parsedartanhayiii | Неотсортированное

Telegram-канал parsedartanhayiii - 💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

4228

سه رمان فول تنها‌چنل رسمی رمان های جذاب:👇 پرسه درتنهایی🌼بر اساس واقعیت⭐ درتمنای آغوشت🌻 مغروره عاشق کُش🍋 لف نده بی صدا کن🤫 با نویسندگیه:آیسان شه‌دوست💛 هر گونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد🐣 اطلاعات: @etelaate_parse ادمین: @Mskallskqk

Подписаться на канал

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

چنل‌کوچولوم‌حمایت‌شه^^
حرفآیِ‌دلم‌:)
/channel/inm_shod_tajrobe

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

#پارت‌سیصدو‌نودودومغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم





"تمنا":



نگاه هامون تو هم قفل بود!
وقتی کنار افسون میدیدمش خون خونمو می‌خورد!

غرق در تماشای شاهان بودم ک دست پویا روی بازوی لختم قرار گرفت!

نگاهش کردم ک گفت: چته؟

میخواستم دهن وا کنم ک یهو دستم خیلی محکم کشیده شد!

شاهان بود ک با اخم وحشتناااااک جفتمون رو نگاه می‌کرد!

شاهان رو ب پویا انگشت اشارش رو بالا آورد و با حالتی ک قشنگ بوی تحدید میداد گفت: اگه ی بار، فقط ی بار دیگ انگشتت ب تمنایِ من بخوره، جفت دستتو فلج میکنم!

باحیرت نگاهش میکردم! چرا همچین کرد یهو؟

درسته شاهان روی من حساس بود ولی نه دیگ در این حد!

پویا: شاهان خان! نخوردم تمنات رو! کاش این غیرتت رو تو اون شش سال نشون میدادی!

با چشمای از حدقه دراومده ب پویا نگاه کردم! داشت بنزین رو آتیش میپاشید!

شاهان میخواست حمله ور شه ک محکم بغلش کردم و گفتم: نه شاهان! بخاطر ترانه! روزش خراب میشه!

ازش جدا شدم و زل زدم تو چشماش!

با کلافگی دست تو موهاش کشید و رو به پویا گف: گمشو از عمارت من بیرون!

پویا: من مهمون تمنام!

گفت‌ و رفت و بین مهمون ها از چشم غیب شد!

شاهان: از کی پرسیدی پویا رو دعوت کردی؟

من: تو از کی پرسیدی افسون رو دعوت کردی؟

شاهان: افسون با پویا یکیه؟

من: از کی تاحالا افسون انقد مهم شده برات؟

شاهان: مهم نیس برام!

من: واس همون هروخ میبینمت یا پیششی یا تلفنی حرف میزنی؟ اره؟

شاهان: تمنا بحث رو عوض نکن بحث ما پویا بود ن حاشیه ها!

من: پس قبول افسون حاشیه‌س و نباید زیاد بهش اهمیت داد؟

شاهان: ب پویا هم نباید اهمیت داد!

من: نفهم، بفهم حسوديم میشه ب اون زنیکه!

با این حرفم رنگ نگاهش عوض شد!

درحالی ک موهای روی صورتم رو با دستش میداد پشت گوشم گف: حسودیت میشه؟ ینی انقد دوسم داری؟

من: ب دوست داشتنم شک داشتی؟

شاهان: نه! هیچ وقت!

لبخندی زدم!
ی لحظه این سوالو از خودم پرسیدم!
من چی؟
من به دوست داشتن شاهان شک داشتم یا نه؟

بیخیال افکارم شدم و گفتم: بریم به مهمونا برسیم!

باشه ای گفت!

هوا کم کم داشت تاریک می‌شد و نور خورشید جاشو ب چراغای حیاط عمارت داده بود!

صدای موزیک پخش بود و بعضی ها اون وسط مشغول رقص بودن!

شاردا اومد کنار و گف: نمیای برقصیم؟ نگاه تینا و تیام هم دارن میرقصن!

بهشون نگاه کردم!
تینا و تیام و یه دختر دیگ داشتن باهم میرقصیدن!

اون دختر احتمالا همونی بود ک تیام میگف عاشقش شده!

این موضوع ترانه باعث شده بود کلا عاشق شدن تیام یادم بره!

من: شاردا اون دختره فک کنم عروس جدیدمونه ها! بریم آشنا شیم باهاش!

شاردا دندون هاشو ب نمایش گذاشت و گفت: برررریم خواهرشوهر بازی دربیاریم!

خندیدم و گفتم: نه که بلدی!

شاردا: گمشو بابا! خیلیم بلدم ولی دلم نمیاد اذیتت کنم دختره احمق!

خندیدم و گفتم: فدات بشم من! بریم آشنا شیم!

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

دل به بودنت خوش کنم موندن بلدی؟!
@parsedartanhayiii

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

دل‌بردی‌از‌من‌ساده‌
وای‌از‌من‌دل‌داده

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

دیگه‌از‌این‌که‌نباشم‌مثل‌قبلانمیترسی
_🫠🖤

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

میفهمونه‌ بهت‌ فاصله‌ یه‌ روز‌ قدرمو!

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

#پارت‌سیصدوهفتاچهارمغرورعاشق‌کش
#فصل‌دوم






"تمنا" :

با حیرت ب ترانه‌م ک غرق خون رو زمین پخش بود خیره شده بودم!

انگار پاهام قفل شده بودن! شاهان یاخدا گویان ب سمت ترانه دوید و پیکر بی جونشو تو بغلش گرفت!

رو به من با صدای بلند و لرزون گف:

زنگ بزن صمد! زود باش تمنا زنگ بزن بگو بیاد!


با صداش تلنگری بهم وارد شد و ب خودم اومدم!

با گریه زنگ زدم ب صمد و گفتم زود خودشو برسونه و...!




"افسون" :

صدای شلیک اومد! هراسان اومدم بیرون!

این صدا اصلا علامت خوبی نبود!

امیدوارم بودم کار برادر عوضیم نباشه! بهش هزاران بار تذکر داده بودم ک خودم حلش میکنم!

برگشتم خونه و از تو لباسام موبایل کوچیکو ک قایمش کرده بودم زنگ زدم بهش!

رسول(برادر افسون) با صدای خفه ای جواب: هان؟

افسون: نفوذ کردی عوضی؟

رسول: دنبالمن! کجا میمونی؟ باید منو قایم کنی!

افسون: من همچین اشتباهی نمیکنم!

رسول: منم به محض لو رفتن تورو هم لو میدم!


لعنتی! میدونستم اونقدری عوضیه ک لو میده و منم قصد لو رفتن رو نداشتم!

من هدفم ب دست آوردن شاهان بود و نمیخواستم این فرصت طلایی رو از دست بدم!

افسون: کجایی؟ بگو ببینم!


با هزار زحمت از خونه بیرون زدم و رفتم دنبالش!

بیرون پر بود از بادیگارد های شاهان!

قدم هامو تند کردم ک یهو یکی از بادیگارد ها جلوم رو گرف!


بادیگارد: کجا خانوم؟

سعی کردم خونسرد جواب بدم: میرم خرید!

بادیگارد: برگرد خونت!

افسون: چشم!

راهمو کج کردم و برگشتم سمت خونه تا جلب توجه نشه و از راه پشتی برم..!

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

تو فقط باش من قول میدم زندگیمو ب پات بریزم ؛)

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

چشمات‌ یه‌ ما‌ه‌ کامله تو‌ نور‌ کهکشان :)

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

نگاه کردن بهت مثل نگاه کردن به ماه لذت بخشه، حرف زدن باهات احساس سبکی، راحتی و خوشحالی میده شنیدن صدات مثل شنیدن یک بی‌کلام با پیانو و صدای بارون آرامش میده، توی بغلت بودن مثل زندگی کردن توی یک کلبه ی چوبی وسط جنگل دور از همهمه ی مردم باعث میشه همه چیزو فراموش کنم و امن باشم گرفتن دستات مثل گرفتن دستای یه بچه گربه احساس ذوق میده، کنارت بودن، همه چیز و امیدو بهم میده، دقیقاً چیزی که برای ادامه ی زندگی نیازش دارم.

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

قسمت قشنگش اینجاست وقتی پیدات کردم که اصلا دنبال کسی نبودم.

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

تمام هستیِ من خلاصه شده در کیهانی از جنس چشمانت

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

من قلبمو به تو هدیه دادم تا رنگش کنی ، پر از محبت و عشقش کنی :)

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

تورو دیدم یهو دنیا شدی
دلم گیر دل مرموزشه :))

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

میرمو کل این تنم پر از زخم توعه
دل من پر پره اما میرمو غنچه میزنم

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

بیبی‌هیچی‌دائمی‌نیس‌حتی‌حس‌بین‌ما
00:14

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

تو خنده‌ هات‌ خیلی‌ قشنگه
بیشتر‌ بخند :)

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

#پارت‌سیصدو‌نودویک‌مغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






ترانه: نه دیگ بابا شاهان مواظبمونه!

با این حرف ترانه یه لبخند تلخ مهمون لبای شاهان شد!

برای اینک بحث عوض شه گفتم: بریم ک دیر شد مهمونا اومدناااا! شاهان ترانه رو بگیر بغلت منم ویلچرو ببرم پایین!

ترانه: مامان من میتونم راه برممم!

من: ترانه اعتراض نمیخوام!

لبو لوچش آویزون شد!

باهم رفتیم پایین!

کلی مهمون اومده بود! همه جا پر از بادیگارد بود! اون مرتیکه رو ک ترانه رو زده بود رو زنده نگه داشتم! چون نمیگف برا کی کار میکنه و ما تا وقتی ک این موضوع رو از ریشه حل نکردیم هیچی درست نمیشد!

آیهان با دیدن ما بدو بدو اومد پیشمون و گف: زندایی میشه من ترانه رو بگردونم؟ لطفااااا!

من: باشه ولی آروم برون و مراقب باش! باشه گلم؟

آیهان: چشمممم!

شاهان: منم برم ب همکارا سلام کنم!

لبخندی زدم و گفتم: برو!

ی گوشه ایستاده بودم و مهمونا رو دید میزدم ک یهو چشام رو افسون قفل شد! دختره عوضی! چ غلطی کردم اینجا نگهش داشتم! ی لباس مشکی چشم گیر پوشیده بود! ماشالا از لحاظ مادی هم اصلا کمبود نداره ک همچین لباس قشنگی تنشه!

با دستی ک رو شونم قرار گرفت ریشه افکارم پاره شد!

پویا بود!

پویا: سلام زیبا رو! بازم مثل همیشه غرق در افکارتی میبینم!

من: سلام خوش اومدی! داشتم ب مهمونا نگاه میکردم!

پویا: عه نه بابا! من ی عمر درس نخوندم ک تو بیای خرم کنیا!

خندیدم و ی مشت آروم ب بازوش کوبیدم!

دسته گلی ک تو دستش بود رو داد بهم و گف: اینم برای شما ک بازم تونستین غم و غصه رو شکست بودین!

گل رو گرفتم! گوشه لباسمو تو دستم گرفتمو ی تعظیم کوچولو کردم و گفتم: ممنونم سینیور!

با این حرکتم پویا خندید و گفت: خواهش گلممم! دیگه چخبر؟



"شاهان":


داشتم باهمکارام سلام و احوال پرسی میکردم و چقدرم همشون اضحار دلتنگی میکردن بخاطر نبودنم! انگار من نمیدونستم اینا هیچکدوم نمی‌خوان سر ب تنم باشه!

سر چرخوندم و نگاهم افتاد رو تمنا ک با ی پسره میخندید! همون پسری ک اونروز تو بیمارستان بود!

اعصابم خورد شد!

ب سمتشون قدم برداشتم ک افسون پرید جلوم و گف: سلام!

من: سلام!

افسون: خوبی؟ ی هفتس نیستی! انتظار داشتم بیای و جویای حالم باشی!

من: چرا باید جویای حالت باشم؟

ی اخم ساختگی مهمون صورتش کرد و گفت: بخاطر تو حالم بد شده بود! انتظار داشتم حداقل ی زنگ بهم بزنی!

گفت و زل زد تو چشمام!
و باز هم اون چشمای راز آلود!

چشماش نفس گیر بود! وقتی بهشون نگاه می‌کردی دیگ نمیتونستی چشم برداری!


"راوی" :
گاهی آدم ها دنبال یک زیبایی دنیوی میرن و خبر ندارن اون زیبایی کوتاه مدته! زیبایی باید درون انسان باشه! باید قلب انسان زیبا باشه! اینِ که انسان رو زیبا میکنه!

و شاهان چ احمقانه زیبایی افسون رو چشم گیر میدید! چ احمقانه متوجه زشتی درونش نبود!
و تمنا چ راحت متوجه بدی ذات افسون بود!

شاهان و تمنا داشتن خودشون رو توی یک برکه کم عمق خفه میکردن بدون اینکه متوجه باشن!
داشتن برکه رو به دریا ترجیح میدادن!

گاهی غرور و لجبازی انسان میتونه پایانش باشه!

گاهی انسان بدون اینکه متوجه بشه خودش زندگی خودش رو نابود میکنه!

شاهان و تمنا اقیانوس رو رد شده بودن و حالا نباید تو برکه غرق میشدن. ولی خودشون از وجود این باتلاق خبر داشتن؟ خبر داشتن ک اگه بیوفتن تو این باتلاق هرچقدرم دستو پا بزنن بیشتر و بیشتر توی گِل فرو میرن؟


در همان حال نگاه هایشان درهم قفل شد!

شاهانی ک کنار افسون بود
تمنایی ک کنار پویا بود!

تمنا و شاهان متعلق بهم بودن ولی چرا کنار آدم های اشتباه ایستاده بودن؟

خیلی سخت بود رها کردن آدم هایی ک باعث جدایی اونها میشه؟

خشم و حسادت در نگاه جفتشون بود!
اما متوجه نبودن!
اگه جلو این اتفاق رو نمیگرفتن فاجعه در راه بود!

همه چی بستگی ب خودشون داشت! میخواستن چیو انتخاب کنن؟
خوشبختی؟
یا لجبازی و هوس چند روزه؟

این موضوع تازه شروع داستان بود!

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

چقد یهویی دل شکستمو ترمیم کردی
درست زمانی که فکر نمیکردم بشه دوباره عاشق شم :)

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

#پارت‌سیصدو‌نودمغرور‌عاشق‌کش
#فصل‌دوم






تو چشاش نگاه کردم! خدایا دیوونه وار میخواستمش ولی با دلِ بی صاحابی ک نمیتونست اعتماد کنه چیکار میکردم؟


میخواستم دهن وا کنم ک صدای ترانه اومد: مامان تو ک میگفتی این کارایی ک تو فیلم ها میکنن کار آدمای بی ادبه! چقدر شما بی ادبین! برین بیرون بی تربیت ها!


ای وای خدایا! بچم دیده بود مارو!


زیر لب گفتم: خاک تو سرت شاهان!

شاهان نگاهی بهم انداخت و گفت: ترانه بابا جونم! داشتم مامانتو بغل میکردم این بی ادبه؟


ترانه: ببین دروغ نگوها ب من! دیدم دیگ! من بچه نیستم ک!


هم خندم گرفته بود هم خجالت میکشیدم!


من: عه؟ خانوم بزرگ چن سالته شما؟


ترانه: من پنجو نیم سالمه!


لب گزیدم تا نخندم!


شاهان: آفرین ب دختر گلم! حالت خوبه درد نداری؟


ترانه با اخم نگاهشو گرفت و گفت: مامان تمنا گفته با بی تربیت ها حرف نزنم!


شاهان: عه عه! من باباتماااا!


ترانه: فرقی نمیکنه!


رفتم کنارش و دماغشو کشیدم و گفتم: شیطون من کیه؟


جواب نداد! ی جوری رفتار میکرد انگار من و شاهان بهش خیانت کردیم!


اونقد التماسش کردیم ک آخرش خانوم خانوما قبول کرد ک ما بی تربیت نیستیم و فقط هم دیگه رو بغل کرده بودیم و...!



یک هفته بعد:


یه هفته گذشته و ترانه امروز مرخص شد! شاهان ی مهمونی توپ ترتیب داده بود تو حیاط عمارت و همه رو دعوت کرده بود!


ترانه رو با ویلچر میگردوندم ک اذیت نشه جای زخمش!


مقابل آینه ایستادم!

مثل همیشه زیبا و بی نقص شده بودم!


لباس ساتن یاقوتی رنگم تو تنم عالی بنظر میرسید!


یه لباس خوشگل سفید رنگ هم تن ترانه بود!


من: خیلی خوشگل شدیاااا بلا!


ترانه: مرسی مامانی توام خیلی خوشگلی!


صدای شاهان از پشت سرم اومد: جفتتون خیلی خوشگلین! نکنه امشب بدزدنتون بدبخت بشم؟

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

سلام دوستای عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه🤍🦋
این پارت رو فعلا گذاشتم ک بدونین ادامه خواهد داشت رمانمون..!
ایشالا پارت های بعدی هم ب زودی بارگذاری میشه..!
دوستون دارم🫂🫀

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

ولی اون قرار اول که تپش قلبای جفتمون به گوش میرسید..
اونجا باید زمان متوقف میشد
:)

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

سلام و درود خدمت دوستای قشنگم
امیدوارم حال دلتون خوب باشه
خواستم به اطلاعتون برسونم ک رمان تموم نشده و ادامه خواهد داشت...
بنا ب دلایل شخصی و کپی هایی ک از چنل میشد فعلا ادامه ندادم ولی ب زودی ادامه خواهم داد...
تشکر ار صبوریتون
دوستتون دارم🦋🤍

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

دلیل‌ خنده‌ های‌ از ته‌ دل‌ منی‌

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

ببین تو خیلی خاصی اینقدر خودتو با بقیه مقایسه نکن تو هیچیت شبیه این آدما نیست تو خاصی تو معجزمی! تو نور زندگی منی تو تنها کسی هستی که برات هرچقدرم که طول بکشه منتظرت میمونم. تو فرشته ایی هستی که خدا به من داده :)

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

درست وقتی همه کسم شدی که از همه آدما بریده بودم :))

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

تو بهم دادی آرامشو
حالا ک دل من باهاته شکر :)

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

نمیخوام‌ نورِ خورشیدو اگه‌ تو ماه‌ من‌ باشی.

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

تو همونی ک لبخندش تموم گذشته تلخمو از خاطرم پاک میکنه :)♡

Читать полностью…

💊رُمآنِ مغرورِ عآشق کُش🎭

در صف دشمنان کسی جز آشنا نیست!

Читать полностью…
Подписаться на канал