تا دیگری پیدا شود...
کاوه ای پیدا نخواهد شد، امیّد
کاشکی اسکندری پیدا شود"


#مهدی_اخوان_ثالث

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

‌‌
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟

بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی

همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی

پیش ازین گر دگری در دل من می‌گنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی


جز تو اندر نظرم هیچ کسی می‌ناید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی

گفتی: «از لب بدهم کام عراقی روزی»
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی


#عراقی
‌‌
@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

#محسن_چاوشی
#جدید


مثل بیماری که بالاجبار خوابش میبرد

مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش میبرد

میشمارد لحظه ها را گاه اما جای او

ساعت دیواری از تکرار خوابش میبرد



#کاظم_بهمنی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


اگر زنده ماندی
اگر مقاومت کردی
آواز بخوان،
رویا ببین،
مست کن!

زمانه‌ی زمهریر است
عاشق شو،
شتاب کن!
بادِ ساعات
خیابان‌ها را جارو می‌کند،
معبرها را.

درختان منتظرند
تو منتظر نباش،
موعد زندگی‌ست،
یگانه فرصت‌ات!...

شعر #خایمه_سابینس ( شاعر مکزیکی )
ترجمه #محسن_عمادی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


خورشید صفات است نمی‌گویم کی

موزون حرکات است نمی‌گویم کی

تا در دهن خلق نیفتد نامش

حلوای نبات است نمی‌گویم کی

#نظام‌الدین_قمر_اصفهانی

برشی از برنامه «اکنون»؛ میزبان «سروش صحت» و مهمان «دکتر رشید کاکاوند»

@sherroghazal🌸🍃


یجوری تعریف کرده و همزمان پنهونش کرده واقعا میخوای بری خواهش کنی تو رو خدا بگو کی!😂

Читать полностью…

شعر و غزل

گاه در دست نوازشگر صاحب کرمت
گاه در قبضه‌ی بی‌رحمی شمشیر غمت

بخدا دوست ندارم ز غمت شکوه کنم
چه کنم نیست سزاوار تحمل ستمت

سال‌ها غم عوض شادیِ یک‌دم ستم است
خسته‌ام خسته‌ام از بیش‌وکمت بیش‌وکمت

روی آیینه‌ی عمرم نکشیدی جز آه
بشکند بشکند ای بخت الهی قلمت


بر حذر باش و بر آیینه دل پا مگذار
آه اگر بشکند این شیشه به زیر قدمت

#هادی_محمدحسنی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


اُمید وصل تو جانم به رقص می‌آرد

چو باد صُبح که در گردش آورد ریحان...


#حضرت_سعدی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

زن ها نياز دارند احساس امنيت داشته باشند تا بتوانند در روابط صميمی خود آرامش و اعتماد به نفس داشته باشند.

اين حقيقتی ساده و در عين حال بسيار نيرومند است؛ هنگامی كه ما زن ها احساس امنيت می كنيم در بهترين اندازه های خود ظاهر می شويم. بدين معنا كه آرامش بيشتر و نگرانی كمتر، اعتماد به نفس بيشتر و ناامنی كمتر، و بالاخره استقلال بيشتر و توقع كمتری خواهيم داشت. ما زن ها به حكم می‌دانيم هر گاه احساس امنيت داريم به آنچه مطلوب خود و نيز مطلوب مرد زندگی‌مان است نزديكتر می شويم ...

رازهايی درباره زنان
#باربارا_دی_آنجليس
#هادی_ابراهیمی


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


جانها به یاد زلف تو بر باد داده ایم  
 
ور نیست باورت ز نسیم صبا بپرس...!

#حضرت_حافظ

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…
Подписаться на канал