سه رمان فول تنهاچنل رسمی رمان های جذاب:👇 پرسه درتنهایی🌼بر اساس واقعیت⭐ درتمنای آغوشت🌻 مغروره عاشق کُش🍋 لف نده بی صدا کن🤫 با نویسندگیه:آیسان شهدوست💛 هر گونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد🐣 اطلاعات: @etelaate_parse ادمین: @Mskallskqk
میگم ناراحت نشدم
اما
ذوقى كه داشتم كور میشه.
/channel/inm_shod_tajrobe
حمایت میخوام ازتون🫠👈🏼👉🏼
𝒕𝒖𝒕 𝒆𝒍𝒊𝒎𝒅𝒆𝒏 𝒃𝒆𝒏𝒊 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗 :)
@parsedartanhayiii
𝒕𝒖𝒕 𝒆𝒍𝒊𝒎𝒅𝒆𝒏 𝒃𝒆𝒏𝒊 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗 :)
@parsedartanhayiii
دلم میخواد با پتو و بالشت
برای خودم قلعه درست کنم و
دیگه هیچوقت به دنیای واقعی
برنگردم.
سلام دوستان
من گوشیمو دزدیده بودن الان تحویل دادن بهم🤦🏼♀️بخاطر همین نشد پارت بزارم
فردا قول پارت میدم
شب خوش
𝒊𝒚𝒊𝒌𝒊 𝒔𝒆𝒏 𝒔𝒆𝒗𝒈𝒊𝒍𝒊𝒎 :)
@parsedartanhayiii
هم خودم به مو بندم
هم وضعیت اعصاب و روانم.
گاهی وقتها
سکوت بهترین حرف
و نبودن بهترین حضور است.
اشتراک 𝗩𝗣𝗡 اختصاصی 𝗩2𝗥𝗔𝗬
سـرور V2RAYNG بـدون قطـعی:
🤖 : @WIZARD_V2RAY_BOT🎁
• تحویل آنـی زیر پنجثانیه از ربات
• دارای مـدیریت کامـل کانـفیگ
📌 : @v2ray_Wizard
𝒔𝒆𝒏𝒅𝒆𝒏 𝒅𝒂𝒉𝒂 ö𝒏𝒄𝒆𝒔𝒊 𝒚𝒐𝒌 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii
میانهی راه ایستاد و از خودش پرسید:
یعنی تمام زندگی همین است؟
«همین تحمل کردنها، صبر کردنها
و دوام آوردنهای اجباری؟»
فقط انقد 🤏🏿 مونده که کل قلبم تبدیل به سنگ بشه .
Читать полностью…𝒉𝒂𝒚𝒂𝒕𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒂𝒏𝒍𝒂𝒎𝒊 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii
با چنگ و دندون
چسبیدم به خودم که مبادا
تو ثانیهای تموم شم.
آدمیزاد
چقدر جونسخته.
هی فکر میکنه نمیتونه،
هی دوباره ادامه میده و
دووم میاره.
#پارتپانصدوهجدهمغرورعاشقکش
#فصلدوم
گوشیو قطع کردم و برگشتم پیش تمنا و ترانه!
داشتن باهم صحبت میکردن!
بوسه ای رو پیشونی تمنا کاشتم و گفتم: من میرم یکم کار دارم! حل کنم میام!
تمنا: باشه مراقبت کن!
من: شماهم!
ترانه رو هم بوسیدم و از عمارت خارج شدم!
داشتم سوار ماشین میشدم ک دیدم یکی از بادیگارد ها دوان دوان میاد سمتم!
ایستادم تا ببینم چی میخواد بگه!
بادیگارد: سلام ارباب! یه چیزی میخواستم بگم!
من: سلام بگو!
بدیگارد: پویا! پویا علیخانی میخواد از موکحم برای چند روز خارج بشه! جلوی در خروجی دعوا راه انداخته!
با شنیدن اسم پویا اعصابم چند برابر خراب تر شد!
سوار ماشین شدم و با تموم سرعت ب سمت خروجی شهر حرکت کردم!
چند مین بعد رسیدم!
صدای داد و بیداد کل محیط رو برداشته بود !
بادیگارد ها مخالفت میکردن و پویا داد و بیداد میکرد و به سمتشون حمله ور میشد!
از ماشین پیاده شدم و داد زدم: هییییی! چخبرههه؟
همه به سمتم برگشتن!
پویا مث خودم داد زد: یعنی چی نمیزارن برم؟ من حققق ندارم برم خانوادم رو ببینممم؟؟؟
خونسرد ب سمتش رفتم!
۱۰ سانتی ازش بلند تر بودم!
رو ب روش ایستادم و گفتم: اینجا کجاس؟
پویا: موکحم!
من: آفرین! وارد شدن ب اینجا دست خودته ولی اجازه خارج شدنت فقط و فقط دست منه! راز اسم شهر موکحم رو بهت نگفتن؟
پویا: من قبل اومدن تو چندین بار رفتم بیرون این مسخره بازیا چیه؟ نه نگفتننن رازشو!
من: اون قبل اومدن من بود! اینجا موکحم هستش! اسم شهرو برعکس بخونی میشه محکوم! وقتی وارد این شهر بشی محکوم به اینجا میشی! حس خروج نداری! مگر اینکه بمیری!
پویا: من این چرت و پرت هارو قبول نمیکنم! من خواهمرفت!
من: خیلی دلت میخواد بری؟ چیشده؟ بگو مام بدونیم!
پویا: خب...خب گفتم که، میخوام خانوادم رو ببینم!
من: اگ خیلی دلت میخواد خانوادت رو ببینی، اونارو میاریم اینجا! خوبه؟
پویا: نخیررر! لازم نکرده!
چشامو ریز کردم و گفتم: که اینطور ! پس برگرد خونت و صدام درنیاد!
این حرف ها و حرکاتش خیلی مشکوک بود!
𝒔𝒆𝒏𝒅𝒆𝒏 𝒅𝒂𝒉𝒂 ö𝒏𝒄𝒆𝒔𝒊 𝒚𝒐𝒌 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii
به نظرم زندگی تو تابستون دیگه بسه.
نظر شما چیه؟
سلاممم بچه هاااا
فردا با پارت میام
شب بخیر 😔😂
𝒉𝒂𝒚𝒂𝒕𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒂𝒏𝒍𝒂𝒎𝒊 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii
𝒉𝒂𝒚𝒂𝒕𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒂𝒏𝒍𝒂𝒎𝒊 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii
نیاز نیست برای اینکه
بقیه اذیت نشن تو خودت رو
ناراحت و اذیت کنی.
واقعا دیگه نیاز نیست.
و من چیزی نیستم به جز
کسی که داره دووم میاره.
یه هُل ریز بدید بشیم ۲۵۰🥲🫠
/channel/inm_shod_tajrobe
𝒊𝒚𝒊𝒌𝒊 𝒔𝒆𝒏 𝒔𝒆𝒗𝒈𝒊𝒍𝒊𝒎 :)
@parsedartanhayiii
آینده قراره بیاد بغلم کنه و بگه:
"قربون اون کلهخرابی که تسلیم نشد."