ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت
این شام صبح گردد و این شب سحر شود
#خواجوی_کرمانی
@sherroghazal🌸🍃
۷ تیر زادروز مهدی سهیلی
(زاده ۷ تیر ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۱۸ امرداد ۱۳۶۶ تهران) شاعر و نویسنده
او سالها در رادیو ایران برنامه اجرا کرد.
وی در زمینه نمایش نامهنویسی نیز فعالیت داشتهاست.
@sherroghazal🌸🍃
کودک زیبای زرین موی صبح،
شیر می نوشد ز پستان سحر،
تا نگین ماه را آرد به چنگ،
می کشد از سینهء گهواره سر،
شعله رنگین کمان آفتاب،
در غبار ابرها افتاده است
کودک بازی پرست زندگی،
دل بدین رویای رنگین داده است
باغ را، غوغای گنجشکان مست،
نرم نرمک، برمی انگیزد ز خواب
تاک، مست از باده ی باران شب،
می سپارد تن به دست آفتاب...
#فریدون_مشیری
@sherroghazal🌸🍃
بعد از جنگ با چوب دستم انجیر های تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند
با تو خواهم خواند
و تورا در بهت آفتابی ات خواهم بوسید
اگر ابرها بگذارند .
#محمدابراهیم_جعفری
@sherroghazal🌸🍃
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زِ دستم نرود
نازِ چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
#فریدون_مشیری
@sherroghazal🌸🍃
صبح است
گنجشک محض می خواند
پاییز روی وحدت دیوار
اوراق می شود
رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را
از خواب می پراند
یک سیب در فرصت
مشبک زنبیل می پوسد
حسی شبیه غربت اشیا
از روی پلک می گذرد
بین درخت و ثانیه سبز
تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد
اما ای حرمت سپیدی کاغذ
نبض حروف ما
در غیبت مرکب مشاق می زند
در ذهن حال جاذبه شکل از دست می رود
باید کتاب رابست
باید بلند
شد
درامتداد وقت قدم زد
گل را نگاه کرد
ابهام را شنید
باید دوید تا ته بودن
باید به بوی خاک فنا رفت
باید به ملتقای درخت و خدا رسید
باید نشست
نزدیک انبساط جایی میان بیخودی و کشف.
#سهراب_سپهری
@sherroghazal🌸🍃
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست
دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
به هر جا که هستید خروش آورید
جهنده جهان را به جوش آورید
همه یک به یک مهربانی کنید
به کل جهان پاسبانی کنید
به صلح جهانی بکوشید سخت
به فر جهان باور نیک بخت
بگوئید این جمله درگوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد
#فردوسی
@sherroghazal🌸🍃
ما یقین داریم که حرف همگیمان یکیست.
حرفهامان را میگذاریم کنارِ دریا
میگذاریم در مسیرِ باد، در راهِ خورشید،
میگذاریم تا خشک شوند...
#یانیس_ریتسوس
@sherroghazal🌸🍃
در قمار عشق جانان باخت میخواهد دلم
هرچه غیر از اوست با او تاخت میخواهد دلم
فارغم من در قمار عشق از سود و زیان
با حریف خویش برد و باخت میخواهد دلم
#غبار_همدانی
@sherroghazal🌸🍃
گر ابرهای تیره سفر كردند،
و نور روشن فردا را دیدید
از ما به مهربانی یاد آرید
از ما كه در تمامِ شبِ عمر
در جستجوی نورِ سحر پرسه میزدیم
#حمید_مصدق
@sherroghazal🌸🍃
امشب تمام نمی شود
امشب باید یکی از ما شعر بگوید
یکی گریه کند.
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همه ی زاویهها را فرسودهام
دیگر وقت آن است که مرگ بیاید
و شاخ هایش را در دلم فرو کند.
#الهام_اسلامی
@sherroghazal🌸🍃
دل درد تو یادگار دارد
جان عشق تو غمگسار دارد
تا عشق تو در میان جان است
جان از دو جهان کنار دارد
تا خورد دلم شراب عشقت
سرگشتگی خمار دارد
مسکین دل من چو نزد تو نیست
در کوی تو خود چکار دارد
راز تو نهان چگونه دارم
کاشکم همه آشکار دارد
چندین غم بی نهایت از تو
عطار ز روزگار دارد
#عطار
@sherroghazal🌸🍃
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بیخزان از خونِ یاران!
ایرانم! ای معشوقِ ناب! ای نابِ نایاب!
وی عاشقانت بیشمارِ بیشماران!
یک چشمِ تو خندان و یک چشمِ تو گریان
چون شادخواران در کنارِ سوگواران
ایرانِ من! آه ای زاده از شعرِ حافظ
زیباترین گُل را به گیسویِ بهاران
ای خونِ دامنگیرِ بابک در رگانت
جاریترین سیلابِ سُرخِ روزگاران
پیشِ بهارِ تو، بهشت از جلوه اُفتاد
ای باغها پیشِ کویرت شرمساران
ای رودهایت رهشناسانِ رسیدن
وز شوقِ پیوستن به دریا، بیقراران
ایرانِ من! لختی بمان تا باز پیچد
در گوشت آوازِ بلندِ سربهداران
لَختی بمان تا آن سوارانِ سرآمد
همراهیات را سر برآرند از غباران
میخوانم آوازی برایت عاشقانه
همراهیام با رعد و برق و باد و باران
از این شکستنها مکن پروا که آخر
پیروزی ای ایران! به رغمِ نابهکاران
نامِ تو را بر صخره ای بی مرگ کندند
ایرانِ من! ای یادگارِ یادگاران
#حسین_منزوی
@sherroghazal🌸🍃
ای خطّهٔ ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغِ گل و لاله و سرو و سمن من
#ملک_الشعرای_بهار
@sherroghazal🌸🍃
در نبندیم به نور،
به آرامشِ پُرمهرِ نسیم،
رو به این پنجره،
با شوق سلامی بکنیم!...
#سهراب_سپهری
سلام صبح بخیر⚘
دل بیتاب من
با دیدنت آرام میگیرد
اگر دوری ز آغوشم
نگاهم کام میگیرد
مرا گر مست میخواهی
نگاهت را مگیر از من
که دل از ساقی چشمان مستت جام میگیرد
تو نوشین لب میان جمع
خاموشی
ولی چشمم
ز هر موج نگاه دلکشت پیغام میگیرد
#مهدی_سهیلی
@sherroghazal🌸🍃
تاوقتی
تو درکنارم هستی
صبح که هیچ
تمام لحظه های زندگی من
بخیر است...
توُ دلیل تمام خوشی
ثانیه هایم هستی...
#معصومه_صابر
@sherroghazal🌸🍃
باورش کمی سخت است
اما باور کن پدرانمان هم
تمام شبهای مهتابی عاشق بودند
وقتی به دود سیگارشان خیره میشدند و باد
در پیراهن بلند زنی میوزید
که بهار نارنج میچید
و به مردی - که فرض کن برای تماشای بهار آمده -
لبخند میزد
باورش سخت است
میدانم
اما بارها به ماه گفتهام طوری بتابد
که بغض، راه گلوی پنجرهای را نبندد
مخصوصاً اگر باد
خاطرۀ بلندِ پیراهنِ زنی را وزیده باشد
بارها گفتهام این شهر باغ ندارد
بهار ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید؟
که دهانش پیش هر غریبهای باز نشود.
#لیلا_کردبچه
@sherroghazal🌸🍃
از خود خبرم نیست شب و روز ولیکن
دارم خبر از تو که ز من بی خبری تو
#مسعود_سعدسلمان
@sherroghazal🌸🍃
شمعي روشن کن ، رفيق
روزگاري در اين معبد
دختران شهر
سرخي دلها و
کبودي گونههاشان را
پاک مي کردند
با اشک
شمعي روشن کن ، رفيق
#واهه_آرمن
@sherroghazal🌸🍃
.
اینجاست.
این تکه از مغز، دیرتر از تمام سلولها میمیرد. اینجا هم لایههای فراموشی است. صداهایی که میشنویم به اینجا میرسد جذب این توده لیز میشود و ما آن را فراموش میکنیم، در حالی که همیشه توی کلهی ماست. اینجا پر از اعتقادات فراموش شده است،
جای دفن شدن اسم کسانی که دوستشان داشتهایم، بی آنکه بتوانیم به یاد آوریم که آنها چه کسانی بودهاند.
هزاران سلول اینجاست که کارشان فقط خاکسپاری ست، خاکسپاری رؤیاهای ما.
#بیژن_نجدی
📒 یوزپلنگانی که با من دویدهاند
@sherroghazal🌸🍃
قسمتی از شعر بلند سروده #قیصر_امینپور
شعري براي جنگ
مي خواستم
شعري براي جنگ بگويم
ديدم نمي شود
ديگر قلم زبان دلم نيست
گفتم :
بايد زمين گذاشت قلمها را
ديگر سلاح سرد سخن کارساز نيست
بايد سلاح تيزتري برداشت
بايد براي جنگ
از لوله ي تفنگ بخوانم
- با واژه ي فشنگ -
مي خواستم
شعري براي جنگ بگويم
شعري براي شهر خودم - دزفول -
ديدم که لفظ ناخوش موشک را
بايد به کار برد
اما
موشک
زيبايي کلام مرا مي کاست
گفتم که بيت ناقص شعرم
از خانه هاي شهر که بهتر نيست
بگذار شعر من هم
چون خانه هاي خاکي مردم
خرد و خراب باشد و خون آلود
بايد که شعر خاکي و خونين گفت
بايد که شعر خشم بگويم
شعر فصيح فرياد
- هر چند ناتمام -
گفتم :
در شهر ما
ديوارها دوباره پر از عکس لاله هاست
اينجا
وضعيت خطر گذرا نيست
آژير قرمز است که مي نالد
تنها ميان ساکت شبها
بر خواب ناتمام جسدها
خفاشهاي وحشي دشمن
حتي ز نور روزنه بيزارند
بايد تمام پنجره ها را
با پرده هاي کور بپوشانيم
اينجا
ديوار هم
ديگر پناه پشت کسي نيست
کاين گور ديگري است که استاده است
در انتظار شب
ديگر ستارگان را
حتي
هيچ اعتماد نيست
شايد ستاره ها
شبگردهاي دشمن ما باشند
اينجا
حتي
از انفجار ماه تعجب نمي کنند
اينجا
تنها ستارگان
از برجهاي فاصله مي بينند
که شب
چه قدر موقع منفوري است
اما اگر ستاره زبان مي داشت
چه شعرها که از بد شب مي گفت
گوياتر از زبان من گنگ
آري
شب موقع بدی است
@sherroghazal🌸🍃
در عشق تو خون دیده بارید بسی
جان در تن من ز غم بنالید بسی
آگاه نی ز حالم ای جان جهان
چرخم به بهانه تو مالید بسی
#حضرت_مولانا
@sherroghazal🌸🍃
آزادی بیسوال
سايهسارِ بسترها، آبها، آغوشها
بامدادانِ فَرَحبخشِ پُرباران
دانايی، همين دانايیِ آسان حتی،
و کوهسارانی سبز
و دشتهايی همه از عطرِ آب، از آوازِ آدمی.
بوی خوشِ زن هم باشد
اندامِ ليزِ سنگريزههای حوض ...
تا هست
باشد به خاطرِ شما،
لطفا حرفهای مرا
مرتب از ماه بخواهيد
قرائت کنيد اين کلمات را،
برکت میآورند اين کلمات عجيب!
قرائت کنيد اين روشنايیِ ازلی را
ثروتِ بسيار خواهد آورد
آسودگیهای بسيار خواهد آورد.
لذت زندگی
به همين حروفِ ساده است
من زبانم به دعا گشوده شد
ديدم دعا
طعمِ ترانههای من است
من شعرِ تمام شدم، شدم!
روشنايیِ آخرت از ماست به همين هوا،
صبوری کنيد!
بخشندگانِ بوسه در راهند
بخشندگانِ نور، ترانه، تبسم، و روحِ بزرگ ...!
پيش میآيد زودا
زودا که پيش خواهد آمد
آنگونه زودا
که من میطلبم
که من خواستهام
که من خواب ديدهام به بيداری!
#سیدعلی_صالحی
@sherroghazal🌸🍃
من در رؤیای خود دنیایی را میبینم که در آن هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمیشمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است،
و صلح و آرامش، گذرگاههایش را میآراید.
من در رؤیای خود دنیایی را میبینم که در آن
همگان راه گرامیِ آزادی را میشناسند
حسد، جان را نمیگزد
و طمع، روزگار را بر ما سیاه نمیکند.
من در رؤیای خود دنیایی را میبینم که در آن
سیاه یا سفید
ــ از هر نژادی که هستی ــ
از نعمتهای گسترهٔ زمین سهم میبرد.
هر انسانی آزاد است.
شوربختی، از شرم سر به زیر میافکند
و شادی همچون مرواریدی گرانقیمت
نیازهای تمامیِ بشریت را برمیآورد.
چنین است دنیای رؤیای من!
#لنگستون_هیوز
ترجمهی #احمد_شاملو
@sherroghazal🌸🍃
خوب میشه حالمون...
امروز حال هیچ کس خوب نیست و ...
این بزرگترین اشتراک ماست ولی
خوب میشه حالمون کنار هم...
@sherroghazal🌸🍃
وطن!
دوستت دارم
در دیرترها و دورترها
در دیروزها
در جوانی هایی که دیگر نیستند
و حتی اکنون، همین حالا...
نمی دانم،
چرا شب نمی گذارد
برایت روشنی بیاورم
خانه بیاورم
سفره ای را که از آن من و توست
آن را بگشایم
و پیراهنی را که برای تو از آب های خزر بافته ام
بر تنت کنم
#مهدی_اخوان_لنگرودی
@sherroghazal🌸🍃
ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم
وطن من
ای تواناترین مظلوم
تو را دوست دارم
#سلمان_هراتی
@sherroghazal🌸🍃
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادریست
روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند
قفل
افسانهییست
و قلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوستداشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف، زندگیست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنج جستوجوی قافیه نبرم
روزی که هر لب ترانهییست
تا کمترین سرود، بوسه باشد
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…
و من آن روز را انتظار میکشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم....
#احمد_شاملو
@sherroghazal🌸🍃
ایران صدای خستهام را بشنو ای ایران
شکوای نای خستهام را بشنو ای ایران
من از دماوند و سهندت قصه میگویم
از کوههای سربلندت قصه میگویم
از رودهایت، اشکهای غرقه در خونت
از رود رود کرخه زاریهای کارونت
از بیستون کن عاشقانِ تیشه دارانت
وآن نقشهای بی گزند از باد و بارانت
از دفتر فال و تماشایی که در شیراز
حافظ رقم زد،جاودان در رنگ و در پرواز
از اصفهان باغ خزان نشناسی از کاشی
از میر و از بهزاد یعنی خط و نقاشی
از نبض بی مرگ امیر وخون جوشانش
که میزند بیرون هنوز از فین کاشانش
ایران من! آه ای کتاب شور و شیدایی
هر برگی از تاریخ تو فصلی تماشایی
فصلی همه تقدیر سرخ مرزدارانت
فصلی همه تصویر سبز سر به دارانت
فصل ستون های بلند تخت جمشیدت
در سر بلندی برده بالاتر ز خورشیدت
از سرخ جامه چون کفن پوشندگان تو
وز خون دامن گیر بابک در رگان تو
آواز من هر چند ایرانم! غم انگیز است
با این همه از عشق،از عشق تو لبریز است
دیگر چه جای باغ های چون بهشت تو
ای در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو
در ذهن من ریگ روانت نیز سرسبز است
حتا کویرت نیز در پاییز سرسبز است
میدانمت جای به مرداب اوفتادن نیست
میدانمت ایثار هست و ایستادن نیست
گاهیت اگر غمگین اگر نومید می بینیم
ناچار ما هم با تو نومیدیم و غمگینیم
با اینهمه خونیکه از آیینهات جاری است
رودیکه از زخم عمیق سینهات جاری است
میشوید از دل های ما زنگار غم ها را
همراه تو با خود به دریا می برد ما را
#حسین_منزوى
@sherroghazal🌸🍃