چرا طلا و ارز در ایران گران میشود🔻
🔹 اگر در سال ۱۳۹۰ کسی به شما میگفت که دلار ۱۱۰۰ تومانی در سال ۱۴۰۱ به ۶۰هزار تومان و سکهی ۴۵۰هزار تومانی به ۳۲میلیون تومان میرسد، حتماً میگفتید مگر ممکن است که قیمت دلار ۵۴ برابر و قیمت سکه ۷۱ برابر شود؟ اما اقتصاد ایران در اوایل اسفندماه در میان حیرت همگان، قیمتهایی را تجربه کرد که باورش برای خیلیها دشوار است. انگار همه خواب بودند، قیمتها ساعتبهساعت تغییر میکرد و اکثر ایرانیان بهتزده مدام قیمتها را وارسی میکردند. وقتی قیمت یک کالای مصرفی مثل گوجهفرنگی یا تخممرغ زیاد میشود، اولین پرسش این است که چه اتفاقی در بازار این کالاها رخ داده که قیمتها افزایش یافته است. وقتی که نرخ ارز بهعنوان یکی از متغیرهای اقتصاد کلان در کشوری نفتی نظیر ایران تغییر میکند حتماً در اقتصاد کشور اتفاقی افتاده است که این دماسنج اقتصادی آن را انعکاس میدهد.
🔹 از فروردین ۱۳۹۰ تا اسفند ۱۴۰۱ قیمت دلار ۵۴ برابر شده است. این در حالی است که سطح عمومیِ قیمتها یعنی تورم در این مدت تقریباً ۱۲ برابر و حجم نقدینگی تقریباً ۱۸ برابر شده است. این یعنی عوامل دیگری غیر از متغیرهای پولی در بروز بحران نقش دارد. به نظر کارشناسان اقتصادی، تقاضای زیاد در بازار (سفتهبازی) و خروج سرمایه نقش مهمی در بحران اخیر ارزی داشته است.
🔹 اکنون چشمانداز مثبتی از اقتصاد ایران وجود ندارد، و به احتمال زیاد تورم افزایش خواهد یافت و بازار ارز متلاطمتر خواهد شد. دکتر موسی غنینژاد، استاد اقتصاد، بهترین کار برای بهبود اوضاع اقتصادی در کوتاهمدت را «گشایش در روابط خارجی و رفتن به سوی حل و فصل مسائل هستهای و کاستن از سنگینیِ تحریمها» میداند.
@NashrAasoo 💭
روز الیوسف، زنی علیه استبداد
🎥 سوما نگهدارینیا و منصور محمدی
🔸 فاطمه الیوسف، مشهور به روز الیوسف، بازیگر تئاتر و روزنامهنگار لبنانی-مصری و پیشاهنگ زنان روزنامهنگار در جهان عرب بود.
@NashrAasoo 🔺
«امروز نیروی آزادیخواهی از تهران تا کابل، زنان ایران و افغانستانهستند و خواستههای این زنان بسیار مشابه است. میخواهند زندگی عادی شرافتمندانه داشته باشند، آزادی میخواهند و میخواهند که حق مساوی داشته باشند.انقلاب مهسا در ایران و مبارزهی سیاسی دختران در افغانستان یک ویژگی مشترک دارد: اینکه شجاعتشان و خواستشان برای آزادی بر ترسشان غلبه کرده است. در برابر تفنگ میایستند و حقشان را میخواهند. شاید شمار این زنان در افغانستان کمتر باشد، اما خواستها و آرمانهایشان با زنان ایران یکسان است.»
@NashrAasoo🔻
aasoo.org/fa/articles/4271
انقلاب آقای گلدستون و خیزش «زن، زندگی، آزادی»🔻
🔹گفتگوی آقای جک گلدستون با سایت آسو که بسیار دیده و خوانده شده حاوی نکات مهمی است. به اختصار، ایشان میگویند که ایران اکنون در «وضعیت انقلابی» (Revolutionary Situation) نیست. زیرا چنین وضعیتی، به تعبیر ایشان، نیاز دارد به اینکه حکومت بحرانزده باشد؛ مردم به خیابان ریخته باشند؛ در سطوح بالای ساختار دولت تفرقه افتاده باشد؛ نیروهای مسلح در سرکوب معترضان دچار تردید شوند؛ و سرانجام اینکه نیروهای خارجی، حداقل، بیطرف باشند. آقای گلدستون بهدرستی تأکید میکند که حتی اگر «وضعیت انقلابی» به وجود آید، نتیجهاش ضرورتاً «انقلاب» به معنای تغییر ساختار سیاسی نخواهد بود، مگر اینکه خیزش انقلابی از سازماندهی و رهبریِ مورد اعتمادِ مردم و چشماندازی روشن از نظم آینده برخوردار باشد.
🔹 اطلاعات ما از میزان نافرمانی در میان نیروهای میدانیِ بسیج و سپاه در سرکوب اعتراضات اخیر ناچیز است، اما گزارشهایی از گستردگیِ نارضایتیها، درآوردن لباس، ترک خدمت، و همدلی و همدردی با معترضان در میان سپاه و بسیج وجود دارد. استفاده از لباسشخصیها در سرکوب معنایی جز این ندارد که از نظر حکومت، نیروی انتظامی و نظامیاش همه جا مؤثر و مفید عمل نکرده است. اگر سرکوب اعتراضات سال ۱۳۹۸ سبب تردید و ریزش در درون جناحها و طبقهی حاکمه شد، سرکوب شش ماه اخیر بدنهی نیروهای سرکوب را دچار تردید کرده است. این نارضایتیها و اعتراضات که به سطح فرماندهان هم رسیده به احتمال زیاد در عقبنشینیِ کنونی ــ آزادیِ اکثر دستگیرشدگان و تغییر رویه در سیاست خارجی و مذاکرات با همسایگان ــ مؤثر بوده است.
🔹 ملاحظات آقای گلدستون دربارهی فقدان رهبری، سازماندهیِ واحد و چشمانداز روشن از آینده محدود به خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ایران نیست، بلکه در اغلب خیزشهای انقلابی، مانند بهار عربی، و همینطور جنبشهای اجتماعی نظیر جنبشهای «اشغال» هم مصداق دارد. اما واقعیت این است که همین خیزشها (بدون رهبر، فاقد سازماندهیِ منسجم و چشمانداز روشن) توانستند حاکمان دیکتاتوری مثل مبارک در مصر، بن علی در تونس، علی صالح در یمن، و عبدالعزیز بوتفلیقه در الجزایر را از قدرت برکنار کنند. موفقیت این خیزشها در ساقط کردن دیکتاتورها حاصل سرعت و گستردگیِ قیامها، غافلگیر شدن حکومتها، و فشار فوقالعادهی قیام تودهای به رژیمها برای پذیرش برکناریِ دیکتاتورها بود.
@NashrAasoo 💭
راه مارتین لوتر کینگ را باید ادامه داد🔻
🔹 مارتین لوتر کینگ جونیور در سال ۱۹۶۷، یک سال پیش از مرگش، کتاب خود را با عنوان به کدام سو میرویم: هرجومرج یا وحدت؟ منتشر کرد، اثری استثنایی که مطالعهی آن برای هر فرد آمریکایی ضروری است. در زمان انتشار کتاب منتقدان چندان نظر مثبتی نشان ندادند. نقد کتاب نیویورک کینگ را رهبری توصیف کرد که «از زمانهاش عقب مانده و سرعت وقایعی که او احتمالاً بهشکلی غیرمستقیم در ایجادشان نقش داشته غافلگیرش کرده است». در آن زمان کینگ محبوبیت زیادی نداشت. افراطگرایان موضع مطلقگرایانهاش دربارهی خشونتپرهیزی و رویکرد ملایمش نسبت به سفیدپوستان لیبرال را دوست نداشتند و در همان حال نیز لیبرالها بهسبب انتقادش از دولت لیندون جانسون بهخاطر جنگ ویتنام از او آزرده بودند.
🔹 بخشی از ارزش به کدام سو میرویم ناشی از این است که متعلق به آن دوره از زندگی کینگ است که او با فراتررفتن از حقوق مدنی دایرهی تمرکز خود را به مباحثاتی دربارهی نظامیگری، استعمار و سرمایهداری گسترش داده بود. این اثر سرشار از دیدگاههای کلان کینگ دربارهی آیندهای عادلانه و صلحآمیز است و روشنترین بیان او دربارهی آنچه «کار ناتمام» خود میداند. این کتاب همهی ما را در سال ۲۰۲۳ به این چالش فرا میخواند که راه کینگ را ادامه بدهیم.
🔹 کینگ مبارزهی سیاهپوستان آمریکا علیه استثمار و تبعیض را با مبارزهای فراگیرتر برای «انقلابی کامل در ارزشها» پیوند میدهد، انقلابی که منجر به ایجاد جهانی عادلانه و صلحآمیز خواهد شد. او توضیح میدهد که اگر اصول اخلاقی منجر به مبارزه با جداسازی نژادی و کسب حق رأی را جدی بگیریم، باید بسیاری از جنبههای دیگر جامعهی امروز را نیز به چالش بکشیم، از جمله استثمار جنوبِ جهانی و اولویتدادن به سود بر حقوق بشر.
@NashrAasoo 💭
«دسگوهاران» و«بلوچ زالبولانی زرُمبِش»؛ گامهای محکم زنان بلوچ بر زمینی لرزان🔻
✍ هیچیک از این دو گروه، نام و مشخصات اعضایشان را علنی نکردهاند. سایهی حجابی که در تمام این سالها به اجبار بر سرشان کشیده شده، همچنان آنها را دنبال میکند و برای حفظ امنیت باید ناشناس بمانند. اما مروری بر آنچه تا کنون منتشر کردهاند و نشستن پای صحبتهایشان، راه را برای آشنایی با رنجها و مقاومتشان هموار میکند.
✍ هرچند این دو نهاد مدنیِ نوپای زنان بلوچ هنوز بنا به دلایل امنیتی، چهرهای در رسانههای جریان اصلی ندارند، اما در شبکههای اجتماعی تلاش برای آگاهیبخشی، نقد و سازماندهی برای ایجاد تغییر را آغاز کردهاند. «دسگوهاران» در شبکههای اجتماعی از دادخواهی و وضعیت زندانیان بلوچِ محکوم به اعدام نوشتهاند، با خیزش کردستان اعلام همبستگی کردهاند، دیکتاتوری را «چه با نام شاهنشاهی و چه با نام اسلامی» محکوم کردهاند، به مسائلی همچون آموزش رایگان و همگانی پرداختهاند و همهی این موضوعات را با نگاهی تحلیلی و منتقدانه به چالش کشیدهاند.
✍ «بلوچ زالبولانی زرمبش» نیز گرچه بیشتر بر تبعیضهای جنسیتی متمرکز است اما دست بر موضوعاتی گذاشته که کمتر به آنها پرداخته میشود. آنها در این چند ماه از افراد ترنسجندر و نانباینری نوشتهاند، به مسائل زنان سیاهپوست بلوچ پرداختهاند، نسبت به «تصاحب فرهنگیِ» سوزندوزیِ زنان بلوچ هشدار دادهاند، «رابطهی عمیق بین ناسیونالیسم، مذهب و مردانگی» را نقد کردهاند، از «قتلهای ناموسی» و خشونت علیه زنان نوشتهاند و تلاش کردهاند تا به زنانی مثل فائزه براهویی، کبری هوتی و صنوبر، مادر خدانور لجهای، چهره بدهند.
✍ این نهادهای مدنی هنوز نتوانستهاند به صورت علنی و گسترده از زنان بلوچ بخواهند که به آنها بپیوندند، هنوز امکان آموزش و ظرفیتسازی برای دیگران را ندارند، و نمیتوانند اعتراضات خیابانی را سازماندهی کنند. و فعلاً تنها سلاحشان، نوشتن و ایجاد فضای بحث دربارهی موضوعات ممنوعه است. با وجود این، در همین مدتِ کوتاه توانستهاند به بارقهی امیدی برای دستیابی به آزادی و برابری تبدیل شوند. آنها، همچون گُلی که از دلِ سنگ روییده است، از حصارهای چندلایهی تبعیض و ستم فراتر رفتهاند و امید به تحقق رؤیای آزادی و برابری را، نه فقط برای زنان بلوچ بلکه برای همهی آنانی که چنین سودایی در سر دارند، تقویت کردهاند.
@NashrAasoo 💭
یه آب جوش برای توکا…🔻
✍ وصف کافه شوکا و یارعلی پورمقدم صاحب آن را قبلاً شنیده بودم، از احمدرضا دالوند که با آبوتابِ فراوان قصههایی از محبوبیتش بین شوکانشینان را برای مایی که محبوب کسی نبودیم تعریف میکرد و از آروین که نقاشی کوچکی برای آویختن به دیوار کافه کشیده بود و از مادرم که به کافه نمیرفت اما خبر داشت که مانا عصرهای پنجشنبهاش را آنجا میگذراند. وقتی که در یک غروب گرم تابستان به پیشنهاد یک دوست از پلههای مرکز خرید گاندی بالا رفتم تا برای اولین بار کافهای را ببینم که داشت پاتوق گروهی از جوانان و روشنفکران شهر میشد مردی چهل ساله بودم، صبحها کارمند دون پایهی یک دفتر معماری و عصرها کارتونیست دون پایهی چند نشریهی در نوبت توقیف... عاقله مردی بودم عصبانی از کار روزگار که انتظار هیچ اتفاق تازهای را نمیکشد اما در آن غروب با هر پلهای که از سطح خیابان فاصله گرفتم جهان اطرافم اندکی تغییر کرد تا جایی که در آخرین پاگرد چیزی از غوغای خیابان باقی نماند و صدای خنده و گفتگوی آدمها بر عربدهی رهبران و بوق ماشینها و عصبانیت من غلبه کرد…
✍ یارعلی همیشه تکرار میکرد: «در چهل سالگی مردها یا پیامبر میشوند یا دیوانه!»
خودش احتمالاً از پیامبران بود اما من دیوانهای بودم که برای تکرار حال خوشش باید دوباره به کافه بازمیگشت. یک هفتهی بعد در صبح پنجشنبهای آفتابی وقتی نور آفتاب از لابهلای پردههای حصیر روی میزهای چوبی کافه افتاده بود پشت یکی از آنها نشستم و برای اولین بار با یارعلی معاشرت کردم… او آن روز و تمام روزهای بعد از خودش گفت و از دوران کودکی در مسجد سلیمان و از پدرش که کارگر شرکت نفت بود و از شغلهای مختلفی که تا قبل از رسیدن به مقام کافهداری تجربه کرده بود… میگفت فقط دو نفر در کانون نویسندگان ایران عنوانی رسمی دارند، اولی فریبرز رئیس دانا است که سخنگوی کانون است و دومی من که قهوهچی کانون هستم. چون سخنگو بودن مهم است همیشه مزاحم رئیس دانا میشوند اما کسی کاری به قهوهچی ندارد.
✍ بجز من و چند نویسندهی جوان حتی ابوالقاسم فردوسی هم کمی تا قسمتی از محبوبیتش را در محدودهی کافه مدیون ارادت یارعلی به شاهنامه بود که گاهوبیگاه ابیاتی از آن را به مناسبت برای جمع میخواند…استعداد غریبی برای نقالی و معرکهگردانی داشت. همنشینی با او غنیمتی بود که به بهایی اندک بهدست میآمد. یارعلی اهل نمایش بود، از کافه یک صحنهی نمایش ساخته بود و از مشتریها هنرپیشه… با جادوی این نمایش طبقهی دوم پاساژ گاندی تبدیل به قلهی المپ میشد و خودش باکوس بود خدای خنده و عرق کشمش و قهوههای بدمزه تا وقتی که موقعیت اقتضا میکرد نقش زئوس را بازی کند و با پرتاب چند صاعقه جماعتی را از پشت یک میز بپراند تا جا برای مشتریهای جدید باز شود. در این نمایش ادارهی اماکن در نقش هادس خدای مرگ ظاهر میشد و گاهی از دو پاگرد پایینتر خودش را به آن بالا میرساند تا حالِ
کافهنشینها را بگیرد…
@NashrAasoo 💭
اقتصاد ایران در سراشیب🔻
✍ نمای کلی اقتصاد ایران نشان میدهد که میانگین درآمد سرانهی ایرانیان بهشدت کاهش یافته و خانوارهای ایرانی برای گذران زندگی با مشکل روبهرو شدهاند. البته این کاهش درآمد برای همهی خانوارها یکسان نیست. گروهی ثروتمندتر شدهاند و گروهی فقیرتر؛ اما اگر کسانی پولدار شدهاند یا وضع زندگی آنها بهتر شده باید مطمئن بود که وضع زندگیِ عدهای دیگر بدتر شده است. شواهد نشان میدهد که در این دوران خانوارهای کمدرآمد بیش از پیش آسیب دیدهاند. در یک دوره دولت برای حمایت از خانوادههادر مقابل افزایش قیمت انرژی، تصمیم گرفت که از محل اضافهدرآمدِ حاصل از افزایش قیمت انرژی مبالغی به خانوارها بپردازد اما این کمکهامثل گلولهی برفی در گرمای سوزان تورم فزاینده بهسرعت آب شد و بعد از دو سه سال ارزش خود را از دست داد.
✍ پرسش این است که وقتی نقدینگی اینقدر زیاد است چرا بخشی از فعالان بازار ایران، از جمله تولیدکنندگان، از کمبود نقدینگی مینالند. جواب ساده و سرراست این است که بانکهاکه باید منبع تأمین نقدینگیِ واحدهای تولیدی باشند، به علت مداخلهی دولت از تأمین نقدینگیِ بنگاههای تولیدی عاجزند. دولت برای پیشبرد برنامههایش در مورد منابع پولیِ بانکهاتصمیم میگیرد و بانکها مجبورند که منابع بانکی را در بخشی خرج کنند که دولت دستور داده است. شاید یکی از کوچکترین نمونههای این وامهاوام ازدیاد جمعیت باشد که حکومت میکوشد از طریق آن مردم را به فرزندآوری تشویق کند. همین روند معیوب باعث شده است که بسیاری از بانکهابا کمبود منابع مواجه شوند و برخی تا آستانهی ورشکستگی پیش بروند.
✍ در شرایط بحرانیِ یک دههی اخیر که با بیثباتیِ گسترده در اقتصاد همراه بوده، سرمایهگذاری نیز با رشد منفی روبهرو شده است. بخشی از سرمایههابه جای بخشهای مولد، روانهی بازارهایی نظیر طلا، ارز و مسکن شده است زیرا ایرانیان دریافتهاند که برای حفظ ارزش داراییهای خود بهتر است که در این بازارها سرمایهگذاری کنند. گزارشهای رسمینشان میدهد که سرمایهگذاری در بخشهای تولیدی حتی تکافوی استهلاک سرمایه را نمیدهد. سرمایه بهعنوان سوختِ موتور اقتصاد عاملی حیاتی در رشد و توسعهاست؛ در پی کاهش سوخت، موتور اقتصاد با مشکلات جدی مواجه شده و در صورت تداوم وضع موجود احتمال دارد که بخشهایی از اقتصاد ایران از حرکت باز بماند.
@NashrAasoo 💭
«دیگر نه هرگز»: دادخواهی و دموکراسی در آرژانتین 🔻
🔹 حدود ۱۰ سال قبل بود که من تحقیقات اولیه را دربارهی این پروژه شروع کردم. و چیزی که من را به حرکت واداشت این بود که هیچکس دربارهی این دادگاه حرف نمیزد. کمی فراموش شده بود. این نکته که میدانستم بیشتر از پانصد ساعت فیلم دستنخورده وجود دارد، ایدهی فیلم را پدید آورد. یکی از اهداف اصلی این بود که به شناساندن این دادگاهها در آرژانتین کمک کنم. خوشبختانه به لطف فیلم داستانیِ «آرژانتین ۱۹۸۵»، همین حالا نیز این دادگاه در آرژانتین برجسته شده، حتی تو بهعنوان یک روزنامهنگار ایرانی دربارهی آن چیزهایی میدانی. امروزه این موضوع شناخته شده است. در سال ۲۰۲۳، ما در چهلمین سال یک دموکراسیِ بیوقفه هستیم. بنابراین، قرار است که جشنهای زیادی برگزار شود. و احتمالاً باید این دموکراسیِ قوی را مدیون آن محاکمه باشیم.
🔹 گفته میشود که اگر شما در دوران دیکتاتوری نمیدانستید چه اتفاقی میافتد، فقط به این دلیل بوده که نمیخواستید بدانید. اولین محکومیت عمومیِ این اتفاقات در سال ۱۹۷۶ توسط تبعیدیها در فرانسه و اسپانیا و سوئد انجام شد. آنها به «عفو بینالملل» و سازمان ملل متحد توضیح داده بودند که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. پس در همان سال ۱۹۷۶ مسئله آشکار بود. البته ما در آرژانتین سانسور بسیار شدیدی داشتیم و در خبرها هم چیزی راجع به این مسئله وجود نداشت ولی اگر نمیدانستید که چه اتفاقی دارد رخ میدهد، فقط به این دلیل بود که نمیخواستید چیزی بدانید. بعد از پایان دیکتاتوری و قبل از دادگاه در سال ۱۹۸۴، رئیسجمهور آلفونسین کمیتهی ملیِ ناپدیدشدگان را تشکیل داد. این کمیته نخستین تحقیقات را انجام داد و اطلاعیهای در بیش از ۵۰ هزار صفحه آماده شد. افراد خیلی زیادی بودند که میخواستند شهادت دهند. این اطلاعیه که خیلی هم مشهور است به نام «دیگر هرگز»، اساس اتهاماتی است که دادستان به متهمان وارد میکند. پس در سال ۱۹۸۴ همه چیز علنی شده بود اما در محاکمهی سال ۱۹۸۵، شهادتها در دادگاه انجام شد. و این خیلی مهم بود. این دادگاه، اساس کل سیستم و فرایند قضائیای شد که هنوز هم در جریان است. هنوز هم افرادی در آرژانتین محاکمه میشوند. همینجا در برلین یک خلبان هست که به «پروازهای مرگ» ارتباط دارد. «پروازهای مرگ» یکی از روشهای حکومت دیکتاتوری برای سربهنیست کردن مخالفان بود. آنها را از هواپیما به دریا پرت میکردند. خلبان یکی از این هواپیماها سالها قبل از آرژانتین فرار کرد، تابعیت آلمانی گرفت و حالا آزادانه در برلین زندگی میکند. اما فشار زیادی هست و تلاش قضائیِ زیادی برای برگرداندن او به آرژانتین در جریان است و احتمالاً او امسال به آرژانتین بازگردانده میشود.
🔹 صادقانه بگویم، فکر نمیکردم که موارد دیگری که حالا وجود دارند، میتوانند از این زاویه با آن ارتباط برقرار کنند. البته من به ایران فکر نمیکردم اما میدانستم که این فرایند عدالت که در آرژانتین به آن دست پیدا کردهایم، فقط یک داستان آرژانتینی نیست بلکه داستانی انسانی است. به این ترتیب، این فیلم فقط برای آرژانتینیها نیست. هرچند من داستانی را نقل میکنم که برای تاریخ معاصر ما بسیار اهمیت دارد، ولی همیشه میدانستیم که این داستانی برای بشریت است. همچنین نمایش این فیلم در این شهر (برلین) خیلی تأثیرگذار است. در محاکمهی سران دیکتاتوری نظامی از دادگاههای نورمبرگ و اینکه چطور نظامیان آرژانتینی تحت تأثیر نازیها بودند، صحبت میشود. مسئله این است که ما (برای دادخواهی و محاکمهی نظامیان) از طرف هیچکسی حمایت نشدیم. همه چیز (آن دادگاه) عادی بود. قضات و دادستانها در دوران دیکتاتوری نیز قاضی و دادستان بودند، پیش از آن هم همینطور، چون آنها کارگزارانی بودند که برای قوهی قضائیه کار میکردند. هیچ دادگاه فوقالعادهای برای محاکمهی این افراد برگزار نشد. همان دادگاه معمولی بود با دادستانهای معمولی. آدمهای عادی با همان قوانین عادی با همان دادگاه عادی، با یک دموکراسی ضعیف و با حمایت زیادی از طرف مردم و فشار سازمانهای حقوق بشری که بسیار ضروری بود. اما هیچ چیز خارقالعادهای که خارج از اینها باشد وجود نداشت و هیچ چیز خارقالعادهی خارج از فرایند قضائیِ آرژانتین هم وجود نداشت. به نظرم همان چیزِ عادی، دموکراتیک و مدنی، این فرایند عدالتخواهی را به یک مورد خاص تبدیل میکند و همین مسئله هم آن را انسانی میکند چون اینها آدمهایی ساده و عادیاند و هیچ قهرمانی در کار نیست.
@NashrAasoo 💬
النجاة فی الکذب 🔻
✍️ سلام لیلا جان.
دروغ میگویند. دروغ میگویند. دروغ میگویند.
این خودِ خودِ حقیقت است. دروغ گفتن را سالهاست که همهی ما تمرین کردهایم. آنها اما دروغگوهای دروغهای بزرگاند و ما کوچک. یادت هست که من از همان اولین دیدارمان به تو دروغ گفتم؟ گفتی خسته شدهای و میخواهی بروی. گفتم همراهت هستم و دروغ گفتم. میخواستم تو را به دست بیاورم. تنت را و قلبت را و چشمانت را میخواستم. آن روزها خیال میکردم که همهی «دوست داشتن»هایی که در این خاک میروید، «عشقهای ترمینالی»اند. کوتاه و گذرا. مثل مسافری که در فرودگاه، در میانهی دو پروازش دختر یا پسرِ نه صد درصد، بلکه پنجاه درصد دلخواهش را میبیند و کنارش مینشیند و ظرف چند ساعتی که فرصت دارند به لایهی نازکی از هم میرسند. نهایتاً پوستشان با هم مماس میشود و دوباره یکدیگر را در آسمانها گم میکنند.
✍️ بعد از چند ساعت متوجه شدم در برابر مأموری که آخرش هم نفهمیدم دستش سنگین بود یا باتومش یا قلبش، نباید صادق بود. پایم که به زندان رسید، شدم همان دروغگوی حقیری که از خودم میشناختم و دیگران میشناختند. تو من و دروغهایم را از همه بهتر میشناسی. آنجا سنگ بنایش روی دروغ بنا شده بود و همه دروغ میگفتند. از ملّایی که برایمان موقع ورود سخنرانی میکرد و رسانههای خارجی را بیشرف میدانست (که چرا میگویند مأموران در پوشش آمبولانس نیروها را جابهجا میکنند و کدام حکومتِ بیشرفی چنین میکند، و از جوانانی که با آمبولانس از خیابان به زندان رسیده بودند خجالت نمیکشید) بگیر تا مدیر زندانی که با دیدن مجید، (پسری که درگیر بیماری اوتیسم بود و گوشهی خیابان کفشها را واکس میزد و پدرش دستمزد روزانهاش را صرف خرید موادِ مخدر میکرد) ابراز شرمندگی کرد و گفت کدام حرامزادهای این بندهی خدا را گرفته (و وقتی جوان دیگری به او گفت که در کلانتری شب تا صبح او را زدهاند باور نکرد!)
✍️ اینها را که در بدو ورود دیدیم، من و دیگرانی که در جستوجوی حقیقت پایمان به خیابان باز شده بود، در زندان دوباره به دروغگوهای سابق و خردهپا تبدیل شدیم. حالا که ما را رها کردهاند، دروغگوتر از گذشته در خیابانهای شهر میچرخیم و خشونتی را که دیدیم انکار میکنیم که مبادا دوباره کارمان با آن دروغگوهای بزرگ گره بخورد. میترسیم و دروغ میگوییم. خشمگینایم و دروغ میگوییم. باران خون را دیدهایم و دروغ میگوییم. فحشهایشان تن مادران و خواهرانمان را دریده است و دروغ میگوییم. دروغ میگوییم چون چیز دیگری یاد نگرفتهایم. دروغهایی که دیگر نمیدانیم کدامش بر مبنای حقیقت است و کدامش نه. انگار که نفسمان به دروغ بسته شده باشد. «النجاة فیالصدق» نه فقط برای ما بلکه برای آنها هم جملهای تهی از معنی بود. همه میدانستیم که «النجاة فیالکذب» است. راستگویی ایمانی میخواست که هیچکس نداشت. مصطفی شاید تنها نفری بود که تا آخرین روز راست گفت و البته رستگار نشد و نجات نیافت.
@NashrAasoo 💬
فاطمه سیاح؛ اولین استاد زن دانشگاه تهران🔻
✍ فاطمه سیاح از همان زمان ورود به ایران در راه برابری و حقوق زنان میکوشید و در ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۱۴ با تشکیل کانون بانوان از سوی وزارت فرهنگ به عضویت آن درآمد. این کانون بعد از تعطیلی جمعیت نسوان وطنخواه تشکیل شد که رئیس آن شمس پهلوی، دختر رضاشاه، بود. اولین مدیر آن هاجر تربیت بود، اما از سال ۱۳۱۵ صدیقه دولتآبادی تا پایان عمرش در سال ۱۳۴۰ این نهاد را مدیریت کرد. بنا بر اساسنامه، این کانون موظف بود تا به تربیت فکری و اخلاقی بانوان و تعلیم خانهداری و پرورش طفل مطابق قواعد علمی بپردازد و با ایجاد مؤسسات خیریه به مادران بیبضاعت و اطفال بیسرپرست کمک کند و درعینحال ورزش و بهداشت را تشویق کند. کانون بانوان جلسات هفتگی برگزار میکرد و برای زنان انواع کلاسهای خانهداری، پرستاری، خیاطی و هنرهای دستی برگزار میکرد.
✍ فاطمه سیاح در سال ۱۳۱۷ بهعنوان اولین زنْ دانشیار دانشگاه تهران شد، «درحالیکه مخالفتهای شدید میشد که او به مقام دانشیاری نرسد». او اولین کسی بود که ادبیات تطبیقی را در ایران وارد دروس دانشگاهی کرد. او صاحب کرسی «سنجش ادبیات زبانهای خارجه» در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۲۲ از سوی «شورای فرهنگ» استاد ادبیات روسی در دانشگاه تهران شد.
✍ پس از مرگ استاد سیاح، کرسی درس ادبیات تطبیقی بیاستاد ماند. دکتر علیاکبر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه تهران، گفته بود: «با فوت بانو فاطمه سیاح دانشگاه تهران یکی از دانشمندترین استادان خود را از دست داد. کرسی درس ایشان عبارت از «سنجش ادبیات» و «ادبیات روسی» بود. برای تدریس ادبیات تطبیقی آشنایی با چندین زبان بیگانه لازم است. انجام این کار از عهدهی هرکسی برنمیآید و بدبختانه اینجانب تا این تاریخ کسی که صلاحیت تدریس این درس را داشته باشد در نظر ندارم. بنابراین، دانشگاه ناگزیر است فعلاً این درس را تعطیل کند.»
@NashrAasoo 💭
«آن شبی که از سقز شروع شده ادامه دارد و من و خیلیها نمیدانیم تا کجا ما را با خود میبرد و اگر پیروز نشویم، چند نفرمان توی مسیر میمیرند و گم میشوند؟»
aasoo.org/fa/articles/4242
@NashrAasoo🔻
«مشارکت زنان در کارزارهای مقاومت مدنی برای موفقیت این کارزارها ضروری است. از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون فقط تعداد بسیار کمی از جنبشهای مقاومت مدنی که زنان در صفِ اول آنها حضور نداشتهاند، به موفقیت دست یافتهاند.»
aasoo.org/fa/articles/4245
@NashrAasoo 🔻
«اکنون اقتصاد ایران در شرایط ناپایدار سیاسی و اقتصادی، و بیاعتمادی عمومی به دولت، در تلهی تحریم هم گیر افتاده است. به عقیدهی کارشناسان اقتصادی، اکنون وزیر امور خارجه از رئیس کل بانک مرکزی و وزیر اقتصاد در بازار ارز مؤثرتر است.»
aasoo.org/fa/articles/4275
@NashrAasoo🔻
تجربهی ملتسازی در افغانستان چگونه شکست خورد؟🔻
🔹 در افغانستان نخبگان سیاسی فاقد یک دیدگاه و دورنما برای آیندهی افغانستان بودند. نخبگان افغانستان نتوانستند یک نقشهی راه بر اساس آیندهای روشن به نفع مردم افغانستان ترسیم کنند و زمینههای مشترک را فراهم کنند تا همکاری حداقل میان همین نخبگان به وجود بیاید و از حضور نظامی آمریکا و منابعی که در اختیار داشتند به سود مردم افغانستان استفاده کنند. بنابراین، ما متأسفانه در فضایی قرار گرفتیم که افغانستان به یک پروژهی اقتصادی مبدل شد که هرکسی تلاش میکرد تا بیشترین نفع را به خودش برساند و این تضاد منافعِ افراد در درازمدت سبب یک فساد فوقالعاده سیاسی و مالی در درون ساختار شد که نهتنها مانع رشد ساختار و نهاد گردید، بلکه سبب تضعیف و درنهایت سقوط نظام شد.
🔹 به نظر من یک اشتباه بزرگ ما در سطح ملی این بود که خواستیم، بهویژه نخبگان پشتون در داخل افغانستان خواستند، که یک مدل ناسیونالیسم قرن نوزده را در افغانستان پیاده کنند و با یک هویت ملی بر مبنای شاخصههای اساسی قوم پشتون در افغانستان یک «ملتواحد» ایجاد کنند. فرض آنها این بود که سایر هویتهای فرهنگیِ عمده در منطقهی ما، یعنی فارسیزبانها و ترکزبانها، سرزمینی از خود در ایران، تاجیکستان و آسیای میانه دارند؛ فقط پشتونها فاقد یک سرزمین هستند، بنابراین، افغانستان باید کشور پشتونها باشد و هویتهای غیرپشتون باید در هویت پشتون ادغام شوند. این سیاست نوعی بازگشت به قرن نوزدهم بود که در گذشته هم به بنبست رسیده و ناکام شده بود. بهعلاوه اینکه با واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی امروز افغانستان همخوانی نداشت. بنابراین، این خودش یک اصطکاک درونیِ اجتماعی به وجود آورد که مانع از ایجاد نوعی آرمان و دیدگاه مشترک ملی و دورنمایی مشترک برای آیندهی افغانستان شد.
🔹 فرهنگ و تمدن تاریخی فارسیزبانها در دست اسلام سیاسی اسیر شده، اسلام سیاسی که یک سر آن حکومت طالبان در کابل است و سر دیگر آن حکومت آیتاللهها و ملاها در تهران. به نظر من، ما برای زندهنگهداشتن تاریخ و هویت فرهنگیمان باید به ایجاد و تقویت یک فرهنگ شهروندی فکر کنیم. باید حوزهی فرهنگی خود را از استیلای اسلام سیاسی بیرون کنیم. ما سنت و سابقهی بسیار ارزشمندی از اندیشه و سیاستورزی در فرهنگ خود داریم که اسلام سیاسی آن را کنار زده. این جنبش بزرگ آزادیخواهی در ایران که زنان پیشاهنگ آن هستند و این حرکتهایی که زنان کابل و زنان شمال در افغانستان شروع کردهاند ظرفیت خلق امید در جغرافیایی فراتر از کشورهای خود را دارند و به نظر من باید با هم وصل شوند. مردمان ما یک آرمان بزرگ و مشترک تاریخی دارند که من احساس میکنم ما بهسمت این آرمان راه افتادهایم. باید اهمیت این زمان را بدانیم و تلاش کنیم این حرکتها را به هم وصل کنیم. اگر بتوانیم در این کار موفق شویم، شاهد تحول بزرگی در این منطقه به رهبری زنان خواهیم بود.
@NashrAasoo 💭
«آقای گلدستون بهدرستی میگوید انقلاب نادر است اما همانطور که دیدیم، ورود جوامع به مسیر انقلابی و وضعیت انقلابی نادر نیست. دستاوردهای ورود جامعه به این مسیر را، حتی اگر به انقلاب نینجامد، نباید دستکم گرفت. جامعه از وضعیت بنبست و تعطیلیِ سیاست خارج میشود. رخداد، جامعهی سیاسی را به شکلهای مختلف دگرگون میکند. جنبشها از یکدیگر میآموزند که چگونه با چالشهایی نظیر پیچیدهتر شدن شیوههای مهار و سرکوب و تبدیل پراکندگی به تکثر سازمانیافته مواجه شوند. بنابراین، اگر بگوییم که اعتراضاتِ خودجوش و بیرهبر در بلندمدت به جایی نمیرسد این تعاملاتِ پیچیده را نادیده گرفتهایم.»
aasoo.org/fa/articles/4265
@NashrAasoo🔻
«مارتین لوتر کینگ از صمیم قلب باور داشت که این چشماندازِ بهظاهر ناممکن، یعنی جهانی عاری از خشونت، استثمار، نژادپرستی و فقر، میتواند تحقق پیدا کند. شب پیش از مرگش او به ما اطمینان داد که هرچند میداند که خودش با ما «به آنجا نخواهد رسید»، اما «این سرزمین موعود را دیده است». پذیرش مرگ برای کینگ آسان بود، زیرا ایمان داشت که کسانی که پس از او خواهند زیست به کوشش خود برای تحقق این رؤیا ادامه خواهند داد.»
aasoo.org/fa/articles/4255
@NashrAasoo🔻
«در پنج ماه گذشته، «دسگوهاران» و «بلوچ زالبولانی زرمبش» چهرهی دیگری از مقاومت و کنشگریِ زنان بلوچ را نشان دادهاند: زنان بلوچی که با سازماندهیِ کار جمعیِ هدفمند، نه تنها به تبعیضهای قانونی و ساختار مردسالارِ رسمی اعتراض کردهاند، بلکه در برابر تبعیضهای تحمیلشده از سوی خانواده، جامعهی محلی و مقامها و نهادهای مذهبیِ بلوچستان نیز ساکت نماندهاند.»
aasoo.org/fa/articles/4256
@NashrAasoo🔻
«طعم هم صحبتی با یارعلی خوش تر از قهوههایی بود که در قابلمه دم میکرد! از کافه که بیرون آمدم تصمیم گرفتم هر پنجشنبه آنجا باشم اما نتوانستم حد نگه دارم و از همان فردا هرروز به کافه رفتم و این داستان نزدیک به ده سال ادامه پیدا کرد. از نظرش برای تعیین کیفیت طراحیهایم استفاده میکردم. شامهی تیزی برای تشخیص ابتذال و سانتیمانتالیسم در کار هنری داشت و اگر از کاری خوشش نمیآمد بدون رودربایستی میگفت و به آن میخندید. از سلیقهاش در انتخاب دوست و لباس لذت میبردم، کلاه میگذاشت و اصرار داشت کفشهایش همیشه واکس داشته باشند و لباسهای خوشرنگ میپوشید.عکسهایی که میگرفت و سلیقهی ادبیاش را دوست داشتم و اگر توصیه به خواندن کتابی میکرد حتماً میخواندمش.»
aasoo.org/fa/notes/4259
@NashrAasoo🔻
«آمارهای رسمی نشان میدهد که در یک سال گذشته مصرف گوشت قرمز ۵۰ درصد و مصرف مرغ ۳۰ درصد کاهش پیدا کرده است. بیجهت نیست که وقتی در شهریور ۱۴۰۱ آتش خشم مردم پس از قتل مهسا امینی شعلهور شد، بسیاری سهم اقتصاد در بروز و گسترش اعتراضات را بیش از دیگر عوامل اجتماعی و فرهنگی شمردند. مردمی که زیر فشار اقتصادی قادر نیستند حتی برای چند روز از زندگیِ خود برنامهریزی کنند، نسبت به وضعیت اقتصادی معترض خواهند شد و به علت ناامیدی از اصلاح و بهبود اوضاع، در پی تغییر حکومت و استقرار نظام جدید خواهند بود.»
aasoo.org/fa/articles/4257
@NashrAasoo🔻
🗣 «مگر وجدان اخلاقیِ آرژانتینیها به سطح قبیلهای سقوط کرده باشد، در غیر این صورت هیچکس نمیتواند بپذیرد که آدمربایی، شکنجه و قتل، "رویدادی سیاسی" یا "ضربهی احتمالی جنگ" است. حالا که مردم آرژانتین، دولت و کنترل نهادهای خود را به دست گرفتهاند، من از طرفِ آنها این مسئولیت را بر عهده میگیرم که اعلام کنم سادیسم، نه یک ایدئولوژی سیاسی و نه یک استراتژی جنگی بلکه انحرافی اخلاقیست. در نتیجهی این محاکمه و محکومیت، مردم آرژانتین عزت نفسِ خود، ایمانِ به ارزشهایی که ملت بر اساس آن بنا شده است و وجههی بینالمللیشان را که بهشدت توسط جنایتهای ناشی از سرکوب غیرقانونی آسیب دیده، بازخواهند یافت… عالیجنابان، مایلام از هرگونه ادعای اصالت در پایان این بحث صرفنظر کنم. میخواهم از عبارتی استفاده کنم که متعلق به من نیست، زیرا متعلق به همهی مردم آرژانتین بوده است: "دیگر نه هرگز!"»
💬 گفتگو با اولیسس د لا اوردن پس از نمایش فیلمش در برلیناله دربارهی مستند «محاکمه»، اهمیت این دادگاه برای آیندهی آرژانتین و روند پیچیدهی دادخواهی.
aasoo.org/fa/articles/4249
@NashrAasoo 🔺
«سال گذشته فیلم داستانیِ «آرژانتین ۱۹۸۵» با روایتی جذاب و از زاویهی دیدِ دادستانها، توجه جهانیان را به این محاکمه جلب کرد. اولیسس دلا اوردن اما امسال با فیلمی مستند به سراغ روایتِ خودِ محاکمه رفته است. محاکمهای که ۹ عضو ارشد حکومت نظامیان را قضاوت میکرد و در ۸ ماهی که جریان داشت بیش از ۸۰۰ نفر را برای ارائهی شهادت به دادگاه کشاند. د لا اوردن برای این فیلم سه ساعته که کاملاً مبتنی بر تصاویر آرشیوی است، بیش از ۵۰۰ ساعت فیلم دادگاه را بر اساس موضوعشان به ۱۸ بخش تقسیم کرده است. شاهدان از ناپدیدشگان، پروازهای مرگ، تجاوز به زندانیان، اعتراف اجباری، غارت اموال و… میگویند، و متهمان سعی میکنند با دروغ و انکار، وجاهت دادگاه را زیر سؤال ببرند و با تروریست خواندن متهمان و به بهانهی جنگ، جنایتهای خود را توجیه کنند.با اولیسس د لا اوردن پس از نمایش فیلمش در برلیناله دربارهی مستند «محاکمه»، اهمیت این دادگاه برای آیندهی آرژانتین و روند پیچیدهی دادخواهی گفتگو کردم.»
aasoo.org/fa/articles/4249
@NashrAasoo 🔻
«لیلا جان، روزی که در خیابان، جلوی چشم ایسمنه، خواهرم، مهربانِ روزهای بدبختیام، دستگیر شدم و تنم میزبانِ مشتها و سرم پذیرای لگدهایشان شد، هر بار که در وَنِ سیاه و بازداشتگاه موقت کلانتری بیهوش میشدم و به هوش میآمدم، با خودم عهد صداقت میبستم که جز راست نگویم. این تنها لحظههایی بود که در عمرم با خودم و با تو و با غریبهها صادق بودم. اما خیلی زود فهمیدم که صداقت طعم خونی میدهد که از دندانهایت سرازیر میشود. طعمش را دوست نداشتم و آن را تف کردم.»
aasoo.org/fa/notes/4248
@NashrAasoo 🔻
«فاطمه سیاح با همکاری صفیه فیروز، از جمله زنان تحصیلکرده و آزادیخواه، در سال ۱۳۲۲ حزب «زنان ایران» را تأسیس کرد. وقتی حسن نزیه مقالهای در مجلهی آینده نوشت که زنان را بهلحاظ روانشناسی فاقد استعداد برای احراز مقام سیاسی میدانست، سیاح پاسخ داد: تابهحال در ایران از روی تجربه استعداد سیاسی زنان امتحان نشده، چون هیچ کار سیاسی به آنها واگذار نکردهاند.»
aasoo.org/fa/articles/4247
@NashrAasoo🔻
از بلوار کشاورز تا ایستگاه راهآهن بروکسل🔻
✍ فراخوان تظاهرات بروکسل را در اینستاگرام میبینم و به خانمی که نام کوچک و شمارهی تلفنش در پوستر شهر محل زندگیام منتشر شده پیام میفرستم. هزینهی رفتوبرگشت به بروکسل را که برایش واریز میکنم، اسمم را میپرسد. چند دقیقه طول میکشد تا تصمیم بگیرم که چه نامی را به او اعلام کنم. مطمئنم که اسم نباید اسمی واقعی باشد، بهخاطر مسائل امنیتی. بعد مرا به گروهی اضافهمیکند که برای همسفران تظاهرات بروکسل ایجاد شده. همه با اسم و عکسهای خودشان هستند. جا میخورم؛ چقدر بیباکاند. لابد خیلی شجاعاند که حاضرند بیپروا چنین کنند. این اولین مواجههی من با شکل دیگری از تظاهرات است، تجربهای که در روز ۲۰ فوریه بارها تکرار شد.
✍ وقتی سوار اتوبوس میشویم، همسفرانم که مسنترند و سالهاست که خارج از کشور زندگی میکنند با هم دربارهی آیندهی ایران و انقلاب ۱۳۵۷ بحث میکنند. یکی از آنها بهشدت طرفدار حکومت پهلوی است و بعضی دیگر سرسختانه از جنایتهای ساواک میگویند. حوصلهندارم که در این بحث شرکت کنم. هدفونم را توی گوشم میگذارم و موسیقیهای اعتراضیِ ابتدای جنبش را گوش میکنم. دلم میخواهد برای رفع دلتنگی عکسهای آن روزها را ببینم، اما هیچ عکسی از آن چند ماه توی گوشیام نیست. حتی اگر گوشی را با خودم میبردم هیچوقت عکس نمیگرفتم، چون عکسها مدرک جرم بودند. توی اتوبوس موسیقی قدیمی شاد ایرانی پخش میشود. بعضی آهنگها را اولینبار است که میشنوم. به دوستم میگویم: «چقدر دلشون برای ایران تنگ شده.»
✍ آن روز، ۲۸ شهریور، تمام نشد. آن شب تمام نشد. آن شب که از سه روز قبلش، از ۲۵ شهریور، از روز قتل ژینا، شروع شده بود کش آمد؛ آنقدر کش آمد که وصل شد به دستگیریبقیهی دوستانم؛ آنقدر کش آمد تا رسید به جایی که دیگر فقط چند نفر بیرون مانده بودیم؛ آنقدر کش آمد که نیکا را در همان خیابان کشتند، که حدیث و سارینا و حنانه و ابوالفضل را کشتند؛ کش آمد و وصل شد به آزادیهایی که در عمق تاریکی اتفاق میافتاد؛ آدمها آزاد میشدند، اما از همهچیز خالی شده بودند؛ کش آمد و وصل شد به خودکشی یلدا و مریم و بقیه؛ آن شب آنقدر کش آمد که رسید به گغ دو نورد در بروکسل، با این امید که پشت مکثها و گفتوگوهای پشت پردهی سران اپوزیسیون، در پسِ پرچمهای متکثر و شعارهای دستنویس ایرانیان دیاسپورا، چشمهای نگران و اشکآلود بچههای خیابانهای ایران را پیدا کنم؛ آن شب آنقدر کش آمد که هر دختر و پسرِ شاد و رقصان و نگرانی را که میبینم سعی میکنم تا کنارش بچههای خیابانهای شهرهای ایران را تصور کنم که از حضور پررنگشان فقط صدایی در ویدئوهای پخششده از اعتراضات باقی مانده.
@NashrAasoo 💭
زنان در مقاومت مدنی چه نقشی دارند؟ 🔻
🙋🏻♀️ زنان معمولاً در خط مقدّمِ جنبشهای مقاومت مدنی قرار دارند.بعضی نمونهها عبارتاند از راهبههایی که در جنبشهای دموکراسیخواهی در فیلیپین و برمه بدنِ خود را به صورت حائل و مانع بین نیروهای امنیتی و کنشگران قرار میدادند، زنان سیاهپوستِ عضو اقلیتهای جنسی که جنبش «جان سیاهان مهم است» را در آمریکا سازماندهی میکردند، زنان چایفروشی که بیرون از مقرِ ستاد ارتش سودان تحصن میکردند، مادربزرگهایی که به خاطرِ نوههایشان در برابر نظام دیکتاتوری در الجزایر مقاومت میکردند، زنان شاعر و نمایشنامهنویسی که رویدادهای انقلاب ۲۵ ژانویهی مصر را ثبت میکردند، و زنان جوانی که امروز پیشگام جنبش جهانیِ مقابله با تغییرات اقلیمی هستند.
🙋🏻♀️ مشارکت زنان شبکههای اجتماعیِ بیشتری را در اختیار یک جنبش قرار میدهد تا با استفاده از آنها حامیان طرفِ مقابل را به رویگردانی ترغیب کنند. به علت نقشهای جنسیتیِ سنتی، زنان اغلب میدانند که کجا و چطور میتوان بعضی از محصولات را خرید یا برخی از کالاها و تولیدکنندگان را تحریم کرد؛ آنها میدانند که گروههای گوناگون برای اعتصابِ بلندمدت به چه لوازمی احتیاج دارند؛ آنها میدانند که همسران یا پسران نظامیشان چه روزهایی سرِ کار میروند. علاوه بر این، همانطور که آنجلینا گریمکه فهمید، زنان میتوانند با استفاده از قدرت و نفوذ اجتماعیِ خود، قدرت سیاسیِ یک جنبش را به میزان چشمگیری افزایش دهند.
🙋🏻♀️ زنان همیشه نوآوریهای تاکتیکیِ جدید و خلاقانهای را ارائه کردهاند که بر غنای راهکارهای مهمی که امروز بدیهی به شمار میرود، افزوده است. در قرن نوزدهم، «مجمع ارضیِ زنان» در ایرلند به امید دستیابی به استقلال ایرلند از سلطهی بریتانیا راهکارهای جدیدی را برای عدمهمکاری ابداع کرد. زنان ایرلندی، که با نظام فئودالیِ موروثی روبهرو بودند، اغلب مسئولیت کشت غلات و پرداختِ اجارهبها به زمینداران را بر عهده داشتند، زمیندارانی که بسیاری از آنها مردان انگلیسیای بودند که در آنجا زندگی نمیکردند. اما تلاشهای زنان ایرلندی به تضمین حقوق ارضی، از جمله ممنوعیت اخراج خودسرانه، نینجامید و فرصتی برای تحرک اجتماعی یا اقتصادی فراهم نکرد. زنان ایرلندی به منظور کاهش قدرت اقتصادی بریتانیا، کارزاری به راه انداختند و از پرداخت اجارهبها و کمک به برداشتِ محصول خودداری کردند. در سال ۱۸۸۰، یکی از این کارزارها سروان چارلز بایکوت، یک دلّال املاک در کانتی مایو، را هدف قرار داد تا او را منزوی کند. اعضای «مجمع ارضی زنان» همراه با مغازهداران محلی، آهنگران، نانوایان، آشپزها، زنان رختشو، زنان خدمتکار، پستچیها، و دیگران از ارائهی خدمات به وی خودداری کردند و در نتیجه او مجبور شد که ایرلند را ترک کند و به انگلستان برود ــ اینگونه بود که واژهی «بایکوت» بر سرِ زبانها افتاد. این روش در سراسر ایرلند رایج شد. یک سال بعد، لایحهی جامع اصلاحات ارضی در پارلمان بریتانیا خواستههای تحریمکنندگان را پذیرفت و به مالکیتِ مشترک میان زمینداران و مستأجران، کارمزد منصفانهی دلّالان، و تضمین در قبال اخراج رسمیت بخشید.
@NashrAasoo 💬
کنزابورو اوئه، برندهی نوبل ادبیات: «تولد پسرم به من آموخت که انسان باشم» 🔻
✍️ هنری میلر در جایی اوئه را از حیث «دامنهی امیدواری و ناامیدی» به داستایفسکی تشبیه میکند. ادوارد سعید، که با او دوستیِ بیستسالهای داشت، به «قدرت خارقالعادهی درک همدلانه»اش اشاره میکند. کازوئو ایشیگورو، یکی از دیگر برندگان نوبل ادبیات، در جایی او را «واقعاً نجیب، فروتن، فوقالعاده پذیرا، صادق و کاملاً بیاعتنا به شهرت» توصیف کرده است و مترجم آثارش، جان نِیتان، او را «مثل فاکنر و تنها چند نویسندهی ژاپنی قبل از خودش خالق زبانی منحصربهفرد» میداند.
✍️ اوئه متأثر از سارتر و ادبیات آمریکایی ضدقهرمانهایی مطرود و مضحک خلق میکرد. منتقدان ژاپنی نوشتههای او را، که به نظرشان به دستور زبان غربی آلوده بود، «متعفن» میخواندند. محافظهکاران ژاپنی به علت انتقادهای اوئه از امپراتور و ارائهی چهرهای مطیع و رقتانگیز از ژاپن در در چند داستان بیپردهی جنسی به او حمله میکردند. اوئه پس از انتشار رمان هفده در سال ۱۹۶۱ که الهامگرفته از قتل رئیس حزب سوسیالیست ژاپن در سال قبل از آن بود پیامهای تهدید به مرگ دریافت کرد و در هنگام سخنرانی در دانشگاه توکیو هدف ضرب و شتم قرار گرفت. او در سال ۱۹۷۰ جستاری با عنوان یادداشتهای اوکیناوا منتشر کرد و در آن شرح داد که چطور ارتش ژاپن غیرنظامیان اوکیناوا را متقاعد کرده بود که پس از هجوم متفقین خودکشی کنند. انتشار این جستار به اقامهی دعوا از طرف دو افسر بازنشستهی ارتش علیه او در سال ۲۰۰۵ انجامید اما او سه سال بعد از همهی اتهامات تبرئه شد. رمان روزی که او خود اشکهای مرا پاک خواهد کرد که هجویهای دربارهی میهنپرستیِ افراطی است، در سال ۱۹۷۲ در حالی منتشر شد که تنها دو سال قبل از آن رماننویس ژاپنی، یوکیو میشیما، بعد از رهبریِ یک کودتای ناموفق دست به خودکشیِ آیینی زده بود.
✍️ اوئه در داستانهایش بارها شخصیت پدرهایی را خلق کرد که پسرانی دچار معلولیت داشتند، از جمله در کتابهای مسئلهی شخصی، فریاد خاموش و زندگی آرام که به کارگردانیِ برادر زنش، یوزو ایتامی، و آهنگسازیِ هیکاری به فیلم تبدیل شد. او در سال ۱۹۹۵، مجموعه جستارهای پرفروش خانوادهی شفابخش را منتشر کرد و در آن از هیکاری تشکر کرد که قوای شفابخش هنر را به او آموخته است. اوئه در رد ادعای کسانی که او را به دلیل نوشتههای صریحش دربارهی پسرش به سوءاستفاده از وی متهم میکردند گفت: «رابطهی ما رابطهای واقعی است. این رابطه برای من مهمترین چیز است: اول زندگی برایم اهمیت دارد و بعد ادبیات... من همیشه از با او بودن لذت میبرم. بعضی وقتها بهشدت احساسِ تنهایی میکنم و از آدمها میترسم. اما وقتی با پسرم هستم کاملاً آزادم.»
@NashrAasoo 💬