«پادکست «چهل خوانندهی زن ایرانیِ زیر چهل سال» مجموعهایست با پژوهش و نویسندگی امید احسانی و روایت شبنم طلوعی دربارهی تعدادی از خوانندگان زن ایرانی که در دو دههی اخیر مطرح شدند. خوانندگانی که یا همچنان داخل ایرانند و یا فعالیتشان را از داخل ایران آغاز کردهاند.»
aasoo.org/fa/podcast/4783
@NashrAasoo 🔻
«ماجرای عشق پرنوسانِ هانا آرنت و هایدگر، هر چه بود، با وجود جنگی جهانسوز و یهودستیزیِ هولناک آلمان نازی، بهمدت نیمسده دوام آورد و نشان داد که عشق در بلندایی فراتر از مذهب، نژاد و رویدادهای سهمگینِ تاریخ ایستاده است. شاید جایی در خودِ هستی و، بهتعبیر هایدگر، در خودِ دازاین.»
aasoo.org/fa/articles/4785
@NashrAasoo 🔻
آلیس مونرو، داستاننویس برجستهی کانادایی و برندهی جایزهی نوبل ادبیات، در روز ۱۳ مه ۲۰۲۴ چشم از جهان فروبست. گفتوگویی که در ادامه میآید بخشهایی از مصاحبهای است که استفن آسپرگ از تلویزیون سوئد در سال ۲۰۱۳ به مناسبت دریافت جایزهی نوبل با او انجام داد. مونرو در مراسم دریافت این جایزه، که روز ۷ دسامبر ۲۰۱۳ در فرهنگستان سوئد برگزار شد، حاضر نبود و ویدئوی ضبطشدهی این مصاحبه بهجای سخنرانی او در مراسم دریافتِ جایزه پخش شد.
aasoo.org/fa/articles/4781
@NashrAasoo 🔻
📚 کتاب تازهی چنگیز پهلوان، چند گفتار: مجلس مؤسسان، قانون اساسی و فلسفهاش، انقلاب را با انقلاب باید شست، اعتراض و انقلاب منتشر شد.
🔸 این کتاب را میتوانید از وبسایت یا تلگرام آسو دانلود کنید. یا نسخهی چاپی آن را سفارش دهید.
@NashrAasoo 🔻
«چپ واقعاً چیست؟ اى کاش میدانستم. هنگامی که روسیه در ۲۴ فوریهی ۲۰۲۲ به اوکراین حمله کرد، این واقعیت که بعضی از چپگرایاناز قصور روسیه چشمپوشى کردند، یا آن را توجیه کردند یا حتی به حمایت از رژیم پوتین پرداختند، خود یادآور این نکته است که «چپ» همواره ملغمهای پر از تناقض بوده است.»
aasoo.org/fa/articles/4778
@NashrAasoo 🔻
«گروه آنها با نام «گروه تئاتر دختران افغان» بر سر زبانها افتاد، اجراهایشان پررونق بود و در کنار تئاتر درسشان را ادامه میدادند و کار میکردند. زندگی روی روال بود و طالبان برای آنها تنها شبح تاریکِ هولناک دوری بود که از زبان مادر و خواهرانشان شنیده بودند. حالا آیندهی روشن به آنها چشمک میزد.تا اینکه زمزمههایی به گوش رسید. زمزمههایی از هجوم طالبان به شهرهای افغانستان.»
aasoo.org/fa/articles/4754
@NashrAasoo 🔻
«پنجاه سال قبل، زنجیرهای از رویدادهای استثنائی که با پخش دو ترانه از شبکههای رادیویی آغاز شد، به سقوط نظام دیکتاتوری در پرتغال انجامید.»
aasoo.org/fa/articles/4771
@NashrAasoo 🔻
در بسیاری از موارد، مردم لطیفههایی را در انتقاد از شرایط استرسزا و اغلب غیرقابل فهم برای هم تعریف میکردند تنها برای اینکه به خودشان یادآوری کنند آنها میتوانند از پردهی آهنین تبلیغات فراتر رفته و واقعیتهای پشت آن را هم ببینند. در زمانهی اخبار جعلیِ بیپایان و همنواییهای بازدارنده حتی نیشزدنهای هزلی ساده میتوانند به عنوان بیانیهای عمیقاً شخصی تلقی شوند، «من شوخی میکنم، پس هستم.»
aasoo.org/fa/articles/2570
@NashrAasoo 🔺
هشتاد سال پس از تراژدی چوچارا 🔻
✍️ نام «چوچارا» نخستین بار در مراسم اهدای جوایز اسکار سال ۱۹۶۰ شنیده شد. عنوان دیگر این فیلمِ ویتوریو دسیکا «دو زن» بود که بازیگر نقش اولِ زن آن، سوفیا لورن، جایزهی اسکار را به خود اختصاص داد. نامِ پنهانشده اما همچنان پرسشبرانگیز بود. کسی دقیقاً نمیدانست که چوچارا چه معنایی دارد. امروزه اگر از «هوش مصنوعی» بپرسید که چرا «دو زن» به «لا چوچارا» ترجیح داده شد همان پاسخی را ارائه خواهد کرد که شصت سال قبل دستاندرکاران سینما به مردم دادند: «تا برای مخاطب غیرایتالیایی قابل فهم باشد.» لا چوچارا ریشه در واقعیتی داشت که دنیای رنگی و شاد و شنگولِ پس از جنگ حال و حوصلهی شخم زدن آن را نداشت. دسیکا که در فیلمهای «آلمان سال صفر» و «اومبرتو د» از فلاکتِ مردم در سالهای پس از جنگ پرده برداشته بود از سوی مقامات به سیاهنمایی متهم شده و تحت فشار بود که دست از بدبختانگاریِ مردم ایتالیا بردارد.
✍️ امواج دریای توفانیِ جنگ جهانی دوم به سواحل ایتالیا رسید و سیاهجامگانِ دیگری اهالیِ چوچارا را محاصره کردند. آنها نیروهای استعماری متفقین بودند که برای آزادسازیِ آخرین دژ آلمانیها عملیات مونته کاسینو را آغاز کرده بودند. در این عملیات واحدهای سپاه مستعمراتیِ فرانسه ــ شامل ۱۱۰ هزار سرباز مراکشی، الجزایری، تونسی و سنگالی ــ در ماه مه ۱۹۴۴ به آخرین خط جنگ رسیدند. شایع شد که ژنرال آلفونس جوین، فرماندهی نیروهای استعماری، به سربازانش دستور داده است که هر کاری دلتان خواست با مردم بکنید. «زنان و شراب از آنِ شماست. همه چیز را نابود کنید.» این امر هرگز از سوی مقامات فرانسوی تأیید نشد و آن را صرفاً شایعهای برای تخریب چهرهی فرانسویان دانستند. هرچند هیچگاه ثابت نشد که ژنرال جوین سربازان آفریقاییِ قوای فرانسه را به ارتکاب خشونت تشویق یا تحریک کرده است اما میدانیم که او برای جلوگیری از خشونت علیه غیرنظامیانی که پشت دیوارها چشم به راه نیروهای آزادیبخش بودند هیچ کاری انجام نداد.
✍️ در پی عقبنشینیِ آلمانیها و فاشیستها روستاهای چوچارا یکی بعد از دیگری به تصرف نیروهای متفقین درآمد و ایتالیا در آستانهی آزادی قرار گرفت. اما از همهجا صدای جیغ شنیده میشد. جیغهایی که غریو شادی نبود. در اغلب گزارشهای میدانی که بعدها از شاهدان چوچارا گردآوری شد از جیغهای زنانی یاد شده است که آماج خشونت سربازانِ آزادیبخش بودند. ضجههایی که یکی از شاهدان وقایع آن شب آن را با «جهنم» دانته قابل مقایسه دانسته بود. هرکس به یاری زنان میشتافت جزو فاشسیتها تلقی میشد و به مرگی فجیع محکوم میشد.
@NashrAasoo 💭
نقش ادبیات در تابآوری مقابل حکومتهای مستبد
آذر نفیسی در گفتگو با نهال تابش
در جایی مثل ایران، ادبیات هم میدان مبارزه است، هم پناهگاه امن برای تابآوردن در برابر استبداد. در جایی که مخالف را مجازات میکنند و آزادی بیان وجود ندارد، صرف خواندن و نوشتن نوعی سرپیچی و عامل بقا است.
@NashrAasoo 🎥
گزارشی از بند نسوان زندان لاکان رشت 🔻
✍️ زندان زنان رشت تنها زندان زنان در استان گیلان است، و از همین منظر چون با دورترین نقاط استان حدود ۲۵۰ کیلومتر فاصله دارد نوعی تبعیدگاه است. زنان زیادی هفتهها در حسرت ملاقات با خانوادههایشان روز را شب میکنند. مسافتی بسیار طولانی برای رفتوآمد از ییلاقات در فصول گرم و سرد سال، در هوای اغلب بارانیِ گیلان با جادههای روستایی صعبالعبور، در کنار مشقت رها کردن زمین کشاورزی و دام یا مرخصی گرفتن از محل کار، بهویژه در خانوادههایی آسیبدیده یا دارای پدر و مادر سالخورده یا فرزند دانشآموز. همهی این شرایط، گاهی بر دلتنگی، هرقدر نفسگیر که باشد، غلبه میکنند و امکان سفر و امید ملاقات را کمرنگتر جلوه میدهند.
✍️ زندان زنان لاکان، ساختمانی است شامل ۴ بند سالنی با ۲ ردیف تخت فلزیِ دوطبقه در طرفین و معمولاً حدود ۳۰ زندانی در هر بند، که در آن اصل تفکیک جرائم یا حتی جدا کردن متهم و محکوم بهطور جدی رعایت نمیشود. وضعیتی که به خودیِ خود احتمال درگیری و تنش بین زندانیان را به علت تفاوت در فضای ذهنی، میزان اضطراب یا میل به خشونتورزی و نحوهی گذران روزمرگی افزایش میدهد. «کانون»، که بهعنوان بند قرنطینه برای ۱۰ روزِ اولِ ورود به زندان و بازداشتهای کوتاهمدت در نظر گرفته شده، هواخوریِ حدوداً ۵۰ متر مربعی دارد. فضای جداگانهای تحت عنوان «مهدکودک» هم به آن اضافه شده که برای کودکانی استفاده میشود که بهدلیل همراهی با مادر در زمان بازداشت یا نداشتن سرپرست دیگری بهجز او، با مادرشان به زندان منتقل شدهاند. مهد کودک زندان، بهجز نامش هیچ ربطی به کودک و اتاق کودک ندارد؛ نه تخت بچهگانهای در کار است، نه رنگآمیزیای روی دیوارها و نه وسایلی برای بازی و نقاشی، و نه اصلاً حصار پرالتهاب زندان میتواند رنگ دنیای خیالانگیز کودکی به خود بگیرد.
✍️ بند «اعتکاف» قبلتر مخصوص زنانِ متهم به رابطهی نامشروع بوده و به همین دلیل به این اسم نامگذاری شده است و اکنون سکونتگاه زنانی با جرائم دیگری مثل مواد مخدر و سرقت نیز به شمار میرود. بند «شکیبایی» اغلب برای محکومان و متهمان جرائم مالی و بند «کوثر» (اشتغال) بیشتر برای محکومیتهای سنگین، از جمله اعدام و حبسهای طولانیمدت (برای جرائم قتل و مواد مخدر)، است، و البته اکثر زنان شاغل در کارگاه را شامل میشود. سهم فیزیکیِ زندان زنان از کل مجموعهی زندان لاکان همانقدر بیتناسب و ناکافی است که سهم زنان از فضاهای شهری، امتدادی از همان بهحاشیهراندگی و اعمال محدودیتهای تبعیضآمیز.
@NashrAasoo 💭
جهان در چنگ احساسات 🔺
«هر چه بیشتر به رسانههای «فوری» عادت میکنیم، ناگزیر بیشتر به حس و احساس اعتماد میکنیم تا شاهد و مدرک. در ارزیابی شناخت، بیشتر به سرعت و تأثیر بها میدهیم تا عینیت و واقعبینی، و-همانطور که مطالعات مربوط به محتوای توئیتر تأیید کرده-دروغی که احساسات را تحریک بکند اغلب سریعتر از واقعیت اشاعه مییابد. در هنگام خطر عینی، یعنی وقتی زمان اهمیت دارد، واکنش سریع معقول است. اما حالا تأثیر دادههای «فوری» دیگر به مسائل امنیتی محدود نمیشود. اخبار، بازارهای مالی، دوستیها و کار دائماً ما را درگیر جریان اطلاعات میکند؛ در نتیجه، فاصله گرفتن از این اطلاعات و ترسیم تصویری مرضیالطرفین یا درستتر از آنها دشوارتر میشود. بنابراین، این احتمال وجود دارد که احساس کنیم وضعیتهای بیخطر، خطرناکاند تا این که سرانجام واقعاً خطرناک شوند.»
@NashrAasoo 💭
«کریم سجادپور، گردانندهی نشست جورجتاون در فوریهی ۲۰۲۳ در گفتوگو با آسو میگوید: «مثل روز روشن است که اگر نیروهایی که خود را جایگزین لیبرال جمهوری اسلامی میدانند، آستین بالا نزنند، آنچه از دل جمهوری اسلامی بیرون میآید یک ساختار غیرلیبرال خواهد بود. چیزی شبیه روسیه پس از فروپاشی شوروی.»
aasoo.org/fa/articles/4773
@NashrAasoo 🔻
چهل خوانندهی زن ایرانی زیر چهل سال؛ بخش چهارم🔺
«در اپیزود چهارم این پادکست به معرفی این پنج هنرمند پرداختهایم: آیدا نصرت، مینا دریس، صبا ضامنی، گلسا و خواهران بلوری (ثمین و بهین).»
🔸پادکستهای ما را در شبکههای اجتماعی و اپهای پادخوان با شناسهی NashrAasoo بشنوید.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo 🎧
هانا آرنت و مارتین هایدگر؛ سایههای یک عشق🔻
🔸 در پاییز ۱۹۲۴ آرنت به ماربورگ وارد شد. در آن وقت، در میان جوانانی که از فلسفههای نوکانتی و نوهگلی دلسرد شده بودند، معروف بود که در ماربورگ کسی هست که نه «دانشوری»، بلکه خودِ «اندیشیدن» را میآموزد. میگفتند: اندیشه، بارِ دیگر به زندگی بازگشته و «گنجینههای فرهنگی قدیم» دوباره به سخن در آمده است. آرنت پرسانپرسان به کلاس «جادوگر کوچک مسکیرش» راه یافت. در آن روز، هایدگر سرگرم شرح سطربهسطر رسالهی سوفیست افلاطون بود که یکباره اسیر «نگاه نافذ»و «روان لرزان» دختری جوان و دوستداشتنی شد. آرنت در ساعت فراغت به دیدار استاد در دفترش رفت و یکبار نیز با هم بهپیادهروی رفتند و بذر عشق آن دو بیشتر ریشه زد. آن دو مفتون یکدیگر شدند شاید بیشتر به این جهت که هر دو دنبال پناه و آرام جانی میگشتند. سرنوشت اولیهی آرنت از او دخترکی ترسخورده ساخته بود. سرشتِ سودازدهای که شاید بیش از مهرورزیدن و حتی بیش از شهرت، تشنهی آن بود که کسی او را بفهمد. هایدگر نیز برخلاف هیبت و کاریزمایی که از خود ساطع میساخت فردی خجول و پرتشویش بود. از آن آدمهایی که نمیتوانند مستقیم بهچشمِ دیگران نگاه کنند. او نیز به نوعی دلگرمی نیاز داشت و سالها بعد اقرار کرد که آرنت منبع الهامش در نگارش هستی و زمان بوده است.
🔸در ماجرای آرنت و هایدگر تنها یک اشکال کوچک وجود داشت: هایدگر متأهل بود و صاحب دو فرزند.هایدگر اما میتوانست، طبق فرمان فلسفهی پدیدارشناسی، موقتاً تعلقات خانوادگیاش را «در پرانتز» بگذارد؛ تعهدات عیالواریاش را به زیر فرش بروبد و به عشق نوپایش بپردازد. از این گذشته، در آن سالها از سدهی بیست، دنیا عصر ویکتوریا و قواعد دستوپاگیر اخلاقیاش را کنار روبیده بود و پارادایم روان-تحلیلیِ فروید و تجویز او در روابط آزاد کمکم بر جهان سایه میگسترد.
با این حال، کار آن دو خالی از خطر نبود. با چنین شرایطی معلوم بود که عشقِ آن دو چندان نمیپاید. در آوریل ۱۹۲۶، در پایان نیمسال سوم تحصیلی، پروندهی نخستین و صمیمانهترین مرحلهی عشق آن دو بسته شد. کمی پیش از آن، نامهی ۱۰ ژانویهی ۱۹۲۶ هایدگر حکایت از این گلایهی آرنت دارد که استاد او را از یاد برده است. در همین روزها هایدگر عزلت گزیده بود تا شاهکار خود هستی و زمان را بهروی کاغذ بیاورد. بهانههای استاد، آرنت را قانع نکرد و او تصمیم به ترک ماربورگ گرفت. آرنت بار و بنهی خود را جمع کرد و رهسپار هایدلبرگ شد. بیستوپنج سال بعد معلوم شد که بریدن رشتهی ارتباط آن دو، کارالفریده، همسر هایدگر، بوده است. با وجود پیمانی که آن دو بسته بودند تا کسی از عشقشان بو نبرَد، الفریده بهنحوی قضیه را از زیر زبانِ همسرش بیرون کشیده بود.
🔸 با بهقدرت رسیدن نازیها، و سپس شروع جنگ جهانی دوم، پردهی ضخیمی میان آن دو کشیده شد. در این سوی پرده، هایدگر بر کرسی ریاست دانشگاه نشست؛ به عضویت حزب نازی درآمد و حقوق پایمالشدهی همکاران یهودیاش را نادیده گرفت. در آن سوی پرده، آرنت در مقام زنی یهودی ابتدا به حاشیه رانده شد؛ سپس تحت تعقیب قرار گرفت و عاقبت از آلمان به اروپا گریخت و در پاریس بهعضویت سازمانی در آمد که به جوانان یهودی مدد میرساند. سیر رویدادهای سترگِ تاریخی آن دو را از هم دورتر میکرد.سرانجام در زمستان ۱۹۳۳ آرنت طی نامهای از هایدگر پرسید که هوادار نازیهاست یا نه. هایدگر این امر را بهتندی انکار کرد و توضیح داد که چگونه بهدانشجویان و همکاران یهودیِ خود کمک کرده است. با این حال، توضیحات هایدگر آرنت را مجاب نساخت و رابطهی آن دو برای هفده سال گسسته شد.
@NashrAasoo 💭
آلیس مونرو: از زبان خودش 🔻
✍️ علاقهی من به مطالعه از سنِ خیلی کم آغاز شد، زمانی که برایم داستان پری دریایی کوچک، اثر هانس کریستین آندرسن را خواندند. نمیدانم که به یاد دارید یا نه اما پری دریایی کوچک داستان بسیار غمانگیزی است. پری دریایی عاشق شاهزادهای میشود اما چون انسان نیست نمیتواند با او ازدواج کند. جزئیات داستان در ذهنم نیست اما داستان بسیار حزنانگیزی است. به هر حال، داستان که تمام شد بلافاصله زدم بیرون و شروع کردم راه رفتن دور خانهمان. دور زدم و دور زدم و در ذهنم پایانی خوش برای داستان ساختم، پایانی که به نظرم حق پری دریایی بود. متوجه نبودم که با این کار داستان فقط در ذهنِ من تغییر میکند نه در کل جهان. اما این حس را داشتم که تمام تلاشم را کردهام و از حالا به بعد پری دریایی با شاهزاده ازدواج میکند و تا آخر عمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی میکنند.
✍️ من تمام مدت در ذهنم در حال داستانسرایی بودم. مسیری که تا مدرسه باید پیاده میرفتم طولانی بود و در طول مسیر در ذهنم داستان میساختم. هرچه سنم بالاتر میرفت داستانهایم بیشتر و بیشتر دربارهی خودم میشدند. خودم را قهرمان موقعیتهای مختلف تصور میکردم. آن موقع برایم مهم نبود که این داستانها قرار نیست بلافاصله منتشر شوند. اصلاً به این فکر نمیکردم که افراد دیگر این داستانها را بخوانند و از وجودشان مطلع باشند. خودِ داستان برایم مهم بود. عموماً داستانهای رضایتبخش برایم درونمایههایی مثل شجاعت پری دریایی داشتند، داستانهایی با شخصیتهایی باهوش که میتوانستند جهانِ بهتری بسازند، سریع دست به کار میشدند، نیروهای جادویی داشتند و چیزهایی از این قبیل.
✍️ همیشه وسط نوشتن باید غذای بچهها را آماده میکردم. من یک زنِ خانهدار بودم و یاد گرفتم که لابهلای کارهای دیگر بنویسم. هیچوقت از نوشتن دست برنداشتم، هر چند مواقعی بود که بسیار ناامید میشدم چون میدیدم داستانهایم آنقدر قوی نیستند. باید چیزهای زیادی یاد میگرفتم و نوشتن بسیار سختتر از چیزی بود که تصورش را کرده بودم. اما هرگز از نوشتن دست برنداشتم. هیچ وقت متوقف نشدم.
@NashrAasoo 💭
دانلود کنید: چند گفتار: مجلس مؤسسان، قانون اساسی و فلسفهاش، انقلاب را با انقلاب باید شست، اعتراض و انقلاب نوشتهی چنگیز پهلوان
🔸 این کتاب را میتوانید از وبسایت یا تلگرام آسو دانلود کنید. یا نسخهی چاپی آن را سفارش دهید.
@NashrAasoo 📚
چپ چیست؟ در باب اختلافات همیشگیِ چپگرایان در آمریکا🔻
🔸 در اواخر سال ۱۹۳۶جورج اورول، مانند بسیاری از آرمانخواهانِ جوان اروپا و آمریکا، به مبارزه با فاشیسم در اسپانیا پرداخت. در بهار ۱۹۳۷ او متوجه شد که نه با دو طرف بلکه با سه طرف در جنگ است. اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر اینکه به سوسیالیستها و آنارشیستهای خارج از کنترلِ خود حمله میکرد، جلوى تحقق کامل انقلاب اسپانیا را نیز گرفته بود. اورول که با زندان و اعدام احتمالیِ خود، نه از سوی فاشیستها بلکه از سوی نیروهای متحد شوروی روبهرو بود، از اسپانیا گریخت. فرماندهى مستقیم او، ژرژ کوپ، زندانی شد و رهبر واحد شبهنظامیِ او، آندرس نین، توسط مأمور پلیس مخفیِ استالین شکنجه و ترور شد. اورول بقیهی عمرِ خود را صرف تلاش برای روشن کردن این موضوع کرد که چپ هم معادل آرمانخواهانِ متعهد به حقوق بشر، برابری، و عدالت است و هم مترادف با طرفداران استالینیسم که نقطهى مقابل همهی آن چیزها بودند.
🔸 شاید اصطلاحات چپ/راست که از انقلاب فرانسه سرچشمه گرفته، با گذشت بیش از دو قرن اعتبار خود را از دست داده است. (در مجلس ملی فرانسه در سال ۱۷۸۹، سلطنتطلبان در سمت راست مىنشستند و رادیکالها در سمت چپ، و بدین ترتیب این اصطلاحات به وجود آمد.) چپی که من دوست دارم، مشتاقانه به حقوق بشر جهانی و برابریِ مطلق متعهد است و اغلب مبتنى بر جنبشهای حقوق بشرى، از جمله جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان، است. گاهی فکر میکنم که این چپِ آمریکایی به ائتلاف رنگینکمانیِ جسی جکسون شباهت دارد.
🔸 حملهى رژیم پوتین به اوکراین برخی از منازعاتقدیمی را دربارهى اینکه چپ چیست و چه باید باشد، آشکار کرد. کم نیستند افرادی که مدعی پوشیدن ردای چپ هستند و در عین حال از پوتین و روسیه حمایت میکنند. پوتین البته رهبری خودکامه و یک اُلیگارش متکى بر نفت است که شاید ثروتمندترین مرد جهان باشد؛ او مانعی در برابر اقدامات اقلیمی، یکی از رهبران بینالمللیِ احیای ملیگرایی مسیحیِ سفیدپوست و یکی از ناقضان بیرحمِ حقوق بشر است که دشمنان داخلیاش معمولاً دچار مرگ ناگهانی مىشوند؛ او دشمن همجنسگرایى، زنستیز و یهودستیز، و درگیر جنگی امپریالیستی برای ضمیمه کردن کشور مستقل اوکراین است. دیگر بیش از این نمیتوان به سمت راست متمایل شد.
@NashrAasoo 💭
ما را از وطنمان کوچاندند، اما از رؤیاهایمان نه؛ گفتوگو با سه عضو گروه تئاتر دختران افغان در فرانسه🔻
🔸 در سال ۲۰۱۴ یک استاد جوان به نام نعیم کریمی به صدیقه و چند دختر دیگر پیشنهاد میدهد که گروه تئاتری برای دخترانِ دانشآموز راهاندازی کنند. اینکار محتاج به کسب اجازهاز خانوادهها بود زیرا فضای فرهنگی و اجتماعیِ افغانستان و حملات مسلحانه و بمبگذاریهای گاهوبیگاه گروههای افراطی، حضور در اجتماع را برای دختران دشوار ساخته بود. برای دخترانِ عضو این گروه چنین مسیری هموار و بیسنگلاخ نبود اما مرضیه، سهیلا و صدیقه از جمله دختران خوشبختی هستند که خانوادههایی حامی داشتهاند. در ابتدای کار، این گروه تنها ۴ عضو داشت اما پس از یک سال تعدادشان به ۱۶ نفر رسید. آنها هر هفته با استادشان، در گرما و سرما بهرغم خطراتی که در کابل وجود داشت، زیر خیمه تمرین میکردند. کمکم به مدارس کابل دعوت میشوند تا دربارهی تئاتر با دیگر دختران دانشآموز صحبت کنند. در خیابانهای شهر نمایشهای خیابانی اجرا میکنند و دوبار در کاخ کابل بهروی صحنه میروند. تا اینکه در سال ۲۰۱۸ «انستیتوی فرانسه» در کابل به آنها پیشنهاد حمایت میدهد و اتاقی برای تمرین و کار در اختیارشان میگذارد.
🔸 بعد از هجوم طالبان، با همهی اعضای گروه، که حالا ۹ نفرشان ساکن لیون هستند، تماس گرفته بودند. با کمک دولت فرانسه و اکتیویستهای افغانستانیِ مقیم این کشور برای آنها فرصتی پیش آمده بود تا افغانستان را هرچه سریعتر ترک کنند. این تماس تلفنی زندگیشان را عوض کرد
و آنها را به وداعی سریع واداشت. حتی فرصت اندیشیدن، تصمیمگیری و خداحافظی نداشتند، هیولا پشت درِ خانه بود. زندگیِ جدید دخترها با همهی پیچیدگیهایش در لیون آغاز میشود. آنها ۹ نفرند و همگی بین ۱۸ تا ۲۰ سال دارند. سهیلا میگوید «تازه که فرانسه رسیده بودم حس میکردم رویاهایی که از دست دادم را دوباره به دست میآرم.»آنها پرفورمنسها و نمایشهای مختلفی را در فرانسه اجرا کردهاند که مهمترینشان نمایش «رویای گمشده» با همکاریِ دو گروه تئاتر فرانسوی «نسل جدید» و «تئاتر مردمی» است که داستانی مشابه سرگذشت خود این دختران دارد.
🔸 مرضیه میگوید: «من فکر میکنم همین شعار زن، زندگی، آزادی یه شعار سادهایه ولی خیلی پرمعناست. میگه زنهای افغانستان و ایران واقعاً آزاد نیستن. حقیقته. آزاد نیستن. از هر لحاظی که بگی.» و من با خود فکر میکنم که آیا این همان چیزی نیست که از نخستین لحظهی دیدارمان ما را به یکدیگر نزدیک کرد؟ زمانی که حدود یک سال از اعتراضات سراسری در ایران میگذشت و من چند ماهی بود که به فرانسه آمده بودم و هنوز نتوانسته بودم که خود را با شرایط سازگار کنم. دیدار با این دختران افغانستانی، فارغ از هرگونه پیشفرض و اطلاعاتی، احساس آشنایی را در من زنده کرد که حالا میدانم منشأ آن چیست: نوعی مبارزه در تمام لحظات زندگی، مبارزهای که از خانواده آغاز میشود، در مدرسه و دانشگاه و محل کار ادامه مییابد و در خیابانها به مشتهای گرهکرده تبدیل میشود. گرچه شاید الان پیروزیِ زنان افغانستان و ایران در این مبارزهنزدیک به نظر نرسد اما پیروزیشان حتمی است.
@NashrAasoo 💭
انقلابی که با دو ترانه آغاز شد 🔻
🔸 در سال ۱۹۷۴، بحران در نیروهای نظامیِ پرتغال به اوج رسیده بود. پرتغال سیزدهمین سالِ جنگی استعماری در سه نقطهی آفریقا را سپری میکرد، و رژیم ناسیونالیستِ افراطیِ خودکامهی «استادو نوو» (حکومت نوین) مجبور شده بود که برای حفظ سلطهی خود نیروهای زیادی را به آفریقا اعزام کند. هرچه میگذشت وضعیت متزلزلتر میشد. با ادامهی جنگ، تلاش شدید ارتش پرتغال برای اعزام تعداد بیشتری از درجهداران به جبهههای نبرد با واکنش منفیِ افسران ستادیِ زیردستی روبهرو شد که به مخالفتی سازمانیافته برخاستند. این مخالفتِ سازمانیافتهی داخلی به سرعت به نیروی سیاسیِ کارکُشته و منسجمی تبدیل شد که به «جنبش نیروهای مسلح» شهرت یافت. شمار زیادی از این افسران با یکدیگر همعقیده بودند که جنگ باید پایان یابد ــ هدفی که تنها راه دستیابی به آن از دنیای سیاست میگذشت.
🔸 علاوه بر این، آنها باید نیروهای مسلحِ پرتغال را به اطاعت از ارادهی مردم وامیداشتند، امری که مستلزم گذار به دموکراسی بود. وقتی آوریل فرا رسید، این درجهداران برنامههایی برای سرنگون کردن حکومت تدارک دیده بودند که مسئولیتِ هماهنگ کردنِ آنها را سرگرد اتللو سارایوا دِ کاروایو بر عهده داشت.
در آن زمان، کارلوس آلمادا کونترِیراس، افسر رابط این جنبش در نیروی دریایی، در مرکز ارتباطات نیروی دریایی خدمت میکرد. این مرکز در وزارتخانهی نیروی دریایی، واقع در اطراف «میدان کومرسِ» لیسبون و مُشرف به رودخانهی تاگوس، قرار داشت. کاروایو وظیفهی حل مشکلی را بر عهدهی او گذاشته بود.
«این برنامهی عملیات است، که با دست، یا حتی گاه شفاهی، ]بین اعضای جنبش[ توزیع شده است ــ اما باید، کمی پیش از آغاز عملیات، به همه در سراسر کشور خبر بدهیم که "این برنامه به زودی شروع میشود... انصرافی در کار نیست."»
🔸 پنجاه سال بعد، کونتریراس میگوید که مشکل این بود که باید «پیامی به سراسر کشور میفرستادند تا آغاز عملیات را تأیید کنند.»
او میافزاید: «سامانههای ارتباطیِ سه شاخهی نیروهای مسلح ــ نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی ــ با یکدیگر مرتبط نبود، و بنابراین نمیتوانستیم از آنها استفاده کنیم. در آن لحظه بود که به یاد چیزی افتادم که در کتابی خوانده بودم.»
در سفری به اسپانیا، نسخهای از کتاب سفید دربارهی تغییر دولت در شیلی، را به کونتریراس اهدا کرده بودند. این کتاب، که توسط اگوستو پینوشه گردآوری شده بود، ماجرای کودتای نظامیِ جدید در شیلی را شرح میداد. در این کتاب به سامانهی هشدار نظامیای اشاره میشد که بر اساس توافق قبلی، مجموعهای از ترانههای عامهپسند را از طریق ایستگاههای رادیوییِ غیرنظامی پخش کرده بود.
اگر اعضای جنبش میتوانستند یکی از شبکههای رادیوییِ سراسریِ پرتغال را متقاعد کنند که در زمانِ از پیش تعیینشدهای ترانهی خاصی را پخش کند، همین میتوانست علامت آغاز عملیات باشد.
@NashrAasoo 💭
در فاصلهی سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۴، «دادگاه خلق برلین» ۴۹۳۳ نفر را به جرم بیان «لطیفههای مأیوسکننده» دربارهی حزب نازی به مرگ محکوم کرد. در سال ۱۹۴۴، ماریان الیز کِی، کارگر کارخانهی مهماتسازی در برلین، به جرم تضعیف جنگ «از طریق سخنان مغرضانه» اعدام شد. جرم او چه بود؟ تعریف این لطیفه برای همکارانش در کارخانهی مهماتسازی: هیتلر و گورینگ بالای برج مخابراتِ برلین ایستادهاند. هیلتر میگوید که دلش میخواهد کاری بکند تا اهالیِ برلین شاد شوند. گورینگ میگوید: «خب چرا نمیپَری پایین؟»
یکی از همکاران ماریان که این لطیفه را اتفاقی شنید به مسئولان محلی گزارش داد، و این خبرچینی به اعدام ماریان انجامید.
aasoo.org/fa/articles/4167
@NashrAasoo 🔺
📚 آسو، یکشنبه و دوشنبه ۱۹ و ۲۰ ماه مه در پاریس در «نمایشگاه کتاب بدون سانسور» شرکت خواهد داشت. در غرفهی آسو، نسخهی چاپی تازهترین کتابهای منتشر شده از سوی ما را تهیه و با همکاران آسو گفتگو کنید. یکشنبه ۱۹ ماه مه مریم فومنی و سرور کسمایی دو کتاب «زنان فراموش شده» و «نجف دریابندری، حلوای انگشتپیچ» را معرفی خواهند کرد.
🕔 ساعت ۱۱ تا ۲۰
📍11 Rue Edmond Roger, 75015 Paris
@NashrAasoo 💭
«... اما چوچارا تنها یک قصه نبود. زخمی بود که تمایلی به واگشاییاش نبود. سرگذشت سوگناکِ مردمی گرفتار در چنگ فاشیستها و نازیها که در اواسط ماه مه ۱۹۴۴ در حالی که چشمانتظار ناجیانی آزادیبخش بودند آماج خشونت نیروهای متفقین قرار گرفتند. خشونت جنسیِ گستردهای که زنان طی این آزادسازی تجربه کردند تا امروز محل مناقشهی دولتهای ایتالیا و فرانسه بوده است.»
aasoo.org/fa/articles/4776
@NashrAasoo 🔻
📚 آسو، جمعه و شنبه ۱۷ و ۱۸ ماه مه در لندن در «نمایشگاه کتاب بدون سانسور» شرکت خواهد داشت. در غرفهی آسو، نسخهی چاپی تازهترین کتابهای منتشر شده از سوی ما را تهیه و با همکاران آسو گفتگو کنید. جمعه ساعت ۱۷ مریم فومنی کتابهای تازهی آسو را معرفی خواهد کرد.
🕔 جمعه ساعت ۱۵:۳۰ تا ۲۱
🕛 شنبه ساعت ۱۲ تا ۲۰
📍Essex Church, 112 Palace Gardens Terrace, Notting Hill W8 4RT
@NashrAasoo 💭
«زندانیبودن وضعیتی غیرعادی است و وقوع پرتکرارش زیر سایهی حکومتِ سرکوبگر چیزی را عوض نمیکند. روایتهای زندانیان زندانهای مرکز گرچه سرشار از شور تحسینبرانگیز زندگی و مقاومت است، اما قابل تعمیم به زندانهای دیگر شهرها و بندهای عمومی نیست. ما هم در زندان با یکدیگر شوخی میکردیم، خواهرانه گپ میزدیم، بین همان کتابهای بهدردنخور دنبال چیزی برای خواندن و یاد گرفتن میگشتیم، از تلاطم احساساتمان حرف میزدیم و روزنهی امید را برای یکدیگر باز نگه میداشتیم، اما همان ضخامت چندسانتیمتریِ میلهها و دیوارها، فاصلهای پُرنشدنیِ میان اسارت و آزادی بود و ما به حکم «زن، زندگی، آزادی» زندگی را به تمامی میخواستیم.»
aasoo.org/fa/articles/4770
@NashrAasoo 🔻
نشست «جورجتاون» و ائتلاف مخالفان جمهوری اسلامی چرا فروریخت؟
کریم سجادپور در گفتوگو با مهراد واعظینژاد
«ما با نظامی طرفیم که پایگاه مردمیاش بسیار محدود است. یک حکومت پلیسی است با اقتصاد بیمار و محدودیتهای اجتماعی. اکثر قریببهاتفاق ایرانیها آیندهی دیگری میخواهند. خاستگاه و رؤیاهاشان شاید متفاوت باشد، اما به نظرم کمابیش همه زیر چتر مشترکِ یک ایران آباد، آزاد، و دموکراتیک جمع میشوند. کمتر کشوری در دنیا پیدا میکنید که حاکمیت و مردم به اندازهی ایران فاصله داشته باشند. حکومت کرهی شمالی میخواهد، مردم کرهی جنوبی. این وضعیت پایدار نیست. اما احتمالاً تا زمانی که اقلیت مطلق متحد است و اکثریت مطلق نه، باقی خواهد ماند.»
@NashrAasoo 🔻
نشست «جورجتاون» و ائتلاف مخالفان جمهوری اسلامی چرا فروریخت؟🔻
🔸 بعد از هفتهها اعتراض سراسری، اینکه نیروهای سیاسی متحد بشوند و چیزی شبیه یک رهبری واحد علیه جمهوری اسلامی شکل بگیرد، یک خواست عمومی بود. به نظر میرسید اعتراض خودجوش مردم در خیابان (یا در شبکههای اجتماعی) با اینکه الهامبخش است، اما برای تغییر جدی در سیاست ایران کافی نیست. نیاز بود که این انرژی عظیم که آزاد شده بود، به شکلی سازنده و مؤثر علیه نظم موجود به کار گرفته شود. همه اعضای گروه همان حس نیاز به اتحاد را که گفتم داشتند. اما بعضیها مشتاقتر و فعالتر از بقیه بودند. مثلاً مسیح علینژاد خیلی پیگیر بود و تلاش زیادی کرد که این افراد را دور هم جمع کند. اما مثلاً حامد اسماعیلیون اوایل کار مردد بود. نظر من این بود که این آدمها هرچه بیشتر همدیگر را بشناسند، کار برایشان راحتتر میشود. برای اینکه میدیدم که در اهداف کلی مشترکاند. اعتقاد داشتم و دارم که همهشان میهندوستاند و هدفشان آزادی و رفاه ایران است. فکر نمیکنم هیچکدامشان دنبال قدرت شخصی یا ثروت یا انتقام باشند. هیچکدام مثل انقلابیهای اسلامگرای سال ۵۷ پیرو یک ایدئولوژی ستیزهجو نیستند. بعد از صحبتهای اولیه، گروهی روی یکی از اپلیکیشنها درست شد و همه آنجا حرف میزدند. کمی بعد گفتوگوی تصویری هم اضافه شد. من هم در تعدادی از این جلسههای آنلاین بودم. همهی جلسهها گرم و آرام و دوستانه بود. واقعا انگار یک گروه دوست قدیمی با هم حرف بزنند. فکر نمیکنم هیچکس در گروه فکر میکرد این گروه قرار است مشکلات را حل کند، اما همه حس میکردند یک هدف مشترک دارند که به هم نزدیکشان میکند.
🔸 به نظرم منشور سه ایراد مشخص داشت. اول) بهجای اینکه جمهوری اسلامی را مسئول این وضعیت اسفناک بداند،بار ساختن ایران را روی دوش نویسندهها میگذاشت، که به نظر من مثل این بود که جلوی پای خودت چاه بکنی. دوم) بهجای اینکه به اصول کلی و یا به اصطلاحِ ریاضی کوچکترین مخرج مشترک بپردازد، وارد مباحث حساس سیاسی میشد و به مفاهیمی میپرداخت (مثلاً منشورهای سازمان ملل متحد) که خوانندهی عادی را نه تنها به شور نمیآورَد که کسل میکند. سوم) از موضوعات بسیار پیچیده مثل «انحصار» در اقتصاد یا جبران ظلمهای تاریخی حرف میزد. یکی از دو وکیلی که برای نوشتن متن به من کمک کرد میگفت این بحثهای حقوقی حتی برای یک وکیل زبده هم آسان نیست، چه رسد به مردم عادی که مخاطب این منشورند. اعضای شورای همبستگی قابلیت سازماندهی نداشتند. البته عجیب هم نیست. رهبری سازمانی اغلب از پیشینهی نظامی یا تشکیلاتی مثل اتحادیههای کارگری میآید. از این گذشته،این گروه میخواستند جنبشی را از هزاران کیلومتر آنطرفتر کمک کنند. سرکوب در جمهوری اسلامی به گونهای است که سازماندهی نیروهای مخالف در داخل کشور را عملاً ناممکن میکند. و این کار را از آن سوی دنیا به این سادگیها نمیشود کرد. منشور هم به نظر من نشانهی همین فقدان رهبری سازمانی بود: قابلیت کار کردن در یک ساختار مشخص،قابلیت تفکر و تصمیمگیری استراتژیک. بعضیها میگویند سازمانیافته بودن نیروهای مخالف ضروری نیست. من موافق نیستم. مثل روز روشن است که اگر نیروهایی که خود را جایگزین لیبرال جمهوری اسلامی میدانند، آستین بالا نزنند، آنچه از دل جمهوری اسلامی بیرون میآید یک ساختار غیرلیبرال خواهد بود. چیزی شبیه روسیه پس از فروپاشی شوروی.
🔸 شما اگر از رضا پهلوی بپرسید کدام سیاستمدار را تحسین میکند، میگوید ماندلا، یا گاندی،یا مارتین لوتر کینگ. اما اگر از هواداران دوآتشه یا حتی بعضی یاران نزدیکش بپرسید، احتمالاً میگویند رضا شاه. مشکل اساسی همین است که از کسی میخواهند رهبر انقلابی باشد که ذاتاً آرام است و به دنبال یک پایانبندی آرام. آسان نیست خشم همگانی را مهار کنی و به سمت یک پایان بیخشونت و نرم سوق بدهی. بنابراین مهمترین پرسش به نظر من همان است که اول گفتیم: آیا از آنچه این بار رخ داد برای بار بعد درس میگیریم؟ در این لحظه، من مطمئن نیستم این اتفاق بیفتد. وضعیت فعلی ایران به چشم من مثل صحنهی تصادف با دور کند است. برایم روشن است که جمهوری اسلامی ماندنی نیست. و به همان اندازه روشن است که اگر در آیندهی نزدیک فروبریزد، بخت برآمدن یک بدیل اقتدارگرا بیشتر از یک بدیل دموکراتیک است. یعنی یک دیکتاتوری به جای یک دیکتاتوری دیگر. باور من این است که ایران یک جمعیت بزرگ دموکراسیخواه دارد که رهبری (یا نمایندگی) دموکراتیک کارآمد ندارد. مسئلهای که باید برایش راهی پیدا کرد این است. ته تونل شاید روشنی باشد، اما فعلاً تونلی در کار نیست.
@NashrAasoo 💭
تابوی ایرانی
🎥رضا علامهزاده
«تابوی ایرانی، فیلم مستندی از رضا علامهزاده دربارهی بهائیستیزی در ایران است که حدود ۱۴ سال پیش ساخته و منتشر شد. شدت سرکوب در این سالها کمتر نشده اما آیا در بین ایرانیان این تابو شکسته؟ دراینباره با او گفتگو کردهایم.»
@NashrAasoo 🔺