2032
این همه تقلاها و جدالهای فکریِ ما چه بهایی خواهد داشت ، اگر محبت در دلهایمان نقصان گیرد؟ (کانت)
تعدادی حشره کوچولو در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند.
یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود.
وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید.
وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود. حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود. سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود.
تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود.
شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است!
ای ساربان غمگین مباش خوش روزگاری میرسد@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
یا عمرِ غم سر میرسد یا غمگساری میرسد
ای ساربان آهسته ران قدری تحمل بیشتر
این کشتی طوفان زده آخر کناری میرسد...
ميشه بهم بگي چی توی موسیقی "خیال خوش "حل کردی که اینچنین قلب من رو به درد میاره؟
خوشبختی زمانی به وجود میآید که آنچه میاندیشید، آنچه میگویید و آنچه انجام میدهید با همديگر در توازن باشند.
من فقط دو چیز را می دانم:رولومی
اول،روزی خواهم مرد؛دوم الان نمرده ام.
پس تنها سوال این است که من بین این دو نقطه چه باید بکنم.
چقدر این سخن رولومی روشن، عمیق و بیپیرایه است!@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
او زندگی را میان دو قطعیت قرار میدهد: تولد و مرگ. در برابر این دو واقعیتِ تغییرناپذیر، تنها چیزی که در اختیار انسان است، "میانِ آن دو" است — همین اکنون، همین لحظه. پرسش
پرسش رولومی، پرسشی بنیادین دربارهی معناست: حالا که زندهام، چه باید بکنم؟ چگونه باید این فاصلهی کوتاه میان بودن و نبودن را پر کنم تا زندگیام صرفاً گذر زمان نباشد؟
در پسِ سادگی این جمله، دعوتی پنهان به مسئولیت، آگاهی و اصالت نهفته است. رولومی ما را فرا میخواند تا به جای فرار از اندیشهی مرگ، از آن بهعنوان قطبنمای زندگی استفاده کنیم؛ تا هر لحظه را آگاهانهتر، عمیقتر و انسانیتر بگذرانیم. در واقع، او میگوید: مرگ پایان نیست، بلکه یادآوری است برای اینکه "اکنون" را زیست کنیم.
هیچکس درون دیگری را نمیشناسد، ما فقط لباسها و لبخندها را میبینیم.
باورهای غلطی که توی بزرگسالی، باید باهاشون خدافظی کنیم
١) «خواستن توانستن است» نه همیشه. گاهی خواستن، بدون ابزار و شرایط لازم، فقط حس ناکامی و ناتوانی بیشتری ایجاد میکنه.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
٢) «بزرگ میشی یادت میره» نه، یادمون نمیره. فقط یاد میگیریم دردمون رو انکار کنیم.
٣) «ببخش تا سبک شی» بخشش اجباری، ما رو سبک نمیکنه؛ فقط دردمون رو بیصدا میکنه.
۴) «ناشکری نکن، خیلیها وضعشون از تو بدتره» مقایسه، غم رو از بین نمیبره؛ فقط شرم رو بهش اضافه میکنه.
۵) «مرد که گریه نمیکنه» این جمله، مردها رو از خودشون، بدنشون و دردشون جدا میکنه.
۶) «دختر خوب صداش درنمیاد» این جملهها به دخترها یاد دادن سکوت نشونهی بلوغه،
ولی یاد ندادن فرق بین پختگی و سرکوب رو تشخیص بدن.
یادمون نره که رشد، فقط ساختن چیزای جدید نیست. گاهی یعنی خراب کردنِ چیزایی که به دردت نمیخورن. وقتشه از بعضی «باورها» دل بکنیم.
گاهی لازم است تنها بمانی تا دوباره صدای خودت را بشنوی. در شلوغیِ جهان، آدمها صدای دلشان را با صدای دیگران اشتباه میگیرند. تنهایی اگر درست زیسته شود، شفاست نه رنج.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
به باغ گل نرو، از آنجا که باغی از گل در درون داری.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
بر هزار گلبرگ نیلوفر آبی بنشین
و نگه کن زیبایی را که اندرون داری.
دو بیمار زیر در کتابهای منبع همواره برایم تداعیگر قدرت و کارکرد ذهن و روان انسان است:
به بیمار آب مقطر میدهند و میگویند،مورفین است، تعداد آب مقطرها که زیاد میشود بیمار اوردوز میکند؛ با تمام مشخصات اوردوز مثل مردمکهای کوچک شده، نفس های منقطع و... و در نهایت مجبور میشوند با داروهای ضدمخدر مثل نالوکسان بیمار را برگردانند وگرنه بیمار بلافاصله فوت میشد.
دوم بیمار با حاملگی کاذب (Pseudocyesis) است که زنیست که فکر میکند حامله شده و تمام مراحل حاملگی مثل قطع پریود و بزرگ شدن شکم و حتی دردهای زایمان را بطور واقعی تجربه میکند ولی رحم خالیست و نوزادی وجود ندارد.
این شاهکار روان انسان است که میتواند تا حد مرگ و زایش، انسان را بفریبد. چراکه از مهمترین کارهای روان،همخوان کردن اجزای روان با هم است حتی به کمک دروغ گفتن یا پذیرفتن دروغ.
به همین خاطر همواره کسی که بتواند اجزای آشفتهی روان جامعهای را حتی با دروغ یکپارچه کند، مورد استقبال خواهد بود.یکپارچگی یاCoherence بودن به معنی کنارهم قراردادن اجزا به نوعی است که یک واحد و مجموعه را شکل بدهد، مثل قرارگرفتن آجر،مصالح و ستونها در کنارهم و ساختن خانه است و در روان انسان ناپخته،همیشه وحدت دروغین(خانهی پوشالی)آرامش بخشتر از تفرقهی راستین(اصالت اجزا)است.
باید به طرح ِفردیمان برای زندگی همانقدر وفادار باشیم که قطار به ریلش وفادار است! در میان جهانیم و لاجرم از پنجرهٔ واگن به بیرون نگاه میکنیم و بر هزار رخداد نظر داریم اما اما… «توقف» نه!
راهت را برو و راهی سفر خودت باش
آفت «پیمودن» در «هرزایستگاهی» است.
من هیچ وقت@metaphortherapy🎧 Читать полностью…
احساس ناتوانی نمیکنم،
مگر وقتی که دلتنگ تو می شوم...!
موفقیت واقعی در این نیست که به چیزی برسی، بلکه در این است که چه کسی میشوی وقتی در مسیر رسیدن به آن هستی.
انیمیشن زیبای «Inner Working»
زندگی فقط کار نیست؛ مراقب قلبمون باشیم...
"تا زنده هستيد، زندگى كنيد"!
ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی
که بی وجود شریفت جهان نمیبینم
کیوتترین چیزی که میتونی امروز ببینی (:
خصوصا آخرش
تعلیمدهندگان دینی بزرگترین تاجران تاريخند.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
آنها كالايی را میفروشند كه هیچکس آن را نديده و زمان تحويلش نیز درون قبر و بعد از مرگ شماست، مالیات هم نمیدهند.
نی دولت دنیا به ستم میارزد@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
نی لذت مستیاش الم میارزد
نه هفت هزار ساله شادی جهان
این محنت هفت روزه غم میارزد
وقتی به کودکی شکلاتی میدهید، چشمانش از شادی برق میزند؛ اما اگر به کودکی که کنارش ایستاده دو شکلات بدهید، چهرهی کودک اول بهسرعت تغییر میکند و نارضایتی از آن چیزی که در وهلهی اول خوشحالش کرده بود، در صورتش بهوضوح دیده میشود.
تمرکز بر چیزهایی که دیگران دارند و شما ندارید، سرچشمهی نارضایتی شدید از زندگیای است که اگر مدام درحال مقایسه نبودید، از آن لذت میبردید. با این کار داشتههایتان دیگر اهمیتی ندارد و تنها چیزی که به آن فکر میکنید، این است که دیگری بیشتر از شما دارد.
@metaphortherapy🍁
خلایق همچو اعداد انگورند.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
عدد از روی صورت است!
چون بیفشاری در کاسه،
آنجا هیچ عدد هست؟
این سخن هر که را معامله شود کار او تمام شود.
یاری اندر کس نمیبینیم، یاران را چه شد؟@metaphortherapy🎧 Читать полностью…
دوستی کِی آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟
آب حیوان تیرهگون شد، خضر فرخپِی کجاست؟
خون چکید از شاخِ گل، بادِ بهاران را چه شد؟
کس نمیگوید که «یاری داشت حقِّ دوستی»
حقشناسان را چه حال افتاد؟ یاران را چه شد؟
لعلی از کانِ مُروّت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟
شهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیار
مهربانی کِی سر آمد؟ شهریاران را چه شد؟
گویِ توفیق و کرامت، در میان افکندهاند
کس به میدان در نمیآید، سواران را چه شد؟
صدهزاران گل شکفت و بانگِ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد؟ هَزاران را چه شد؟
زهره سازی خوش نمیسازد، مگر عودش بسوخت؟
کس ندارد ذوقِ مستی، مِیگساران را چه شد؟
حافظ اسرارِ الهی کَس نمیداند، خموش
از که میپرسی که دورِ روزگاران را چه شد؟
هيچ انسانی
قد كسی که از «دوست داشتن» برگشته
خسته، بی پناه و غمگین نیست!
ارتباط موثر از دو مسیر بدست می آید:
1⃣خوب حرف زدن
2⃣خوب گوش کردن
آدمى گاهى@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
آنچنان دلتنگ كسی مىشود
كه اگر او از اين دلتنگى باخبر شود
شرمسار خواهد شد.
عیبی ندارد که به آسیب پذیری یا صدمه دیدن خود اعتراف کنید.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
باد درختی را که خم میشود از جا در نمیآورد. اما اگر اصرار بر راست ایستادن داشته باشید، از طوفان جان سالم به در نخواهید برد.
ای که گفتی دل بشوی از مهر یار مهربان
من دل از مهرش نمیشویم تو دست از من بشوی
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست.
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد
به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
خُرم آن روز که باز آیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم...
زنده میکرد مرا دم به دم امید وصال
ور نه دور از نظرت کشتهی هجران بودم
بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد
و آن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست..؟
رازِ ایجاد صلح و آرامش در این است که وقتی به سخنان شخص دیگری گوش میکنی، فقط یک هدف داشته باشی: دادن فرصتی به او برای خالی کردن قلبش.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
افکار و باورهایی که محیط اطراف برای ما میسازند، به مسیر زندگی ما شکل میده. تنها راه تغییر زندگی، تغییر این افکار و باورهاست.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
«آنها پیاده شدند و راننده نتوانست برای چیزی که از اتومبیل بیرون میرفت، کلمهای بهتر از تنهایی پیدا کند…»
رد پای آدم ها را با آدم های دیگر پاک نکنید.
برای کنار آمدن با یک فقدان و جدایی، خیلی زود وارد یک رابطه عاطفی دیگر نشوید.@metaphortherapy🍁 Читать полностью…
آدم را با آدم شستن، جز اینکه درد و رنج ناشی از فقدانی را موقتا از سرتان بیرون کند اثر دیگری ندارد و دیر یا زود رنج اولیه به سراغ تان خواهد آمد.
اعتیاد به آدم ها در موقعیت های جدایی و فقدان، همچون اعتیاد به دیازپین هاست که هر چه پیش تر می روید بر دوز نیازتان افزوده خواهد شد.
تا جایی که رفته رفته به مرحله ای می رسید که هیچ رابطه ای رنج تان را کمتر نمی کند. انگار که بخواهید تشنگی تان را با خوردن آب شور دریا فرو بنشانید.
در مواقع بحران و جدایی، با دیگران باشید اما نه آنقدر نزدیک و صمیمی که قبای محبوب از دست رفته تان را تن آدم دیگری کنید و جایگزینش کنید.