میخواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم.
خیالگونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید میگذرد
خوابِ اقاقیاها را
بمیرم.
میخواهم نفسِ سنگینِ اطلسیها را پرواز گیرم.
در باغچههای تابستان،
خیس و گرم
به نخستین ساعاتِ عصر
نفسِ اطلسیها را
پرواز گیرم.
#احمد_شاملو
@sherroghazal🌸🍃
۲مردادماه سالروز سکوت ابدی
«احمد شاملو» متخلص به الف.بامداد یا الف.صبح
شاعر، نویسنده، مترجم و فرهنگ نویس ایرانی
روحش شاد ویادش گرامی
@sherroghazal🌸🍃
بیا بیا که تویی جان جان جان سماع
هزار شمع منور به خاندان سماع
چو صد هزار ستاره ز تست روشن دل
بیا که ماه تمامی در آسمان سماع
#حضرت_مولانا
@sherroghazal🌸🍃
تو زاده رویاهایم نیستی
من رویا زاد توام
در بستر این روزها
که غلتان غلتان چون حباب
همراه آب و علف دور میشویم
از درخشش آفتابی
که عمق خالیمان را روشن کرده بود
به فتنهٔ زندگی پی پردیم
من زادهٔ رویای توام
به تو اندیشیدم
و آفریده شدم
برخاستم
آفاق را
از کُرک پَر کرکسی که بر سرمان میچرخید جارو کرده ام
و به سمت صبحانهٔ نور می روم
#شمس_لنگرودی
@sherroghazal🌸🍃
طی زمان کن ای فلک، مژدهٔ وصل یار را
پارهای از میان ببر این شب انتظار را
شد به گمان دیدنی، عمر تمام و من همان
چشم به ره نشاندهام جانِ امیدوار را
هم تو مگر پیالهای، بخشی از آن می کهن
ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را
شد ز تو زهر خوردنم مایهٔ رشک عالمی
بسکه به ذوق میکشم این می ناگوار را
نیم شرر ز عشق بس تا ز زمین عافیت
دود بر آسمان رسد خرمن اعتبار را
وحشی اگر تو عاشقی کو نفس تو را اثر
هست نشانهای دگر سینهٔ داغدار را
#وحشی_بافقی
@sherroghazal🌸🍃
آب آرزو نداشت به غیر از روان شدن
دریا غمی نداشت بهجز آسمان شدن
میخواست بال و پر زدن از خویشتن قفس
چندانکه «تن» رها شدن از «خویش» و جان شدن
آهن به فکر تیغ شدن بود و برگزید
در رنجبوتههای زمان، امتحان شدن
تاوان «آشیانه به دوشی» نوشته داشت
همچون نسیم در چمن گل، چمان شدن
آنان که کینهور به گروه بدی زدند
قصدی نداشتند بهجز مهربان شدن
باران من! گداییِ هر قطرۀ تو را
باید نخست در صف دریادلان شدن
با خاک، آرزوی قدح گشتن است و بس
وآنگه برای جرعهای از تو دهان شدن!
#حسین_منزوی
@sherroghazal🌸🍃
جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
و زخمِ تبر را
با لعابِ سبزِ خزه،
فرو میپوشد .....
#احمد_شاملو
@sherroghazal🌸🍃
گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد
به لابه گفت شبی میرِ مجلسِ تو شوم
شدم به رغبتِ خویشش کمین غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دُردی کشیم نام و نشد
رواست در بَر اگر میتَپَد کبوترِ دل
که دید در رهِ خود تاب و پیچِ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به کویِ عشق مَنِه بیدلیلِ راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلبِ گنج نامهی مقصود
شدم خرابِ جهانی ز غم تمام و نشد
#حضرت_حافظ
@sherroghazal🌸🍃
خسته دل داند بهای ناله را
شمع داند ، قدر داغ لاله را
هر دلی از سوز ما، آگاه نیست
غیر را در خلوت ما، راه نیست
حال بلبل، از دل دیوانه پرس
قصّه ی دیوانه، از دیوانه پرس
#رهی_معیری
@sherroghazal🌸🍃
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
آرزومند نگاری به نگاری برسد
دیده بر روی چو گل بنهد و نبود خبرش
گر چه بر دیده ز نوک مژه خاری برسد
گر چه در دیده کشد هیچ غبارش نبود
هر کجا از قدم دوست غباری برسد
لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای
که پس از دوری بسیار به یاری برسد
قیمت گل بشناسد، مگر آن مرغ اسیر
که خزان دیده بود پس به بهاری برسد
ای خوش آن پاسخ تلخی که دهد از صبرم
که خماری شکن ار بعد خماری برسد
خسروا، یار تو، گر می نرسد، یاری کن
بهر تسکین دل خویش که آری برسد
#امیرخسرو_دهلوی
@sherroghazal🌸🍃
┄
دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلآب داشت
در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد
با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت
کوس غارت زد فراقت گِرد شهرستان دل
شحنهٔ عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیحگویان، روی در محراب داشت
دیدهام میجست و گفتندم نبینی روی دوست
خود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین مینمود
کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت؟
سعدی این ره مشکل افتادست در دریای عشق
اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت
#حضرت_سعدی
@sherroghazal🌸🍃
ستاره دیده فروبست و آرمید، بیا
فروغ نور به رگهای شب دوید بیا
ز بس به دامن شب، اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
#سیمین_بهبهانی
@sherroghazal🌸🍃
عشق تو یکه و تنها قد میکشد
آنسان که باغها گل میدهند...
آنسان که شقایقهای سرخ
بر درگاه خانهها میرویند...
آنگونه که بادام و
صنوبر بر دامنه کوه
سبز میشوند...
آنگونه که حلاوت در
هلو جریان مییابد...
عشقت، محبوب من!
همچون هوا مرا در بر میگیرد...
بی آنکه دریابم!
جزیرهایست عشق تو...
که خیال را به آن دسترس نیست...
خوابیست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی...
به راستی عشق تو چیست..؟
گل است یا خنجر؟
یا شمع روشنگر؟
یا توفان ویرانگر؟
یا اراده شکستناپذیر خداوند؟
تمام آنچه دانستهام
همین است؛
تو عشق من،
و آن که عاشق است
به هیچ چیز نمیاندیشد...
#نزار_قبانی
@sherroghazal🌸🍃
باران بهزبان مادریام حرف میزند.
بهزبان گلها، قایقها
بهزبان نوری که زخم خورده
خود بهمداوای خود مشغول است.
باران
دستش را در بارش دستهای خود میشوید.
بر دریچهی گلها میکوبد
بیدار بیدار
که هنگامهی روییدن است
و عجیب که سوالاتش از من است
وقتی پاییز بیملاحظه برگها را به جبههی جنگ میبرد.
و تو هم که برنگشتی
#شمس_لنگرودی
@sherroghazal🌸🍃
ولی هیچ چیز زیبا تر از این نیست که پس از یک دل مردگی دراز،
بار دیگر نور در وجود ت سر بر آورد .
#فریدریش_هولدرلین
@sherroghazal🌸🍃
ما نیز روزگاری
لحظهیی سالی قرنی هزارهیی از این پیشتَرَک
هم در اینجای ایستاده بودیم،
بر این سیّاره بر این خاک
در مجالی تنگ ــ هم از این دست ــ
در حریرِ ظلمات، در کتانِ آفتاب
در ایوانِ گستردهی مهتاب
در تارهای باران
در شادَرْوانِ بوران
در حجلهی شادی
در حصارِ اندوه...
#احمد_شاملو
@sherroghazal🌸🍃
بیا که جان و جهان در رخ تو حیرانست
بیا که بوالعجبی نیک در جهان سماع
بیا که بی تو به بازار عشق نقدی نیست
بیا که چون تو زری را ندید کان سماع
#حضرت_مولانا
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
در زندگی، زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورد و میتراشد.
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی کنند چراکه بشر، هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیلهی افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقت است و پس از مدتی به جای تسکین بر شدت درد می افزایند.
«بوف کور»
#صادق_هدایت
@sherroghazal🌸🍃
آرزویم مردن در صدای تو بود
یا رفتن با صدایت
یا خاموش شدن در صدایت
صدای تو چون باد گذشت
و من به دامن تاریکی
آویخته ام.
#بیژن_جلالی
@sherroghazal🌸🍃
خاکستری، خاکستری، خاکستری
صبح، مه، باران
ابر، نگاه، خاطره
در من ترانهای نبود، تو خواندی
در من آینهای نبود، تو دیدی
ریشهای بودم در خوابِ خاکهای متبرک
بیباران، در نگاه تو سبز شدم
برقی از چشمانت برخواست، نگاهم بارانی شد
گونههایت خیسِ باران، چشمهایت آفتابی
گرگها میزایند، برهها را دریابیم
تو، با چشمانت مرا بنواز
چوبدست چوپانیم سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ، با چوبدستم انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند، با تو خواهم خواند
و تو را در بهتِ آفتابیات خواهم بوسید
اگر ابرها بگذارند…
#محمدابراهیم_جعفری
@sherroghazal🌸🍃
شاهی که نور دیدهٔ خیرالانام بود
ماهی که بر سپهر معالی تمام بود
شد روزگار در نظرش تیره از غبار
باد مخالف از همه سو بس که عام بود
آب از حسین بُرّد و خنجر دهد به شمر
انصاف روزگار ندانم کدام بود؟
آبی که خار و خس، همه سیراب از آن شدند
آیا چرا بر آل پیمبر حرام بود؟
خون، دیدهها چگونه نگریَد بر آن شهید
کز خون به پیکرش کفن لعل فام بود
دادی به تیر و نیزه تن پاره پاره را
زان رخنهها چو صید مرادش به دام بود
آن خضر اهل بیت به صحرای کربلا
نوشید آب تیغ، ز بس تشنه کام بود
تفتند، زآتش عطش آن لعل ناب را
سنگین دلان مضایقه کردند آب را
#حزین_لاهیجی
@sherroghazal🌸🍃
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلآرایت مجموعهی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
#حضرت_سعدی
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
یک نفر اینجا دلش تنگ است، باور میکنی؟!
یک گذر بر قلب او یکبار دیگر میکنی؟!
یک نفر دارد هوای پر کشیدن، در دلت
یک سفر، شهباز من، با این کبوتر میکنی؟!
ماه من، چشمان زیبایت، مرا دیوانه کرد!
با من دیوانه، ای زیبای من، سر میکنی؟
گل بده در باغ دل تا جان دهم در پای تو
گل بده، کاشانهی دل را معطر میکنی؟!
ساعتی پیشم نشین، من خستهام از زندگی
خستگی را از تنم با بوسهای در میکنی؟
گوش من لج میکند وقتیکه حرف از رفتن است!
صحبت رفتن تو با این آدم کر میکنی؟
#هاله_جعفری
@sherroghazal🌸🍃
دکلمهای دلنشین از زندهیاد #خسرو_شکیبایی
دل روشنی دارم ای عشق... ❤️
#محمدرضا_عبدالمالکیان
@sherroghazal🌸🍃
همه چیز
اشارت به تو دارند ...
به محض طلوع خورشید تابناک
تو نیز به دنبالش خواهی آمد، میدانم
وقتی در باغ قدم میزنی،
تو گل سرخ همه ی رُزهایی
نادرترین گل سوسن نیز ...
#گوته
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
#علیرضا_قربانی
شرح دلتنگیِ من بی تو فقط یک جمله است
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
#مهدی_اخوان_ثالث
@sherroghazal🌸🍃
در خاطراتم
دست می برم
کاری میکنم که از اول باشی ،
از روزی که عشق را
شناختم
#عباس_معروفی
@sherroghazal🌸🍃
کدام خطر جنگ بود که من هر روز سردتر،
در یک لبخند تکرار میشدم
من،
وفادار به سرنوشت میلیونها انسان نبودم
که نه من آنها را در خواب دیده بودم
و نه آنها مرا دربیداری
در دل میگفتم: لباس نو که پوشیدم
قفل را که با عطر گشودم
میان قلبها فرق نخواهم نهاد
رسوایی را کفن خواهم کرد
و لبخند را آنقدر ادامه خواهم داد تا قلبم
سرنوشت همه قلبها باشد
#احمدرضا_احمدی
@sherroghazal🌸🍃
دوش میگفت که فردا بدهم کامِ دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
#حضرت_حافظ
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
توو شبِ سیاه… توو شبِ تاریک
از چپ وُ از راسـت؛ از دور وُ نـزدیک
یه نفر داره؛ جـار میزنه، جـار!
آهای غمی که مثلِ یه بختک؛ رو سینه ی من، شـده ای آوار
از گلــویِ من، دستـاتوُ بــردار… دستــاتوُ بردار… از گلــویِ من
از گلوی من؛ دستـاتوُ بردار
دستــاتوُ بردار… از گلــویِ من
از گلوی من؛ دستـاتوُ بردار…
دستــاتوُ بردار… از گلــویِ من
از گلوی من
ترانه سرا: #حسین_منزوی
خواننده: #همایون_شجریان
موسیقی: #سهراب_پورناظری
@sherroghazal🌸🍃