@Nashraasoo فرهنگ، اجتماع و نگاهی عمیقتر به مباحث امروز تماس با ما: 📩 editor@aasoo.org 🔻🔻🔻 آدرس سایت: aasoo.org اینستاگرام: instagram.com/NashrAasoo فیسبوک: fb.com/NashrAasoo توییتر: twitter.com/NashrAasoo
جنگ تمام شد اما سربازگیری از کودکان هنوز ادامه دارد
✍️ علیرضا، که در پانزده سالگی راهیِ جبهه شد، یکی از ۵۵۰ هزار کودک زیر ۱۸ سالی است که در جنگ هشت سالهی ایران و عراق لباس رزم به تن کردند، سلاحهایی گاه همقد خودشان به دست گرفتند و راهیِ خط مقدم شدند. ۳۶ سال پیش جنگ تمام شد، اما حکومت ایران همچنان در هنگام درگیریها و منازعات مسلحانه کودکان را به میدان میفرستد. نگاهی به سیاستهای تبلیغی و آموزشیِ جمهوری اسلامی نشان میدهد که پسربچههای مدرسهای همچنان از دیدگاه حکومت ایران، سربازانی آمادهی اعزام به میدان جنگ و درگیری محسوب میشوند. برای مثال، محمد بطحایی، وزیر پیشین آموزش و پرورش، در اردیبهشت ۱۳۹۸ به صراحت از ۱۴ میلیون دانشآموز بسیجی بهعنوان نیروهایی آمادهی جنگ و «جانفشانی» نام برد.
@NashrAasoo 🔺
مسعادت بدرخان، زنی در تقاطع دو ناسیونالیسم🔻
🔸 طی پژوهشی تاریخی به قصد بازسازیِ بخشی از تاریخ زنانهی سدهی گذشته در خاورمیانه، به نام زنانی برخوردم که نام و امضاء و دستنوشتهها و مقالاتشان در میان انبوه برگههای آرشیوی موجود بود اما از خودشان اثری نبود و حتی تصویر بعضی از آنها از عکسها هم حذف شده بود. مدت زیادی طول کشید تا بتوانم به مدد تکهکاغذهای قدیمیِ برجامانده از این زنان دنیای اطرافشان را بازسازی کنم و نام دوستان و خویشاوندانشان را بیابم. مدت زیادی طول کشید تا بتوانم به مدد تکهکاغذهای قدیمیِ برجامانده از این زنان دنیای اطرافشان را بازسازی کنم و نام دوستان و خویشاوندانشان را بیابم. آلبوم عکسهای مجامع، گروهها و انجمنهایی را که این زنان در آن عضویت داشتند زیر و رو کردم تا شاید اثری از آنان پیدا کنم. به تعدادی از قبرستانهای شهرهای محل سکونتبعضی از این زنان رفتم، به این امید که نام و نشانی از آنها روی سنگ قبرها بیابم. اما هرچه پیشتر میرفتم، بیشتر با جای خالیِ آنها روبهرو میشدم.
🔸 من تصمیم گرفتم که به جای دنبال کردن ردپای زنانِ مورد نظرم در میان انبوه آرشیوها ــ که بسیاری از آنها به علت جنگ، فروپاشی حکومت مرکزی، آشوبها و شورشهای اوایل قرن بیستم و همچنین اختلافاتِ دولت تازهتأسیس ترکیه با اقلیتهای دینی و قومی، ناقص، محذوف یا خارج از دسترس پژوهشگران بود ــ مسیر گم شدن این زنان را دنبال کنم. روزنامهی دنیای زنان در ۴ آوریل ١٩١٣ میلادی توسط گروهی از زنان عضو «انجمن مدافع حقوق نسوان عثمانی» تأسیس شد. بر اساس آرشیوهای برجامانده، هدف این زنان از انتشار روزنامه آگاهیِفزاییِ زنان و توانمندسازیِ آنان برای حضور فعال در جامعه، افزایش دسترسی زنان به تحصیل و کارِ با حقوق، لغو قانون تعدد زوجات و اصلاح قوانین پوشش، بهویژه در مورد حجاب زنان مسلمان، بود. دنیای زنان در اصل اولین مجلهی فمینیستی ــ بر اساس تعاریف امروزی از فمینیسم ــ بود که در سراسر امپراتوری عثمانی منتشر میشد.
🔸 مسعادت بدرخان یکی از اعضای تحریریهی روزنامهی دنیای زنان است که به زبان ترکیِ عثمانی منتشر میشد. علاوه بر این، او سردبیر ضمیمهای است که از شمارهی ۱۲۱ تحت همین عنوان و به زبان فرانسوی به روزنامهی اصلی اضافه میشود. هرچند او از اعضای انجمن مدافع حقوق نسوان عثمانی است اما در روزنامه و اسناد مرتبط با انجمن هیچ اطلاعاتی دربارهی او وجود ندارد. با وجود این، همانطور که از نام خانوادگیاش پیداست، او به یکی از طوایف مشهور کُرد تعلق داشته است. من در بررسیِ شجرنامهی بدرخانها موفق نشدم که اطلاعات دقیقی دربارهی مسعادت، پدر یا دیگر اعضای خانوادهی پدریاش به دست آورم. اولین مقالهی مسعادت بدرخان در ۱۲ اوت ۱۹۱۳ در روزنامه دنیای زنان منتشر شد و پس از آن تا ۳۰ ژوئیهی ۱۹۱۴ در مقالاتی با عنوان «زن در خانه و اجتماع» به بازتعریف زنانگی در دنیای جدید و لزوم تغییر نگرشها به مسئلهی زنان و حقوق آنها در قانون، خانواده و جامعه پرداخت.
@NashrAasoo 💭
گفتگو با پرستو فروهر، به زودی از آسو...
@NashrAasoo 💭
«حسین علیزاده چهرهی نامدار موسیقی کلاسیک معاصر ایران، روز شنبه اول مهرماه از یک مجموعهی پژوهشی و آموزشی با عنوان «دستگاههای موسیقی ایران» رونمایی کرد که چندین سال روی آن کار کرده است. اثری که برخی از آن با عنوان «ردیف حسین علیزاده» هم یاد میکنند. او بر اساس تمام گوشههای موسیقی دستگاهی ایران ۳۰۲ قطعه آهنگسازی کرده که طی ۴۵ ماه با حضور ۴۳ نوازنده و خوانندهی ایرانی اجرا شده و به مرحله انتشار رسیده است. هدف اصلی این مجموعه آموزش موسیقی کلاسیک ایرانی با جزئیات و متعلقاتش است.»
aasoo.org/fa/podcast/4978
@NashrAasoo 🔻
الیاس خوری رماننویس پرآوازهی لبنانی و متفکر و نویسندهای بود که دغدغهی سیاست لبنان و فلسطین را داشت. او در ۱۵ دسامبر ۲۰۲۳، در سن ۷۶ سالگی، درگذشت. ایلان پاپه دانشمند علوم سیاسیِ اسرائیلی و نویسنده، حامی برجستهی آرمان فلسطین و منتقد سرسخت اسرائیل است. این متن برگرفته از گفتگویی انتشارنیافته بین ایلان پاپه و الیاس خوری است که در ۱۷ فوریهی ۲۰۲۲ انجام گرفته است. این گفتگو در ماه آتی در کتاب فلسطین در جهانی پرلهیب منتشر خواهد شد. این کتاب شامل مجموعهای از گفتگوها با اندیشمندان پیشرو دربارهی جنبش حمایت از فلسطینیان است.
aasoo.org/fa/articles/4975
@NashrAasoo 🔻
آریا فانی در پژوهش اخیر خود، مطالعه در دو سوی مرز: افغانستانیها، ایرانیان، و ناسیونالیسم ادبی، با مرور این پیشینه نشان میدهد که برآمدن دولت-ملتِ مدرن در ایران و افغانستان، هرچند از یک سو به گسستهایی انجامید اما همزمان فرصتهای نوین برای ارتباط میان دو کشور فراهم کرد. او در این کتاب روند نهادینهشدن ادب فارسی در دو کشور را به بحث میگذارد، دادوستد فکری میان روشنفکران ایرانی و افغانستانی را بررسی میکند، به نقش انجمنهای ادبی در پیشبرد پروژهی ناسیونالیسم میپردازد، و خوانشی از سفرنامههای متأخر میان ایرانیان و افغانستانیها به دست میدهد.
aasoo.org/fa/books/4972
@NashrAasoo 🔻
«شبکههای گستردهای که درختها را با یکدیگر مرتبط میسازد به ما یادآوری میکند که همگی بههمپیوستهایم. زندگیها و داستانهایمان، غمها و شادیهایمان بههمپیوستهاند. بیاعتنایی صرفاً بحران را وخیمتر خواهد کرد. به محض اینکه به اتفاقاتِ اینجا، آنجا یا هر جای دیگری بیتفاوت شویم، بیحسی و کرختی حاکم خواهد شد.»
aasoo.org/fa/articles/4951
@NashrAasoo 🔻
«اگر زن متأهلی در کشوری مسلمان در معرض خشونت خانگی قرار بگیرد و بخواهد از همسرش شکایت کند یا از او طلاق بگیرد، با دردسرهای زیادی مواجه میشود. حکومتها در این کشورها هنوز خشونت خانگی را «جرمانگاری» نکردهاند و زنان در مواجهه با خشونت از حمایت قانونی برخوردار نیستند. از طرف دیگر، احکامِ شریعت هم بسیاری از حقوق زنان را به رسمیت نمیشناسد و اطاعت از مردان را وظیفهی زنان قلمداد میکند.
اما برای جلوگیری از «خشونت خانگی»، که متداولترین آسیبی است که زنان در همهی کشورهای جهان با آن مواجهند، چه میتوان کرد؟»
aasoo.org/fa/articles/4762
@NashrAasoo 🔻
«دیشب چه خوابی دیدی پاراجانف؟» حاصل سالها گفتوگوی اینترنتیِ فراز فشارکی، فیلمساز ساکن برلین، با خانوادهاش در ایران است. گفتوگوها از اولین روزهایی که او در سال ۲۰۱۲ برای تحصیل در مدرسهی فیلم و تلویزیون برلین وارد آلمان شد، آغاز میشود و تا ۱۰ سال بعد ادامه مییابد.
aasoo.org/fa/articles/4964
@NashrAasoo 🔻
قوانینی که زنها را به سوی مرگ میفرستند 🔻
«برابر نبودن ارزش جان زنان و مردان در قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران و معافیتهای قانونی برای مردانی که زنی را به قتل میرسانند، هزینهی کشتن زنان را پایین آورده است.»
@NashrAasoo 🔻
«خانهی سرسبز و دلگشای هاینریش بل، کنج دنجی است که هم گلشیری، پارسیپور، معروفی، حسینزاده و دیگران را در خود جای داده است هم سولژنیتسین و دورفمن را. خانهای ییلاقی، که هنوز هم که هنوز است، سالانه ــ به عنوان بخشی از یک برنامهی اقامت خلاق ــ میزبان نویسندگان و هنرمندانی از سراسر جهان است.»
aasoo.org/fa/articles/4968
@NashrAasoo 🔻
«کتاب فتادگان در گردباد، سرگذشت و سرنوشت قربانیان ایرانی در سرکوبهای فراگیر استالینی در شوروی است. قربانیانی که در پاسخ به عشق، آرزو و تلاششان برای رسیدن به آیندهای بهتر برای انسان در آرمانِ سوسیالیسم، اعدام، تیرباران، تبعید و شکنجه و زندانی شدن نصیبشان شد.»
aasoo.org/fa/books/4977
@NashrAasoo 🔻
بازتاب خاطره؛ مروری بر زندگی و آثار بهجت صدر
نهال تابش
🔸 نگاهی به زندگی و آثار بهجت صدر، نقاش نوگرای معاصر که از پیشکسوتان هنرهای تجسمی در ایران بود.
@NashrAasoo 🎥
«تاریخِ ادیان این واقعیت را نشان میدهد که در هر ظهورِ دینی یک گام بهسویِ کاسته شدنِ وزنهیِ سنگینِ دین در تولیدِ خشم و خشونتِ اجتماعی برداشته شده است یعنی با توسعهیِ جامعه، دین هرباره عقبتر نشسته و نرمخوتر و مهربانتر شده است. این رویداد ما را امیدوار میکند که بگوییم و بسا پیشبینی کنیم که در آینده دین بهتدریج و بیش از پیش کارکردی زیباییشناختی و خاصه کیفیتی موسیقیایی خواهد یافت و زینرو، برخلافِ آن پیشینهیِ پر پیچ و شکنجاش، بیش از هر کارِ دیگر، به گرم کردنِ دلها و معنابخشیدن به زندگیِ تودهیِ هنوز فردیت نیافته بسنده خواهد کرد.»
aasoo.org/fa/articles/4959
@NashrAasoo 🔻
آزاد یا در آتش؛ زنان کُرد در جدال میان فمینیسم و ناسیونالیسم🔻
✍ کتاب «زنان کُرد، در بطن تضاد تاریخی فمینیسم و ناسیونالیسم» دربارهی وضعیت «زن کُرد» در قرن بیستم است و با بررسی وضعیت زنان کُرد در ترکیه، ایران، عراق، سوریه و شوروی تلاش میکند تا تصویری روشنتر از زنان کُرد ارائه دهد. شهرزاد مجاب پس از روایت راه طولانیِ کُردها در ترکیه و تعاملات زنان کُرد و ترک با هم، از شکلگیریِ گفتوگو میان فمینیستهای ترک و کُرد خبر میدهد و همبستگی زنان ترک و کُرد را نتیجهی بازداشتهای همزمانِ آنها در جریان مقاومت در برابر خشونت دولتی علیه زنان میداند.او در عین حال معتقد است که «گرچه فمینیستهای ترک پیشتر چالشی جدی، هرچند محدود، با ملیتِ خود به راه انداختهاند اما فمینیستهای کُرد هنوز آنطور که باید و شاید با ناسیونالیسمِ خود به مقابله برنخواستهاند.» این مواجهه و کشمکش بین ناسیونالیسم و وضعیت و خواستههای زنان، یکی از مضامین اصلی است که در بخشهای مختلف کتاب به آن پرداخته شده است.
✍ شاید جذابترین بخش کتاب، فصلی است که به تجربهی زنان کُرد در ایران طی دورهی استقرار جمهوری کردستان پرداخته است. در ۲۲ ژانویهی ۱۹۴۶، پس از پایان جنگ جهانی دوم، کردها به رهبریِ حزب دموکراتیک کردستان و با حمایت نیروهای شوروی که همچنان بخشهایی از شمال ایران را در اشغال داشتند، جمهوری کردستان، با مرکزیت مهاباد، را تأسیس کردند. در قانون اساسی جمهوری کردستان آمده بود که «زنان در تمامی امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باید از حقوقی برابر با مردان برخوردار باشند.» اما به نوشتهی مجاب، در آنجا نیز سیاست جنسیتیِ حزب از نگرش ناسیونالیستیِ رهبریِ مردانهی آن و شیوهی تلاش این رهبران و زنان برای تغییر وضع موجود در محدودهی بافت اجتماعی، فرهنگی و سیاسیِ آن زمان متأثر بود. در ۱۵ مارس همان سال، حزب زنان به دعوت «بانوی رهبر کردستان»، همسر قاضی محمد، اعلام موجودیت کرد، حزبی که مجاب آن را نه ثمرهی جنبشی فمینیستی بلکه مخلوق یک سازمان سیاسی و کاملاً تحت سلطهی مردان میداند. گرچه حزب زنان اقداماتی برای سوادآموزی زنان انجام داد و حضور زنان در مطبوعات، تظاهرات و گردهماییها را تسهیل کرد اما مجاب زنان کنشگر کُرد در آن دوره را فاقد «هرگونه آگاهی فمنیستی» میداند و میگوید که آنها نتوانستند روابط مردسالارانه را به طور جدی به چالش بکشند. به نظر او، هرچند در جمهوری کردستان زنان برای حیات آموزشی و فرهنگی و سیاسی آماده میشدند اما جنبش فمینیستی همچنان از جنبش ناسیونالیستی عقب افتاده بود. او اضافه میکند: «نیم قرن پس از تشکیل حزب زنان، جنبش زنان در کردستان همچنان از جنبش ناسیونالیستی عقب مانده است... با این حال، سادهانگارانه است که فرض کنیم ناسیونالیسم یگانه مانع بر سر راه آزادی زنان است.»
✍ شهرزاد مجاب همزمان با واکاویِ ریشههای قتلهای ناموسی در میان کُردها، توضیح میدهد که فرهنگ کُردی نیز مانند دیگر فرهنگها یکپارچه نیست. هرچند مردسالاری یکی از مؤلفههای این فرهنگ است، اما «مبارزه برای برابری جنسیتی» هم مؤلفهی دیگری است که کمتر شناختهشده است. تأسیس نخستین سازمان کردی در سال ۱۹۱۹، محکومیت قتلهای ناموسی از سوی شاعران و سینماگران کُرد در اواسط قرن بیستم و تلاشفمینیستهای کرد برای توقف زنکشی، بهویژه در کردستان عراق، نشانههایی از همین فرهنگ است. شهرزاد مجاب نادیده گرفتن و انکار وجود فرهنگ «مبارزه برای برابری جنسیتی» در کردستان و دیگر جوامع غیرغربی را موضعی سیاسی میداند. او با مثالهای بسیار تأکید میکند که فرهنگِ خشونتِ مردسالارانه جهانشمول است و تقسیم فرهنگها به دو نوع خشونتآمیز و خشونتپرهیز، افسانهای مردسالارانهاست که وقتی به صورت شکافی بین شرق و غرب جلوه داده میشود، به افسانهای نژادپرستانه نیز تبدیل میشود.
@NashrAasoo 💭
پرستو فروهر، مسافر تهران
🎥 سپهر عاطفی
🔸 پرستو فروهر، فرزند داریوش و پروانه فروهر، امسال نیز برای برگزاری مراسم یادبود فروهرها به تهران سفر کرده است. او در این گفتگو که پیش از آخرین سفرش در آبان ۱۴۰۳ انجام شده دربارهی معنای این سفر، مسیر سخت دادخواهی و چالشهای برگزاری این مراسم طی ۲۶ سال گذشته میگوید.
▶️ این گفتگو را در یوتیوب آسو ببینید.
@NashrAasoo 🔺
«مسعادت بدرخان، یکی از زنان عضو هیئت تحریریهی روزنامهی دنیای زنان است که در فاصلهی سالهای ۱۹۱۴-۱۹۲۱ میلادی و همزمان با تشکیل خاورمیانهی جدید و در تقاطع ناسیونالیسم ترک/کُرد همراه با دنیای زنانهاش گم شد. حالا من میخواهم قصهی گم شدن مسعادت بدرخان را از همین فاصلهی سیاهِ بین او و همهی مقالات، نمایشنامهها و ترجمههایی که از وی در روزنامهی دنیای زنان باقی مانده، آغاز کنم.»
aasoo.org/fa/articles/4960
@NashrAasoo 🔻
دستگاههای موسیقی ایران، در گفتوگو با حسین علیزاده ــ بخش دوم
این ابتکار حسین علیزاده نامتعارف و تجربهگرایانه است. تا پیش از این معمولاً نوازندگان مسلط یکی از ردیفها (اغلب ردیف میرزا عبدالله) را با تمام جزئیات با ساز تخصصیشان مینواختند. خود حسین علیزاده هم پیشتر همین کار را کرده بود. اما قطعهسازی بر اساس تمام اجزای دستگاههای موسیقی ایرانی به این شکل، که به نوعی یادآور ردیفنوازی است، بدعتی قابل نقد و نظر است. این گفتوگو با حسین علیزاده در تابستان سال ۱۴۰۲ و پیش از تکمیل کار بزرگ «دستگاههای موسیقی ایران» به مناسبت تولید این مجموعه ضبط شده است.
🎙 این گفتوگو با حسین علیزاده در تابستان سال ۱۴۰۲ و پیش از تکمیل کار بزرگ «دستگاههای موسیقی ایران» به مناسبت تولید این مجموعه ضبط شده است.
🔸 پادکستهای آسو در اپهای پادگیر با شناسهی NashrAasoo در دسترس هستند.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo 🎧
روزگار مبارزه و آزادی فرهنگی: گفتوگویی با الیاس خوری 🔻
🗨 الیاس خوری: باید به این نکته اشاره کنم که جنگ داخلیای که در سال ۱۹۷۵ شروع شد به نحوی ادبیات را آزاد کرد. صحنهی ادبیات لبنان در سیطرهی موسیقی و شعر عاشقانه و حسرتبار نسبت به گذشتهی کشوری متحد و یکپارچه بود که هیچ ارتباطی با وضعیت دوران حاضر نداشت.
این جنگ داخلی به ما ــ به من و بسیاری از همنسلانم ــ این فرصت را داد تا آن زبان مسلط را نابود کنیم و راه را برای ورود چیزی به صحنهی ادبیات هموار کنیم که من آن را «نوشتنِ اکنون» میخوانم. اما زمانی که اکنون را مینویسیم، این اکنون تجسم گذشته است و در آن عناصری از آینده نیز وجود دارد. نمیتوان دربارهی اکنونِ جنگ داخلی نوشت، جنگی که در سال ۱۹۷۵ روی داد، و از جنگی داخلی که در قرن نوزدهم روی داد (در سال ۱۸۶۰ شروع شد) یاد نکرد. پس از آن جنگ، نطفهی لبنان مدرن به دست هفت کشور اروپایی که در آن دوران بر کشور تسلط داشتند بسته شد.
متوجه شدم که نویسندگان آن دوران و نویسندگان نسلهای بعد هرگز به این جنگ اشارهای نکردهاند. رفتن سراغ رویدادی مانند آن جنگ با احساس شرم همراه بود.
🗨 ایلان پاپه: اصطلاح «فرقهگرایی» چهارچوب تقلیلگرایانهی شرقشناسانهای است که معمولاً برای تفسیر تاریخ و فرهنگ جهان عرب به کار میرود ــ به طور ویژه در خصوص لبنان، اما دربارهی عراق و سوریه نیز کاربرد دارد. این چهارچوب، فضای سیاسی خشونتباری فراهم میآورد که در آن گروههای مختلف در تعارضی دائمی به جان یکدیگر میافتند. از این چشمانداز تاریخی برای توضیح و تبیینِ سطحی بروز خشونت در مکانهایی مانند لبنان و همچنین دستاویزی برای مداخلات استعماری و امپریالیستی بهره میبرند. آیا راه بهتری برای فهم تعلقات مذهبی و هویتهای گروهی در نقشهی انسانی چهلتکّهی شرق وجود دارد؟
الیاس: میخواهم داستانی برایت تعریف کنم که بسیار پرمعنا است. پس از این که بنا بر قرارداد سایکس-پیکو و قیمومت فرانسه، که از نمونههای بارز استعمار بود، فرانسه بر لبنان و سوریه تسلط پیدا کرد کوشیدند تا در سوریه پنج کشور ایجاد کنند. کشوری در جبل، که اکنون به جبل الدروز معروف است، برای دروزیها ایجاد کردند. در شمال کشوری برای علویان و دو کشور برای سنّیان ــ یکی در دمشق و دیگری در حلب ــ تشکیل دادند. کشور پنجم لبنان بزرگ نام داشت، هرچند بسیار کوچک بود. تنها کشوری که از آن دوران باقی ماند لبنان است زیرا در لبنان نطفهی ساختار سیاسیِ مبتنی بر مذهب از قرن نوزدهم وجود داشت.
🗨 الیاس: هنگامی که دربارهی ملت صحبت میکنیم با موضوعی ساختگی سر و کار داریم. ما ملت را ابداع میکنیم. اما این به آن معنا نیست که، همانطور که گفتم، پیوندها و تعلقات مختلف وجود ندارند. همهجای جهان همینطور است اما در شرق جهان عرب این امر وضوح بیشتری دارد. هیچکس صرفاً یک هویت ندارد. اگر فقط یک هویت داشته باشید یعنی فاشیست هستید! ما لایههای مختلف هویت داریم و این یک امتیاز است نه نقصان. وجود لایههای مختلف هویت به شکلی خودکار منجر به جنگ داخلی، وحشیگری و کشتار نمیشود. این امر تنها زمانی میتواند به چنین وضعیتی منجر شود که ساختاری آن را به این جهت سوق دهد. دیکتاتور سوریه کوشید تا با بسیج یک گروه علیه سایر گروهها، اقلیت علیه اکثریت، بر سوریه تسلط پیدا کند. در عراق نیز با کمک حزب بعث اتفاق مشابهی روی داد، امری که منجر به بروز فاجعهای در جهان عرب شد.
@NashrAasoo 💭
روابط ادبی ایران و افغانستان در قرن بیستم 🔻
✍️ دریغا که از همزبانان جداییم
از این درد نالم به فریاد استاد
دلم شاد گردد اگر همزبانی
در این گوشه سازد مرا یاد استاد
مرا دل گروگان مهر تو باشد
چه کابل چه جده چه بغداد استاد
این ابیات، گزیدهای است از مراوداتِ شاعرانهی پردامنهای که میان دو چهرهی ادبیِ برجستهی افغانستان و ایران در قرن بیستم صورت گرفته است: خلیلالله خلیلی، شاعر، پژوهشگر، و دیپلمات نامدار افغانستانی، و بدیعالزمان فروزانفر، استاد دانشگاه تهران، که او نیز هم شعر میسرود و هم مسئولیتهای سیاسیِ مهمی را بر عهده داشت. آنچه به این مبادلهی ادبی اهمیتی ویژه میبخشد، بستر تاریخیای است که در آن رخ میدهد. خلیلی در بحبوحهی برآمدن ناسیونالیسم در ایران و افغانستان، این شعر را خطاب به فروزانفر میسراید تا بر دوستیِ فراملیاش با او تأکید کند.
✍️ یکی از نشریاتی که نقشی پررنگ در تحکیم روابط ادبی ایران و افغانستان داشت «ارمغان» بود، نشریهای که از سال ۱۲۹۹ توسط «انجمن ادبی ایران» منتشر میشد و تا انقلاب ۱۳۵۷ به کار خود ادامه داد. این انجمن که کارش را با گرد هم آوردن چهرههای برجستهای همچون محمدتقی بهار، رهی معیری، ادیبالسلطنه (رئیس فرهنگستان زبان ایران)، عیسی صدیق (از پیشگامان آموزش نوین و وزیر آموزش)، علیاصغر حکمت (اولین وزیر آموزش و فرهنگ)، و غلامرضا رشیدیاسمی (ادبپژوه) آغاز کرد، در مهمترین برونداد خود، مجلهی «ارمغان»، بر شعر فارسی متمرکز بود. هرچند «انجمن ادبی ایران» نمایندهای رسمی در افغانستان نداشت، اما «ارمغان» توجهی ویژه به تحولات ادبی و فرهنگیِ افغانستان از خود نشان میداد. این نشریه در صفحاتی ثابت به معرفی شاعران افغانستانی میپرداخت و نسخههای آن در کتابخانههای افغانستان، از کابل تا هرات، توزیع میشد.
✍️ او در ادامه «شاهنامه» را گواهی بر این وحدت نژادی و زبانی میگیرد و میگوید جغرافیای زابلستان در حماسهی فردوسی با افغانستان کنونی تطابق دارد: «هر کس به رموز تاریخ آشناست تصدیق میکند که زابلستان باستانی همان کابلستان کنونی است و هنوز نژاد رستمِ تاجبخش در این سرزمین از همان پهلوان بزرگ به یادگار هستند». در توضیح وحدت زبانی، دستجردی تأکید میکند که وقایع تاریخی نتوانسته است که میراث مشترک زبان فارسی را از این دو ملت سلب کند. او مردم افغانستان را به واسطهی حفظ این میراث ستایش میکند و عقیده دارد که آنان در قرون اخیر حتی بیش از ایرانیان برای حفظ زبان و ادبیات فارسی کوشیدهاند. نویسنده ضمن گلایه از فراموش شدن بزرگان ادب فارسی در ایران و اهانت به آنان در گذشتهی نزدیک، در اثبات گفتهی خود به نقل قولی از شاعر افغانستانی، آزاد کابلی اشاره میکند: «شعرای بزرگ و ادبای سترگ که امروز در ستودان ایران مردهاند، در معمورهی افغان با دیوان شعر و تمام مراتب و حیثیاتِ خویش زنده، و هم زندهی ابدی خواهند بود».
@NashrAasoo 💭
سرزمین ناشناخته 🔻
✍️ ما نه تنها احساس میکنیم که کوچک و بیاهمیتایم، بلکه احساس میکنیم که امنیت و ثبات نداریم. همچون مسافرانِ یک قطار شلوغِ سریعالسیر که به دنبال دستگیرهای میگردند تا محکم به آن بچسبند، ما هم به دنبال دستاویزی میگردیم تا احساس خوشایند اما واهیِ ثبات و تداوم بر ما مستولی شود. و گاهی، بیاختیار، به دامن عوامفریبی و پروپاگاندا چنگ میزنیم، صرفاً به این علت که ثبات و امنیتی ظاهری را به ما وعده میدهد. اما قطار شتابان به حرکت ادامه میدهد و سر و صدا گوشخراش میشود؛ حالا دیگر اطرافیانمان را همسفرِ خود نمیدانیم بلکه آنها را رقیب، عامل نفوذی و مایهی خطر محسوب میکنیم.
✍️ اکنون بشر با بحرانهای گوناگون زیستمحیطی، سیاسی، اجتماعی و زبانشناختی مواجه است. کلمات بیش از پیش مناقشهانگیز شدهاند. امروز واژهها را مثل سلاح به کار میبرند، در اینترنت بر سرِ یکدیگر فریاد میکشند و ناسزا میگویند بیآنکه به پیامدهای زیانبارِ این کار اهمیت دهند. شبکههای اجتماعیِ مجازی چنان در تاروپود زندگیِ ما درهمتنیدهاند که به سختی میتوان باور کرد که پدیدهای نوظهورند. احتمالاً دیگر نمیتوانیم زندگی را بدون تلفن همراه در نظر مجسّم کنیم. اما باید به یاد داشته باشیم، و به یکدیگر یادآوری کنیم، که اینترنت تنها چند دههی قبل، در دههی ۱۹۹۰، در دسترس عامهی مردم قرار گرفت. کافی است که این مدت را با تاریخ طولانیِ بشر مقایسه کنیم تا قدرتِ اینترنت و آسیبی که به سلامت روانیِ ما رسانده است، و همچنین تهدید فزایندهی آیندهی دموکراسیها توسط آن را بهتر دریابیم. ادعا نمیکنم که شبکههای اجتماعی صرفاً بد یا مخرّباند: شبکههای اجتماعی امکان اظهارنظر را برای کسانی فراهم کردهاند که قبلاً از این فرصت محروم بودند. شبکههای اجتماعی به معترضان و فعالان اجازه دادهاند که اطلاعات را با دیگران در میان بگذارند و نظراتِ متعارف را به چالش بکشند. شبکههای اجتماعی گروههای مختلف مردم را با یکدیگر مرتبط کردهاند. اما سرعتِ تغییر در فناوریهای دیجیتال بسیار بیشتر از سرعت فرایندهای ادراکیِ ما، و بسیار بسیار بیشتر از سرعت نظامهای حقوقی، فرهنگی و سیاسیِ ما است. در نتیجه، شکاف فزایندهای میان ما و تغییرات فناوری پدید آمده است.
✍️ هویت نه همچون چیزی مُفرد یا ایستا بلکه همچون چیزی سیّالتر، همچون نوعی احساس تعلق خاطر چندگانه ــ یا مثل دایرههای متحدالمرکز درون یک درخت. من میتوانم به یک محل یا میراث اجدادیام یا حتی به قومیت یا ملیتِ خاصی دلبستگیِ عمیقی داشته باشم، اما در عین حال از این واقعیت آگاه باشم که عضوی از نوع بشر و شهروند عالَمِ انسانی هستم. من میتوانم همزمان اهل «اینجا» و آنجا و همهجا باشم. هر کسی میتواند لایههای متعددی از هویت داشته باشد. عوامفریبانِ پوپولیست میخواهند همهچیز را به دوقطبیِ «ما» و «آنها» تقسیم کنند ــ اما دقیقاً به همین علت باید در عصر اضطرابِ وجودی از تنوع و کثرتگرایی دفاع کرد. به این ترتیب، به تدریج میتوان دید که ما در سرزمینِ ناشناختهی اطرافمان ــ دنیای هولناکِ آکنده از بیثباتیهای جدید و تهدیدهای نامعلوم ــ تنها نیستیم. همین احساس تنها نبودن سبب میشود که محیط صمیمانهتر به نظر برسد: ما در این مسیر با یکدیگر همسفریم، و برای بقای خود باید انسانیتِ یکدیگر را به رسمیت بشناسیم.
@NashrAasoo 💭
خشونت خانگی؛ چرا دولتهای مسلمان کاری نمیکنند؟🔻
🔸 دولت مسئولیت حفظ امنیت و سلامت شهروندان را بر عهده دارد، پس موظف است از انواع خشونت جلوگیری کند. اما خودداری از تلقی خشونت خانگی بهعنوان خشونت (چون در حوزهی خصوصی رخ میدهد)، بهانهای به دولتها میدهد که از انجام این مسئولیت شانه خالی کنند، و برای مرتکبین نیز مصونیت بههمراه میآورد. از آنجا که برخی از ساختارهای اجتماعی و قانونی (بهخصوص در کشورهای مسلمان) قدرت مرد بر زن را هنجاری تلقی میکند و تنبیه زنان را برای حفظ نظم در خانواده و جامعه لازم میدانند، گام ضروری علیه خشونت خانگی، برابردانستن حقوق زنان و مردان است.
🔸 در حال حاضر حقوق زنان به اصلیترین نگرانی کشورهای مسلمان در زمینهی آنچه امپریالیسم فرهنگی میخوانندتبدیل شده است. وقتی حقوق زنان بهعنوان جزئی از روند هجوم فرهنگی از «جایی دیگر» مطرح شود، درنتیجه آسیبهایی را که زنان متحمل میشوند بهعنوان جنبهای از آن فرهنگ خاص توجیه و حتی از آن دفاع و تجلیل میکند. در همهی کشورها مسئولیت حفظ حقوق افراد در نهایت بر عهدهی دولت است که باید مجری قانون باشد. درنتیجه، مبارزه بر سر احقاق حقوق زنان از بسیاری جهات مناقشه بر سر صلاحیت و اقتدار قانونی برای رسیدگی به حقوقی مشخص است؛ خواه معیارهای حقوق بینالمللی برای هدایت سیاستهای دولت غالب باشد، خواه سایر قواعد حقوقی (قانونی، مذهبی، عرفی). پس یکی از روشهای کاربست رویکرد تطبیقی در مواجهه با خشونت خانگی در جوامع مسلمان، برجستهکردن تفاوتها و اختلافات در رابطه بین دین و دولت است.
🔸 مسئله خشونت خانگی در همهی جوامع یکسان نیست، اما در نهایت، دولت مسئول محدودسازی و مجازات خشونت است، از جمله خشونتی که در خانواده رخ می دهد. بنابراین اگر دولت در انجام این مسئولیت به هر شکلی کوتاهی کند باعث تقویت روابط خانوادگی مردسالارانه و ایجاد شرایطِ مصونیت از مجازات خشونت خانگی میشود. این به نوبهی خود میتواند به این گمان دامن بزند که ارتقاء حقوق زنان، نهاد خانواده و به تبع آن نظم اجتماعی را تخریب و تهدید میکند. تلقی حقوق زنان بهعنوان تهدیدکنندهی نظم اجتماعی، مسلماً منحصر به جوامع مسلمان نیست؛ اما در جوامع مسلمان، چنین برداشتهایی را میتوان از تفاسیر مسلط شریعت به دست آورد. در نتیجه، مشروعیتبخشیدن به این تفاسیر و ترویج آنها به اولویت اسلامگرایان محافظهکار تبدیل شده است. به این ترتیب حجار به دنبال توضیح و نشاندادن اهمیت نقش دولتها در مبارزات بر سر مذهب و حقوق زنان است. اگرچه شریعت در جوامع اسلامی به روشهای مختلف اجرا، تفسیر و استفاده میشود، اما در بسیاری از زمینهها توجیهی قوی برای دولتها درجهت انکار یا محدودکردن حقوق زنان فراهم میکند. تا جایی که این امر زنان را در برابر خشونت خانگی و خانوادگی آسیبپذیر میکند. آسیبپذیری زنان، نشاندهندهی ناکامی دولتها در اقدام مسئولانه برای ارائهی حقوق و حمایتهایی است که زنان بهعنوان انسان و شهروند باید از آنها برخوردار باشند.
🔸 این مقاله یکی از سلسله مقالاتِ پروندهی «زنان و تغییر قانون» است که پیشتر در وبسایت دانشکده منتشر شده است.
@NashrAasoo 💭
«دیشب چه خوابی دیدی پاراجانف؟»🔻
✍ فراز فشارکی:«۱۲ سال پیش که شروع به ضبط گفتوگوهای اسکایپی با پدر و مادرم کردم، اصلاً فکر نمیکردم که قرار است بر اساس آن فیلمی بسازم. اگر به این فکر میکردم، هیچوقت این گفتوگوها را ضبط نمیکردم. آنها را فقط به این دلیل ضبط کردم که به نظرم داشت اتفاق مهمی رخ میداد ــ اتفاقی که به علت مهاجرت در زندگیِ بسیاری از ما رخ داده است … اگر نویسنده بودم آن لحظات را مینوشتم اما حتی فرصتِ نوشتن هم نداشتم. این بود که برای ثبت کردن گفتوگوها باید کار دیگری میکردم. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که نرمافزاری را دانلود کنم تا همهی صحبتها به طور خودکار ضبط شود. از جایی به بعد یادمان رفت که چنین نرمافزاری هست و دارد ما را نگاه میکند. بیشتر هدفم این بود که این لحظات را برای خودم در جایی نگه دارم. شاید چون در گفتوگوهای اسکایپی اتفاقات خیلی نابی میافتاد. شاید دلم میخواست که آنها را ثبت کنم و یک روز به بعضی از آن لحظات برگردم و آنها را در فیلمهای داستانی بازآفرینی کنم. بعدها وقتی دوباره آن گفتوگوها را دیدم با خودم گفتم چرا آنها را بازآفرینی کنم؟ چرا وقتی خودشان هستند کپیشان کنم؟»
✍ «چیزی که از تماشای آن ۸۰ ساعت گفتوگو و تدوین آن فیلم اولیه فهمیدم این است که چقدر ایدئولوژیِ مردسالار روی من تأثیر گذاشته است. من در مقایسه با پدر و مادرم به نسل جوانتری تعلق دارم و خود را پیشرو میدانم. اما وقتی خودم را از بیرون، یعنی از فاصله، دیدم تازه فهمیدم که همان سم ترسناک مردسالارانهی خیلی قوی در من هم اثر کرده است. مثلاً همین که میخواستم پدرم را به قهرمان فیلم تبدیل کنم؛ همین که همیشه پدرم محور داستانی بود که از خانوادهام تعریف میکردم و مادرم در روایتها غایب بود. حالا بگذریم از جزئیاتِ مسموم روابط روزانهام که چقدر تحت تأثیر آن کلیشهها بوده بیآنکه خودم بدانم. این فقط یک مثال است. البته نمیدانم که آیا چیزی عوض شده یا نه ولی حداقل چشمم به روی بعضی چیزها باز شده است.»
✍ «تدوین فیلم ۵ سال طول کشید. نمیدانم که چند نسخه و به قول تو چند فیلم داشتم. بر اساس اینکه حال و روزم چه جوری است، بر اساس حال و هوای سیاسی، و بر اساس ارتباطم با پدر و مادرم فیلم عوض میشد … اتفاق عجیبی که داشت رخ میداد این بود که مثل نوعی خدا پشت میز تدوین مینشستم و میتوانستم آن ارتباط را به هر شکلی که میخواهم دستکاری کنم. یک روز میتوانستم تصویری از خودم بسازم که آرمانیترین تصویر از پسر مهربان و طناز یک خانواده باشد. و روز بعد میتوانستم تصویر نفرتانگیزی از خودم ارائه کنم که تماشایش سخت باشد. نوعی تدوین میتوانست پدرم را به بینظیرترین پدر دنیا تبدیل کند و هفتهی بعد با تدوینی دیگر میتوانستم از او تصویری بسازم که آدمها بگویند چطور شما در یک خانه با هم زندگی میکردید؟ و این خیلی ترسناک بود چون قبلاً فکر میکردم که مادهی خامی دارم که هیچ دستی در آن برده نشده و واقعیتر از آن ممکن نیست ولی حالا میدیدم که پشت میز تدوین میتوانم هزاران دروغ از این مادهی خام در بیاورم. یاد حرف کیارستمی افتادم که همیشه در کارگاهش میگفت «دوربین دروغ نمیگوید». حرف جالبی است اما نمیفهمم که چطور میشود در تدوین از دوربینِ راستگو چنان دروغهایی سرِ هم کرد و به مخاطب تحویل داد. اصلاً دروغ و راست یعنی چه؟ بسیاری از صحنههایی که در این فیلم میبینیم اتفاق نیفتاده است. اینها را من طوری تدوین کردهام که انگار اتفاق افتاده است. ولی آیا اینها کمتر از صحنههایی که واقعاً اتفاق افتاده واقعی است؟ به نظرم نه! یعنی دقیقاً صحنهای که به این صورت تدوین کردهام میتوانست به این صورت اتفاق بیفتد ولی نیفتاده است. حتی پدر و مادرم هم نمیتوانند بگویند کدام یک از صحنههای فیلم یک به یک اتفاق افتاده و کدام از طریق تدوین ساخته شده است. میدانی منظورم چیست؟ من تمام مدت با این مسئله درگیر بودم که واقعی چیست و غیرواقعی چیست. من نمیدانم که واقعیتِ خانوادهی ما چیست اما چیزی که دارم تدوین میکنم میتوانست نوعی واقعیتِ خانوادهی ما باشد.»
@NashrAasoo 💭
درسگفتارهای عباس امانت دربارهی تاریخ ایران ــ درس هشتم، دنیا و آخرت
🔸 در این سلسله درسگفتارها، عباس امانت، استاد بازنشستهی تاریخ در دانشگاه ییل، درباره ساختارهایی در تاریخ ایران صحبت میکند که به باور او از قرنها پیش تا امروز پایدار مانده و زندگی ایرانیان را شکل داده است.
🔸 پیشگفتار
🔸 درس اول: بوم و بر
🔸 درس دوم، ایران و انیران
🔸 درس سوم، درگاه و دیوان
🔸 درس چهارم، دین و دولت
🔸 درس پنجم، بازار و میدان
🔸 درس ششم، بیرون و اندرون
🔸 درس هفتم، رزم و بزم
🔸 پادکست درسگفتارها در اپهای پادگیر با شناسهی NashrAasoo در دسترس هستند.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo 🎧
مهمانان خانهی هاینریش بل: از سولژنیتسین تا هوشنگ گلشیری 🔻
🔸 هاینریش تئودور بُل در خانوادهای از طبقهی متوسط روبهپایین بزرگ شد. او بعدها نوشت: این جنگ نبود که باعث شد به نویسندگی رو آورم؛ بلکه این فلاکت اجتماعی و روزمرهی دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بود که سرنوشت مرا رقم زد. در سال ۱۹۶۹، بُل به اتفاق نویسندگان همصدایش «کانون نویسندگان آلمان» را به راه انداخت. در سال ۱۹۷۱ به ریاست انجمن بینالمللی قلم انتخاب شد و تا پایان ۱۹۷۳ در این سِمت باقی ماند. در همین دوره بود که تعهد عمیقش را به انجمن «نویسندگان در بند» نشان داد. این انجمن از نویسندگانی حمایت میکرد که آثارشان سانسور میشد و در کشورشان در معرض آزار و اذیت قرار میگرفتند. خانهی ییلاقی بل در دهکدهی لانگنبروخ، در دامنهی رشتهکوه آیفل، در نزدیکی شهر دورِن و در پنجاه کیلومتری کلن قرار دارد. خانهای متعلق به سدهی هفده که در ۱۹۶۰ به بُل به ارث رسید. اغلب در همین خانه بود که او با دوستان، همکاران و سیاستمداران وقت دیدار و گفتوگو میکرد. باغ و مزارع پیرامون این خانه بارها در آثار هاینریش بل وصف شده است. این خانه پس از مرگ هاینریش بل نیز مأمن نویسندگان تحت ستم بوده است. در سال ۱۹۸۹ بازماندگان و دوستان بُل، و اعضای «بنیاد هاینریش بل»، نهادی بهنام «خانهی هاینریش بل» بنا نهادند تا از طریق آن بتوانند آرمانهای این نویسندهی متعهد را به واقعیت در آورند. این هدف در اساسنامهی «خانهی هاینریش بل» چنین آمده است: «پناهگاه موقتی برای هنرمندانی که به دلیل فشارهای سیاسی، ناگزیر کشورشان را ترک گفتهاند؛ اینان باید بتوانند در آرامش به کار خلاقهی خود ادامه دهند.»
🔸 خانهی زیبای هاینریش بُل مأمن برخی از نویسندگان و هنرمندان ایرانی نیز بوده است: هوشنگ گلشیری، شهرنوش پارسیپور، مریم حسینزاده و عباس معروفی از جملهی این افرادند. در اواخر تیرماه ۱۳۷۵ بود که هوشنگ گلشیری، دعوتنامهای برای بورسیهی نهماههی خانهی هاینریش بل دریافت کرد. گلشیری به اینجا آمده بود تا رمان جننامه را کامل کند. رمانی که در ایران نمیتوانست تمامش کند. به خلوتی و «تنهایی مطلق» نیاز داشت که خانهی هاینریش بل برایش مهیا میساخت. هنوز از گرد راه نرسیده، برای دستگرمی هم که شده، داستان کوتاه بانویی و آنه و من را نوشت و سپس در اواخر همان ماه آتش زرتشت را. بانویی و آنه و من، در واقع، گزارشی بود داستانگونه از اولین روزهای ورودشان به خانهی هاینریش بل و دیدار سرزدهی زنی آلمانی، نقاش و دورهگرد به نام آنه. آتش زرتشت هم وصفی بود از جزییات خانهی هاینریش بُل. سه طرف اتاق، شیشه بود و طرف دیگر طرح باری چوبی. آن طرفتر، اتاق تلویزیون و تلفنسکهای، کاناپهای و قفسهی کتابی که بیشترش آثار هاینریش بل بود. حالا یک هفته از آمدنشان به خانهی بُل میگذشت. نقاشی ایرانی، به نام مشصفر، و همسرش نیز آنجا بودند. به اضافهی یک زن نویسندهی روس و یک زوج آلبانیایی. روی هم، هفت نفر آدمبزرگ، به علاوهی دو دختربچه، که شبها دور میزی در اتاق پذیرایی در یکی از واحدهای بنیاد هاینریش بل مینشستند؛ «با دو فلاسک چای و پنجشش لیوان و یک ظرف قند و یک زیرسیگاری.» که در آن شبهای نوروز ۷۶ با هم تلویزیون میدیدند، بهانگلیسی با هم گپ میزدند و از اخبار اینور و آنور دنیا میگفتند. و شومینهای که از سر شب، هوشنگ با کلاه بِرهاش و فرزانه با آن موهای کوتاهش در آن، هیزم میگذاشتند تا «آتش زرتشت»شان را در سرمای سخت آلمان روشن و شعلهور نگه دارند.
🔸 معروفی بخش عمدهای از فریدون سه پسر داشت را در همین خانه نوشت. خود معروفی در این باره میگوید: «تمام آن دو سال که رمان فریدون سه پسر داشت را مینوشتم همه چشم همه گوش بودم. فضا به شدت هیجانی و ملتهب بود، تلویزیونهای آلمان و سوییس و اتریش مدام فیلم یا گزارشی پخش میکرد: نویسندهای که به شلاق و زندان محکوم شده حالا در خانهی هاینریش بل دارد مینویسد.»
@NashrAasoo 💭
سرانجام زندگی عاشقانِ نوری که از مسکو به شرق میتابید🔻
🔸 این کتاب با تعقیب زندگی اینان و فعالیتهایشان در احزاب سیاسی از پیش از انقلاب شوروی و انقلاب مشروطه تا شرکتشان در این انقلاب و کار در سازمانهای حزبی و بعد سرنوشت تلخشان، دادنامهای است در دفاع از حیثیت این «قربانیان»، آنهم در نظامی که در آغاز با امید به ساختن آیندهای کامروا برای انسان چشم جهانی را عاشقانه به خود خیره کرد و بعد از مدت کوتاهی به سیستمی از ایجاد وحشت تبدیل شد. جایی در کتاب فتادگان در گردباد در توضیح بیشتر از این سیستمِ «ایجاد وحشت» در نظام شوراها آمده است که نمیتوان آن را فقط در سرکوبهای استالینی خلاصه کرد. زیرا دیدگاه مورخان مختلف در این باره متفاوت است و«بسیاری نقطهی شروع سرکوبها را درست پس از اکتبر ۱۹۱۷ میدانند که قربانیان دیگر فقط به کارمندان حکومت تزاری، ژاندارمها، مأموران پلیس، ملاکان، کشیشان، کارخانهداران و کلاً به هرکسی که پیوندی با نظام تزاری پیشین داشت محدود نماند، بلکه مخالفان سیاسی فعال بلشویکها یا کسانی را که صرفاً سرِ همراهی با سیاست کمونیسم را نداشتند نیز در برگرفت. پس از پایان انقلاب، سرکوبهای سیاسی در روسیه شوروی و از سال ۱۹۲۲ به بعد در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز ادامه یافت».
🔸 تورج اتابکی و لانا راوندی فدایی در کار پژوهشیشان دربارهی زندگی و سرانجام این قربانیان، به پروندهی شمار زیادی از رهبران حزب کمونیست ایران و دیگر انقلابیهای ایرانی رسیدند که در سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۱ در میدانی در حاشیهی مسکو به نام کمونارکا تیرباران شده بودند. نویسندگان با کسب اجازه از شهرداری مسکو و کلیسای ارتدوکس که سرپرستی باغ کمونارکا را عهدهدار هستند، لوح یادبودی برای قربانیان ایرانیِ خفته در این باغ در این میدان نصب کردند. لوح یادبودی که بر آن نوشته شده: «نامشان بر دل این خاک جاودانه نشسته است. به یاد هزاران ایرانیِ تیرباران شده در جنایات دولتی سالهای ۱۹۳۰شوروی.»
🔸 وقتی این کتاب را میخواندم به سالهای دههی چهل خودمان فکر میکردم، به وقتی که هنوز حرفی از این پاکسازیها به این صورت نبود، اما کتابهایی منتشر میشد که سعی داشت بر حقایقی که در سرزمین پشتِ پردهی آهنین میگذشت پرتوی بیفکند. وقتی بازگشت از شوروی اثر آندره ژید نوشته شد گفتند کار دولتهای نظام سرمایهداری است که در دیدگاه مبارزان سوسیالیستی تردید ایجاد کند. وقتی کتاب خدای از دست رفته به کوشش تعدادی از نویسندگان و روشنفکران که سالهایی را در راه تحقق آرمانهای سوسیالیستی تلاش کرده و به بنبست رسیده بودند، درآمد، همان حرف را زدند. خاطرات تروتسکی که درآمد، باز هم همان حرف و نظر تکرار شد. یادداشتهای مجمعالجزایر گولاک از سولژنیتسین را میخواندیم و خیلی زود فراموش میکردیم. نسل ما در طول سالهایی خوش داشت به کتابهایی مثل جنگ شکر در کوبای ژان پل سارتر و شعرهای ناظم حکمت فکر کند و به رنجهایی که مردم شوروی در جنگ جهانی دوم علیه فاشیسم جهانی برده بودند و رشادتهایی که از خود نشان داده بودند و به جهانی (به نقل از اوکتاویو پاز شاعر مکزیکی) که بیشتر تجلی رؤیاهای ما از سوسیالیسم بود. حالا برگ برگ مستند این کتاب برابر ماست. میتوان با خودفریبی باز چشم بست و نادیده گرفت. میتوان به نفی کلیت سوسیالیسم برخاست که هنوز هم از امیدهای تودههای تحت ستم در آینده است و میتوان از این حقایق آموخت و درس گرفت.
@NashrAasoo 💭
زنان و آغاز دورانی تازه
🔸 آنچه شنیدید بخشی از پادکست «با کمی تردید» با موضوع انقلاب زنانه بود. این مجموعه پادکست گفتگوی فهیمه خضرحیدری و حسین قاضیان دربارهی جامعه، سیاست و مباحث روز در ایران است.
🔸این پادکست را در اپهای پادگیر به نشانی NashrAasoo بشنوید.
@NashrAasoo 💭
دین و فلسفه ــ همکار، همدست یا دشمن؟ 🔻
✍️ تاریخِ فلسفه چیست؟ تاریخِ سکولارسازیِ مسائل و مفاهیمی است که اگرچه دینبنیاد به نگر میآیند اما متعلقِ دین نیستند. مقصود از این سکولاریسم نه آن باسمهیِ جداییِ دین از حکومت، که آن فرایندِ تاریخی و اجتماعی است که تاریخیبودن و خاصه تاریخیبودنِ ارزشهایِ اخلاقی را جایگزینِ زیرساختِ الاهی یا متافیزیکیِ آنها میکند و در نتیجه زیستِ دینی و مذهبی نیز به سبکی در میانِ سبکهایِ زندگی بدل میشود و دیگر آن تعیینکنندهیِ قاهر و غاییِ روشِ زندگیِ فردی و اجتماعیِ انسانها نیست.
✍️ این شیوهیِ دینیِ زندگی میتواند با سبکهایِ دیگر همزیستی داشته باشد اما پیشنیازِ آن دست کشیدن از زبانِ دراز و دستِ مهاجم و حقبهجانبی است که در کلِ تاریخ از آن بهره میگرفته است. در این وضعیتِ سکولار، اهالیِ دین نه تنها با دیندارانِ متفاوت با خود که با سبکهایِ غیرِ دینیِ حیاتِ فردی و اجتماعیِ دیگر نیز باید به یک همزیستیِ برابر روی آورند. بنابراین، سکولاریسم را نباید چونان چیزی علیه دین، بل بیش از همه، باید همچون رهیافتی در نظر گرفت که در راستایِ پایان دادن به جزماندیشی و انحصارطلبیِ دینی عمل میکند ــ و فلسفه از همان آغاز چون نیرویِ محرکه و به زبانِ استعاریِ دینکاران چون دجال در کارِ این فرایندِ سکولاریزاسیون یا سکولارسازی بوده است.
✍️ نهادِ دین در جامعه به شدت شکننده عمل میکند: از یکسو، توده را گرد هم میآورد و اجتماعی همبسته را بنیان میگذارد و از سویِ دیگر، با هویتسازیِ جمعی میتواند آتش بیارِ معرکهیِ جنگ و خشونت بشود؛ شرایطی که گاهی چون جنگهایِ مذهبی آشکارند اما بیشترینه در جدلها و نزاعهایِ دائمی و نهانداشته و انکارشدهیِ مناسباتِ قدرتِ دروندینی پدیدار میشوند. چنان که در میانِ فرقهها و بسا صلحاندیشترین گروههایِ دینی مشاهده میشود. تجربههایِ تاریخی گواهی میدهند که نهادِ دین برخلافِ ادعا ناتوان از برساختنِ یک صلح پایدار است زیرا بدونِ هویتسازیِ جمعی و برانگیختن حسِ برگزیدگی در پیرواناش نمیتواند خود را مستقر ساخته و به پیش براند؛ به ویژه این که، دین همیشه خود را به مرجعی بالاتر از زندگی ارجاع میدهد و این به معنایِ ادعایِ دسترسیِ مستقیم به حقیقتِ مطلقْ دستکم در هزارهای است که یک دین مدعیِ برکشیدن یا زایاندنِ آن است. دین زمانی میتواند دیگر نمود و نمادِ هویت نباشد که بر پایهیِ گروههایِ مؤمن و مطیع برساخته نشود، اما از آنجایی که حیاتِ دینی بدونِ وجودِ تودهیِ پرستندگان و بندگان بیمعناست، دین ناگزیر است که بر بوقِ هویت بدمد یعنی بر پایهیِ سیاستِ هویت عمل کند؛ سیاستی که سرچشمهیِ همهیِ خشونتهایِ عالم است.
@NashrAasoo 💭
آیا عمداً صداهای مخالف را نمیشنویم؟🔻
✍️ «مسلط شدن شبکههای خبری بر زندگی روزانهی ما، و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی و وابستگی روزافزون ما به آنها، به گرفتار شدن بسیاری از ما در «حبابهای شناختی» و «اتاقهای پژواک» منجر شده است. این حبابها و اتاقها چه ویژگیها و چه تفاوتهایی دارند؟ چه تأثیراث زیانباری بر ما میگذارند؟ و چگونه میشود از آنها بیرون آمد؟ در «حبابهای شناختی»، صداهای دیگر شنیده نمیشوند؛ در «اتاقهای پژواک»، این صداها عملاً تضعیف میشوند. راهِ در هم شکستنِ یک «اتاق پژواک» این نیست که «واقعیتها» را رک و راست جلوی صورت اعضای آن بگیریم. بلکه باید از ریشه و اساس به «اتاق پژواک» حمله کرده و آن اعتمادِ نابودشده را بازسازی کنیم.»
@NashrAasoo 💭
«شهرزاد مجاب در کتاب «زنان کُرد، در بطن تضاد تاریخی فمینیسم و ناسیونالیسم» توضیح میدهد که به جای جستوجوی یک «زن کُرد»، باید زنان کُرد را در شبکهای از تضادهایی دید که خاستگاهش نه در سرشت و قومیتِ آنها بلکه برخاسته از تاریخ ساختاری اجتماعی است که در آن زندگی میکنند.»
aasoo.org/fa/books/4950
@NashrAasoo 🔻