negareshe10 | Unsorted

Telegram-канал negareshe10 - نگارش دهم تا دوازدهم

6769

✓ تحلیل دروس همراه با کارگاه نوشتن‌ها ✓ تولید متن‌های همکاران و دانش‌آموزان ✓ نمونه سوال و طرح درس نگارش ✓ مطالب مرتبط با نگارش و نویسندگی https://t.me/joinchat/AAAAAE_DTFtS7eSeNt8xow ارتباط جهت ارسال متن‌های تولیدی و مطالب مرتبط: @MaryamBehvandi

Subscribe to a channel

نگارش دهم تا دوازدهم

🗒یادداشت
🔺 کورد یا کُرد؟
#دکترمحسن‌احمدوندی

الفبای کُردی نیز همچون الفبای فارسی از الفبای عربی گرفته شده است. البته کُردزبان‌ها نیز مانند فارسی‌زبان‌ها برای آن‌که این الفبایِ اقتباسی بتواند آواهای گفتاری‌شان را به خوبی در نوشتار منعکس کند، تغییراتی در آن ایجاد کرده‌اند. یکی از این تغییرات ظاهر کردن حرکات به صورت حروف در زنجیرهٔ خط و نوشتار است. برای مثال در رسم‌الخطِ کُردی «گُل» را «گول» می‌نویسند و «سُرمه» را «سورمه» می‌نویسند. باید توجه داشت که این «و» که جایگزین ضمه می‌شود و در زنجیرهٔ خط ظاهر می‌شود، دقیقاً به‌ صورت ضمه در زبان فارسی تلفظ می‌شود، نه به صورت «و». کُردها «گول» می‌نویسند اما همان «گُل» می‌خوانند و «سورمه» می‌نویسند و همان «سُرمه» می‌خوانند و از نظر تلفظ هیچ تفاوتی بین این کلمات در زبان فارسی و کُردی نیست.

در سال‌های اخیر و با رشد جریان‌های پان‌کُردیسم، برخی افراد در متون نوشتاری فارسی هم «کُرد» را «کورد» می‌نویسند تا از این طریق نوعی تمایز و افتراق برای خود دست و پا کنند. روشن است که به کار بردن کلمات کُردی با همان رسم‌الخط کُردی در نوشتار فارسی اشتباه است. این کار یا از سر ناآگاهی به رسم‌الخط دو زبان فارسی و کُردی است و یا از سر غرض‌ورزی‌های جدایی‌طلبانه. نوشتن «کورد» در یک متن فارسی ممکن است موجب این تصور برای فارسی‌زبان‌ها شود که این کلمه در زبان کُردی با «و» تلفظ می‌شود، در حالی که هیچ‌کُردزبانی «کُرد» را «کورد» تلفظ نمی‌کند و این کلمه در زبان کُردی مثل زبان فارسی با ضمه تلفظ می‌شود.

حال شاید این پرسش مطرح شود که پس کجا باید «کُرد» نوشت و کجا «کورد»؟ پاسخ این سؤال بدیهی است، اگر نوشتهٔ ما به خط فارسی باشد، کلمهٔ «کُرد» هم با همان رسم‌الخط فارسی و بدون حرف «واو» در زنجیرهٔ نوشتار ظاهر می‌شود، برای مثال در جملهٔ زیر که به خط و زبان فارسی است، کلمهٔ «کُرد» یا با ضمه یا بدون ‌ضمه در زنجیرهٔ نوشتار ظاهر می‌شود:

«مردمان کُرد [کرد] از دیرباز پاسدار مرزهای کشور بوده‌اند.»

این در حالی است که در جملهٔ زیر که به خط و زبان کُردی است و برای کُردزبانان نوشته شده است، کلمهٔ «کُرد» هم مطابق رسم‌الخط این زبان به صورت «کورد» نوشته می‌شود:

«کوردی زوان شیرینیکه.»

بنابراین به همان اندازه ‌که به کار بردن واژهٔ «کُرد» در متنی کُردی اشتباه است و نشان از ناآگاهی نویسندهٔ آن از رسم‌الخط کُردی دارد، به همان اندازه نیز به کار بردن واژهٔ «کورد» در متنی فارسی نشان‌دهندهٔ ناآگاهی نویسندهٔ آن نسبت به رسم‌الخط فارسی و البته گاهی از سر قصد و غرض‌های جدایی‌طلبانه است.

شاید گروهی بگویند که چون در خط فارسی غالباً حرکات ظاهر نمی‌شوند، ما «کُرد» را «کورد» می‌نویسیم تا با کلمات مشابه آن ازجمله فعلِ «کَرد» اشتباه گرفته نشود. در پاسخ این عزیزان باید گفت در هر متنی، در درجهٔ نخست بافت جمله معنای واژه را برای ما روشن می‌کند، برای مثال در عبارت زیر به خوبی می‌توان تشخیص داد که در کجا با «کُرد» و در کجا با «کَرد» روبه‌روییم:

«باید یک بار دیگر میراث قوم کرد را به صورت دقیق و جدی مطالعه کرد.»

حال اگر کسی می‌خواهد در یک متن فارسی، گذشته از بافت جمله، نشان دیگری برای درست خواندن کلمات در زنجیرهٔ نوشتار تعبیه کند و کار خواندن را برای مخاطب آسان‌تر کند، بهتر است از همان ضمه استفاده کند و قواعد رسم‌الخط فارسی را با رسم‌الخط کُردی در هم نیامیزد، یعنی همین کاری که من در طول این نوشتار انجام داده‌ام.
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

به قول مشهدی‌ها: بُجُل‌بازی
به قول تهرانی‌ها: قاپ‌بازی
و به قول آذری‌ها: عاشیک (عاشیق
)

این بازی با تکه‌استخوانی از پای گوسفند انجام می‌شود؛ استخوانی چهاروجهی که وجوه آن به اسبه و خرّه و جیکه و پوکه معروف است.

مشهدی‌ها این بازی را بیش‌تر با چهاربُجُل بازی می‌کردند، ولی در تهران سه‌قاپ مرسوم‌تر بوده است.

دو خرده‌‌روایت از این بازی:

یک: اصطلاح عامیانه‌ی «جیک و پوک» (جیک و بوک) از همین بازی نشأت گرفته است.
دو: در بین قماربازهای تهرانی، بدترین نحوه‌ی قرعه‌ی مهره‌ها به «سه پَلَشت» یا «سه ‌پلشک» معروف است؛ چنان‌که سید غلام‌رضا روحانی، شاعر قدیمی مشهدی در وصف بدشانسی مطلق می‌گوید:

سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد
عمه از قم برسد، خاله ز کاشان برسد

تلگراف ِ خبر ِ مرگ ِ عمو از تبریز
نامه‌ی مردن ِ دایی ز خراسان برسد... .

مسعود نبی‌دوست

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#خاطره‌نگاری

  «سیرنگ قاف غزل» و استقبال از غزل او  


... حسین منزوی را من «سیرنگ غزل پارسی» لقب دادم ؛ آن هم زمانی که زنده بود و گهگاه برای دیدار با من  اغلب با ظاهری آشفته به روزنامه ی اطلاعات مراجعه می کرد.من آن زمان (سالهای دهه ی شصت) مسئول صفحات شعر مجله ی جوانان امروز بودم ؛صفحه ی شعری که از یک دهه قبل تا آن روز پربارترین و پرمخاطب ترین صفحات شعر مطبوعات و میراث ارزنده ی «استاد علیرضا طبایی» بود.«سیرنگ قاف نشین» می آمد دم درِ شیشه ای ساختمان روزنامه ی اطلاعات مقابل قورخانه (متروی امروز) و به انتظامات آن جا می گفت می خواهم بروم فلانی را ببینم.انتظامات به دلیل ظاهر آشفته ی آن بزرگ استاد از ورودش ممانعت می کرد و زنگ می زدند تا من برای دیدنش به طرف کریدور درِ شیشه ای حرکت کنم.می رفتم و پس از معانقه و چاق سلامتی ، از او تقاضای غزلی می کردم واو غزلی را شروع به خوانش می کرد ؛ آن هم خوانشی که بیش از نیم ساعت طول می کشید! متأسفانه «سیرنگ غزل پارسی» در آن روزگاران ، خودخواسته عزّت نفسش را لگدمال کرده بود و من از این بابت بسیار غمگین بودم.....آقای (دکتر) اسماعیل امینی در آن روزگاران دانشجو بود.هفته ای یک بار ـ روزهایی که در شورای شعر وزارت ارشاد جلسه ی شعر برگزار می شد ـ به روزنامه می آمد و همه ی افتخارش این بود که شانه به شانه ی من و سیرنگ غزل وارد جلسه ی مذکور شود.سیرنگ  آن روزها با جوانان نوپا ـ بخصوص شهرستانی و بخصوص که محصل بودند ـ دمخور نمی شد...یک روز که در شورای شعر بودیم استادان مهرداد اوستا ــ مشفق کاشانی و گلشن کردستانی از منزوی خواستند به غزلی مهمانشان کند واو با اکراه غزلی را خواند که  من به استقبال آن رفتم.دو هفته بعد غزلم را برای سیرنگ خواندم که خیلی خوشش آمد اما این نکته را هم اضافه کرد که : استقبال از هر نوعش را دوست نمی دارم .....اینک دو غزل تقدیم شما :

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

گُل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مُرده دوباره زنده نشد، امّا
بهار در گُل شیپوری هنوز گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود.

   حسین منزوی
                                                                 

دراین زمان به چه کارآید ، دلی که رمز تپیدن نیست
سری که سبزبه دانایی،کسی که شاد به   دیدن نیست

صباح  رویش  ما  دارد   ،  صفای     چشمه ی   فهمیدن
اسیر  ظلمت  شب   مانی  ،  تو   را  که   ذوق  چشیدن نیست

بر آ    ز     بیشه ی     تنهایی    ،    که     یار       همسفر    مایی
به  گرد  خویش  چه  می پایی؟  زمان   پیله  تنیدن   نیست

تو ای شکفته  در  این  ایام  ،  سپیده  باور   خوش  فرجام
به  بال خود  بپر از این دام  ، کنون که پای  دویدن نیست

همای گلشن  بالایی   که  در   چنین     قفس  افتادی
پرنده   را   هوسی در  سر   به   جز  دوباره  پریدن  نیست

ز  خاک   مردم   آزاده   ،   به      غیر     لاله  نمی روید
چه لاله ای که زهرخاکی،به حال نشوو دمیدن نیست

غزل  برای ۰غزالان گو   ،   نه  بیدلان   که    تو را  گویند:
نکو  سروده ای و ما  را  ،مجال شعر   شنیدن   نیست!

استاد عباس خوش عمل کاشانی
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

در فضیلت زمین بودن

«تو زمین باش تا او آسمان باشد؛ گاه بارانش بر تو می‌بارد و گاه آفتابش بر تو می‌تابد؛ گاه ابرش ترا در سایهٔ خود می‌پروراند؛ گاه نفحات لطف او بر تو می‌وزد تا پخته گردی.»

(نامه‌های عین‌القضات همدانی، جلد اول، به اهتمام علی‌نقی منزوی و عفیف عُسیران، صفحهٔ ۴۷)

از این قشنگ‌تر می‌شود گفت؟

#موسیقی
#بی‌کلام
خاص نگارش و نوشتن

*۲۸ مهر با یادی از علینقی منزوی
مؤلف، مورخ، مدرس و  کتابشناس
🍁🍂

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#خاطره‌نگاری

خاطره‌ی نجف دریابندری از مرتضی کیوان:

یک شب تا دیروقت توی خیابان‌های نادری و استانبول ولگردی کردیم و آخر شب همه از ما جدا شدند؛ من چون جایی نداشتم بروم با کیوان ماندم. کیوان مرا با خودش به خانه‌اش برد: توی کوچه‌ی آبشار، خیابانِ ری. از خیابان استانبول یک پاکت کوچک شکولات هم خریده بود، برای خواهرش که می‌گفت چند روز است مریض است. پول نداشتیم تاکسی بگیریم، پیاده به طرف خیابان ری راه افتادیم و وقتی رسیدیم نصف شب گذشته بود. از کوچه‌ی تنگ و تاریکی گذشتیم و از در یک خانه‌ی قدیمی که توی دالانش مقدار زیادی سنگ ساختمانی روی هم کوت کرده بودند وارد شدیم و از پلکان ناراحتی بالا رفتیم. اتاق کیوان روی پشت بام بود. اتاق پاکیزه‌ای بود، از آن اتاق‌هایی که باید کفش را درآورد و بعد وارد شد، با فرش قدیمی و کف شکم داده و یک قفسه‌ی کتاب و یک‌میز و صندلی؛ یک پرده‌ی قلمکار هم آن‌را از اتاق دیگری جدا می‌کرد. در آن اتاق دیگر گویا مادر و خواهر کیوان خوابیده بودند و کیوان با من خیلی آهسته حرف می‌زد که مزاحم خواب آنها نشود. آن‌وقت کیوان چند لحظه ناپدید شد و با یک لگن ورشو و یک پارچ آب برگشت. گفت: «می‌خواهم پاهایت را با این آب بشورم تا خستگی‌شان گرفته شود». گفتم «عجب فکر خوبی کردی». چون پاهایم حقیقتاً خسته و دردناک بود. خواستم جوراب‌های عرق‌آلودم را دربیاورم. گفت «نه، تو بنشین، جوراب‌هات را خودم در می‌آورم». من گوش نکردم و جوراب‌هایم را درآوردم، ولی او جلو آمد و لگن را زیر پاهای من گذاشت. گفت «آرام بنشین، من دلم می‌خواهد پاهایت را با دست خودم بشورم. خواهش می‌کنم این لطف را از من دریغ نکن». من حیران ماندم، ولی تسلیم شدم. کیوان آب خنک پارچ را روی پاهای من ریخت و با هر دو دستش پاهایم را مالش داد. با مالش دست او خستگی مثل شیری که از پستان بدوشند از پاهای من بیرون رفت. کیوان گفت «حالا پاهایت را چند دقیقه توی این آب بگذار»، و رفت حوله‌ی سفیدی آورد و پاهای مرا خشک کرد و پارچ و لگن را برداشت که ببرد. گفتم «پاهای خودت را نمی‌شوری؟» گفت «نه، احتیاجی نیست». بعد مرا به طرف رختخوابی برد که بیرون اتاق روی پشت بام کاهگلی انداخته بودند. پیدا بود رختخواب هرشبه‌ی خود اوست. پیژامه‌ی پاکیزه‌ای به من پوشاند و مرا در رختخواب خواباند و خودش ناپدید شد. بله، کیوان یک همچو آدمی بود.

بخشی از یک گفتگو(ناصر حریری با نجف دریابندری)، کارنامه، ۱۳۷۶
*سالگرد درگذشت
#مرتضی‌کیوان

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

«متن اعلام نظر شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی دربارهٔ کاربرد Farsi به جای Persian در مکاتبات وزارت امور خارجه»، نامهٔ فرهنگستان، دورهٔ ۱، شمارهٔ ۱، بهار ۱۳۷۴، ص ۱۵۲.
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

/channel/+YpGb8Fbn5T0zM2Nk

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#خاطره‌نگاری


نشخوار خاطرات__


به قلم هجیر محمدی

شب، با تمام سیاهی‌اش خود را به ده ما "نمازگاه" تحمیل کرده است.
پشت پنجره سیاهی را دید می‌زنم و به خودم می‌گویم، مغناطیس نمازگاه این سر پیری ما ماهیان آزادش را به خود خوانده و یا ما گمشده‌ای، چیزی اینجا جا گذاشته‌ایم؟!...
بارها این بیت مولانا را با خود زمزمه کرده‌ام که:
ده مرو، ده مرد را احمق کند.... و، باز ...
بچه که بودیم یکی از برنامه‌های دوست‌داشتنی‌مان شب‌نشینی بود که به گمانم این رسم را فاتحه....
اینجا هیچ دربی کوبه ندارد و اگر احیانا صدای به هم خوردن درب به گوشت آمد، به قول خالو حسنقلی بیدحرکتی، خیلی ذوق نکن، در بهترین حالت گربه دزد همسایه است که دستش از کار خیر ربودن جوجه همسایه فارغ گشته، سبیل چرب می‌کند و دنبال جای دنجی می‌گردد تا خاطرات گذشته‌اش را نشخوار کند!.
سرما خورده گی‌ام را بهانه می‌کنم تا دکتر سروشم را به ده بخوانم که او هم آب پاکی رو دستم می‌ریزد و می‌گوید: "من برنامه آمدن ندارم"
چه می‌توانم کردن، جز ولو شدن در رختخواب و نشخوار خاطراتی که گاهی بهانه برآمدن بازدم بعدی است برای ماندن تا...

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

پیشینه‌ی قصه‌ گویی
بهمن فرسی


🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

👨🏽‍🦽‍➡️روز ملی پاراالمپیک

واژهٔ «پارالیمپیک» (Paralympic) ترکیبی است از «پارا»، کوتاه‌شدهٔ paraplegia به‌معنای «فلج اندام تحتانی»، و «المپیک» (Olympic)، برگرفته از «المپیا»، که نام دشتی است که براساس اسطوره‌های یونان باستان جایگاه معبد «زئوس» (Zeus)، خدای خدایان، بود و ورزشکاران به افتخار او در آنجا مسابقه می‌دادند. در زبان فارسی بسیاری این واژه را بدون حذف هجای ابتداییِ المپیک «پارااُلمپیک» می‌خوانند. کارگروه واژه‌گزینی #ورزش در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در سال‌های گذشته، پس از بررسی، ترجیح داد واژهٔ «بازی‌های المپیک معلولان» را در کنار واژهٔ «پاراالمپیک» تصویب کند.

#واژه_‌شناسی
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

‍ صبح آمده تا ما غزلی ناب بخوانیم
با خنده‌ی خورشید جهان‌تاب‌ بخوانیم

ازدفتر شعری که گشوده‌است سحر، گل
چون غنچه شکوفا شده شاداب بخوانیم

از مهرِ دل‌انگیز سحرگاه بگوییم
گلواژه ی نور از شب مهتاب بخوانیم

ای حس قشنگ دل آیینه شعرم !
احساس تو را از دل بی‌تاب بخوانیم

دریای دلم باش که طوفان شود ازعشق
مگذار که شعر از غم مرداب بخوانیم

هر صبح در‌آن جلوه‌ی خورشید نگاهت
از آینه و شمع و گل و آب بخوانیم

ای لعل لبت برده دل از سرخی آتش
تو لب بگشا تا ز تو عناب بخوانیم

لبخند ژکوند است نشسته به لب تو
لبخند تو را در دل آن قاب بخوانیم

تو نغزترین شعر جهانی که دلم گفت
ایجاز نگاه تو به اطناب بخوانیم

در هر غزل و مثنوی و قطعه، رباعی
از عشق ازین گوهر نایاب بخوانیم

#دکترنصرت‌اله‌صادقلو

پیوند صبحتان با عشق


🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

مرجع پژوهش
منبع روشن شناختی برای نوشتن پروپوزال، رساله، پایان‌نامه و مقاله

✍نویسنده و ویراستار: حمید قاسمی و ...

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

به‌مناسبت روز جهانی عصای سفید

در قرن نوزدهم میلادی، #لویی_بریل، محقق نابینای فرانسوی، خطی ویژهٔ کم‌بینایان و نابینایان اختراع کرد که به «خط بریل» شهرت دارد. در زبان فارسی، معمولاً برای واژه‌هایی که با نام مخترع یا دانشگری ساخته شده باشد، معادلی ساخته نمی‌شود و به پاس تلاش علمی آن فرد، نام او نویسه‌گردانی می‌شود.
#واژه
برگرفته از کانال چشم و چراغ
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

زنند طعنه که اندر جهان پناهت نیست
به جان دوست همان نیستی پناه من است

#قاآنی‌شیرازی

•دیوان حکیم قاآنی شیرازی، بر اساس نسخه‌ی میرزا محمود خوانساری، به تصحیح امیر صانعی (خوانساری)•

#موسیقی
#بی‌کلام
خاص نگارش و نوشتن

۲۸ مهر زادروز
#قاآنی‌شیرازی
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

"خیابانک" (خیابان‌بانک)

#دکتراحمدرضابهرامپورعمران

دوسه‌دهه‌‌ی پیش‌، روزی سرِ کلاسِ نفثه‌المصدورِ استاد سعید حمیدیان، سخن از "فرهنگستان زبان و ادب" و فوائد و مصائبِ آن پیش‌آمده‌بود. ایشان، باتوجه به شرح مفصّل زنده‌یاد یزدگردی، خواندنِ متن را به خودِ دانشجویان واگذارکرده‌بودند و چند جلسه‌ای درباره‌ی فرهنگستان دادسخن‌دادند. از پیشینه‌ی این نهاد در غرب به‌ویژه فرانسه گفتند و نیز به تاریخِ تاسیس این نهاد در ایران و اشاراتی به ادوار و ضعف و قوتِ هر دوره‌اش.
ازجمله بحث به آن‌جا کشید که در مواجهه با خیلِ واژه‌های بیگانه، به‌ویژه انگلیسی، چه باید کرد و راه و چاره چیست؟ استاد حمیدیان مقاله‌ای مفصل دراین‌باره نیز دارند. ایشان ازجمله به شیطنت‌ها و شوخ‌طبعی‌های امثالِ صادق هدایت با معادل‌های فرهنگستان نیز اشاره‌‌ای‌کردند و آن را خالی از بی‌انصافی‌هایی ندانستند.

یکی از پیشنهادهای ایشان آن بود که فرهنگستان همواره باید با مراکز تجاری و فن‌آوری، در پیوند باشد و پیش‌گیرانه، پیش‌ازآن‌که نامِ ابزاری وارداتی و انیرانی "ایران‌گیر" شود، برابرنهادی درخور بیابد. تاکید ایشان بر سرعتِ‌عمل در کارها بود. این‌که وقتی کارازکارگذشت، زمان را نمی‌توان به‌عقب‌برگرداند. و درست هم می‌گفتند. "نامگذاران" نباید به دوران بلوغ یا میان‌سالیِ آدم‌ها، موکول‌شود!

به‌یاددارم در یکی از جلسات از چند ابزار و دستگاه (مثلا تلفن و رادیو و تانک و ...) سخن‌به‌میان‌آمده‌بود، درباره‌ی ATM :Automated Teller Machine هم گفت‌گوشد. همان‌طورکه هدایت "بالابر" (برابرنهادِ آسانسور) را که البته پایین نیز می‌برد، دستاویزی برای کوبیدنِ فرهنگستان یافته‌بود، آن روز هم صحبت شد "عابربانک" به‌رغم رسایی و زیبایی، چندان برابرنهادِ جامع و مانعی نیست. مثلاً اگر این دستگاه در داخلِ خودِ بانک یا دیگر اماکن و موسسات تعبیه باشد که فراوان هم دیده‌می‌شود، چه؟ آیا باز هم عابربانک است؟ هرچند شخصاً معتقد ام در این معادل‌یابی‌ها نباید مته لای خشخاش گذاشت و درپیِ تطابقِ صددرصدی معنایی و کاربردی در دو واژه‌ بود.
امروز هر دو برابرنهادِ زیبا و رسای "خودپرداز" و "عابربانک" میان ایرانیان جاافتاده و پیر و جوان و روستایی و شهری آن را به‌کارمی‌برند و دیگر کم‌تر کسی است که ATM را برزبان‌بیاورد.
غرض از این یادداشت اما اشاره‌ای به برابرنهادِ پیشنهادیِ خودم در یکی آن جلسات برای واژه‌ی ATM بود: "خیابانک" (به سکون نون). مطابق‌با قاعده‌ی blending یا همان "ترکیبِ" خودمان، آن را از ترکیبِ (البته‌ کوتاه‌شده‌ی) دو واژه‌ی "خیابا[ن]" و "[با]نک" ساخته‌بودم. فارسی و کوتاه و به‌گمان‌ام روان است. شاید اگر از روز نخست کنارِ دیگر برابرنهادها پیشنهادمی‌شد، جا هم می‌افتاد. البته اگر وسواس به‌خرج‌دهیم همچنان همان مشکلِ عابربانک را در خود دارد.
نکته‌ی آخر آن‌که استاد باستانیِ پاریزی در یکی از آثارشان، شوخ‌طبعانه خودپرداز را که درماندگانِ بی‌پول و بی‌نوا یا همان "ابن‌السَّبیل" را حاجت‌روا می‌کند، "سقاخانه‌ی قرن" خوانده‌اند!
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

«جیک‌ و‌ بوک»، «جیک‌ و‌ پوک»، «جیک‌ و‌ پیک»

قاپ‌بازی شاید بازمانده‌ی زندگی چوپانی ِ اجدادمان باشد.
«قاپ» استخوانی در پای گوسفند است که چهار سطح دارد:

«بوک/ بُک» (سمت پهن و برآمده)
«جیک» (سمت گود)
«اسب» (سمت باریک و سرکج)
«خر» (سمت باریک و صاف‌تر)

نشستن قاپ بر روی هرکدام از این سطوح، ارزش و قوانین ویژه‌ای دارد.

اسب با جیک و خر با بوک از لحاظ برد و باخت تناسب دارد، یعنی باید جیک و بوک‌شان درست باشد و اسب با جیک و خر با بوک بنشیند تا بازیکن ببَرد، وگرنه بازی را خواهند باخت.

اصطلاح «جیک‌ و‌ بوک ِ دو یا چند نفر یکی‌بودن» و صورت‌های دیگر آن امروزه در معنی مجازی ِ توافق‌داشتن و صمیمی و هم‌راز بودن به‌کار می‌رود. پس نگارش اصیل و درست آن «جیک‌ و‌ بوک» یا «جیک‌ و‌ بُک» است.

منابع:
- ریشه‌های تاریخی امثال و حِکَم، مهدی پرتوی آملی
- قاپ‌بازی در ایران، حسین جهان‌شاه
- فرهنگ بزرگ سخن
- لغت‌نامه‌ی دهخدا


🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

👨🏻‍⚕️سالگرد در گذشت دکتر سیروس اصانلو (۱۲۸۹ - ۲۵ مهر ۱۳۸۴)، نخستین جراح پلاستیک ایران و پایه‌گذار بخش جراحی پلاستیک در دانشگاه تهران

🔪 پلاستیک و جراحی پلاستیک

😷 وقتی اصطلاح «جراحی پلاستیک» را برای نخستین بار شنیدیم چه تصوری کردیم؟ «پلاستیک» از واژۀ یونانی plastikos، به‌معنی «شکل دادن» و «قالب دادن»، گرفته شده و جراحی پلاستیک هم به‌معنی شکل دادن یا ترمیم اعضای بدن با جراحی است؛ مادۀ پلاستیک نیز، که در ساخت محصولات گوناگون کاربرد دارد، به‌دلیل شکل‌پذیری بالا به این نام نامیده شده است. فرهنگستان دوم (۱۳۴۹–۱۳۵۸) برای پلاستیک برابر «دِشتار» (مانند «گفتار»؛ ستاک گذشته + «-ار») و برای جراحی پلاستیک برابر «دِشتاری» را پیشنهاد کرده بود. «دِشتَن» صورت دیگری از «دیسیدن» (مانند «رشتن» و «ریسیدن») به‌معنی «شکل دادن» است. جراحی پلاستیک همیشه با هدف زیبایی نیست، بلکه گاه به‌منظور بهبود کارکرد یا بازسازی اعضای آسیب‌دیده است.

🔹با سپاس از آقای دکتر #رضا_عطاریان، دندانپزشک و پژوهشگر ارشد گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی

✍🏻 سمانه ملک‌خانی

#واژه_شناسی
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
برگرفته از کانال چشم و چراغ
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

‍ 🏃🏻‍♂️ به مناسبت روز تربیت‌بدنی و ورزش
🏢 چند واژۀ مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی

🚴🏼‍♀️ چرخ‌ماهور: BMX, bicycle motocross
نوعی دوچرخه سواری در مسیر طراحی‌شده و آمادۀ غیرکوهستانی شبیه به مسیر موتورماهور

🥋 تن‌رزم: Bodycombat
مجموعه تمرین‌های آمادگی جسمانی که برگرفته از هنرهای رزمی است و در آن به حریف فرضی مشت و لگد می‌زنند

🤛🏼 تک: attack
حرکت تهاجمی که با راست شدن دست آغاز می‌شود و در آن هدف حریف به‌طور مداوم تهدید می‌شود

🦶🏼پاکوب: appel (fr.)
کوبیدن سینۀ پای پیشین به زمین با هدف تحریک حریف یا متوقف کردن موقت بازی

🥊 پامشت: kick boxing (مترادف: پامشت‌زنی، مشت‌زنی تایلندی Thai boxing)
نوعی مشت‌زنی که در آن ورزشکاران مجازند هم با دست‌های دستکش‌دار و هم با پاهای برهنه ضربه بزنند

🏊🏼‍♂️ پایار: fin, flipper, swim fin, bifin, sterefin
نوعی کفش پلاستیکی یا لاستیکی تخت و بزرگ شبیه به پای اردک که از آن برای غواصی و در مواردی برای شنا استفاده می‌شود

🏀 پس‌گام: drop step
در بسکتبال، گام کوتاهی که برای جا گذاشتن مدافع تیم حریف به عقب برداشته می‌شود

🦵🏼پله‌‏ورزی: stepping
انجام نرمش‌های موزون با استفاده از پله و سکو

⛹🏻‍♂️ تاخت ‌زدن: switch
در بسکتبال، حرکتی که در آن دو مدافع بازیکنان مهاجمی را که تحت پوشش دارند با هم عوض می‌کنند

🔴 اعضای گروه‌ واژه‌گزینی تخصصی #ورزش که در دوره‌های گوناگون با فرهنگستان زبان و ادب فارسی همکاری کرده‌اند: دکتر خسرو ابراهیم، حمیدرضا افتخاری، دکتر توراندخت امینیان، دکتر علی توفیق خطاب، دکتر حمید رجبی، دکتر ماندانا رسولی، مرحوم پرویز زاهدی، محمدحسین سروش، دکتر معصومه شجاعی، بهروز عبدلی، رضا عموزادۀ خلیلی، دکتر شهرام فرج‌زاده، دکتر علی‌اصغر فلاحی، دکتر رضا قراخانلو، دکتر عباس گائینی، فتح‌الله مسیبی، دکتر سید محمدکاظم واعظ موسوی، مهندس سید مصطفی هاشمی‌طبا، جمال یزدانی

#واژه
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
برگرفته از کانال چشم و چراغ
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#گفت‌وگو
{عاطفه: استاد! این شعر رو برای کی گفتید؟

«ساحت گور تو سروستان شد
ای عزیز دل من
تو کدامین سروی؟»


- سایه هم یک بار می‌خواند. به «عزیز دل من» که می‌رسد غمگین می‌شود...

این شعر رو سال‌ها پیش [۱۳۵۲] ساختم. مسگرآباد، گورستان بود. گور مرتضی کیوان هم اونجا بود... اونجا رو کوبیدن... برای این که قبرها رو از بین ببرن درخت کاشتن (بغض می‌کند) بعد درخت‌ها رو زدن ساختمان درست کردن. درخت‌های سرو و کاج بلندی داشت... ساختمان درست کردن که هیچ اثری از قبرها از جمله قبر کیوان نمونه. برای این قضیه، این شعرو ساختم. تو خونه پوری ساختم و رو بشقاب نوشتم.

چند سال پیش هم که پنجاهمین سال تیرباران کیوان بود، تو خونه پوری شعر ساختم و اینو هم با ماژیک رو یه بشقاب نوشتم. پوری این بشقاب‌ها رو نگه داشته.

پنجاه سال آه
دور از تو زیستن
یعنی هزار سال
در خود گریستن.
پنجاه سال آه
دور از تو زیستم
در خود گریستم.

- سایه به گریه افتاده است. چشمان عاطفه هم خیس اشک است.}

[پیر پرنیان اندیش(در صحبت سایه)؛ دکترمیلاد عظیمی و عاطفه طیّه؛ نشر سخن]

[اشاره: مرتضی کیوان، شصت و پنج سال پیش، صبح روز ۲۷ مهر ۱۳۳۳ اعدام شد. چند ماه بیشتر از ازدواجش با پوری نمی‌گذشت. پوری ۶۱ سال بعد از مرتضی زنده ماند. پوری در ۱۶ آبان سال ۱۳۹۴ درگذشت.]

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

#پیام‌صبح

ای دوست!
حالا که هر صبح
خورشید دارد سردتر می‌شود،.
حس خوب ِ
گرمی دستهایت
مهر چشمهایت
مرا
به گذشتن از روزهای سرد
دلگرم نگه می‌دارد.
هیچوقت
این‌چنین
پاییز را برانداز نکرده بودم.

#دکترعبدالرضامدرس‌زاده

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

*داستان کوتاه: شکستن و ساختن*

دکتر آرش پاکباز روانپزشک تیمارستانی قدیمی بود که سال‌ها در میان بیمارانش غرق شده بود. روزهای سخت و دردناک، آرام آرام روحش را خسته می‌کردند. هنگام ناهار، بیماران برنج و خورش و دوغ و سبزی را با هم قاطی می‌کردند و می‌گفتند:
«باید توی معده قاطی بشه، ما کار معده رو راحت می‌کنیم!»
آرش با لبخندی تلخ فکر می‌کرد: «ما که خودمون از قاطی شدن توی روح و روان‌مون خسته‌ایم.»
حالت تهوع و خستگی مزمن، جانش را می‌فرسود. محیط آسایشگاه برایش غیرقابل تحمل شده بود و فکر مهاجرت به ذهنش خطور کرد. انگار روحش در این دیوارهای سرد اسیر بود.
یک روز پاییزی، صدای آژیر آمبولانس توجهش را جلب کرد. کارکنان به سرعت جمع شدند. بیمار زنی میانسال، ریز نقش، با چشمانی نافذ و پوستی مهتابی، مثل کودکی معصوم که سال‌ها کسی عروسک به دستش نداده باشد، زجه می‌زد. اسم او «مارال» بود.
آرش که او را دید، قلبش تند زد. سال‌ها پیش، خودش بود که دخترک را بازی داده بود؛ دختری که با نگاه محبت‌آمیزش، آرش را اسیر کرده بود و بعد آرش دنبال تحصیل رفت و او را تنها گذاشت. مارال با انتخاب اشتباه باعث شده بود که همسر زن مردی بی‌مسئولیت شود و پسرشان دچار افسردگی شدید شود که به خودکشی انجامید. حالا آن مادر دیوانه و شکسته پیش آرش افتاده بود.
دکتر پاکباز بالای سر مارال رسید، بیمار حال خوبی نداشت. سریع دستور اقدامات لازم را داد و شب را کنار او ماند. همه کارکنان تعجب کردند چرا دکتر که همیشه از این محیط فراری بود، این‌قدر پریشان است.
روزها گذشت و آرش با شوک الکتریکی و داروهای روان‌درمانی امیدوار بود حال مارال بهتر شود. پاییز بود و برگ‌ها یکی یکی می‌ریختند، مثل خاطرات گذشته که نمی‌رفتند.
سرش را روی میز گذاشت و چشمانش گرم شد؛
آرش خواب دید که بیماران آزادند و در باغی سرسبز می‌خندند. خودش هم میان آن‌ها بود، سبکبال و آرام، مثل کسی که دیگر قفل‌های روحش شکسته و خورشید مهربانی بر زندگی‌اش تابیده است.
یک شب وقتی آرش کنار مارال بود، زن ناگهان آرام گرفت و با صدایی لرزان گفت:
«آرش... من همیشه دوستت داشتم...»
آرش که فکر می‌کرد عشق گذشته تمام شده، اشک در چشم‌هایش حلقه زد.
فهمید عشق میان آن‌ها هرگز خاموش نشده بود؛ عشقی که با تمام دردها و شکست‌ها، هنوز زنده بود.
از آن پس، آسایشگاه روانی برای آرش مقدس‌ترین مکان شد. پی برد که هر مجنونی داستانی دارد، داستانی که شاید لیلایی از او گرفته شده و حالا آرش قسم خورد که وفادار بماند به کارش، به بیمارانی که مثل خودش زخمی‌اند.
او به معجزه عشق که مارال را درمان کرد، ایمان آورد.

#مریم_آقاجری

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

/channel/+yu8nY3AZ4-g4NmEx

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

🪴با درود بر گرامیان هم اندیش!


✅ واژه‌های خوب فارسی را نادیده نگیریم.

بنویسیم:👇 ننویسیم:👇

🔸تن‌درست            👈  سالم
🔸رخداد                👈 حادثه
🔸پافشاری               👈 تأکید
🔸گپ                      👈 چت
🔸کارگروه               👈 کمیته
🔸برجسته، نمونه   👈  شاخص
🔸سنگ‌دلی              👈 قساوت
🔸دست‌کاری       👈  تحریف


#علیرضا_حیدری
1404/07/25

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

«باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،
ور به رویش برگ لبخندی نمی‌روید،
باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟»

#اخوان‌ثالث

روز پاییزتان قشنگ و تماشایی

#موسیقی
#بی‌کلام
خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

به اعتقاد من یک نویسنده اگر بخواهد چشمش را به دنیای اطراف خود ببندد و از روی دست فلان نویسنده کپی کند، طبیعتاً این نویسنده، راه به جایی نمی‌برد. بحث بر سر این است که انسان ایرانی، موضوع ادبیات قرار بگیرد. اگر کسی بتواند این کار را بکند، آن‌وقت می‌تواند داستان ایرانی بنویسد؛ بقیه‌ی حرف‌ها تعارف است.


#ابوتراب‌خسروی
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

✳️ نکته‌های ویرایش
🔹 در باب احتیاط

#استادمحمدکاظم‌کاظمی

🔻به این عبارت را از یک کتاب تاریخی رسیده‌ام: «در طالقان، اندخود، میمنه، فاریاب، پنجده و مروالرود، و دژق و خلم خطبه به نام سلطان غیاث‌الدین خوانده شد و تا این زمان سلطنت او بر بیش از نیم خراسان و بر دو خوره (هرات و بلخ) از چهار خورهٔ خراسان مسلم گشت.»

🔻احتمال قوی می‌دهم که کلمه در اصل «حوزه» بوده و تایپیست آن را «خوره» تایپ کرده است. (متن از روی دست‌نویس تایپ شده است).

🔻اینجا کلمه را اصلاح می‌کنم؟ نه، به منابعی مراجعه می‌کنم و می‌بینم که بله، ما کلمهٔ «خوره» به معنی «شهرستان، ولایت، بخش» داشته‌ایم و من نمی‌دانستم با این که سال‌هاست ویراستاری می‌کنم و بسیاری از متن‌هایی که ویرایش کرده‌ام هم تاریخی بوده است.

✳️ در ویرایش خیلی باید محتاط باشیم. به احتمالات قوی، یا حتی به احتمالات صددرصدی خود هم اعتماد نکنیم و به منابع مراجعه کنیم، یا از مؤلف بپرسیم. بارها رخ داده است که در چنین مواردی دیده‌ام که احتمال بالا هم اشتباه بوده است.

#ویرایش
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله می‌رود
حافظ     


🔸 کوتاه‌نویسی هنر است و یکی از راه‌های آن حذف واژه‌های اضافی است.

☜  امسال، میزان دست‌مزدها به دو برابر افزایش می‌یابد. ❌

☜ دست‌مزدها امسال دو برابر می‌شود. ✅


#زین_قند_پارسی

#استادعلیرضاحیدری
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…

نگارش دهم تا دوازدهم

توصیه‌های نویسندگی

#مهدی‌یزدانی‌خرم


من معمولاً یک سال یک سال‌ونیم برای رمانم پژوهش می‌کنم. یادداشت برمی‌دارم، عکس می‌بینم. فرایند نوشته شدن‌شان معمولاً چند ماه است. آن چند ماه را روزی نه ساعت، ده ساعت، گاهی دوازده ساعت، کار می‌کنم. روزی به طور متوسط شش ساعت، هفت ساعت می‌نویسم. یعنی تمام چیزها را می‌چینم، فرم را به دست می‌آورم، بعد شروع می‌کنم به نوشتن. بعد از پایان نوشتن هم ویرایشش شروع می‌شود که آن هم زیاد وقت نمی‌گیرد.

به طور قطع نوشتن آدم و آداب خاصی می‌خواهد. نویسنده آدمی است که سعی می‌کند، در مقابل شر دنیا بایستد تا جهان خود را عَِلَم کند، کسی که از مرگ و فناپذیری خود آگاه است. به خاطر همین از این امر بسیار رنج می‌برد. بنابراین می‌نویسد تا بتواند مرگ روحی خود را به تعویق بیندازد.

و مهم‌ترین امر داشتن دانش برای نوشتن حرفه‌ای است. مثل هر حرفه دیگری، نویسندگی هم یک حرفه است که نیازمند آموزش تجربه‌اندوزی است. نوشتن به طور حرفه‌ای آموزش خاص خودش را می‌خواهد. در غیر این صورت هر کسی می‌تواند از اتفاقات و تجربه‌های خود یادداشت بردارد.


نکته‌ای که همه نویسندگان قدیمی به ما یاد دادند، نگاه دقیق به پیرامون است. علاوه بر آن خواندن، دیدن، گوش کردن و ... . ما نباید خودمان را از تماشای نقاشی‌ها، گوش دادن به موسیقی، نگاه کردن فیلم و مهم‌تر از همه خواندن متون مختلف محروم کنیم.

نویسنده‌هایی هستند که خیلی دوستشان دارم و تاثیر هم ممکن است ازشان گرفته باشم. نویسنده‌ی محبوبم بی‌شک داستایوسکی هست. داستایوسکی نباشد انگار خیلی چیزها نیست در جهان. بعد اومبرتو اکو، سِلین، روژه مارتن دوگار، …. گونتر گراس به شدت، ویلیام فاکنر … این‌ها نویسنده‌هایی هستند که خیلی دوستشان دارم و خیلی می‌خوانم‌شان. در سنت رمان فرانسوی، فلوبر برایم نویسنده‌ی مهمی هست. تو ایرانی‌ها، براهنی در صدر است، با فاصله. تا حدود زیادی احمد محمود، جعفر مدرس صادقی و ابراهیم گلستان. زولا نویسنده‌ی تکرارنشدنی هست و پروست. دو بار در جست‌وجوی زمان از دست رفته را دقیق خوانده‌ام و خیلی دوستش دارم. علایقم خیلی متنوع هست. خواندن درباره‌ی تاریخ و زیبایی‌شناسی مسیحی چه در نقاشی و چه ادبیات برایم خیلی جذاب هست. همین طور زیبایی‌شناسی اسلامی و رساله‌های عرفای مسیحی قرون اولیه مسیحیت را دوست دارم.

به نظرم علاقه‌مندان به داستان‌نویسی، از طرفی باید نوشتن را به صورت روشمند یاد بگیرند؛ زیرا نویسندگی یک فن است. از طرفی غریزی نوشتن، نویسنده را هرز می‌دهد و تلفات غریزی‌نویسی زیاد است. باید علاقه‌مندان سعی کنند تا جایی که می‌توانند چارچوب‌ها و ساختارهای کلی داستان‌نویسی را یاد بگیرند. پس از آن می‌توانند آن را بشکنند و به سبک بیان خودشان برسند.

نویسنده رمان‌های "خون خورده" و "من منچستر یونایتد را دوست دارم"

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

Читать полностью…
Subscribe to a channel