تنها صداست که می ماند ادمین(تلگرام): t.me/FaribaAttarian اینستاگرام: https://instagram.com/fariba.attarian.sani لینک کانال: t.me/naghmehayefaribaei خوانش شعر، متون ادبی، کتب صوتی، میکس و تدوین پذیرفته می شود. هماهنگی: t.me/Mohammadian2
داستان زندگانی پادشاه سرافرازایران زمین نادرشاه افشار-قسمت-41
کردبیرون ازوطن شمشیرنادردشمنان
هرکه بودازروسی وعثمانی وافغانیان
نادر که از توطئه شاه تهماسب به بهانه اجرای مراسم پیشواز هنگام ورود او به پایتخت آگاه شده بود. ابتدا چندین هزار نفر از سربازان خود را با لباس مبدل وارد شهر نمود و سپس بدون اعلام قبلی و انجام هیچ گونه مراسم رسمی، بەطور ناگهانی و با شتاب، بەهمراه سه هزار تن از یارانش به اصفهان آمد و مستقیماً به قصر پادشاه رفت.
افسران مورد اعتماد شاه که مامور قتل نادر بودند، پس از اطلاع از آمدن نادر در محل های تعیین شده، کمین کردند، ولی نادر قبل از حضور آنان به قصر پادشاه رسیده بود و ناکام ماندند.
شاه تهماسب با دیدن نادر که اینک به نشانه احترام روبروی او ایستاده بود. دریافت نقشه اش نقش بر آب شده، لذا با چهره ای خندان به پیشواز نادر آمد و او را به نشستن در کنار خود دعوت کرد. همه حاضران در تالار قصر خاموش بودند تا چه پیش آید.
در این اثناء شاه تهماسب برای نشان دادن حسن نیت خود در حضور بزرگان، کاتب دربار را احضار و نادر را به صدارت عظما (نخست وزیری) منصوب کرد.
نادر که اینک صدراعظم ایران شده بود از شاه تهماسب درخواست کرد، برای دیدن رژه ارتش ایران به بیرون شهر اصفهان تشریف ببرد. اندکی بعد شاه به اردوی نادری رفت و با دیدن سپاه منظم و صدهزار نفری با تجهیزات به روز و توپخانه و ساز و برگ کامل، غرق شادی و حیرت شده بود. او تا کنون چنین سپاه منظمی را به چشم خود ندیده بود.
شاه تهماسب پس از بازگشت به اصفهان، با دعوت از بزرگان شهر، دستور برگزاری میهمانی شاهانه ای صادر کرد. در حین برگزاری مراسم، پیک شاه تهماسب را که در بیرون شهر اصفهان از بیراهه به سوی شیراز دستگیر شده بود را به همراه نامه ای به حضور نادر آوردند، در نامه کشف شده، به خط و مهر پادشاه از حکمران شیراز و فرماندار کهکیلویه خواسته شده بود.
به محض رویت نامه به فوریت با سپاه موجود و هر قدر که ممکن است با همه وسائل برای درهم کوبیدن نادر یاغی و متمرد و کمک به سپاهیان موجود ، به اصفهان عزیمت کنید.
نادر مجدداً سر درگم شده بود و مانند شیری که در قفس گرفتار شده به این طرف و آن طرف می رفت و به زمین و زمان ناسزا می گفت. در این احوال، چند تن از سرداران نادر به نزد وی آمده و هر کدام پیشنهادی دادند. در آخر یکی از آنها که جهاندیده تر از دیگران بود. توصیه کرد. بزرگان و روحانیون برجسته کشور که اینک در اصفهان گرد هم آمده اند را احضار نموده و نامه شاه تهماسب را به رویت آنان برسانند، پیشنهاد سردار مورد موافقت جمع قرار گرفت.
یکی دیگر از مشاوران کهنه کار نادر نیز، نقشه ای طرح کرد، که هر چند جوانمردانه نبود. ولی به نادر کمک می کرد، که بدون ایجاد تنش و درگیری ناشی از دودستگی عمومی نظر خود را پیاده کند.
شاه تهماسب علاوه بر اینکه فردی عیاش و خوشگذران و زن باره بود. متاسفانه به همجنس بازی نیز دلبستگی داشت. در کتاب مجمل التواریخ درباره یکی از مجالس بزم های شاه تهماسب آمده،
در مجلس خاقانی، پادشاه با اَمرُدان گل رخسار (نوجوانان ۱۲ الی ۱۴ ساله) ماه رو و هلال ابروی و چشم جادوی، با مطربان نغمه پرداز، روز و شب به هم درآمیزند و باده ای بی غَش (شراب ناب) و دلپذیر و خوشگوار می نوشند.
بەدستور نادر، جلسه ای با بزرگان و روحانیون بلند پایه اصفهان شکل گرفت. نادر نامه شاه را به رویت آنان رسانید و همچنین با دستگیری و اعتراف دو افسر بلندپایه و افراد زیر دستشان که قصد ترور او را داشتند. خطاب به آنان گفت:
در این هنگامه ای که مردم شهرهای مختلف کشور در زیر چکمه های بیگانه در حال دست و پا زدنند. پادشاه این کشور با امضای ننگین ترین پیمان نامه ها، بجای این که فکری به حال رعیت (مردم) کند. شب و روز در حال باده نوشی و هم آغوشی با زنان و کنیزان و از همه بدتر با اَمرُدان و مفعولان خود تا پاسی از شب مشغول است. بزرگان گفتند ما تا کنون شاهدی بر این مدعا نداشته ایم و دامان شاه از این تهمت ها بَری (دور) است.
در این حال مشاور نادر با اجازه نادر لب به سخن گشود و همگان را به مشاهده افعال و حرکات شاه در خیمه و خرگاه وی دعوت نمود، بزرگان و روحانیون اصفهان، ده نفر را از میان خود برگزیدند و بەهمراه ماموران نادر به خیمه شاه تهماسب فرستادند.
در یکی از کتابهای تاریخی وضع شرم آور آن شب را این چنین توصیف می کند، که نگارنده ناگزیر از آوردن آن بی کم و کاست می گردد.
چون قبله عالم، شاه جم جاه، از باده (شراب) گلرنگ (قرمز) و خوشگوار، مخمور و مست شد. دین و دانشش از دست برفت و از جای خود برجست (بلند شدن عجولانه) و برهنه شد و غلامان اَمرُد (نوجوانان کم سن و سال) را دستور فرمود تا همه، برهنه شوند...
تارهیدمام وطن ازپیش دست اهرمن
آفرین گفت ناجی خودنادرشمشیرزن
@naghmehayefaribaei
0014
شب انتظار
✍
تصنیفهاونواهای موسیقیسنتی
🎵
(0014) داریوش رفیعی
تصنیف «منتظرت بودم»
شب به گلستان تنها منتظرت بودم
باده نا کامی در هجر تو پیمودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه
ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه
غمها به سر آمد رنج غم دوران از دل بزدودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
پیش گلها شاد و شیدا می خرامید آن قامت موزونت
فتنه دوران دیده تو از دل و جان من شده مفتونت
در آن عشق و جنون مفتون تو بودم
اکنون از دل من بشنو تو سرودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
منتظرت بودم منتظرت بودم شب انتظار
خواننده:
داریوش_رفیعی
آهنگساز: مجید_وفادار
ترانه سرا: محمود_صناعی
*عزیز نسین در یکی از کتاب های خود می نویسد:*
*🏤در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن دی.سی، صبح زود که مردم مستضعف آن منطقه از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند....*
*🌲ناگهان صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش رسید...*
*🌲آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر از رفتن به محل کارشان باز ماند...*
*🌲اکثر آنها با اینکه می دانستند اگر دیر برسند جریمه سنگینی می شوند، بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود جمع شدند.آخر این مردم هیچ تفریح و لذتی در زندگیشان نداشتند..*.
*🌲بنابراین حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی اشک ریختند خندیدند و به خاطراتشان فکر کردند.*..
*🌲سرانجام نیز ویولونیست که مردی ۳۵ ساله بود کارش تمام شد، ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد، اما با تشویق بی امان مردم پاهایش سست شد... **
*🌲او همه آنها را به صف کرد و به همگی که حدود ۳۰۰ نفر بودند، نفری ۵ دلارهدیه داد...*
*🌲سپس درحالیکه برای آنان بوسه می فرستاد، سوار تاکسی شد و رفت...*
*🌲رفت تا مردمان فقیر از فردا این ماجرا را همچون افسانه به دوستانشان بگویند...*
*🌲اما در آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست ۳۵ ساله کسی نبود جز «جاشوا بل» یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که ۳ روز قبل بلیت کنسرتش هرکدام ۱۰۰ دلار به فروش رفته بود.فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت* : *من فرزند فقرم...*
*🌲وقتی در کنسرتم فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که فقرا را از یاد بردم... /*
*🌲به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم... 🌲بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند،پولی را که از کنسرت نصیبم شده بود، میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم...*
*عده ای بزرگ زاده می شوند، عده ای بزرگی را به دست می آورند و عده ای بزرگی را بدون آنکه بدانند با خود دارند...*
*بزرگ باشیم*
❤️ *امروز سالگرد نامگذاری کشور عزیزمان " ایران " است* ❤️
*در سال ۱۳۱۴ شمسی طبق بخشنامه وزارت امور خارجه و تقاضای دولت وقت؛ و تصویب مجلس شورای ملی، نام رسمی “ایران” (به جای پارس و پرشیا) برای کشور ما انتخاب شد.*
*نامی که امروز ایران گفته میشود، بیش از ۶۰۰ سال پیش " اِران " تلفظ میشد.*
*زنده یاد سعید نفیسی نویسنده و محقق نامی ایرانی در دی ماه ۱۳۱۳ نام " ایران " را به جای "پرشیا" پیشنهاد کرده بود.*
*واژه ی "ایران" بسیار کهن و پیش از آمدن آریایی ها به سرزمین مان اطلاق میشد و نامی تازه و ساخته و پرداخته ای نیست*
*واژه " ایران" از دو بخش درست شده است:*
*بخش اول " ایر " به معنی اصیل، نجیب، آزاده و شریف است؛ بخش دوم به معنی سرزمین، جا و مکان است.*
*معنی کلی واژه ایران، “سرزمین آزادگان و نجیب زادگان" میباشد.* 💫✨
*مرا شادی از نام ایران بود*
*دلم پر ز یاد نیاکان بود* 🌱
*ز ایران جهان پیش من گلشن است*
*همیشه ز یادش دلم روشن است.
@naghmehayefaribaei
پیشگویی های عارف بزرگ شاه نعمت اله ولی در مورد آینده ایران روحش شاد و خدایش بیامرزد خلاصه رفتید استان کرمان ۲۰ کیلومتری شهر کرمان شهر ماهان یه سری بروید سر قبرش براش یک یاد خیری بفرستید البته فاتحه نه همین که بگویید خداوندا مخلصان و صالحان را بیامورز کفایت میکنه. روحش در آرامش ابدی کمی صبر سحر نزدیک است.✌🕊
@naghmehayefaribaei
📕#مردی_در_تبعید_ابدی
✍#نادر_ابراهیمی
نادر ابراهیمی جزء انگشت شمار نویسندگانی است كه نثر کاملاً متفاوتی از دیگر نویسندگان معاصر دارد، بسیار خوب میتواند فضای سوررئالیستی را به تصویر بکشد و تو را با این فضا به آرامی همراه کند، کاری که از عهده بسیاری بر نمی آید.
«مردی در تبعید ابدی»، همچون دیگر آثار تاریخی ابراهیمی، تاریخِ صرف نیست. تاریخیِ خواندنی و نوشیدنی است، با طعم های جاندار.
ويژگي اين كتاب آن است كه در حين آنكه رماني پركشش را مي خوانيد، پاسخ بسياري از پرسش هاي ذهنتان را از ميان سخنان ملاصدرا درمي یابيد!
@naghmehayefaribaei
موزیک ویدئوی زیبای :
فدایی وطن
حسین پیکران
@naghmehayefaribaei
صد سال ره مسجد و ميخانه بگيری
عمرت به هدر رفته اگر دست نگيری
بشنو از پير خرابات تو اين پند
هر دست كه دادی به همان دست بگيری
✍شيخ بهايی
@naghmehayefaribaei
🍃🌷🍃
نیایش صبحگاهی
خداوندا
یاریمان کن بر کلاممان
مسلط باشیم
و بانارضایتی سکوت نکنیم
حرفی را که بر
زبان میرانیم ناحق و
خارج ازعدل نباشد.
الهی
کمکمان کن
آبرویی را برآب و
کاشانه ای بر باد ندهیم.
"آمیـن"🙏
خدایا 🙏
امروز
دلهای گرفته را شاد کن
دستهای نیازمند را بینیاز کن
قلبی نورانی
تنی سالم
زندگی آرام
و خیالی راحت نصیب همه گردان
آمین🙏
@naghmwhaywfaribaei
⭕️ پدیده سواد مصنوعی و الگوی جدید نادانی
مجتبی لشگر بلوکی
روزانه فقط در تلگرام بیش از 3 میلیون مطلب منتشر می شود. جالب است بدانید در ساعت 4 صبح که میزان مطالب منتشر شده به کمترین مقدار خود می رسد نیز 25 هزار مطلب نشر می یابد. این میزان تولید محتوا در شبکه های مختلف اجتماعی در طول تاریخ بی نظیر و فوق العاده است و منجر به پدیده جالبی شده: «همه ما» راجع به «همه چیز» می دانیم اما با ويژگی هایی خاص.
کارل تارو ژورنالیست معروف ژاپنی می گوید: هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن میگوید ما وانمود می کنیم که دربارۀ آن میدانیم. همکارانمان دربارۀ فیلم، کتاب، قیمت ارز، حمله نظامی آمریکا صحبت میکنند سرمان را بالا و پایین می بریم یعنی من هم دربارۀ آن می دانم.
این درصورتی است که آن ها دربارۀ آن موضوع فقط نظرات کس دیگری را در یک شبکه اجتماعی خوانده اند و آن را بازگو می کنند همان گونه که ما نیز چنین می کنیم. ما به شکلی خطرناک به نوعی کپی برداری از دانایی نزدیک میشویم، که در واقع الگوی جدید نادانی است. ما با سواد مصنوعی روبرو هستیم.
✅ تحلیل و تجویز راه بردی:
رسانه ها باعث شده اند به سرعت برق در معرض اخبار و به سرعت باد در معرض تحلیل اخبار قرار بگیریم. محیط اطراف ما پر است از اخبار مغشوش، اعداد و ارقام گول زننده و حرف های جهتدار. سه مساله این موضوع را تشدید می کند:
1️⃣ حجم بالای اخبار و تحلیل ها:
اطلاعات بیشتر یعنی فرصت کمتر برای بررسی دقیق تر آن ها.
2️⃣ سبک زندگی شتابان:
زندگی امروزی نسبت به 200 سال پیش بسیار چگال تر شده است. یعنی میزان رخدادهای کاری و ارتباطاتی در واحد زمان بیشتر شده است.
3️⃣ سواد مصنوعی:
نظرات ما از پرسهزدن در شبکههای اجتماعی سرچشمه میگیرند، نه مطالعۀ کتابها! این کپی برداری از دانایی، در واقع الگوی جدید نادانی است.
به همین خاطر است که اخبار درست و غلط و شایعه و حقیقت در فضای مجازی تقریبا هم ارزشاند. چرا؟ چون ما فرصت نمی کنیم که درستی آن چه را که دریافت می کنیم، بررسی کنیم. بلافاصله آن را می خوانیم و احتمالا آن را برای دیگران فوروارد (ارسال) می کنیم و در گفتگوهای خانوادگی یا دوستانه یا کاری مان از آن اطلاعات استفاده می کنیم که نشان دهیم از زمانه عقب نیستیم.
✅ چه می توان کرد؟
۱) تعلیق قضاوت. نه باور کنید و نه رد کنید. زمانی که استدلال به نفع یا علیه آن گفته یا نوشته ندارید نه ردش کنید، قضاوت خود را معلق کنید تا زمان دریافت اطلاعات کافی برای قضاوت.
۲) در حالت مستی قضاوت نکنید. دو روان شناس آمریکایی در مطالعات خود نشان دادند زمانی که افراد از آرامش فکری بیشتری برخورداند، کیفیت قضاوت های حرفه ای شان افزایش پیدا می کند. مطالعات نشان داده زمانی که شتاب زده، هیجانی، خسته و پریشان هستیم، کیفیت قضاوت های ما افت می کند و قضاوتی که در زمان شتاب زدگی می کنیم به اندازه قضاوت یک فرد مست، غیرقابل اتکاست.
۳) به ساختارهای مشکوک، حساس باشید. جملاتی که با فعل مجهول و بدون فاعل ساخته شدهاند مانند «گفته میشود» یا «شنیدهها حاکی از آن است که» و «یا بر اساس اخبار منتشر شده» روشی برای پیچاندن شما هستند. در این ساختارها خبر وجود دارد. اما منبع خبر وجود ندارد.
۴) برای هر چه می خوانید یا می شنوید از خودتان بپرسید: الف) آیا از منبع خبر/گزارش مطمئن هستم؟ ب) آیا شواهد تاییدکننده یا استدلال های قانع کننده آورده شده یا اینکه یک حرف به زبان های مختلف تکرار شده؟ ج) آیا بین مقدمه و اطلاعات ارایه شده و نتایج رابطه منطقی وجود دارد؟ د) آیا تمام واقعیت بیان شده یا بخشی از واقعیت؟
۵) از چرا و کلمات هم خانواده استفاده کنید. آدم های دقیق دائم می پرسند چرا؟ چرا کاندیدای ریاست جمهوری شما بهتر است؟ چه چیز باعث می شود که فکر کنید قیمت ارز بالا می رود؟ چطور به این نتیجه رسیدید؟
۶) در منطق، فصلی وجود دارد به نام مغالطات. برای تقویت تفکر سنجش گرانه (انتقادی) بخش مغالطات را بخوانید با بیش از 70 نوع مغالطه (=دامگاه اشتباه ذهنی) آشنا شوید.
۷) حضور در شبکه های اجتماعی مفید است. جریان آزاد اطلاعات در آن بسیار جذاب، مفید و غنیمت است. اما فراموش نکنیم که آن ها نمی توانند جایگزین کتاب و تفکر عمیق شوند.
#جامعه_شناسی
#اجتماعی
#سیاسی
@naghmehayefaribaei
لحظههایی در زندگی من بودهاند که فکر میکردم دیگر قادر به ادامه دادن نیستم.
دیگر نمیتوانم بایستم یا نفس بکشم.
زمانی که فکر میکردم که همه چیز را از دست دادهام.
که هیچچیز ممکن نیست که همه زندگی پوچ و باطل است.
که سرنوشتِ همه نابودی است،
که به آخر خط رسیدم،
به انتهای سلامت عقلم،
به آخر همه دانستههایم...
دیگر نمیتوانستم خودم را نگه دارم
و آن موقع نیرویی گسترده و بدون نام، من را نگه داشت و از میان آن تاریکی، زندگی جدیدی پدیدار شد.
بسیار غیرمنتظره بود و ذهن قادر به درک آن نیست.
پس اگر اکنون احساس تنهایی و طردشدگی داری
اگر ترسیدهای و گم شدهای
اگر تمام دانستههایت سقوط کردهاند
اگر آیندهات مبهم و مهآلود است
بدان که تنها نیستی
و افراد بسیاری با تو همراهند.
روزی تو کتاب تغییر خودت را خواهی نوشت.
تمام ناامیدیهای آن کودک گم شده را با نفسهایت بیرون بده
و در تاریکی شب نفس بکش!
به این لحظهی اسرارآمیزِ اکنون برگرد.
گوش کن
گوش کن
ماه دارد زمزمه میکند:
«این لحظه» دوست من
«این لحظه»...
#جف_فوستر
@naghmehayefaribaei
مکن هرگز فراموشم
آهنگ: مهندس همایون خرم
شعر: تورج نگهبان
خواننده: مرضیه
ز گیتی زیانْکارتَر کار چیست
که بر کَردهی او بباید گریست
چه دانی تو اندر جَهان سودمند
که از کردنَش مَرد گردد بلند
فرستاده گفت آن که دانا بوَد
همیشه بزرگ و توانا بوَد
تن مردِ نادان زِ گِل خوارتر
به هر نیکیای ناسزاوارتر
#شاهنامه #فردوسی
امید که هماره:
بداندیش را جان پراگنده باد
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
@naghmehayefaribaei
داستان زندگانی پادشاه سرافرازایران زمین نادرشاه افشار-قسمت-40
کردبیرون ازوطن شمشیرنادردشمنان
هرکه بودازروسی وعثمانی وافغانیان
نادر سپس در پایانِ نامه با اعتماد به نفس کامل و بدون واهمه، به سلطان عثمانی اولیتیماتوم داده و به مضمون ذیل، اتمام حجت کرد.
" در صورتی که به دو پیشنهاد من عمل کنید. پیوند برادری میان ایران و عثمانی استوار خواهد ماند و دو کشور نیرومند آسیائی می توانند، در نهایت دوستی و مهربانی در کنار هم زندگی کنند و خاری در چشم دُوَل اروپائی باشند.
ولی اگر غیر از این تصمیمی بگیرید با شمشیر سرباز جان بر کف ایرانی، که طعم تلخ آنرا پیش از این نیز چشیده اید. مجبور به قبول هر دو پیشنهاد بالا خواهید شد."
نادر پس از آن از شمال ایران به سمت ری و اصفهان به راه افتاد و در بیرون دروازه اصفهان اردو زد.
شاه تهماسب و اطرافیانش که برابر پیمان نامه بغداد، متعهد به مرخص کردن سربازان و انحلال بیشتر نفرات ارتش ایران شده بودند. در این زمان متوجه شدند. دست به چه بلاهت و حماقت بزرگی زده اند.
شاه تهماسب کم کم داشت متوجه می شد. کدخدای یک روستا درک و شعورش از مشاوران نالایق و چاپلوس و فالگیرش که تنها هنرشان خوردن و لمیدن بر تشک های پرِ قوست، بیشتر است.
لذا سراسیمه پیک هائی به ولایات مختلف ایران فرستاد و درخواست اعزام نیرو به اصفهان کرد.
استانداران مختلف ایران که از شاه تهماسب و حلقه مشاوران تاجر مسلکش، که تمامی منافع ملی کشور را در حیطه قدرت خود و خانواده هایشان گرفته بودند. دل خوشی نداشتند. بجای اعزام نیرو به اصفهان، سربازان خود را به اردوی نادر می فرستادند. بەطوری که در بیرون از اصفهان یکصد هزار مرد جنگی در اردوی نادر منتظر صدور فرمان وی بود.
حتی سرداران پایتخت نشین شاه تهماسب نیز از دستور وی سرپیچی کرده و به اردوی نادر پیوستند و عده ای دیگر از آنان به باغات و املاک خود در اطراف اصفهان رفته منتظر عاقبت کار شدند. تنها عده بسیار کمی در کنار شاه تهماسب ماندند و با نگرانی منتظر حوادث پیش بینی نشده ماندند.
نادر که در این سفر، همسرش رضیه بیگم که خواهر شاه تهماسب بود را بەهمراه خود آورده بود. از وی خواست نزد برادرش رفته و به او بگوید، نادر برای جان نثاری به پایتخت آمده و نه شورش و یاغی گری. رضیه بیگم قبول زحمت نموده و راهی شد.
پیام نادر توسط خواهرش به شاه تهماسب رسید. شاه تهماسب که اینک توسط خواهرش، از شورش ترکمانان و سرکوبی یک روزه آنان توسط نادر و همچنین عقب نشینی روسها با یک مانور کوچک نادر آگاه شده بود به خواهرش گفت: حق با نادر بوده مملکتی که ارتش قوی ندارد مجبور است در زیر چکمه های دشمنان ریز و درشتش دست و پا بزند.
وی که تا این لحظه تصور می کرد سرنوشتی بهتر از پدرش که توسط محمود افغان غلجائی با آن فلاکت به قتل رسید. نخواهد داشت. جانی دوباره یافته و از فرط خوشحالی بدون احضار منشی و بیان القاب دهان پرکن نامه ای به نادر نوشت. و وی را به دربار دعوت کرد و گفت. شخصاً برای استقبال سپهسالار عزیزمان خواهم آمد.
فردای آن روز درباریان مجدداً گِرد شاه را گرفته و شاه را از ملاقات با نادر منع کردند و اظهار نظر کردند. قطعاً حیله ای در کار نادر است و او پس از آمدن به اصفهان، اعلی حضرت را از سلطنت خلع و زندانی و یا بقتل خواهد رسانید، آنها پیشنهاد کردند سریعاً پیکی به شیراز و ایلات و عشایر بختیاری که سرسپرده شاه هستند. فرستاده تا حساب نادر را یکسره کنند. چند نفر از افسران شاه تهماسب نیز پس از اتمام جلسه، پنهانی نزد وی آمدند و پیشنهاد کردند که نادر را به اصفهان دعوت کند و آنها با عوامل خود با شلیک دو گلوله به حیات این مرد یاغی خاتمه دهند.
کشته شدن نادر و آمدن سپاه شیراز و عشایر، تماماً به سود شاه تهماسب تمام می شد. شاه سرانجام موافقت خود را اعلام کرد. ولی متوجه نشد خواهرش توسط خواجه حرمسرا که از کودکی در دامان وی بزرگ شده بود همه چیز را شنیده و محرمانه به گوش نادر رسانیده است.
نادر واقعاً سردرگم شده بود. نمی دانست چکار کند؟ از یک سو چنانچه میخواست می توانست در یک روز شهر اصفهان را تصرف کند. ولی بخود نهیب می زد. تکلیف کوچک و بزرگ شهر که خونشان پایمال سم اسبان هموطنان خود می شوند، چه خواهد شد؟ و از طرفی با خود می گفت، شاه تهماسب هر چه باشد. نماد و سمبل یکپارچگی مردم این سرزمین است.
نادر واقعاً گیج و سر در گریبان در گوشه ای از اردوگاه خویش نشسته بود و با خود کلنجار می رفت که چه بکند.
تارهیدمام وطن ازپیش دست اهرمن
آفرین گفت ناجی خودنادرشمشیرزن
@naghmehayefaribaei
فرا رسیدن تاسوعاوعاشورای حسینی تسلیت
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
✨اگر دين نداريد ، لااقل آزاده باشيد.
✨هر كه خواهد از راه گناه به مقصدي رسد ، ديرتر به آرزو رسد و زودتر به خطر افتد .
✨از كاري كه بايد از آن پوزش خواست ،حذر كن كه مؤمن نه بد كند و نه عذر خواهد ، و منافق هر روز بد كند و معذرت طلبد .
✨امام حسين به ابن عباس فرمود: درباره ي آنچه بر تو سود ندارد ، سخن مگوي، زيرا مي ترسم بار سنگيني بر دوش تو نهد .
✨وفاداري و جوانمردي و ارتباط با ديگران نعمت است.
30:✨ حلم زينت انسان است.
✨ از امام حسين (ع) پرسيدند : معناي ادب چيست ؟
امام فرمود : ادب عبارتست از اينكه وقتي از خانه خارج مي شوي به هر كسي برخورد مي كني او را برتر از خود ببيني
(تا دچار عجب و خودپسندي نشوي) .
✨ پنج چيز است كه اگر در انسان نباشد در او بهره ي زيادي نخواهد بود
1: عقل 2: دين 3: ادب 4: حيا 5: خوش اخلاقي
✨ كمك كردن، صدقه است.
✨ همسايگي ، خويشاوندي است.
✨به يقين بخشنده ترين مردم كسي است كه در هنگام قدرت و توانائي بر انتقام، ببخشد.
✨هر آنكس كه بخشش كند ، سيادت و آقائي پيدا مي كند و در بين مردم عزيز خواهد شد.
✨اموالت را بخور و از او استفاده كن ، پيش از آنكه تو را بخورد. اموال و ثروتت اگر براي تو نباشد ، تو براي او خواهي بود پس ثروت را باقي مگذار و در راه خدا مصرف كن.
@naghmehayefaribaei
عبادت
به معنای گفتن چیزی به خدا
یا طلب چیزی از او نیست.
عبادت یعنی
سکوت کردن و
گوش سپردن به خدا.
اگر قرار باشد
کلمهای به خدا بگویی
آن کلمه فقط میتواند یک تشکر باشد.
@naghmehayefaribaei
بزرگترین مرحله ی خودشناسی:
اونجاست که تو انقدر درگیر خودت ،هدفات درست،ایندت،کارت،ورزشت وسلامتیت هستی که نه حاضری وقتتو برای آدمای منفی بزاری،نه حاضری وارد رابطه های دم دستی بشی و نه خودتو با کسی مقایسه میکنی حتی حاضر به رقابت با هیچکس جز خودت نیستی چون میدونی موفقیت بقیه از موفقیت تو کم نمیکنه پس سعی نمیکنی با خراب کردن کسی ازش جلو بزنی ،فقط سعی میکنی پیشرفت کنی و از دیروز خودت بهتر باشی اگر الان زندگیت رو این رواله یا قراره به این نقطه برسی بهت تبریک میگم چون تو از خیلیایی که میشناسی جلوتریnaghmehayefaribaei@
🔸چگونه به یک زندگی معنادار دست یابیم؟
دکتر #راس_هریس
@naghmehayefaribaei
☕️ قطعهای از کتاب
اگر افراد میتوانستند یاد بگیرند
که، آنچه برای من خوب است،
لزومی ندارد که برای دیگران هم خوب باشد،
آنگاه دنیای شاد و خوشایندتری میداشتیم.
تئوری انتخاب به ما میآموزد که دنیای مطلوب من، اساس زندگی من است نه اساس زندگی دیگران.
📕#تئوری_انتخاب
✍#ویلیام_ﮔﻼﺳﺮ
♦️@naghmehayefaribaei
0015
رسوای زمانه
0015
نی حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
در غم ما روزها بی گاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست
تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست
شمع و پروانه منم مست می خانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
یار پیمانه منم از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
چون باد صبا در به درم با عشق و جنون هم سفرم
شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
تو ای خدای من شنو نوای من
زمین و آسمان تو می لرزد به زیر پای من
مه و ستارگان تو می سوزد به ناله های من
رسوای زمانه منم دیوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
وای از این شیدا دل من
مست و بی پروا دل من
مجنون هر صحرا دل من
رسوا دل من رسوا دل من
لاله ی تنها دل من
داغ حسرت ها دل من
سرمایه ی سودا دل من
رسوا دل من رسوا دل من
خاک سر پروانه منم خون دل پیمانه منم
چون شور ترانه تویی چون آه شبانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
خواننده:
علیرضا_قربانی
در یک مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه ای از سالن تنها نشسته بود ، آقای داماد به نزدش آمد و گفت: سلام استاد آیا مرا بخاطر دارید.؟
معلم سالخورده جواب داد: خیر پسرم اینجا کسی را نمیشناسم ، فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد ضمن معرفی خود گفت یادتان هست سالها قبل ساعت گران قیمت یکی از دانش آموزان در کلاس درس گم شد و شما دستور دادید همه با فاصله از هم رو به دیوار بایستند تا جیب هایشان را وارسی کنید.
من پسری هستم که آن روز ساعت را دزدیده بودم و در آن لحظه از ترس داشتم سکته میکردم ، نمیدانستم وقتی ساعت را از جیب من خارج میکنید چه اتفاقی خواهد افتاد،
شما ساعت را از جیب من بیرون آوردید ولی به جستجوی جیب بقیهی دانشآموزان ادامه دادید و سپس به زیر یکی از نیمکت ها رفتید و ساعت رابیرون آوردید و به صاحبش دادید.
تا پایان سال و سالهای بعد هیچوقت هیچ کس موضوع دزدی ساعت را متوجه نشد
ومن بزرگترین درس زندگیم را آن روز از شما آموختم و کوشش کردم بعد از آن آدم بهتری باشم.
استاد گفت: آن واقعه را کاملا بیاد دارم. اما هنوز هم شما را نشناختم چون آنروز موقعی که جیب دانشآموزان را میگشتم چشمهایم را بسته بودم.
@naghmehayefaribaei
0013
موی سپید
اکبر گلپایگانی
تصنیفهاونواهای موسیقیسنتی
🎵
(0013) اکبر گلپا
موی سپید و توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تازیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پادر میونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
رفته بودم تا مثل یک کبوتر
باز کنم تو آسمون بال وپر
دیدم که شوقی ندارم به پرواز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پادر میونی کنه
خواننده: گلپا (اکبر_گلپایگانی)
مولانا میگه از ۳ چیز کمتر سخن بگو:
یکی از راه و مقصدت
دیگری از سیم و زر و داراییات
و سومی از اعتقادات خود
- در بیانِ این سه، کَم جُنبان لبت
از ذَهاب و از ذَهَب، وَز مَذهبت
@naghmehayefaribaei
نداشتن نظر ، بهتر از
داشتن نظرات نادرست است ؛
ناباوری بهتر از باور به خطاست .
•توماس جفرسون•😕
@naghmehayefaribaei
چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
نامهربان من که به ناز از برم گذشت
چون ابر نو بهـار بگریم درین چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت
منظور من که منظره افروز عالمی ست
چون برق خندهای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت
دریای لطف بودی و من مانده با سراب
دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت
منّت کش خیال تواَم کز سر کَرم
همخوابهی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله ،
لیک دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت
صدچشمه اشک غم شد و صدباغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشای یار را
این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت
#هوشنگ_ابتهاج
@naghmehayefaribaei
احساس و اندیشه و
غم و شادی را
رقم می زند قلم
آذر _تقوی_زاده
۱۴ تیر ماه روز قلم گرامی باد✏️
@naghmehayefaribaei
اکثر مردم
تنها وقتی مذهبی هستند
که نگران و اندوهگین هستند
و به همین دلیل
تمام مذهبشان دروغ است!
#اوشو
@naghmehayefaribaei