sadegh_hedayat | Неотсортированное

Telegram-канал sadegh_hedayat - کافه هدایت

9216

● کافه هدایت ● فیسبوک : www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Подписаться на канал

کافه هدایت

یک روز داشتم به دنیای بدون خودم فکر می‌کردم. دنیایی بود که داشت کار خودش را می‌کرد و من آن تو نبودم. خیلی عجیب بود.
فکر کنید ماشین شهرداری بیاید و آشغال‌ها را جمع کند و من نباشم. یا روزنامه جلوی در افتاده باشد و من برای برداشتنش نباشم. غیر ممکن است.
و بدتر آن‌که یک زمانی بعد از مرگم، قرار است کامل کشف شوم. آن‌هایی که وقتی زنده بودم، از من می‌ترسیدند یا از من متنفر بودند، ناگهان من را در آغوش می‌فشارند، کلماتم همه‌جا خواهند بود. کلوپ‌ها و انجمن‌هایی شکل می‌گیرند.
تهوع آور است. یک فیلمی از زندگی‌ام درست می‌کنند. مردی خیلی خیلی شجاع‌تر و با استعدادتر از خودم خواهم بود. خیلی خیلی بیشتر... آنقدر که خدایان را هم به استفراغ وادار می‌کنند.
بشریت در هر چیزی اغراق می‌کند، در قهرمان‌هایش، دشمن‌هایش، اهمیت‌اش.
مرده شور نژاد بشر را ببرند...
حالا حالم بهتر شد.

#چارلز_بوکفسکی


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

#قطعه_ای_از_کتاب

🔘 این اصل را هیچ وقت فراموش نکنید؛

بزرگترین دشمن ما علم و دانش است. و تنها راه مبارزه با این دشمن، تحقیر کردن آن است. تا میتوانید از افراد بی سواد، تجلیل کنید. آنها را در صدر بنشانید. مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید. و به همگان نشان دهید که؛ علم و دانش، جز بدبختی و دردسر و بیکاری و گوشه گیری، خاصیت دیگری ندارد.

- اما حواستان باشد که چنین اتفاقی یک شبه نمی افتد. تغییر دیدگاه مردمی که یک عمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت میدانسته‌ اند، کار آسانی نیست.

در عمل! باید در عمل، کاری کنید که مردم، مطمئن شوند که نتیجه آموختن علم و دانش، فقر و خفت و بیکاری است و نتیجه بی سوادی، ثروت و عزت و افتخار و قدرت!

📗 دموکراسی یا دموقراضه
✍🏻 سیدمهدی شجاعی

📚 @KETAB_SALAM_CAFE

Читать полностью…

کافه هدایت

صادق هدایت و شهود وجود فی نفسه
نویسنده: دکتر اکبر جبار
ی

درباره صادق هدایت می‌بایست دو مقوله را از هم تفکیک کرد، که این تفکیک لزوماً به معنای تفاوت ماهوی این دو نیست، بل صرفاً برای تحلیل و آنالیز دقیقتر، به این تفکیک نیاز است.
- نخست دیدگاه و اندیشه هدایت که در آثار او برجا مانده است.
- دو دیگر، خودکشی او و دلایل نظری (و نه روانشناختی) آن.

درباره مقوله دوم، (خودکشی) به گمانم او ناتوان از ساختن معنا بود و در خود یا آن میزان توانایی برای ساختن را نمی‌دید یا به ساختن معنا باور نداشت. او می‌خواست معنایی در این جهان کشف کند و چون هر چه بیشتر جستجو می‌کرد، کمتر می‌یافت، بدرستی جهان را فاقد معنا یافت. به قول ویتگنشتاین، "معنایی اگر وجود داشته باشد، بیرون از جهان است." و چون او بیرون از جهان را تجربه نکرده بود، شاید برای همین میل داشت خود را به بیرون از جهان پرت کند. چنانکه در این جهان نیز خود را پرت شده می‌دید. اما اگر مانند هایدگر معنا را ساختنی می‌دید، و به دازاین فکر می‌کرد، دیگر به بیرون از جهان اصلاً فکر نمی‌کرد. یا به این مصرع بیدل می‌رسید که می‌گفت:
برون ز خویش کجا می‌روی، جهان خالی‌ست
دیگر دنبال معنا در جهان نمی‌گشت و وجود خویش را جستجو می‌کرد. اما نکرد.

اما درباره اندیشه هدایت مایلم او را در پارادایم فلسفه سارتر تحلیل کنم.
سارتر، وجود را به سه نحو تقسیم کرده است:
وجود فی نفسه
وجود لنفسه
وجود لغیره
مراد از وجود فی نفسه نزد سارتر، همان وجود محض است که می‌توان آنرا همان "وجود بشرطِ لا" دانست. سارتر این ساحت را «عین خود بودن» می‌داند که ملازم با صمدیت (تو پُری) و کمال است. هست آنچه که هست. و هیچ ادراکی ندارد. چرا که ادراک، خروج از وحدت و ورود به کثرت است. (کثرت مدرِک و مدرَک).

وجود لنفسه نزد سارتر آن موجودی است که به وجود خود ادراک دارد و تنها مصداق آن انسان است.

▪️وجود لغیره نزد سارتر آن ساحتی است که انسان خود را دربرابر وجود غیر ادراک می‌کند که این توأم با شرم و اندوه است. چرا که انسان خود را متعلق نظر و عمل انسان دیگر می‌بیند. این شهود خود به مثابه متعلق اندیشه و عمل دیگری، برای انسان جز «دوزخ» نیست. لذا می‌گوید: دوزخ، همان دیگری است» (رمان دوزخ). سارتر می‌گوید وقتی وجود لنفسه (انسان) وجود فی نفسه را شهود می‌کند، و خود را در مقابل صمدیت و تو پُری او، عاجز و تهی دست می‌یابد پس دچار «تهوع» می‌شود.

تمنای محال سارتر این بود که بین وجود لنفسه (انسان) و وجود فی نفسه، اتحاد حاصل شود تا انسان بتواند به مقام خدایی دست یابد. و البته وجود لغیره هم در کار نبود و خودش بود و هیچ غیر از او نبود. اما افسوس که چنین اتحادی ممکن نیست و نتیجه چیزی نیست جز شومی سرنوشت و سیه بختی آدمی. به گمانم صادق هدایت به خوبی این ادراک از وجود فی نفسه و وجود لغیره را داشت که هم دچار تهوع می‌شد و هم خود را در دوزخ می‌دید. در دوزخِ دیگری.

هدایت یک شهود ناب از وجود فی نفسه و ناتوانی خود در برابر او داشت و نمی‌توانست خود را به مثابه وجود لغیره، متعلق نظر و عمل دیگری ببیند. واقعاً حالش خوب نبود. او درون این دوزخ، دچار تهوع می‌شد. از او نقل می‌کنند که در برابر شعایر دینی نیز همین حال را داشت. مخالفت و نزاع او با دین و شعایر دینی، از جنس خاصی بود. او در این مکاشفه نفسانی خود از وجود فی نفسه، دچار همان تهوعی می‌شد که سارتر می‌گفت. منیّتش را می‌دید که نمی‌تواند در برابر صمدیت وجود فی نفسه، عرض اندام کند.

اما آیا فهم هدایت از وجود لنفسه و لغیره، در برابر وجود فی نفسه، درست بود یا نه، امر دیگری‌ست. آنچه مسلم است، هدایت یک مواجهه و مکاشفه‌ای (ولو نفسانی) داشت و این مکاشفه نفسانی را در همه آثارش می‌توان دید.


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

بدترین چیز نه ملال (Ennui)، و نه نومیدی (Despair) که تلاقیِ این دو است، تصادمِ شان با یکدیگر. له شدنِ میان این دو!

Emil Michel Cioran



@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

ما بسیار کم می‌دانیم و آموزندگانی بد هستیم: پس ناگزیر باید دروغ بگوییم.
و کدام‌یک از ما شاعران، در شرابِ خویش تقلب نکرده است؟
چه معجون‌های زهرآگین که در سرداب‌های خویش نساخته‌ایم، و چه کارهای نگفتنی که آنجا نکرده‌ایم!

#چنین_گفت_زرتشت
#درباره_شاعران
#فردریش_نیچه


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

ای مرگ !
تو از غم و اندوه زندگانی کاسته ، آن را از دوش بر می داری.
سیه روزِ تیره بختِ سرگردان را سروسامان می دهی؛
تو نوش داروی ماتم زدگی و ناامیدی می باشی؛
دیده سرشک بار را خشک می گردانی ؛
تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده ، نوازش می کند و می خواباند.
تو زندگانی تلخ ، زندگانی درنده نیستی که آدمیان را به سوی گمراهی کشانیده در گرداب سهمناک پرتاب می کند.

#مرگ
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

#دوتار
#حاج_قربان_سلیمانی


همیشه از موسیقی می‌ترسم
چون نمی‌دانم قرار است
مرا به کجا ببرد !

#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

یکی از تجربه‌هایِ مشترکِ آدم‌ها این است که اگر در آنِ واحد از دو حس‌ِشان کار بکشند احساسِ ناخوشایندی بَرِشان مستولی می‌شود و به همین علت غالباً اگر مجبور شوند همزمان به مدتی طولانی از چشم و از گوشِ خود استفاده کنند پریشان خاطر می‌شوند. به همین علت است که تمایل داریم به هنگامِ گوش سپردن به موسیقی چشم‌های‌ِمان را ببندیم. این کم‌وبیش در موردِ تمامِ انواعِ موسیقی صدق می‌کند و به طریقِ اولی در موردِ [اُپرایِ] دون‌جووانی. همین که چشم‌ها درگیر می‌شوند، احساس‌ِمان پریشان می‌شود و در تأثیرِ موسیقی خلل می‌افتد زیرا وحدتِ دراماتیکی که در برابرِ دیدگان‌ِمان رخ می‌نمایاند در مجموع در قیاس با وحدتِ موسیقیایی‌ای که همزمان می‌شنویم فرعی و ناقص است. تجربه‌ی خودِ من شکی در این باب برایم نگذاشته است. من نزدیکِ ردیفِ اول بودم؛ سپس عقب و عقب‌تر رفتم؛ گوشه‌ی دوری در سالن می‌جستم تا بتوانم خود را دربست در شولایِ این موسیقی نهان کنم. هرچه بهتر آن را درک می‌کردم یا فکر می‌کردم که درکش می‌کنم، از آن دورتر می‌شدم، نه از سرِ دلسردی بلکه از رویِ عشق، چرا که خود از من می‌خواهد که از دور درکش کنم. این قضیه در زندگانیِ من چون معمایی عجیب بوده. بارها پیش آمده که حاضر بوده‌ام دار و ندارم را برای یک بلیط بدهم؛ حالا نیاز ندارم حتی یک سکه‌ی نقره برایِ بلیط بپردازم. بیرون از سالن در راهرو می‌ایستم؛ تکیه می‌دهم به تیغه‌ای که بینِ من و صندلی‌هایِ تماشاگران کشیده شده. آنگاه موسیقی نیرومندتر از همیشه در من تأثیر می‌کند؛ خود عالمی است، جداگشته از من؛ هیچ نمی‌بینم اما چنان نزدیکم که می‌شنوم و با این همه بی‌نهایت دورم.

#سورن_کی‌یرکگور


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

در نظرِ جهان، حیاتِ بشر مهم‌تر از حیاتِ یک صدفِ چروک نیست.

#دیوید_هیوم


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

ماخولیای ِ نور :
میان ِ کیفیت ِ نور، پیش از پگاه و پس از غروب، نسبتی هست:
هر دو آبستن ِ فقدان ِ خورشید، هر دو اندوه‌بار، هر دو ملتهب ِ از/به شب شدن‌اند اما:

- اندوه ِ سپیده‌دمان دل‌افزاست؛ اندوه ِ آبیِ عرفان است؛ بوی ِ شنیده شدن و استجابت می‌دهد. بغض ِ فقدان‌اش به ارمغان ِ برآمدن ِ جام ِ طلا، فروخوردنی ست.
- ... پس از غروب اما آه!... مرگ ِ امید... خورشید فرو می نشیند و گَرد ِ "بمیرید"  می‌پاشد: همه چیز بمیرد...

انسان در این نور از همیشه بی‌سایه‌تر است... و چه چیز ندارتر از بی سایه‌گی؟

غروب، جشن‌واره‌ی ِ خون و انفجار ِ بغض ِ افق در شفق است؛ نوحه است؛ اشک است؛
اما "پس" از غروب مسکنتی‌ست هضم‌ناپذیر...
جز یک آه ِ آرام در تصدیق ِ تنهایی ِ مطلق، دهشت ِ این نور  ِ مرگ‌آور را شب نمی‌کند.
پرده‌ها را باید کشید...

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

اولش رنج مى‌كشى، يه خورده بيشتر يا يه خورده كمتر. بعد جدايى‌ها برات عادى مى‌شن. زندگى همينه. جدايى پشت جدايى. زندگی جمع شدن نيست، جدا شدنه.

از کتابِ آب سوخته
كارلوس فوئنتس


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

می‌دانید همیشه زن باید به طرف من بیاید و هرگز من به طرف زن نمی‌روم. چون اگر من جلو زن بروم این طور حس می‌کنم که آن زن برای خاطر من خودش را تسلیم نکرده، ولی برای پول یا زبان بازی و یا علت دیگری که خارج از من بوده است. احساس یک چیز ساختگی و مصنوعی می‌کنم. اما در صورتیکه اولین بار زن به طرف من بیاید، او را می‌پرستم.

#صادق_هدایت
#کاتیا


@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

"صدای هدایت باشیم"

عزیزان همراه کافه هدایت؛

جهت ایجاد تعامل بیشتر بین دوستان حاضر و تیم ادمین کانال، زین پس می‌توانید بریده‌ی کتاب، مقالات، دلنوشته و مطالعات روزانه‌ی خود را (در قالب متن، عکس‌نوشته و یا ویس) با موضوع «صادق هدایت» به " باتِ ارتباطیِ ما " ارسال نمایید تا پس از بررسی و در صورتِ تمایل با نام خودتان در کانال منتشر گردد.

برای ارسال مطالب به نکات ذیل توجه فرمایید:
🔸 مطالب بدون نام ارسال کننده در کانال درج نمی‌گردد.
🔹هر گونه نقد باید به دور از بی‌احترامی و با ذکر منبع و مأخذ معتبر باشد.
🔸ذکر منبع برای بریده مطالب جهت تطبیق با کتاب الزامی‌ست.
🔹در صورت ارسال ویس، از کیفیت مطلوب برخوردار باشد.
🔸مطالب رو بازبینی نمائید، مطالب دارای غلط املایی نباشند.

سپاس از عزیزانی که تا به امروز همراه بودند و دستتان را به مهر و گرمی می‌فشاریم.

تیم ادمین "کافه هدایت"



@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

زندگی ام یکنواخت است و در زندان درون خودم، گویی مثل بدبختی سه جانبه میگذرد.
وقتی چیزی خلق نمیکنم ناشاد هستم؛ وقتی خلاق هستم زمان کفایت نمیکند؛ و وقتی به آینده فکر میکنم یکباره ترس تسخیرم میکند، انواع ترسها.
یک جهنّمِ به ظرافت برنامه ریزی شده.

#فرانتس_کافکا
#نامه_به_فلیسه

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

به راستی بزرگ‌ترین خطا این است که به جای آن‌ که بکوشیم در حد امکان فارغ از رنج باشیم، بخواهیم این مصیبت‌خانه را به عشرتکده تبدیل کنیم و لذت و شادی را هدف قرار دهیم، چنان که بسیاری از مردمان چنین می‌کنند.
آن کس که بدبینانه به این جهان چون دوزخ می‌نگرد و فقط در فکر آن است که در این دوزخ مأمنی دور از آتش برای خویشتن بیابد، به مراتب کمتر در اشتباه است. ابلهان در پی لذت‌های زندگی، خود را مغبون می‌یابند و خردمند از بلایا می‌گریزد؛ اما اگر هم در این کار توفیقی نداشته باشد، دیگر تقصیر از سرنوشت است، نه از حماقت او.

در باب حکمت زندگی
#آرتور_شوپنهاور


@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

از كودكی بیرون می‌آییم، بی‌آنكه بدانیم جوانی چیست.
ازدواج می‌كنیم، بی‌آنكه بدانیم متأهل بودن چیست.
و حتی زمانی كه قدم به دور‌ه‌ی پیری می‌گذاریم، نمی‌دانیم به كجا می‌رویم؛
سالخوردگان، كودكانِ معصومِ كهنسالی خویش‌اند.
از این جهت سرزمین انسان، سیاره‌ی بی‌تجربگی است.

#میلان_کوندرا


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

صادق هدایت، نخستین‌بار در سال‌ ۱۳۰۵ ساکن پاریس شد و در ۴ سالی که آن‌جا زندگی کرد بخشی از مهم‌ترین آثارش مثل بوف کور را نوشت.

هدایت بار دیگر در سال ۱۳۲۹ راهی این شهر شد ولی پنج ماه بعد همان‌جا خودکشی کرد و در گورستان معروف پرلاشز نیز دفن شد./ پنشتا

این ویدیو درباره ردپای هدایت در شهر پاریس است...

نسخه کامل‌ را در یوتیوب ببینید.


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

حرفِ آن بیمار روانی که گفته: "من مثل عروسکی شکسته هستم که چشم‌هایش به درونش افتاده"، تأثیری بیشتر از کل آثار درون‌گرایانه دارد.

قطعات تفکر
امیل چوران


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

نگاه قلی خیاط به هدایت- کافکا، و سلین:
«جای شک و تردید نبود که چنین سبک نوآوری، می‌رفت برای خود کلی پیرو و هوادار بسازد. از محصولات تقلبی و دزدی‌های آشکار و نهان اگر بگذریم، کار تقلید و پیروی از سبک ویژه‌ی سلین و آن سه نقطه‌های معروفش، از همان زمان حیات وی شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. در این گفته‌ی من این بار نه تحقیر نهفته است و نه شماتت. چرا که معتقدم پیروی درست از یک اسلوب نوآور، تنها راه ممکن مکتب‌‌سازی از آن است، و تنها یک مکتب منسجم و سیستماتیک ادبی می‌تواند به پیشرفت زبان و فرهنگ آن عمق و پهنا دهد. باور بفرمائید که به جای انکار ابلهانه یا تقلب کورکورانه از اندیشه و سبک صادق هدایت، ما اگر تحقیق و پیروی درستی انجام داده و از آن مکتبی منسجم و مستحکم برای خود می‌ساختیم، امروز سرنوشت ادبیات‌مان دیگر در جا نزده و صورت دیگری به خود می‌گرفت. ولی نه، ندیدیم، و یا نخواستیم ببینیم که این بزرگ صاحب ایده‌ و قلم، که در نوع خود غول و بی‌نظیر بود، میراث فرهنگی چندین قرن را جمع آوری کرده، سنگ‌های اولیه‌ی یک بنای نوین ادبی را جا گذاشته و، خشت و ماله را می‌داد دست‌مان. البته، البته، روی اندیشه و سبک ادبی هدایت، گفته‌ها و نوشته‌ها فراوان‌ند. آن نگاه دقیق و موشکافانه، علمی تطبیقی و فراتاریخی اما بسیار کم؛ و به ندرت می‌شود نقد و نوشتاری را یافت که در آن صحبتی از «قیم» و «پدرخوانده» وی کافکا نباشد. کافکا ـ هدایت این‌جا، هدایت ـ کافکا آن‌جا... گویی نویسنده‌ی ما به حد کافی بالغ نیست، لایق نیست رشد و استقلال و آزادی خود را بدون مرشد و قیم تضمین کند. نظر مرا بخواهید، شباهت و نزدیکی سبک و افکار هدایت با کافکا بیش‌تر از شباهت داش‌آکل با آقای K نیست، یعنی بس کم و دورادور، تقریبا هیچ. تفاوت‌های دیدگاهی این دو نویسنده برعکس، به حد کافی عمیق و سنگین‌ند.

یکی از اهداف عمده‌ی هدایت نوآوری در سبک و زبان بود. کافکا نوعی «بی ـ سبکی» را سبک خود قرار داده بود.
هدایت درد و آرزوی دنیایی را می‌کشید که وجود ندارد، کافکا از دنیای موجود رنج می‌برد.
هراس و تشویش‌های کافکا عمدتا از باورهای مذهبی وی ریشه می‌گرفتند، هدایت از این نوع دغدغه‌ها نداشت.
دست به خودکشی‌زدن‌های کافکا، کمابیش دست دراز شده‌ای بود برای جلب توجه و دریوزگی مهر و محبت دیگران، به ویژه پدرش. مرگ انتخابی هدایت، نقطه‌ی پایانی به زندگی که به مزاقش خوش نمی‌آمد.
بس کنید این همه عدم اعتماد به نفس خویش را، این همه فرهنگ مصرفی مطلق، این همه گدایی نمونه و مدل از دیگران... نه چمن همسایه همیشه سبزتر است و نه مرغش همیشه غازتر.

این ‌که یک نویسنده‌ی ایرانی کتاب یک نویسنده‌ی اروپایی را ترجمیده و به خیال خودکشی‌های وی شجاعت عمل می‌دهد، از وی یک شاگرد و مرید نمی‌سازد. آیا واقعا، انصافا، شما رابطه و شباهتی بین علویه خانم و پروسه می‌یابید؟ من که هر چه بیش‌تر می‌جویم کمتر می‌یابم. نزدیکی و یکسانی در سبک و اسلوب دو نابغه‌ی ادبی، به خاطر تقلید و تقلب ساده‌ی یکی از دیگری صورت نمی گیرد، به علتِ «ضرورتِ همزمانیِ خلق و کشف سمبلیک در ناخودآگاه اجتماعی فرهنگ‌ها» اتفاق می‌افتد (تئوری کارل گوستاو یونگ). تاثیر افکار یکی روی آثار یکی دیگر نیز امری‌ست ممکن و به حد کافی طبیعی.

اگر کسی می‌خواهد به ضرب و زور در اندیشه و آثار هدایت ردپایی از تفکرات اروپایی بیابد، چرا نمی‌رود سراغ هولدرین، شوپنهاور، سیوران، و نیز... سلین؟ به یاد داشته باشیم که هدایت با ادبیات فرانسه کاملا آشنا بود و به زبان فرانسه کاملا مسلط. بین سال‌های ۱۹۲۶ و ۱۹۵۱، با کسانی چون بروتون و سارتر رابطه داشت. این دو، پیش از آن‌که از دست بدگویی و بدسگالی‌های سلین رنجیده باشند، در ردیف دوست و آشناهای وی به حساب می‌آمدند: «آندره و ژی.پ. اس.؟ اوه جزو نوچه‌های من بودند!»

هدایت نمی‌توانست آثار سلین را نخوانده و مثل دیگران، از فاکنر گرفته تا هنری میلر، تحت تاثیر آن‌ها قرار نگرفته باشد... ولی خب، این مطلب سر دراز دارد و من، به حد کافی حاشیه زده و سر نخ امور را از دست داده‌ام. برگردیم...»


فیل در تاریکی
آخرین موسیقی‌دان رمان


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

‏تو درخشیدی و بس
به سپیدی تمام...


اولین چیزی که توماج‌ گفت: «فکر می‌کردم غمگین‌ترین موقعیت یه آدم تنها بودن زیر‌ِ شکنجه‌های زمان بازداشته، حالا می‌فهمم تنهایی آزاد شدن از اون‌ هم تلخ‌تره.»

توماج صالحی پسر ایران، پس از تحمل ۲۵۲ روز زندان انفرادی و مجموعا یک سال و ۲۱ روز حبس ناعادلانه، سرانجام امروز ۲۷ آبان به قید وثیقه از زندان آزاد و به جمع خانواده بزرگ خود بازگشت.
ضمن ابراز شعف و شادمانی از پایان یافتن این اسارت ظالمانه، پیگیر روند درمان آسیب‌های جسمی وارد شده به او خواهیم بود.
به امید آزادی کامل و بی قید و شرط توماج عزیز.
«تو پیروز زندانی هستی که بردن.»

Читать полностью…

کافه هدایت

از صادق هدایت به یان ریپکا
بمبئی، ۹ بهمن ۱۳۱۵ خورشیدی

«هرکس در زندگی یک فن را وسیله‌ی معاش خود قرار می‌دهد، مثلا یکی دایره‌ی «ن» را خوب می‌نویسد، یکی شعر قدما را از بر می‌کند، یکی مقاله‌ی تملق‌آمیز چاپ می‌کند و تا آخر عمر به همان وسیله نان خودش را درمی‌آورد. حالا من می‌بینم که آنچه تاکنون کرده و می‌کنم همه بیهوده بوده است. اخیرا با یک نفر خیال شرکت دارم برای این‌که مغازه‌ی کوچکی باز بکنیم ولی سرمایه‌ی کافی هنوز در بساط نیست، شاید خدا خواست به این وسیله روحم را نجات بدهم!»


یان ریپکا؛ ایران‌شناس نامدار چک و از دوستان نزدیک هدایت


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

نظر صادق هدایت دربارهٔ سعید نفیسی

تا خیابان شاه‌رضا پیاده رفتیم. نزدیک میدان فردوسی به يک مرد بسیار لاغر، با کله‌ی گرد و صورت ریز نقش، عصا به دست برخوردیم. هدایت سرش پائین بود، من به بازویش زدم:
- این آقای سعید نفیسی است.
هدایت در کمال تواضع و ادب روبروی سعید نفیسی ایستاد. انگاری که شخص دیگری شده بود: يک بچه‌ی مدرسه، مبادی آداب... و من هم چند قدم دورتر در انتظار پایان گفتگوی آن دو به تماشا ایستادم. نفیسی عصایش را گرداند و پشتش برد، از زیر دو بازویش رد کرد، به آن تکیه داد، چرخاند. آرام و قرار نداشت. آیا هدایت برای این مرد احترام خاصی قائل بود؟
صحبت ایشان زیاد طول نکشید. و با خنده‌ی بلندی خاتمه یافت؛
- نمی‌دانستم که‌ با سعید نفیسی آنقدر دوست هستید.
- دوست نه، دشمن هم نه. کار می‌کند. آدم کاری قابل احترام است، حتی اگر استفاده‌چی باشد... مقداری کتاب خطی دارد که به تدریج چاپ می‌کند و پول می‌گیرد... بد هم نیست.
- فکر نمی‌کردم که با قدیمی‌ها آنقدر جور باشید.
- جور نیستم. تازه نه با همه‌شان. بیشترشان، همه جا را غصب کرده‌اند. نفیسی کارش را بلد است و ادعای خاصی هم ندارد... تو این دوره و زمانه همینش هم خیلی است.

م. ف. #فرزانه
#آشنایی_با_صادق_هدایت
قسمت اول: آنچه صادق هدایت به من گفت،  پاریس: ۱۹۸۸، صص ۲۲۸-۲۲۹


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

وقتی کسی که دوستش داریم می‌میرد، چیزی در ما می‌میرد. زندگی همین است، زنجیره‌ی درازی از مردن. دیگران می‌میرند و چیزهایی در ما می‌میرد؛ کسانی که دوستشان داریم می‌میرند و باعث می‌شوند بعضی از اعضای بدن ما هم بمیرد. آدم منتظر مرگ خودش نمی‌ماند، بلکه با آن زندگی می‌کند.
آدم در درون خودش با مرگ دیگران زندگی می‌کند و وقتی به مرگ خودش می‌رسد، بخش اعظمِ خودش را از دست داده و دیگر چیز زیادی نمانده است.

دروازه‌ی خورشید
الیاس خوری


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

من ،
تمامی آینه های روی زمین را دیدم

هیچکدام تصویر مرا نشان نمیداد....

خورخه لوئیس بورخس

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

▪️اندیشه‌ای را دوست دارم که رگه‌ای از گوشت و خون در خود داشته باشد و ایده‌‌های برخاسته از کشمکشِ جنسی یا افسردگی را، به انتزاعِ توخالی ترجیح می‌دهم.

آیا مردم هنوز در نیافته‌اند که زمانِ بازی‌های سطحیِ اندیشمندانه به سر آمده، اینکه مشقت، بی‌تردید از قیاس مهم‌تر است، فریادی از سرِ ناامیدی روشنگرانه‌تر از هوشمندانه ترین تفکرات است و اشک ها همواره ریشه‌هایی عمیق تر از لبخندها دارند؟

چرا نمی‌خواهیم ارزش منحصربه فرد حقایق زنده را بپذیریم؟ حقایقی که در ما زاده شده و واقعیتی را آشکار می‌کند که ویژه‌ی خود ماست. چرا نمی‌خواهیم بپذیریم که می توان به تأملات پرشوری درباره مرگ، خطرناک‌ترین موضوع موجود، پرداخت؟

▪️مرگ چیزی بیرونی نیست که از منظر هستی‌شناسی متفاوت با زندگی باشد، چراکه مستقل از زندگی، مرگی در کار نیست. قدم گذاشتن به مرگ، برخلاف عقیده‌ی عامه، به ویژه مسیحیان، به معنای کشیدن نفس آخر و ورود به محدوده‌ای، از لحاظ کیفی، متفاوت با زندگی نیست...

▪️آدم‌های سالم، معمولی و میان‌مایه قادر به تجربه‌ی مرگ یا مشقت نیستند.

آنها به گونه‌ای می‌زیند که انگار زندگی سرشتی معین دارد.

قطعيتِ "استقلالِ زندگی از مرگ" و عینیت بخشیدن به مرگ در قالب واقعیتی ورای زندگی از دلایل اصلی تعادلِ سطحیِ آدم های عادی است.

از همین رو، آنها مرگ را چون چیزی که از بیرون می‌آید درک می‌کنند، نه همچون تقدیرِ درونیِ خودِ زندگی.

از بزرگترین توهمات انسان‌های متوسط، فراموشیِ این امر است که زندگی زندانیِ مرگ است.

مکاشفه‌ی متافیزیکی تنها زمانی آغاز می‌شود که تعادلِ سطحیِ فرد در آستانه‌ی فروپاشی باشد و کشمکشی دردناک جایگزینِ خودانگیختگی‌ای ساده‌لوحانه شود.

پیش آگاهی از مرگ چنان در انسان های معمولی نایاب است که عملا می شود گفت اصلا وجود ندارد.

این حقیقت که پیش آگاهی از مرگ فقط آنگاه بروز می‌کند که زندگی تا بنیان به لرزه بیفتد، ورای هر تردید، اثباتِ درون‌بودگیِ مرگ در زندگی است.

#امیل_سیوران
#بر_‌قله‌های_‌ناامیدی
ترجمه‌ی #سپیده_کوتی


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

من رنج بسیار کشیده‌ام و می‌کشم، اما به آرامی و در عین کرامت رنج می‌برم. رنج را بخشی از زندگی می‌دانم، بخشی بسیار مهم. چگونه چیزی بیاموزم اگر رنج نبرم؟ اما به هنگام رنج آرام می‌مانم. چه کسی باور می‌کند من رنجی عمیق دارم؟

گمان نمی‌کنم نباید رنجی باشد؛ گمان نمی‌کنم وجود رنج نشانه اشکال است؛ گمان نمی‌کنم نباید در تکاپوی رفع رنج باشم؛ سعی در غلبه بر رنج ندارم، اما در تلاش‌ام که رنج را "معنا" کنم؛ در تلاش‌ام رنج را عمیقا "درک" کنم. بدون مقاومت، افسرده و پریشان نیستم. تنها امید دارم به حد کافی برای درک رنج و زندگی خردمند باشم.

برف در تابستان
سایاداو یو جوتیکا
به فارسی دکتر نیما قربانی


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

بُوَد زِ وضعِ جهان، های‌هایِ گریه‌ی من
زِ سَنگ‌لاخ، فغان ساز می‌کند، سِیل‌آب

#صائب_تبریزی

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

نظر خودِ صادق هدایت درباره ی بوف کور...نقل از م. ف. فرزانه


_ به نظر من بوف کور خیلی شخصی است. خواب و خیال شخصی خودتان است. برای اینکه بوف کور را بنویسید دوا می خوردید؟ واضح تر بگویم، خیلی معذرت می خواهم، آیا مخدرات مصرف میکردید؟
_ نه. . . هرگز. بوف کور پر از effect [شگرد] است. حساب و کتاب دقیق دارد. اگر در حالت نشئه بودم که نمی توانستم بنویسم. چرت میزدم. تو هم فکر میکنی که پرسوناژ بوف کور من هستم؟ اشتباه، اشتباه محض! اتفاقا درست برعکس بود. هر صفحه اش را مثل حامل موسیقی جلو خودم میگذاشتم و تنظیم میکردم. جاهائیش که به نظر خیالی می آید درست قسمت هائیست که کلمه به کلمه سبک و سنگین کرده ام. زهر را، چونکه توش زهر است، زهر را چلانده ام و چکه چکه روی کاغذ ریخته ام. اول از خود می پرسیدم که می خواهم چه بگویم و بعد می گشتم ببینم بهترین شکل و لحن برای گفتنش چیست؟. . . فقط تو نیستی که عوضی گرفته ای. از تو استادترها هم فکر میکنند که پرسوناژ بوف کور خودِ من است. البته، چرا. حرف ها مال خودم است ولی پرسوناژش از من سواست. هر خطش به عمد نوشته شده. . .تصورات افیونی هم نیست. وقتی یک چیز وحشتناک می نوشتم خودم می خندیدم.

#آشنایی_با_صادق_هدایت
#م_ف_فرزانه

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

زندگی همین است؛ یا باید خودت را با سعادت‌های زودیاب و معمول مثل بچه و شوهر و خانواده گول بزنی، یا با سعادت‌های دیریاب و غیر معمول مثل شعر و سینما و هنر و از این مزخرفات!
اما به هر حال همیشه تنها هستی. تنهایی تو را می‌خورد و خرد می‌کند.
من قیافه‌ام خیلی شکسته شده و موهایم سفید شده و فکر آینده خفه‌ام می‌کند؛ ولی بگذریم ...بگذریم ... بگذریم!

از نامه‌های #فروغ_فرخزاد به #فریدون_فرخزاد


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

امروزه بهترين آدم‌ها را دیوانه می‌دانند. دوره، دوره‌ی بی‌مايگی و بلاتكليفی است همين و بس؛ ولی اصلا ارزش حرف زدن ندارد.
این روزگار، عصر طلایی بی‌مايگی و بی‌عاطفگی است؛ عصر اشتياق به جهل، بلاهت، بلاتكليفی. دوران درخشان كشمكش بر سر چيزهای حاضر و آماده‌! هيچ‌كس فكر نمی‌كند. به ندرت كسی پيدا می‌شود كه انديشه‌ای برای خودش ترسيم كند.

#جوان_خام
#فئودور_داستایفسکی


@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…
Подписаться на канал