.
قلب پاییز پر از آتش "مهر" است ولی
بی تو صد "مهر" اگر شعله کشد خاموشم
#زیبا_حسینی_جیرندهی
@shah_beyt_mandegar
به ره از دلِ پُر آتش همه شب چراغ دارم
که دهد نسیمِ کویت خبر از بهشت ما را
#حزین_لاهیجی
@shah_beyt_mandegar
پس از ما تیره روزان روزگاری میشود پیدا
قفای هر خزان آخر بهاری میشود پیدا
مکش ای طور با افسرده حالان گردن دعوی
که در خاکستر ما هم شراری میشود پیدا
پس از فرهاد باید قدر این جانسخت دانستن
که بعد از روزگاری مرد کاری میشود پیدا
من خونین جگر از بسکه با خود داغ او بردم
کنی هرجا بخاکم لاله زاری میشود پیدا
به استغنا چنین مگذر ز من ای برق سنگین دل
مرا در آشیان هم مشت خاری میشود پیدا
فراموشم نخواهد کرد آن سرو روان اما
بهار رفته بعد از انتظاری میشود پیدا
"حزین" ار خویشتن را از میان گمگشته انگاری
درین دریای بی پایان کناری میشود پیدا
#حزین_لاهیجی
@shah_beyt_mandegar
غمنامهی ما خواند و جوابی ننوشت
از لطف گذشتیم و عتابی ننوشت
خاطر به امید ستمش خوش میبود
بیرحم خرابی به خرابی ننوشت
#حزین_لاهیجی
@shah_beyt_mandegar
دلخسته و بیجواب برمیگردد
ماهیست… برای آب برمیگردد
دنیا زشت است، بچهام میترسد
با گریه درون خواب برمیگردد
#فاطمه_اختصاری
@shah_beyt_mandegar
از زندان که بیرون بیایم
خواهم ترسید که از زنم جدا باشم
خواهم ترسید که از دوستانم جدا باشم
خواهم ترسید که از کودکانم جدا باشم
خواهم ترسید که بیرون نیز زندان دیگری باشد
#رضا_براهنی
@shah_beyt_mandegar
ز فرقت تو
ز دل امشب اضطراب نرفت
ستاره محو شد
و چشم من به خواب نرفت
چگونه بی لب او
عیش من شود شیرین؟
که از جدایی گل
تلخی از گلاب نرفت ...
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
نمی داند دلِ تنها،
میانِ جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تُنگی
که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟!
این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید:
مدت هاست
مدت هاست...
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
قرةالعین منی ای جان؟ بلی
ماه بدری گِردِ ما گردان؟ بلی
صد هزاران آفرین بر روی تو
میفرستد حوری و رضوان؟ بلی
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
...
آدمی که دلش قرص نیست
آسمانش
قرص ِ ماه میخواهد چکار؟؟
#معصومه_صابر
📓 ماهیِ تویِ قوطیِ کنسرو
@shah_beyt_mandegar
من پایِ بدی های خودم میمانم
من پایِ بدی هایِ توهم میمانم...
#علیرضا_آذر
@shah_beyt_mandegar
نه مرا طاقت غربت، نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری، که جز این چاره ندانم
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
هزار عقد محبت به این و آن بندی
همین به کشتن من تیغ بر میان بندی
ترا که هر مژه تیغ کجی است زهرآلود
چه لازم است که شمشیر بر میان بندی؟
ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است
به بوسهای چه شود گر مرا دهان بندی؟
درین دو هفته که گل میتوان ز روی تو چید
در وصال چه بر روی دوستان بندی؟
به جرم خیرگی بوالهوس مسوز مرا
گناه گرگ چرا بر سگ شبان بندی؟
چو نیست رنگ وفا بر عذار گل صائب
درین ریاض چه افتاده آشیان بندی؟
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
ترک یاری کردی و من هم چنان یارم ترا
دشمن جانی و از جان دوست تر دارم ترا
#هلالی_جغتایی
@shah_beyt_mandegar
نیست یک ساعت قرار،
این جان بی آرام را
یا رب !
آن آرام جان بی قرار من کجاست؟!
#هلالی_جغتایی
@Shah_beyt_mandegar
بادهای نوشیدم امشب از کف دلدار مست
فارغم کرد از غمِ هر آنچه بود و آنچه هست
آن چنان از باده مستم، پای نتوانم کشید
تا قیامت مینشینم پای این میخانه بست
جام در دست و سبو بر دوش و خُم بر سر نهم
زین می باقی دلم از هر چه دام توبه رست
بس که جاری گشته جوی باده در میخانهاش
کام من از جوی این غمخانهی ویرانه جست
چون که چشم جان من از مهر او پر نور شد
جان و تن چشمان خود بر قامت خورشید بست
#دکتر_بهرام_قاضی_جهانی
@shah_beyt_mandegar
مرا در بيستون بر خاك بسپاريد تا شبها
غم بی همزبانی را برای كوهكن گويم
بگويم عاشقم ، بی همدمم ، ديوانه ام ، مستم
نمی دانم كدامين حال و درد خويشتن گويم...
#معینی_کرمانشاهی
@shah_beyt_mandegar
من از خیالِ خوشت سربه سر پرنده ام و
چه آسمانِ عزیزی ست مهربانیِ تو...
{ #معصومه_صابر }
@masoomesaber
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست
یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست
دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست
هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست
ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست
دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست
#مهدی_فرجی
@shah_beyt_mandegar
گیرم که زِ دشمن گِلِه آری بَر دوست!
چون دوست جفا کند؛ چه تدبیر کنی؟
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز با صنمی طفل عشق میبازم
بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس
عزیز من که به جز باد نیست دمسازم
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگی ست غمازم
ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلام حافظ خوش لهجه ی خوش آوازم
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
ببین کجای جهانی و من کجا، برگرد
دلم هوای تو را کرده، بی هوا برگرد
خبر ندارم از عالم، کسی ندیده مرا
دچار غربتم ای حس آشنا، برگرد
شروع درد من از ابتدای رفتن توست
رسیده صبر و قرارم به انتها، برگرد
پناه بوده برایم همیشه آغوشت
شدم بدون تو درگیر انزوا، برگرد
دخیل بسته نگاهم به رد پاهایت
گذشته کار من از گریه و دعا، برگرد
اشاره کن که بگردم به گرد چشمانت
بگو کجای جهانی بگو و یا برگرد
در انتظار تو هستم، بدون وقفه برو
به هر کجا که دلت خواست، منتها برگرد
#رسول_مرشدلو
@shah_beyt_mandegar
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای
ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان
چند و چند از غم ایام جگرخون باشی
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
می خواهمت چنانکه شبِ خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو تو آن چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را...
#قیصر_امینپور
@shah_beyt_mandegar
گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول
لحظهای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
/channel/hamster_kombat_boT/start?startapp=kentId587473011
Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop!
💸 2k Coins as a first-time gift
🔥 25k Coins if you have Telegram Premium
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت
به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی
که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچهای و بربط برهد به گوشمالی
دگر آفتاب رویت منمای آسمان را
که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی
خط مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلم غبار میرفت و فرو چکید خالی
تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
من خسته چون ندارم، نفسی قرار بیتو
به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بیتو
ره صبر چون گزینم، من دل به باد داده
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بیتو
صنما به خاک پایت، که به کنج بیت احزان
به ضرورتم نشیند، نه به اختیار بیتو
اگرم به سوی دوزخ، ببرند باز خوش خوش
بروم ولی به جنت، نکنم گذار بیتو
نفسی به بوی وصلت، زدنم بِهست جانا
که چنین بماند عمری، من دلفگار بیتو
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
روی بنمای و وجودِ خودم از یاد بِبر
خرمنِ سوختگان را همه گو باد بِبر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد بِبر
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
سیاه و سرد و پذیرنده, آسمان تو ام
بلند و روشن و بخشنده, آفتاب منی
گریزی از تو ندارم, هر آنچه هست تویی
اگر صواب منی یا که ناصواب منی
#حسین_منزی
@shah_beyt_mandegar