negareshe10 | Unsorted

Telegram-канал negareshe10 - نگارش دهم تا دوازدهم

6769

✓ تحلیل دروس همراه با کارگاه نوشتن‌ها ✓ تولید متن‌های همکاران و دانش‌آموزان ✓ نمونه سوال و طرح درس نگارش ✓ مطالب مرتبط با نگارش و نویسندگی https://t.me/joinchat/AAAAAE_DTFtS7eSeNt8xow ارتباط جهت ارسال متن‌های تولیدی و مطالب مرتبط: @MaryamBehvandi

Subscribe to a channel

نگارش دهم تا دوازدهم

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

۶ آبان، زادروز ایرج‌میرزا گرامی باد!

🗒کوتاه‌نوشت‌ها
#دکترمحسن‌احمدوندی

ایرج میرزا در جایی و در اشاره به دزدی‌ها و اختلاس‌های اواخر قاجار می‌سراید:

هرکس ز خزانه بُرد چیزی
گفتند مَبَر که این گناه است

تعقیب نموده و گرفتند
دزد نگرفته پادشاه است
(ایرج میرزا، ۱۳۵۶: ۱۶۹)

او در این شعر، مَثَلِ «دزد نگرفته پادشاه است» را از زبان مردم برداشته و  چنان به کار برده است که دو معنا تولید کند. معنای نخست و معروفش این است که «دزدی که دستگیر نشود، پول‌وپلۀ خوبی به چنگ زده و به نان‌ونوایی رسیده است و می‌تواند از این به بعد برای خودش در رفاه و آسایش به سر ببرد و پادشاهی کند»؛ اما معنای دوم و رندانه‌ترش این است که «همۀ دزدهایی که از بیت‌‌المال چیزی برداشتند و بردند، دستگیر شدند و تنها دزدی که قِسِر دررفته و نمی‌شود به او گفت پشت چشمت ابرو، پادشاه مملکت است. او سردستۀ دزدان است و سرمنشأ همۀ نکبت‌ها و تباهی‌ها، اما کاری هم نمی‌شود باهاش کرد، چون در رأس قدرت است.»

شاید شما هم مثل من تا قبل از مواجهه با این شعر ایرج میرزا، به معنای دوم این مَثَل فکر نکرده بوده باشید، اما بعد از این قطعاً هروقت این مَثَل را بشنوید، معنای دومش هم در ذهنتان تداعی خواهد شد. این همان کاری است که شاعران با زبان می‌کنند: گسترش دادن زبان، عمق بخشیدن به زبان، زبان را به خدمت خود درآوردن. برگردید و دوباره شعر را بخوانید، ببینید آیا از این ساده‎تر، رندانه‌تر و سیاسی‌تر هم می‌شود شعر گفت؟ 

◼️منبع
ایرج میرزا. (۱۳۵۶). دیوان اشعار. به اهتمام محمدجعفر محجوب. چاپ چهارم. تهران: گلشن.

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

🔻تقدیرنامه 👈 نادرست است
🔻لوح سپاس 👈 نادرست است
🔻لوح تقدیر 👈 نادرست است

✅سپاس نامه، بگوییم 👈 که فارسی تراست.


#علیرضا_حیدری


▪️بازگشت به زبان خودی، ستیزه با هیچ زبانی نیست.

1404/08/05

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

خوش
سحری
که روی او
باشد آفتاب ما
#مولانا
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#نامه‌نگاری


.
اعلی‌حضرتا!
مملکت خراب، رعیت پریشان و گداست. تعدی حکام و مامورین بر مال و عِرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مامورین اندازه ندارد.
از مال رعیت هر قدر دلشان اقتضا کند می‌برند.
قوه‌ی غضب و شهوت‌شان به هرچه میل و حکم کند، از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت می‌کنند.
این عمارت و مبلها و وجوهات در اندک زمان از کجا تحصیل شده؟ هزارها رعیت ایران از ظلم حکام و مامورین به ممالک خارجه هجرت کرده به حمالی و فعلگی گذران می‌کنند و در ذلت و خواری می‌میرند.... اگر اصلاح نشود، عنقریب این مملکت جزء ممالک خارجه خواهد شد...


از نامهٔ سیدمحمد طباطبایی به مظفرالدین‌شاه قاجار
از کتاب تاریخ مشروطه ایران
اثر احمد کسروی


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

سرچشمه رویش‌هایی
دریایی، پایان تماشایی

تو تراویدی؛
باغ جهان تر شد، دیگر شد
صبحی سر زد . . .

#سهراب‌سپهری

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

‍ ‍ 👓 به ‌مناسبت سالروز درگذشت #ابوالقاسم‌حالت (۱۲۹۳ – ۳ آبان ۱۳۷۱)، شاعر، مترجم و طنزپرداز

آقای واژه‌پرست، که به لغات صحیح‌النسب علاقه داشت، خواب دید که می‌خواهد لغات گم‌شده را بقاپد؛ زیرا عقیده داشت که برای اصلاح زبان فارسی باید لغات پاک و شسته‌ورفته را بیرون کشید. در خواب به مطبخ رفت. دید ماهیتابه دهن باز کرده و گفت: آقا جان، فقط باید در من ماهی سرخ کنی نه تخم‌مرغ؛ چون مرا ماهیتابه می‌خوانی نه تخم‌مرغ‌تابه! واژه‌پرست به وحشت افتاد. خیال کرد مطبخ جن دارد... . خواست اصلاح کند و راه بیفتد. ناگاه خودتراش گفت: حالا که مرا خودتراش صدا می‌کنی، برو بنشین به خیال این‌که من می‌توانم خودم ریشت را بتراشم! ماهوت‌پاک‌کن هم گفت: هروقت کت‌وشلوار ماهوت به تن کردی، بیا تا لباست را پاک کنم! واژه‌پرست خواست اسباب خود را در یخدان بگذارد؛ یخدان گفت: یا من یخدانم یا یخه‌دان. چیز دیگر قبول نمی‌کنم. ورود افراد بیگانه ممنوع! ناچار تصمیم گرفت اسباب خود را در چادرشب بپیچد. وقتی چادرشب را پهن کرد، هرکدام از گل‌های چادرشب به‌صورت دهنی شد و شروع کرد به دهن‌کجی کردن. از تمام این دهن‌ها یک جمله بیرون می‌آمد: تو اسم مرا چادرشب گذاشته‌ای. چادرشب را مخصوصاً موقع شب باید سر کرد، نه روز. اگر می‌خواهی مرا سرت کنی، شب بیا. اگر هم کار دیگری داری از انجامش معذرت می‌خواهم! با شکم گرسنه و پای پیاده عازم شد. ... چشمش به یک قهوه‌خانه افتاد. از قهوه‌چی آبگوشت و چای خواست. قهوه‌چی گفت: اینجا قهوه‌خانه است نه آبگوشت‌خانه و چای‌خانه! ... خودنویس را درآورد که بنویسد. قلم هم به حرف آمد و گفت: از جان من چه می‌خواهی؟ اگر من خودنویس هستم باید خودم بنویسم. ولم کن و به انتظار این که خودم برایت بنویسم خمیازه بکش! ... خودکار هم دم درآورده بود که: من اگر خودکار هستم باید خودم کار کنم نه با دست تو و میل تو! فریادی کشید و از خواب پرید. شرمنده شد و به وحشت افتاد که دید واژه‌ها اگر اعتصاب کنند و از انجام خدمات طفره روند، او و امثال او گرفتار چه مصیبتی خواهند شد.

برگرفته از: ابوالقاسم حالت، مقالهٔ «اعتصاب واژه‌ها»، مجلهٔ یغما، سال بیست‌وششم، بهمن ۱۳۵۲، شمارهٔ ۱۱ (پیاپی ۳۰۵)، ص ۶۸۳–۶۸۵.

#طنز
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

«اون که رفت، من دیگه نتونستم زیر پام رو نگاه کنم؛ عین کسی که رو داربسته و تکیه نداره.
سرم گیج می‌رفت. مجبور بودم چشامو هم بذارم.»

نمایش‌نامه‌ی «مرگ در پاییز» ؛ اکبر رادی.

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞
@negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

 قطعهٔ طنز‌آمیز «پدربزرگ شدن» مهدی اخوان‌ثالث (ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم،۰ص ۲۷۴) مشهور است: 

#دکترمیلادعظیمی

پدربزرگ شدم دخترم پسر زایید
خجسته‌بادا گفتم چنان‌که باید گفت

زنم که او هم مادربزرگ شد نوه را
به بر گرفت و ببوسید و شاد گشت و شکفت

فرارسید چو شب گفتم ای خدا چه کنم
زنم «چه گفتی» پرسید و پاسخی نشنفت

پدربزرگ شدن خودبه‌خود ندارد عیب 
چگونه در بر مادربزرگ باید خفت

سایه می‌گفت و در پیر پرنیان‌اندیش هم آمده که «مضمون شعر مال فریدون مشیری بود و اصلا مشیری معدن این نکته‌سنجی‌ها بود». 

نشر فرهنگ معاصر کتابی خواندنی و خوش‌دست دربارهٔ کاترینا فورتسوا، زن مقتدر عصر شوروی، منتشر کرده به اسم «یکاترینا» (ناتالیا کارنیوا، ترجمهٔ فرزانه شفیعی، چاپ اول، ۱۴۰۱). در این کتاب مطلبی تقریبا مشابه مضمون شعر اخوان دیدم: 

«کاترینا با همسرش ماجرای هیجان‌انگیز نوه‌اش را در میان گذاشت و تصورش این بود که نوه‌ها می‌توانند باعث نزدیکی آنها شوند… همسرش با حالتی متفکرانه در پاسخ می‌گفت: بله بله پدربزرگ شدن هم بد است اما بدتر از آن این است که شوهر یک مادربزرگ باشی و لبخند نازکی روی لبهایش نقش می‌بست» (ص ۲۹۶). 

طبعا نمی‌خواهم بگویم اخوان یا مشیری از این کتاب اقتباس کرده‌اند. غالبا این‌قدرم عقل و کفایت باشد. به‌هر‌حال اینقدر هست که طنزی شبیه مضمون شعر اخوان در روسیه هم وجود داشته است. 

دکتر امیدسالار عزیز به‌سلامت باشد. وقتی می‌خواهد حرفی را بگوید اما مسئولیت آن را نپذیرد، می‌گوید: «دارم برای خودم بلند‌بلند فکر می‌کنم». حالا من هم پیش‌ خودم بلندبلند فکر می‌کنم و می‌گویم: خیال می‌کنم مشیری این شوخی را خود نساخته و جایی خوانده بود. شاید اگر در مجلات یا رمان‌ها و داستان‌های ترجمه‌شده جستجویی شود، شبیه این مطلب پیدا شود.  شاید هم اشتباه می‌کنم و این مضمون به‌کلی نکته‌سنجی مشیری و توارد بوده است. 

ابن را هم بنویسم که قطعهٔ یزدان‌بخش قهرمان در جواب قطعهٔ اخوان یاد باد!
🍁🍂

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

‍ " گل افشان شد همه آفاق دریا
چو پیدا شد رخ طناز خورشید "

( فریدون مشیری،
از دریچه ی ماه، آواز خورشید، ص ۷۶ )

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#گفت‌وگو
(۱۳۱۹ - ۱۴۰۰)  شاعر متفاوت و یکی از معروف‌ترین چهره‌های «شعر دیگر»

جناب چالنگی ! به خوشه می رسیم . تجربه ای که در زندگی شما ابعاد گوناگون داشت ، از آن روز ها بگویید .

_ آری ؛ من از فردوسی اثاث کشی کردم و اگر حمل بر خود ستایی نشود ،خیلی از آن هایی که در مجله فردوسی کار چاپ‌می کردند نتوانستند در خوشه کار چاپ کنند ، چون شاملو سخت گیر تر بود . من مجموعا در خوشه هم زیاد کار چاپ نکردم اما می‌توانم بگویم جزو دو سه نفری بودم که کارشان یک صفحه ی تمام را می گرفت و اگر اشتباه نکنم سه شماره ، کار من در یک صفحه ی کامل در خوشه چاپ شد . تصادفا من در یک اتاق اجاره ای ، پیش یک خانواده می نشستم که در یکی از فرعی های سعدی و صفی علیشا بود و از خانه ی من تا دفتر مجله ی خوشه هفت هشت دقیقه راه بود . چند باری به دیدن آقای شاملو می رفتم و خودم کارم را به ایشان می دادم ، از شعر من خوششان آمده بود و محبت می کردند .

#هوشنگ چالنگی #احمدشاملو
از کتاب شناسنامه به روایت دست ، گفت و گوی علی عبدالله پور با شاعر

از ابرها
       آن تکه‌ای که تویی
       نخواهد بارید
با‌ یادی از
#هوشنگ‌چالنگی
🍁🍂

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

مقاله‌ای از #دکترسهیل‌یاری با عنوان
بررسی حرکت‌گذاری‌ها و ضبط‌های نادرست واژه‌های عربی‌ در ویراستِ اخیر تاریخ بیهقی و ملاحظاتی دیگر
https://rpll.ui.ac.ir/article_29776.html?lang=fa

/channel/majmaeparishani
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#خاطره‌نگاری

"عین‌السلطنه و تاریخِ بیهقی"

#دکتراحمدرضابهرامپورعمران

پیش‌تر در یکی‌دو یادداشت درباره‌ی اهمیتِ "روزنامه‌ی خاطراتِ عین‌السلطنه" (قهرمان‌میرزا سالور)، برادرزاده‌ی ناصرالدین‌شاه نکاتی را یادآورشدم. این اثر جدااز فوائدِ گوناگونِ تاریخی و سیاسی، به‌گمان‌ام از منظر نثرِ به‌نسبت ساده و تندرستی که دارد نیز قابلِ توجه است. اشاراتِ پراکنده‌ی نویسنده نیز از آشنایی‌اش با آثارِ ادبیِ زبانِ فارسی حکایت‌دارد.
عین‌السلطنه نیز هم‌چون امیرنظامِ گروسی از ستایندگانِ تاریخِ بیهقی بود. او در مدخلی با عنوانِ "خواندنِ تاریخِ بیهقی برای بارِ نهم" می‌نویسد، چندروزی که روزنامه به‌دستم‌نرسیده‌بود تاریخِ بیهقی می‌خواندم. و می‌افزاید "گویا این بارِ نهم است که من این کتاب را خوانده‌ام، ازبس که شیرین نوشته و من دوست‌دارم". نویسنده اغلبِ آثارِ قدما را فاضل‌مآبانه و بیش‌تر برای خودنمایی ارزیابی‌می‌کند. به اعتقاد عین‌السلطنه آثارِ منتشرشده در روزگارِ او، یا "خیلی مُغلَق و دورازذهن" است "یا خیلی عوامانه و پوچ". او در یادداشتی دیگر با عنوانِ "بیهقیِ چاپی" نیز با‌اشاره‌ی‌به روشِ تاریخ‌نویسیِ بیهقی که اثرش نه همانندِ دروغ‌ها و تملق‌های مورّخانِ قدیم است و نه هم‌چون سهل‌انگاری‌ها و ساده‌نویسی‌های نویسندگان امروز، می‌نویسد:
"اما ابوالفضل بیهقی که روانش شاد باشد [...] هیچ سخنی را فروگذارنکرده". و درادامه از این‌که جز مجلدِ نهم* که گزارشِ دورانِ حکمرانیِ سلطان مسعود است، دیگر بخش‌های کتاب ازمیان‌رفته افسوس‌می‌خورد، و می‌افراید، گرچه شنیده‌ام در کتابخانه‌ی لندن و پطروگراد نسخه‌های کامل یا نسبتاً مفصّل کتاب موجود است. عین‌السلطنه بااشاره‌به تاریخِ بیهقیِ تصحیحِ "آقا سیداحمد مشهور به ادیب" که به‌ باورِ او "بهترین نسخه‌" است می‌نویسد، این نسخه‌ی مصحَّح، براساسِ نسخه‌هایی که سال ۱۲۹۷ قمری، میرزا محمدعلی‌خانِ معاون‌الملک (بعد‌ها: قوام‌الملک) فراهم‌آورده‌بود، صورت‌پذیرفته.
عین‌السلطنه در یادداشتِ بعدی که "خراسانِ عهدِ غزنوی" عنوان دارد، بااشاره‌به آبادیِ ایران در گذشته‌های دور و نظرِ مرحمتِ خداوند به "آسیا، خصوصاً ایران و خراسان"، می‌نویسد: "سلطنتِ غزنویان را دو چیز بربادداد: یکی شراب، دیگری غلام". و درادامه به نقل از بیهقی به مجالسِ باده‌گساری‌های سلطان‌مسعود و بیست‌و‌هفت ساتگینِ نیم‌منی شراب‌نوشیدنش اشاره‌می‌کند. او علی‌رغمِ آن‌که چنین امری را باورپذیر نمی‌داند، اما می‌نویسد: "با‌همه‌ی‌این‌حال، چون ابوالفضل را دروغگو نمی‌دانیم و محال است دروغ‌گفته‌باشد، باید باورکرد." (به‌کوششِ مسعود سالور_ایرج افشار، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۸، ج ۶، صص ۱_۴۴۲۰).
اگر عین‌السلطنه اغراق‌نکرده‌باشد، و دلیلی هم ندارد که چنین کرده‌باشد، حتماً این نُه‌بار تاریخِ بیهقی‌خواندنِ او، آثاری در زبانِ خاطراتش نیز برجانهاده‌. نثرِ تندرستِ او احتمالاً از چنین سرچشمه‌هایی تاثیرپذیرفته‌است. شاید با جستجوهای بیش‌تر بتوان تاثیرگذاریِ تاریخِ بیهقی را در خاطراتِ عین‌السلطنه دقیق‌‌تر و با شواهدِ بیش‌تر نشان‌داد. مثلاً نویسنده در مدخلی با عنوانِ "وفاتِ حیدرقلی‌خان" (که در آن به مرگِ این همدم و ندیمِ خود اشاره‌‌ای‌کرده)، می‌نویسد: "واقعاً ابله کسی که دل در این دنیا بندد که از حیات تا ممات یک‌وجب راه است" (همان، ص ۴۴۴۷). صدای بیهقی به‌روشنی از این عبارت شنیده‌‌می‌شود.

ناگفته نماند از چکیده‌ی مطالبِ روزنامه‌‌ای که عین‌السلطنه خلاصه‌ی آن را در خاطراتش آورده نیز مشخص است که اندک‌اندک توجه نخبگانِ آن روزگار به تاریخِ بیهقی جلب‌شده‌بود و روشن‌اندیشان روندِ روبه‌افولِ حکمرانیِ اواخرِ قاجار را با نگریستن به روندِ انحطاطِ حکومتِ غزنویان مشابه‌سازی‌می‌کردند. در بخشی نقل‌شده از روزنامه‌ی "بامدادِ روشن" که نقدی بر اوضاع دربارِ قاجاری است، آمده: "تاریخِ ابوالفضل بیهقی درست برای خواننده مجسم‌می‌کند که حالِ مردم در زمانِ سلطنتِ سلطان‌محمودِ غزنوی چه بود و یک‌مرتبه در زمانِ سلطان‌مسعود چه تبدّلاتِ اخلاقی روی‌داد!" (همان، ص ۴۴۳۸).

* البته از تاریخِ بیهقی که بیست‌و‌چهار فصل داشته، اکنون فصل‌های پنجم تا نهم‌اش باقی مانده، و نه فقط فصلِ نهمِ آن.

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

" هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد که آخر هیچ حکایت از نکته‌ای که به کار آید، خالی نباشد."

۱ آبان
روز بزرگداشت بزرگ‌مرد نثر فارسی
#ابوالفضل‌محمدبن‌حسین‌بیهقی
گرامی باد!
(بزرگا‌ مردا که‌ او بود!)
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

📕📕واژه‌های چند املایی در زبان فارسی

🔹هيئت / هيأت : به هر دو صورت  صحيح است.                                
🔹استانبول / استامبول / اسلامبول : نام ديگر قسطنطنيه است . به هر سه صورت درست است .|| اجاق / اجاغ : ( تركي ) مجازاً خانواده

🔹اينشتين / انشتين : Aynshtayn و Anshtayn هر دو به كار رفته است .

🔹باتلاق / با طلاق : اين كلمه تركي است ( در اصل باتّاق ، به معني لجنزار ) معادل فارسي آن « مرداب » ؛ بهتراست با «ت » بنويسيم 

🔹جِقّه / جغّه : اين واژة فارسي به معني تاج است . دكتر نجفي و استاد سميعي املاي « جغّه » را ضبط كرده اند .
🔹ختمي / خطمي : نوعي گياه گلدار . اين كلمه عربي است و به صورت « خطمي » نوشته مي شود. اصل تلفظ خِطمي است .
🔹درم / درهم : واحد سكه نقره ، اصل اين لغت يوناني است .
🔹دوّم / دوم :  كلمة دوّم و سوّم امروزه به صورت مشدد تلفظ مي شوند .
🔹ستبر / سطبر : اين واژه فارسي و بهتر است با حرف « ت »  نوشته شود .
🔹شطرنج / شترنج : شطرنج معرّب و اصل لغت سانسكريت و بهتراست با حرف « ط » نوشته شود .
🔹صندلي / سندلي : معرّب سندلي ، در فارسي چندن و چندل ، از اصل سانسكريت ، امروزه با حرف « ص » رايج تر است .
🔹طومار / تومار : اصل اين كلمه يوناني و طومار معرّب است . املاي شكل اول رايج است .
🔹عَزّ َو جَلّ / عَز ّو جَل : دو فعل ماضي كه حالت صفت را پيدا كرده است و در فارسي تشديد « جَل » مي افتد .
🔹قد قد / غد غد : اسم صوت و صورت اول متداول است .
🔹قشقرق / غشغرق : اين كلمه تركي است . به صورت« قشقره » هم به كار مي رود . شكل « قشقرق » رايج است .
🔹كبّاده / كباده : اين كلمه فارسي و بدون تشديد هم آمده است .
🔹نُشادر / نوشادر : به هر دو صورت درست است.
🔹آذوقه / آزوقه / آزوغه : دكتر معين و استاد سميعي املاي « آزوقه » را ترجيح مي دهند . در فرهنگ عميد « آزوغه » هم آمده است .
🔹ارّابه / عرّابه : به معناي گردونه و گاري و هر دو املا درست است . ارابه فارسي است و معرّب آن عرّابه . ارابه ، بدون تشديد هم درست است .
🔹بسطام / بستام : آقاي بهمنيار ضبط « بستام » را پيشنهاد مي كند . صورت اول رايج است .
🔹پُرُوفسور/پرفسور / پروفسر : از واژة فرانسوي Professeur  دو شكل اول و دوم بيشتر متداول است .
🔹تاغ / تاق : نام درختچه اي ، به هر دوصورت آمده است .
🔹تئاتر / تآتر : فرانسوي theatre به هر دوصورت درست است .
🔹ترشيز / طرشيز : كاشمر ، ضبط « ترشيز » ارجح است .
🔹دچار / دوچار / دو چهار : اصل واژة دچار ظاهراً دو چهار است كه در كليله و دمنه هم آمده است . دچار شكل رايج است .
🔹دكمه / دگمه / تكمه : املاي هر سه واژه درست است
🔹روبوت / ربوت / ربات / روبات : انگليسي Robot از اصل چِك ، آدم ماشيني
🔹طرقبه / ترقبه : املاي طرقبه رايج تر است . استاد سميعي ضبط مختار اين كلمه را « ترقبه » نوشته است .
🔹غلتيدن / غلطيدن : شكل اول توصيه مي شود .
🔹قفس / قفص : كلمة قفص معرّب قفس است . قفص معرّب يوناني kapsa به معني صندوق و جعبه است . شكل اول رايج است .

🛑گروه زبان و ادبیات فارسی استان خوزستان

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

از دوستی و صمیمیت
ایرج‌میرزا با ادیب نیشابوری، روایت بسیار است.

محمود فرخ خراسانی نوشته است:

او (ادیب نیشابوری) قبل از آمدن مرحوم ایرج به خراسان هیچ از مدرسه بیرون نمی‌آمد مگر برای تشرف به حرم مطهر و بعد آشنایی با ایرج به نصیحت او عصر‌ها برای گردش به باغ ملی می‌آمد.
بعضی روزها و شب‌ها، در وقت تعطیل، شاه‌زاده می‌آمد خدمت‌شان. بعد از تمام‌شدن درس به منزل ایشان می‌رفتند.

هم‌چنین در خصوص تأثیر انس و هم‌دمی ایرج با ادیب نوشته‌اند:

او (ایرج) قبل از آمدن به خراسان این‌قدر شهرت نداشت، ولی پس از درک محضر ادیب و رهبری‌های آن استاد، به مقام ابتکار ادب رسید که او را از حیث سلاست و لطف بیان «سعدی ثانی» لقب دادند.

بی‌گمان شهرت و محبوبیت فراوان ایرج و شعر او در اواخر عمرش در دوران اقامت در خراسان اتفاق افتاد.

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

صبحیّه
ای صبحِ رسیده از پی شام، سلام
دیباچهٔ دلگشای ایّام، سلام

ای آن‌که رسانده‌ای شبِ تلخِ مرا
آرام به ساحلِ سرانجام، سلام

#دکتراحمدرضابهرامپورعمران

سلامی که جان را تسلّی دهد.
صبح‌تان دلگشا

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

  شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله می‌رود
حافظ

👈داستان ترکیب نادرست «ورود کردن»!

ـ نه نه... خواهش می‌کنم شما در این قضیه ورود نکنید!
ـ بعد از چند دقیقه من هم به بحث ورود کردم!

ـ اگر لازم باشد من هم ورود خواهم کرد!

ـ ورود کردن من به این موضوع تبعاتی دارد!

ـ من اصلاً به این موضوع ورود نمی‌کنم!

به جملات بالا دقت کنید. به نظر شما نمیشه به‌جای جملۀ اولی اینجوری گفت:

ـ لطفاً شما دخالت نکنید.

یا به‌جای دومی گفت:

ـ بعد از چند دقیقه من هم وارد بحث شدم.

غلط را ما مصطلح می‌کنیم. اون هم وقتی می‌خواهیم ژست فرهیختگی بگیریم. کلمات وارد و خارج  هردو از نظر ریشه، عربی‌اند.

  کلمۀ ورود در زبان فارسی از دیرباز و در بسیاری از متون، نقش مصدری داشته و یا به محل وارد شدن اطلاق می‌شده و کلمۀ خروج غالباً به معنی جای خارج شدن بوده است. (گاهی نیز به معنی طغیان و قیام به کار می‌رفته است)

به نظر شما چه ضرورتی دارد که بعضی‌ها  به‌جای به‌کار‌گیری مشتقات  «وارد شدن» که مصطلح‌تر است (به مقتضای جمله) از ترکیب من‌درآوردی «ورود کردن» استفاده نمایند؟!..
به نقل از وبگاه «تالیس»

#زین_قند_پارسی

#استادعلیرضاحیدری
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#نگارش۳
#درس۱
#خاطره‌نگاری

بدرقه‌اش کردم ...

یکی از روزهای گرم تابستان خبرش رسید. درست زمانی که من مشغول بازی کردن بودم. آن شب را در ذهن خود مرور می‌کنم...
اما دروغ بود؟! مگه میشه؟! مگه میشه اون که به من این‌همه نزدیک بود بی‌صدا برود!
گیج شده بودم و هنگ کرده بودم با ایستادن ماشین به خودم اومدم پیاده شدم کل تنم می‌لرزید لباس‌هایم در تنم سنگینی می‌کردند؛ زبانم بند آمده‌بود و گلویم خشک شده بود؛ قلبم تیرمی‌کشید.... تمام مردم مشکی‌پوشیده را که دیدم؛ آشناها، مادر،‌ خاله، دایی را گریان که دیدم فهمیدم که این مردم داغ‌دیده با من بچه شوخی ندارند، با هر قدمی که به سمت مزارش برمی‌داشتم خاطراتش در ذهنم مرور می‌شد. نمی‌دونستم دلداری بدهم یا دلداری داده بشوم... آخرش چطور؟! آه ای بغض لعنتی چرا رها نمی‌کنی مرا؟؟ سرم و تنم بدطور سنگین است صدای شیون بدجور زجرم می‌دهد
صدایی به گوشم رسید که می‌گفت دیر آمدی! دیگه خاله‌ای نیست، دیدی چطور رفت؟‌دیدی عید امسال کنار ما نیست‌؟
حالت عجیبی داشتم که انگار تازه به خودم اومده بودم، نزدیک جسم شدم که سفید پوشیده بود.... اسم خاله‌ام را روی آن نوشتند، دیگر توان قدم برداشتن را نداشتم، دعا دعا می‌کردم که او نباشد... خدایا تمام دنیایم را حاضرم بهت بدم ولی او را برگردان؛ برگردان که برای آخرین بار او را بغل کنم‌؛ برگردان که برای آخرین بار درچشمانش نگاه کنم.
پشیمان هستم که چرا ...چرا؟؟ روز آخری که او را دیدم ازش فرار کردم و سمتش نرفتم الان آرزویش را دارم که فقط یکبار بغلش کنم یا دستش را بگیرم، من اینطورم بچه‌هایش چه می‌کشند؟!
انگار خدا صدای من را نشنیده و مجبور بودم که این لحظات را تحمل کنم در همین لحظات باد پارچه سفید را کنار زد خودش بود، چشمانش بسته بود .... سخت بود برایم اما چاره‌ای نداشتم بدون اینکه نزدیک بشم بهش، تقدیر و خواست خدا را پذیرفتم، خیلی سخت بود اما بدرقه‌اش کردم....!


سوگند بهین _دوازدهم انسانی
حضرت رقیه _ رامهرمز
دبیر: مریم بهوندی


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

اسفند دودکردن

بچه‌ی کوچک را وقتی نشان می‌دهند، هرکدام از حضار یک تکه از نخ لباس‌شان می‌دهند تا آن‌ را با اسفند دود کنند که بچه نظر نخورد.

برای رفع بیماری و چشم‌زخم، اسفند دود می‌کنند؛ اگر این‌کار را نزدیک غروب بکنند بهتر است.
یک تکه پارچه یا نخ یا یک تار از بند تنبان و یا خاک کفش کسی که نسبت به او بدگمان هستند، گرفته با قدری اسفند دور سر بچه یا ناخوش می‌گردانند و می‌گویند:

اسفند و اسفنددونه
اسفند سی و سه دونه
از خویش و قوم و بیگونه

هرکه از دروازه بیرون برود
هرکه از دروازه تو بیاید
کور شود چشم حسود و بخیل

شنبه‌زا، یک‌شنبه‌زا، دوشنبه‌زا، جمعه‌زا

کی کاشت؟ پیغمبر
کی چید؟ فاطمه
برای کی دود کردند؟
برای امام حسن و امام حسین

به‌ حق شاه مردون
درد و بلا رو دور گردون

#صادق‌هدایت
نیرنگستان

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#خاطره‌نگاری

در سفری به خراسان چنین پیش آمد که شجریان و من از راه هراز عازم مشهد شديم و قرار بود در گرگان به محمدرضا لطفی، استاد تار و گروهش که می‌خواستند برنامه ای در مشهد اجرا کنند بپیوندیم. از تهران که راه افتادیم شجریان رانندگی می‌کرد و من در کنارش موسیقی می‌شنیدم [بد نیست به نکته‌ای اشاره کنم. به گمان من در دنیای شلوغ امروز یکی از بهترین راه‌های شنیدن موسیقی، در راه سفر است. زیرا در اتومبیل دیگر کسی در نمی‌زند، مهمانی نمی‌رسد و مزاحمی رشته‌ی ارتباط با موسیقی را قطع نمی‌کند]. باری، پس از [پیمودن] مقداری از راه و سخن گفتن از هر دری، شجریان نوار تازه‌ای را که از مصر برایش فرستاده بودند در دستگاه پخش اتومبیل گذاشت تا به اتفاق بشنویم. خوش آوازی به بانگ بلند قرآن می‌خواند و پس از قرائت هر آیه فریاد از مرد و زن بر می‌خاست زیرا که معنای سخن را می‌فهمیدند. شیوه‌ی قرائت او ظاهرا به شیوهى الازهر معروف است. نوار را در سکوت کامل شنیدیم و وقتی تمام شد و دقایقی چند گذشت شجریان با همان شیوه، اما شیرین‌تر و دلنشین‌تر، آیاتی را به حفظ از قرآن مجید خواند، در حالی که حرکت‌ها، سکون‌ها، تجوید و تحریرهایش به اندازه‌ای زیبا و حیرت‌آور بود که تنها می‌توانم بگویم: بی‌نظیر!

- خاطره‌ی فریدون مشیری از قرائت قرآن استاد شجریان به هنگام رانندگی. ادعای مومن بودن نداشت، مثل ما تظاهر به دینداری هم نمی‌کرد ولی به قول میرشکاک جانب حرمت کلام حق را نگهداشت و نخواست که مناجات و قرائتش در بازار سود و زیان به شائبه‌ی شرک (ریا و نفاق) آلوده شود.

از توییتر امید حسینی
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

نامه‌نگاری

مشهد، ۳ بعد از نیمه‌شب ۲۵ دی ۱۳۳۸:

اکنون در این خاموشی، سکوتْ و سکونِ نوازشگرانه، نمی‌دانی چقدر زنده‌ام. مرگ بسیار‌ چیز‌ زشت و‌ بیهوده‌ای است.
تنهایی را از آدم می‌گیرد. لذّت بردن از عذاب و شکنجه‌ی تنهایی هم مرگی است.
تنهایی که مردگان پس‌ از مرگ، در گور هم حسرتش را می‌خورند.



- از نامه‌ی هوشنگ بادیه‌نشین
به یدالله رؤیایی



‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#نامه‌نگاری

«با قواعد جامعه زیستن و تظاهر به عادی بودن، جاده‌ای کوبیده شده و راهی ‌آسان برای طی کردن است اما در چنین مسیری هیچ گلی رشد نمی‌کند!»


#ونسان_ون‌گوگ
در یکی از نامه‌هایش به تئو، برادرش


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#گفت‌و‌گو


زوربا: چرا جوون‌ها می‌میرن؟ چرا آدم باید بمیره؟ بگو دیگه!
بازیل: نمی‌دونم.
زوربا: پس فایدۀ این‌همه کتابی که خوندی چیه؟! اگه این‌همه کتاب به این سؤال جواب نمی‌دن، پس دربارۀ چی حرف می‌زنن؟!
بازیل: دربارۀ رنج آدم‌هایی که نمی‌تونن به این سؤال‌ها جواب بدن...

#زوربای_یونانی
#نیکوس_کازانتزاکیس


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

دست‌های تو
صبحی روشن‌اند
صبح جمعه‌ی پاییز
که زیر ملافه‌ی سردی به موسیقی دوری گوش می‌کنم.

ای سرمای صبح
که شمدهای سفید را بر اندامم رواج می‌دهی
به پاس همین دست‌هاست
که تو را
دوست دارم.

#استادشمس‌لنگرودی

صبح جمعه پاییزی تان گرم و روشن ازمهرخدا باد

#موسیقی
#بی‌کلام
خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

📜 بزرگداشت #ابوالفضل_بیهقی و روز نثر فارسی

#واژه
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

چنین گمان می‌رود که بیهقی بعید است که در کتاب گران‌سنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد… اما به سهم خود و گاه بیشتر و جدی‌تر از آن سود برده و یکی از کارکردهای عمده‌ای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده، همین است…. بیهقی، با نگاهی نافذ برای نشان دادن تصویری صادق از جامعهٔ عصر خویش، به هر سو می‌نگرد و ناخرسندیِ دانندگان بیدار را از اوضاع آن روزگار می‌نمایانَد. برای نشان دادن پریشانیِ خراسان و انحطاط روزگار مسعود تصویری گویا مجسم می‌کند: «و بند جیحون گشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمع غارت خراسان، … پیرزنی را دیدند یک دست و یک چشم و یک پای در دست، پرسیدند از وی که: چرا آمدی؟ گفت: شنودم که گنج‌های خراسان از زیر زمین بیرون می‌کنند. من نیز بیامدم تا لَختی ببرم». و امیر از این اخبار بخندیدی، اما کسانی که غورِ کار می‌دانستند، بر ایشان این سخن صعب بود.

محمدجعفر یاحقی، مقالهٔ «طنز و طعنه در #تاریخ‌بیهقی»، در نشریهٔ قند پارسی، پاییز ۱۳۸۵، ش ۳۵، ص ۴۳، ۴۹ و ۵۰
🍁🍂

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#پیام‌صبح

ای دوست!

آبان؛
همان اردیبهشت ِ پاییز
و آبروی خزان است
با خورشید‌افشانی‌های باران‌خورده
و برگ‌هایی که
صدای خش‌خش آنها نمدار و نرم‌وار‌است
چون صدای گرفته‌ام
زیر باران اشک
در اولین دیدار با تو
یادش بخیر!

#دکترعبدالرضامدرس‌زاده

اوّلین برگ دفتر آبان ورق خورد.

صبح‌تان پُر از مهر و مهربانی باد.

#موسیقی
#بی‌کلام
خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#خاطره‌نگاری

این هم خاطره من از دکترهوشنگ نهاوندی ،یعنی از سخنانش.

هنوز به قول فردوسی" تو گویی که گوشم بر آواز اوست" شاید یک یا دوماهی ازپیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که یک روز اعلام شد : دیشب طاغوتیان و ماموران دستگیر ناشده ساواک به زندان اوین حمله کرده اند و دوستان وآشنایان خود را نجات داده اند.
این مطلب را از رادیو شنیدم تا آن که چند سال بعد ازیکی از رادیو های خارجی که مصاحبه ای با دکترهوشنگ نهاوندی کردبودند از او پرسیدند شما را که به جرم وابستگی به رژیم طاغوت زندانی کردند چه کسی نجات داد و روانه خارج کرد؟
نهاوندی در جواب گفت: آن شب که به اوین حمله کردند من عینکم را گم کرده بودم اما به همراه دیگران دویدم بیرون ، درتاریکی شب دیدم جوانی که یک تفنگ به دوش دارد دست مرا گرفت وبه جانب تپه های پشت اوین به دو مرا می دواند من قسمش می دادم که مرا نکش. من جلو چشمم را در این تاریکی شب نمی بینم ، مراکجا می بری؟ و باز التماس می کردم ، اما آن جوان هیچ حرفی نمی زد تا این که مرا به بیراهه ای برد وگفت از این راه برو تا تو را دوباره نگیرند و این بار گفت: استاد فقط بدو ...
اینجا بود که فهمیدم او یک دانشجوی قدیمی من بوده است"

جالب این که استدعا داشت آن دانشجو اگر حرف مرا می شنود خودش را به من معرفی چون حق حیات دوباره برمن داره...
با سپاس از
#استادمسعودتاکی

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…
Subscribe to a channel