برگیر مهر از آنکه به کام دل تو نیست
بر کَن دل از کسی که دلش مایل تو نیست
#طبیب_اصفهانی
@shah_beyt_mandegar
به تب و لرز تلخِ تنهایی، به سکوتی که نیست عادت کن
درد وقتی رسید و فرمان داد، مثل سرباز خوب اطاعت کن
سعی کن وقتِ بیکسیهایت، گاه لبخند کوچکی بزنی
فکر فردای پیریات هم باش، گریه هم میکنی قناعت کن
زندگی میرود به سمت جلو، تو ولی میروی به سمتِ عقب
شدهای عضوِ «تیمِ تکنفره»، پس خودت از خودت حمایت کن
بینِ تنهای خالی از دلِ خوش، هی خودت را بگیر در بغلت
دزدکی با خودت برو بیرون و به تنهاییات خیانت کن
گرچه خوکردهای به تنهایی، گرچه این اختیار را داری
گاهوبیگاه لذت غم را با رفیقانِ خویش قسمت کن
شعر، تنها دلیلِ تنهایی ست؛ هر زمان خسته شد دلت، برگرد
ماشه را سمتِ دفترت بچکان، شعر را تا همیشه راحت کن
#امید_صباغ_نو
@shah_beyt_mandegar
نفسم گرفت ازين شب در اين حصار بشكن
در اين حصار جادويي روزگار بشكن
چو شقايق از دل سنگ برآر رايت خون
به جنون صلابت صخره ي كوهسار بشكن
تو كه ترجمان صبحي به ترنم و ترانه
لب زخم ديده بگشا صف انتظار بشكن
سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم كار بشكن
بسراي تا كه هستي كه سرودن است بودن
به ترنمي دژ وحشت اين ديار بشكن
شب غارت تتاران همه سو فكنده سايه
تو به آذرخشي اين سايه ي ديوسار بشكن
ز برون كسي نيايد چو به ياري تو اينجا
تو ز خويشتن برون آ سپه تتار بشكن
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@shah_beyt_mandegar
زندگی بی عشق اگر باشد
همان جان کندن است
دم به دم جان کندن، ای دل
کار دشواریست ، نیست؟
#قیصر_امین_پور
@shah_beyt_mandegar
صبا خاک وجودِ ما بدان عالیجناب انداز
بود کان شاهِ خوبان را نظر بر منظر اندازیم
{ #حافظ }
@masoomesaber
عیدتون مبارک 🪻
با من چه کرده است ببین بیارادگی
افتادهام به دام تو ای گل به سادگی
جای ترنج، دست و دل از خود بریدهام
این است راز و رمز دل از دست دادگی
ای سرو، ذکر خیر تو را از درختها
افتادگی شنیدهام و ایستادگی
جانی زلال دارم و روحی زلالتر
آموختم از آینهها صاف و سادگی
با سکهها بگو غزلم را رها کنند
شاعر کجا و تهمت اشرافزادگی
#سعید_بیابانکی
@shah_beyt_mandegar
چه غم که عشق ، به جایی رسید یا نرسید
که آنچه زنده و زیباست نفْسِ این سفر است
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
دست بیماران گرفتن، بر طبیبان واجب است
من ز پا افتادهام، دستم نمیگیرد طبیب
#سلمان_ساوجی
@shah_beyt_mandegar
💌
فتنه چشٖم تو چندان پی بیداد گرفت
که شکیب دل من، دامن فـریاد گرفت
آن که آیینه صبح و قدح لاله شکست
خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
اگر چهخوابنیاید بهچشمِ کم سویم
ولی بخاطرِ تو، شب بخیــر می گویم
من از هجومِ خیـــالِ تو بــــاز بیدارم
بخوابراحتو خوش اینگارِمَه رویم
#امیرخسرو_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
چشم مست تو به یڪ عشوه که در کارم کرد
از مـِی عـشـق، عـــلاج دلــــ بیــمارم کرد
من در آن روز زدم خنـده به میخـانه چو جام
که دل از باده ی دیــدار تو،سرشـارم کرد ...
#آتش_اصفهانی
@shah_beyt_mandegar
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟
#غلامرضا_طریقی
@shah_beyt_mandegar
چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟
نه عاشق در بهاران بی قرارست؟
نگفتم با لبان بسته ی خویش
به تو راز درون خسته ی خویش؟
خروش از چشم من نشنید گوشت؟
نیاورد از خروشم در خروشت؟
اگر جانت ز جانم آگهی داشت
چرا بی تابیم را سهل انگاشت؟
کنار خانه ی ما کوهسارست
ز دیدار رقیبان برکنارست
چو شمع مهر خاموشی گزیند
شب اندر وی به آرامی نشیند
ز ماه و پرتو سیمینه ی او
حریری اوفتد بر سینه ی او
نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست
پر از عطر شقایق های خودروست
بیا با هم شبی آنجا سرآریم
دمار از جان دوری ها برآریم
خیالت گرچه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
دل دیوانه را دیوانه تر کن
مرا از هر دو عالم بی خبر کن
بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست
پی ِ فرداش فردای دگر نیست
بیا… اما نه، خوبان خود پرستند
به بندِ مهر، کمتر پای بستند
اگر یک دم شرابی می چشانند
خمارآلوده عمری می نشانند
درین شهر آزمودم من بسی را
ندیدم باوفا زآنان کسی را
تو هم هر چند مهر بی غروبی
به بی مهری گواهت این که خوبی
گذشتم من ز سودای وصالت
مرا تنها رها کن با خیالت
#سیمین_بهبهانی
@shah_beyt_mandegar
به عالم بشری غیر خودنمایی نیست
کسی که بگذرد از وهم خویشتن ملک است
#بیدل
@shah_beyt_mandegar
میان ما و تو ای لاله فرق بسیار است
تو از برای خودی داغ و من برای کسی
#شهرت_شیرازی
@shah_beyt_mandegar
ندانستیم و دل بستیم ، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایهها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود ، به زیباییّ رویا بود
نمیدیدیم و میرفتیم ، هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم ، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو ، تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامهی تردید ، در آن بنبست بیامّید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود
در آن ساعت ، هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی ، شب پایان باور بود ...
#اردلان_سرفراز
@shah_beyt_mandegar
خبر ز خویش ندارم جز این که روزی چند
نگاه شوق تو بودم، کنون خیال توام
#بیدل_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
.
خواب را بدرود کن کز سیمگون ساغر دمید
پرتو می چون فروغ آفتاب از جام صبح
شست و شو در چشمه خورشید کرد از آن سبب
نور هستی بخش میبارد ز هفت اندام صبح
#رهی_معیری
@shah_beyt_mandegar
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمیست
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
حکایتها که بعد از من تو خواهی گفت با خاکم
کنون تا زندهام بینی بگو با جان غمناکم
#طبیب_اصفهانی
@shah_beyt_mandegar
به رغمِ مُدعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو حجّتِ مُوَجهِ ماست
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
داستان شب هجران تو گفتم با شمـع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
#شاطر_عباس_صبوحی
@shah_beyt_mandegar
#Persian
اما من از تو چیزی ندیدم
گیسِت نجنبید هر چی وزیدم
آن گل که دادی سمی ترین بود
بو کردم مُردم
عشق همین بود.
یادم نمیکنی
و ز يادم نمیروی
یادت بخیر یار
فراموشکار من...
#شهریار
@Shah_beyt_mandegar
از كفر من تا دينِ تو راهي به جز ترديد نيست
دلخوش به فانوسم نكن اينجا مگر خورشيد نيست
با حس ويراني بيا تا بشكند ديوار من
چيزي نگفتن بهتر از تكرار طوطي وارِ من
بي جستجو ايمان ما از جنس عادت مي شود
حتي عبادت بي عمل وهم سعادت مي شود
با عشق آنسوي خطر جايي براي ترس نيست
در انتهاي موعظه ديگر مجال درس نيست
كافر اگر عاشق شود، بي پرده مؤمن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود…
#افشین_یداللهی
@shah_beyt_mandegar
من را اگر برای تنهایی ات بخواهی،
خیانت کرده ای.
برای با من تنها بودن
قدمی اگر برداری،
دوستم داشته ای...
#سیدمحمد_مرکبیان
@shah_beyt_mandegar
در دل من چیزی ست
مثل یک بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی ست، که مرا می خواند …
#سهراب_سپهری
@shah_beyt_mandegar
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
پیوسته آرزو کنمت بلکه آرزو
از شرم ناتوانی خود جان به سر شود..
#حسين_صفا
@shah_beyt_mandegar
عطر موهای تو خَلقی را کشاند بر جنون
منع کردم باد را تا نگذرد از کوی تو .
#محمود_افهمی