تا زمانی که جهان را قفسم می دانم
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم
#سجاد_سامانی
@sherroghazal🌸🍃
خواستند ما را دفن کنند.
غافل از این که ما
بذر بودیم ...!
#ارنستو_چگوارا
@sherroghazal🌸🍃
هر صبح ز عشقِ تو ،
این عقل شود شیدا
#حضرت_مولانا
@sherroghazal🌸🍃
نامهی تو هر طور باشد
برای من خواندنیست
ولی اگر جوابی
به محرومیتهای روحی من داده باشی
تصدیق کن که خواندنیتر خواهد بود
و من به هنگام مطالعهی آن
احساس خواهم کرد
که تو میتوانی همه چیز من باشی
و تو میتوانی
روح سرکش و محروم مرا
تسلی دهی.
#فروغ_فرخزاد
#از_نامههای_فروغ_به_پرویز_شاپور
@sherroghazal🌸🍃
«ساز و آواز»
زندهیاد استاد #محمدرضا_شجریان
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی؟
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی؟
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
#حضرت_سعدی
@sherroghazal🌸🍃
هنوز از گریستن فارغ نشده بودم
مرا صدا کردند
لباسم را پوشیدم
به کوچه رفتم
کسی در کوچه نبود
به خانه آمدم
کسی در خانه نبود
پس دیگر تنهایی ابدی بود...
#احمدرضا_احمدی
@sherroghazal🌸🍃
دل بیتاب من
با دیدنت آرام میگیرد
اگر دوری ز آغوشم
نگاهم کام میگیرد
مرا گر مست میخواهی
نگاهت را مگیر از من
که دل از ساقی چشمان مستت جام میگیرد
تو نوشین لب میان جمع
خاموشی
ولی چشمم
ز هر موج نگاه دلکشت پیغام میگیرد
#مهدی_سهیلی
@sherroghazal🌸🍃
تاوقتی
تو درکنارم هستی
صبح که هیچ
تمام لحظه های زندگی من
بخیر است...
توُ دلیل تمام خوشی
ثانیه هایم هستی...
#معصومه_صابر
@sherroghazal🌸🍃
باورش کمی سخت است
اما باور کن پدرانمان هم
تمام شبهای مهتابی عاشق بودند
وقتی به دود سیگارشان خیره میشدند و باد
در پیراهن بلند زنی میوزید
که بهار نارنج میچید
و به مردی - که فرض کن برای تماشای بهار آمده -
لبخند میزد
باورش سخت است
میدانم
اما بارها به ماه گفتهام طوری بتابد
که بغض، راه گلوی پنجرهای را نبندد
مخصوصاً اگر باد
خاطرۀ بلندِ پیراهنِ زنی را وزیده باشد
بارها گفتهام این شهر باغ ندارد
بهار ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید؟
که دهانش پیش هر غریبهای باز نشود.
#لیلا_کردبچه
@sherroghazal🌸🍃
از خود خبرم نیست شب و روز ولیکن
دارم خبر از تو که ز من بی خبری تو
#مسعود_سعدسلمان
@sherroghazal🌸🍃
شمعي روشن کن ، رفيق
روزگاري در اين معبد
دختران شهر
سرخي دلها و
کبودي گونههاشان را
پاک مي کردند
با اشک
شمعي روشن کن ، رفيق
#واهه_آرمن
@sherroghazal🌸🍃
.
اینجاست.
این تکه از مغز، دیرتر از تمام سلولها میمیرد. اینجا هم لایههای فراموشی است. صداهایی که میشنویم به اینجا میرسد جذب این توده لیز میشود و ما آن را فراموش میکنیم، در حالی که همیشه توی کلهی ماست. اینجا پر از اعتقادات فراموش شده است،
جای دفن شدن اسم کسانی که دوستشان داشتهایم، بی آنکه بتوانیم به یاد آوریم که آنها چه کسانی بودهاند.
هزاران سلول اینجاست که کارشان فقط خاکسپاری ست، خاکسپاری رؤیاهای ما.
#بیژن_نجدی
📒 یوزپلنگانی که با من دویدهاند
@sherroghazal🌸🍃
قسمتی از شعر بلند سروده #قیصر_امینپور
شعري براي جنگ
مي خواستم
شعري براي جنگ بگويم
ديدم نمي شود
ديگر قلم زبان دلم نيست
گفتم :
بايد زمين گذاشت قلمها را
ديگر سلاح سرد سخن کارساز نيست
بايد سلاح تيزتري برداشت
بايد براي جنگ
از لوله ي تفنگ بخوانم
- با واژه ي فشنگ -
مي خواستم
شعري براي جنگ بگويم
شعري براي شهر خودم - دزفول -
ديدم که لفظ ناخوش موشک را
بايد به کار برد
اما
موشک
زيبايي کلام مرا مي کاست
گفتم که بيت ناقص شعرم
از خانه هاي شهر که بهتر نيست
بگذار شعر من هم
چون خانه هاي خاکي مردم
خرد و خراب باشد و خون آلود
بايد که شعر خاکي و خونين گفت
بايد که شعر خشم بگويم
شعر فصيح فرياد
- هر چند ناتمام -
گفتم :
در شهر ما
ديوارها دوباره پر از عکس لاله هاست
اينجا
وضعيت خطر گذرا نيست
آژير قرمز است که مي نالد
تنها ميان ساکت شبها
بر خواب ناتمام جسدها
خفاشهاي وحشي دشمن
حتي ز نور روزنه بيزارند
بايد تمام پنجره ها را
با پرده هاي کور بپوشانيم
اينجا
ديوار هم
ديگر پناه پشت کسي نيست
کاين گور ديگري است که استاده است
در انتظار شب
ديگر ستارگان را
حتي
هيچ اعتماد نيست
شايد ستاره ها
شبگردهاي دشمن ما باشند
اينجا
حتي
از انفجار ماه تعجب نمي کنند
اينجا
تنها ستارگان
از برجهاي فاصله مي بينند
که شب
چه قدر موقع منفوري است
اما اگر ستاره زبان مي داشت
چه شعرها که از بد شب مي گفت
گوياتر از زبان من گنگ
آري
شب موقع بدی است
@sherroghazal🌸🍃
در عشق تو خون دیده بارید بسی
جان در تن من ز غم بنالید بسی
آگاه نی ز حالم ای جان جهان
چرخم به بهانه تو مالید بسی
#حضرت_مولانا
@sherroghazal🌸🍃
آزادی بیسوال
سايهسارِ بسترها، آبها، آغوشها
بامدادانِ فَرَحبخشِ پُرباران
دانايی، همين دانايیِ آسان حتی،
و کوهسارانی سبز
و دشتهايی همه از عطرِ آب، از آوازِ آدمی.
بوی خوشِ زن هم باشد
اندامِ ليزِ سنگريزههای حوض ...
تا هست
باشد به خاطرِ شما،
لطفا حرفهای مرا
مرتب از ماه بخواهيد
قرائت کنيد اين کلمات را،
برکت میآورند اين کلمات عجيب!
قرائت کنيد اين روشنايیِ ازلی را
ثروتِ بسيار خواهد آورد
آسودگیهای بسيار خواهد آورد.
لذت زندگی
به همين حروفِ ساده است
من زبانم به دعا گشوده شد
ديدم دعا
طعمِ ترانههای من است
من شعرِ تمام شدم، شدم!
روشنايیِ آخرت از ماست به همين هوا،
صبوری کنيد!
بخشندگانِ بوسه در راهند
بخشندگانِ نور، ترانه، تبسم، و روحِ بزرگ ...!
پيش میآيد زودا
زودا که پيش خواهد آمد
آنگونه زودا
که من میطلبم
که من خواستهام
که من خواب ديدهام به بيداری!
#سیدعلی_صالحی
@sherroghazal🌸🍃
شد خزان گلشن آشنايي
باز هم آتش به جان زد جدايي
عمر من اي گل. طي شد بهر تو
وز تو نديدم جز بد عهدي و بي وفايي
با تو وفا كردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداري با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر ووفايي نوگل گلشن جورو جفايي
از دل سنگت...آه دلم از غم خونين است
روش بختم اين است
از جام غم مستم
دشمن مي پرستم تا هستم
تو و مست ازمي به چمن
چون گل خندان از مستي بر گريه من
با دگران در گلشن نوشي مي
من ز فراقت ناله كنم تا كي؟
تو و اين چون ناله كشيدن ها
من و گل چون جامه دريدنها
ز رقيبان خواري ديدنها
دلم از غم خون كردي
جه بگويم چون كردي
دردم افزون كردي
برو اي از مهر و وفا عاري
برو اي عاري ز وفاداري
كه شكستي چون زلفت عهد مرا
دريغ و درد از عمرم
كه در وفايت شد طي
ستم به ياران تا چند
جفا به عاشق تا كي؟
نمي كني اي گل يكدم يادم
كه همچو اشك از چشمت افتادم
گرچه ز محنت خوارم كردي
با غم و حسرت يارم كردي
مهر تو دارم باز بكن اي گل با من
هرچه تواني ناز
كز عشقت ميسوزم باز
عمر من اي گل. طي شد بهر تو
وز تو نديدم جز بد عهدي و بي وفايي
با تو وفا كردم تا به تنم جان بود
#رهی_معیری
خواننده استاد #جوادبدیع_زاده
به چنگ آورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را
خدا را شکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او می توان نوشید ساغرهای خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هر چند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش میگویم تو را بوسیده ام
اما کسی باور ندارد حرف مست لااوبالی را
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
#فاضل_نظری
@sherroghazal🌸🍃
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب
با آن که دلم از غم هجرت خون است
شادی به غم توام ز غم افزون است
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب!
هجرانش چنین است، وصالش چون است؟
#رودکی
@sherroghazal🌸🍃
به جنگ که فکر میکنم
زخمی میشوم
به کویر که فکر میکنم
تَرَک بر میدارم
به آسمان که فکر میکنم
پایین میافتم
و هر وقت به جنگل میاندیشم
گلهای از گوزنها
از رویم رد میشود
جرأت فکر کردن به تو را ندارم
«دریا»
نام عمیقی برای یک معشوقه است
و من
هیچ وقت شنا کردن بلد نبودهام
#بابک_زمانی
@sherroghazal🌸🍃
"نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را از من بگير
اما
خندهات را هرگز..."
#پابلو_نرودا
@sherroghazal🌸🍃
ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت
این شام صبح گردد و این شب سحر شود
#خواجوی_کرمانی
@sherroghazal🌸🍃
۷ تیر زادروز مهدی سهیلی
(زاده ۷ تیر ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۱۸ امرداد ۱۳۶۶ تهران) شاعر و نویسنده
او سالها در رادیو ایران برنامه اجرا کرد.
وی در زمینه نمایش نامهنویسی نیز فعالیت داشتهاست.
@sherroghazal🌸🍃
کودک زیبای زرین موی صبح،
شیر می نوشد ز پستان سحر،
تا نگین ماه را آرد به چنگ،
می کشد از سینهء گهواره سر،
شعله رنگین کمان آفتاب،
در غبار ابرها افتاده است
کودک بازی پرست زندگی،
دل بدین رویای رنگین داده است
باغ را، غوغای گنجشکان مست،
نرم نرمک، برمی انگیزد ز خواب
تاک، مست از باده ی باران شب،
می سپارد تن به دست آفتاب...
#فریدون_مشیری
@sherroghazal🌸🍃
بعد از جنگ با چوب دستم انجیر های تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند
با تو خواهم خواند
و تورا در بهت آفتابی ات خواهم بوسید
اگر ابرها بگذارند .
#محمدابراهیم_جعفری
@sherroghazal🌸🍃
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زِ دستم نرود
نازِ چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
#فریدون_مشیری
@sherroghazal🌸🍃
صبح است
گنجشک محض می خواند
پاییز روی وحدت دیوار
اوراق می شود
رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را
از خواب می پراند
یک سیب در فرصت
مشبک زنبیل می پوسد
حسی شبیه غربت اشیا
از روی پلک می گذرد
بین درخت و ثانیه سبز
تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد
اما ای حرمت سپیدی کاغذ
نبض حروف ما
در غیبت مرکب مشاق می زند
در ذهن حال جاذبه شکل از دست می رود
باید کتاب رابست
باید بلند
شد
درامتداد وقت قدم زد
گل را نگاه کرد
ابهام را شنید
باید دوید تا ته بودن
باید به بوی خاک فنا رفت
باید به ملتقای درخت و خدا رسید
باید نشست
نزدیک انبساط جایی میان بیخودی و کشف.
#سهراب_سپهری
@sherroghazal🌸🍃
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست
دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
به هر جا که هستید خروش آورید
جهنده جهان را به جوش آورید
همه یک به یک مهربانی کنید
به کل جهان پاسبانی کنید
به صلح جهانی بکوشید سخت
به فر جهان باور نیک بخت
بگوئید این جمله درگوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد
#فردوسی
@sherroghazal🌸🍃
ما یقین داریم که حرف همگیمان یکیست.
حرفهامان را میگذاریم کنارِ دریا
میگذاریم در مسیرِ باد، در راهِ خورشید،
میگذاریم تا خشک شوند...
#یانیس_ریتسوس
@sherroghazal🌸🍃
در قمار عشق جانان باخت میخواهد دلم
هرچه غیر از اوست با او تاخت میخواهد دلم
فارغم من در قمار عشق از سود و زیان
با حریف خویش برد و باخت میخواهد دلم
#غبار_همدانی
@sherroghazal🌸🍃
گر ابرهای تیره سفر كردند،
و نور روشن فردا را دیدید
از ما به مهربانی یاد آرید
از ما كه در تمامِ شبِ عمر
در جستجوی نورِ سحر پرسه میزدیم
#حمید_مصدق
@sherroghazal🌸🍃