pegah_saniee | Неотсортированное

Telegram-канал pegah_saniee - |پگاهِ صنیعی|

10810

- آرام باش، می‌گُذرد. «قلب آبیِ مایل به سفید» - @pegahsaniee_Tb : تَبلیغات

Подписаться на канал

|پگاهِ صنیعی|

- بله؛ ما از دیروز تاحالا چندین بار راز را پلی کردیم، هربار انگار دفعه‌یِ اول است. بله! درواقع به اصطلاح امروزی‌ها قفلی زده‌ایم.

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

اندوه که از حَد بگذرد جایش را می‌دهد به یک بی‌اعتناییِ مزمن. دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن. آن‌چه اهمیت دارد یک کشتار رِخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمی‌کشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه می‌کنی و نگاه می‌کنی.

- صادق هدایت

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

نمی‌دانم چرا باید این‌قدر اَفسرده باشم، همان حس شرم‌آور و دلگیرِ «کسی دوستم ندارد» به سراغم آمده.

- سیلویا پلات/ یادداشت‌های روزانه

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

اینکه من شما را خوب می‌شِناسم برای من امنیتی به بار نمی‌آورد. فقط باعث می‌شود شما به خودتان بیهوده زحمتِ نقش‌ بازی کردن ندهید.

- فرانتس کافکا/ داستان‌های کوتاه

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- سرنِوشت‌هامان سراب است و آهِ ما در انتها گم شد گم شد گم شد گم شد؛

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

در این شرایط کار کردن جان کَندن است. فکرِ پریشانِ درهم ریخته مثل آب در دست‌هایم بند نمی‌شود. گاه دلم می‌خواهد بخوابم و بیدار نشوم، ولی آرامشی که آدم به آن آگاهی نباشد، چه لطفی دارد.

- شاهرخ مسکوب/ روزها در راه

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- چه حِس‌هایی که در طولِ عمر کوتاهِمان تجربه نکردیم اسماعیل؛ چه حس‌هایی.

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- چیزی که هَمیشه در موسیقی مهرپویا برایم جذاب هست، سکوت‌هاست. آن زمان که دست از خواندن میکِشد، برایِ چند ثانیه هیچ صدایی نیست بعد دوباره شروع می‌کند، در آن سکوت‌ها من حَریص می‌شوم برای بیشتر شنیدن.

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- می‌فَرمایند که:
«یک روز میاد و زیاد طول نمیکِشه، که تو دنبالِ من می‌گردی و من نیستم.»

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- کدام یک غَمگین‌تریم؟
من که لَحظه‌ای از تو غافل نمی‌شوم
یا تویی که فکر میکنی چیزی از تو در یادَم نیست؟

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

‏انگار که پلکِ مُرده‌ای را بخواهی ببندی،
دست بکش روی سینه‌ام.

- رضا جمالی حاجیانی

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

کتابِ «تِه‌ران» نوشته‌ی سلمان امین، از آن دسته کتاب‌هایی بود که به محضِ دیدنش برای خودم یکی کنار گذاشتم! کتابی درباره‌یِ تهران، شهری که دوست‌می‌دارم، شهری که همیشه برایم پُر از رمز و راز بوده. کتاب «تِه‌ران» به همین راز و رمزها می‌پردازد، با پرسه‌زنی‌هایی در جای جای تهران شروع به واکاوی زیرپوست این شهر می‌کند. درواقع نوعی مکاشِفه است، ریز شدن در مردم و فرهنگ و شهر.
در بخشی از کتاب سلمان امین به مبحثِ «تهرانی اصیل» می‌پردازد، اینکه چگونه در شهری که اینچنین از اقوام گوناگون تشکیل می‌شود، می‌توان به دنبال مفهومی به نام اصالت گشت، و با بررسی خطرات و تمامیت‌ خواهی اصالت به این ویژگی تهران به چشم خوب و مثبت می‌نگرد. درواقع این کتاب سعی می‌کند تمامِ کلیشه‌های پیرامون شهری به نام «تِه‌ران» را چه در ذهن خود و چه در ذهن مخاطب برهم زند و ما را دوباره به تأمل وادار کند.
این کتاب با عکس‌هایی از رامتین فیروزیان نیز همراه است، عکس‌هایی که کاملا حس و حالِ جستارها را القا می‌کنند.

#سلمان_امین
#نشر_چشمه

قیمت: ۱۱۰ تومان (قیمت قبل)
- جهتِ سفارش:
@Pegasn

• ارسال به سراسرِ ایران

@Dakke_enghelab

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

‏این وضع هر نوع ادبیاتی را بی‌مَعنا می‌گرداند؛ این وضع هر نوع فلسفه‌ای را خنده‌آور می‌کند. کابوس است، مالیخولیاست. برایِ کدام خواننده باید نوشت؟ چه باید نوشت؟
من در خاطراتِ خود، در جمله‌های خود شک کرده‌ام؛ من در خود، در ماهیتِ خود، در دلیلِ وجودی خود شک کرده‌ام!

- هرمز شهدادی/ شب هول

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

با این همه دوستَت دارم؛
می‌خواهم بگویم
تنها تنِ تو از تنم تن می‌سازد.
می‌خواهم بگویم
تنها تو زخمِ زندگی را می‌بندی.

- اَلَن بُرن/ شب با من از تو حرف می‌زند

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- با یادِ آن‌روزها که شب‌ها با «در چشمِ باد» می‌گذشت.

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|


@the_voi

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- به نظرم موزیکی که بتوان در آن هم صدای جناب فرخزاد و هم صدایِ خانمِ رامش را شنید، از موسیقی‌‌هایی‌ست که در بهشت پخش می‌شود.

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- چرا چشمِت قرمزه؟
+ نِمیدونم.
- حتما دست آلوده زدی به چشمِت.
+ ... برو آهنگ فیلم دست‌هایِ آلوده رو بذار.

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

می‌روم بِخوابم، خُرد و خسته‌ام؛ تو را بیش‌تر در آغوش می‌گیرم دوستِ عزیز. تو هم بیش از پیش دوستم بِدار، چون غمگین‌ام.

- ژرژ ساند/ نامه به گوستاو فلوبر

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

اما هیچکس به او شَباهتی نداشت.
هیچ آدمی نبود که چهره‌ای استخوانی و ظریف داشته باشد، حرف‌هایی بزند که از دیگران هم شنیده باشم، وقتی می‌خَندد چانه‌اش کمی جمع شود و دِلم براش ضعف برود. هیچکس.. گفتم ای وای مگر می‌شود آدم بیخود و بی‌جهت اسیرِ دوتا چشم بشود؟ پس کجاست؟!

- عباس معروفی

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- بِشنویم؛ ناب است.

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

چه توان‌سوز و غَم‌انگیز است وقتی انسان نِسبت به کسی که دوست می‌دارد، کینه پیدا می‌کند.

- سیمون دوبووار

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- از کویِ یارِ من گذر کن، یک شب آخر در دلِ سنگش اثر کن، ای آتشین آه.

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- صدایِ فرهاد، به زبانی دیگر.

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

یکی از رمان‌هایِ برجسته‌یِ احمد محمود «زمین سوخته» است که حول محور جنگِ ایران و عراق نوشته شده. این کتاب داستانِ سه ماه تجاوز عراق به بخش‌های جنوبی ایران و مقاومتِ مردم است، و از آنجایی که خودِ جناب محمود از مناطق جنوبی بوده و جنگ را از نزدیک لمس کرده، و از طرفی به ضرب‌المثل‌ها و واژه‌هایِ جنوبی مسلط بود توصیفاتِ کم‌نظیری نسبت به جنگ به دست می‌دهد.
من چند ماهِ پیش این کتاب را هدیه گرفتم، چقدر چسبید، و به زودی شاید همین یکی دو روزه شروعش کنم! درواقع چند ماه صبر کردم ولی الان بینِ این همه شلوغی، قلمِ جناب محمودی می‌تواند کمی از اکنون و حالا جدایم کند.

#احمد_محمود
#انتشارات_معین

قیمت: ۲۰۰ تومان
- جهتِ سفارش:
@pegasn

• ارسال به سراسرِ ایران

@Dakke_enghelab

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- اَندوه آنچنان نشسته بر سینه که واژه یاری نمی‌کند، فقط می‌توان دلخوش کرد که دو سه خطی نوشته‌ایم، وگرنه آنچه در ماست با کَلام سِنخیت ندارد.

- آقا وِل کن این حرف‌ها را، بریم فیلم ببینیم و بخوابیم؛ وِل کن.

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

چه بر سرِ جمله‌های قشنگی می‌آید که وارد ذهن‌مان می‌شوند؟ چه‌طور ما را سر شوق می‌آورند، و بعد چه‌طور معنای‌شان را از دست می‌دهند، یا غریبه می‌شوند، یا خجالَت آور، یا مُضحک؟

- دومنیکو استارنونه/ بندها

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

- آیینه‌ای رو به توأم، اما کنارَت نیستم؛

@pegah_saniee

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

@the_voi

Читать полностью…

|پگاهِ صنیعی|

‏با ما کاری کردند که کِرم‌ها در بدنِ ایوب!
ای تاریخ، ما را به یاد داشته باش.

- هوشنگ بادیه‌نشین

@pegah_saniee

Читать полностью…
Подписаться на канал