sadegh_hedayat | Неотсортированное

Telegram-канал sadegh_hedayat - کافه هدایت

9216

● کافه هدایت ● فیسبوک : www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Подписаться на канал

کافه هدایت

کسانی که دست از جان شسته اند از همه چی  سر خورده اند ،تنها آن ها می توانند کارهای بزرگ انجام بدهند .

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

روزم چون روز دیگران می گذرد.
اما شب که در می رسد یادها پریشانم
می کنند،

چه اضطرابی...

روز را به سر می برم
اما..
شبانگاه من و غم یکجا می شویم

همانا عشق در قلب ما جا یافته و ثابت است.
چنان چون پیوست انگشتان با دست


#سلوک 
#محمود_دولت_آبادی

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

تقریباً نیم ساعت دیگر شام می‌خوریم، بعد هم خواب ، بعد هم سر بوق سگ از خواب بیدار می‌شویم مثل اتومات روزها همه یک جور می‌گذرد، بیخود و بی‌فایده.

#صادق_هدایت
#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی

@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

«اين مردم ده را مي گوئي بيچاره ها ... از جانوران كمترند، آنچه كه آنها را اداره ميكند، اول شكم و بعـد 
شهوت است با يكمشت غضب و يكمشت بايد و نبايد كه كور كورانه بگوش آنها خوانده اند.»

#گجسته_دژ
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

سرخی چشم کبوتر هیچ می دانی ز چیست؟
نامه ام می بُرد و بر حال دلم خون می گریست...

صائب تبریزی

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

این محیط پست ننگین هم مثل امثال تو را میپسندد و از تو تقویت میکند و قوانین جهنمی این اجتماع فقط برای دفاع از منافع خوکهای جهنمی افسار گسیخته مثل تو درست شده و میدان اسب تازی را به شما داده.

#حاجی_آقا
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

۲۳ فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود.


شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»

شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود. اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»

@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

صبح
که خانه را ترک می‌کنم، جوانم
و شب،
پیر به خانه باز می‌گردم
با اندوهی هزار ساله
چهار دیواری خانه‌ام،
آرام و صبور
پذیرای
پیرمردی است که
سحرگاهان
جوان برمی‌خیزد.

#عباس_کیارستمی

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

دیشب به زور مرا کشاندند به خانه یکی از قوم و خویش ها. من که اصلا حوصله این جور مهمانی ها و برخوردهایش را ندارم ... بخصوص چون معروف شده که صادق هدایت حرف های بامزه میزند و خوب متلک میگوید خیال داشتند دلقکشان بشوم تا یک دل سیر بخندند ... من هم لج کردم. بغ کردم. یک گوشه نشستم. نه به اشربه شان لب زدم و نه به اغذیه شان که ترتیب داده بودند نباتی و بی گوشت باشد ... بهرحال حدس میزدم که مهمانی را برای من جور کرده اند و مقصود اینست که قدر قدرت های خانواده اظهار تفقد بکنند، زیر بالم را بگیرند و بفرستندم به فرنگ تا هم به من کمک شده باشد و هم از شرم خلاص بشوند که برای جاه و مقامشان خطرناک نباشم.
حدسم درست بود چونکه خسرو، خسرو هدایت که سالهاست همدیگر را نمی بینیم، آمد مقداری دلبری کرد و گفت چون با درجه و مقامات عالیه دارد میرود به ممالک خاج پرستان حاضر است مرا با خودش ببرد ... بشرط اینکه در فرنگ نه چیزی بگویم و نه تماس سیاسی داشته باشم. محروم الدم ! زکی ! گفتم اگر هم چنین قصدی را نداشتم، حالا که برایم خط و نشان میکشید، چاک دهانم را ول میکنم.
خسرو تو لب رفت. وزیرالوزراء اخم کرد. عموجان فلد مارشال لب ورچید. بابام لوچه پیچک کرد.
من هم ناشتا، شام نخورده بی خداحافظی گذاشتم رفتم سراغ کوکو که گهش میارزد به سر تا پای این ها! ...
حالا قضیه چیست ؟ از وقتی که یک تلگراف برای کنفدراسیون کارگرها زده ام، کک به خشتک همه شان افتاده.

#آشنایی_با_صادق_هدایت
#م_ف_فرزانه

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

هرچه فکر می کنم مطلبی ندارم که بنویسم. هوا گاهی ابر است گاهی آفتاب گاهی سرد و یا گرم است.
بعضیها به آدم خوبی می کنند بعضیها بدی.
مثل اینکه اینها هم کهنه شده است.
شاید مقدمات جنون دارد شروع می شود.

#هشتاد_و_دو_نامه_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

تمام روز ازان همچو شمع خاموشیم

که خرج آه سحر می‌شود نفس ما را


| صائب تبریزی |


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

در نتیجه گیری غایی، این دنیای خدا را نمی پذیرم،
و هرچند که می دانم وجود دارد، اصلا نمی پذیرمش.
این طور نیست که خدا را نپذیرم،
این را باید متوجه باشی،
دنیای آفریده شده به دست او را نمی پذیرم و نمی توانم بپذیرم.
بگذار روشنش کنم.
مثل کودکی ایمان دارم که رنج شفا می یابد و جبران می شود،
و جملگی پوچیهای خفت بار تناقضات آدمی مانند سرابی رقت انگیز، مانند ساخت نفرت انگیز ذهن اقلیدسی ناتوان و بی نهایت خرد انسان، محو می شود،
و در پایان دنیا، در لحظه هماهنگی ابدی،
چیزی چنان عزیز تحقق می یابد که تکافو میکند
برای همه دلها، برای آرامش بخشیدن به تمام آزردگیها،
برای کفاره كل جنایات بشر و خونهای ریخته شده به دست بشر،
و علاوه بر ممکن ساختن بخشودگی همه به سر آمده های آدمیان را هم توجيه می کند اما هر چند که این همه تحقق پذیرد، نمی پذیرمش. نخواهمش پذیرفت.


#برادران_کارامازوف
#فئودور_داستایفسکی

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

‏خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان...



سعدی

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

‍ به مناسبت ۱۹ فروردین سالروز درگذشت صادق هدایت؛

...خبر ما را برق زده کرد، هرچند که نمی‌بایست چندان تعجّب داشته باشیم. تفکّر و نوشته‌های هدایت، زندگی را از مرگ نشأت می‌داد. نوشته بود که تنها یک مسئله‌ی جدّی در زندگی بشر وجود دارد و آن مرگ است. بعد از نگارش و انتشار بوف کور، نویسنده‌اش بیشتر مایه‌ی مرگ شناخته می‌شد تا واقعیّت زنده. کسی که آثار هدایت را خوانده بود، در وجود او، بیش از هر فرد دیگر در ایران، به یاد نیستی می‌افتاد. با دیدنِ او کسی را می‌دید که از دنیای دیگر آمده، و در خیابانهای تهران، شبح‌وار درگذار است. همانگونه که شب پاورچین پاورچین می‌رفت، او نیز در طیف زندگی، خود را می‌لغزاند.

یک بار در خانه‌اش، در خیابان روزولت، از او پرسیدم: کافکا چند سال داشت که مُرد؟ گفت: ۴۲ سال. گفتم: چه کم! گفت دو سالش هم زیاد بود.
خود او هنگام مرگ چهل و هشت ساله بود. از قراری که شنیدیم با آرامش زندگی را ترک كرده بود. آنچه به ما گفته شد، داستان این بود آپارتمان کوچکی در مونپارناس اجاره می‌کند، پس از آنکه تصمیم خود را به قطعیّت می‌رساند، توی آشپزخانه تمام منفذهای پنجره را با پنبه می‌گیرد که گاز به بیرون نشت نکند. آنگاه شیرهای گاز را باز می‌کند، کف زمین به پشت می‌خوابد و ملافه‌ای به روی خود می‌کشد. یک دوست ارمنی جسد او را روز بعد کشف کرده بود. گفتند که گویی به خواب رفته بود.
او را در گورستان معروف پرلاشز به خاک سپردند. من چون به موقع خبر نشدم، در مراسم شرکت نجستم. در پاریس که خاطرات جوانی و شخصیّتش در آن شکل گرفته بود، به خواب ابدی رفت، به قول فردوسی «نه جنبید هرگز، نه بیدار گشت».
عمر به دورانی می‌رسد که پیری آغاز می‌شود، فرسودگی همراه با کم طاقتی روی می‌نماید، و همه‌ی اینها طبایعِ شکننده را، یک تلنگر کافی است که از پا درافکند.
نوع مرگ هدایت نشان داد که او نسبت به آنچه نوشته بود، صداقت داشت و وفادار بود. واعظِ غیر متعّظ نبود. کتاب حاجی‌آقا (آخرین اثر کتابی او) که با نام مستعار «هادی صداقت» منتشر کرد، نامش حاکی از کنایه‌ی اتّفاقی‌ای بود که خوب جا افتاد: صداقت، انتهای زندگی‌اَش را رقم زد.
خود او نمی‌دانست که این نامِ شوخی‌گونه، روزی حقیقتِ وجودِ او را به عمل خواهد پیوست. زمانه، ندانسته او را تبدیل به "هادی" کرد و "صداقت".

                
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
#روزها
  
نامشان زمزمه‌ی نیم‌شبِ مستان باد
   تا نگویند که از یــاد فرامـوشانَند

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

خدا می‌داند این جماعتی که خود را وکلا و نمایندگان قوم و ملّت می‌خوانند و ادّعای پاسبانی حقوق مملکت را دارند به هر فکری هستند غیر از فکر مُلک و ملّت.
اسم این‌جا را مجلس گذاشته‌اند و صدا را کلُفت کرده، با تَبَختُر و طُمطُراقِ تمام می‌گویند اینجا خانه‌ی امید ملّت است، ولی خدا گواه است که اسم این‌جا را باید خانه ناامیدی ملّت گذاشت ...

این‌جا میدان توطئه و دسیسه‌ی دائمی یک دسته قلدران بی‌باک و یک مشت اشخاص نتراشیده و نخراشیده‌ی بی‌همه‌چیز و مسئولیت‌ناشناس است که به جز فن لفت‌وليس، در هیچ علم و فن دیگری سررشته و بصیرتی ندارند ...



#قلتشن_دیوان
#محمدعلی_جمالزاده

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

پسر عزیزم، شاید بهتر باشد تو هم بدانی؛
بگذار بگویم که‌قصد دارم تا آخر به‌گناهانم ادامه بدهم.
همه به آن بد میگویند اما همه آدم ها در آن زندگی می‌کنند!
منتها دیگران در «خفا» انجامش می‌دهند و من در عیان.

پسرم! بگذار بگویم که بهشتِ تو به مذاقم سازگار نیست.
این بهشت، تازه اگر وجود داشته باشد، جایی‌مناسب برای آدمِ محترمی نیست، نظر خودم این است که می خوابم و دیگر بیدار
نمی‌ شوم.
اگر دوست داشتی میتوانی برای‌آمورزشم دعا کنی.
اگر هم نه دعا نکن. به جهنم. فلسفه ام این است


برادران کارامازوف
فئودور داستایوفسکی


@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

به رغم پرحرفیِ ظاهری‌ام، بیش از پیش کم‌حرف و بیش از پیش غیراجتماعی شده‌ام. بر خلاف این نیازِ درونی‌ام برای پرحرف بودن، و حتی میل قابل‌قبول‌ترِ انتقال اطلاعات، نمی‌توانم از لاک خودم بیرون بیایم. در واقع حجب نیست، بلکه احساس نگرانی در حضور آدم‌های دیگر، عدم قابلیت برای برقراری روابط پایدار است.

#نامه_به_فلیسه
#کافکا

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

ما فقط میتوانیم به همسرانمان اعتماد کنیم، نه آنها که از کنار همسران ما میگذرند، و ذلیل تمایلات حیوانی خود هستند، و بخصوص مایلند معشوقه یا معشوقه هایی داشته باشند کاملا دست نخورده و پاک و معصوم که جز همسران خود هیچ کس را به خود ندیده باشند.
و مسئله این است که آدمهای هرزه‌ی کثیف، مشکل پسند هم هستند.
زنان رهگذر خیابانی را نمی‌خواهند؛ زنان تشنه را نمی‌خواهند؛ زنانی را می‌خواهند که بتوانند سوگند صادقانه بخورند که جز همسران خود با هیچکس نبوده‌اند و نخواهند بود.
میفهمی آلنی عزیز من؟ این غم‌انگیز است، درد ناک است، کثیف است اما هست،
و ما دایماً در معرض چنین خطراتی هستیم...
چرا که طهارت تن که ما را از همه‌ی حیوانات جدا می‌کند_بر خلاف تصور ساده دلانه‌ی تو، امری ارادی‌ست، نه طبیعی و غریزی و فطری.
طاهر نگه داشتن جسم امری‌ست که به شجاعت، قدرت تفکّر، تسلّط دایمی بر نفس، و ایمان غول آسا احتیاج دارد...
آدمهای معمولی، معمولا ذلیل تَنِ خویش‌اند،
آویزانِ یک نقطه از بدن خویش‌اند...

#نادرابراهیمی
#آتش_بدون_دود


@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

می‌گویند روح آنان (حیوانات) پست‌تر است. باشد، اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادی می‌کنند. پستی آنها برای ما تکلیف برادر بزرگتر را معین می‌کند نه حق دژخیمی و ستمگری را.

#صادق_هدايت
#فواید_گیاهخواری

@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

کارتی را که ملاحظه می‌کنید عکس درِ طویله* است که روزی ۴مرتبه از آن عبور می‌کنم، مگر روزهایی که بعد از ظهرها را به پاریس می‌روم!

۱۸ نوامبر ۱۹۲۷

نامه به #محمود_هدایت
#صادق_هدایت

*محل تحصیل هدایت در بلژیک

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

من نشستم برَوی مِی بخری برگردی؛
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی... :(

#مهدی_فرجی


@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

من از بس چیزهای متناقض دیده و حرف های جوربجور شنیده ام و از بس که دید چشمهایم روی اشیاء مختلف ساییده شده_این قشر نازک و سختی که روح پشت آن پنهان است_حالا هیچ چیز را باور نمی کنم،به ثقل و ثبوت اشیاء،به حقایق آشکار و روشن همین الان هم شک دارم. نمی دانم اگر انگشت هایم را به هاون سنگی گوشه ی حیاطمان بزنم و از او بپرسم آیا ثابت و محکم هستی؟ در صورت جواب مثبت باید حرف او را باور کنم یا نه...!

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

تو این محیط فقط یک دسته دزد ،
احمق بی شرم و ناخوش حق زندگی دارند و اگه کسی دزد و پست و متملق نباشه میگن:
"قابل  زندگی نیس!"

#تاریکخانه
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

می گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم

#فروغ_فرخزاد

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

هنگامی که هدایت ظهور کرد و در تاریکی گمنامی استعداد شگرف خود را پرورش می داد نویسندگی در ایران به نگارش داستانهای مصنوعی و احساسات قلابی و جمله پردازیهای خنک منحصر بود. موضوع عمده ی این داستانها عبارت بود از بی وفایی مرد و دغل کاری زن و پایان زندگی او در فاحشه خانه و دفاع پر حرارتی از احساسات رقیقه ی این فواحش ادیب و فیلسوف در طی یک مشت جملات مبتذل و مضحک که با خطوط درشت نوشته می شد....

بررسی / مجله خروس جنگی – چاپ تهران – شماره 2 دوره دوم – 15 اردیبهشت 1330

#خودکشی_صادق_هدایت
#اسماعیل_جمشیدی

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

فقط یه چیز تو این دنیاست که من ازش مطمئنم،اونم اینه که هیچکس حق نداره با زندگی بقیه بازی کنه.
هرکاری خواست با زندگی خودش بکنه.می تونه کمکشون کنه؛اما حق نداره بهشون بگه چه کار کنن و چه کار نکنن.

#خوشه_های_خشم
#جان_استاین_بک

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

اگر میتوانستم بنویسم کتابی می نوشتم درباره بزرگترین لذات و بزرگترین اندوه های بشری...
از کتاب و به مدد کتاب است که آموخته ام که آسمان بکلی از عاطفه بی بهره است...
نه آسمان عاطفه دارد و نه انسان اندیشمند...
نه اینکه انسان نخواهد بی عاطفه باشد،ولی وجود عاطفه در او خلاف عقل سلیم است...

بهومیل هرابال
تنهایی پر هیاهو

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

اینها قابل نیستند قدر ما را بدانند ...
همان بهتر که ندانند ...
میلیاردها سال باید بگذرد و زمین دور خودش و خورشید گیج گیجی بخورد و صدها ملیون نسل بشر روی زمین بیایند و خاک شوند و اثری از آنها باقی نماند تا ژنیهائی مثل ما پیدا شود ...
پیدا شود ؟ ...
نه !
تازه آیا پیدا بشود ،
آیا نشود !

#قضیه_اختلاط_نومچه
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

... هر کس در زندگی یک فن را وسیله معاش خود قرار می دهد. مثلا یکی دایره «ن» را خوب می نویسد، یکی شعر قدما را از بر می کند، یکی مقاله تملق آمیز چاپ می کند و تا آخر عمر به همان وسیله نان خودش را در می آورد. حالا من می بینم که آنچه تا کنون کرده و می کنم همه بیهوده است.


بمبئی 29 ژانویه 37


#نامه_صادق_هدایت_به_ریپکا
#اسماعیل_جمشیدی

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

اگر در ممالک خاج پرست بودیم برایمان سر و دست می شکستند. آنجا احترامات گوناگون است که روی سر نویسنده می بارد،  تشویق هاست که مستقیم و غیرمستقیم از او به عمل می آید، جایزه هاست که تقدیمش می شود، دعوت هاست که از او به شهرهای دیگر و حتا ممالک خارج می شود، مرد و زن امضایش را می قاپند و کلکسیون می کنند، خانه اش را از طرف دولت یا ملت زیارتگاه عمومی قرار می دهند و از قلم و صندلی و کتاب ها و لباس ها و عکس ها و اسباب و اثاثیه اش موزه درست می کنند.    زن های مثل ماه نزد او می روند و اگر موفق شدند آشکارا افتخار می کنند که من با فلان نویسنده ی بزرگ خوابیده ام.  هر حرفی که بزند توی صدها روزنامه به چاپ می رسد و اثر خودش را می بخشد، کله گنده ها خوشایندش را می گویند و از او هزار جور دلجویی می کنند.
اما اینجا هر کسی که مطابق میل موقتی چهار تا جنده لگوری یک عبارت های پوچ و بی لطف پشت هم ریسه کرد خودش را نویسنده ی محترم و عالیمقدار می پندارد!


#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…
Подписаться на канал