sadegh_hedayat | Неотсортированное

Telegram-канал sadegh_hedayat - کافه هدایت

9216

● کافه هدایت ● فیسبوک : www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Подписаться на канал

کافه هدایت

موقعی که همه ی مملکت دنیا از خواب غفلت بیدار شده‌اند،با جمله های صدها یک غاز سرمان را شیره میمالند به امید این که از آب گل آلود ماهی بگیرند.
فکلیها و منورالفکرها و قدیمی هايمان همه اش به فکر خویشاند.دست هایی به فکر اندوختن پول و فرار به خارجه هستند تا از تنزل پول اروپای بعد از جنگ استفاده بکنند و به عیش و نوش مشغول بشوند. دستهایی هم باز به فکر اندوختن پول و خریدن املاک و گرفتن تنزیل و کرایه دکان و سوار شدن اتومبیل و معامله دیباي چینی به روم و لیمو عمانی در قطب شمال میباشند.گروهی دیگر که باز هم راجع به گردآوری مال و منال با دو دسته سابق هم عقیده هستند، در ضمن افکار عالی تری در مغز خود میپرورانند از جمله گرفتن چند صیغه و عقدی و سخنرانی راجع به آب کر یا محلل و تقیه و آداب طهارت و به دست آوردن وجهه و کشیدن کباده وزارت و وکالت و آهن و تلپ و غیره...

#اشک_تمساح
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

ای فراموشی ‌کجایی تا به فریادم رسی

باز احوال دل غم‌پرورم آمد به یاد

| بیدل دهلوی |

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

شهامت می‌خواهد
دوست داشتن کسی که
هیچ وقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد...

#ویسلاوا_شیمبورسکا


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

می‌دانید که خاطره‌ی آدمی در این کره‌ی خاکی حدی دارد؟ خاطره‌ی آدمی حداکثر صد سال باقی است. تا صد سال بعد از مرگ، فرزندان یا نوه‌هایش که قیافه‌ی او را دیده‌اند می‌توانند باز هم او را به یاد آورند، اما بعد از آن حتی اگر هم خاطره‌ای بماند، فقط از طریق شنیدن است، از طریق فکرهاست؛ زیرا همه‌ی کسانی که چهره‌ی زنده‌ی او را دیده‌اند از جهان رفته‌اند. گورش را در صحن کلیسا گیاه می‌پوشاند، سنگ قبرش خرد می‌شود و تمام آدم‌ها، و حتی فرزندانِ فرزندانش، او را فراموش می‌کنند؛ بعد حتی نامش را هم فراموش می‌کنند زیرا فقط معدودی از آدم‌ها در خاطره‌ی آدم‌ها باقی می‌مانند-بگذار چنین باشد!
شما ممکن است فراموشم کنید عزیزانِ من، اما من از درون گور دوست‌تان دارم. فرزندانم، صدای شادمان شما را می‌شنوم، صدای قدم‌های‌تان را بر گور خویشان‌تان می‌شنوم؛ روزگاری در آفتاب زندگی کنید، از مواهب بهره‌مند شوید، و من نزد خداوند برای‌تان دعا خواهم خواند، در رؤیاهای‌تان به نزدتان خواهم آمد... فرقی نمی‌کند، حتی در مرگ هم عشق وجود دارد!

#فئودور_داستایفسکی

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

نمی‌دانم آزادی‌خواهان چرا بیشتر میل مهاجرت دارند. شاید آزادی اینجا را تامین کرده‌اند حالا به جاهای دیگر می‌پردازند!

#صادق_هدایت
#نامه_به_شهید_نورایی


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

با ھمکاری بنیاد صادق ھدایت...
آلبوم بوف کور
آھنگساز: مجید کیانی
تاریخ انتشار ۲۸ بھمن ماہ
مصادف با زادروز صادق ھدایت_

تنظیم: موحد مھدوی
میکس و مسترینگ: محمد یکتا
طراحی و ساخت تیزر: حسام محمدپور - مریم وفا
آرت ورک: سارا کیا

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

بگذار دیگران شکوه کنند که عصر ما عصر شرارت است؛ شکوه من این است که عصر ما عصر بیچارگی است، چون شور ندارد.
فکر آدمها ضعیف و سست است مثل نخ باریک... آنچه در دل می پرورانند حقیرتر از آن است که گناهکارانه باشد... شهوتشان بی قوت و بی هیجان است، شور در دلشان خفته است.
وظیفه شان را انجام می دهند... برای همین است که روح من همواره به سوی عهد عتیق بازمی گردد و به سوی شکسپیر.
احساس میکنم دست کم آنهایی که آنجا حرف می زنند آدمند: نفرت می ورزند، عشق می ورزند، دشمنانشان را می کشند، اخلافشان را نسل اندر نسل نفرین می کنند، گناه می کنند.


برگرفته از کتاب #ترس_و_لرز #سورن_کی‌یرکگور

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

بر من ترحم کن. من در هر گوشه ‌و کنار از زندگی‌ام گناهکار هستم.


#یادداشت‌ها
#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

شما و امثالتان موجودات احمقی هستید که می خورید و آروغ می زنید و می دزدید و می خوابید و بچه پس می اندازید. بعد هم می میرید و فراموش می شوید. حالا هم از ترس مرگ و نیستی مقامی برای خودت قائل شدی. هزاران نسل بشر باید بیاید و برود تا یکی دو نفر برای تبرئه این قافله گمنام که خوردند و خوابیدند و دزدیدند و جماع کردند و فقط قازورات از خودشان به یادگار گذاشتند به زندگیآن ها معنی بدهد؛ به آن ها حق موجودیت بدهد. آن چه که بشر جستجو می کند دزد و گردنه گیر و کلاش نیست، چون بشر برای زندگی خودش معنی لازم دارد. یک فردوسی کافی است که وجود میلیون ها از امثال شما را تبرئه کند!

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

می‌خواستم باور کنم که می‌توانم مردم این‌جا را با حرف متقاعد کنم. تو دیدی چه شد؟ آن‌ها دردِ خود را دوست دارند، به زخمِ مانوسی احتیاج دارند که با ناخن‌هایِ کثیف‌شان آن را بخراشند و به دقت حفظش کنند. فقط با خشونت است که می‌توان مداوایشان کرد!
زیرا درد را جز با درد دیگری نمی‌توان مغلوب کرد ...

مگس‌ها
#ژان_پل_سارتر

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

باری، هر چه فکر می‌کنم چیز نوشتنی ندارم. مشغول قتل‌عام روزها هستم، فقط چیزی که قابل توجه است، نسیان هم به عوارض دیگر افزوده شده و این خودش نعمتی است! یک‌جور دفاع بدن از خود است.
چون حالا دیگر باید به نداده‌های خدا شکر بگذاریم - لنگ‌لنگان قدمی برداریم و هی دانه‌ی شکری بکاریم - روی‌هم‌رفته مضحک و احمقانه بوده هیچ جای گله و گونه هم نیست، چون موقعی می‌شود توقع داشت که قاعده در میان باشد، نه در مقابل هیچ.
سرتاسر زندگی ما یک حیوان تحت تعقیب بوده‌ایم؛ حالا دیگر این جانور محاصره شده و حسابی از پا درآمده، فقط مقداری بازتاب به طرز احمقانه کار خودشان را انجام می دهند. گناهمان هم این بوده که زیادی به زندگی ادامه داده‌ایم و جای دیگران را تنگ کرده‌ایم، همین.

#صادق_هدایت
#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی

@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

بالای بان اندران قشون آمد مازندران
باز هم صدای نی میاد آواز پی در پی میاد
جنگی کردیم ناتمام لطفی می‌رود شهر کرمان
باز هم صدای نی میاد آواز پی در پی میاد
حاجی تو را گفتم پدر تو ما را کردی در بدر
خسرو دادی دست قجر آواز پی در پی میاد
لطفعلی‌خان بوالهوس زن بچه شو بردند طبس
طبس کجا طهران کجا مانند مرغی در قفس
باز هم صدای نی میاد آواز پی در پی میاد
لطفعلی خان مرد رشید هرکس رسید آهی کشید
مادر خواهر جامه درید لطفعلی خان بختش خوابید

تصنیفی رایج در شیراز پس از مرگ لطفعلی خان زند

خوانش: #فرهاد_مهراد

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت


‌آرام‌تر حرف می‌زنم، هر سال کمی آرام‌تر. شاید. کندتر هم، هر سال کمی کندتر. شاید. گفتنش سخت است. اگر این‌طور بود مکث‌ها طولانی‌تر بود، بین کلمه‌ها، جمله‌ها، بخش‌ها، اشک‌ها، با هم اشتباه می‌گیرم‌شان، کلمه‌ها و اشک‌ها را، کلمه‌هایم اشک‌هایم هستند، چشم‌هایم دهانم. و در هر مکث کوتاهی، باید می‌شنیدم، که آیا این‌که می‌گویم سکوت است یا نه، این‌که می‌گویم تنها کلمات می‌شکنندش. اما اصلاً چنین چیزی نیست، اصلاً این چنین نیست، همیشه همان زمزمه است، که بی‌وقفه جاری است، مثل کلمه‌ای بی‌پایان و به همین دلیل بی‌معنا، زیرا آن‌چه به کلمات معنا می‌دهد پایان است.

از کتاب «متن‌هایی برای هیچ»؛ ساموئل بکت؛ ترجمه‌ی علیرضا طاهری عراقی

ویدئو با عنوان سکوت، از مصاحبه تلویزیون سوئد، ۱۹۶۹
#نشر_نی

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

با چه رویی میخواین توی چشم اینا نگاه کنید؟
کم‌کاری شما توی زمین دل اینا رو شکست...

@petitanalysis

Читать полностью…

کافه هدایت

براى آخرين بار
با چشمانى غمبار به او نگريست
و توانست با آخرين نفسش به او بگويد:
" فقط خدا مى‌داند
که چقدر تو را دوست داشتم..."

#گابریل_گارسیا_مارکز

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

نظامی ما تا سربازه، توسری می‌خوره؛ همین که درجه گرفت، توسری می‌زنه و می‌دزده و دیگه شمر جلودارش نیست.
این معنی قشونه.

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

...علویه :«برو برو!در کونت را چف کن!مرتیکه الدنگ پف یوز یه تیکه اخ و تف بکلاهش چسبونده مردوم رو می چاپه! گمون میکنه من ازش می ترسم؛ چس رفته گوز اومده ، حاکم دهن دوز اومدوه - نکنه تو هم مزاجت شیر خشتی باشه که پشتی این ذلیل مرده رو میکنی؟

#علویه_خانم
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

پس از دو هزار سال وضع زندگی بشر به کلی تغییر کرده بود و احتیاجات زندگی برطرف شده بود.
ولی تنها یک درد مانده بود، یک درد بی دوا و آن خستگی و زدگی از زندگی بی مقصد و بی معنی بود.
سوسن علاوه بر کسالت زندگی که ناخوشی عمومی و مسری بود یک ناخوشی دیگر هم داشت و آن تمایل او به معنویات بود که خودش نمی دانست چیست، ولی آن را دنبال می کرد.



#س‌گ‌ل‌ل
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

باید از کشیدن جسم معاف می‌شدیم، سنگینی «خویشتن» کافی بود.‏

امیل سیوران



@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

اغلب از بس که کار بانک، مرا مثل ماشین کرده، میل خواندن و نوشتن هم ندارم، یک دسته کاغذ برایم آمده که هیچ‌کدام را جواب نداده‌ام و مرا صد تا چوب بزنند بهتر است تا بگویند جواب بنویس.
امینی و عده‌ای از فرهنگی‌ها مدتی است در تهران هستند، چیز تازه‌ای نیست، و یا اگر هست به من چه مربوط؟! و به تو چه مربوط؟!  
جای نکبت تو خالی... الان یک کپه هندوانه صرف خواهم کرد.

#نامه_به_تقی_رضوی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

بنیاد صادق هدایت تقدیم میکند...


#صدا_عباس_چهاردهی
#تار_پیمان_خازنی
#آواز_مهدی_تفکری


#سه_قطره_خون
#صادق_هدایت


برای زادروز صادق هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

پرسش اصلی فلسفه‌ی سقراط این بود که چگونه باید زندگی کنیم، و پرسش اصلی فلسفه‌ی کامو این بود که چرا نباید خودکشی کنیم. برای سقراط اصل زیستن به دلیل نیاز نداشت، اما از منظر کامو بارِ "بودن" چندان گران و عبث می‌نمود که فرد برای توجیه‌اش باید بهانه‌ای می‌جست.

اما به نظرم مهمترین بحران زندگی مدرن بی‌معنا شدن زندگی نیست، بی‌معنا شدن مرگ است. در نگاهِ غایت انگارانه‌ی جهان پیشامدرن، مرگ بخشی از فرآیند طبیعی زندگی بود: میوه بر شاخسار چندان پخته می‌شد که آرام‌آرام شاخه را سست می‌گرفت و از بند شاخسار رها می‌شد. مرگ معنا داشت، سفر از یک ساحت هستی به ساحتی دیگر بود. فرد از پُری سنگینی می‌کرد و به سوی خاک می‌شتافت. اما در روزگار مدرن دشوار بتوان واقعه‌ی مرگ را معنا بخشید. مردن بیشتر به "سقط" شدن می‌ماند، واقعه‌ای بغایت تصادفی و عبث. ما به سوی عبث مرگ می‌شتابیم تا از عبث زندگی بگریزیم.

ابوحامد غزالی زندگی‌اش را چنان سرشار می‌یافت که به وقت مرگ آرام به سوی قبله چرخید و به آرامی مُرد. اما صادق هدایت زندگی‌اش را چندان تهی می‌یافت که آرام شیر گاز را گشود و به آرامی مُرد. ما شوق مرگ غزالی‌وار داریم، اما انگار مرگ هدایتی در انتظار ماست!

آرش نراقی


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

فرانتس کافکا در برنامه‌ی «ادبیات جهان»، با صدای ایرج گرگین در تلویزیون ملی ایران سال ۱۳۵۲ خورشیدی

از کانال سینما، فلسفه و ادبیات

📡 ᕈɾɑ̀ηɑɑ́; ᗣɾτ & ᒐɩτєɾɑτʋɾє

Читать полностью…

کافه هدایت

نسبت حمق به انسان دادن نباید به نظر ما ناگوار باشد،زیرا خیلی خطاها و اجحافات از او سر میزند.چه بگوییم؟اینکه چیزی نیست،انسان نه فقط احمقترین حیوانات است،بلکه درنده ترین و شریرترین آنهاست و یا تنها اوست که حقیقتا شریر و موذی است.فی الواقع انسان میتواند صفت دانا یا  نادان ،خوب یا بد را داشته باشد.من بسیار خوانده و شنیده ام که انسان کاملترین حیوانات است.سهو بزرگی است.برعکس اوست که هرگز به درجه تکامل نمیرسد،همچنین حیوانات قابل رشد و تکامل نخواهند بود.به همین دلیل مختصر است که آنان احتیاجی به ترقی ندارند.آنان همان اند که باید بوده باشند.بدون کم و زیاد،نه چیزی باید فراگیرند و نه چیزی را فراموش کنند.آنها مانند اشخاص باید حفظ تولیدمثل را بنمایند.انسان به هیچ وجه کامل نیست،نه از حیث اخلاق و نه جسم و نه شعور.نزد  بهترین و قشنگترین و باهوش ترین انسان همیشه نقص دیده میشود.اکر صفات و معایب ما را با یکدیگر بسنجند،خطایا و شرارت ما به مراتب بیشتر خواهد بود.

#انسان_و_حیوان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

ز روی زرد و دل درد و سوز سینه مپرس

که آن به شرح نگنجد بیا به چشم ببین

#مولانا

@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

فرانتس کافکا و رمان «محاکمه»؛
از مجموعه‌ مستند «نویسندگان دنیای مدرن»

این مستند با تحلیل رمان «محاکمه» نگاهی دارد به زندگی کافکا!


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

فیلم کوتاه آن سو
محصول ۱۹۶۶، بلژیک
کارگردان: هرمن ویتس
با مضمون وضعیت موجود در حکومت‌های توتالیتر

دیکتاتورها، خواهان ابراز چاکری و اطاعت مدام از سوی همان مردمی هستند که بر آنها ظالمانه حکومت می‌کنند. با از بین رفتن ترس، کل زیر بنای دیکتاتوری فرو می‌ریزد.

آداب دیکتاتوری/فرانک دیکوتر


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

تاریخ را تنها خُرده دروغ‌های خنده‌آور تاریخی قابل تحمل می‌کند؛ وگرنه چیزی جز خون مظلومان، مرکب تاریخ نبوده است ...

#نادر_ابراهیمی

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

تجددخواهی ادبی هدایت؛ مقاله ای از دکتر حسین پاینده
با تاکید به داستان کوتاه «فردا» اثر صادق هدایت
بخش اول


صادق هدایت را عموماً در زمره‌ی نوگراترین و بدعت‌گذارترین نویسندگان ایران می‌دانند. بررسی داستان‌های هدایت، بویژه با توجه به برهه‌ی زمانی‌ای که این داستان‌ها در آن نوشته شدند، مؤیِدِ این دیدگاه است که او از تکنیک‌ها و شیوه‌هایی استفاده کرد که دست‌کم تا آن زمان در ادبیات داستانی نوپای ایران مسبوق به سابقه نبودند. یک مصداقِ خصیصه‌نما از تلاش‌های هدایت برای فراتر رفتن از شیوه‌های مرسوم داستان‌نویسی و ایجاد چهارچوب‌های نو را در داستان کوتاه او با عنوان «فردا» می‌توان دید. این داستان، که نخستین بار در سال ۱۳۲۵ منتشر شد، با استفاده از تکنیک تک‌گویی درونی و سیلان ذهن نوشته شده است که در آن زمان، دست‌کم در کشور ما، روش مرسوم و شناخته‌شده‌ای در داستان‌نویسی محسوب نمی‌شد.

تناوب تک‌گویی‌های مهدی زاغی و غلام (دو کارگر چاپخانه که شخصیت‌های اصلی این داستان هستند)، روایتی غیرخطی به وجود می‌آوَرَد که به شیوه‌ای مدرنیستی (یعنی با نمایش دادنِ فرایندهای ذهنی و نه با گزارشِ مستقیمِ یک راویِ همه‌دان) احساسات و استنباط‌های این دو شخصیت از رویدادهای پیرامون‌شان را به خواننده القا می‌کند. نقل‌قول زیر از تکی‌گوییِ مهدی زاغی، مبیّن مهارت هدایت در استفاده از تداعی برای نشان دادنِ دنیای درونیِ این شخصیت است:

«[غلام] چه عادتی داره که یا بیخود وراجی کنه و یا خبرها را بلندبلند بخونه! حواس آدم پرت می‌شه. پشت لبش که سبز شده قیافه‌اش را جدی کرده. اما صداش گیرنده است. آخر هر کلمه را چه می‌کِشه! [. . . .] هر چی به دهنش بیاد می‌گه: مثلاً به من چه که زن دائیش بچه انداخته؟ اما کسی هم حرف‌هاش را باور نمی‌کنه ــ همه می‌دونند که صفحه می‌گذاره. هرچی پاپی من شد، نتونست که ازم حرف در بیاره. من عادت به درددل ندارم. وقتی که برمی‌گرده می‌گه: “بچه‌ها!” مسیبی رگ‌به‌رگ می‌شه؛ به دماغش برمی‌خوره. اونم چه دماغی! با اون دماغ می‌تونه جای پنج نفر هوای اتاق را خراب بکنه.


@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

جلو آنان آن توده‌ی حجیم سنگ(گانشا، بت فیل هندیان)، آن خدایی که در طفولیت سامپینگه آن همه اعتقاد و بستگی و احترام و رعب نسبت به آن ابراز می‌داشت و سر بر آسمان برافراشته بود فعلا درنظر او قدرت و عنوان خود را از دست داده بیکاره و پوچ و بی معنی می‌نمود.

#سامپینگه
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…
Подписаться на канал