معصومه صابر { نویسنده ، شاعر و نقاش }🤍🍂💎🎨🖋 آیدی دریافت ِ پیام و هماهنگی سفارش ها: @Moonart923
🪽
ز میان برآر دستی مگر از میانجی تو
به کران برد زمانه غم بیکران ما را
{ #خاقانی }
شنبه ۱۴۰۴/۴/۲۸
🩶
تواناییِ بزرگی ست
آرام بودن ، در شرایط ِ دشوار.
و این آرام بودن به معنایِ هیچ کاری نکردن نیست!
که باید برایِ هر تغییری
ابتدا آن شرایط را پذیرفت. { پذیرش }
آرام گرفت...
و سپس به تمامی و کمال پیش رفت.
{ #معصومه_صابر }
🌿 ⃟🏷
گرچه در قلبهامان
تکهای شکسته داریم
که میفشارد خویش را به جانمان هر روز!
اما هنوز امید داریم
و کسی را در دل...
و چه کسی میتواند بگوید:
همینها زندگی نیست؟
{ #معصومه_صابر }
از کتابِ📓کاش خوابی خوش باشم
🥀 ⃟🏷
ببخش ، بیشتر از این ندارم از دنیا
دلی شکسته و لبخندِ رنگ و رو رفته...
{ #معصومه_صابر }
☁️
همیشه مراقب حرفهایی که از دهانتان خارج
میشود باشید .
چون فراموش کردن یک حرف ، از فراموش کردن یک چهره بیشتر طول میکشه...
🩵🌿
ماندن به پایِ خویشتن در روزِ سختی
{ #معصومه_صابر }
♥️
یکبار دیگر اگر به دنیا بیایم
تمام روزهای اکنونم را با رِندی
و جسورانه تر زندگی خواهم کرد؛
اما این بار
در شناختن تو دیر نخواهم کرد…♥️
♥️☁️
چه ها که
بر سر ما رفت و
کس نزد آهی...
{ #هوشنگ_ابتهاج }
🪽
خواستم ببینم دوری یعنی چه؟!
یعنی چند بار عقربه ی ساعت را دوره کردن؟
چند بار صبح را به شب رساندن؟
یعنی چند فرسنگ؟ چند کوه و دریا در میان؟!
دیدم،
دوری
تنها به دل است!
تنها به دل....
{ #معصومه_صابر }
چهارشنبه ۱۴۰۴/۴/۲۵
🩵
فاصله گرفتن از آنچه تو را آزار می دهد
بهترین کاری ست
که می توانی برای ِ آرامشت انجام دهی.
آموختم
بی آنکه با آشفتگی و هیاهویِ درون ِ کسی
همراه شوم
برایش طلب خیر بفرستم و
دور شوم...
{ #معصومه_صابر }
✨ ⃟🪽
خوب شد آسمانت سقف دارد!
وگرنه دلت که می گرفت
ستاره ها را کجا سنجاق می کردی
و زل میزدی بهشان؟؟
{ #معصومه_صابر }
📓کاش خوابی خوش باشم
به سِرِّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد
که خاکِ میکده کُحلِ بَصَر توانی کرد
مباش بی می و مُطرب که زیرِ طاقِ سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد
گُلِ مرادِ تو آنگه نقاب بُگْشاید
که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد
گدایی درِ میخانه طُرفه اِکسیریست
گر این عمل بِکُنی، خاکْ زر توانی کرد
به عزمِ مرحلهٔ عشق پیش نِه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
تو کز سرایِ طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد
جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبارِ رَه بِنِشان تا نظر توانی کرد
بیا که چارهٔ ذوقِ حضور و نظم امور
به فیضبخشیِ اهلِ نظر توانی کرد
ولی تو تا لبِ معشوق و جامِ مِی خواهی
طمع مدار که کارِ دگر توانی کرد
دلا ز نورِ هدایت گر آگهی یابی
چو شمع، خندهزنان تَرکِ سر توانی کرد
گر این نصیحتِ شاهانه بشنوی حافظ
به شاهراهِ حقیقت گذر توانی کرد
{ #حافظ }
🪽
دوستم دشمنِ جان پندارد
آنچه هستم نه چنان پندارد
آنکه این گریهی من در غمِ اوست
گریه را آبِ روان پندارد...
{ #صوفی_مازندرانی }
☁️
مشت آبی که در این دیر توان یافت کجاست
هرچه دیدیم چو ما سوخته یا میسوزد...
{ #بیدل }
جمعه ۱۴۰۴/۴/۲۷
☁️
زندگی
گاه هیاهوست ولی آرامم
می سپارم به خدا
هر چه خودش خواست ، همان...
{ #معصومه_صابر }
این بیت نغز از حضرت #حافظ را زیر لب مدام زمزمه کنید:
☁️
غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد
🍂
دور می شوم
خیلی دور!!
آنقدر دور
که یادشان نیاید
این که رفت و نقطه شد
نقطه ی کدام کلمه بود؟!
{ #معصومه_صابر }
پنجشنبه ۱۴۰۴/۴/۲۶
☁️🩵
روزهایی هست
که آدمی در جستجویِ تکیه گاهی
به خویش می رسد.
عاشقِ خودت باش
زندگی،
بارها و بارها
تو را با خودت رو به رو خواهد کرد...
{ #معصومه_صابر }
🩶
وقتی سپیده سر زد
او که برای گذشتن از تاریکی شبهای ِ بی ستاره اش، دلش را آتش زد و روشنایِ خود بود
دیگر به تعارف چراغ روشن هیچکس خشنود نخواهد بود.
{ #معصومه_صابر }
🪽
هان مشو نومید چون واقف نیی از سرّ غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
{ #حافظ }
♥️
همهچیز درست خواهد شد،
اندوهها ابدی نیستند.
دنیا با امیدهای روشن گرم میشود،
بهخاطر بسپار، در زندگی ما، همانند یک داستان
پس از شبِ تار، سپیدهدم فرا میرسد.
وقتی دلت میخواهد به بهترینها ایمان بیاوری،
وقتی دلت و جانت خستهاند،
مانند قطعیترین پیشگویی، در گوش خود زمزمه کن:
همهچیز درست خواهد شد
♥️
تاریکترین ساعت شب، درست ساعتی مانده به
سپیده دم است...
{ #پائولو_کوئلیو }
♥️
من آنقدر زیاد رویا بافته ام و کم زیسته ام،
که گاهی سه ساله ام. اما روز بعد اگر خوابی که دیده ام محزون باشد سیصد ساله ام.
تو اینطور نیستی؟!
در لحظاتی به نظرت نمیرسد که در آستانهی آغاز زندگی هستی و زمانی دیگر، سنگینی چندین هزار قرن را روی دوش خود حس نمیکنی؟!
{ ژرژ ساند در نامه به گوستاو فلوبر }