سه رمان فول تنهاچنل رسمی رمان های جذاب:👇 پرسه درتنهایی🌼بر اساس واقعیت⭐ درتمنای آغوشت🌻 مغروره عاشق کُش🍋 لف نده بی صدا کن🤫 با نویسندگیه:آیسان شهدوست💛 هر گونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده پیگرد قانونی دارد🐣 اطلاعات: @etelaate_parse ادمین: @Mskallskqk
یه بار برای همیشه:
شوخیای که به شخصیت،
احساس، یا ارزش آدم لطمه بزنه،
شوخی نیست؛
بیادبیه
و ما نیازی به تحمل بیادبی هیچکس نداریم.
𝒗𝒂𝒕𝒂𝒏𝒊𝒎 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii
𝑺𝒆𝒏𝒊 𝒐𝒌𝒂𝒅𝒂𝒓 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗𝒊𝒚𝒐𝒓𝒖𝒎 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii
مشكل من؟
کافیه یچیزی یک دقیقه منو به هم بریزه.
تا ۴۸ ساعت بعدش درگیری روانی دارم.
#پارتپانصدودومغرورعاشقکش
#فصلدوم
"شاهان" :
رفتم اتاق کارم! کارن اونجا بود!
کارن با دیدنم گفت: احمد زنگ زد بهت یا نه؟
من: نه! تو زنگ زدی اومدم! چیشده؟
کارن: ب احتمال زیاد باز ی خبرچین کوچولو تو موکحم داریم!
من: چطور مگه؟
کارن: بچه ها ی سر نخ از افسون و رسول پیدا کرده بودن خودت میدونی، بعد با پرسوجو تو عرض یکی دو ساعت خونه ای ک اونا زندگی میکردن رو پیدا کردن، ولی نه تنها خونه نبودن بلکه همسایه ها گفتن ک ی ساعت قبل اینک بچه ها برسن با چمدون هاشون فرار کردن.
کلافه دستی تو موهام کشیدم!
یکم فکر کردم و پرسیدم: رامین ک هیچ گوهی نمیتونه بخوره مگه نه؟
کارن: نه اصلا! ۲۴ ساعته بادیگارد بالا سرشه، و اینک اون بتونه هم بعد اون بلایی ک سرش آوردی نمیتونه هیچ غلطی بکنه!
مشتی رو میز کوبیدم و گفتم: پس کی میتونه بهشون خبر بده ک دنبالشونیم؟
کارن: نمیدونم! ولی هرکیه بینمونه!
عصبی گفتم: چرا مگه چن نفرن ک تموم نمیشن این کثافتا؟!
کارن: ی احتمال میدم شاید خودشون خواستن برن!
من: دقیق روز و ساعتی ک بچه ها پیداشون کردن؟ نمیتونه انقد تصادفی باشه!
کارن: درسته!
من: این طرف هرکیه رامین میشناستش!
کارن بشکنی زد و گفت: دقیقااا!
من: فردا میریم سروقتش!
کارن: مطمئنم یک دو سه میگه! چون چشمش خیلی ترسیده!
من: نگه هم مجبورش میکنم بگه!
کارن: باز شکنجه؟
پوزخندی زدم و رو کاناپه نشستم!
وای به حال اون خبرچین! وای!
𝒔𝒆𝒏𝒅𝒆𝒏 𝒅𝒂𝒉𝒂 ö𝒏𝒄𝒆𝒔𝒊 𝒚𝒐𝒌 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii
#پارتپانصدویکمغرورعاشقکش
#فصلدوم
به تمنا نگاه کردم بلکه اون چیزی بگه!
"تمنا" :
شاهان با التماس نگاهم میکرد که من ی چیزی بگم ب ترانه!
نفسی کشیدم و گفتم: من اینجا تو عمارت کار میکردم که بعدش تصمیم گرفتیم باهم ازدواج کنیم!
ترانه: عاشق هم شدید؟
من: دیگ خیلی داری سوال میپرسی پاشو برو حموم خودتو تمیز کن کلا کیکی شدی!
ترانه: کی منو بشوره؟ توام ک مریضی!
میخواستم دهن وا کنم ک شاهان گف: من میبرمت میشورمت!
ترانه چپ چپ نگاهش کرد و گفت: تو پسری! نه زشته!
شاهان خندید و گفت: ولی باباتم!
ترانه: ولی پسری!
شاهان: خب ولی باباتم!
ترانه دست ب سینه گفت: نه نمیشه!
من: شاهان کمکم کن بلند شم ببرمش حموم!
شاهان: نمیشه زخمت تازس!
من: نمیبینی قبول نمیکنه؟ همیشه من کمک میکنم حموم کنه!
شاهان رو ب ترانه گفت: خب دیگ مامانش ترانه بزرگ شده ۶ سالشه ! ماشالا زبونش ۱۰ متره ی حموم رو خودش نمیتونه بره؟
من: خب درسته دخترمون بزرگ شده خانوم شده ولی هنوز یاد نگرفته! ولی یاد میگیره مگ نه ترانه؟
ترانه میخواست زبون باز کنه ک صدای تلفن شاهان بلند شد!
شاهان: صبر کنید بیام!
دو مین بعد اومد و گفت: من میرم کار مهم دارم! خودت پا نشو بگو شاردا ببرتش حموم!
من: چیزی شده؟
شاهان: نه نگران نباش! همه چیزو اوکی میکنم! همونطور ک قول دادم!
من: خبری شده؟
شاهان ب ترانه اشاره کرد و گفت: میگم بهت! نگران نشو چیزی نیست! همه چی درست میشه!
گفت و رفت و منو با یه عالمه نگرانی سوال تنها گذاشت!
یعنی باز چیشده بود؟!
𝒉𝒂𝒚𝒂𝒕𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒂𝒏𝒍𝒂𝒎𝒊 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii
𝑺𝒆𝒏𝒊 𝒐𝒌𝒂𝒅𝒂𝒓 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗𝒊𝒚𝒐𝒓𝒖𝒎 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii
𝒔𝒆𝒏𝒊𝒏 𝒆𝒍𝒍𝒆𝒓𝒊𝒏 𝒎𝒖𝒄𝒊𝒛𝒆 :)
@parsedartanhayiii
𝒗𝒂𝒕𝒂𝒏𝒊𝒎 𝒔𝒆𝒏𝒔𝒊𝒏 :)
@parsedartanhayiii
زمان همهچیز رو عوض میکنه.
غصهی چی رو میخوری؟
یه حسی دارم.
.
انگار برقا رفته
و من تو خونه تنهام
/channel/inm_shod_tajrobe
کانال کوچولومون رو حمایت کنید دلم شاد شه🥺🍓
من پشیمونم.
پشیمونم که چرا
یه سری جاها صبروتحمل کردم.
باید پرخاش میکردم.
باید داد میزدم.
اشتباه کردم به روی خودم نیاوردم.
معده درد و سردرد
دیگه برا من بیماری نیست،
لایف استایله.
#پارتپانصدوسهمغرورعاشقکش
#فصلدوم
کارن: من امشب میرم پیش رامین بمونم! شاید ی خطایی دیدم ازش!
من: برو ولی چیزی بهش نگو! فردا خودم میام بالا سرش!
باشه ای و گفت و از اتاق رف!
از کشو ی سیگار برداشتم و روشن کردم!
یه پک گرفتم و به فکر فرو رفتم!
من کی انقد ضعیف شده بودم ک انقد راحت تو شهرم نفوذ کنن؟
من کی انقد ناچار شده بودم ک شهرمو ب مدت ۶ سال ول کنم و برم؟
مگه چیه این عشق ک انقد آدمو ضعیف و پر از نقطه ضعف میکنه؟
فکرم خیلی داغون بود! احساس میکردم قدرت قبل رو ندارم! منی ک هیچکس جرعت نداشت صاف تو چشام نگاه کنه الان نمیتونم مچ چنتا نفوذی رو بگیرم!
سیگارو تو جاسیگاری خاموش کردم و برگشتم ب اتاقمون!
تمنا خواب بود و صدای شرشر آب از حموم میومد!
رفتم سمت حموم! صدای شاردا و ترانه میومد!
تو این حال بودم ک تمنا صدام زد: شاهان؟
برگشتم: جانم؟
تمنا: چیشده بود؟ کی زنگ زد؟
نخواستم چیزی بگم ک استرس بگیره واسه همون گفتم: کارن بود! میگف سر نخ پیدا کرده از افسون و رسول!
لبخندی زد و گفت: وای خدایا شکرت! اگ پیداشون کنی نکششون! با اون افسون کار دارم!
لبخند کمرنگی زدم و گفتم: خودت میخوای تیکه تیکهاش کنی؟
تمنا: آره!
من: آخه تو؟
تمنا: عزیزم دست کم نگیر! تو ۶ سال نبود تو منم نسخه دوم شاهان اشراف زاده شدم! بی رحم تر از بی رحم!
رفتم نزدیک و دماغشو کشیدم و گفتم: چه غلطا!
نگاشو ازم گرفت و با انگشت های دستش بازی کرد!
من: چیشد؟ ناراحت شدی؟
تمنا: نه!
من: پس چیشد؟
تمنا: نمیدونم یهو دلم گرفت!
متأسفانه مشکل اینجاست
الان تو همون سنیام که
وقتی بچه بودم فکر میکردم
اگه برسم بهش دیگه
فقط عشق و حاله.
/channel/inm_shod_tajrobe
چطوری دلتون میاد این چنل خوشگلمو حمایت نکنید 🥲💔
نوشته بود:
من مجبورم موفق شم.
وگرنه تمام رنجی که تا به حال کشیدم فقط رنج بوده.
شاید تیز و بُرنده باشم عزیزم
اما قلبم،
قلب یه بچهگربهست.
من اول سردرد بودم
بعد دست و پا درآوردم.
سلام عزیزای دلم حالتون چطوره
بچه ها گویا بعضی از کانال های رمان دارن فیلتر میشن واسه همین دو سه روز نمیخواستم پارت بزارم، از پسفردا دوباره پارت گذاری میکنم، ممنون از درکتون🥲♥️
𝑺𝒆𝒏𝒊 𝒐𝒌𝒂𝒅𝒂𝒓 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗𝒊𝒚𝒐𝒓𝒖𝒎 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii
𝒊𝒚𝒊𝒌𝒊 𝒔𝒆𝒏 𝒔𝒆𝒗𝒈𝒊𝒍𝒊𝒎 :)
@parsedartanhayiii
#پارتپانصدمغرورعاشقکش
#فصلدوم
زود پاشدم رفتم کنارش!
بلندش کردم با زبونم از صورتش ی تیکه برداشتم و خوردم و گفتم: اومممم! کیک با طعم ترانه چقدر خوب میشه!
تمنا خندید و گفت: بیار منم امتحان کنم!
بغلش کردم و بردمش کنار تمنا!
تمنا هم مثل من از صورت ترانه کیک خورد و گف: اومممم مزه توت فرنگی میدهههه!
ترانه که داشت الکی گریه میکرد گف: کیک که شکلاتی بود!
تمنا: خب الان هم شکلاتیه هم توت فرنگی، چون تو توت فرنگی منی!
گریش تبدیل به خنده شد!
با شوخی و خنده کیک رو خوردیم!
ترانه: خب حالا توضیح بدین شما چطوری باهم آشنا شدین!
منو تمنا بهم نگاه کردیم!
تمنا: این چه سوالیه مامان جان اخه؟
ترانه: میخوام بدونم!
من: تو واسه این سوال ها خیلی کوچولویی!
ترانه: بگیننننن!
آخه چی میگفتیم؟
نمیشد گف!