#زن_زندگی_آزادی صفحه رسمی کانال افق رویداد تاسیس ۲۰۱۵ کانال دیگر ما: @ofoghroydadd گروه علمی افق رویداد برای بحث: https://t.me/+-f-gMUIVkXk4ZjA0 آرشیو مستند و کلیپ علمی و کتاب: @ofoghclip
«راز خوشبختی درون شماست، یا در جامعه، یا هر دو»
پرسش اصلی: خوشبختی از کجا میآید؟
پژوهش تازه نشان میدهد منبع خوشبختی میتواند درونی، بیرونی، ترکیبی از هر دو، یا حتی نامشخص باشد_و این موضوع برای افراد مختلف، متفاوت است.
سه مدل اصلی برای خوشبختی:
۱. مدل پایین به بالا (bottom-up):
خوشبختی نتیجه رضایت از حوزههای مختلف زندگی است: درآمد، شغل، روابط، مسکن و سلامت. سیاستهایی مانند افزایش درآمد یا بهبود کیفیت محیط زیست از این مدل حمایت میکنند.
۲. مدل بالا به پایین (top-down):
خوشبختی بیشتر ناشی از ویژگیها و نگرشهای درونی فرد است_مانند تابآوری روانی یا تمرین ذهنآگاهی. در این مدل، شرایط بیرونی نقش کمتری دارند.
۳. مدل دوطرفه (bidirectional):
عوامل درونی و بیرونی بر یکدیگر اثر متقابل دارند و ترکیب آنها میزان خوشبختی را تعیین میکند.
روش پژوهش:
پزوهش روی بیش از ۴۰ هزار نفر از کشورهای آلمان، بریتانیا، سوئیس، هلند و استرالیا
دادهها از نظرسنجیهای طولی (تا ۳۰ سال) درباره رضایت کلی از زندگی و پنج حوزهی خاص
حوزهها: سلامت، درآمد، مسکن، کار، و روابط
نتایج کلیدی:
گروهها به چهار دسته تقسیم شدند:
۱. افرادی با الگوی «پایین به بالا»
۲. افرادی با الگوی «بالا به پایین»
۳. افرادی با الگوی «دوطرفه»
۴. افرادی با رابطه نامشخص بین خوشبختی و حوزههای زندگی
برخی افراد، بدون توجه به شرایط بیرونی، همچنان احساس خوشبختی دارند.
در برخی دیگر، تغییرات بیرونی مستقیماً بر خوشبختی اثر میگذارد.
پیامدها برای سیاستگذاری:
سنجشهای جمعی از خوشبختی نمیتوانند تجربهی فردی را بهدرستی بازتاب دهند.
سیاستها باید هم عوامل بیرونی (مثل درآمد، سلامت و شغل) و هم عوامل درونی (مثل معنای زندگی و تابآوری) را در نظر بگیرند.
مؤثرترین مداخلات باید برای هر فرد، بهصورت شخصیسازیشده طراحی شوند.
گژارش از هوش مصنوعی
مقاله اصلی:
Nature Human Behaviour (2025)
🚀 @ofoghroydad
«اکیدناها زمانی شناگر بودند؟ یافتن فسیلی کمیاب، تاریخچهی پستانداران تخمگذار را بازنویسی میکند»
پژوهشگران دانشگاه نیو ساوت ولز با تحلیل یک استخوان بازو (هومروس) متعلق به گونهی منقرضشدهی Kryoryctes cadburyi که حدود ۳۰ سال پیش در جنوبشرقی استرالیا پیدا شده بود، به نتایج شگفتانگیزی دربارهی گذشتهی مورچهخورک ها (Echidnas) رسیدند. تا پیش از این تصور میشد که اکیدناها و نوکاردکیها (پلاتیپوسها) از نیاکانی کاملاً زمینی منشأ گرفتهاند. اما ساختار درونی این استخوان نشان میدهد که Kryoryctes ویژگیهایی شبیه به جانوران نیمهآبی مانند نوکاردکی داشته و نه اکیدناهای زمینی امروز.
پزوهشی میکروسکوپی استخوان با استفاده از فناوریهای تصویربرداری پیشرفته نشان داد که دیوارهی استخوان ضخیم است و فضای داخلی کوچکی برای مغز استخوان دارد؛ ساختاری که در جانوران نیمهآبزی دیده میشود و برای کمک به شیرجهزدن و شناور ماندن کاربرد دارد. این ویژگی در اکیدناهای امروزی دیده نمیشود، زیرا آنها سبکاستخوانتر هستند و به زندگی خشکی عادت کردهاند.
این یافته از این ایده پشتیبانی میکند که نیاکان مشترک اکیدنا و پلاتیپوس، موجوداتی نیمهآبزی بودهاند، و بعدها اکیدناها به زندگی کاملاً زمینی تغییر مسیر دادهاند. چنین بازگشتی از زیستگاه آبی به خشکی، در روند تکامل پستانداران بسیار کمیاب است.
همچنین یافتهای مانند باقیماندههایی از منقار پلاتیپوس در جنینهای اکیدنا، جهتگیری پاهای عقبی، و وجود واکنشهای غواصی در اکیدناها، همگی از یک گذشتهی آبی حکایت دارند.
فسیلهای پستانداران دوران مزوزوئیک در استرالیا بسیار کمیاباند، و این استخوان تنها نمونهی شناختهشده از اندام حرکتی در بین آنهاست. پژوهشگران اکنون امیدوارند با تحلیلهای بیشتر و یافتن فسیلهای تازه در مناطقی مانند Lightning Ridge بتوانند رازهای بیشتری از منشأ این پستانداران رازآلود را کشف کنند.
🚀 @ofoghroydadd
☀️ Proceedings of the National Academy of Sciences
تلسکوپ فضایی جیمز وب (JWST) با استفاده از ابزار MIRI موفق شد سیارهی فراخورشیدی WD 1856+534 b را بهعنوان سردترین سیارهی فراخورشیدیِ شناختهشده تأیید کند. این سیاره که در فاصله ۸۱ سال نوری از زمین، به دور یک کوتوله سفید (ستارهی مرده) میگردد، دمایی حدود ۱۸۶ کلوین (منفی ۸۷ درجه سانتیگراد) دارد. جرم آن حداکثر ۶ برابر مشتری است و این نخستین تأیید مستقیم از بقای سیارات در مدارهای نزدیک به کوتولههای سفید پس از مرگ ستارهی مادرشان است. این یافته میتواند دیدگاههای تازهای دربارهی پایداری مدارها، مهاجرت سیارات، و امکان زندگی پیرامون بقایای ستارهای ارائه دهد. بررسیهای بیشتر در سال ۲۰۲۵ ادامه خواهد یافت.
https://arxiv.org/pdf/2504.16982
🚀 @ofoghroydad
⛔️ویدیویی کوتاه و بی نظیر
از نیل دگراس تایسون
پاسخ یک سوال مهم ⁉️
اگر موجوداتی هوشمندتر از انسانها وجود داشته باشند چرا حاضر به گفتگو با ما نیستند؟!
🔰🔰🔰
@ofoghroydad
قهرمانی تیم تراکتورسازی تبریز را به هموطنان ایرانی هوادار این تیم تبریک میگوییم.
🚜🎖
خب با این وصف اگر روزی در آینده بتوانیم به جای بررسی تصمیم گیری و آگاهی و ذهن در سطح نورونی، آن را در سطح کوانتومی توضیح دهیم(شاید این اشتباه باشد و هرگز ممکن نشود) چه اتفاقی میافتد؟
اگر تصمیمگیری تابع تصادف کوانتومی باشد :
فرض کنید در سطحی پایینتر از نورون، مثلاً در سیناپسها، بعضی واکنشها (مثل آزاد شدن یا نشدنِ یک مولکول انتقالدهنده) به پدیدههای غیرقطعی کوانتومی بستگی داشته باشد.
در این صورت، تصمیمگیری دیگر کاملاً جبری نیست، بلکه بخشی از آن تصادفی (غیرقطعی) است.
اما این ما را به یک مشکل میبرد:
تصادف، آزادی نمیآورد.
اگر تصمیم من صرفاً حاصل پرش تصادفی یک الکترون باشد، آیا این تصمیم «مال من» است؟ یا فقط اتفاقی در مغزم افتاده؟
دقت کنیم که وقتی میگوییم من تصمیم میگیرم، این یعنی نه ژن، نه محیط، نه نورون، نه محصول تصادف کوانتومی، فقط من.
در نتیجه بردن تصمیم گیری به ذاتا رندوم کوانتومی، نمیتواند بگوید آن تصمیم را من گرفتهام و مسئله صرفا یک قدم به عقبتر میرود و تصمیم صرفا از دل یک ذاتا رندوم بیرون آمده است در مقیاس کوانتومی.
➖➖➖➖➖➖➖➖
در آخر پس چه راهی وجود دارد که بکوییم واقعا ما اراده آزاد داریم «من» تصمیم میگیرد، نه ژن نه محیط و نه سایر چیزهای دیگر ، فقط «من»؟
۱. دوگانه انگاری فیزیکیغیرمادی ؛ اینکه قرنهاست رد شده و مزخرفه هیچی.
۲. دوگانه انگاری فیزیکی-فیزیکی؛ مثل نظریه اطلاعات آگاهی
این ایده میگوید آگاهی نه فرارونده و نه بیریشه است، بلکه نوعی نظمِ فیزیکیِ خاص است که: نه جبر است، نه تصادف،
بلکه سطح بالاتری از سازماندهی سیستم است_نوعی «من» که از دل پیچیدگی میجوشد و میتواند بر اجزایش تاثیر بگذارد (عللیت پایینبهبالا و بالابهپایین با هم دارد).
در این مدلها، آگاهی emergent (برآمده یا ظهوریافته) است: نه از بیرون میآید، نه به تنهایی از اجزا قابل توضیح است.
🚀 @ofoghroydad
مرتبط:
دو تئوری پرطرفدار در جامعهی علمی در مورد آگاهی
ادامه تصمیم چیست؟
اینبار کانتکست رفتاری
۲. در کانتکست روانشناختی/رفتاری (رفتارهای انسان)
اینجا تصمیم نوعی «انتخاب آگاهانه میان گزینهها» در نظر گرفته میشود. ما تجربهی درونیای از تصمیم داریم: فکر کردن، سبکسنگین کردن، احساس مسئولیت داشتن، پشیمانی یا رضایت بعد از انتخاب. این تجربه پدیداری، ذهنی، و شخصی است(امرجنس).
در این سطح، تصمیم «پدیدار روانشناختی» است که برآمده از سیستم نورونی است، اما با زبان تجربه توصیف میشود (نه با زبان الکتروشیمیایی).
این یکی هم جبر است اگر عمیقا به آن فکر کنیم!
در سطح روانشناختی، تصمیمگیری بهظاهر فرایندی آگاهانه و آزادانه به نظر میرسد. انسانها در تجربهی درونی خود، میان گزینههای مختلف تأمل میکنند، آنها را سبک و سنگین میسنجند، و نهایتاً یکی را برمیگزینند. این فرآیند در ظاهر، نشانهای از اختیار و ارادهی آزاد تلقی میشود. اما با نگاهی ژرفتر، میتوان دید که این «انتخاب آگاهانه» نیز از بستر عوامل جبری برمیخیزد.
شخصیت، تمایلات، ارزشها، و نظام فکری هر فرد، که مبنای تصمیمگیریهای او را شکل میدهند، خود حاصل عواملی هستند که خارج از ارادهی او بودهاند:
• ژنتیک، که ساختار روانی-عصبی فرد را تعیین کرده است
• محیط رشد، بهویژه سالهای کودکی، که شالودهی باورها و الگوهای رفتاری را بنا مینهد.
• تجارب شخصی، که بهمرور باعث شرطیسازی، اولویتدهی و شکلگیری ترسها و انگیزهها میشوند.
• زبان، فرهنگ، و آموزش، که چارچوب استدلال و معنابخشی فرد را معین میکنند.
در لحظهی تصمیمگیری، ذهن انسان بر پایهی همین ساختارها و اطلاعات ذخیرهشده، گزینهها را تحلیل میکند و نهایتاً یکی را برمیگزیند(توضیح دادیم چطور). این انتخاب، هرچند در سطح آگاهانه «ارادی» به نظر میرسد، اما در واقع خروجی یک سامانهی پیچیده و علتمحور است که از سوی فرد، انتخاب یا طراحی نشده است. یعنی باز هم جبر.
پس در سطح عمیقتر دوباره « ما، مختار به انتخاب از بین اجبارها هستیم.»
🚀 @ofoghroydad
همه تحلیل به صورت یکجا
آیا واقعاً انتخابی داشتهایم؟ بازاندیشی در ریشههای خود
در تمام سالهایی که درباره تأثیر والدین بر شکلگیری شخصیت کودک نوشته شده، احتمالاً هزاران کتاب و مقاله تولید شده باشد. من نیز یکی از میلیونها نفری بودهام که در گوشهای از ذهن یا قلم، به این موضوع پرداختهام: کودکی، لوح نرمیست که در دستان والدین شکل میگیرد، بهویژه در سالهای نخست که همهچیز را بدون واسطه جذب میکند. اما آیا واقعاً به این مسئله، عمیقاً اندیشیدهایم؟
۱۸ سال، شاید هم بیشتر، در محیطی سپری میشود که کودک تقریبا هیچ نقشی در انتخاب آن نداشته است. خانهای که در آن رشد میکند، والدینی که او را احاطه کردهاند، اخلاق، منش، رفتار، صدای آنها، طرز راه رفتنشان، نوع نگاهشان، نحوه غذا خوردن، لحن صحبت، نحوه تصمیمگیری، میزان اضطراب یا آرامش، حتی شکل تعاملشان با دیگران، شغل و اقتصادشان و وضعیت روانیشان؛ تمام اینها بدون فیلتر وارد ذهن و روان کودک میشود. اما این فقط محیط نیست؛ ما حتی ژنهایمان را نیز از آنها به ارث میبریم. از نوع بدن و مغز گرفته تا گرایشها و خلقوخوهای ژنتیکی، همه از مسیری میآید که نه تنها انتخاب نشده، بلکه اغلب حتی نادیده گرفته میشود. آنچه ما هستیم، حاصل آمیزهای است از ژنهای والدین و سالهای ابتدایی که تحت تسلط کامل آنها سپری کردهایم(ژنمحیط).
در این شرایط، دقیقاً کجای این داستان ما انتخابگر بودهایم؟
کجا حق داشتهایم خودمان را از نو بسازیم؟ و حتی اگر اکنون خود را آزاد میدانیم، آیا این آزادی واقعی است یا فقط ادامه همان برنامهریزیهای اولیه در لباسی تازه؟
پرسش پیچیدهتر میشود وقتی بفهمیم والدین ما نیز در همین وضعیت رشد کردهاند. آنها هم در کودکی، تحت تأثیر محیطی بودهاند که خود انتخابش نکردهاند، و آنها نیز ژنهایی را حمل میکردند که خود نساخته بودند. پس اگر همهچیز بازتولید است و انسان همچون بازیچهای در چرخه تأثیرات قرار دارد، مفهوم مسئولیت شخصی چه میشود؟ و اصلاً آیا آزادی وجود دارد؟
شاید پاسخ در این نکته نهفته باشد:
آزادی نه در نقطهی آغاز، بلکه در لحظهی آگاهی پدید میآید. یعنی همین الان که به این مسئله آگاه شدید. ما حق انتخاب نداشتیم که چه کسی باشیم، اما اگر بتوانیم لحظهای بایستیم، گذشته را مرور کنیم، ریشههای رفتار و واکنشهایمان را کشف کنیم، آنگاه نقطهای روشن در میان زنجیرهی تاریک تکرار پدیدار میشود. همانجا که میفهمیم ترس ما از طرد شدن، انعکاس رابطهای درمانده با پدر یا مادر است؛ همانجا که میبینیم عصبانیتِ کور ما، بازتاب خشمیست که در کودکی بلعیدهایم. آنگاه است که میتوان انتخاب کرد. نه به معنای واقعی کلمه، بلکه به معنایی انسانی: میتوان متفاوت واکنش نشان داد.
تنها همین. یعنی زمانی متوجه میشوید که در ادامه یک درصد ناچیزی حق انتخاب دارید که اول آگاه شوید و بدانید که تا اینجا تقریبا هیچ حق انتخابی نداشتهاید. انتخابی مجبور از بین جبرها (ناشی از ژنتیک و محیط رشدی که داشتهایم)؛ همچین چیزی. بله، این انتخاب هم سخت است. گاهی آنقدر سخت که سالها طول میکشد تا فقط یک الگوی رفتاری را تغییر دهیم. اما حقیقت این است که تنها از همینجا، از دل پذیرش اسارت و شناخت زنجیرها، راهی به سوی رهایی باز میشود.
شاید ما ساختهی والدینمان باشیم، اما اگر بخواهیم، میتوانیم آجرهایی را در دیوار وجودمان جابهجا کنیم. و آنگاه، فرزندانمان نیز، شاید، کمی آزادتر از ما متولد شوند. البته این تغییرات، ناچیز و محدود خواهند بود. ما نمیتوانیم از نو متولد شویم. آنچه میتوانیم، تنها اصلاحات کوچکیست در سازهای از پیش ساختهشده. اما همین تغییرات کوچک، اگر در طول نسلها انباشته شوند، میتوانند نسل جدیدی را شکل دهند که از نسلهای پیشین، متفاوتتر به نظر برسد.
درواقع انتخاب یعنی آگاهی از جبر. یعنی بدانید حتی الان که میدانید همه رفتار و اخلاق و منش و انتخابهای شما تا امروز تحت تاثیر دوران رشد متاثر از محیط (جبر محیطی) و ژنتیک (یک جبر دیگر) بوده است، و سپس شروع کنید تلاش کنید آگاهانه انتخاب کنید باز هم این انتخاب درواقع صورتی دیگر از جبر است.
یعنی شما را رهایی از والدین و محیط و ژنتیک نیست.
به نظر من هرگز رها نبودهاید و نخواهید بود. این یک جبر زیستمحیطی است؛ مسئله اراده آزاد هم بماند که این سالها میگویند حتی اراده آزادی هم احتمالاً و شاید نداریم. به نظر میرسد که هیچ انسانی هیچگاه حق انتخابی به معنای واقعی کلمه نداشته و همواره انتخابهایش تحت تأثیر جبر محیطی و ژنتیکی بوده است، چه این انتخابها آگاهانه (آگاه به جبر زیستمحیطی) و ارادی بوده باشد، چه غیراگاهانه و بدون اراده آزاد.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydad
«زخمهای انسانها سه برابر کندتر از نزدیکترین بستگانش بهبود مییابند»
پژوهشی تازه که در تاریخ ۲۹ آوریل ۲۰۲۵ در نشریه Proceedings of the Royal Society B: Biological Sciences منتشر شده، نشان میدهد که روند بهبود زخم در انسانها بهطور میانگین سه برابر کندتر از نزدیکترین بستگان ما، از جمله شامپانزهها و بونوبوها، رخ میدهد.
در این پژوهش، سرعت بهبودی زخمها در میان انسانها، پریماتهای غیرانسان (شامل شامپانزهها، بابونها، میمونهای سایکس و میمونهای وروت)، و جوندگان (موش و موش صحرایی) مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاکی از آن بود که در حالیکه میان پریماتهای غیرانسان و جوندگان تفاوت آماری معناداری در سرعت بهبودی زخمها وجود نداشت، روند ترمیم در انسانها بهطور قابل توجهی کندتر بود.
در بخشی از پژوهش، زخمهای اندازهگیریشدهای (با طول ۴ سانتیمتر) بر بدن ایپهایی که در مؤسسه تحقیقات پریمات کنیا نگهداری میشدند ایجاد شده و بهصورت روزانه اندازهگیری شدند. زخمهای شامپانزهها بهطور طبیعی در پناهگاه کوماموتو دانشگاه کیوتو مشاهده و با عکسهایی با فواصل دو تا هفت روز ثبت شدند.
در مورد انسانها، ۲۴ داوطلب که تحت عمل جراحی برای برداشتن تومورهای پوستی قرار گرفته بودند، هر روز از زخمهایشان عکس گرفته شد.
تحلیل دادهها نشان داد که روند بهبودی در پریماتهای غیرانسان مشابه بوده و اختلافی با جوندگان نداشت، اما سرعت بهبودی زخم در انسانها حدود سه برابر کندتر از آنها بود. پژوهشگران از این یافته چنین نتیجه گرفتند که روند کندتر ترمیم زخم، ویژگیای خاص انسانهاست که پس از جدا شدن از جد مشترک ما و شامپانزهها، یعنی حدود ۶ میلیون سال پیش، بهوجود آمده است.
این پدیده از نظر تکاملی غیرمنتظره است، چراکه ترمیم آهستهتر میتواند توانایی بقا، فرار از شکارچیان و حتی تولیدمثل را کاهش دهد. اما پژوهشگران گمان میکنند که تغییراتی نظیر کاهش موی بدن، افزایش تراکم غدد عرق و ضخامت بیشتر پوست در انسانها ممکن است در این فرایند نقش داشته باشند. ضخامت بیشتر پوست، گرچه محافظت بیشتری ایجاد میکند، ممکن است روند ترمیم را کند کرده باشد.
همچنین، تعاملات اجتماعی انسانها و استفاده اولیه از گیاهان دارویی ممکن است به جبران این ضعف بیولوژیکی کمک کرده باشد. با این حال، نویسندگان مقاله تأکید میکنند که برای درک دقیق دلایل کند بودن ترمیم زخم در انسان، باید دادههای ژنتیکی، سلولی، مورفولوژیکی، فسیلی و اطلاعات مربوط به سایر پریماتهای زنده در کنار هم مورد تحلیل قرار گیرند.
🚀 @ofoghroydad
🦍 Proceedings of the Royal Society B: Biological Sciences
اثر همنوایی؛ دام نامرئی ذهن در عصر شبکههای اجتماعی
درون همه ما، یک گرایش غریزی پنهان وجود دارد: اینکه مثل دیگران فکر کنیم، مثل دیگران واکنش نشان دهیم، و اگر اکثریتی کاری کردند، تصور کنیم که حتماً کار درستیست. این گرایش را روانشناسان «اثر همنوایی» مینامند؛ پدیدهای که ریشه در تکامل ما دارد و به ما کمک کرده در دورانهای ابتدایی، عضوی از قبیله بمانیم و زنده بمانیم. اما همان چیزی که زمانی ابزار بقا بود، امروز در دنیای پیچیدهی رسانهها، میتواند به ابزاری برای فریب و گمراهی تبدیل شود.
اثر همنوایی امروز در لباسهای نو بازگشته؛ لایکها و دیسلایکها.
چند بار شده که مطلبی را بخوانید و بیآنکه واقعاً تحلیلش کنید، به صرف اینکه «تعداد زیادی لایک گرفته» شما هم لایک زدهاید؟ یا برعکس، وقتی دیدید پستی دیسلایک بالایی دارد، با خودتان گفتید: «لابد یه مشکلی داره» و دیگر حتی تلاش نکردید با دقت بخوانیدش؟ این همان همنوایی است؛ تقلیدی گوسفندوار که میتواند حتی ذهنهای مستقل را هم اگر مراقب نباشند، به زانو درآورد.
شکل جدید و خطرناکتر این پدیده در فضای مجازی، «دیسلایک جهادی» است.
در این روش، گروههای سازمانیافته کوچک (مثلاً ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفره) با هدف تخریب یک صدا، یک تحلیل، یا یک کانال مستقل، بهصورت دستهجمعی به یک پست هجوم میبرند. معمولاً وقتی پست با باورهای رهبر این گروه ناسازگار باشد (مثلاً چون این گروه کوچک تجزیهطلب هستند و پست کانال مخالف تجزیهطلبیست و به نوعی تقویت روحیه ملی و همبستگی مردمی است)، آن را در گروهشان پین میکند و میگوید: «به کانال بروید و دیسلایک کنید». در نتیجه، یک پست سالم، منطقی و محترمانه که هدفش اتحاد بین دلها و اندیشهی مردم بوده، ناگهان با موجی از دیسلایکهای هدفدار مواجه میشود.
چرا این خطرناک است؟ چون اکثر کانالهای مستقل، تعداد کاربران فعال کمی دارند (مثلاً ۱۵۰ نفر حداکثر در واکنش نشان دادن به یک پست شرکت میکنند). در چنین شرایطی، اقلیت سازمانیافته میتواند یک اکثریت ظاهری بسازد_و ذهن مخاطب ناآگاه را گمراه کند.
چرا این مهم است؟ چون اثر همنوایی ذهن را از تفکر مستقل بازمیدارد.
وقتی کسی میبیند یک پست «خیلی دیسلایک خورده»، بدون آنکه از خودش بپرسد «کجای این پست اشتباه است؟»، ممکن است به درستیِ پیام شک کند. این شک، مثل یک ویروس کوچک، از یک نفر به دیگری منتقل میشود. در عصر ارتباطات، یک ویروس ذهنی، با سرعت نور پخش میشود.
درستترین کار چیست؟ واکنش آگاهانه.
نه لایک و نه دیسلایک، نباید بر اساس عدد باشد؛ بلکه باید بر اساس درک و تحلیل باشند. تنها زمانی باید واکنش نشان داد که واقعاً محتوای پست را خواندهایم، فهمیدهایم، و درست یا نادرست بودنش را تحلیل کردهایم. هر لایک یا دیسلایک ما، یک رأی است. یک اثر است. و اگر این رأی کورکورانه داده شود، ما ناخواسته وارد همان رژیمی و باورهایی شدهایم که میخواهیم علیهاش روشنگری کنیم.
انسان مدرن کسی نیست که فقط اطلاعات زیادی دارد؛ انسانیست که مراقب منشأ واکنشهایش است.
به این دلایل است که گاهی میبینید من بخش واکنش کانال را برای مدتی خاموش میکنم.
🚀 @ofoghroydad
چه چیز باعث رشد ماهیچهها میشود؟
منبع vidoal.com
🚀 @ofoghroydad
هندسهی جهان چیست؟
در تصور ذهنی ما، جهان انگار تا بینهایت ادامه دارد. اما با بهرهگیری از هندسه، میتوانیم مجموعهای از اشکال سهبعدی را بررسی کنیم که جایگزینهایی برای فضای «عادیِ» بینهایت ارائه میدهند.
تخت، کروی و هذلولوی
مطالعه این مطلب آموزشی ➡️
🚀 @ofoghroydadd
ما و جهان قابل مشاهدهمان: مرز نهایی در اقیانوس بیکران کیهان
در نگاه نخست، به نظر میرسد که اگر ابزار دقیقتری بسازیم، میتوانیم هرچقدر بخواهیم دورتر را ببینیم. اما واقعیت کیهان، پیچیدهتر و محدودکنندهتر از آن است که به نظر میرسد. ما، همانطور که روی زمین ایستادهایم، درست در مرکز جهانی قرار داریم که جهان قابل مشاهدهمان است_ و این، نه به این دلیل که جهان به دور ما میچرخد، بلکه به این دلیل که نور فقط فرصت محدودی برای رسیدن به ما داشته است.
جهان قابل مشاهده چیست؟
هر ناظر در هر نقطهای از کیهان (نه فقط روی زمین)، در مرکز کرهای فرضی قرار دارد که به آن جهان قابل مشاهده گفته میشود. این کره، ناحیهای از فضاست که نورِ اجرام درون آن از آغاز انبساط جهان (بیگبنگ) تا امروز، فرصت داشته به ناظر برسد.
اگر از دید یک ناظر در کهکشان دوردستی نگاه کنیم، او هم جهانی قابل مشاهده به همین شکل دارد_اما مرکز آن، خودش است. هر کسی(هر سیارهای، هر تمدنی) در مرکز جهان قابل مشاده خودش است.
این کره، بر خلاف تصورات اولیه، شعاعی برابر با سن کیهان (یعنی ۱۳.۸ میلیارد سال نوری) ندارد، بلکه به دلیل انبساط خود فضا، شعاع آن در حال حاضر حدود ۴۶.۵ میلیارد سال نوری است و بنابراین قطر جهان قابل مشاهدهی ما، چیزی حدود ۹۳ میلیارد سال نوری است.(برای هر کس دیگری در هرجای کیهان همین حد و محدوده و اعداد برقرار است)
چرا نمیتوانیم فراتر از این ببینیم
نور، هرچند سریعترین پدیدهی شناختهشده است، اما سرعتش محدود است(نور با اینکه حد بینهایت سرعت است نسبت به عظمت کیهان و موضوع انبساط و شتابش، تقریبا هیچی نیست؛ بسیار کند است). از سوی دیگر، کیهان از لحظهی تولدش در حال انبساط بوده. پس نوری که مثلاً از کهکشانی بسیار دور به ما میرسد، از زمانی به راه افتاده که آن کهکشان بسیار نزدیکتر بوده و در این مدت، فضا بین ما کش آمده است. این باعث میشود که بتوانیم نوری را ببینیم که «اکنون» از فاصلهی بسیار بیشتری نسبت به ۱۳.۸ میلیارد سال نوری ساطع شده است_یعنی از تا شعاع حدود ۴۶.۵ میلیارد سال نوری.
اما بیرون از این مرز، هیچ نوری هنوز به ما نرسیده و شاید هرگز نرسد. آن نواحی اساساً برای ما غیرقابل دسترساند، نه فقط به خاطر محدودیت تکنولوژیکی، بلکه بهطور بنیادین به دلیل ماهیت فضا و زمان.(هر نوری خارج از جهان قابل مشاهده برای هر کسی در در هرجای کیهان غیر قابل دسترسی هست، یعنی هر کسی در یک کرهی محدود فرضی با اندازه ای که گفتیم گیر افتاده است برای همیشه)
آیا اجرام میتوانند از جهان قابل مشاهده بیرون بروند؟
بله، و این یکی از جنبههای شگفتانگیز کیهانشناسی است. انبساط جهان نه تنها متوقف نشده، بلکه با شتاب در حال افزایش است_پدیدهای که به انرژی تاریک نسبت داده میشود. این انبساط شتابدار باعث میشود که:
بسیاری از کهکشانهای دوردست، با سرعتی بیش از سرعت نور (از دید هندسهی فضا-زمان) از ما دور شوند.(هر کسی در هرجای کیهان در یک محدوده کروی قرار دارد به نام جهان قابل مشاهده، کهکشانهایی که در نزدیکی لبه این محدوده یا کره فرضی قابل مشاهده قرار دارند با سرعت بیشتری از این فرد فاصله میگیرند و روزی نورشان دیگر به او نمیرسد.یعنی یکی یکی کهکشان های داخل جهان قبل مشاهدهی هر ناظر در هرجای کیهان از جهان قابل مشاهدهاش خارج میشود مگر اینکه برخی کهکشان های نزدیک به کهکشان ناظر در دام گرانشی افتاده باشند و روزی در کهکشانش ادغام شود، مثل کهکشان همسایه خود ما یعنی آندرومدا که به جای دور شدن روزی در راه شیری ادغام میشود.)
نوری که امروز از آنها ساطع میشود، هیچگاه به ما نخواهد رسید.
ما فقط تصویری از گذشتهی آنها داریم، و ارتباط اطلاعاتی با آیندهی آنها قطع خواهد شد.
به این ناحیهی مرزی، افق رویداد کیهانی گفته میشود.
هر جرمی که فراتر از این افق برود، برای همیشه از دسترس ما خارج خواهد شد. به دلیل محدودیت سرعت نور و انبساط شتابدار کیهان.
یعنی نور وقت کافی پیدا نمیکند تا به آن ناظر برسد حال حتی اگر تا ابد در راه باشد.
آیندهای تاریک: تنها کهکشان ما باقی خواهد ماند
اگر میلیاردها سال دیگر بگذرد، انبساط جهان باعث خواهد شد که تمام کهکشانهای بیرونی (جز تعدادی از کهکشانهای همسایهی محلی مانند آندرومدا که گرانش اجازه داده در نزدیکی ما بمانند) یکییکی از افق دید ما خارج شوند. آنچه در آسمان آیندهی بسیار دور دیده خواهد شد، تنها ستارگان کهکشان راه شیری (یا کهکشان ادغامشدهی حاصل از برخورد راه شیری و آندرومدا) خواهند بود.
چند سیاره در جهان وجود دارد؟
تاکنون اخترشناسان بیش از ۵۸۸۵ سیاره خارج از سامانهی خورشیدی (سیارات فراخورشیدی) را در کهکشان راه شیری شناسایی کردهاند. اگر فرض کنیم به طور میانگین هر ستاره حداقل یک سیاره دارد و کهکشان ما حدود ۱۰۰ میلیارد ستاره دارد، تعداد سیارههای راه شیری نیز در همین حدود تخمین زده میشود.
با در نظر گرفتن وجود تقریبی یک تریلیون کهکشان در جهان، تعداد کل سیارههای موجود در کیهان به عددی در حدود ۱۰۰ سکستیلیون (10²³) میرسد.
با این حال، همهی سیارههای پیدا شده تا امروز در محدودهی کهکشان خودمان قرار دارند. برای یافتن سیارههای فراتر (اصطلاحاً اکستروپلنتها) روشهایی مانند میکرولنزینگ استفاده میشود، اما هنوز تأیید دقیقی برای وجود سیارهای در خارج از راه شیری به دست نیامده است.
با این حجم عظیم از سیارات، بسیاری امیدوارند که در آینده زندگی در سیارات دیگر نیز پیدا شود؛ هرچند هنوز مشخص نیست که شرایط لازم برای ظهور زندگی چه اندازه رایج است. نسل آیندهی تلسکوپهای فضایی، مانند رصدخانهی دنیای قابل سکونت (Habitable Worlds Observatory)، نقش مهمی در این جستجو خواهند داشت.
🚀 @ofoghroydad
🌕 Livescience
توهم(hallucinates) توهم(delusion)، توهم(illusions) و توهم(Delirium) نشانه های روان پریشی هستند، یک اختلال روانی که جریان فرآیندهای مغزی را مختل می کند و باعث می شود فرد به چیزهایی باور کند که واقعی نیستند.
توهم(hallucinates) توهم(delusion)، توهم(illusions) و توهم(Delirium) از علائم ناشی از برخی بیماری ها هستند. این بیماری ها می توانند بیماری پارکینسون، تومورهای مغزی، بیماری هانتینگتون، بیماری آلزایمر، H.I.V.، صرع، سیفلیس، سکته مغزی و حتی مصرف و ترک مواد باشند.
➖➖➖➖➖➖➖➖
🟣 توهم(Hallucinations)
به حس کردن چیزهایی اشاره دارد که واقعی به نظر می رسند اما واقعی نیستند. به عنوان مثال، بیمار ممکن است فردی را ببیند که وجود ندارد، احساس کند که آن شخص روی شانهاش ضربه می زند، یابشنود که آن فرد خیالی با او صحبت می کند.
🔴 توهم(Delusions)
باورهای ثابت نادرستی هستند که علیرغم شواهد متضاد اصلاح آنها چالش برانگیز است. به عنوان مثال، یک فرد ممکن است این توهم(delusion) را داشته باشد که همسرش خیانت می کند، و با وجود شواهد، شما نمی توانید آنچه را که فرد فکر می کند تغییر دهید.
🔵 توهم(illusion)
توهم وضعیتی است که در آن تحریف حواس اتفاق می افتد. به راحتی می توان آن را با hallucination اشتباه گرفت. با این حال، وقتی فردی دچار توهم (hallucinates) میشود، محرک خارجی وجود ندارد. اما فردی که توهم(illusions) را حس می کند، می تواند طناب را با مار اشتباه بگیرد، بنابراین یک محرک وجود دارد، اما اشتباه درک شده است.(مثلا در شب به اشتباه شاخه درخت به اجنه تفسیر شده است)
🟠 توهم (Delirium)
دلیریوم وضعیتی است که باعث اختلال ناگهانی عاطفی و آشفتگی ذهنی می شود. برای یک فرد متوهم(Delirium)، حفظ هوشیاری، به خواب رفتن یا تجربه اختلالات عاطفی دشوار است. دلیریوم در افرادی که زوال عقل دارند شایع است.
🚀 @ofoghroydad
معادل دیگری پیدا نکردم؛ اگر پیدا کردید استفاده کنید.
علائم فاشیسم فرهنگی
گاهی باید از خود بپرسید آیا دچار فاشیسم فرهنگی هستید یا نه؟
۱. بستن درها به روی فرهنگهای دیگر
رد یا تحقیر هر آنچه «غیر خودی» تلقی میشود ــ مانند موسیقی، غذا یا پوشش اقوام یا ملل دیگر ــ اغلب ریشه در ترس از گمشدن هویت فرهنگی دارد. اما زمانی که این نگاه بهشکل افراطی و انحصارطلبانه مطرح شود، نشاندهندهی جزماندیشی فرهنگی و یکی از نمودهای فاشیسم فرهنگی است.
۲. دشمنسازی از فرهنگ بیگانه
وقتی بدون تحلیل علمی و عقلانی، عناصر فرهنگی خارجی بهعنوان عامل فساد یا تهدید معرفی میشوند؛ نمونه: پافشاری روی موسیقی خودی، با عنوان کردن اصطلاحاتی مثل «موسیقی غیر فارسی موسیقی غیر ترکی، موسیقی غیر کردی و موسیقی غربی و غیره.
در واقع نوعی شیطانیسازی دیگری صورت بگیرد. این یکی از ابزارهای کلاسیک فاشیسم است که به نفرتپراکنی و محدودسازی آزادیهای فردی میانجامد. خوشبختانه در مراسم های جشن و عروسی در جای کای کشور انواع موسیقی ها نواخته میسود، مثلا در استان فارس همیشه انواع موسیقی و رقص های فارسی لری و کردی ترکی و غیره نواخته میشود. (لااقل در فارس چینه، بقیه استان ها خبر دقیقی ندارم).
۳. اجبار به یکسانسازی فرهنگی
تلاش برای تحمیل سلیقهای واحد بر همهی مردم ــ چه در نوع پوشش، سبک موسیقی، یا نحوهی اندیشیدن ــ نوعی یکسانسازی ایدئولوژیک است. این روند در سیستمهای اقتدارگرا مانند فاشیسم، استالینیسم و حکومتهای بنیادگرا دیده میشود، و نتیجهی آن، سرکوب خلاقیت، تنوع و آزادیهای انسانی است.
۴. ناسیونالیسم تهی از آگاهی
میهندوستی قوم دوستی در صورتی که با تحقیر دیگر فرهنگها، نادانی نسبت به تاریخ خود، یا ذهنیت خودبرتربینی و تحریف تاریخ بقیه ملل و اقوام و هویت جعلی ساختن(میدانید در مورد چه گروههایی صحبت میکنم) همراه شود، از شکل سالم خود خارج شده و به میهنپرستی یا قوم گرایی یا قوم پرستی تبدیل میشود. چنین نگاهی زمینهساز تعصب، طرد دیگران، و حتی خشونت ساختاری است.
بنابراین پیشنهاد میکنم دفعه بعدی که نوشته یا ویدئویی دیدید یا کسی سراغ شما آمد و چنین رویکردهایی داشت مراقب باشید و رد کنید.
باید از همه فرهنگهای خوب ملل و اقوام مختلف در دنیا، لذت برد و استفاده کرد و همزمان هویت گریز و از خودبیگانه نباشیم. «خیلی دوست داشتن فرهنگ خودی» و «دوست داشتن فرهنگ غیر خودی»(در صورتی بی آزار باشند از نظر علمی و جامعه شناسی).
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydad
گامی بزرگ در حل یکی از کهنترین مسائل ریاضی و پیوند سه نظریه بنیادی در فیزیک
در سال ۱۹۰۰، دیوید هیلبرت، یکی از بزرگترین ریاضیدانان تاریخ، در کنگره جهانی ریاضیات در پاریس، فهرستی از مسائل حلنشده را به عنوان راهنمایی برای قرن بیستم ارائه کرد. یکی از جاهطلبانهترین آنها، «مسئله ششم» بود: ساخت یک بنیان ریاضیاتی برای تمام فیزیک، یا به عبارتی، «اصلگذاری» آن.
اکنون، پس از ۱۲۵ سال، گروهی از ریاضیدانان ممکن است به یکی از اهداف اصلی این مسئله پاسخ داده باشند.
در مقالهای که در مارس ۲۰۲۵ روی سرور پیشچاپ arXiv منتشر شد، یو دنگ از دانشگاه شیکاگو، و زاهر حنی و شیاو ما از دانشگاه میشیگان ادعا کردند که توانستهاند سه نظریه مهم در دینامیک سیالات را بهطور ریاضیاتی به یکدیگر پیوند دهند.
این سه نظریه، توصیفهایی در سطوح مختلف از رفتار سیالات (مایعات و گازها) ارائه میدهند: قوانین نیوتون در سطح میکروسکوپی، معادله بولتسمان در سطح میانه (مزوسکوپی)، و معادلات اولر و ناویر-استوکس در سطح ماکروسکوپی.
در سطح میکروسکوپی، ذرات همانند توپهای بیلیارد حرکت و برخورد میکنند، و قوانین نیوتون آنها را توصیف میکند. اما در سطح مزوسکوپی، به جای دنبال کردن مسیر هر ذره، معادله بولتسمان با دید آماری رفتار محتمل یک ذره «نمونه» را مدل میکند. در نهایت، در مقیاس بزرگ، سیال به صورت یک محیط پیوسته دیده میشود و معادلات اولر و ناویر-استوکس رفتار کلان آن را توصیف میکنند.
چالش قرنها این بوده که آیا میتوان با استدلال ریاضیاتی، نشان داد که این سه توصیف در واقع پیوسته و سازگارند؟ یعنی آیا میتوان ثابت کرد که نظریات کلان از نظریات میانه، و آنها از نظریات خرد ناشی میشوند؟
«دنگ، حنی و ما» توانستهاند نشان دهند که در شرایط ویژه، هنگامی که تعداد ذرات به بینهایت میل میکند و اندازهی آنها به صفر، رفتار آماری این سیستم به معادله بولتسمان میل میکند. این مرحله دوم و دشوار از اثبات بود که سالها حلنشده باقی مانده بود. چالش اصلی در اینجا، کنترل رفتار سیستم در بازههای زمانی بلندمدت بود، چرا که هرچه زمان میگذرد، برخوردهای بیشتری رخ میدهد و تحلیل سیستم پیچیدهتر میشود. پژوهشگران با روشهایی نوین نشان دادهاند که تأثیر برخوردهای گذشته بر رفتار فعلی محدود است و میتوان آن را مهار کرد.
با ترکیب این دستاورد جدید با کارهای پیشین در استنتاج معادلات ماکروسکوپی از معادله بولتسمان، اکنون یک زنجیره کامل ریاضیاتی از سطح خرد تا کلان در فیزیک سیالات شکل گرفته است. این بدان معناست که میتوان با اطمینان بیشتر گفت: سه سطح مختلف از تحلیل یک واقعیت را توصیف میکنند، و نه سه نظریه جداگانه.
اگر صحت این اثبات تأیید شود، گامی تاریخی در برنامه هیلبرت خواهد بود. این پیروزی نه تنها اعتماد ما به مدلهای کنونی در دینامیک سیالات را تقویت میکند، بلکه ممکن است راه را برای پیشرفتهای مشابه در زمینههای دیگر فیزیک نیز هموار کند. به عبارتی، ریاضیات یکبار دیگر توانست واقعیت فیزیکی را با زبان دقیق خود به تصویر بکشد.
🚀 @ofoghroydad
⚛️ arXiv 🥉
با توجه به ویدئوی قبلی
تاثیر مروجان علم را ببینید
و البته شخصیت یک سخنران را در این کودک میبینیم. واقعا عالیه مکثها و چگونگی توضیح و عجله نکردن.
🎥 بحثی جالب بین میچیو کاکو و سث شوستاک و هاوکینگ و افراد دیگر در مورد موجودات فرازمینی
آیا آنها پیامهای ما را دریافت کردهاند؟
🚀 @ofoghroydadd
• توضیح سوئیچ کوانتومی(در آخر ارتباط تخیلی اش با اراده آزاد. تخیلی چون ایده پنروز هیچ شواهدی ندارد)
اصلا فرمول را نمیخواهد بخوانید و دیگه از این ساده تر نمیشه.
مطالعه کنید- فارسی
• و پستی که قبلا گذاشتیم- فارسی
• و اطلاعات بیشتر برای علاقهمندان:
https://www.quantamagazine.org/quantum-mischief-rewrites-the-laws-of-cause-and-effect-20210311
حالا در چه صورتی اراده آزادی داریم که در نتیجهاش بگوییم انتخابی میکنیم؟
چون برخی افراد مثل پنروز تلاش میکنند چگونگی تصمیم گیری و در کل چگونگی آگاهی و ذهن (ذهن یعنی برخی کارکردهای مغز در اینجا) را به سطحی ببرند که در آن علتمندی که میشناسیم دیگر معنا نمیدهد؛ قبلا هم نوشته ام بیمعنا شدن به معنا رد شدن نیست. باید دقیقا بنویسیم علیت(نسبیت خاص) در مقیاس کوانتومی بیمعنا میشود یا بازتعریف میشود.
در این زمینه توضیحات زیادی(خیلی زیادی) در کانال است؛
ولی من از نو توضیح میدهم؛
من میخواهم نشان بدهم که حتی اگر انتخابها و تصمیم گیری ها و ذهن(برخی کارکردهای مغز در اینجا) و اگاهی تابع ذاتا تصادفی کوانتومی باشند، یعنی حتی اصل عدم قطعیت را به اینها تعمیم دهیم باز هم اراده آزادی نخواهیم داشت.
۱. علیت در فیزیک کلاسیک (همان غیرکوانتومی)
در جهان ماکروسکوپیک (مثل افتادن سیب یا واکنشهای شیمیایی)، علیت زمانی و محلی برقرار است:
زمانی: علت همیشه قبل از معلول رخ میدهد.
محلی: اثر از طریق فضازمان منتقل میشود (مثلاً نیرو از طریق میدان یا ذره)
در این مدل، جهان مثل یک دستگاه ساعتوار نیوتونی یا نسبیتی است. نسبیت خاص نیز این نظم را حفظ میکند؛ یعنی علیت با شرط «هیچ سیگنالی سریعتر از نور منتقل نمیشود» حفظ میشود.(در مقیاس ماکروسکوپیک نسبیت خاص پشت علیت مثل کوه ایستاده)
۲. اما در مکانیک کوانتومی چه میشود؟
اینجا چند ویژگی مهم داریم:
الف) اصل عدم قطعیت (هایزنبرگ):
نمیتوان همزمان مکان و تکانه یا انرژی و زمان را دقیق دانست. بنابراین، مسیر علّی دقیق غیرقابل بازسازی است.
ب) همبستگیهای کوانتومی (درهمتنیدگی / Entanglement):
دو ذره درهمتنیده میتوانند طوری به هم مربوط باشند که با اندازهگیری یکی، فوراً حالت دیگری مشخص میشود و بدون اینکه اطلاعاتی بینشان منتقل شده باشد.
این همزمانی، بهشکل عجیبی به نظر میرسد که رابطهای «غیرعلّی» دارد؛
یعنی نه علت از یکی به دیگری منتقل شده، نه زمانمندی کلاسیکی در کار است.
ج) نقض نابرابری بل:
آزمایشها نشان دادهاند که فرض یک علت محلی پنهان (hidden local variable) برای این همبستگیها کافی نیست. متغیر پنهانی در کار نیست.
یعنی جهان کوانتومی یا غیرموضعی (غیرمحلی) است یا بیعلتِ زمانی (یا هر دو)- اینها همه توضیح داده شده در گذشته.
۳. پس علیت در مکانیک کوانتومی چه میشود؟
علیت در مقیاس کوانتومی بیمعنا میشود یعنی:
علیت از نظر کلاسیکی، بله بیمعنا میشود؛ (قبلا هم نوشته ایم گفتن از اینکه علیت رد میشود یک جمله اشتباه است)؛ چون نمیتوان گفت که «کدام» علتِ «کدام» معلول است و حتی در همبستگی کوانتومی، فاصله و زمان بین دو رویداد بیاهمیت میشود.
علیت در مقیاس کوانتومی بازتعریف میشود یعنی:
برخی فیزیکدانان میگویند بهتر است از علیت سنتی صرف نظر کرده و به جای آن از مفاهیمی مثل همبستگی آماری (statistical correlation) و وابستگی اطلاعاتی (informational dependence) یا حتی جهتداری آنتروپی استفاده کنیم.(در کانال سرچکنید همبستگی یا مرغ و تخم مرغ کوانتومی یا سوئیچ کوانتومی)
🚀 @ofoghroydad
فرض کنیم فردی در موقعیتی قرار دارد که باید میان «وفاداری» به شریک زندگیاش یا «خیانت» یکی را انتخاب کند.
این تصمیم، برخلاف تصور رایج، محصول یک «ارادهٔ آزاد و مستقل» نیست. مغز انسان تصمیماتش را از دل خلأ نمیسازد؛ بلکه از دادههایی بهره میبرد که از پیش در او ذخیره شدهاند.
این دادهها از دو منبع اصلی میآیند:
۱. ژنتیک: ساختار مغز، سیستم پاداشدهی، تمایلات پایهای مثل گرایش به تنوع یا ثبات، همه محصول ژنهاییاند که ما هیچگاه آنها را انتخاب نکردهایم.
۲. محیط رشد، بهویژه دوران کودکی: آنچه در سالهای اولیهٔ زندگی تجربه میکنیم_نحوهٔ ارتباط با والدین، سبک دلبستگی، آموزشهای پنهان و آشکار، احساس امنیت یا طردشدگی_شکلدهندهٔ مدل تصمیمگیری ماست. کودک مثل خمیر است، و الگوهایی که آن زمان شکل میگیرند، در بزرگسالی الگوهای تصمیمگیری را تعیین میکنند.
بنابراین، به نظر من، وقتی شخصی در موقعیت خیانت یا وفاداری قرار میگیرد، آنچه او تصمیم مینامد، در واقع بازتابی از مجموعهای از عوامل است که خودش در انتخاب آنها نقشی نداشته است.
ذهن او از «آجرهای اطلاعاتی» که ژن و محیط در اختیارش گذاشتهاند، استفاده میکند. این آجرها ممکن است بازچینی شوند، حتی بازآفرینی هم بشوند، ولی همچنان از درون جعبهای میآیند که از پیش ساخته شده است.
حتی اگر فرض کنیم که انسان قدرت تحلیل و بازاندیشی دارد (یعنی میتواند تصمیم قبلی خود را بررسی و اصلاح کند)، باز هم این توانایی در محدودهی همان ابزارهاییست که از ژن و محیط گرفته است. اگر آزادی ارادهای هم باشد، تنها در چهارچوب گزینههاییست که پیشاپیش از بیرون تحمیل شدهاند.
در نتیجه، انتخاب میان خیانت و وفاداری، انتخابی کاملاً «آزاد» نیست؛ بلکه یک انتخاب مشروط و شکلگرفته است_انتخابی از میان گزینههایی که محصول زیستشناسی و تجربهاند. و اگر هیچ اختیار اولیهای در ساختار ابزارهای تصمیمگیریمان نداشتهایم، پس نمیتوانیم ادعا کنیم که انتخابمان کاملاً از ماست.
«یعنی ما، مختار به انتخاب از بین اجبارها هستیم.»
تصمیم چیست؟ تا در چه کانتکستی بررسی کنیم!
در کانتکست رفتارهای انسان یا در کانتکست نورونها (کنش و واکنشهای سلولهای مغزی)
۱. در کانتکست نورونی (مغز بهمثابه ماشین فیزیکی یا زیستی(منظور تابع علیت بودن است))
در این سطح، «تصمیم» چیزی نیست جز الگویی از فعالیت الکتریکی و شیمیایی میان نورونها. محرکها (از بیرون یا درون بدن) به صورت سیگنالهایی وارد سیستم عصبی میشوند، با ساختارهای قبلی مغز ترکیب میشوند (یعنی حافظه، هیجان، عادت، هورمون، و ...) و در نهایت خروجیای شکل میگیرد که ما به آن «تصمیم» میگوییم.
از این منظر، تصمیمگیری فرایندی علّی (causal) است. یعنی هر تصمیم نتیجهی دقیق و غیرقابلاجتنابِ وضعیت لحظهای مغز و محرکهاست_درست مثل ماشینی که دادههایی بگیرد و پردازش کند.
در این کانتکست تصمیم گیری اساسا تابع جبر است؛ دترمینیسم؛ بررسی تصمیم در این کانتکست یعتی هر فعالیت ذهنی و تصمیمی، محصول واکنشهای شیمیایی و الکتریکی بین نورونهاست، و این واکنشها خود، بهطور دقیق تابع عللِ پیشیناند:
ورودیهای حسی
وضعیت بیوشیمیایی مغز
ساختارهای پایدار یادگیری و حافظه
هورمونها، ژنتیک، و حتی ضربهها یا بیماریهای مغزی
در این چارچوب، اگر شما بتوانی وضعیت دقیق مغز و ورودیها را در یک لحظه مشخص مدلسازی کنی، میتوانی رفتار آن را پیشبینیپذیر در نظر بگیری_دقیقاً مثل یک ماشین پیچیده. حالا اینکه در عمل هم شدنی باشد یا نه بحث دیگری است.
دانشمندان برای نخستین بار بمب سیاهچالهای را در آزمایشگاه شبیهسازی کردند
برای نخستین بار، گروهی از فیزیکدانان به رهبری ماریون کرومب از دانشگاه ساوتهمپتون بریتانیا توانستهاند نسخهای آزمایشگاهی از پدیدهای نظری به نام «بمب سیاهچالهای» بسازند؛ مفهومی که در دهه ۱۹۷۰ توسط فیزیکدانانی چون راجر پنروز و یاکوف زلدوویچ مطرح شده بود.
سیاهچالهها با چرخش خود، فضا-زمان اطراف را میکشند و میتوانند انرژی ذرات را تقویت کنند. زلدوویچ نشان داده بود که حتی بدون سیاهچاله هم میتوان چنین تقویتی را با یک جسم دوّار درون محفظهای خاص شبیهسازی کرد. اگر این محفظه بازتابنده باشد (مثل آینه)، انرژی میتواند در حلقهای مثبت تقویت شود و در نهایت به حالتی ناپایدار و انفجاری برسد _ که به آن «بمب سیاهچالهای» میگویند.
در این آزمایش، دانشمندان یک استوانهی آلومینیومی چرخان را درون سیمپیچهایی قرار دادند که میدان مغناطیسی چرخانی تولید میکردند. آنها مشاهده کردند وقتی سرعت چرخش استوانه از میدان مغناطیسی بیشتر باشد، میدان تقویت میشود؛ اما اگر کندتر بچرخد، میدان تضعیف میگردد. این دقیقاً همان چیزی است که نظریهپردازان پیشبینی کرده بودند.
این آزمایش نه تنها تایید نسبی تجربی ایدهای ۵۰ ساله است، بلکه گامی مهم در درک بهتر رفتار سیاهچالههاست _ پدیدههایی که بهدلیل ماهیتشان، بهسختی میتوان آنها را سرراست بررسی کرد.
🚀 @ofoghroydad
💍 arXiv
مقالهی جدید منتشرشده در PLOS One نشان میدهد که نرخ باروری ۲.۱ فرزند بهازای هر زن، در واقع برای بقای بلندمدت جمعیت کافی نیست، بهویژه در جمعیتهای کوچک.
• نوسانات تصادفی (stochasticity) در تعداد فرزندان، نرخ مرگومیر، نسبت جنسیتی و احتمال بچهدار نشدن برخی بزرگسالان باعث میشود که حتی با نرخ باروری ۲.۱، بسیاری از دودمانها منقرض شوند.
• نتیجهی مدلسازی ریاضی: برای پایداری واقعی جمعیت در بلندمدت (یعنی عدم انقراض خانوادهها و زبان و فرهنگ)، نرخ باروری حدود ۲.۷ فرزند بهازای هر زن لازم است.
• جمعیتهای کوچک بیشتر در خطر هستند، چون اثرات تصادفی در آنها شدیدتر است و ممکن است حتی دودمانهای بزرگ هم بهمرور ناپدید شوند.
• نسبت تولد دختر بیشتر از پسر (که در شرایط سخت مانند قحطی یا جنگ مشاهده میشود) میتواند به حفظ بیشتر دودمانها کمک کند، چون احتمال بقا و تولید مثل زنان بالاتر است.
• این یافتهها بر برنامههای حفاظت از گونههای در خطر انقراض هم تأثیر دارد، چون هدفگذاری نادرست نرخ باروری ممکن است منجر به شکست در پایداری جمعیت شود.
https://dx.doi.org/10.1371/journal.pone.0322174
🚀 @ofoghroydadd
روز خلیج فارس گرامی باد
در روز خلیج فارس، یادآور میشویم که این نام نه یک انتخاب سیاسی، بلکه سندی تاریخی، فرهنگی و هویتی است. نام «خلیج فارس» ریشه در هزاران سال تاریخ، نقشهها، کتیبهها و متون معتبر جهانی دارد؛ نامی که با خون، فرهنگ و تمدن ایرانی گره خورده است.
تلاش برخی دولتها برای تغییر این نام، نه از قدرت که از ضعف هویتی سرچشمه میگیرد و هرگز این نام را نمیتوان با پول و تبلیغ پاک کرد.
👑 @ofoghroydad
سلام
جمعیت انسانها آنقدر زیاد است و فعالیتهای روزمرهشان آنقدر شبیه بههم شده که پدیدههای مشابه، همزمان یا پشتسرهم در نقاط مختلف جهان اتفاق میافتند و این شباهتها باعث میشوند ذهن ما به دنبال الگو بگردد؛ حتی اگر این الگو واقعی نباشد. همین حالا، احتمال زیادی وجود دارد که شخص دیگری، شاید در قارهای دیگر، دقیقاً همین پرسش را در ذهنش داشته باشد یا آن را با هوش مصنوعی یا فرد دیگری در میان گذاشته باشد.
ما انسانها بهطور طبیعی تمایل داریم در اتفاقات پراکنده، معنا و الگو پیدا کنیم؛ این یک توانایی شناختی ارزشمند است، اما گاهی ما را به سمت دیدن ارتباطهایی میبرد که شاید وجود نداشته باشند. وقتی چند حادثهی غیرعادی بهصورت فشرده یا پشت سر هم رخ میدهند، ذهن ما بهجای دیدن آنها بهعنوان تصادفهایی مستقل، آنها را به هم وصل میکند و یک «روایت» میسازد. روایتی که گاهی از واقعیت جلو میزند.
البته این به آن معنا هم نیست که هیچگاه پشت اتفاقات شبکهای از دلایل پنهان وجود ندارد. گاهی هم هست که واقعاً الگوهایی در حال شکلگیریاند؛ چه در سطح زیستمحیطی، فنی، ژئوپلیتیکی یا حتی سایبری.
ولی در بیشتر خالات این رخدادها الزاماً حاصل یک طراحی هوشمند و عمدی از پیش، نیستند؛ یعنی تصادفی هستند؛ یعنی قرار نیست پشت هر حادثهای، یک عامل انسانی یا موجودی آگاه در حال برنامهریزی باشد. اما در عین حال، این اتفاقات «ذاتا رندوم» هم نیستند یعنی «ذاتا غیرقابل پیشبینی» هم نیستند بلکه تا حدی قابل پیشبینی هستند در تئوری، با یک درصدی، بسته به توان رایانه ما.
چون ما با پدیدههایی ماکروسکوپیک سروکار داریم که از دل میلیاردها عامل کوچکتر، مثل شرایط جوی، فشار اقتصادی، خستگی نیروی کار، یا فرسودگی سیستمها شکل میگیرند؛ و این یعنی یکجور علیت آماری در کار است.
در سطح کلان، شاید اگر رایانهای وجود داشت که میتوانست میلیاردها متغیر را با دقت و در لحظه بررسی کند، میتوانست با درصدی از احتمال، بگوید که مثلاً طی ماه آینده، احتمال بروز نقصهای فنی گسترده در صنعت هوانوردی یا افزایش آتشسوزیها بالاست. درست شبیه به پیشبینی آبوهوا _ ولی نه بهصورت قطعی، بلکه احتمالاتی؛ این مهم است.
یعنی اگر رایانهای داشتیم که این ماه چنین کاری میکرد شاید میتوانست با یک درصدی به ما بگوید که در فلان بندر یا فرودگاه احتمال رخ دادن یک حادثه مثلا ۵ درصد است! چون این حوادث «ذاتا رندوم» نیستند در عین اینکه معمولا تصادفی(پشتشان برنامه ریزی نیست) هستند و تا یک حدی و نه با درصد بالایی، قابل پیشبینی هستند در تئوری. منتهی ابزارش را نداریم.
فرق تصادفی(پشتش برنامه ریزی است و موجود هوشمندی است یا نه؟) و رندوم(بررسی قابلیت پیشبینی اینکه تا چه حد قابل پیشبینی است؟) :
/channel/ofoghroydad/27345
/channel/ofoghroydad/27344
برای ناظری در آن زمان، کیهان بسیار کوچک و تنها به نظر میرسد؛ گویی ما تنها کهکشان موجود و کهکشان در عالم هستیم. چنین ناظری حتی نمیتواند بفهمد که جهان روزی مملو از میلیاردها کهکشان بوده است. به این فکر کنید! روزی انسانها تصور میکنند فقط یک کهکشان وجود دارد چون بقیه تا آن روز از افق رویداد کیهانی ما، از جهان قابل مشاهده ما خارج شده اند و نورشان به منجمان ما در آن روز نخواهد رسید و شاید، شاید دست نوشته های ما در امروز و تصاویر ما در امروز از سایر کهکشانها برای آنها خیالبافی نسلهای پیشینشان به نظر برسد و با خود بگویند این احمق ها چه قوه خیالی داشته اند! چون این اتفاق که تا چند میلیارد سال آینده اطلاعات علمی امروز در کهکشان باقی بماند و تحریف نشود یا تمدنهای درون کهکشان راه شیری به عصر چوب برنگردد و دوباره از نو شروع نکنند، کم نیست؛ میلیاردها سال کم عددی نیست.
بنابراین اگر اطلاعات امروز ما تحت هر شرایطی از بین برود، تمدن آینده شاید هرگز به واقعیت گستردهی کیهان پی نبرد و تصور کند فقط کهکشان خودش یعنی راه شیری وجود دارد چون بقیه دیگر از افق مشاهده آنها برای همیشه خارج شده است و نورشان هرگز به آنها نمیرسد.
همین الان چهقدر از کل جهان از بیگ بنگ تا امروز ناشی از تورم و انبساط شتابدار از دید ما خارج شده است که ما نمیتوانیم نورشان را برای همیشه ببینیم؟
ما نمیدانیم کل کیهان چقدر بزرگ است. اما شواهدی مانند تخت بودن فضا نشان میدهد که ممکن است بسیار بسیار بزرگتر (و شاید حتی بینهایت) باشد.
برخی برآوردها میگویند که اندازهی کل کیهان دستکم ۲۵۰ برابر شعاع جهان قابل مشاهدهی ماست. این یعنی:
جهان قابل مشاهدهی ما فقط یک حباب کوچک در درون دریایی بیکران است.
حجم کل کیهانِ ، ممکن است تا ۱۵ میلیون برابر حجم جهان قابل مشاهدهی ما باشد.
در نتیجه، بخش بزرگی از کیهان از همان ابتدا خارج از دسترس نوری ما بوده و هرگز هم در دسترس نخواهد بود.
ما در در مرکز کرهی محدود هستیم، نه در مرکز هستی
ما در مرکز هستی یا کیهان نیستیم، اما در مرکزِ جهانِ قابل مشاهدهی خود قرار داریم. این یک ویژگی عمومی برای هر ناظر در کیهان است. کیهان از ما فراتر میرود_بسیار فراتر. ما در یک حباب از نور زندگی میکنیم، احاطهشده با یک تاریکی ابدی که فراتر از آن، رازهایی نهفتهاند که شاید هیچگاه فرصت کشفشان را پیدا نکنیم.
یعنی واقعا هیچ راهی نیست فراتر از جهان قابل مشاهده خودمان را ببینیم؟ خب به هر نوع راه حلی فکر کنید که سرعت نور را بدون نقض کردن نسبیت خاص دور بزند. کرمچاله ها، پرش کوانتومی ناظر، موتور فرضی Alcubierre و غیره
این راه ها برای دور زدن این محدودیتی که گفتیم، علمیتخیلی هستند فعلا؛
برخلاف مفهوم جهان قابل مشاهده که علمی است و تایید شده.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydad
توضیحات پیشین من از این مفهوم علمی به زبانی ساده تر در ۴ پست:
/channel/ofoghroydadd/10377
اطلاعات بیشتر:
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Observable_universe
https://www.britannica.com/topic/observable-universe
https://science.nasa.gov/exoplanets/what-is-the-universe/
تا الان بیش از ۷۵ نفر کشته شده اند.
علت حادثه نیز مشخص شد: سوخت موشک های ولایت فقیه. انگار که بندر رجایی را سپاه بمباران کرده باشد.
هنوز آتش خاموش نشده است.
آتشنشانان مشکل غذا و آب و تجهیزات دارند! باور کردنی نیست!
احتمالا تعداد جانباختگان به ۱۰۰ نفر هم برسد؛ چون هنوز تعدادی زیر آوارند و مفقود شده اند شاید حتی برخی تا حدی خاکستر شده اند! برخی اجساد آنقدر سوختهاند که به سختی قابل شناسایی هستند.
تعدادی از جانباختگان نیز زن هستند.
امیدوارم مردم در چند روز آینده در جشنهایشان مراعات کنند، منظورم نخستین جشن قهرمانی تراکتور است که من خواستم تبریک بگویم توی کانال به تبریزی ها در روز موعود، و همچنین جشن صعود فجر شیراز به لیگ؛ چون این دو رخداد استثناعا مهم بود لااقل برای من و خیلی ذوق دیدن شادی تبریزی ها را داشتم. و حالا میگویم کاش چند روزی عقب بیفتد؛ به نظرم چند روز دیگر برگزار کنند، آنگاه بیایراد میشود و کسی نمیتواند خرده ای به آنها بگیرد، مثلا در بازی پایانی(البته اگر قهرمانیشان حتمی شده)؛ به هر حال شوق و هیجان جوانان را درک میکنم.
درست همانطور که اردبیلی ها جشنشان را برگزار نکردند، یا بوشهری ها فستیوالشان را به سوگواری برای هموطنانشان تبدیل کردند. باید همبستگی خودمان را نشان دهیم. این همبستگی دهان کجی به حکومت است و پیام روشنی به حکومت میدهد.
این شبها ویدئوهای زیادی از شهرهای مختلف در استانهای مختلف از سوگواری در خبرگزاری ها بازنشر شده اند.
امیدوارم حسن نیت من را درک کنید، فقط میخواهم با هم و کنار هم باشیم و متحد دیده شویم و هیچ کسی احساس غریبگی نکند و با این رفتارها پیام روشنی بدهیم؛ «بیگانه و دشمن» رژیم و طرفدارانش است. حساب مردم از این جنایتکاران کودککش همیشه جدا بوده است.
سام
نوشته بالا ۲۰۲۳ پست شده.
نسخه ویرایش شده توسط هوش مصنوعی هم این هست:
1. توهم (Hallucination):
توهم به تجربهی ادراکاتی (دیدن، شنیدن، لمس کردن، چشیدن یا بوییدن) گفته میشود که در نبود هیچ محرک خارجی واقعی رخ میدهد. مثلا فرد ممکن است کسی را ببیند که اصلاً وجود ندارد، یا احساس کند کسی شانهاش را لمس میکند، یا صدایی را بشنود که در واقع وجود خارجی ندارد.
2. هذیان (Delusion):
هذیان باور نادرست و ثابتی است که با وجود شواهد قوی در تضاد با آن، فرد همچنان به باورش پایبند میماند. مثلاً فردی ممکن است باور داشته باشد که همسرش خیانت میکند، حتی اگر هیچ مدرکی وجود نداشته باشد و شواهد متعددی خلاف این را نشان دهند. (delusion را بهتر است "هذیان" ترجمه کنیم، نه "توهم" چون توهم در فارسی برای hallucination به کار میرود.)
3. خطای ادراکی (Illusion):
توهم (Illusion) زمانی رخ میدهد که یک محرک واقعی وجود دارد اما اشتباه درک میشود. مثلاً یک طناب در تاریکی به اشتباه مار تصور شود. در این حالت، چیزی واقعی هست (طناب)، اما ذهن آن را نادرست تفسیر میکند.
4. دلیریوم (Delirium):
دلیریوم یک وضعیت حاد اختلال شناختی و آگاهی است که با سردرگمی، اختلال در توجه، نوسانات هوشیاری و گاهی تغییرات شدید احساسی همراه است. دلیریوم اغلب به صورت ناگهانی آغاز میشود و میتواند بر اثر بیماریهای جسمی شدید، عفونتها، مصرف دارو یا ترک مواد بروز کند. در افراد سالمند، به ویژه در بیماران مبتلا به زوال عقل، شایعتر است.
مستند برادران خونی با زیرنویس و کیفیت عالی
توضیح: بخشی کوتاه از مستند پین شده است
محصول ۱۶ سال فیلمبرداری از یک خانواده🦁
🦁 @ofoghroydad