تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم درهوای تو
یک شب ستاره های تو رادانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
#فریدون_مشیری
@shah_beyt_mandegar
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
#خیام
@shah_beyt_mandegar
این شب زده را همنفسی درک نکرد
آواز غمم را قفسی درک نکرد
من مُردهترین زندهی شهرم؛ افسوس
اندوه مرا هیچکسی درک نکرد
فرهاد مرادی کرمانشاهی
ما
کاشفان کوچهی بنبستیم
حرفهای خستهای داریم
این بار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند...
#گروس_عبدالملکیان
@shah_beyt_mandegar
اگر چه باز نبینم خود کنارِ تو را
عزیز می شمرم عشق یادگار تو را
در این خزان جدایی
به بوی خاطره ها
شکفته می کنم از نو
به دل بهار تو را ...
#سیمین_بهبهانی
@shah_beyt_mandegar
نـه فـقـط از تـو اگـر دل بـكنـم می میرم
سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم
بین جـان من و پیراهن من فرقی نیـست
هـر یڪی را ڪـه بـرایـت بـڪـنـم می میرم
بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم
بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا
مثل یڪ تنگ شبی می شڪنم می میرم
روح ِ برخاسته از من ته ِ این كوچه بایست
بیش از ایـن دور شوی از بـدنـم می میرم
@shah_beyt_mandegar
#ڪاظم_بهمنی
یک نفس هشیاربودن عمر ضایع کردن است
گر نداری باده باید خویش را دیوانه ساخت
#کلیم_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
آیینههای روشن، گوش و زبان نخواهند
از راه چشم باشد، گفت و شنود ما را
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
دانست که واژه لالِ مادرزاد است!!
قفلی به دهان زد و کلیدش را کُشت...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
🔹 دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟
#حافظ
آواز استاد #محمدرضا_شجریان
سنتور استاد پرویز مشکاتیان
@shah_beyt_mandegar
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست!
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
خلاف گوشهنشینان و عافیتطلبان
تو در میانهی میدان کارزار بایست!
نه مثل قایق فرسودهای کناره بگیر
نه مثل طفل هراسیدهای کنار بایست!
در این زمانهی بدنام ناجوانمردی
به نام نامی مردان روزگار بایست!
بس است اینکه به آه و به ناله در همه عمر
به انتظار«نشستی»، به انتظار «بایست»!.
#سجاد_سامانی
@shah_beyt_mandegar
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
جان بِفِشانم ز شوق،
در ره باد صبا
گر برساند به ما،
صبح دمی بوی دوست...
#امیر_خسرو_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
شست "باران"
همه ی کوچه خیابانها را
پس چرا
مانده غمت بر دل بارانی من ؟
{ #معصومه_صابر }
@masoomesaber🌧
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورقِ شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشقِ تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دستِ من و دل نمی رود!
#شفیعی_کدکنی
@shah_beyt_mandegar
گر لا مکان و خانه به دوشم تو را چه غم
کاندر جوار جانی و وندر مکان دل
#عارف_قزوینی
@shah_beyt_mandegar
پيش تو اگر چه بر زمين دارم پاي
دستی ز غمت بر آسمان دارم من
#سنایی
@shah_beyt_mandegar
ای دوست شکر خوشتر یا آنک شکر سازد
ای دوست قمر خوشتر یا آنک قمر سازد
بگذار شکرها را بگذار قمرها را
او چیز دگر داند او چیز دگر سازد
در بحر عجایبها باشد به جز از گوهر
اما نه چو سلطانی کو بحر و درر سازد
جز آب دگر آبی از نادره دولابی
بی شبهه و بیخوابی او قوت جگر سازد
بی عقل نتان کردن یک صورت گرمابه
چون باشد آن علمی کو عقل و خبر سازد
بی علم نمیتانی کز پیه کشی روغن
بنگر تو در آن علمی کز پیه نظر سازد
جانها است برآشفته ناخورده و ناخفته
از بهر عجب بزمی کو وقت سحر سازد
ای شاد سحرگاهی کان حسرت هر ماهی
بر گرد میان من دو دست کمر سازد
میخندد این گردون بر سبلت آن مفتون
خود را پی دو سه خر آن مسخره خر سازد
آن خر به مثال جو در زر فکند خود را
غافل بود از شاهی کز سنگ گهر سازد
بس کردم و بس کردم من ترک نفس کردم
خود گوید جانانی کز گوش بصر سازد
#مولوی
@shah_beyt_mandegar
@shah_beyt_mandegar
میخوام برم پا ندارم
میخوام نرم جا ندارم
گریه کنم دل ندارم
داد بزنم نا ندارم
📖 #شاه_بیت_های_ماندگار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشق ، یکرنگی تقاضا میکند ، این روشن است
ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را ؟
───── ● #صائب_تبریزی
وای بر حال گرفتاری که دست روزگار
دست او میگیرد و بر دست هجران میدهد
───── ○ #فروغی_بسطامی
تو ، واقف خود و من واقف نگاه رقیب ؛
تو پاس خرمن و من پاس خوشهچین دارم
───── ● #محتشم_کاشانی
خونابه میخورم ز غم و گریه میکنم
آری ؛ شراب ، گوهر هر کس برون دهد
───── ○ #امیرخسرو_دهلوی
ترسم که روز حشر ، عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقهی رند شرابخوار ...
───── ● #حافظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@shah_beyt_mandegar
اما من آن شکوفه ی اندوهم
کز شاخههای یاد تو میرویم...🌸🍃
#فروغ_فرخزاد
@shah_beyt_mandegar
در وادیِ محبت دانی چه کار کردم
اول به سر دویدم، آخر ز پا فتادم...
#فروغی_بسطامی
@shah_beyt_mandegar
همواره عشق بیخبر از راه میرسد
چونان مسافری که به ناگاه میرسد
وا مینهم به اشک و به مژگان، تدارکش
چون وقت آب و جاروی این راه میرسد
اینت زهی شکوه که نزدت کلام من
با موکب نسیم سحرگاه میرسد
با دیگران نمینهدت دل به دامنت
چندان که دست خواهش کوتاه میرسد
میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو کی به کمینگاه میرسد!
هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شب
وقتی که سیب نقرهای ماه میرسد
شاعر دلت به راه بیاویز و از غزل
طاقی بزن خجسته که دلخواه میرسد
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
چند پنهان کنم افسانه هجران از تو؟
حالِ من بر همه پیداست
چه پنهان از تو؟
#هلالی_جغتای
@shah_beyt_mandegar
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیرو صحبت جانانه ام ببخش ، یارا
که از جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گمگشته ی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
🍂🍂🍂🍂
@shah_beyt_mandegar
از خیال و دل و جان نَگذرد اندیشه ی غیر
که تو را دارم و جز این ز ِجهان هیچ نخواهم...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar