سه رمان فول تنهاچنل رسمی رمان های جذاب:👇 پرسه درتنهایی🌼بر اساس واقعیت⭐ درتمنای آغوشت🌻 مغروره عاشق کُش🍋 لف نده بی صدا کن🤫 با نویسندگیه:آیسان شهدوست💛 هر گونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد🐣 اطلاعات: @etelaate_parse ادمین: @Mskallskqk
هممون یه آدم تو
زندگیمون داریم که
اصلا مهم نیست باهامون
چیکار کرده فقط بی دلیل دوسش داریم!
#پارتسیصدوشصتوپنجممغرورعاشقکش
#فصلدوم
شاهان: تمنا؟
من: هوم!؟
شاهان: بیا یکم اینور کارت دارم!
یکم از ترانه دور شدیم!
شاهان: توروخدا بیا تمومش کنیم! بیا زندگی ترانه رو خوبش کنیم!
نگاهی ب ترانه انداختم و گفتم: اوهوم!
شاهان: خیلی دوست دارم!
من: ب مولا من بیشتر!
بغلم کرد و پیشونیمو بوسید!
ترانه: منم بغللل!
ب سمتش رفتیم و بغلش کردیم!
بعد مدتها احساس خوشبختی کردم!
قرار شد ترانه امشبو بیمارستان بمونه فردا مرخص شه!
شبو اونجا موندیم و صب رفتیم عمارت!
سوت و کور بود! کسی خونه نبود انگار!
من: هیییی کسی خونه نیس؟؟
شاهان: نیستن انگار!
ترانه: ای بابا میخواستم ب آیهان بگم مامانو بابایی اشتی کردن!
من: وقتی بیان میگی!
ترانه: توروخداااا جشن بگیریم اشتی شدنتونو!
شاهان خندید و گف: چشم جشن میگیریم آشتی شدنمونو!
ته دلم ی جوری بود! حس میکردم شاهان باز ممکنه بره!
ترس عجیبی داشتم!
میترسیدم دوباره از دستش بدم! ی نگاهی بهش انداختم!
من هنوز مث روز اول دوسش داشتم!
ولی اون چی؟
واقعا دوسم داشت؟ تو این شش سال اصن دلتنگم شده؟
نمیتونستم اعتماد کنم!
اگ دوباره میرف من داغون میشدم!...
ترسناک بودن دوری ب اینشه ک نمیدونی دلتنگ میشه یا فراموشت میکنه :))
Читать полностью…خب هرکس از زیبایی تعریف
خودش رو داره
مثلا از نظر من زیبایی یعنی تو :)
@parsedartanhayiii
سلام دوستای گلم امیدوارم حالتون خوب باشه🤍🫂بچه ها خیلی خوشحال میشم لف ندید و پیشمون بمونید🙂❤️🩹قول میدم هروخ بتونم پارت بزارم و ایشالا ب زودی برمیگردممم🥰🫀دوستون دارم🌸دعامون کنین🙂🦋
Читать полностью…#نود_و_چهار_رمان_درتمنای_آغوشت
ولی چرا ب تینا حسودیم شه هوم؟
بهراد تینا رو دوس داش؟؟
با اون قیافههههه عنیش تینا رو دوس داش؟؟
جلو آینه ایستادم و ب خودمخیره شدم!
مگمن خوشگل بودم؟
آخه مگاسکل ب قیافه ربط داره!
یهو در باز شد!
الان این بهزاده یا بهراد؟؟
لبخند زد و گف: سلامزن داداش!
تنملرزید!
من: نزدیکمشی داد میزنم!
بهزاد: نخوردمت! فقط اومده بودم حرفبزنم! بابا گف اینجایی!
من: بله!
بهزاد: اون بهراد یکی دیگ رو حاملهکرد تو و هم ول کردو رف؟
من: حرفدهنتو بفهم! اون رفته سفرکاری!
بهزاد: مفتو خالی بسته! اون دیگ برنمیگرده دختر!
من: ب تو ربطی نداره! قول داده برگرده!
بهزاد: میبینم ک عاشقو معشوق شدین! البته اون ن ها تو!
من: میشه زر نزنی! در از این وره بفرما بیرون!
بهزاد: عشق وجود نداره! خودتو خامنکن دختر! ب جا هدر دادن عمرت برو ازجوونیت حال ببر!
من: کی از تو نظر خواس!
بهزاد: ب عنوان ی دوست حرفمو قبول کن! بهرادو من خیلی خوب میشناسم!
من: من بهرادو دوس ندارم! میفهمی؟ منتظرمبیاد طلاق بگیرم خلاص شم از دستتون! خستم کردین!
بهزاد: عه خیلیمعالی!
من: تو از حسودیت اینطوری میکنی اره؟ نمیتونی تحمل کنی ک بهراد از تو خیلی سرتره!
بهزاد: ببند دهنتو بچه! اون بهراد ب گرد پاممنمیرسه!
من: خیالاتی شدی آره؟
بهزاد: میبندی یا ببندم؟
⁰⁰ : ⁰⁰
من بعد از تو یآدم دیگم
حرفامو ب آسمون میگم
کی میدونه چ روزاییو دیدم
#نود_و_سه_رمان_درتمنای_آغوشت
اصالت: داری میترسونیمنیاز! اتفاقی افتاد!
باگریه گفتم: ن! اتفاقی واس کسی نیوفتاده!
اصالت: پ بهراد کو؟
من: رف!
اصالت: یعنیچیرف!کجا رف! چرا رف؟؟؟؟
من: گفمیره فرانسه و منو ول کردو رف!
اصالت: مگمیشه!بیا بریم تو ببینم!
باهم رفتیم تو!
اصالت: برو بخواب فردا حرف میزنیمدخترم! منمزنگمیزنمبهراد! باشه؟
باشه ای رفتم و ب طرف اتاقیک هدایت کرد رفتم!
مانتو فلان نداشتم!
فقط ی شال انداخته بود رو سرم!
شالو وا کردمو رو تخت نشستم!
منخیلی وابستش شده بودم! بهش عادت کرده بودم!
بد تر از همه! داشتمکمکم دوسشمیداشتم! و از این حس متنفر بودم!
دل ریزه چیه خدا!
چیه چیه!
یحس بدی داشتم!
بدون اون ی ماه چطورمیگذره!
منک ب این یماه فک میکنمی عمرو بدون اون چطور بگذرونم!؟
اصنمنچمه خداااا!
چرا باید دم ب دیگه ب کسی ک زندگیو برام حروم کرده فک کنم!
یعنی اینقد سادم ک ب پسری ک منو بدبخت شدم عاشق بشم؟
اصن منمعنیع عشق و دوس داشتنو میدونم؟
میدونم؟؟ ن نمیدونم!
پاهامو بغل کردم و بهش فککردم!
عنتر! خیلی عنتر بود!
من از الان دلتنگش شدم! دلم صداشو میخواس! بوسه هاشو! بغلشو ک فقط دو سه بار طمعشو چشیدم!
چشامو بستم! صورتشو تجسم کردم!
خدایا! خیلی قشنگ بود! خیلی!
لبخندی ک دو سه بار دیده بودم! عالی بود!
ولی اون ب قول خودش موندگار نبود!
ن بخاطر قلبش! بخاطر بچش! بچه ای ک از تیناس!
قلبم تیر کشید!
حسودیممیشد ب تینا!
#نود_و_دو_رمان_درتمنای_آغوشت
(نیاز) :
حالم اصلا خوب نبود! با هر حرفی کمیزد دلم خون میشد!
طلاقو قبول کرد؟
ب همین آسونی؟
چرا نگف ن؟ چرا نگفنمیتونم؟
منو تو این کوفتی ول کرد رف؟
من الان کجا رو دارم برم ها!
سرمو از دستم بیرون کشیدم!
لباسامو عوض کردم و از اتاق بیرون اومدم!
پرستار: کجا میرین خانوم!
من: ب تو ربطی نداره!
ب راهم ادامه دادم!
تو ایننصفه شب تاکسی همپیدا نمیشه!
یکمراه افتادم و بلاخره ی تاکسی گیرم اومد!
آدرس خونه اصالت اینا رو دادم!
بهتره برم اونجا و همه چیو بگم!
بعد ۴۵ مین رسیدم و دره خونشونو زدم!
ساعت ۲ شب بود! مطمئن بودم خوابن!
نگهبان درو باز کردن و دیدن من خیلی تعجب کرد و گف: بفرمایین خانوم اصالت!
خانوم اصالت؟؟ هع!
اصالت بیرون اومد با دیدن من گف: یا امام حسین!اتفاقی برا بهراد افتاده!؟؟؟
دیگنتونستم گریمو کنترل کنمو و زدم زیر گریه!
سلام به همه عزیزای دلم🍃💚
بچه ها یه چالش🙄🤭
توی کامنت این پیام یک تیکه از متن یه آهنگ عاشقانه یا به سلیقه خودتون که فکر میکنید به رمان میاد و میتونه رمان رو وصف کنه رو بنویسید لطفا💜🦄
در نهایت آهنگ ها نظر سنجی میشه شبیه ترین و زیبا ترین آهنگ به رمان به سلیقه خودتون در کانال قرار میگیره😍✨
#نود_و_یک_رمان_درتمنای_آغوشت
نیاز: اگبرات مهم بودم این همه ظالمنبودی!
من: نباید پیش من از پسر دیگه ای حرف بزنی!
نیاز: دلیل؟؟
من: چون من دل ریزه گرفتم!
نیاز: دل ریزه چیه؟؟؟
لبخندی زد و گف: ب زودی میفهمی!
نیاز: عجب!
من: چرا همچینکاری با خودت کردی؟ هیچ ب من فک نکردی بعد تو چب سرممیاد؟
نیاز: ب سر تو؟ اونی ک باعث خودکشی من شد تو بودی یادت رف؟
من: من دخترونگیتو ازت نگرفتم ک بری خودکشیکنی!
نیاز: اونوخ منچرا هنوز با توعه لعنتی زندگیمیکنمهان؟
من: میخوای بری؟ جدا شی؟
نیاز: آره!
من: محکوم ب تو نیستم دیگ؟
نیاز: اره!
من: ب مامان اینا چبگیم؟
نیاز: بگو نیاز خیانت کرد!
من: بلدی خیانت؟
نیاز: بسه دیگچقد سوال پیچمیکنی منو!
من: من یماه میرم فرانسه!
ی جوری نگام کرد!
نیاز: دلیل؟
من: مسافرت کاری! ی ماه منتظرم باش!
نیاز: من چیمیشم هان؟
من: میریخونهمامان اینا!
بغضم گرف! خدایا این نیاز همون نیاز نیس!
منچیکارکردم با این دختر!
من: نیاز ببخش منو!
و پاشدم و رفتم!
#نود_رمان_درتمنای_آغوشت
همینجور زیر لب خودمو فوش میدادمو اشک میریختم!
خدایا! مادرم مریض شد اشک نریختم! بابام رف عمل اشک نریختم! داداشم ول کردو و رف اشک نریختم! الان ک واس ی دختر غریبه ک فقط اسمش تو شناسناممه اشک میریزم اونو ازم نگیر!
اینچ حسی بود!
این چحسی بود خدایه من!
حتی وختی میخواستم نزدیکش بشم ی حسیمیگف باید پاک نزدیک شی! باید اونم بخواد!
درحالی ک واس هیچدختر این حسو نداشتم!
خدایا نگیر ازماونو!
کلافه دستی تو موهام کشیدم و ب ساعت نگا کردن! ۱۲ شب بود!
دکتر اومد بیرون!
من: حالش خوب شد دیگ آره؟؟؟
دکتر: تیک عصبی بهش وارد شده ک دس ب همچین کاری زدع! خوبه ولی حتما پیش ی روانشناس ببرینش!
من: بله حتما! میتونمببینمش؟
دکتر: بله!
رفتم تو اتاقش! داشت پنجره رو نگا میکرد!
با صدای پای من برگشت سمتمو زود نگاشو ازم گرف!
من: خوبی؟
نیاز: مهمه برات؟؟؟
بهراد: اگ مهمنبود کنمیپرسیدم!
با داشتن تو در زندگیم دل من عاشق ترین دل در جهان :)♡
Читать полностью…من از وقتی شناختمت
همه ترس هامو از دست دادم
جز ترس از دست دادن تو.
@parsedartanhayiii
تنها خواسته من از زندگی اینه که این دوری تموم شه :)
Читать полностью…#پارتسیصدوشصتوچهارمغرورعاشقکش
#فصلدوم
شاهان متوجه نگاه خیرم شد و نزدیکم شد و دستامو گرفت و بوسه ای رو دستام کاشت!
شاهان: یکم پیش بت گفتم نبینم غمتو! بهت قول میدم ترانه خوب میشه و اون شش سالی ک نبودمو باهم جبران میکنم! تو منو ببخش بقیه چیزا حل شدنیه!
بخاطر فرصت طلب بودنش بی اختیار خندم گرفتو و مشت ارومی رو بازوش کوبیدم!
شاهان با این حرکتم چشاش برق زد و گف: این یعنی بخشش!
ب زور خندمو جمع کردم و اخم مصنوعیی رو صورتم نشوندم و گفتم: فرصت طلب!!!
شاهان: تمنا من خیلی پشیمونم! بخاطر ترانمون ببخش منو! لطفا!
ی تای ابرومو بالا انداختم و گفتم: حالا فک میکنم بهش!
نیش شاهان تا بنگوش باز شد و بوسه محکمی رو لپم کاشت!
من: پررو نشو حالا!
ی ساعتی طول کشید ک دکتر اومد و گف: اقای اشراف زاده!؟
شاهان: بله اقای دکتر؟
دکتر: ترانه کوچولو حالش خوبه این بی حالیش بخاطر حال روحیش بوده! سعی کنید از استرس بیش از حد دور نگهش دارید!
نفسی از سر اسودگی کشیدم و زیر لب خدا رو شکر گفتم!
شاهان: بریم پیش ترانه؟
من: بریم!
رفتیم پیش ترانه!
یا دیدن ما اخم کرد و روشو ازمون گرفت!
رو تخت نشستم و گفتم: ترانهی قشنگ زندگیم، خوشگل مامان چرا اخم کردی.؟قهری باهام؟
ترانه: با جفتتونم قهرم!
من: چرا فداتشم؟
ترانه: من میخوام همیشه باهم باشیم ولی نمیشه! شما همش دعوا میکنین! من همیشه ب آیهان حسودیم میشه. اون مامانو باباش باهم مهربونن ولی شما مث تام و جری هستین!
شاهان: عشق بابا! تو خوب شو منو مامانتم مث مامانو بابای آیهان میشیم!!
ترانه با ذوق گف: واااقعا؟
شاهان: اره چشم قشنگم!
ترانه داد زد: هورااااا مامانی و بابایی آشتی میکنن!!!
ی لحظه از خودمو شاهان متنفر شدم!
ما چقد در حق ترانه بد کرده بودیم!
تو خبر نداری ولی من
تو خیالم تا تهِ زندگیو باهات رفتم..
#پارتسیصدوشصتوسهمغرورعاشقکش
#فصلدوم
ترانه بی حال رو زمین افتاده بود!
قلبم عمیق تیر کشید.
ترانه بعد تمنا مهم ترین شخص زندگیم بود!
منم پشت سر تمنا دویدم و ترانه رو از بغل تمنا گرفتمو تو آغوش کشیدم و رو ب تمنا گفتم: زنگ بزن امبولانس! تو این حال نمیشه رانندگی کرد!
تمنا با چشای اشکیش حرفمو تایید کرد و زنگ زد آمبولانس!
"تمنا" :
ترانه رو بردن ب بخش اورژانس!
شاهان هم مث من داغون بود!
تو فکر بودم ک متوجه شاهان شدم ک دستاشو دور شونم حلقه کرد و گفت: نبینم اشکاتو ک هر قطره ای ک از چشات میوفته داغونم میکنه! ترانه دختر قویی! حتما بخاطر دعوای ما تحت تاثیر قرار گرفته! خوب میشه دخترمون!
لبخند کم رنگی زدم و باشه ارومی گفتم!
بعد چند مین دکتر اومد و گف: آقای اشراف زاده ترانه خانوم حالش خوبه ولی با اجازتون میخوایم MRI از سرش برداریم!
با ترس گفتم: MRI برا چیی؟
شاهان دستمو گرفت و رو ب دکتر گف: هرچی شما صلاح بدونید آقای دکتر!
دکتر لبخند رضایت بخشی زد و دور شد
ازمون!
با ترس تو چشای شاهان خیره شدمو گفتم: ترانه خوبه؟ مطمئنی دکتر دروغ نمیگه؟ ترانه چیزیش شه من میمیرم شاهان میمیرم!
شاهان: دردت ب جونم نترس! ترانه دختره ماعه! دختر تمناس! اون عین مامانش قویه!
نفسی بیرون فرستادم و رو صندلی نشستم و منتظر دکتر موندم!
فکرم خیلی درگیر بود!
از ی طرف شاهان!
از ی طرف ترانه!
نمیدونم کجا دل کیو شکستم ک الان دارم اینجوری تاوان پس میدم!
اشکامو پاک کردم و ب سمت شاهان برگشتم و نگاهش کردم!
دوس داشتم الان بغلش بودم و کمی اروم میشدم ولی غرورم این اجازه رو بهم نمیداد!
سلام دوستای گلم
امیدوارم حالتون خوب و لبخند رو لباتون باشه💜ی مدت نبودم چون مشکلی برام پیش اومده🥺🥀این پارتو داشته باشین تا خودم برگردم🙂❤️پی ویم هم نیاین چون کسی توش نیس تا جواب بده🙂😂مواظب خودتون باشین و خیلییییییی ممنونم از صبور بودنتون🫂💋ایشالا ک خیلی زود برمیگردم🧡💁🏼♀دوستون داریم
وقتی داشت میرفت گفت ایشالا خوشبخت شی.
نمیدونست با رفتنش داره بدبختم میکنه؛
دیگ بهونه هام واسه پیعم دادن به تو تموم شدن..فک کنم توعم تموم شدی.
Читать полностью…-احساس ميکردم اگر؛
اوضاع همینطوری بماند دق ميکنم!
اوضاع همانطور ماند و دق نکردم!!!
همه ی ما اینگونهایم.
لحظههای گندی داریم که
تا مرز سکته پیش ميرویم اما ميگذرد!
وقتی برگردی بهترین توجیحی که میتونی واسه نبودنت بکنی مرگته ، بقیه رو من قبول نمیکنم؛
Читать полностью…دنیایه بعد از تو مرا از پا درآورده ببین :)
از تو برای قلبمن دیوانگی مانده همین :)