● کافه هدایت ● فیسبوک : www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/
زندگی ما چیست؟
زورقی که در دریا شناور است و درباره آن تنها این را به یقین می دانیم که روزی غرق خواهد شد...
"نیچه"
@Sadegh_Hedayat©
یک تابستان ارزانیم بدارید، ای توانایان!
و یک خزان نغمهسرایی را،
تا خشنودترانه، دلم، از نوازشی شیرین
سیراب شود ،
پس آنگه بمیرد...
#فردریش_هلدرلین
@Sadegh_Hedayat©
در سكوت سينهام
دستی دانهی اندوه میكارد.
#فروغ_فرخزاد
@Sadegh_Hedayat
من فکر نمیکنم که اندوه یک آدم به هنگام ترک چیزی ناشی از این باشد که دارد چیزی را که دوست دارد ترک میکند. اندوه آدم ممکن است ناشی از نقطهی مقابلش باشد. آدم احساس میکند که پیوندها چه آسان پاره میشود،و نیز اینکه دیگران چه آسان از آدم جدا میشوند . در واقع آدم هم به آزادی نیاز دارد و هم به وابستگی، اما هر کدام بجای خود، و آدم با ناراحتی درمییابد که جاها را با هم قاطی کرده است.
#نامه_به_گرته_بلوخ
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©
از "درندهخوییِ" بشر خیلی گفتهاند، ولی هرچه گفتهاند تهمتِ ناروا بوده به جانور درنده؛ در بیرحمی و قساوت حیوانِ درنده به گرد پایِ بشر هم نمیرسد!
قساوتِ بشر هنرمندانه است؛ آراسته و پیراسته است، منزّه و موجه است. ببر شکارش را میدرد و میخورد چون فقط همین کار را بلد است. هرگز به فکرش نمیرسد گوشِ اسیرش را با میخ به چوب بکوبد و تا صبح به همان حال ولش کند، ولو اینکه بتواند اینکار را بکند. "به نظرِ من اگر شیطان وجود نداشته و بشر خلقش کرده، حتماً او را بهصورتِ خودش و عینِ خودش خلق کرده است.."
#برادران_کارامازوف
#فئودور_داستایفسکی
@Sadegh_Hedayat
نسخه صوتی گفتگوی بهرام بیضایی درباره نمایش «داش آکل به گفته مرجان »
آبان ۱۴۰۳.
"نمایش داش آکل به گفته مرجان ،کوششی برای کشف آن متن آشکاری ست که صادق هدایت فرصت نوشتنش را نیافت ..."
#بهرام_بیضایی
@Sadegh_Hedayat©
چقدر از خودم،
از همه چیز به دور افتادهام.
#فرانتس_كافكا
@Sadegh_Hedayat©
سالهاست که امتحان خودمان را دادهایم: هم استبداد داشتهایم، هم مشروطه، هم آزادی و هم دیکتاتوری و نتیجهاش این است که میبینید. بدون رودرواسی، شخص لایق هم نداریم، همه امتحان خودشان را دادهاند. برعکس، من معتقدم که باید خونریزی بشود. به درک که تر و خشک با هم بسوزند!
صدها سال است که در اینجا جنگ و یا انقلاب ملی بهتماممعنی نشده، مردم همیشه زیر چکمه استبداد و دیکتاتوری مرعوب و خفه شدهاند و رمقشان رفته. از این جهت به خون خودشان زیاد اهمیت میدهند و از رنگ خون میترسند در صورتی که در روز هزاران هزار از آنها را با پنبه سر میبرند.
#حاجی_آقا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
دیگر نمیتوانم خیلی خوب خودم را احساس کنم.
از بس که فراموش شدهام.
#تهوع
#ژان_پل_سارتر
@sadegh_hedayat©
از نمایش سایه بازی "#جانا_و_بلا_دور"
#بهرام_بیضایی
زین سیه ابر دلم تاریک ست
راه امید بسی باریک ست ...
@Sadegh_Hedayat©
در نیمه راه زندگانی ما،
خویشتن را در جنگلی تاریک یافتم ...
#کمدی_الهی_دانته
@Sadegh_Hedayat©
تمام اندوههای روزهای رفته را میشمارم،
از شاخهها، شکوفه پژمرده فرو میریزد و من خاموش و بیپناه، در انتظار فرو ریختن بیبازگشت آن نشستهام .
#پل_مایر
@Sadegh_Hedayat©
در اطاقم یک آینه بدیوار است که صورت خودم را در آن میبینم و در زندگی محدود من این آینه مهمتر از دنیای رجّالههاست که با من هیچ ربطی ندارد.
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat
در اين بين كه دو نفر گبر جلوی آتش مشغول دعا بودند من سرم را بلنـد كـردم، ديـدم روی تختـه سـنگ بـالای دخمه روبرويم مجلسی كه در سنگ كنده شده بود درست شـبيه و ماننـد مجلـس زنـده ای بـود كـه مـن جلـو آن ايستاده بودم و با چشم خودم ميديدم . من بجای خودم خشك شدم مانند اين بود كـه ايـن آدمهـا از روی سـنگ بالای قبر داريوش زنده شده بودند و پس از چندين هزار سال آمده بودند روبروی من مظهر خـدای خودشـان را ميپرسيدند! من در شگفت بودم كه چگونه پس از اين طول زمان با وجود كوششی كه مسلمانان در نابود كردن و برانداختن اين كيش به خرج داده بودند باز هم پيروانی اين كيش باستانی داشت كه پنهانی ولی در هوای آزاد جلو
آتش به خاك می افتند!
#آتش_پرست
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
ولی هرگز با کسی نگو که سرنوشت است که ما را از هم جدا میکند! که این خود ماییم که چنین میکنیم، خود ما! به ما مزه میدهد اینکه در ورطه شب ناآشنایی، به دل بیگانگی سرد یک جهان دیگر درآییم. و بسا اگر که میشد ساحت خورشید را ترک میگفتیم و از مرزهای این ستارهی سرگردان هم بیرون میزدیم. اخ برای سینه بیتاب و قرار وطنی نیست. و همچنان که رگه آفتاب، گیاه زمین را، سپس آنکه خود شکوفایش کرد، دوباره میسوزاند، آدمی هم آن گلهای شیرینی را میکشد که در سینهی خود پرورانده است؛ آن شادیهای تراویده خویشاوندی و عشق را...
– گوشهنشین در یونان (هیپریون)، فردریش هلدرلین، ترجمهی محمود حدادی، ص ۲۸
@Sadegh_Hedayat©
اینهمه عظمت، اینهمه زیبائی! جلو آن عقل مات میماند. گویا حس بدیعیات و ذوق ایرانی که در زمان تسلط عرب خفه شده بود در زمان صفویه موقع مناسب پیدا کرده و یک مرتبه تجلی نموده و آنچه در تصور نمی گنجیده بصورت عملی درآورده است. به نظر میآید که صنعت معماری، کاشی کاری و نقاشی و قلمکار بعد از زمان ساسانیان در اصفهان و در دوره صفویه بود که دوباره روح صنعتی ایران قوت گرفت و بدرجه کمال رسید. و شاهکارهای آنزمان بهترین نمونۀ دوره بعد از اسلام بشمار میآید. و آنچه که به نام صنعت هندی، مغول و عرب در اروپا معروف است همه ابداع و اختراع ایرانی بوده. بخصوص عربها که پابرهنه دنبال سوسمار میدویده اند فکر صنعتی نمیتوانسته در کله شان رسوخ پیدا کند و آنچه به اسم آنها معروف است مال ملل دیگر است چنانکه امروزه هم معماری عرب یک تقلید مسخره آمیز معماری ایرانی است.
#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©
ما رو به آسمان دعا میکردیم
و از آسمان بمب میبارید.🖤
#گروس_عبدالملکیان
@Sadegh_Hedayat
چهقدر دوست داشتم روزی را ببینم که همهٔ آدمها، پیر و جوان، غمگین یا شاد، زن و مرد، متأهل و مجرد، جدی و سطحی دست از خانه و محل کار بکشند، وظایف و مسئولیتهایشان را زمین بگذارند، در خیابان گرد هم آیند و دیگر از هر کاری سر باز زنند. باشد که در آن هنگام، بردگانِ کارهای عبث، که با این گمراهیِ هولناک که خود را وقفِ سعادت بشر کردهاند برای نسلهای آینده جان میکَنند، انتقام میانمایگیِ زندگیِ عقیم و بیاهمیت خود را بگیرند.
انتقامِ اتلاف عظیمی که هرگز به دگردیسیِ معنوی مجال نداده. در آن هنگام که ایمان و تسلیم بهتمامی تباه میشود، بگذارید سازوبرگ زندگیِ عادی یکبار برای همیشه متلاشی شود. بگذار آنان که در سکوت رنج میبرند و حتی آهی از سر شکایت بر نمیآورند با تمام وجود فریاد بکشند و جنجالی غریب، هولانگیز و بدآهنگ بهپا کنند که جهان را بلرزاند. که آبها سریعتر جاری شوند، کوهها جنبشی تهدیدآمیز آغاز کنند، درختها ریشههایشان را چون ملامتی کریه و جاودانی آشکار سازند، پرندگان همچون کلاغ قارقار کنند و جانوران از وحشت پراکنده شوند و از خستگی از پا درآیند.
بگذارید آرمانها را توخالی اعلام کنیم، باورها را پوچ، هنر را دروغ و فلسفه را جفنگ. باشد که همهچیز در اوج و حضیض بگذرد. تکهپارههای زمین به آسمان پرتاب و در باد خرد شوند و گیاهان اسلیمیهای هولناک و بدریخت شاخههاشان را در آسمان بگسترانند. باشد که آتشهای خروشان بهسرعت گسترده شوند و صدایی هولناک چنان همهچیز را در خود فرو برد که حتی کوچکترین جانوران بفهمند که پایان نزدیک است. باشد که تمام فرمها بیشکل شوند و آشوب، ساختار این جهان را در گردابی غولآسا فروبلعد. همهمه و آشوبی عظیم باشد، وحشت و انفجار و در پی آن، سکوت ابدی و نسیان محض. و باشد که در آن لحظات پایانی هر آنچه بشریت تا بهحال احساس کرده، امید، افسوس، عشق، ناامیدی و نفرت، با چنان نیرویی منفجر شود که هیچچیز باقی نماند. آیا چنین لحظهای پیروزی پوچی و آخرین مظهر الههٔ نیستی نخواهد بود؟
#بر_قلههای_ناامیدی
#امیل_چوران
ترجمه #سپیده_کوتی
@Sadegh_Hedayat©
–یک ستاره؟
–آری، صدها، صدها، اما
همه در آنسوی شبهای محصور
–یک پرنده؟
–آری، صدها، صدها، اما
همه در خاطرههای دور
با غرور عبث بال زدنهاشان...
#فروغ_فرخزاد
@Sadegh_Hedayat©
گفتوگو با #بهرام_بیضایی دربارهی اجرای نمایش "داش آکل به گفته مرجان " در آمریکا.
@Sadegh_Hedayat©
ادیپ هم نمی دانست که با مادرش همبستر میشود ولی وقتی فهمید چه حادثه ای روی داده است او خود را بیگناه تصور نکرد و نتوانست آن بدبختی و سیهروزی را که حاصل جهل ونادانی اش بود، تحمل کند .بنابراین چشمان خود را از حدقه درآورد.توما فریاد کمونیستهایی را که از پاکی وجدان خود دفاع میکردند، میشنید و با خود فکر کرد: بهخاطر خطا و نادانی آنها ،شاید این کشور قرنها آزادی خود را از دست داده باشد و حالا آنها فریاد میزنند که بیگناه هستند ؟ آنها چگونه می توانند هنوز به اطراف خود نگاه کنند و هراسان نشوند ؟ آیا قادرند به کسی نگاه کنند ؟ آنها اگر چشم داشتند باید آن را از حدقه در میآوردند.
#بار_هستی
#میلان_کوندرا
ترجمه #پرویز_همایون_فر
@Sadegh_Hedayat©
سقراط: شجاعت چیست؟
لاخس: پایداری در میدان جنگ
سقراط: شخصی ممکن است در میدان نبرد پایداری کند اما با استقامتی ابلهانه میتواند خود و یاران خود را در خطر اندازد.
پس این شخص شجاع نیست .
شخصی شجاع به شمار می آید که زمان پایداری و زمان عقب نشینی را بداند.
#رسالهی_لاخس
#استفان_لاو
@Sadegh_Hedayat
کارمان به جایی رسیده که برای اینکه بفهمیم توی خانه خودمان چه خبر است باید گوش به زنگ آن طرف دنیا باشیم. ببینیم خارجیها چه میگویند. اصلا معلوم نیست چی به چیه.
#روزها_در_راه
#شاهرخ_مسکوب
@Sadegh_Hedayat
حس می کنم تمام زندگیم را توپ بازی در دست جنده ها و مادر قحبه ها بوده ام .
#نامه_به_حسن_شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat
انسانی که به سان ماشین میزید و میانجامد پیامد کدامین آموزش میباشد؟ کسانی که چنین میانجامند و چنین میزیند به چه خو گرفتهاند؟ کدام فلسفه آدمی را به ماشین دگر میکند؟
نیچه به درستی در پس پشت این آموزشِ ویرانگر کانت را میبیند و چنین میگوید:
کار دستگاه آموزش عالی چیست؟ تبدیل آدم به ماشین. از چه راهی؟ با خو کردن به ملالزدگی. چگونه به این امر دست میتوان یافت؟ با مفهوم وظیفه. با کدام سرمشق؟ فیلولوگ، که سرمشق خرخوانی میدهد. انسان کامل کدام است؟ کارمند دولت. کدام فلسفه عالیترین قاعده را در مورد [وظیفهٔ] کارمند دولت به دست میدهد؟ فلسفه کانت، که کارمند دولت را در مقام شیء در ذات خود (نومِن) در برابر کارمند دولت در مقام نمود (فنومِن) به داوری مینشاند.
#نیچه
#غروب_بتها
بخش پویندگی های مرد نابهنگام
ترجمه #داریوش_آشوری صفحهٔ ۱۲۵
@Sadegh_Hedayat©
فرانسویها ضربالمثلى دارند كه
مىگويد:
تنها احمقها هستند كه عوض نمیشوند.
با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضربالمثلى نيست، بلكه برعكس، ضربالمثلی هست كه مىگويد:
حرف مرد يكى است.
آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشهاى فرهنگى مىيابد
مىتوان به فردايى بهتر خوشبين بود؟
#امثالوحکم
#علی_اکبر_دهخدا
@Sadegh_Hedayat
راه حلی داری؟ راه نجاتی
برای کشتی شکستهای که نه غرق میشود،
نه نجات پيدا میکند؟
#نزار_قباني
@Sadegh_Hedayat
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من
شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من
نه در تبرّی من نیز بیم رسوایی است
به لب مباد که نامی بیاورید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست ؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
#حسین_منزوی
#شعر_خوانی
@Sadegh_Hedayat©
ای آذرخش
شب را بر ما روشن کن
کمی روشنش کن
که ما هم زندگی را دوست میداریم...
#محمود_درویش
@Sadegh_Hedayat©
📕 بریده کتاب
آزادی علیه مرگ است. ما از مرگ میهراسیم، و معمولاً آزادی را مثبت میدانیم. تاریخ تمدن غرب پر از تلاش و مبارزه در راه آزادی است. ولی آزادی از دیدگاه اگزیستانسیالیستی اضطراب آفرین است. آزادی به این معناست که انسان مسئول انتخابها، اعمال، و وضعیتش در زندگی است.
مسئول بودن یعنی خالق بودن. پس هر یک از ما خالق نقش خود در زندگی است. ما آزادیم هر چه میخواهیم باشیم الا در بند. از اینجاست که خودسازی اضطراب آور میشود. ما موجوداتی هستیم در طلب ساختار و از آزادی میهراسیم، زیرا آزادی این مفهوم را در کار میکند که زیر پایمان خالی است و دنیا سست و بیبنیاد است.
آزادی نه تنها به این معناست که باید مسئولیت انتخابهای زندگی خود را بر عهده بگیریم، بلکه به این معنا نیز هست که برای اینکه تغییر کنیم باید اراده کنیم و دست به عمل بزنیم. از طریق اراده که محرک اصلی عمل است آزادیمان صورت واقعی به خود میگیرد. اراده دو مرحله دارد: فرد ابتدا چیزی را میخواهد و بعد تصمیم میگیرد که آن خواسته را عملی کند.
بعضیها نه میدانند چه احساسی دارند و نه میدانند چه میخواهند. نه عقیدهای دارند و نه انگیزهای و نه خواستهای. طبق میل دیگران زندگی میکنند. این افراد کسالت آور میشوند.
بعضی دیگر نمیتوانند تصمیم بگیرند. هر چند میدانند دقیقا چه میخواهند و چه باید بکنند ولی نمیتوانند دست به عمل بزنند و به جای آن مدام در شک و تردید و دودلی هستند.
#دژخیم_عشق
#اروین_د_یالوم
#مهشید_یاسایی
@Sadegh_Hedayat©