nashraasoo | Неотсортированное

Telegram-канал nashraasoo - Aasoo - آسو

16117

@Nashraasoo فرهنگ، اجتماع و نگاهی عمیق‌تر به مباحث امروز تماس با ما:‌ 📩 editor@aasoo.org 🔻🔻🔻 آدرس سایت: aasoo.org اینستاگرام: instagram.com/NashrAasoo فیس‌بوک: fb.com/NashrAasoo توییتر: twitter.com/NashrAasoo

Подписаться на канал

Aasoo - آسو

جامعه‌ی عادلانه چه مشخصاتی دارد؟🔻

🔸 انتقاد کردن از اوضاع کنونیِ سیاست و جامعه بسیار آسان است، و اطرافمان پُر است از تحلیل و تفسیر درباره‌ی اینکه چرا و چطور به این‌جا رسیده‌ایم. اما ارائه‌ی دیدگاهی منسجم درباره‌ی مشخصات جامعه‌ای بهتر و عادلانه‌تر بسیار دشوارتر است. در یک سوی بحث عمومی طبقه‌ی سیاسیِ ریشه‌داری قرار دارد که در مجموع از وضع موجود راضی به نظر می‌رسد، و در سوی دیگر منتقدانِ راست‌گرا و چپ‌گرایی هستند که ظاهراً می‌خواهند بساط وضع موجود را برچینند. در این کتاب، استدلال خواهم کرد که لیبرال دموکراسی در خور دفاع است، اما در عین حال تأکید می‌کنم که وضع موجود را نه می‌توان حفظ کرد و نه باید چنین قصد و نیتی داشت. ما باید دوباره به نیروی متحول‌کننده‌ی آرمان‌های لیبرال و دموکراتیک پی بریم و با استفاده از این آرمان‌ها تصویری از جامعه‌ی بهتری را ارائه دهیم که مردم حاضر به حمایت و دفاع از آن باشند.

🔸 به‌رغم غنا و پیچیدگیِ آثار رالز، ایده‌ی موجود در کانونِ نظریه‌ی او درباره‌ی عدالت فوق‌العاده ساده و جذاب است: اینکه جامعه باید منصفانه باشد. به نظر رالز، اگر می‌خواهیم بدانیم که چنین جامعه‌ای چه مشخصاتی دارد، باید از خود بپرسیم که اگر نمی‌دانستیم خودمان چه مشخصاتی داریم ــ ثروتمندیم یا فقیر، مسلمان‌ایم یا مسیحی، همجنس‌گراییم یا دگرجنس‌گرا ــ در این صورت چه نوع دنیایی را برای زندگی برمی‌گزیدیم. رالز استفاده از آزمونی فکری به نام «وضع نخستین» را پیشنهاد کرد، تا بتوان مجموعه‌ی شفافی از اصولِ راهنما برای طراحیِ نهادهای اصلیِ اجتماعی و سیاسی را شناسایی کرد. به نظر او، اگر اصول‌مان را از این طریق ــ از پسِ «پرده‌ی بی‌خبری» یا «حجاب جهل» ــ انتخاب کنیم، این اصول منصفانه خواهد بود، همان‌طور که اگر کسی نداند کدام تکه از کیک نصیبِ او خواهد شد در این صورت کیک را منصفانه‌تر خواهد بُرید.

🔸 چقدر احتمال دارد که این آرمان‌های متعالی تأثیر چشمگیری بر سیاستِ واقعی داشته باشد؟ چطور می‌توان بر مقاومتِ حتمیِ نخبگانِ حاکم غلبه کرد، همان‌کسانی که این آرمان‌ها تسلط‌شان بر قدرت سیاسی و منابع اقتصادی را به چالش خواهد کشید؟ در مؤخره‌ی کتاب دوباره به این پرسش‌ها خواهم پرداخت. اما نباید از یاد برد که آنچه از نظر سیاسی دست‌یافتنی است ازپیش‌تعیین‌شده نیست ــ این امر به آن بستگی دارد که آیا مردم به این اهداف عقیده دارند و حاضرند برای آن‌ها مبارزه کنند یا نه. هدفم از نگارش این کتاب آن است که با ارائه‌ی تصویری کلی از جامعه‌‌ای عادلانه، شما را متقاعد کنم که چنین چیزی هم از نظر اخلاقی مطلوب است و هم از نظر عملی امکان‌پذیر. اما ایجاد چنین جامعه‌ای مستلزم عزم و اراده و تعهد به اقدام است ــ تعهد به تغییر افکار، تعهد به پیروزی در انتخابات و تعهد به آزمودن نهادها و سیاست‌های جدید.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

تجاوز به زندانیان سیاسی، سلاح جمهوری اسلامی برای سرکوب معترضان🔻

🔸 سال ۱۳۸۵ بود، چند روز بعد از تجمع ۲۲ خرداد در میدان هفت ‌تیر تهران در اعتراض به قوانین نابرابر. ۷۰ نفر از شرکت‌کنندگان در آن تجمع پس از ضرب‌و‌شتم بازداشت شده و بسیاری دیگر در معرض دستگیری بودند. ما سه دختر جوانِ بیست‌و‌چند ساله بودیم که روز تجمع جانِ سالم به در برده‌بودیم و می‌دانستیم که باید برای بازداشت آماده باشیم. زیر هُرم آفتاب داغ تهران، خیابان کریم‌خان را بالا می‌رفتیم و پچ‌پچ‌کنان همه‌ی سناریوهای بازداشت و بازجویی و شکنجه را مرور می‌کردیم. به شکنجه‌ها که رسیدیم، «ه» که جوان‌ترینمان بود و از خانواده‌ای سیاسی می‌آمد، گفت: «من از اینها خیلی نمی‌ترسم، اما اگر ... اگر به ما هم ... مثل زنانی که دهه‌ی شصت گرفته‌بودنشان...». بریده بریده حرف می‌زد و جرئت نمی‌کردیم بگوییم که می‌فهمیم چه می‌گوید. خودش بعد از چند لحظه ایستاد، توی چشم‌هایمان نگاه کرد و گفت: «اگر در زندان به ما تجاوز کردند، چه ‌کار کنیم؟»

🔸 در گزارش‌هایی که از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ (‍۱۳۶۳-۱۳۶۹) از سوی نماینده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل در امور ایران منتشر شد بارها به شهادت زندانیانِ سیاسی‌ای که مورد تجاوز قرار گرفته یا شاهد آزار جنسی و تجاوز به دیگر زندانیان سیاسی بودند، اشاره شده بود. یکی از آن موارد همان پچ‌پچ‌هایی بود که ما هم بیست سال بعد شنیدیم و نگرانش بودیم: در گزارش سازمان ملل متحد که دوم نوامبر ۱۹۸۹ (۱۱ آبان ۱۳۶۸) منتشر شد آمده بود: «از سال ۱۳۶۶ به بعد، برخی خانواده‌های زندانیان سیاسی زن، گواهیِ ازدواج دختران زندانی‌شان را از مقامات اداری دریافت کرده بودند. این گواهی‌های ازدواج مربوط به زنانی بود که گفته می‌شود قبل از اعدام مورد تجاوز قرار گرفته‌اند.» سازمان عفو بین‌الملل نیز در گزارشی که در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) منتشر کرد، آورده بود که از سال ۱۳۵۹ گزارش‌هایی مبنی بر انواع گوناگون آزار جنسی، از جمله تجاوز به زندانیان سیاسی، را دریافت کرده است. این سازمان بین‌المللیِ حقوق بشری همچنین اعلام کرد که گزارش‌هایی مبنی بر اجبار زنان جوانِ زندانی به عقد موقت با مأموران سپاه و تجاوز به آنها در شب قبل از اعدام را دریافت کرده است.

🔸 بسیاری از روزنامه‌نگاران و فعالان مدنی و سیاسی که در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ بازداشت شده‌اند، با شکنجه‌های جنسی، از جمله تجاوز، روبه‌رو شده‌اند. با این حال، بعد از خیزش «زن، زندگی، آزادی» توجه جامعه و رسانه‌ها بیش از پیش و به شکلی گسترده به این مسئله جلب شد. ما نمی‌دانیم که آیا شدت و بسامد شکنجه‌های جنسی در اعتراضات اخیر بیش از موارد پیشین، از جمله اعتراضات گسترده در سال‌های ۸۸، ۹۶ و ۹۸، بوده است یا نه. اما تعداد کسانی که پس از اعتراضات سراسریِ ۱۴۰۱ از شکنجه‌های جنسی در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران خبر داده‌اند، بسیار بیشتر از دوره‌های قبلی بوده است. سازمان عفو بین‌الملل در گزارشی که در زمستان سال جاری میلادی منتشر شد، این خشونت‌های جنسی را سلاحی در دست جمهوری ‌اسلامی برای سرکوب خیزش «زن، زندگی، آزادی» توصیف کرد.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

فیلم کوتاه «هزار و صد»
شبنم طلوعی

🎥 فیلم کوتاه «هزار و صد» بر اساس روایات افراد واقعی ساخته شده و تصویری است از خشونت جنسی و روانی علیه زنی که در جریان خیزش «#زن_زندگی_آزادی» دستگیر و به اعتراف اجباری وادار می‌شود.

@NashrAasoo 🔺

Читать полностью…

Aasoo - آسو

از نسل‌کشیِ ارمنی‌ها در سال‌های آخر امپراتوری عثمانی بیش از یک قرن می‌گذرد اما شبح این فاجعه همچنان بر زندگیِ بسیاری از نوادگانِ آن‌ها سایه افکنده است.

aasoo.org/fa/articles/4797
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

اتهام سرقت ادبی می‌تواند هولناک باشد. انکار چنین قصدی به شخص امکان می‌دهد که از این اتهام طفره برود. «شاید در عمل مقصر باشم، اما فریبکار نیستم!» اما آیا قصد و نیت نداشتن مهم است؟ آیا واقعاً هیچ قصدی در کار نبوده است؟ و این درباره‌ی شخصیت اخلاقیِ نویسنده به ما چه می‌گوید؟

aasoo.org/fa/articles/4726
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«پیکرِ کشتگان‌ به‌مثابه‌ی پرساییِ سقراط، و پرساییِ سقراط به‌مثابه‌ی پیکرِ کشتگان ــ این هر دو آدمیان را برمی‌انگیزانند و شامه‌یِ آنان را نسبت به آن‌چه در پیرامون‌شان می‌گذرد، حسّاس می‌کنند: یکی با نیشِ تعفنی که می‌پراکند و دیگری با نیشِ پرسش‌هایی که در برابرِ سیاست و چه‌بسا دین‌داریِ موجود، طرح می‌کند. وجودِ جسد یا همان پیکر، خود طرحِ یک پرسشِ نخستین و ای بسا یک تراژدی است اما وقتی که همین جسد ربوده و ناپدید یا حتی دفنِ آن ممنوع می‌شود، همان پرسشِ نخستین شدت‌یافته و از درون‌اش پرسش‌هایِ تازه برمی‌رویند؛ پرسش‌هایی که راه برآمدنِ حقیقت را هموار می‌سازند.»

aasoo.org/fa/articles/4779
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«کافکا در داستان‌هایش به موضوعات ابدی‌می‌پردازد، موضوعاتی نظیر بوروکراسی، برخورد با مرجعیت یا حس بازیچه‌ی دستِ آن شدن. داستان‌های کافکا اغلب به تجربه‌ی انسانی می‌پردازند. آن‌ها احساس سرگشتگی، تنهایی و بی‌پناهی در جهان را به شکلی شاعرانه توصیف می‌کنند. این احساسات جهان‌شمول هستند و همه‌ی انسان‌ها در سراسر جهان، کاملاً فارغ از بسترهای فرهنگی یا ساختارهای سیاسی، آن‌ها را تجربه می‌کنند. به همین دلیل است که آثار کافکا در پنج قاره‌ی جهان خوانده و درک می‌شود.»

aasoo.org/fa/articles/4798
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

حضور پررنگ کافکا در ادبیات داستانی ایران🔻

🔹 بختِ کافکا بلند بوده است که در ایران به وسیله‌ی مشهورترین نویسنده‌ی ما، صادق هدایت، به خوانندگان معرفی شد، و بخت ما، خوانندگان فارسی‌زبان، بلند بوده است که از طریق هدایت با کافکا آشنا شدیم. در واقع، بسیار مدیون صادق هدایت هستیم. اگر هدایت نبود، ما در دهه‌ی بیست، در آن قحط و غلای ترجمه و مترجم، آن هم برای یک نویسنده‌ی آلمانی‌زبان، چگونه می‌توانستیم با کافکا آشنا شویم؟ و چنین است که امروزه تأثیر کافکا در ادبیات فارسی با نام صادق هدایت عجین شده است. مسخ نخستین اثر کافکا بود که صادق هدایت به فارسی‌زبانان عرضه داشت و پیام کافکا اولین تفسیر درباره‌ی آثار کافکاست که باز هم به قلم هدایت به زبان فارسی اهدا شد.

🔹 در دو سه دهه‌ی پس از هدایت، نوشتن درباره‌ی کافکا یا ترجمه‌ی آثار او تحت تأثیر حزب توده و مطبوعات توده‌ای قدری کند شد. چپ‌ها در آن سال‌ها نه تنها در ایران بلکه در تمام جهان با آثار کافکا میانه‌ای نداشتند و آن را غیرمردمی می‌پنداشتند. همه چیز سیاه و سفید بود. رنگ دیگری وجود نداشت. ادبیات حزبی هم لون دیگری داشت. نجف دریابندری تعریف می‌کرد که داستانی به سبک کافکا نوشته و برای چاپ به یک روزنامه‌ی توده‌ای داده بود، اما از چاپ آن خودداری کردند. داستانِ سگی بود که مریض شده و روی تپه‌های زباله‌ی آبادان خوابیده بود. نه تنها چاپ نکردند بلکه به آن حمله هم کردند. «من بعدها متوجه شدم که توده‌ای‌ها کافکا نمی‌خوانند. این دیدگاه دو سه دهه بر ادبیات ایران غالب بود. با توجه به چنین دیدگاه‌هایی، هدایت خیلی جرئت و جسارت داشت که در پیام کافکا نوشت هرگاه بعضی به طرف کافکا دندان قروچه می‌روند و پیشنهاد سوزاندن آثارش را ارائه می‌کنند، برای این است که کافکا دل خوشکنک و دستاویزی برای مردم نیاورده، بلکه بسیاری از فریب‌ها را از میان برده و راه رسیدن به بهشت دروغی روی زمین را بریده است ... کسانی که برای کافکا چوب تکفیر بلند می‌کنند مشاطه‌های لاش‌مرده هستند که سرخاب و سفیداب به چهره‌ی بی‌جان بت بزرگ قرن بیستم می‌مالند. این وظیفه‌ی کارگردان‌ها و پامنبری‌های عصر آب طلایی است.                           

🔹 غیر از تأثیری که نویسندگان ایرانی از کافکا پذیرفته‌اند، اقبال خوانندگان ایرانی به داستان‌های کافکایی نیز قابل توجه است. عبدالرحیم جعفری در مصاحبه‌ای گفته بود که بیشترین تیراژ کتاب‌های امیرکبیر مربوط به صادق هدایت بوده است که لابد مسخ هم در آن میان سهمِ خود را دارد. محمد کریمی، مدیر انتشارات نیلوفر که بسیاری از کتاب‌های کافکا را منتشر کرده است، درباره‌ی کتاب مسخ به ترجمه‌ی فرزانه طاهری می‌گوید که این کتاب تا کنون ۱۴ چاپ به خود دیده است. مسخ را فرزانه طاهری بعد از صادق هدایت دوباره ترجمه کرد اما در سال‌های اخیر علی‌اصغر حداد آن را مستقیماً از زبان آلمانی به فارسی درآورد و می‌گویند تا کنون ۵۰ هزار نسخه از ترجمه‌ی او به فروش رسیده است. از محاکمه، که به ترجمه‌ی او منتشر شده، نیز تا کنون ۱۵ هزار نسخه فروش رفته است. حداد که بیشتر کتاب‌های کافکا را از زبان آلمانی به زبان فارسی ترجمه کرده، در این اواخر به مهم‌ترین مترجم آثار کافکا تبدیل شده است. او می‌گوید وقتی شروع به ترجمه‌ی داستان‌های کافکا کرده شک داشته که با استقبال روبه‌رو شود: «یکی دو تاش را ترجمه کرده بودم، دوستان تشویق کردند، گفتند ادامه بده. من فکر می‌کردم کسی اینها را نمی‌خواند. اما دیدم به شکل وسیعی مردم به این آثار علاقه‌مندند. ظاهراً در روحیه‌ی ماست. صادق هدایت هم از آسمان نیفتاده بود».

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

پاسدارِ معبدِ هگل؛ یادی از برنارد بورژوا 🔻

✍️ پدیدارشناسی روح، که نسلی از اندیشمندانِ فرانسویِ پس از جنگ را تحت تأثیر قرار داد، بسیار دیر به زبان فرانسه ترجمه شد. گرچه فیلسوفان فرانسوی معمولاً آلمانی‌ می‌دانند، اما این غیبت شگفت‌انگیز می‌نماید. برای سال‌ها مهم‌ترین مرجع در زبان فرانسه برای آشنایی با پدیدارشناسی روح کتاب مقدمه‌ای بر خوانش هگل، اثر الکساندر کوژو، فیلسوف روسی‌الاصل فرانسه‌زبان بود. کوژو در سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹ درس‌هایی درباره‌ی این کتاب ارائه کرد که سرانجام در سال ۱۹۴۷ در قالب کتابی منتشر شد. بسیاری از فیلسوفان آینده‌ی فرانسوی در این درس‌ها حاضر بودند و از آن تأثیر پذیرفتند. شاید بتوان این درس‌ها را نقطه‌ی آغاز هگل‌شناسیِ فرانسوی دانست.

✍️ برنارد بورژوا به «هگلیِ راست» مشهور است و همین امر به‌درستی اهمیت کار فلسفیِ او را در عصری که انواع تفاسیر چپ از هگل رایج بود، نشان می‌دهد. بورژوا در برابر تفسیر «هگلیِ جوان‌مآبِ» کوژو قد علم کرد. به نظر او، هگل تنها ایستگاهی قبل از مارکس نیست؛ او کوشید تا عناصر متافیزیکی و الهیاتیِ هگل را دوباره احیاء کند و بر خطاهای تفسیر چپ از هگل انگشت بگذارد. برای مثال، او در یکی از آثار تفسیریِ مهم خویش، جاودانگی و تاریخ‌مندیِ روح در نظر هگل بر پیوند «روحِ مطلق» و «روحِ عینی» تأکید می‌کند. او با اشاره به نقل‌قولی از هگل در درس‌گفتارهایش درباره‌ی فلسفه‌ی دین این پیوند را در کانون تفکر هگل می‌داند. هگل می‌نویسد: «مردمی که فهم نادرستی از خدا دارند، از دولت، حکومت و قوانین نیز فهم نادرستی دارند.» برخلاف مارکس و پیروانِ او که دین را صرفاً عنصری روبنایی می‌دانند که تضادهای طبقاتی و اجتماعی را بازتاب می‌دهد، هگل بنا به تفسیر بورژوا ایده‌ی خدا را عاملی اثرگذار و کانونی در تاریخ می‌شمارد. این چنین است که ایدئالیسمی اصیل در آثار تفسیریِ بورژوا از هگل دوباره جان می‌گیرد. این روحِ مطلق (هنر، دین، فلسفه) است که در روحِ عینی (حقوق، اخلاق، خانواده و جامعه و دولت) متعیّن می‌شود، این روح‌ مطلق است که در نظام هگل جایگاه اصلیِ حقیقت است و نه روحِ عینی، یعنی جامعه و سیاست.

✍️ بورژوا در سه دهه‌ی آخر قرن بیستم شماری از ظریف‌ترین و دقیق‌ترین تفسیرها درباره‌ی هگل را ارائه می‌کند و به هگلِ جوان توجه ویژه‌ای دارد. او در کتاب هگل در فرانکفورت یا یهودیت، مسیحیت، هگل‌گرایی که در سال ۱۹۷۰ منتشر می‌شود، و یکی از بهترین پژوهش‌ها درباره‌ی هگلِ جوان به زبان فرانسه است، به دوره‌ی کوتاه اما بسیار مهم اقامت هگل در فرانکفورت می‌پردازد. چنان‌که می‌دانیم، مسائل الهی-سیاسی دل‌مشغولیِ اصلی هگلِ جوان بود، و بورژوا درست به همین دلیل به سوی سرچشمه‌های الهی-سیاسی نظام فلسفیِ هگل می‌رود. هگلِ بورژوا هگلی رهسپار به سوی سرزمین ماتریالیسم و گامی پیش از مارکس نیست، او از قضا اندیشمندی است که در برابر مارکس و پیروان او نشسته و با آنان گفت‌وگو می‌کند. هرچند بورژوا هگلی‌ای لیبرال-محافظه‌کار محسوب می‌شد، اما همواره بر ثمربخش بودن و اهمیت گفت‌گوی هگل و مارکس در چارچوب فلسفه و سیاستِ مدرن تأکید می‌کرد. گرچه او در این تقابل، قاطعانه طرف هگل را می‌گرفت، اما همیشه مارکس را به‌عنوان خواننده‌ی تیزبین و منتقدِ ژرف‌اندیش هگل به رسمیت می‌شناخت.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

محمد بهمن‌بیگی، آموزگار عشایر🔻

🔸 محمد بهمن‌بیگی در سال ۱۳۳۱ در حکومت دکتر محمد مصدق با کمک چند نفر از افراد مؤثر ایل قشقایی نخستین «دبستان‌های سیار چادری» را برپا کرد و با حداقل وسایل و امکانات، آموزش تعدادی از کودکان ایل قشقایی را در فارس شروع کرد. خودش می‌گوید: «در طول اقامت ممتدم در ایل دوستان زیادی دست و پا کرده بودم. در میان خویشاوندانم نیز خانواده‌های مستطیع کم نبودند. غالباً مردم دست و دلبازی بودند و پذیرفتند که هر کدام حقوق یک معلم و هزینه‌ی رفت و آمد و قوت و غذای او را بپردازند.» اما آنجا معلمی وجود نداشت. برای همین، بهمن‌بیگی در میان ایل به جستجو پرداخت و «گروهی از منشی‌زادگان خان‌ها و کلانتران»، برخی جوانان ایل که سواد مختصری داشتند و گروهی از «فرزندان روستاییان عشایر» را با خود همراه کرد.به گفته‌ی بهمن‌بیگی «من به یاری آن خیرخواهان و همت این جوانان نیمه‌باسواد، نخستین دبستان‌های سیّار چادری را برپا کردم.»

🔸 نتیجه‌ی کار بهمن‌بیگی حیرت‌انگیز بود و خودش می‌گوید ۵۰۰هزار نفر را باسواد کردم. در سال تحصیلی ۱۳۵۱-۱۳۵۲ از ۳۶ نفر دیپلمه‌ی مدارس عشایری، ۳۴ نفرشان وارد دانشگاه شدند. سال ۱۳۵۴-۱۳۵۵ نیز تمامی‌۸۸ نفری که در مدارس عشایر دیپلم گرفته بودند، وارد دانشگاه شدند و در سال ۱۳۵۵-۱۳۵۶ نیز از جمله ۸۵ نفر دیپلمه مدارس عشایر ۸۴ نفرشان در رشته‌های مختلف دانشگاهی پذیرفته شدند. او به غیر از مدارس عشایری، مرکز آموزش حرفه‌ای دختران (قالیبافی)، مرکز آموزش فنی حرفه‌ای پسران و هنرستان صنعتی را را‌ه‌اندازی کرد. علاوه بر این، با تلاش او مؤسسه‌ی تربیت مامای عشایر و مرکز تربیت پزشک و دامپزشک روستا برای عشایر در دانشگاه شیراز تشکیل شد.

🔸 وقتی انقلاب شد او همچون بسیاری دیگر متهم شد که کارگزار حکومت پهلوی بوده و برای همین سال‌ها مخفیانه در تهران زندگی کرد. به نوشته‌ی وب‌سایت رسمیِ بهمن‌بیگی، او چندین سال در «خوف و رجا» زندگی می‌کرد تا آنکه در سال ۱۳۶۸ با دستخطی از آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی امنیت ‌یافت و دوباره به شیراز برگشت. او در سال‌های جوانی مقالات و گزارش‌هایی از وضعیت عشایر می‌نوشت و در این سال‌های سکوت دوباره شروع به نوشتن کرد و کتاب‌های بخارای من، ایل من، اگر قره قاج نبود، به اجاقت قسم و طلای شهامت را منتشر کرد. بهمن‌بیگی قلمی ساده، روان و پاکیزه دارد و در کتابش بخارای من، ایل من چنان تصویری از ایل و زندگی مردمانش به دست می‌دهد که هر خوانند‌ه‌ای را به هوس می‌اندازد که کار و زندگی شهری را رها کند و به ایل بپیوندد. ایرج افشار، ایرانشناس معاصر می‌نویسد: «نوشته‌های بهمن‌بیگی شاهنامه‌ی منثور ایل قشقایی و بویراحمدی و ممسنی و کهگیلویه است. هر کس بخواند می‌خواهد ایلی بشود و از زندگی سرسام‌آور شهری بِبُرد و در دامان آن محیط سرشار از طبیعت آرام بگیرد و لذت سادگی و بی پیرایگی را دریابد.»

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

روز گذشته دانشگاه بریتیش کلمبیا کانادا در مراسمی به حسین امانت، معمار سرشناس ایرانی و طراح برج آزادی (شهیاد)، مدرک دکترای افتخاری اعطا کرد. حسین امانت پس از انقلاب ۵۷ مجبور به ترک ایران شد. فیلم مستند «از شهیاد تا آزادی» ساخته‌ی امین ضرغام روایت برج شهیاد از زبان اوست.

@NashrAasoo 🎥

Читать полностью…

Aasoo - آسو

از لوله‌‌ی هر تفنگی میخک نمی‌روید 🔻

✍️ پنجاه سال پیش، با سرنگونیِ قدیمی‌ترین رژیم دیکتاتوری در اروپا که سالازار، نخست‌وزیرِ وقت و همیشگیِ پرتغال، از سال ۱۹۳۲ به نام «دولت نوین» (Estado Novo) پایه‌گذاری کرده بود، فصل تازه‌ای در تاریخ این کشور آغاز شد. «دولت نوین» حتی پس از کناره‌گیری سالازار، از پی خون‌ریزیِ مغزی در سال ۱۹۶۸ و سپس مرگش در سال ۱۹۷۰، به همان سرشت و شیوه‌ای که او خواسته بود، اگرچه لرزان، به دلیل استواریِ آن بر شخص و شخصیت او، تا سال ۱۹۷۴ پایید. یعنی رژیمی اقتدارگرا، ناسیونالیست و سنت‌گرا. اما نه این سنت‌گرایی، در راستای پیمان دیرینِ سریر و صلیب، از دولت کاتولیکِ او تئوکراسی ساخت و نه آن ناسیونالیسم به کشورگشاییِ جنگی کشید. زیرا بزرگ‌ترین دستاورد قانون اساسی ۱۹۱۱، جدایی کلیسا و دولت، هرگز زیر پا گذاشته نشد و جنگ تنها برای نگهداری آنچه بخشی از کشور شمرده می‌شد، دستاویز قرار گرفت.

✍️ رژیم سالازار، با همه‌ی خشونت و خودکامگی‌اش، برخی از مؤلفه‌های بنیادینی را که بر اساسشان رژیم‌های فاشیستی بازشناخته می‌شوند، نداشت یا کم داشت. همچون این رژیم‌ها حکومتی تک‌حزبی، ضد پارلمانی، ضد دموکراتیک، ضد لیبرال، ضد کمونیست، ناسیونالیست، صنفی‌گرا و سرکوبگر بود. اما سالازار، استاد کرسیِ مالیه‌ی عمومی و اقتصاد سیاسی در دانشگاه کویمبرا، که نه نظامی بود و نه پیشینه‌ی نظامی‌گری داشت، قدرت را با زور به‌چنگ نیاورد، بلکه به پشتوانه‌ی دانش و کاردانی‌اش‌ نظامیان را به فرمانبری از خود واداشت. هم‌چنین با تکیه بر حزبی به‌راستی فاشیستی که کارش پادگانی کردن جامعه باشد، حکومت نکرد. از جمله تفاوت‌های مهم می‌توان به سه ویژگی حکومت‌های فاشیستی اشاره کرد که در سالازاریسم نبود: دست‌یازیِ پیوسته و گسترده به خشونت، بسیج ایدئولوژیک توده‌ها و خواستِ چیرگیِ تمامیت‌خواهانه بر سراسر جامعه.

✍️ ترکیب انقلاب پرتغال و سالازاریسم، در ترتیب تاریخیِ وارونه‌ای، می‌تواند هم‌چون راه حلی برای آینده‌ی نزدیک ایران به چشم بیاید. چون سالازار زمانی قدرت را به‌دست گرفت که پس از کودتای ۱۹۲۶ ناکارآمدیِ نظامیان در گرداندن چرخ کشور آشکار شد. امروزه که ناهنجاری‌های فزاینده‌ی زندگی از یک‌سو و سرکوب فراگیر در نبودِ اپوزیسیونی کارآمد از سوی دیگر، ترس از آینده و احساس فروماندگی را گسترش می‌دهند، آیا می‌توان پنداشت که سپاه پاسداران کودتا کند و سپس حکومت را به کاردانان بسپرد؟

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

در دفاع از همدلی 🔺

همدلی، شریک احساسات شخص دیگری شدن و در نتیجه به فکر او بودن و غم او را خوردن، در جامعه‌ی ما معمولاً نوعی فضیلت به شمار می‌رود. حس غم‌خواری و نگرانی برای راحتی و آسایش دیگران را با گفتن «بگو، گوشم با توست» و «درد تو را می‌فهمم» بیان می‌کنیم. «قانون طلایی» را می‌پذیریم که می‌گوید: با دیگران همان‌گونه رفتار کن که می‌خواهی با تو رفتار کنند.

aasoo.org/fa/articles/2084
@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«در شش ماهی که از آغاز وقایع هولناک اخیر در غزه می‌گذرد، فعالیت دوستانِ غزه‌ای‌ام در فیس‌بوک برایم حکم سند زنده بودنشان را داشته است. وقتی چند روز مطلب جدیدی منتشر نمی‌کنند یا پیام‌های احوال‌پرسیِ خصوصی‌مان بی‌جواب می‌ماند نگران می‌شوم. حداقل تا امروز دوستانم همگی با پیام‌هایی از این دست جواب داده‌اند که «انشاءالله زنده می‌مانیم» یا «اوضاع بسیار هولناک و فجیع است» یا «هنوز زنده‌ایم، نمی‌دانیم تا کی می‌توانیم دوام بیاوریم اما تلاش‌مان را می‌کنیم». در یکی از پیام‌های صوتی صدای انفجار بمب‌ها در پس‌زمینه شنیده می‌شد و در پیام دیگری متوجه شدم که سلیم النفار، دوست شاعرم، جان باخته است.»

aasoo.org/fa/articles/4788
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

لحظه‌ای دور از چشم طالب🔻

🔹 چندی پیش زنانِ محله‌مان خبر رساندند که قرار است به یک میله‌ی (پیک‌‌نیک) بهاری برویم و باید آماده باشیم. آمادگی برای این میله خیلی دشوار نبود، نان چاشت تدارک می‌دیدیم، خودمان را آماده می‌کردیم و یک مقدار پول به‌خاطر پرداخت کرایه‌ی موتر هم همراه خود می‌گرفتیم. روز موعود تعداد زنان بیش از آنچه دعوت شده بودند افزایش یافت و تعداد بیشتر را هم دختران نوجوان تشکیل می‌دادند که همه داوطلب بودند و حتی یکی هم پا پس نمی‌کشید. موتری که قرار بود ما را ببرد جای کافی نداشت که همه بنشینیم. این موتر در اصل یک وانت بود. پشت وانت نشستیم و در واقع از سر و کول یکدیگر بالا رفته و طوری نشسته بودیم که همه فضا را تحمل می‌کردیم تا به مقصد برسیم.

🔹 در میان زنان افغانستان، زن متحجر و طرفدار طالب و حجاب‌سیاهِ داعشی خیلی کم دیده‌ام. اگر بخواهم حساب کنم به پنج تن هم نمی‌رسد. زنانی که من دیده‌ام و می‌شناسم همه طرفدار زندگی بودند و هستند. همه دوست داشتند میله باشد، جشن باشد، بهار باشد، رقص باشد، خندیدن باشد و به گرد زندگی چرخیدن. روزی که به میله رفتم این مورد را به خوبی درک کردم که زنان افغانستان چقدر عاشق آزادی و رهایی هستند. جایی که رفتیم کنار چند تپه‌ی نه چندان بلند بود که در دامنه‌ی آن تپه‌ها زن‌ها فرش گسترده و میله برپا می‌کردند. وانتِ ما توقف کرد و گفتند که میله‌گاه ما همین‌جا است. آنجا نه شهربازی بود، نه نشانه‌ای از تمدن اما هرچه می‌دیدم نشانه‌ی زندگی و مبارزه بود. زنان در هر سن و سالی با هر وسیله‌ای که توانسته بودند آنجا شتافته بودند. هیچ مردی آنجا مزاحم ما نبود. یک مرد پیر را مِن حیث مَحرم همراه برده بودیم که او و صاحب وانت جایی دور از ما فرش گسترده و منتظر ما نشسته بودند. همه به سمت بالای تپه‌ها دویدیم. حجاب‌های خود را پایین تپه رها کردیم و دختران نوجوان موسیقی‌شان را بلندتر پخش می‌کردند و همه با رقصیدن به سمت بالای تپه‌ها می‌دویدند و حتی بی‌علاقه‌ترین زنان هم سعی می‌کردند که عکسی از آن‌ها گرفته شود و جالب اینکه در آن سه ساعت به هیچ مورد ناراحت‌کننده‌ای فکر نکرده بودم. نه به دانشگاه، نه به مدرسه و نه به اینکه حق کار ندارم. هیچ شعاری هم یادم نمی‌آمد. کامل خودم را در دامن آن تپه رها کردم و به سَیل دخترانِ آن سوی تپه‌ها پرداختم. در کنار تپه‌‌ای که ما روی آن راه می‌رفتیم چند گروه از زنان و دختران نوجوان هم مصروف عکس گرفتن و حس کردن زندگی بودند. آفتاب اردیبهشت گاهی می‌سوزاند و گاهی هم چند دقیقه فرصت می‌داد که از ابرها لذت ببریم و با چشمان راحت و باز عکس بیندازیم. همه بی‌وقفه از خود عکس می‌گرفتند، یکی خوابیده عکس می‌گرفت، دیگری موهای خود را به دست باد داده بود و یکی هم می‌رقصید تا از او ویدیو بگیرند. چه شوری برپا بود.

🔹از محله‌شان که دور شدیم به قدری هیاهو کردیم که زنگ از دلمان کَندیم و به خانه برگشتیم. در این سرزمینِ جنگ و خوف هیچ‌کسی به اندازه‌ی زنان به زندگی وفادار نبوده است، هرچند زیر هزاران مشکل و موانع قامتشان له شده است. اگر از این روزها هر ماه یک بار می‌داشتیم یا هم هر سه ماه یک بار چنین فرصت‌هایی می‌داشتیم، شاید چروک صورت‌هایمان کمتر بود و شاید هم قوی‌تر بودیم که این روزها را نمی‌دیدیم. نمی‌دانم کدام زنی این طالبان را پرورش داده و به جانِ زندگیِ خود انداخته است، شاید هم هیچ زنی تقصیر ندارد، شاید هم این وسوسه‌ی خون و جنگ به قدری برای مردان کارساز است که زنان و مادران آن را درک و تصور کرده نمی‌توانند.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«گرچه بسیاری از مردم اسمِ رالز را نشنیده‌اند اما نظراتش انقلابی در فلسفه‌ی سیاسی به راه انداخته و شاید تنها اندیشمند یک‌صد سالِ اخیر است که همه به جایگاه او در کانون اندیشه‌ی سیاسیِ غرب، در کنار کسانی مثل افلاطون، تامس هابز، آدام اسمیت و کارل مارکس، اقرار می‌کنند.»

aasoo.org/fa/articles/4792
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«پس از چهار دهه خشونت جنسی و تجاوز به زندانیان سیاسی در ایران، و در شرایطی که صدای اعتراض بازماندگانِ این خشونت‌ها رساتر از همیشه است، اکنون به سختی می‌توان چنین شکنجه‌هایی را انکار کرد و راویان را به دروغ‌گویی و مبالغه متهم ساخت. هنوز اما بسیاری از کسانی که در سال‌های دور دهه‌ی شصت یا همین چند سال قبل، بیخ گوش ما در زندان مورد تجاوز قرار گرفتند، رنج تحمل این خشونت را به تنهایی به دوش می‌کشند.»

aasoo.org/fa/articles/4801
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

نگاهی به زندگی «ارمنی‌های پنهان» در ترکیه 🔻

✍️ بیش از یک قرن قبل در بحبوحه‌ی کشتار و تبعید ارمنی‌ها به دست ترک‌های عثمانی، شمار بسیاری از کودکانِ یتیم ارمنی به خانواده‌های ترک و کرد یا به یتیم‌خانه‌ها سپرده شدند، و گروهی دیگر از آن‌ها را اقوام و همسایگانِ مسلمان به فرزندی پذیرفتند. هویت اکثر این کودکان را انکار کردند، نام‌های دیگری روی ‌آن‌ها گذاشتند، قومیت ترکی یا کردی به آن‌ها دادند، و دین‌شان را از آن‌ها گرفتند و مسلمان محسوب‌شان کردند. بعضی از ارمنی‌های بزرگسال هم بر اثر ترس دست از دینشان کشیدند و مسلمان شدند. شماری از زنان ارمنی ربوده شدند و به اجبار با مردان کُرد و تُرک ازدواج کردند. همه‌ی این افراد را به نام ‌«ارمنی‌های پنهان»، ‌به ترکی «کریپتو ارمنی‌لر»، می شناسند.

✍️ ارمنی‌های پنهان همه‌چیز را رها کردند، در مناطق دورافتاده مخفی شدند، ارتباطشان را با دنیا قطع کردند و برای چند دهه، از اساسی‌ترین قانون بقا به دقت پیروی کردند: سکوت. اما هویت قومی و مذهبیِ این بازماندگانِ خاموش به‌شدت تغییر کرد. چه آن‌ها که مجبور به تغییر مذهب نشدند و چه آن‌هایی که به اجبار به اسلام گرویدند. گروهی ارمنی‌های پنهان را ارامنه‌ای می‌دانند که مسیحی ماندند اما هویتِ دینی‌شان را آشکار نکردند، اما بعضی دیگر ارامنه‌ی مسلمان‌شده را هم ارمنی‌های پنهان می‌دانند. روبن ملکونیان، ترک‌شناس ارمنی‌تبار، حداقل دو دسته را تحت عنوان «ارمنی‌های هترودوکس» طبقه‌بندی کرده است: گروه اول ارمنی‌های پنهان که مسیحی ماندند و گروه دوم ارمنی‌هایی که اجدادشان مسلمان شده‌اند و آنان را ارامنه‌ی مسلمان‌شده می‌نامند.

✍️ زمانی بود که «آقاها» به غارت روستاهای ارامنه و بیرون راندن اهالی تشویق می‌شدند. یک روز گروهی، از جمله ایوپ آقا، به روستای سارا یورش می‌برند. مردانِ روستا را جمع می‌کنند و می‌برند. یک ماه بعد، سارا در هنگام لباس شستن در رودخانه‌ای نزدیک خانه‌اش بازویی مثله‌شده را می‌بیند و متوجه می‌شود که ساعت مچیِ بسته‌شده به آن دستِ بریده شبیه ساعت عموی اوست. سگی دستِ بریده را به دندان می‌گیرد و به غاری می‌برد. سارا به دنبال سگ وارد غار می‌شود و اجساد مردانِ روستا را پیدا می‌کند، اجسادی که سگ‌ها آن‌ها را مثله‌ کرده‌اند. این غار را مردم محلی هنوز غار ارمنی می‌نامند. بازماندگان تصمیم به ترک روستا می‌گیرند، اما ایوپ آقا آن‌ها را به اسارت می‌گیرد و در جایی انبارمانند حبس می‌کند و روزها آن‌ها را گرسنه و تشنه نگه می‌دارد. چندی بعد او در میان اسیران سارا را، که دختر بسیار زیبایی بوده، می‌بیند و عاشق او می‌شود. ایوپ آقا، که قبلاً دو زن داشته، به سارا می‌گوید که با او ازدواج خواهد کرد اما سارا نمی‌پذیرد. ایوپ مادر سارا را تهدید به قتل می‌کند و در نهایت به علت امتناع سارا مادرش را می‌کشد. بعد پدرش را تهدید به قتل می‌کند و او را هم می‌کشد. سرانجام وقتی ایوپ آقا تهدید می‌کند که برادر سارا را هم خواهد کشت، سارا حاضر به ازدواج می‌شود، مشروط به اینکه نامش سارا بماند و عوض نشود.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

چرا بسیاری از سارقانِ ادبی منکرِ خطای خودند 🔻

✍️ ابتدا بیایید ببینیم که آیا نداشتن قصد و نیت مهم است یا نه. اخیراً یک استاد تاریخ در دانشگاه پرینستون در مقابل اتهام سرقت ادبیِ دنباله‌دار به دفاعی شبیه به همان دفاع دانشجویان متوسل شد: چنین قصدی نداشتم. جامعه‌ی علمی عمدتاً این مسئله را نادیده گرفت، شاید چون پای سیاست وسط بود (دانش‌پژوهی که چنین اتهاماتی زده بود در جبهه‌ی سیاسیِ مخالف با این استاد تاریخ قرار داشت). در پی آن، این استاد به همه گفت که از این کژرفتاری تبرئه شده است. اخیراً وقتی که رئیس دانشگاه هاروارد، پیش از استعفا، با اتهام سرقت ادبی مواجه شد، نظر دانشگاه این بود که او فقط در مورد «ارجاع ناکافی به منابع» و «همان حرف را، بدون استناد لازم، به زبان دیگری گفتن» مقصر بوده و هیچ سند و مدرکی مبنی بر «فریبکاری یا بی‌ملاحظگیِ عمدی» پیدا نشده است.

✍️ سرقت ادبی به طور ساده به معنای ارائه‌ی کلمات یا ایده‌های دیگران به‌عنوان کلمات یا ایده‌های خودمان است. این مستلزم قصد و نیت بد نیست. تعاریف سرقت ادبی، به‌ویژه در زمینه‌ی تحصیلات عالی، معمولاً چیزی درباره‌ی قصد و نیت نمی‌گوید، یا آشکارا بیان می‌کند که سرقت ادبی می‌تواند غیرعمدی باشد. سرقت ادبی نیازمند «کوشش برای مخفی کردن دِین فکری» نیست. رونویسیِ سرسری و نسنجیده، غفلت از ذکر منابع، و بازگوییِ سست و آبکی (که گاه «سرهم‌بندی‌نویسی» خوانده می‌شود) نمونه‌هایی از سرقت ادبی به شمار می‌رود.

✍️ بر اساس نوعی نگرش رایج در فلسفه‌ی اخلاق معاصر، قصد و نیت ربطی به مجاز بودن عمل ندارد. برای مثال، دادن غذای مسموم‌کننده به دیگران خطاست، حتی اگر قصد و نیتی برای آسیب رساندن در کار نباشد. اگر این دیدگاه را بپذیریم، به آسانی می‌توان فهمید که چرا سرقت ادبی، حتی وقتی که از روی قصد و نیت نباشد، باز هم خطاست. اما حتی اگر مثل من این دیدگاه کلی را رد کنید و قصد و نیت را یکی از عوامل اصلیِ خطابودن بعضی از کارها بدانید، به این معنا نیست که قصد و نیت عامل اصلیِ هر عمل خطایی است.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

سقراط و پرسش‌نماد‌های بی‌جان‌شده!🔻

🔹 انسان برای آن که منصفانه تصمیم بگیرد باید به وضعی بازگردد که عرفا به آن فنا گفته‌اند، یعنی باید از همه‌یِ آن ساخت‌ها یا پیش‌داوری‌ها و نمودهایِ آگاهیِ خود چنان فراتر رود که گویا به پسِ پشتِ پرده‌یِ بی‌خبری بازگشته است؛ به آن وضعیتی که در آن ذهن از خود به‌مثابه‌ی یک ساختِ اجتماعی و سیاسی ناآگاه است و زین‌رو، هر آن تصمیمِ او، رها از سوگیری‌هایی است که او را از عدالت به‌مثابه‌ی انصاف بازمی‌دارند. این وضعِ نخستین، همان لحظه‌یِ حیرت است که مدام باید به آن بازگشت تا ذهن از هر آن چیزی پاک شود که آن را از انصاف و عدالت دور می‌سازد. چنان که سقراط نیز تلاش می‌کرد تا با پرسش‌های‌اش مردمان را به این ساحتِ نه هنوز بازگرداند؛ ساحتی که هنوز برساخته نشده و هنوز به شکل آگاهی، من یا خودبینی درنیامده و زین‌رو، به گونه‌ای عمل می‌کند که گویا هیچ هنوز نمی‌داند و این ندانستگی همانا دانستگی اوست. اراده‌یِ سقراط به دانستن و اندیشیدن چندان بود که می‌بایستی همه دانسته‌هایِ پیشینِ خود را قربانی می‌کرد و سوگ از دست دادنِ آن‌ها را به کشف و شهودی تازه مبدل می‌ساخت.

🔹 نظام‌هایِ سیاسی و اجتماعی هرچه کم‌تر سکولار شده باشند، بیش‌تر به سیاست‌هایِ فاجعه‌بار می‌انجامند، زیرا آن‌ها با برآشفتن و برشکستنِ گستاخانه‌یِ حریم‌هایی که باید پاس داشته شوند، آزادی به‌مثابه‌ی فضایی برابر و سرمایه‌ای همگانی را با میدان دادن به عقاید و علایقِ شخصیِ خود نابود می‌سازند. آن‌ها دچار این غفلت‌ تراژیک‌اند که آزادی نه به تنهایی در جهان‌بودن ــ چنان که کرئون یا برخی قضاتِ آتنی می‌پنداشتند ــ بل چگونه با دیگری، با سقراط و آنتیگونه، در جهان‌بودن است.

🔹 رفتارِ حاکمان و نظام‌هایِ جبار با اجسادِ کشتگان همیشه به یک شکل نبوده است. آن‌ها به وقتِ پیروزی و اقتدار ترجیح می‌دهند به جایِ نهان‌داشتنِ اجسادِ کشتگان با آن‌ها عکسِ یادگاری بگیرند، آن‌ها را در کوی و برزن بگردانند، به تازیانه گیرند، بیاویزند و حتی دفن‌ناشده در ناکجایی رها سازند تا خوراک ددان گردند تا بل با تنیدنِ وحشت در دلِ جامعه عبرت‌آموزِ زندگان شوند. اما همین حاکمان، وقتی که موقعیتِ خود را چندان استوار نمی‌یابند، اجساد را تا بدان‌جا که ممکن است به سرعت دفن یا پنهان می‌کنند تا بل آن‌ها را از انظارِ مردمان دور نگه دارند؛ چرا که این اجسادْ تنها بحرانِ مشروعیت یا ناسازگاریِ منافعِ آنان با جامعه را برملا نمی‌سازند، بل‌ بیش از همه، هر جسدِ کشته‌شده خودْ فریادِ بلندی است که هم‌نوعان‌اش را به دادخواهی فرامی‌خواند: آری، هر جسدِ کشته شده یک بانگِ دادخواهی است و بسا دقیق‌تر، زندگی‌ِ ناکرده‌ای است که دگر شدِ این چرخِ کُشنده و این دولتِ ناروا را به مرموزترین نای‌ها و محزون‌ترین زمزمه‌ها تمنا می‌کند و هرگز بازنمی‌ایستد، مگر آن که روزی شنفته شود و به زندگی بازگردد و زندگیِ ناتمامِ خویش را تمام کند.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

فرانتس کافکا که بود و چرا امروز بیش از هر زمان دیگری محبوبیت دارد؟🔻

🔸 فرانتس کافکا در سال ۱۸۸۳ در پراگ متولد شد. او از اقلیت یهودیانِ آلمانی‌زبان بود، و به همین دلیل از همان ابتدا به نوعی غریبه محسوب می‌شد. کافکا همچنین آن‌قدرها مورد پذیرش خانواده‌اش نبود و به‌ویژه تمام عمر از رفتار پدرش که ترجیح می‌داد پسرش به‌جای نویسنده تاجر باشد رنج کشید. او که نمی‌توانست تنها از طریق نویسندگی امرار معاش کند از صبح تا ظهر به‌عنوان کارمند بیمه کار می‌کرد و پس از آن خودش را وقف فعالیت‌هایی می‌کرد که از آن‌ها لذت می‌برد. موتورسواری می‌کرد، سینما می‌رفت و به روسپی‌خانه‌ها سر می‌زد. اهل ورزش بود. به پاریس و برلین سفر می‌کرد و از معاشرت با آدم‌‌ها لذت می‌برد. اما با زنان نمی‌توانست ارتباط چندان خوبی برقرار کند، موضوعی که دلیلش تا حدی انتظارات اجتماعی بود. او مطمئن نبود که اگر فردی به دنبال رابطه‌ای جدی با دیگری باشد چه حدی از صمیمیت میانشان قابل‌قبول است.

🔸 کافکا عصرها و شب‌ها می‌نوشت: خاطرات، داستان‌های کوتاه، رمان. ماکس برود بهترین دوستِ کافکا، که در دوران تحصیل در رشته‌ی حقوق با وی آشنا شده بود، متوجه استعداد ادبیِ کافکا شد و او را به انتشار آثارش تشویق کرد. اما کافکا نسبت به توانایی‌اش در نویسندگی شک داشت. او در سال ۱۹۲۴ تنها چند هفته قبل از چهل‌ویکمین سالگرد تولدش بر اثر بیماری سل درگذشت. او از دوستش خواسته بود که پس از مرگش تمامی نوشته‌‌هایش را بسوزاند. ‌اما بخت با آیندگان یار بود که ماکس برود خواسته‌ی کافکا را برآورده نکرد. در غیر این صورت، آثاری همچون محاکمه هرگز منتشر نمی‌شدند. امروز این رمانِ ناتمام یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار کافکا است. داستان درباره‌ی مردی است که بی‌آنکه بداند چه کرده است متهم شناخته می‌شود. طبق روال معمول آثار کافکا این داستان پایانِ خوشی ندارد.
 
🔸 کافکا در شبکه‌های اجتماعی به میم تبدیل شده است. این موضوع به‌ویژه درباره‌ی حشره‌ای که گرگور سامسا، قهرمان مسخ، به آن تبدیل شد صدق می‌کند. جوانان در تیک‌تاک و اینستاگرام نقل‌قول‌هایی از کافکا را رد و بدل می‌کنند، نقل‌قول‌هایی که هر چند شاید همیشه دقیق نباشد اما چیزی از رفتارهای پرستش‌گونه نسبت به او کم نمی‌کند. نقطه‌ی اوج پرستشِ کافکا را می‌توان در کیک‌های تولدی به شکلِ او دید که تصاویرشان در اینترنت دست به دست می‌شود. کافکا اغلب به این دلیل برای جوان‌ترها جذاب است که آن‌ها نیز با مرجعیت رابطه‌ای پُرتنِش‌ دارند و گاهی به اندازه‌ی شخصیت‌های داستانیِ کافکا احساس سرگشتگی می‌کنند. موضوعاتی همچون بیگانگی، طردشدگی و مسائل مربوط به هویت، امروز ــ یک قرن پس از مرگ کافکا ــ به همان اندازه‌ی زمانِ حیاتِ او اهمیت دارند.

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

به مناسبت صدمین سالمرگ فرانتس کافکا
سیروس علی‌نژاد
 
«عمر چه شتابناک می‌گذرد. به پشتِ سر که می‌نگرم دیر زمانی نیست که دبیران صفحات فرهنگیِ روزنامه‌ی «آیندگان»، مشغول برنامه‌ریزی برای یکی از شماره‌های «آیندگان ادبی» بودند، هوشنگ وزیری گفت مطلب اول را به کافکا اختصاص می‌دهیم، به مناسبت پنجاهمین سالمرگ او؛ و حالا پنجاه سال از آن زمان گذشته و بهروز آفاق خبر می‌دهد که صدمین سالِ مرگ کافکا فرا رسیده است. امروز، پس از پنجاه سال که از آن زمان و از آن نوشته گذشته است، نمی‌دانم که شمار تحقیقات درباره‌ی کافکا، در جهان، به چند ده هزار رسیده است، اما می‌دانم که آن وقت‌ها در زبان فارسی، به غیر از چند ترجمه و یک نوشته، مطلب مهمی درباره‌ی کافکا وجود نداشت، در حالی که امروز کمتر کتابی درباره‌ی ادبیات داستانیِ ایران منتشر می‌شود که در آن نامی از کافکا نیامده و به نحوی از تأثیر کافکا و آثارش بر ادب فارسی سخن نرفته باشد.»
 
@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«کافکا می‌گفت کتاب باید تبری باشد که دریای یخ‌بسته‌ی درونِ ما را خرد کند. شاید درباره‌ی کتاب‌های خود چنین باوری نداشت، چون در زمان حیاتش فقط یک کتاب از کتاب‌هایش را چاپ کرد. نمونه‌ی چاپخانه‌ایِ کتاب دومش را در بستر مرگ تصحیح می‌کرد که از دست رفت. بقیه‌ی نوشته‌هایش را به دستِ دوستِ نزدیکش، ماکس برود، داده بود که بسوزاند، اما خوشبختانه ماکس برود به وصیتِ او عمل نکرد و کتاب‌هایش را یکی پس از دیگری به چاپ سپرد. ماکس برود می‌دانست که آثار کافکا حکم همان تبری را دارند که خود می‌گفت.»

aasoo.org/fa/articles/4795
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«برنارد بورژوا، فیلسوف و مترجم فرانسوی، در ۲۶ مارس سال جاری در ۹۴ سالگی درگذشت. بورژوا متخصص فلسفه‌ی هگل و ایدئالیسم آلمانی بود و شاید بتوان گفت مهم‌ترین شارح فرانسه‌زبانِ هگل در دهه‌های پایانیِ قرن بیستم به شمار می‌رفت.»

aasoo.org/fa/articles/4793
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«آموزش عشایری پس از انقلاب و به سبب دیدگاه تمرکزگرایانه و هماهنگ ساختن همه نهادها و فعالیت‌ها با روند عمومی انقلاب، با مخالفت‌هایی رو‌به‌رو شد ... بر اثر این گونه مخالفت‌ها سرانجام تشکیلات آموزش عشایر در ۱۳۶۲ منحل شد و نیروها و امکانات آن در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت. علت انحلال تشکیلات آموزش عشایر، دوگانگی میان نظام آموزشی عشایری با نظام آموزشی رسمی کشور اعلام شد و با آنکه آموزش عشایری در ساختار نظام آموزشی فعال است اما دیگر هیچ چیز شبیه گذشته نیست.»

aasoo.org/fa/articles/4791
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

تقدیر اخلاقیِ ما: فرار از قبیله‌گرایی

«آیا تعمیم حقوق اخلاقی به شمار فزاینده‌ای از مردم و دیگر موجودات امری اجتناب‌ناپذیر بود؟ یا اینکه صرفاً تصادفی تاریخی بود؟ و به همین آسانی ممکن بود که به شکل دیگری رخ دهد؟ یا شاید حتی معکوس آن اتفاق بیفتد؟ این پرسش‌ها در کانون بحث درباره‌ی معنای انسان بودن قرار دارند. آیا ذات و سرشت ما به گونه‌ای است که به موجوداتی بیش از پیش اخلاقی تکامل می‌یابیم؟ یا اینکه پیشرفتِ واضحِ ما صرفاً متأثر از عوامل اجتماعی و تاریخی است؟ و اگر این عوامل نباشند پسرفت اجتناب‌ناپذیر است؟»

aasoo.org/fa/articles/3336
@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

۲۵ آوریل، روز پیروزیِ «انقلاب میخک‌ها» را امسال در پرتغال، به مناسبت پنجاهمین سالگردش، باشکوه‌تر جشن گرفتند. این انقلاب در واقع کودتایی نظامی بود، اما بی‌خشونت و بی‌خون‌ریزی که به ۴۸ سال دیکتاتوری پایان داد. با توجه به این نمونه، پرسشی که انگیزه‌ی اصلیِ جستارِ پیش رو را شکل می‌دهد، این است: «آیا می‌توان چنین پیشامدی را در ایرانِ امروز هم شدنی پنداشت؟» از خلال همسانی‌ها یا ناهمسانی‌هایی که میان پرتغالی‌ها و ایرانیان و میان حکومت‌هایشان، گفته و ناگفته ترسیم می‌شوند، باید این پرسش را همواره پیش چشم داشت. پاسخ منفی به آن، پس از بررسی‌ سالازاریسم و انقلاب میخک‌ها می‌آید.

aasoo.org/fa/articles/4789
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…

Aasoo - آسو

اقلیم اندوه🔻

✍🏼 اولین بار سلیم را در پاییز سال ۲۰۱۵، حدود یک سال پس از عملیات تیغه‌ی حفاظتی که تا آن زمان مرگبارترین حمله‌ی اسرائیل به غزه بود، ملاقات کردم. بنا به آمار سازمان عفو بین‌الملل، در آن جنگ که از قتل‌عام سهمگینِ کنونی ابعاد کوچک‌تری داشت، نیروهای دفاعیِ اسرائیل ۲۰۰۰ نفر از ساکنان غزه را که بیش از ۵۰۰ نفرشان کودک بودند کشتند. من دو ماه در غزه مشغول کار روی کتابی درباره‌ی زندگی در فلسطین‌ از زاویه‌ی ادبیات و فرهنگ فلسطینی بودم. آن روزها در آپارتمانی نزدیک دریا، که اکنون به تلی از آوار تبدیل شده است، زندگی می‌کردم و به دعوت استادی، که اکنون توسط اسرائیل کشته شده، در دانشگاهی که حالا تخریب شده است کارگاه نویسندگی برگزار می‌کردم. آن روزها طعم محبت مردمی را چشیدم که اکنون زندگی‌شان نابود شده است.

✍🏼 ردپای محاصره‌ی نوار غزه، که در آن زمان هشتمین سالِ خود را پشت سر می‌گذاشت، در نوشته‌های همه‌ی نویسندگانی که می‌شناختم، از جمله سلیم، دیده می‌شد. می‌گفت: «شعرم در اقلیم اندوه سیر می‌کند. به‌عنوان یک نویسنده‌ی فلسطینی چطور می‌توانم از محبوبم یا از طبیعت بنویسم وقتی که پولِ توجیبیِ روزانه‌ام را هم نمی‌توانم تأمین کنم؟ وقتی می‌بینم که اقوام و دوستانم کشته شده‌‌اند؟ وقتی نمی‌توانم از شهرم بیرون بروم؟ چطور می‌توانم درباره‌‌ی ‌چیزهای معمولی بنویسم؟»وقتی از سلیم درباره‌ی فرزندانش پرسیدم چشمانش برق زد. با افتخار گفت که دختر بزرگش تقریباً دانشگاه را تمام کرده و همان روز شغل دولتیِ جدیدی گرفته است. دو دختر کوچک‌ترش دبیرستانی و عاشق فرهنگ پاپ کره‌ای بودند. یکی از آنها که خودش نویسنده‌ی نوپایی بود داستان کوتاه می‌نوشت. سلیم گفت که پسرش نوازنده‌ و بازیگر بااستعداد تئاتر است. از او پرسیدم که آیا فرزندانش اشعارش را می‌خوانند. خندید و گفت: «ای کاش این طور باشد.»

✍🏼 سلیم روز هفتم دسامبر در یکی از حمله‌‌های هوایی اسرائیل کشته شد. همسر، پسر و دخترانش هم جان باختند. برادر و زن برادر و فرزندانِ آنها نیز جانِ خود را از دست دادند. همگی در کنار یکدیگر زیر آوار خانه‌ای در شهر غزه، همان جایی که هفت سال قبل با هم قهوه نوشیده بودیم و درباره‌ی شعر صحبت کرده بودیم، دفن شدند. با شنیدن خبر قتل خانواد‌ه‌ی سلیم و اینکه چطور مرگشان به دفتر دهشتناکی اضافه شده بود که روز به روز پُربرگ‌تر می‌شد به یاد قسمتی از کتاب پهپادها هم‌سفره‌ی من هستند، اثر عاطف ابوسیف نویسنده‌ی اهل غزه، افتادم که خاطراتِ او از جنگ سال ۲۰۱۴ غزه را دربرمی‌گیرد. سیف در این کتاب کشته شدن شش نفر از اعضای خانواده‌اش در حمله‌ی هواییِ پهپادها را مرور می‌کند: «آنها فقط «شش» نفر نبودند. آن‌ها شش داستانِ بی‌نهایت باشکوه، بی‌نهایت ورای ادراک بودند، داستان‌هایی که با شلیک ابلهانه‌ی موشکی از یک پهباد که بدن‌هایشان را پاره پاره کرد ناتمام ماند. شش رمانی که محفوظ، دیکنز یا مارکز نمی‌توانستند از پسِ نوشتنش بربیایند. رمان‌هایی که شایسته‌ی ساختار و شاعرانگی‌ای بودند که دست یافتن به آن نیاز به معجزه و نبوغ داشت. اکنون آنها داستان‌هایی هستند که به شکل عدد و رقم در قهقرای اخبار سقوط کرده‌اند: لحظات شهوت، هجوم درد، روزهای شادی، رویاهایی که به تعویق افتادند، نگاه‌ها، نیم‌نگاه‌ها، احساس‌ها، رازها... هر عدد جهانی در خود نهفته دارد.»

@NashrAasoo 💭

Читать полностью…

Aasoo - آسو

منشأ درد
✍🏼
مانا نیستانی

@NashrAasoo 🔺

Читать полностью…

Aasoo - آسو

«روزی که به میله رفتم این مورد را به خوبی درک کردم که زنان افغانستان چقدر عاشق آزادی و رهایی هستند. جایی که رفتیم کنار چند تپه‌ی نه چندان بلند بود که در دامنه‌ی آن تپه‌ها زن‌ها فرش گسترده و میله برپا می‌کردند. وانتِ ما توقف کرد و گفتند که میله‌گاه ما همین‌جا است. آنجا نه شهربازی بود، نه نشانه‌ای از تمدن اما هرچه می‌دیدم نشانه‌ی زندگی و مبارزه بود. زنان در هر سن و سالی با هر وسیله‌ای که توانسته بودند آنجا شتافته بودند.»

aasoo.org/fa/notes/4787
@NashrAasoo 🔻

Читать полностью…
Подписаться на канал