sherroghazal | Неотсортированное

Telegram-канал sherroghazal - شعر و غزل

14500

برای ارسال نظرات و پیشنهادات و آثار خود #تنها_راه_ارتباطی_بامن👇 @sherroghazal_bot

Подписаться на канал

شعر و غزل


از لحظه‌ی تولد خود در جهنمیم
ما وارثان غفلت حوا و آدمیم

چون قطره‌های پخش که دریا نمی‌شوند
گیرم که بی‌شمار، ولی دور از همیم

دنیا اگر قفس شده اینجا قفس‌تر است
ما ساکنان گوشه‌ی غمگین عالمیم


#مجید_ترکابادی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل



هنوز خون به دلم، از کسی که با لبخند

نشست و اشک مرا چون انار دانه گرفت

#محمدحسن_جمشیدی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

همان‌هایی که برای
: فستیوال کوچه»
هفته‌ها جنگیدند
تا هم خود شاد باشند
و هم مردم را شاد کنند،
اکنون بزرگترین دسته عزاداری را برای حادثه بندرعباس تشکیل داده‌اند.

آری اینجا ایران است.

همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
زان ولایت که مهتران دارند
بهترین جای بهتران دارند

#نظامی_گنجوی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


مادربزرگم همیشه میگفت : تو باید خیلی خوش‌شانس باشی که یه اتفاق زندگیت رو نابود نکنه...
امروز داشتم به همین داستان فکر میکردم، خیلیایی که توی جنگ، زلزله، سیل، سقوط هواپیما، کرونا، تصادف و همین تراژدی انفجار در بندرعباس جونشون رو از دست دادن هیچوقت فکر نمیکردن که قراره نوبت اون‌ها باشه... هزاران رویا برای آیندشون داشتن، اما نه فقط جونشون، بلکه هرچی قرار بود خودشون و خانوادشون در آینده داشته باشن ازشون گرفته شد.
درسته ما توی این زمانه شاید با «شانس» کماکان زنده‌ایم، اما با دیدن غم هم‌وطنامون از درون مرده‌ایم...
به قول اندی در فیلم «رستگاری در شاوشنگ» : بدشانسی توی هوا معلقه، فقط باید روی شونه یک نفر بشینه...


🎬The Shawshank Redemption (1994)

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل



این چه رازی ست
که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید؟


#هوشنگ_ابتهاج


امروز همه ایران،بندرعباس است.
گَمبرونِ دیروز، هرمزگانِ امروز؛ شاهراه ماندگار خلیج فارس

تسلیت به مردم خون گرم جنوب، سرفرازان ایران

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


هرگز دلم به درد تو از كس دوا نخواست                 
مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نكرد                       

بر ما دلت نسوخت ندانم چرا نسوخت                     
بسیار خواستم كه نهم سر به پای او                       

بر ما دلت نسوخت ندانم چرا نسوخت                     
كام تو جست و حاجت خود از خدا نخواست

بیمار تو به هیچ طبیب دوا نخواست
ما را دلت نخواست ندانم چرا نخواست

من خواستم او ولی چه كنم چون خدا نخواست
ما را دلت نخواست ندانم چرا نخواست



#حسن_دهلوی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


بگذار صبح را در چشم تو
من معنا کنم
ای که هر صبحم
هزاران مثنوی باشد برای وصف تو...

#هما_کشتگر

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی، سر رسد از پسِ کوه!

#سهراب_سپهری

سلام صبحتون بخیر

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


در دل من چيزي است،
مثل يك بيشه نور،
مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم،
كه دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت،
بروم تا سر كوه ...


#سهراب_سپهری

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


اول اردیبهشت در تقویم ایرانی ⁧#روز_سعدی⁩ شاعر نامدار قرن هفتم و خالق ⁧#بوستان⁩ و گلستان است.⁧#سعدی⁩ در چنین روزی نگارش ⁧#گلستان⁩ را آغاز کرد


هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند
هر کاو به وجودِ خود دارد ز تو پروایی

دیوانه ی عشقت را جایی نظر افتاده‌ست
کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی

امّیدِ تو بیرون بُرد از دل همه امّیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی


گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی


من دست نخواهم بُرد الا به سرِ زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

#حضرت_سعدی
‏‌
@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


زن، پیانوست
امّا مردانِ بی شماری
نواختن نمی دانند!


زن مثلِ زبان است
امّا مردانِ بی شماری
در زندگیِ خود کتابی نخوانده اند!

زن سرزمینی باروَر
امّا مرد، خشن
مثل بولدوزِر است!

زن، ایستگاه است
امّا مرد
قطارِ تُندروی ِ شبانه.
 
کالبدِ زن چون عبادتگاه
و تنِ مرد
قهوه خانه ای در راه!

زن، تنها گنجشکی می خواهد
امّا مرد،
همه زنان را می خواهد!


#نزار_قبانی(سوریه)
برگردان: #یدالله_گودرزی 

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


«دیکتاتورها بلایای طبیعی نیستند. آنها با همدستیِ خودِ مردم رشد می کنند و اتفاقاً قربانیان خود را از میان همان مردمی بر می گزینند که آنها را انتخاب کرده اند.»

| سورِ بُز - ماریو بارگاس یوسا |

#ماریو_بارگاس_یوسا

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


صاحب دلی کجاست ‏كه خواند به یک نگاه

‏در اشک ما، ‏حکایت گویای زندگی

#معینی_کرمانشاهی⁩

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی

تا شب نرود صبح پدیدار نباشد

آهنگ دراز شب رَنجوری مشتاق

با آن نتوان گفت که بیدار نباشد

#حضرت_سعدی
#بهار

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل



آنان‌ که ز پیش رفته‌اند ای ساقی
در خاکِ غرور خفته‌اند ای ساقی

رو باده خور و حقیقت از من بشنو
باد است هر آن‌چه گفته‌اند ای ساقی!


#خیام
(ترانه‌های خیام، صادق هدایت)
اثر #محمود_فرشچیان


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


کسی نایستاده است آنجا یا اینجا
پس کجای لبت آزادم کند؟
دو نقطه از هیچ جا، تا چشم
که جابه‌جا شده است
اما سایه‌ی بلندم را می‌بیند
که می کشد خود را همچنان بر اضطرابش
.
شمال قوس بنفشی‌ست تا جنوب
در ابر و مرغ دریایی
موجی به تحلیل می‌رود
و آفتاب، تنها چیزی که تغییر کرده است.
لبت کجاست؟
صدای روز بلند است اما کوتاه است دنیا.
درست یک واژه مانده‌ است تا جمله پایان پذیرد
و هر چه گوش می‌سپارم تنها
سکوت خود را می‌آرایم
و آفتاب لبِ بام هم‌چنان سوتش را می‌زند.
شکسته پل‌ها پشت سر
و پیشِ رو شن‌هایی که خاکستر جهان است.
غروب ممتد در سایه‌ی درون جا خوش کرده است
و شب که تا زانو می‌رسد تحمل را کوتاه می‌کند. 
چگونه است لبت؟
که انفجار عریانی، سنگ می‌شود در بی تابی‌های خاموش.
هوای قطبی انگار
انگار فرش ایرانی نخ نما کرده است
نشانه‌ای نیست
نگاه می‌کنم
اگر که تنها آن واژه می‌گذشت
به طرفه العینی طی می‌شد راه
کودک باز می‌گشت تا بازیگوشی
و در چهارراه دست می‌انداخت دور گردنت
لبت کجاست؟
که خاک چشم به راه است…

#محمد_مختاری

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


اي شب به شب شال بلند مشكيت بر سر!
هر روز هي حال پريشانت پريشانتر!

امسال هم داغ عزيزي سينه ات را سوخت
از پا نيندازد تو را اين داغها!... مادر!

از پا نيفتي سرزمين آتش! اي ميهن!
باقي بمان -حتي ا گر در زير خاكستر!

باقي بمان مثل نهنگي با هزاران زخم
اي گرده ات ميعادگاه نيزه و خنجر!


فرمانرواي سرزمين كوسه ماهي ها!
اي پادشاه تاجي از خارت به روي سر!

باقي بمان و با صليبي سرخ بر شانه
نان و شراب و عشق قسمت كن به هر بندر

حواريونت را مسيح من! تحمل كن
طاقت بياور روزها را تا شب آخر...

باقي بمان، ما كودكانت تا قيامت هم
از آب و گل بيرون نمي آييم اي مادر!


#پانته‌آ_صفائی

#بندر_عباس

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


صبح است و صَبوح است بر این بام برآییم
از ثور گریزیم و به بُرجِ قمر آییم


پیکار نجوییم و ز اغیار نگوییم
هنگامِ وصال است بدان خوش صور آییم

رویِ تو گُلستان و لب تو شکرِستان
در سایه این هر دو همه گُلشکر آییم

خورشید رُخِ خوبِ تو چون تیغ کشیده ست
شاید که به پیش تو چو مه شب سپر آییم

زلف تو شبِ قَدر و رُخِ تو همه نوروز
ما واسطه ی روز و شب َش چون سَحَر آییم

این شکل ندانیم که آن شکل نمودی
ور زآنکه دگرگونه نمایی دگر آییم

خورشیدِ جهانی تو و ما ذره ی پنهان
درتاب در این روزنه تا در نظر آییم

خورشید چو از رویِ تو سرگشته و خیره ست
ما ذرّه عجب نیست که خیره نگر آییم

گفتم چو بیایید دو صد در بگشایید
گفتند که این هست ولیکن اگر آییم

گفتم که چو دریا به سوی جوی نیاید
چون آبِ رَوان جانبِ او در سفر آییم

ای ناطقه غیب تو برگوی که تا ما
از مُخبِر و اخبارِ خوش َت خوش خبر آییم

#حضرت_مولانا


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

آه ای غمِ نو!
#بندر_عباس🖤

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


همه ی آدم ها پرنده اند
فقط
شاید
هنوز او که باید
شانه هاشان را نبوسیده!

#معصومه_صابر

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل



حیف نیست؟
           بهار باشد و
                        تو نباشی...؟!

فردا آمدنی‌ست
حرفی در میان نیست
اما از کجا در ارابهٔ او ما نیز بوده باشیم!
برخیز و بیا
برخیز و به جاده نگاه نکن
که همیشه خود را به تاریکی می‌زند
.

حیف نیست؟
بهار
از سر اتفاق بغلتد در دستم،
آن وقت
تو نباشی؟؟!


#شمس_لنگرودی


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

زندگى، قبل از هرچيز زندگى‌ست!
گل مى‌خواهد، موسيقى مى‌خواهد
زيبايى مى‌خواهد.


زندگى، حتى اگر يكسره جنگيدن هم باشد،
خستگى در كردن مى‌خواهد
عطر شمعدانى‌ها را بوييدن مى‌خواهد

خشونت هست، قبول؛
اما خشونت، اصل كه نيست
زايده است، انگل است، مرض است
ما بايد به اصلمان برگرديم.

زخم را كه مظهر خشونت است
با زخم نمى‌بندند
با نوار نرم و پنبه پاک مى‌بندند
با محبت، با عشق.

#نادر_ابراهیمی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند

از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند

دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مسئله

و امروز اهل میکده، رندی ز من آموختند

#شیخ_بهایی

۳ اردیبهشت، بزرگداشت
#شیخ_بهایی و روز معمار گرامی باد


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه آید باران نوبهاری

عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری

گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری


#حضرت_سعدی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه‌ی عطرِ غزل درش باز است

جهان تمام شد و ماهپاره‌های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است

هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه‌ای خانمان بر انداز است


پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است

به بام شاه و گدا مثل ابر می‌بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است

بگو هر آن‌چه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است

ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است...

#سعید_بیابانکی


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

سلام بر آنان که ما را ندیده فهمیدند؛
نخوانده دانستند
و نبوسیده دوست داشتند  ..


#جبران_خلیل_جبران

صبح بخیر دوستان همیشه همراه

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

بدرود آقای نویسنده.

‏‌ #ماریو_بارگاس_یوسا⁩ هم درگذشت.

ادبیات برای آنانی که به آنچه دارند، خرسندند، برای آنانی که از زندگی - بدان گونه که هست - راضی‌اند، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات، خوراک جان‌های ناخرسند و عاصی است. زبان رسای ناسازگاران و پنا‌هگاه کسانی است که به آنچه دارند، خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان و ناکامل نباشد. ادبیات، تنها به‌ گونۀ گذرا، این ناخشنودی‌ها را تسکین می‌دهد، اما در لحظه‌های جادویی و در همین لحظات گذرای تعلق حیات، توهم ادبی ما را از جا می‌کند و به‌ جایی فراتر از تاریخ می‌برد و ما بدل به‌ شهروندان سرزمین بی‌زمان می‌شویم ـ نامیرا می‌شویم

چرا ادبیات
#ماریو_بارگاس_یوسا

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل

بهار بود و دلم فصل بی ترانگی‌اش
و درد در تن من گرم موریانگی‌اش

کسی نبود، کسی لایق غم دل من
کسی که دل بسپارم به بی کرانگی‌اش


به انتظار قدومش، انار دیدهٔ من
رسیده‌است به جشن هزاردانگی‌اش

مرا به خلوت صندوقخانه‌اش ببرید
رسیده‌است گمانم شراب خانگی‌اش

شبیه ردّ قدم‌های موج بر ساحل
به جای‌مانده بر این شانه‌ها، زنانگی‌اش

نه من، نه او، نه شما، شاعر این زمانه کسی است
که تکه‌پاره شود بغض‌های خانگی‌اش...

#سعید_بیابانکی

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


تقویم قلب من،
نسبتی با تقویم‌های جهان ندارد؛

میان برگ‌ریزانِ خزان،
وسط چله‌ی زمستان،
می‌بینی نوشته‌اند: « بهار »

آن لحظه که لبخند تو را می‌بینم!


#گروس_عبدالملکیان


@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…

شعر و غزل


تو هر روزی از آن پشته برآیی
کنی مر تشنه جانان را سقایی

تو هر صبحی جهان را نور بخشی
که جان جان خورشید سمایی

مباد آن روز کز تو بازماند
دو دیده‌ای چراغ و روشنایی

تو دریایی و می‌گویی جهان را
درآ در من بیاموز آشنایی

لب و لنج کفوری را دریدی
بدان دریای امواج عطایی

گشادی چشم و گوش خاکیان را
همه حیران که چون بر می‌گشایی

گلوی جان بسوزید از حلاوت
چنین شیرین چنین حلوا چرایی

اگر چون آسیا گردم شب و روز
ز تو باشد که آب آسیایی

وگر این آسیا جوید سکونت
ز چرخ تو نمی‌یابد رهایی

هر آن سنگی که در چرخش کشیدی
بیابد کان بیابد کیمیایی

به تو جنبد جهان جان جهانی
اگر چه او نداند که کجایی



#حضرت_مولانا

@sherroghazal🌸🍃

Читать полностью…
Подписаться на канал