nashraasoo | Неотсортированное

Telegram-канал nashraasoo - Aasoo - آسو

16117

@Nashraasoo فرهنگ، اجتماع و نگاهی عمیق‌تر به مباحث امروز تماس با ما:‌ 📩 editor@aasoo.org 🔻🔻🔻 آدرس سایت: aasoo.org اینستاگرام: instagram.com/NashrAasoo فیس‌بوک: fb.com/NashrAasoo توییتر: twitter.com/NashrAasoo

Подписаться на канал

Aasoo - آسو

توماش ماساریک؛ فیلسوفی که حکومت را به مردمش بازگرداند 🔻

✍️ اگر قرار بود تنها یک نفر این آرزوی افلاطون را برآورده سازد که «زمامدار باید فیلسوف باشد» او همانا توماش ماساریک، بنیان‌گذار و نخستین رئیس‌جمهور چکسلواکی، بود. ماساریک دانش‌آموخته‌ی دوره‌ی دکترای فلسفه در دانشگاه وین بود. او نیز دل در گرو افلاطون داشت و رساله‌ی دکترایش را در مورد نظر افلاطون در باب جاودانگی نوشت، هرچند در اقدامی فروتنانه و کافکایی، رساله‌اش را همراه با بسیاری از دست‌نوشته‌های خود، به دست آتش سپرد. چنان‌که به‌رغم علاقه‌مندی به کانت و فلسفه‌ی اخلاقش، گوته را بیشتر می‌ستود. از سال ۱۹۴۸ تا اواسط دهه‌ی ۱۹۶۰، ماساریک نامی منفور برای رژیم کمونیستیِ چکسلواکی به‌شمار می‌آمد و هیچ نوشته‌ی چاپ‌شده‌ای مجاز نبود که از او به نیکی یاد کند. اما پس از آن، و به‌ویژه بعد از روی کار آمدن واتسلاو هاول، بار دیگر نامِ ماساریک بر سر زبان‌ها افتاد. تا آنجا که هاول در نخستین سخنرانی عمومی‌اش در جایگاه ریاست جمهوری، از احیای سیاست ماساریک سخن گفت و اشاره کرد: «ماساریک سیاستش را بر اخلاق بنا کرده بود. بیایید در زمانه‌‌ای نو و به‌شیوه‌ای تازه این برداشت از سیاست را احیا کنیم.»

✍️ ماساریک پس از دریافت مدرک دکترای فلسفه برای یک‌سال (۱۸۷۷-۱۸۷۶) به لایپزیک رفت. در آنجا، او به‌اتفاق ادموند هوسرلِ جوان ــ که هر دو اهل ناحیه‌ی موراویا بودند ــ در جلسات درس‌‌گفتار فیلسوفان لایپزیک حاضر شد.
در لایپزیک اتفاق دیگری افتاد که زندگی‌اش را به مسیری تازه انداخت: آشنایی با همسر آینده‌اش شارلوت گاریگ. شارلوت اهل آمریکا بود؛ پیانو می‌نواخت و در خانواده‌ای ثروتمند و مذهبی بالیده بود. ماساریک همسرش را بسیار دوست داشت؛ چنان‌که به نشانه‌ی وفاداری و احترام به حقوق برابر زن و مرد، نام خانوادگیِ شارلوت، یعنی «گاریگ» را همچون نگینی در میان نام و نام خانوادگیِ خود قرار داد، و از آن پس، «توماش گاریگ ماساریک» امضا می‌کرد. مهم‌تر اینکه، ماساریک رشد معنوی خود را مدیون همسرش می‌‌دانست. چنان‌که پس از مرگ شارلوت نوشت «بسیار سرسخت بود و هرگز دروغ نمی‌گفت؛ دو خصلتی که اثر شایانی بر رشد من گذاشت.» ماساریک عمیقاً به راست‌گویی باور داشت. اصلی اخلاقی که بعدها در گفتمان سیاسی یکی از مشهورترین اخلافش، واتسلاو هاول، پدیدار و برجسته شد.

✍️ پس از دو سال عضویت در پارلمان وین، از حزب «چک‌های جوان»، به دلیل ناسیونالیسم احساسی‌شان، کناره گرفت و در صدد برآمد تا در فراغت پیش‌آمده، به وارسیِ روند سیاسی و احزاب چک از سال ۱۸۴۸ به‌بعد بپردازد. او پس از خوانش دقیق آثار هاولیچک (Havlíček) و پالاتسکی (Palacký) به این نتیجه رسید که سیاست باید مبتنی بر نوعی زمینه‌ی تاریخیِ گسترده باشد، و نه‌تنها گذشته‌ی نزدیک بلکه سراسر تاریخ را به حساب بیاورد. او دریافت که «در عالم سیاست هم آسیاب‌های خدا آهسته اما درست کار می‌کنند.» به ‌بیان دیگر تاریخ، در کلیت خود، به سمت‌وسویی درست پیش می‌رود. در این فلسفه‌ی تاریخی، او باید اسلواک‌ها را هم به شمار می‌آورد.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

✍️ از یادداشت ماندن مقاومت است
💭 شما دراین‌باره چه فکر می‌کنید؟

@NashrAasoo 🔺

Читать полностью…

Aasoo - آسو

نگذاشتم که آغوش مادرش خالی شود🔻

✍️ در لابه‌لای سوز و گدازش احوال‌پرسی می‌کرد و از همه می‌پرسید که چه حالی دارند. در آخر هم می‌گفت: «خداوند حالتان را خوش داشته باشد.» وقتی لبخند می‌زد دو دندانِ زرد که تنها دندان‌های باقی‌مانده در دهانش بود، دیده می‌شد. صدایش بم بود و می‌لرزید. از سوز دل گریه کرد و گریه‌اش فضای خانه را سنگین ساخته بود. نفسم بند آمده بود و مبهوت آن همه رنج و حرمان شده بودم. اصلاً نمی‌شد سن و سالش را حدس زد، تو گویی هزاران سال عمر کرده بود. به اندازه‌ی صدها سال چین و چروک دور گردنش حلقه بسته بود. در دست‌هایش دو سه انگشتر نقره داشت و چادر مندرسی را نشان داد و گفت: «فلانی برایم داده بود. سال‌هاست می‌پوشم و دعای نیکش می‌کنم». از من خواست لباس‌های کهنه‌ام را برایش بدهم. گفت: «به عروسم می‌‌برم.» در مورد عروسش حرف زد که خیلی جوان بوده که بیوه شده است، و در مورد شوهر خودش گفت که با مرگ فرزندان کمرش خم شده و از راه رفتن مانده و زمین‌گیر شده است. یتیم‌های پسر دوم، زن بیوه‌ی پسر دوم، شوهر زمین‌گیر و به قول خودش یک روزگار بزرگ به دوشش افتاده بود. او باید به همه رسیدگی می‌کرد و هیچ مرجعی جز مردمی که به آسانی به صحبت‌هایش گوش نمی‌سپردند، نداشت که برود و بپرسد چرا به چنین سرنوشتی دچار شده و پسرانش به چه جرمی کشته شده‌اند.

 ✍️ پسر دومش در ۲۸ سالگی طعمه‌ی جنگ تن به تن طالب و نیروهای جمهوریت شده و به قول خودش او هم شهید شده بود. زن و فرزندِ او را نبرده بودند. پسر دوم دکان‌دار بود. اصلاً به اردوی حکومت یا به جمع طالبان نپیوسته بود. برخلاف برادرانش، او به کاروبار و غریبی مصروف بود اما قصه همان قصه‌ی آشنا است که وقتی خطری برادر بزرگ و کوچکت را تهدید کند، بی‌گمان تو هم در امان نیستی. او به علت همان خطری که هر دو برادرش را در دو صف جنگ تهدید می‌کرد، کشته شد و به قول مادرش خانه‌اش خراب و فرزندانش یتیم و زنش دست‌نگرِ مردم شده بود. زن می‌گفت: «خانه‌خراب! وقتی جنگ شده، تانک‌ها آمده، زخمی‌ها را بار کرده در موترها از نزدش گذشته‌اند اما او دکانِ خود را بسته نکرده، فکر نکرده که در آن جنگ و بگیر و نمان چه کسی از دکانِ تو سودا می‌گیرد. اجلش رسیده بوده. اجل که برسد همین‌طور می‌شود. در میان یک جنگِ داغ، دکانِ خود را باز گذاشته و راکت به دکانش خورده و خودش هم تکه تکه شده بود.» خانواده‌ی عروس دوم گفته بودند که وسعشان نمی‌کشد از یک بیوه و چند یتیم نگه‌داری کنند. زن سرپرستیِ یتیم‌ها و عروس بیوه‌اش را به دوش گرفته بود و از همه چیزی می‌خواست که برای آن‌ها ببرد. به من گفت: «لباس‌های کهنه و چیزهایی را که استفاده نمی‌کنی بده به عروسم ببرم. هرچیزی که باشد. جاکت، لباس، چادر، دستکول...» من غرق آن همه رنج و محنتی شده بودم که زمانه به آن زن تحمیل کرده بود.

✍️ در آخر صحبت‌هایش عصبانی شد و به زمین و زمان دشنام داد اما نتیجه‌گیری‌اش مرا دوباره به گریه انداخت. گفت: «جنگ شد. نمی‌گم که جنگ نشد. بچه‌هایم به مرگِ خود نمردند بلکه کشته شدند. اما کسانی هم هستند که حتی یک خراش هم برنداشتند. چرا من؟ آن هم چرا سه پسر؟ چرا من بیوه‌دار و یتیم‌دار شدم؟ طالع نداشتم. از ازل خدا به پیشانیِ من چنین نوشته بود. پسر به دنیا بیاورم و به زمین بدهم و خودم بالای سر قبرشان گریه کنم. من بدبخت بودم. جنگ هم برای من آمده بود. اینه حالی آبادی شده. آرامی شده اما چه فایده به حال من دارد؟ چه فایده به حال عروس‌های من دارد؟» اشک‌های خود را پاک کرد. آرام شده بود. از من پرسید که چرا به خانه‌اش نمی‌روم. به من گفت: «باید تو را مهمانی کنم. بطلبم. سرم حق داری. عروسی کردی.» من به چروک دور گردن و به شیار گریه‌ها روی صورتِ سیاهش خیره شده بودم. به حرفی می‌اندیشیدم که درباره‌ی عروس اولِ خود گفت: «نگذاشتم که آغوش مادرشان خالی شود.» بزرگی کرده بود. در حق یک زنِ دیگر بزرگی کرده بود.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

ناوالنی روسیه‌ی پوتین را به‌خوبی نمی‌شناخت، اما به ما امید داد 🔻

✍️ این حکومت مجبور بود که ناوالنی را به قتل برساند. دیکتاتوری به مردم عبوسی احتیاج دارد که با کوچک‌ترین اشاره‌ی رهبر جشن‌وسرورِ ملی برپا می‌کنند. رژیم می‌دانست که این مرد آن‌ها را تهدید می‌کند. بنابراین، سعی کرد که با محکوم کردنِ وی به بیش از ۲۰ سال زندان صدایش را خاموش کند. تلاش کرد که او را مسموم کند، اما ناکام ماند. در نتیجه، حالا باید کار را تمام می‌کرد.

✍️ ناوالنی وضعیتِ سیاسیِ روسیه را غلط فهمید. روسیه‌ای که او بتواند رئیس‌جمهورش شود وجود ندارد. او زندگی‌اش را وقف سرزمینی کرد که آن را به خوبی نمی‌شناخت. او پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی رشد کرد و سیاستمدار شد، یعنی در دوره‌ی کوتاهی که آزادی به روسیه آمد، دوره‌ای که زندگیِ سیاسی و اجتماعی جانِ تازه‌ای گرفت و احزابِ سیاسی و مطبوعاتِ آزاد پدیدار شدند. به نظر ناوالنی، کشورش همین بود، جایی که هر چیزی امکان‌پذیر است. سبکِ او مثل یک سیاستمدارِ غربی بود که عقیده دارد باید برای جلب آرای مردم مبارزه کرد، در معرض دیدِ مردم بود، شفاف بود، و مسئولیت حرف‌های خود را پذیرفت.

✍️ اگر ناوالنی می‌دانست که پس از دستگیری‌اش اپوزیسیون به آسانی شکست خواهد خورد و حکومت جنگِ شرم‌آوری را علیه اوکراین به راه خواهد انداخت و اکثر مردم نیز از این کارِ شرم‌آور حمایت خواهند کرد، آیا باز هم تصمیم می‌گرفت که به روسیه برگردد تا زندانی شود و به قتل برسد؟ نمی‌توانم به این پرسش پاسخی قطعی بدهم، اما فکر می‌کنم که حتی در این صورت هم ناوالنی به روسیه بازمی‌گشت. همیشه کسانی بوده‌اند و هستند و خواهند بود که به چیزهایی بیش از زندگی بها می‌دهند.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

ماجرای خروج پرمخاطره‌ی یک شاعر فلسطینی از غزه 🔻

✍️ وقتی که جنگ به سراغ غزه آمد، من و همسرم نمی‌خواستیم غزه را ترک کنیم. می‌خواستیم کنار والدین و خواهران و برادرانِ خود بمانیم زیرا می‌دانستیم که خروج از غزه یعنی ترک کردنِ آن‌ها. حتی وقتی که مرز مصر به روی صاحبان گذرنامه‌های خارجی، از جمله مصطفی پسر سه‌ساله‌ی ما، باز شد باز هم در غزه ماندیم. آپارتمانِ ما در طبقه‌ی سومِ ساختمانی در بیت لاهیا، در شمال نوار غزه، قرار داشت. برادرانم در طبقات بالا و پایینِ ما زندگی می‌کردند، و پدر و مادرم در طبقه‌ی همکف بودند. من کتابخانه‌ای پر از کتاب‌های محبوبم داشتم. بعد از مدتی هواپیماهای اسرائیلی اعلامیه‌هایی روی سرمان ریختند و هشدار دادند که آن محله را ترک کنیم. در نتیجه، همگی به یک آپارتمان دوخوابه‌ی قرضی در اردوگاه آوارگان جبالیا رفتیم. طولی نکشید که فهمیدیم بمبی خانه‌ی ما را ویران کرده است.

✍️ آرزوی دیرینه‌ام این بوده که از پنجره‌ی یک هواپیما به بیرون نگاه کنم و از بالا خانه‌ام را ببینم. در سراسر دورانِ بزرگ‌سالی‌ام حتی یک هواپیمای مسافربری هم بر فراز غزه ندیده‌ام. در آسمانِ غزه فقط پهپاد و هواپیماهای جنگی دیده‌ام. در اوایل این قرن، در زمان انتفاضه‌ی دوم، اسرائیل فرودگاه بین‌المللیِ غزه را بمباران کرد و این فرودگاه از آن زمان تا کنون تعطیل بوده است. اکثر دوستانم هرگز از غزه خارج نشده‌اند. اما در سال‌های اخیر، که در کاریابی و امرار معاش ناکام مانده‌اند، از خود پرسیده‌اند که تا کِی باید صبر کرد؟ بعضی از آن‌ها به ترکیه، و سپس به اروپا مهاجرت کرده‌اند. بعضی به حالِ من غبطه می‌خورند که سه بار به آمریکا رفته‌ام. هر بار که با عکس شهرهای ناآشنا و درخت و گل و گیاه و برف به غزه برگشته‌ام، مرا «آمریکایی» خوانده‌و پرسیده‌اند که چرا برگشته‌ام. آن‌ها می‌گویند که در غزه هیچ‌چیزی وجود ندارد. من همیشه به آن‌ها می‌گویم که دلم می‌خواهد کنار خانواده و همسایه‌هایم باشم. خانه‌ام، کتاب‌هایم و شغلم همه در غزه‌اند. در غزه می‌توانم با دوستانم فوتبال بازی کنم و به رستوران بروم. چرا باید غزه را ترک کنم؟

✍️ تنها یک کتاب با خودم به مصر آورده‌ام، نسخه‌ای پاره‌پوره از مجموعه‌ی اشعارم. از آخرین باری که آن را خواندم، شعرهای جدیدِ زیادی به فکرم خطور کرده که هنوز آن‌ها را روی کاغذ ننوشته‌ام. بعد از هفته‌ها تایپ کردن روی تلفن، در خیابان‌ها و مدرسه‌ها، هنوز عادت نکرده‌ام که لپ‌تاپم را بدون نگرانی از امکان شارژشدنش باز کنم. هنوز به بستنِ در عادت نکرده‌ام. اما یک روز صبح پشت میز چوبیِ زیبای دوستم، در اتاقی پر از نور، نشستم و شعری نوشتم. این شعر را خطاب به مادرم سرودم. امیدوارم که دفعه‌ی بعد که با هم صحبت می‌کنیم، بتوانم آن را برایش بخوانم.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

شعر فروغ، شعر زندگی و اندیشیدن 🔻

✍ شعرهای فروغ فرخزاد را از جنبه‌های گوناگون می‌توان بررسی کرد. برای مثال، چگونگیِ رشد و تکامل او چونان یک شاعر از نخستین کتابش به نام اسیر تا آخرین مجموعه‌ی شعر او به نام تولدی دیگر و شعرهای اندکِ وی بعد از انتشار این کتاب. در این بررسی می‌توان به دریافت‌های تازه‌ی او از شعر، ساختمان شعر و در نهایت به شناخت عمیق او از کلمه پرداخت. می‌‌‌توان دید که چگونه فروغ از خلق شعرهایی مثل «رفتم، مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود/ عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما/ از پرده‌ی خموشی و ظلمت، چو نور صبح/ بیرون فتاده بود به یکباره راز ما» دور می‌شود تا به این زبان برسد: «و چهره‌ای شگفت/ از آن‌سوی دریچه به من گفت/ حق با کسی‌ست که می‌بیند»

✍ نگاه اجتماعی و احساس تعهد اجتماعیِ فروغ فرخزاد در شعرهای تولدی دیگر، اما همیشه یکی نیست. گاه بانگ و اندوه او، صدای یک روشنفکر خسته و عصبانی را در خود دارد. در این خشم‌سرایی‌ها گاه نگاهش به مردم با نوعی سرزنش و نفرین همراه است و به گونه‌ا‌ی تهاجم و عصبانیتِ همان روشنفکرانِ جدا از واقعیت زندگیِ مردم را به یادمان می‌آورد که خود بارها در شعرهای کتاب تولدی دیگر با تصویرهایی چون «این خمیدگان لاغر افیونی» و «پیادگانی که صبورانه بر نیزه‌های چوبیِ خود تکیه کرده‌اند» یا روشنفکرانی که انبوه بی‌تحرکشان را «مرداب‌های الکل و آن بخارهای گس مسموم» پر کرده، از آن‌ها انتقاد کرده است. برای مثال، ببینید که در شعر «آیه‌های زمینی» چگونه با قهر از مردم حرف می‌زند یا چگونه به شیوه‌ای متعادل‌تر با قهری خواهرانه آن‌ها را ملامت می‌کند.

✍ فروغ، خواهر خوب ما، شاعر بزرگ میهنمان، یا در خطاب م. امید به او، این پریدخت شعر آدمیزادان، همیشه زنده است. او بدان‌گونه که در شعرهایش گفته بود، جایی در «شر شر باران» یا میان «پچ پچ گل‌های اطلسی» خودش را قایم کرده است تا وقتی «نان قسمت می‌شود» و «پپسی قسمت می‌شود» و «شربت سیاه‌سرفه قسمت می‌شود» و «هرچه که باد کرده است قسمت می‌شود»، بیرون بیاید و بگوید: دیدید گفتم! و ما او را مثل همان وقت‌ها سوار بر چهارچرخه‌ی یحیی می‌بینیم که میدان مجیدیه را دور می‌زند.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

انتخابات در نظام اقتدارگرا: ابزار تثبیت یا وسیله‌ی تحول؟🔻

✍️ برگزاری انتخابات به‌خودی‌خود ثبات نظام‌های اقتدارگرا را تهدید نمی‌کند. زیرا به‌رغم گردش محدود قدرت در نهادهای انتخاباتی، نیروهای نزدیک به حاکمیت همچنان انحصار منابع بزرگ مالی و نظامی را در اختیار خود نگه‌می‌دارند و دست بالای خود نسبت به رقبای غیر خودی را حفظ می‌کنند. 

✍️ زمانی که گروه‌های مخالف دموکراسی‌خواه بتوانند در ابعاد ملی حاکم اقتدارگرا را به چالش بکشند انتخابات می‌تواند موجب تقویت دموکراسی شود. تجربه نشان داده که وقتی نامزدهای مخالف کمی آزادی عمل داشته باشند به‌مرور و در جریان چند انتخابات متوالی می‌توانند پروژه دموکراسی‌خواهی را پیش ببرند. 

✍️  انتخابات در حکومت‌های اقتدارگرا پدیده‌ا‌ی کاملاً متمایز از انتخابات دموکراتیک است: موضوعاتی که در طول انتخابات به میان کشیده می‌شوند، و انگیزه‌های مشارکت و رفتار انتخاباتی، همگی با موارد مشابه در دموکراسی‌ها بسیار متفاوت هستند.  اما آنچه مطالعه‌ی نظام‌های اقتدارگرای انتخاباتی به ما می‌آموزد این است که چنین انتخاباتی لزوماً موجب تقویت نهادهای دموکراتیک نمی‌شود، بلکه در اکثر موارد به تثبیت نظام اقتدارگرای موجود کمک می‌کند.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

نگاهی به فیلم «شهید» در گفت‌وگو با نرگس کلهر
🎥 سپهر عاطفی

«فیلم سینمایی «شهید»، دومین فیلم بلند نرگس کلهر، این هفته در بخش فروم برلیناله به نمایش درآمد. در این فیلم نرگس شهید کلهر، به عنوان کارگردان از یک بازیگر (با بازی بهارک عبدلی‌فرد) می‌خواهد، نقش او را بازی کند. او دیگر نمی‌خواهد با نام «شهید» خوانده شود. ولی حذف این کلمه در آلمان به این سادگی‌ها نیست. 
سپهر عاطفی در حاشیه‌ی جشنواره‌ی فیلم برلین با این کارگردان گفت‌وگو کرده است.»

@NashrAasoo 🎥

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«غذایی که برای استالین پخته می‌شد «بسیار ساده و بی‌تکلف بود.» در زمستان همیشه برایش سوپ گوشت با ترشى کلم سرو می‌شد و در تابستان سوپ کلم تازه. سپس در ادامه گندم سیاه با کره و یک تکه گوشت گاو مى‌خورد. و اگر دسرى وجود داشت، ژله‌ى کِرَنبری یا کمپوت میوه بود.»

aasoo.org/fa/articles/4635
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«وقتی شیوه‌ی زندگیِ ما، هر شیوه‌ی متفاوتی از زندگی، نوعی مبارزه است، ماندن در ایران محتاج کارهای محیرالعقول نیست. در شرایطی که از در و دیوار فشار بر آدم‌ها وارد می‌شود که برو، ماندن نوعی مقاومت است.»

aasoo.org/fa/notes/4647
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

خاطرات غزه، نگاهی به عکس‌های کیغام جاگالیان
سوما نگهداری‌نیا - منصور محمدی

«کیغام جاگالیان، از بازماندگان نسل‌کشی ارامنه، و پدر عکاسی غزه است که در سال ۱۹۴۰ اولین استودیوی عکاسی را در مرکز شهر راه انداخت. عکس‌های او تاریخ اجتماعی و سیاسی غزه را به مدت چهاردهه تا پیش از مرگش در سال ۱۹۸۱ به تصویر می‌کشد.»

aasoo.org/fa/multimedia/videos/4655
@NashrAasoo 🎥

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«ارباب کیخسرو در دوره‌ی نمایندگی مجلس، در سال ۱۳۰۲ کتابخانه‌ی مجلس را به عنوان اولین کتابخانه‌ی رسمی ایران راه‌اندازی کرد. ارباب کیخسرو همزمان با نمایندگی مجلس در سال ۱۲۹۵ مدیریت سهامی شرکت تلفن را بر عهده گرفت و بیست سال مدیر آنجا بود و در این دوره او توانست با استفاده از امکانات شرکت زیمنس، سیستم فرسوده‌ی تلفن تهران را به سیستم برقی و خودکار تبدیل کند و به گفته‌ی خودش «خانه‌ی عنکبوتی» را به «قصری رفیع» تبدیل کرد.»

@NashrAasoo 🔻
aasoo.org/fa/articles/4634

Читать полностью…

Aasoo - آسو

نجف دریابندری؛ حلوای انگشت‌پیچ🔻

📚 زندگی او پر از فرازونشیب بود: در جوانی به حزب توده پیوست؛ به زندان رفت؛ محکوم به اعدام شد؛ از اعدام رهایی یافت؛ و از همان زندان به ترجمه و نوشتن مشغول شد و تا پایان عمر از نوشتن دست نکشید. در زندگی او پدیده‌های متناقض با هم بروز کرده‌اند. ازیک‌سو به فاکنر و همینگوی و ادبیات آمریکا نظر داشت و ازطرف‌دیگر در روزنامه‌های حزب توده مقاله می‌نوشت. خود او توضیح جالبی در این زمینه دارد: «ما توده‌ای مخصوصی بودیم. من گرچه بعد از انشعاب به حزب توده پیوستم، اما در واقع توده‌ای قبل از انشعاب بودم. بعد از انشعاب، حزب توده ماهیتش عوض شد... . ما ازلحاظ سیاسی در خط حزب توده بودیم، اما ازلحاظ فرهنگی کار خودمان را می‌کردیم. گذشته از این، همینگوی و امثال او جزو نویسندگان چپ آمریکا به حساب می‌آمدند. بعدها من متوجه شدم که به همینگوی یا فاکنر ازلحاظ سیاسی نمی‌شد جای خیلی مشخصی داد.» درباره‌ی تناقض توده‌ای‌بودن و داستان کافکایی نوشتن روزی به من گفت: «وقتی متوجه شدم که کافکا نمی‌خوانند، خیلی تعجب کردم و فهمیدم که من اصلاً از یک خانواده‌ی دیگر هستم.»او هیچ‌گاه به‌دنبال ادبیات حزبی نرفت و بعدها هم که به زندان افتاد، به ترجمه‌ی تاریخ فلسفه‌ی غرب پرداخت. این‌ها نشان از تفکر متفاوت او داشت.

📚 نویسنده‌بودن او تنها در مقدمه‌ها خلاصه نمی‌شود. او مقاله‌نویس معتبری هم هست. هرگاه که قصد می‌کرد کتابی یا نویسنده‌ای را به جامعه معرفی کند، حرفش و داوری‌اش معیار می‌شد. هرگاه به معرفی کتابی می‌پرداخت، آن کتاب مطرح می‌شد و نویسنده‌اش در میان مخاطبانْ مشهور و معتبر می‌شد. نقد او بر شوهر آهوخانم علی‌محمد افغانی و طوبا و معنای شب شهرنوش پارسی‌پور سبب شهرت آن‌ها گردید و گمان می‌کنم آخرین کاری که در این زمینه انجام داده نقد و معرفی اهل غرق منیرو روانی‌پور باشد. دریافت و ادراک او از داستان‌ و قدرت تحلیل او در میان اصحاب قلم بی‌مانند است. نقد او بر سنگ صبور با عنوان «نوشتن برای نویسنده‌بودن» نقطه‌ی پایانی بر کار نویسندگی چوبک گذاشت و نقد او درباره‌ی نمایش قلندرخونه توانایی معجزه‌آسای او را نه‌فقط در تحلیل که در نوع نگارش نشان می‌داد. با مهارتی از پیچ‌وخم‌ها بالا رفته و سپس سرازیر شده بود که حیرت خواننده را برمی‌انگیخت. گمان نمی‌کنم در تاریخ نقد تئاتر مطلبی به آن قوت و قدرت و به آن اندازه درست و شیرین نوشته شده باشد. چنین کارهایی را در زمینه‌ی نقاشی هم از خود به یادگار گذاشته است.

📚 کتاب حاضر شامل سه گفت‌وگو با آقای دریابندری و یک گفت‌وگو درباره‌ی ایشان است. از آن سه گفت‌وگو، که بیست‌سی سال پیش با آقای دریابندری انجام داده‌ام، دو تایش، یعنی «گفت‌وگو درباره‌ی ادبیات» و «گفت‌وگو در باب ترجمه»، قبلاً به‌صورت کامل در رسانه‌ها چاپ شده، اما چون از زمان چاپ آن‌ها سی سال و بیشتر گذشته است، فکر کردم بهتر است در این مجموعه بیاید و در دسترس خوانندگان قرار گیرد. گفت‌وگو درباره‌ی زندگی آقای دریابندری نیز، که در اینجا می‌خوانید، قبلاً به‌صورت ناقص و تکه‌هایی از آن در پاره‌ای مطبوعات انتشار یافته، ولی صورت کامل آن هیچ‌گاه به زیور طبع آراسته نشده و برای اولین‌بار در اینجا منتشر می‌شود. گفت‌وگو درباره‌ی آقای دریابندری با خانم سیما یاری نیز مخصوص این کتاب است و پیش از این انتشار نیافته است. من به‌عنوان روزنامه‌نگار مقالات متعددی درباره‌ی آقای دریابندری نوشته‌ام که قصد داشتم همه‌ی آن‌ها را در این کتاب گرد بیاورم، اما در بازخوانی آن‌ها احساس کردم چاپ دوباره‌ی آن‌ها تکراری خواهد بود و خواننده مغبون خواهد شد. بنابراین، از آوردن آن‌ها خودداری کردم. تنها یک گزارش را با عنوان «در محفل جمعه‌های نجف»، که مطالب تازه و غیرتکراری داشت، برای چاپ در این کتاب مناسب یافتم.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

📚 کتاب نجف دریابندری؛ حلوای‌انگشت‌پیچ را از وب‌سایت آسو دانلود کنید یا نسخه‌ی چاپی آن را از وب‌سایت لولو سفارش دهید.

@NashrAasoo 🔺

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«ابوالحسن ابتهاج، بنیان‌گذار برنامه‌ریزی در ایران عقیده داشت که بین مخارج نظامی و توسعه، باید توسعه را انتخاب کرد زیرا «اگر درآمدهای نفتی به درستی و با ازخودگذشتگی برای تغییر در شرایط زندگیِ مردم مصرف کنیم و مردمِ ایران هم دریابند که مردانی وجود داشته‌‌اند که مصمم به بهبود شرایط زندگیِ آن‌ها بوده و با حسن نیت، درستکاری و فداکاریِ کامل تلاش کرده‌اند، نه فقط شرایط مادیِ ایران و نیز روش زندگیِ میلیون‌ها نفر از مردم دگرگون خواهد شد، بلکه برای تغییر شرایط نیازی به نیروی نظامی نخواهیم داشت. مردم ایران باید از ما پشتیبانی کنند، نیرویی که از هر نیروی نظامی برای کشور مهم‌تر است.»

aasoo.org/fa/articles/4630
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

او از سیاست‌بازی بیزار و در کنار بود. از کینه‌توزی و بدگویی احتراز می‌جست و افراد را به راست‌گویی و بهره‌بردن از عقل سلیم فرا می‌خواند. با توجه به این قضایا، جای تعجب نیست که او علاقه‌ی چندانی به فعالیت‌های حزبی نداشت و اساساً خود را آدمی حزبی نمی‌دانست. سیاست در نظر او، تنها یک وسیله بود که باید به هدفی اخلاقی می‌انجامید. حتی مدت‌ها پس از آنکه به ریاست جمهوری رسید، می‌گفت «باید از نظر سیاسی آزاد باشیم تا راه معنویِ خود را بپیماییم.»

aasoo.org/fa/articles/4656
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

دریچه‌ای در تاریکی
✍🏼 مانا نیستانی

@NashrAaso🔺‏

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«جنگ‌زده بود. رنج‌دیده بود. اما بزرگ و باشرافت بود. او می‌توانست آن دو یتیم را با این سه یتیمِ دیگر یک‌جا با کم و زیاد، به کمک مردم یا هر وسیله‌ی دیگری بزرگ کند اما در حق مادرشان بزرگی کرده بود و گذاشته بود که آن‌ها را با خودش ببرد. او می‌دانست که آغوش مادربزرگ هر اندازه هم که گرم باشد به آغوش مادر نمی‌رسد. در حق آن زن و آن دو یتیم بزرگی کرده بود.»

aasoo.org/fa/notes/4661
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«روسیه‌ای که بهترین شهروندانش را چنین سرسری نابود می‌کند کشوری نیست که بتوان در آن زندگی کرد. تنها در سرزمینی می‌توان زیست که چنین رژیم تبهکاری در آن جایی نداشته باشد. حکومتی به نام فدراسیون روسیه، که هم برای شهروندانش و هم برای کل دنیا چیزی جز مرگ و ویرانی به ارمغان نمی‌آورد، اصلاً نباید وجود داشته باشد.»

aasoo.org/fa/articles/4662
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«ما فلسطینی‌ها دست‌کم از یک نظر مثل اسرائیلی‌ها هستیم. ما باید سرزمینی از آنِ خود داشته باشیم ــ یا در یک کشور کنارِ هم زندگی کنیم، کشوری که در آن فلسطینی‌ها حقوقِ کامل و برابر داشته باشند. ما باید مثل هر کشورِ دیگری فرودگاه و بندر و نظام اقتصادیِ خودمان را داشته باشیم.»

aasoo.org/fa/articles/4658
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«فروغ نه تنها حنجره‌ی یک زن، بلکه حنجره‌ی انسانی است که در جامعه‌ای اسیر ستم و سانسور، وزش ظلمت را فریاد می‌زند. هم‌چنان که بعدها در شعرهای دیگرش مرور خواهیم کرد، زبان شعری فروغ برای فریاد زدن این وزش ظلمت و نفوذ در آن و نشان دادن ابعاد این تاریکیِ شوم یا بیداد مسلط، تنها به استعاره قناعت نمی‌کند و صریح‌تر و عریان‌تر چهره‌ی ظلمت را نشان می‌دهد.»

aasoo.org/fa/articles/4659
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«در نگاه اول ماهیت برگزاری انتخابات با اقتدارگرایی در تضاد به‌نظر می‌رسد، اما در عمل بسیاری از حکومت‌های اقتدارگرا در سطوح مختلف انتخابات برگزار می‌کنند و انواع منابع قدرت را از این طریق تقسیم می‌کنند.»

🗂 این مقاله یکی از سلسله‌مقالاتِ پرونده‌ی «انتخابات در نظام‌های اقتدارگرا» است که پیش‌تر در وبسایت دانشکده منتشر شده است.

aasoo.org/fa/articles/4649
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

شامی با یک دیکتاتور: ژوزف استالین چه غذایی می‌خورد؟🔻

✍️ ژوزف استالین از آشپزی متنفر بود. در کودکی مادرش مشاغل مختلفی داشت که یکی از آن‌ها آشپزى بود. ظاهراً به همین دلیل بود که استالین تا آخر عمر از بوی غذای در حال پختن بیزار بود و در تمام خانه‌هایش، آشپزخانه بیرون از محوطه‌ى ساختمان اصلى ‌ساخته شده بود ــ این در مورد کلبه‌اش در آتوسِ جدید که در آبخازیا دیدم نیز صادق بود.هنگامی که او و همراهانش توسط تزار به سیبری تبعید شدند، توافق کردند که همه‌ی وظایف را به طور مساوی تقسیم کنند ــ آشپزی، نظافت و تهیه‌ی غذا. اما به زودی معلوم شد که استالین قصد آشپزی و نظافت ندارد. او فقط به شکار و ماهی‌گیری می‌رفت.

✍️ یاکوف سِوردلوف که با استالین در تبعید به سر می‌برد، از دستِ او خیلى عصبانی بود. سال‌ها بعد استالین به یاد می‌آورد: «قرار بود که خودمان شام بپزیم. در آن زمان من یک سگ داشتم و نام او را یاشکا گذاشتم که طبیعتاً خوشایند سوردلوف نبود، زیرا نامِ او هم یاشکا [اسم مصغر یاکوف] بود. همیشه بعد از شام سوردلوف ظرف‌ها را می‌شست، اما من هیچ وقت این کار را نکردم. غذایم را مى‌خوردم، بشقابم را روی زمین مى‌گذاشتم، سگ آن‌ها را مى‌لیسید و همه‌چیز تمیز می‌شد.»

✍️ در اواخر تبعیدشان، زمانی که با لِو کامنف از حزب کمونیست سوم زندگی می‌کردند، هر زمان که وقت شستن ظرف‌ها فرا می‌رسید، استالین از خانه فرار می‌کرد.پس از انقلاب، استالین با همسرش، نادژدا آلیلویوا، در غذاخوریِ کرملین که در آن روزها یکی از بدترین‌های مسکو بود، غذا مى‌خورد. هانری باربوس، نویسنده‌ی کمونیست فرانسوی، اندکی پس از خودکشی آلیلویوا، به دیدار استالین رفت و درباره‌ی شرایط زندگیِ او گفت: «اتاق‌خواب‌ها به سادگیِ اتاق‌خواب‌های یک هتل درجه دوى قابل قبول است. اتاق غذاخوری بیضی‌شکل است. غذا از یک رستوران محلى ارسال شده است. یک کارمند متوسط در یک کشور سرمایه‌داری، با دیدن این اتاق‌خواب‌ها اَه و پیف خواهد کرد و از اجاره‌بها زبان به گله و شکایت خواهد گشود.» به گفته‌ى ویاچسلاو مولوتوف، که ریاست دستگاه دیپلماسی شوروی را بر عهده داشت، کل ریخت‌وپاش آشپزیِ استالین در آن روزها، صرفاً یک وانِ حمام پر از خیارشور بود.»

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

ماندن مقاومت است 🔻

✍️ وقتی عبارت «هر کی ناراحته» را در گوگل جست‌وجو می‌کنم اولین تصاویر و ویدیوهایی که به دست می‌آید ویدیوی معروف مجری شبکه‌ی افق است که ۱۶ دی‌ماه ۱۳۹۸ در برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی با عنوان «انتقام سخت» گفت: «ببخشید توی دوربین این حرف رو می‌زنم ولی هرکس اعتقاد نداره جمع کنه از ایران بره». دو روز بعد از این سخنان، ۱۷۶ نفر از سرنشینانِ هواپیمای مسافربری در آسمان تهران با دو موشک سپاه هدف قرار گرفتند و کشته شدند. مرگ فجیع مهاجران و مسافرانی که چند کودک هم در میانِ آن‌ها بود، داغ این جملات را بیشتر کرد. مجری البته چند روز بعد از حرفش کوتاه آمد و عذر خواست اما شواهد و قرائن نشان می‌دهد که «هر کی ناراحته از ایران بره» یکی از خواسته‌های جمهوری اسلامی از مخالفان و معترضان است و به شیوه‌های گوناگون بر آن تأکید می‌کند: کسانی که ناراضی‌اند از ایران بروند و کسانی که رفته‌اند دیگر برنگردند.

✍️ در شرایطی که از در و دیوار «اقدام برای مهاجرت» می‌بارد و دلایل منطقی و عقلانی و حیاتی بسیاریِ هم دارد، کسانی که تصمیم به ماندن گرفته‌اند، چندان حقی برای دفاع از تصمیمِ خود ندارند. نمی‌خواهم ماندن یا رفتن را به مقوله‌ای اخلاقی تبدیل کنم بلکه می‌خواهم بگویم آدم‌ها باید حق داشته باشند که از تصمیمِ خود دفاع کنند. دلایل کسی که از ایران می‌رود کاملاً محکمه‌پسند است و می‌تواند آن‌ها را به زبان بیاورد و تشویق شود، اما کسی که تصمیم به ماندن گرفته، اگر جز دلایل شخصی، دلیل دیگری به زبان بیاورد چندان همدلی نمی‌بیند. بهتر است بگوید به خاطر پدر و مادر یا خانواده‌ام مجبورم که بمانم، در این سن و سال نمی‌توانم شغل و زبانم را عوض کنم، پولی که دارم برای مهاجرت کافی نیست، توانِ از صفر شروع کردن را ندارم، سعی کردم ولی نشد، ما را که راه نمی‌دهند، و چیزهایی از این دست. این‌ها جواب‌هایی منطقی است و معمولاً بدون بحث و مخالفت پذیرفته می‌شود. اما کسی که می‌گوید نمی‌روم چون اینجا را دوست دارم، می‌خواهم مهارت و تخصصم را در این‌جا به کار ببرم، می‌خواهم بمانم و کمک کنم که کشور را بسازیم، نمی‌خواهم وطنم را دودستی تقدیم این حکومت کنم، یا نمی‌خواهم عرصه از مخالفان خالی شود، شعارزده، افراطی، خیالاتی و خودبزرگ‌بین خوانده می‌شود.

✍️ وقتی حکومت به روش‌های گوناگون مخالفان را از کشور فراری می‌دهد تا سبک زندگیِ مطلوبِ خود را به برجاماندگان دیکته و تحمیل کند، وقتی مخالفانِ به اصطلاح «دانه‌درشت» از کشور خارج می‌شوند و در آنجا تنها می‌مانند یا اثرگذاریِ خود را از دست می‌دهند، چرا ماندن را شکلی از مقاومت ندانیم؟ ــ مقاومت در برابر حکومتی که دوست دارد میدان خالی از مزاحمانی باشد که نمی‌گذارند یکدستیِ مطلوبش را به راحتی محقق کند. چرا کسانی را که عقیده دارند فعالیت‌هایشان در داخل کشور مفیدتر و کارگشاتر است و به همین دلیل تصمیم به ماندن گرفته‌اند، با برچسب‌هایی از قبیل ناسیونالیسم افراطی و امید واهی به سکوت دعوت می‌کنند؟ چرا نمی‌توان از ماندن دفاع کرد و این فکر را گسترش داد بی‌آنکه به سفیدشویی یا همدستی متهم شد؟ عده‌ای مانده‌اند تا در همین کشور موهایشان را به دست باد بسپارند، در همین کشور با قوانین مردسالارانه مبارزه کنند، حقوق ازدست‌رفته‌ی کارگران را فریاد بزنند، عرف مضمحل را به عقب برانند، حق جوانی‌کردن به شیوه‌ی دلخواهشان را بطلبند و برایش بجنگند تا خواسته‌ی دیگرگونه‌زیستن از بین نرود.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

تفکر اعدام
✍🏼 مانا نیستانی

@NashrAasoo 🔺

Читать полностью…

Aasoo - آسو

ارباب کیخسرو؛ سیاستمدار پاکدست زرتشتی🔻

✍️ ارباب کیخسرو از سال ۱۲۸۸ یعنی دوره‌ی دوم مجلس تا دوره‌ی دوازدهم یعنی سال ۱۳۱۹ نماینده‌ی زرتشتیان در مجلس بود و در تمام این سال‌ها بدون دریافت حقوق در مجلس کار کرد و به امانتداری و درستکاری شهره بود به‌طوری که حسن مدرس روزی خطاب به نمایندگان مجلس گفت «در مجلس ما اگر یک مسلمان است، آن ارباب کیخسرو زرتشتی است.»

✍️ دکتر ابراهیم باستانی پاریزی می‌نویسد که ارباب کیخسرو «در سال‌های پایانی عمر (۱۳۱۷ خورشیدی) به علت شکست در امور اقتصادی و قرض‌ها و ضمانت‌ها ــ حدود یکصدوبیست هزار تومان ــ آن‌قدر پریشان شد که بر طبق یادداشت خودش حاضر به مرگ و خودکشی هم بوده است، زیرا حقوق بازنشستگی هم نداشت.» در همان روزهای سخت ارباب کیخسرو می‌نویسد که «شاه ایران همیشه به من عنایت داشته‌اند و امیدواری هست روزی حقایق برایشان کشف گردد و بر سر میل و عنایت اولیه آیند و باب مرحمت را به روی من و خانواده بگشایند.» کیخسرو شاهرخ پیش از مرگش آن طور که خودش نوشته مورد غضب رضاشاه واقع شده بود. او سرانجام در حالی که ۶۵ سال بیشتر نداشت یازدهم تیر ۱۳۱۹ جسدش پس از شرکت در یک مجلس عروسی، در گوشه‌ی خیابان کاخ سر کوچه سزاوار پیدا شد. برخی مثل دکتر باقر عاقلی تاریخ‌نگار می‌گویند که اتومبیلی وارد پیاده رو شده و او را زیر گرفته است.

✍️ ابراهیم باستانی پاریزی استاد تاریخ در باره‌ی کیخسرو شاهرخ می‌نویسد: «خدمات اجتماعی ارباب آن‌قدر متنوع و جالب است که می‌تواند هر کس را به تفکر وادارد که یک نفر تا چه حد می‌تواند به این کارها برسد.» کیخسرو شاهرخ همه عمرش را صرف آموزش و فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی کرده بود، اما خدماتش چنانکه باید شناخته نشد و بعد از سال‌ها، کوچه‌‌ای در خیابان جمهوری به نام ارباب کیخسرو شاهرخ نام‌گذاری شده و تندیسی از او نیز در سالن مطالعه‌ی مجلس نصب شده است.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«در زندگی شخصی و خانوادگی نیز، که صحنه‌ی واقعی‌تری است، آزاداندیشی او آشکارتر به چشم می‌خورد. نجف و فهیمه راستکار در تمام عمر از راه فرهنگ معاش کردند، نجف از راه قلم و فهیمه از راه تئاتر و بازیگری و دوبله و مانند آن. به احتمال قوی، نجف دریابندری با بازی فهیمه یا دوبله‌هایش در همه‌ی کارهای او موافق نبوده است، اما، چنان‌که فرزندش، سهراب، شهادت می‌دهد، در هیچ موردی در کارش مداخله نمی‌کرد.»

📚 کتاب «نجف دریابندری؛ حلوایانگشتپیچ» را از وب‌سایت آسو به رایگان دانلود کنید یا نسخه‌ی چاپی آن را از وب‌سایت لولو سفارش دهید.

@NashrAasoo 🔺

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«سیروس علی‌نژاد از نجف‌دریابندری این‌طور یاد می‌کند: «یک کمی توده‌ای، یک کمی لیبرال». او حدود سی سال با نجف دریابندری نشست‌وبرخاست کرده‌و این کتاب حاصل همین حشرونشر است، شامل سه گفت‌وگو با نجف دریابندری و یک گفت‌وگو درباره‌ی او.»

aasoo.org/fa/books/4643
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

هشتاد سال برنامه‌ریزی در ایران🔻

✍️ در سال ۱۳۳۳ یعنی در آخرین سالِ برنامه‌ی اول عمرانی، ابوالحسن ابتهاج به ریاست سازمان برنامه و بودجه رسید. مهم‌ترین اقدام ابتهاج بسیار فراتر از یک برنامه‌ی اقتصادی بود و او در دوران تقریباً پنج‌ساله‌ی ریاست بر سازمان برنامه نهادی را ایجاد کرد که نتایجش سال‌ها بعد آشکار شد. او تعدادی از اقتصاددانان ایرانی را از سراسر جهان جمع کرد و گروهی از دانشگاه‌ هاروارد را نیز به ایران دعوت کرد تا به تدوین برنامه‌ی توسعه کمک کنند. همکاران ایرانی در کنار مشاوران دانشگاه‌ هاروارد اولین برنامه‌ی جدیِ اقتصادی را تدوین کردند. این برنامه برخلاف برنامه‌های قبلی، پنج‌ساله بود و اجرایش در سال ۱۳۴۱ آغاز شد. ابتهاج در دوره‌ی ریاستِ خود دو دفتر اقتصادی و فنی تأسیس کرد و سازمان برنامه هم‌زمان مسئول تهیه و تدوین برنامه و اجرای آن بود. ابتهاج معتقد بود که دستگاه‌های اجراییِ دولت و وزارت‌خانه‌ها هنوز به سطحی از توانایی نرسیده‌اند که اجرای برنامه‌ها را بر عهده گیرند.

✍️ در دوره‌ی نخست‌وزیری محمدعلی رجایی و به پیشنهاد او موسی خیّر رئیس سازمان برنامه و بودجه شد. او مدتی سازمان برنامه را تعطیل کرد و برنامه‌ی گسترده‌ی تصفیه و پاکسازی را اجرا کرد. موسی خیّر ۶۷۰ نفر را از این سازمان اخراج کرد و بعدها نیز اعتراض می‌کرد که چرا بعضی از این افراد کارِ دیگری پیدا کرده‌اند. او می‌گوید که «ماسون‌ها و پیروان فِرَق ضاله» را از سازمان برنامه بیرون کرده و به این کار افتخار می‌کند. دوران ریاست موسی خیّر پس از پایان دولت ابوالحسن بنی‌صدر تمام شد و جایش را به محمدتقی بانکی داد. در این دوره اولین برنامه‌ی توسعه‌ی پس از انقلاب تهیه شد که به سبب عدم اجرا به «برنامه‌ی صفر» معروف شد، برنامه‌ای که هدفش بازسازیِ مناطق جنگ بود. 

✍️ پس از نزدیک به هشتاد سال برنامه‌ریزی و اجرای یازده برنامه‌ی عمرانی و توسعه‌ای، ایران همچنان گرفتار «روزمرگی» است و برنامه‌های توسعه جز در مقاطع محدودی، نتیجه‌ی مثبتی نداشته‌اند. «دروازه‌های تمدن بزرگ» قبل از انقلاب و «افق چشم‌انداز» بعد از انقلاب امیدآفرین معرفی می‌شدند اما حالا دیگر کسی انتظار ندارد که برنامه‌های توسعه گرهی از مشکلات ایران باز کند زیرا رهایی از انبوه مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با هیچ برنامه‌و چشم‌اندازی به تنهایی امکان‌پذیر نیست.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«تا وقتی که روسیه امپراتوری باقی بماند، استالین هم زنده است» 🔻

📚 ۹ فوریه‌ی ۱۹۴۵، سولژنیتسین به جرم انتقاد از سیاست‌های نظامیِ استالین در نامه‌ای خصوصی به یکی از آشنایانش دستگیر و به هشت سال اردوگاه کار اجباری محکوم شد. او در فوریه‌ی ۱۹۵۳، یک ماه مانده به مرگ استالین، از اردوگاه آزاد و به روستای دورافتاده‌ای در قزاقستان تبعید شد.
۶ فوریه‌ی ۱۹۵۹، دادگاه عالی اتحاد جماهیر شوروی از الکساندر سولژنیتسین اعاده‌ی حیثیت کرد و او اجازه یافت که به روسیه بازگردد.
انتشار رمان یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ در ماه‌نامه‌ی «نووی میر» (دنیای نو) در سال ۱۹۶۲، نام سولژنیتسین را سر زبان‌ها انداخت، آوازه‌ای که چندی بعد او را به دعوت خروشچف به کاخ کرملین کشاند.

📚 با روی کارآمدن برژنف در سال ۱۹۶۴، سولژنیتسین دوباره ممنوع‌القلم و در سال ۱۹۶۷ از شورای نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی اخراج شد. در این میان اما آثاری از او همچون بخش سرطان، در حلقه‌ی اول و چرخ سرخ در خارج از روسیه چاپ شد و جایزه‌ی نوبل ادبیات سال ۱۹۷۰ را برای او به ارمغان آورد. اثر بزرگ او اما بی‌شک مجمع‌الجزایر گولاگ است که سولژنیتسین نُه سال از عمرِ خود، از سال ۱۹۵۸ تا سال ۱۹۶۷، را صرف گردآوریِ روایت‌ها و خاطرات و نگارشِ آن کرده بود. او در تمام این سال‌ها، متن کتاب را روی کاغذپاره‌های کوچک می‌‌نوشت و در باغچه‌ی خانه‌‌ی دوستان مورد اعتمادش چال می‌کرد. هم‌زمان نسخه‌ای هم به صورت نوار ظاهرنشده‌ی عکس به فرانسه ‌می‌فرستاد تا در صورت یورش کا‌گ‌ب، از بین نرود.

📚 از دید ایگنات، مجمع‌الجزایر گولاگ کتابی است که هرگز کهنه نمی‌شود زیرا در آن اندیشه‌ا‌ی عمیق در مورد سرشت بدی (یا شرّ) پنهان است. به گمان او، پدرش به نکته‌ای بنیادین پی برده بود: اینکه شرّ نه در دلِ این یا آن گروه اجتماعی، بلکه در کنه وجود هر انسانِ معمولی در انتظار فرصتی برای آفتابی شدن است. بوریس آکونین، نویسنده‌ی پرآوازه‌ی روسی‌زبانِ گرجی‌تبار نیز که به‌تازگی انتشار کتاب‌هایش در روسیه ممنوع‌ شده است، درباره‌ی این اثر می‌گوید: «تا وقتی که روسیه امپراتوری باقی بماند، زمانه‌ی مجمع‌الجزایر گولاگ سپری نمی‌شود.»

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…
Подписаться на канал