matikandastan | Неотсортированное

Telegram-канал matikandastan - ماتیکان‌داستان

3662

📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani

Подписаться на канал

ماتیکان‌داستان

ساعدی قصد خروج از ایران را دارد، در زمانی که سعید سلطانپور را گرفته بودند، یکی از دوستان تلفن کرد که سعید را اعدام کردند. و بعد ساعدی پیغام داد که دارد از ایران می رود، بهتر است من هم بروم.

در زندان اوین که بودم، و نشسته بودم رو به دیوار، و سوال ها را هادی خامنه ای که بازجوی من بود، می نوشت و به من می داد تا جواب دهم، یک نفر آمد بالاسرم ایستاد. قد بلندی داشت. به من گفت اسامی همه کتاب هایت را بنویس، حتی کتابی را که هیچ وقت، هیچ جا نمی نویسی! بعد به من گفت، می دانی من کی ام؟ گفتم، نه! گفت، من اسمم نوید است. من سعید سلطانپور را گرفتم، من آوردم اینجا، من محاکمه اش کردم و من خودم کشتمش! و یک کتاب هست که اسمش را هیچ جا نمی نویسی. آن را هم بنویس! حالی شد؟
@matikandastan

در آن لحظات بود که به فکر حرف ساعدی افتادم، که اصرار داشت از ایران بیایم بیرون. اما هیچ پشیمان نیستم که آنقدر که توانستم بمانم، ماندم. روشنفکرانی که مرده اند، عمدا و از روی نقشه کشته شده اند. آنانی که زنده مانده اند، به تصادف زنده اند. ساعدی به تصادف زنده ماند. اما به عمد با الکل خودکشی کرد.

در آن اوایل دهه چهل به ندرت لب به مشروب می زد. هر چند در سال های اخیر بی آن نمی توانست عمر بگذراند، و از قرار معلوم، همین مساله بود که نهایتا او را در پاریس، راهی دیار باقی کرد. و این جالب است که وقتی اوریانا فالاچی در همان روزهای اول انقلاب با آیت الله خمینی مصاحبه می کرد و از او درباره حرمت سینما پرسید، او گفت اگر فیلم مثل فیلم گاو باشد، بلامانع است؛ غافل از اینکه مدتی نه چندان دراز از بیان این سخن، نویسنده گاو از کوه و کمر راه غربت را در پیش می گرفت تا نهایتا در پاریس خود را به گورستان پرلاشز بسپارد.

حدیث زندگی او بی شک حدیث دردمندی است که در دو نوبت آوارگی دید. هم در دوران شاه و هم در دوران جمهوری اسلامی. اما او بی شک یکی از چهره های ماندگار ادبیات فارسی است. (منبع: گوهران)
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢ترس و لرزِ رفتنِ هنرمندِ ناخوانده...
@matikandastan

پژمان طهرانیان: اولین بار که این کتاب غلامحسین ساعدی با تصویرسازی وحید نصیریان در نشر ماهریز درآمد، کتاب ناخوانده-ای بود؛ ادبیاتیها میگفتند حیف است ذهنیتگرایی تنیده در تاروپود این کتاب را به تصاویری عینی محدود کرد. اما ماهریز و تصویرگرش کار خودشان را کرده بودند. وحید نصیریان کتابهای بیشتری تصویرسازی کرد که من نخواندم و انیمیشنهای زیادی ساخت که من ندیدم. او با آنکه کم جایزه از داخل و خارج نبرد، انگار همیشه برای ایران بی"کانون" بعد از انقلاب (که در آن تصویرسازی و انیمیشن-سازی جدی اجروقرب ایران "کانون"دار دهه چهل و پنجاه را نداشته و ندارد) هنرمند ناخوانده-ای بود که راهی را میرفت که هیچکس منتظر پیمودنش نبود. او باید در همان دهه-های طلایی کار میکرد تا بیشتر قدر بیند و بر صدر نشیند. اما این جبر تاریخی نسلهای بالیده در بعد از انقلاب است که برای اثبات خود گاهی باید جانشان را بگذارند و بروند بلکه بیشتر خوانده و دیده و شنیده شوند... بله که ترس و لرز دارد رفتن زودهنگام این آدمهایی که، فارغ از جوهای غالب و مدهای روز، کار خودشان را، کاری را که دوست داشتند، کردند و هنوز کارهای زیادی داشتند که بکنند؛ حتی اگر آدمهایی بوده باشند که تو نه خودشان را دیده باشی نه کارهاشان را. (منبع: کانال تلگرامی پژمان طهرانیان
(@pejmantehranian

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢تماس عجیب تلفنی میان دولت‌آبادی و ساعدی
@matikandastan

محمد بهارلو: محمود دولت‌آبادی نقل کرده است که شبی در گرماگرمِ کشاکشِ روزهای انقلاب از سبزوار، مسقط‌الرأس خود، به منزل‌شان در خیابان شیخ هادی تهران تلفن می‌زند تا سَرسُراغی از همسر و بچه‌هایش بگیرد، ناگهان می‌بیند ساعدی روی خط است. می‌گوید: «من تهران را گرفته‌ام، خانه‌ام را، تو چرا گوشی را برداشته‌ای؟»
می‌گوید: «من گوشی را برنداشته‌ام، داشتم شماره می‌گرفتم با تهران صحبت کنم.»
می‌پرسد: «کجا هستی؟»
می‌گوید: «تبریز.»
هیچ‌کدام نمی‌داند که چه‌طور سر از خط دیگری درآورده است. ظاهراً یک جرقه یا اتصال دو سیم لُخت، در آن شب‌های آشفتگی، دو نویسنده را که هرکدام فرسنگ‌ها دور از هم بنای گفت‌وگو با کسان خود را داشته‌اند به هم وصل می‌کند.
شاید هم تلفن‌چیِ رندی در یکی از تلفن‌خانه‌های مرکزی، از سرِ کنجکاوی یا بگیریم شیطنت، به سرش می‌زند که این مکالمۀ تصادفی میان دو نویسنده برقرار ‌شود تا مضمونی را کوک کند و درعین‌حال در تهِ دل قدری به ریش آن‌ها بخندد.
به نظر می‌آید این مایۀ یک داستان کوتاه باشد، و خواه واقعی و خواه زادۀ قوۀ تخیل، قبل از هر چیز ما را به یاد داستان‌های ساعدی، یا بهرام صادقی که ساعدی به او ارادت می‌ورزید، می‌اندازد، و چه بسا اگر دولت‌آبادی آن را به عنوان طرح قلم‌اندازِ داستان منتشرنشده‌ای از یکی از آن دو نقل می‌کرد، به گمان من، واقعی‌تر از واقعی به نظر می‌آمد.» (منبع: وبلاگ پراكنده از فرزاد حسنی)
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

از پا نیفتاد، خسته هم نشد. خستگی و از پا افتادن در مرامش نبود. آستین را همیشه بالا می‌زد و کاری می‌کرد و چنین کرد: امتیاز پیروزی را گرفت و شد صاحب امتیاز یک ماهنامه خبری که اعضای تحریریه و فنی‌اش همان «کیهان آزادی‌ها» بودند.
قطع پیروزی، وزیری بود، اما چیده‌مان روی جلد آن کاملا شبیه به یک روزنامه. ۲۰ صفحه‌ای از هر شماره آن هم، به اتکای آرشیو کاملی که از نشریات مختلف گرد آمده بود، اختصاص داشت به فشرده‌ای خبری از رویدادهای ماه.
سحابی در سرمقاله شماره نخست آن، مهر ۱۳۵۹، این طور نوشت:
 
اکنون که کشور ما درگیر مبارزه برای رهایی از بهره‌کشی و سلطه‌جویی است، و هر روز، گوشه و کنار آن صحنه جنبشی و حرکتی پویاست، وقوف برآنچه در کشور و در خارج از آن می‌گذرد، لازم و حیاتی است. بر ماست که در کسب و به‌کارگیری این وسیله بکوشیم. از سوی دیگر، به‌دلیل همین حرکت و پویایی، رویدادهایی بر ما می‌گذرد که شاید آنسان که باید بدان‌ها توجه نمی‌شود. در گرماگرم مبارزه، واقعیت‌ها و رویدادهایی را نادیده می‌گیریم که شاید در آینده به کار آید و از چشم‌پوشی بر آن ها پشیمان شویم. بر ماست که این‌ها را نیز نه فقط برای ثبت در تاریخ، بلکه برای آموزش خود و آیندگان گرد آوریم.
 
و پایان آن:
 
اکنون، این حرف اول را با این امید به پایان می‌بریم که در آنچه به عنوان وظیفه خود برشمردیم، موفق و پایدار باشیم تا آنجا که حرف آخر را نیز که خبر پیروزی حقیقت بر واقعیت و مصلحت باشد، در همین نشریه ثبت کنیم.
 
سرمقاله سحابی، مانند همه نوشته‌هایش، خود او بود. بی‌کم و زیاد. حرف اول و آخرش: امید به «پیروزی» حقیقت بر واقعیت و مصلحت. تمام زندگی را بدین امید زیسته بود. و البته خوب می‌دانست که خبر تحقق چنین امیدی، هرگز نه در پیروزی و نه در هیچ نشریه دیگری منتشر نخواهد شد. روزنامه‌نگاران حرفه‌ای و مستقل به این امید و آرزو می‌زیند و البته نیک می‌دانند که هرگز چنین خبری تیتر نخست هیچ رسانه‌ای نخواهد شد. اما آدمی به امید زنده است؛ به‌خصوص در زمانه‌ای که انسان بودن دشواری وظیفه است.
البته آقا مهدی اینچنین شق و رق صحبت نمی‌کرد. حالا اگر بود احتمالا می‌گفت او هم مانند بعضی شخصیت‌های رمان «شرم»، که بابت ترجمه‌اش جایزه کتاب سال گرفت، به بیماری مهلک خوشبینی گرفتار بوده و قاه‌قاه می‌خندید.
اما نه، او به بیماری خوشبینی گرفتار نبود که هیچ، بسیار هم واقع‌بین بود و به‌همین خاطر در سرمقاله شماره ۶ پیروزی، اسفند ۵۹، آخرین شماره‌ای که منتشر کرد و پس از آن مجله توقیف شد، درباره شخصیتی فوق‌العاده مهم و سراسر واقعی به صراحت تمام نوشت:
 
همه جا صحبت از اوست. اکنون دیگر بحث آن همه‌جاگیر شده است. تا همین چند هفته پیش علی‌رغم وخامت، گسترش و حتی «قدمت»ی که دارد، از سوی دولتمردان به عنوان یکی از ترجیح‌بندهای «اپوزیسیون نق‌نقو» و یا حتی «توطئه ضدانقلاب» قلمداد می‌شد. اما اکنون برهنه و گزنده در بالاترین سطوح ارگان‌های حاکمیت و در میان برجسته‌ترین دولتمردان بحث روز شده است. و کار آن تا بدانجا کشیده که کسانی از همین شخصیت‌ها آن را خطری بنیادی برای کل نظام جمهوری اسلامی عنوان می‌کنند و نسبت به تداوم آن هشدار می‌دهند. سخن از «چماق» و چماقداری است.
 
عید ۱۳۶۰ که گذشت معلوم شد عمر پیروزی هم آفتاب لب بام بوده است و همانند کیهان آزاد، توقیف، سرنوشت آن. اینجا بود که احساسش این شد روزنامه‌نگاری، دیگر معنایش را از دست داده و بی‌فایده شده است. می‌گفت وقتی نشود واقعیت را گفت، وقتی نشود حرف حق زد، وقتی تحمل هیچ چیز وجود ندارد، مگر «مشنگیم» که ادای روزنامه‌ها و روزنامه‌نگارها را در بیاوریم؟ بیکاریم که سر خودمان و ملت شیره بمالیم؟ مسخره‌ایم که مسخره‌مان کنند؟
این‌ها را می‌گفت، اما ذره‌ای عصبانی نبود، تلخ نبود، رنجیده نبود. انگار که اتفاقی محتوم و بدیهی رخ داده است که او از قبل، سال‌های سال، بدان واقف بوده و جز این اگر رخ می‌داد جای تعجب ‌داشت. همین دانش و دانایی سبب می‌شد که در هیچ موضوع و موضعی عصبانی نشود و از کوره در نرود. استفاده از کلمات و عبارت‌های ساده و معمولی، و تا دل‌تان بخواهد شوخی و ضرب‌المثل، لطیفه و خنده، در اوج بحث‌های جدی، شیوه مألوفش بود. حال آنکه در پس هر کلمه و عبارتی که به کار می‌برد ساعت‌ها ادله و استدلال منطقی و شنیدنی داشت؛ یک اهل بحث تمام‌عیار با گفتاری ساده و به دور از تکلف، به زبان و بیان آدمیزاد.
***
تا نوروز ۱۳۶۰ هر چه از دستش برآمد انجام داد تا روزنامه‌نگار باقی بماند. از فروردین ۱۳۶۰ به تأکید می‌گفت دیگر روزنامه‌نگار نخواهد بود. می‌خواست یا نمی‌خواست، فرقی نمی‌کرد؟ همچنان روزنامه‌نگار بود و روزنامه‌نگاری برایش بی‌معنا نشده بود، هرگز بی‌معنا نشد.

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

سال‌ها لازم بود تا بتوانم درباره رفتن مهدی عزیز بنویسم. انسانی یگانه، برخوردار از بهترین خوبی‌ها.
برای کتاب او نوشتم؛ «مروری بر زندگی و آثار مهدی سحابی» که موزه هنرهای معاصر به مناسبت برگزاری نمایشگاه آثار او منتشر کرده است.

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

🔰 سخنرانی #عبدالله_کوثری در باره #ادبیات‌آمریکای‌لاتین (قسمت دوم)
👈 پنج شنبه ۲۴ دی ماه ۱۳۹۴
#فرهنگسرای_فردوسی
🆔 @sedayehdastan
🆔 @matikandastan
📌با ما همراه باشید.

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢کتاب مقدس و تراژدیها پایه های ادبیات غرب اند

📹ببینید ویدئوی گفتگو با عبدالله کوثری، مترجم سرشناس، را درباره تراژدیهای یونان، شاهنامه فردوسی، شاملو، مسکوب، نفیسی، مدرسی و...
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

درنگی بر وضعیت ادبیات معاصر ما و بازار جهانی آن‌ها
@matikandastan

علی رحمانی قناویزباف: شکی نیست که جایگاه مطالعات ایران‌شناسی، ادبیات فارسی و زبان‌های ایرانی در غرب طی چهل سال گذشته شدیداً تصعیف شده است. عواملی همچون انزوای سیاسی ایران، اولویت ندادن به ادبیات به عنوان ابزار دیپلماسی فرهنگی، نبود بودجه، تسهیلات و مشوق‌های لازم، و حتی سلب احساس آرامش و امنیت از پژوهشگرانی که به دلیل موضوع پژوهش خود ناگزیرند به ایران سفر کنند در این افول نقش داشته‌اند. در این عرصه‌ی تنگ و تاریک شاید تیره‌ترین چشم‌انداز متعلق به مطالعات ادبیات معاصر باشد. در حالی که جهان ادبیات ایران را هنوز با شاهکارهای ادبیات کلاسیک چون شاهنامه و مثنوی و حافظ و سنت سترگ عرفانی ما می‌شناسد، رمان معاصر فارسی نه فقط در مقایسه با ادبیات غرب، بلکه حتی نسبت به اغلب سنت‌های حاشیه‌ای در نظام ادبیات جهانی ( از ادبیات آمریکای لاتین، آفریقا، هند، آسیای شرقی گرفته تا حتی کشورهای هم‌جوار مثل ترکیه، پاکستان و افغانستان) سهم ناچیزی در بازار جهانی کتاب دارد. در این وادی لم‌یزرع، پژوهش‌گر نوگام، اگر درست نداند پی چیست، بزودی حس خواهد کرد باد به مشت می‌کوبد یا آب در غربال می‌پیماید. در حالی که عمده‌ی آثار کانونی‌شده‌ی فارسی در داخل ایران (از اغلب آثار گشیری گرفته تا صادق چوبک و بهرام صادقی و ... ) هرگز به زبان دیگری ترجمه نشده‌اند، از خود می‌پرسد: تا کجا می‌توان از هدایت و بوف کورَش حرف زد؟ در عین حال نظام آکادمیک غربی (که به عنوان بخشی از بازار بزرگ جهانی خود را ملزم می‌داند محصولاتی «فروختنی» تهیه کند) دام‌های متعددی برای این پژوهشگر سرگردان گسترده است. این پژوهش‌گر بیچاره پس از مدتی یا مجبور خواهد شد به عنوان یک «بازاریاب»، آثار ادبیات فارسی را «تبلیغ» کند تا بلکه سهم بیشتری در بازار جهانی بدست بیاورند، یا مثل یک «سفیر فرهنگی» که غرفه‌ی غذاهای محلی راه می‌اندازد، با توسل بر این آثار از موجودیت فرهنگ خود در مقابل فرهنگ غالب و مسلط غربی دفاع کند، و یا آن‌ها را همچون «دیگریِ» رمان غربی، چون مردِ سیاهِ غریب‌الهیئتی در قفس پیش چشم شهروند سفیدِ متمدن غربی بیاورد تا با نگریستن در او خود را بیشتر بشناسد. به هر روی، برای این پژوهشگر نوگام، اگر نگوییم غیرممکن، بسیار دشوار است که بتواند در عین پاسخگویی به انتظارات «حامی مالی» غربی، با اتخاذ چشم‌اندازی از دورن بافت فرهنگی ایران به طرح پرسش بپردازد. این در حالی است که محدودیت‌های شدید ممیزی، تئوری‌زدگی، و تبدیل شدن چرخه‌ی تولید دانش به چرخه‌ی تولید رتبه و پایه و امتیاز، مطالعات دانشگاهی داخل را نیز تقریباً به کلّی از قید طرح پرسش و مسأله رها کرده است. خلاء نقد ادبی یعنی خلاء روایتی منسجم که ادبیات فارسی معاصر را نه زیر سایه‌ی تاریخ سیاسی و به عنوان ساقه و طفیلی آن، بلکه بر مبنای پرسش‌های صرفاً ادبی (گرچه یافتن پاسخ برای آن‌ها مستلزم نقب زدن به تاریخ، سیاست، و بنیان‌های اجتماعی اقتصادی باشد) تنظیم کند. نبود چنین روایتی از تاریخ ادبیات معاصر، گویی در جهان واقع نیز نیروی پیش‌رانه و قوای محرّکه را از ادبیات داستانی معاصر سلب کرده و سبب شده است که از هدایت به این‌سو در یک وضعیت تاریخی کمابیش‌ ثابت (که مشخصه‌ی آن احساس سردرگمی، بی‌هویتی و عقب‌ماندگی است) درجا بزند.

@ali_r_ghanavizbaf
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

🎥سکانسی از فیلم "رستم و سهراب"
کارگردان‌ها: شاهرخ رفیع، مهدی رییس‌فیروز
نویسنده: ابوالقاسم جنتی‌عطایی
سال ساخت: ۱٣٣۶

نبرد رستم با دیو سپید و اژدهای هفت‌سر با ترکیبی از جلوه‌های ویژه ابتدایی آن دوره از سینمای ایران و تصاویر آرشیوی از سینمای جهان

@historycinemairan
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

🎥📓فیلم کوتاه "ادگار آلن پو" ساخته معروف دیوید وارک گریفیث(۱۹۰۹میلادی)، روایتی است درباره پویِ تهیدست که همسری بیمار دارد و داستان هایی به او الهام می شود...
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

🎥ببینید فیلم کوتاه "تراموا" را که از کارهای نخستینِ کریستوف کیشلوفسکی(۱٩۶۶) فیلمساز بزرگ لهستانی است؛ داستان تنهایی محتوم و دلدادگیهای بی فرجام.

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢کدام شاعران مشهور ایرانی، داستان هم نوشتند؟ / بخش دوم
@matikandastan


◀احمدرضا احمدی
ازجمله شاعران موسوم به «موج نو» است که نخستین مجموعه شعرش را در سال ۱٣۴۱ به جاپ رساند. در مقایسه با شاعران دیگر، احمدی داستان های زیادی نوشته. هرچند این داستان ها همگی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هستند؛ مثل «عکاس در حیاط خانه ما منتظر بود»، «نوشتم باران، باران بارید»[...] و ... اما رمان «آپارتمان، دریا» [...] اولین رمان بزرگسال اوست. احمدی در این اثر همان نگاهی را دارد که در اشعارش می توان یافت؛ سادگی، خلوت و پرهیز از پیچیدگی های فرمی یا تکنیکی که باعث گریز مخاطب می شود. لحظات بکر و زیبا و شاعرانه در این رمان فراوان است و مطالعه آن برای علاقمندان رمان جذاب و شیرین خواهد بود. «چای در غروب جمعه روی میز سرد می شود»، «لکه ای از عمر بر دیوار بود»، «من فقط سفیدی اسب را گریستم»، «وقت خوب مصائب» و «دفترهای واپسین» ازجمله مجموعه های شعر این شاعرند.

◀محمدعلی سپانلو
مجموعه شعر[ها و شعرها و داستانهای ترجمه بسیار...] و چند کتاب برای کودکان منتشر کرده. او مجموعه ای با نام «بازآفرینی واقعیت» (۱٣۴٩) از داستان های کوتاه ایرانی - همراه با نقدی کوتاه درباره آنها - فراهم آورده که جلد دوم آن با عنوان «در جستجوی واقعیت» در سال ۱٣٧٧ منتشر شد. ویرایش تازه این کتاب[چندسال پیش...] ازسوی نشر افق منتشر شد. از آثار پژوهشی او می توان به «چهار شاعر آزادی» اشاره کرد[...] «نویسندگان پیشرو ایران» (۱٣۶٢) نیز خلاصه ای از تاریخ ادبیات معاصر ایران ارائه داده است. داستان های او به اندازه اشعارش نیست. مجموعه ای دارد با عنوان «مردان» که آن را در سال ۱٣۵۱ چاپ کرد و کتابی دیگر با عنوان «قصه قدیم» که ٧۰ قصه بنا بر منابع ایرانی - اسلامی است. سپانلو در سال ٢۰۰٣ موفق به دریافت نشان «شوالیه هنر و ادبیات» فرانسه شد.

◀عمران صلاحی
طنزنویس و شاعر فقید ایرانی[...] از سال ۱٣۵۴ شروع به چاپ شعرها و طنزهایش کرد. از صلاحی چند مجموعه شعر فارسی مثل «قطاری در مه» (۱٣۵۵) و «آی نسیم سحری» (۱٣٧٩) و چند مجموعه شعر ترکی آذربایجانی و منتخباتی از آثار معاصران و کلاسیک ها نظیر «طنزآوران امروز ایران» (۱٣۴٩) و «ملا نصرالدین» (۱٣٧٩) هنوز هم در بازار کتاب ایران موجود است.
او در سال ۱٣٧٧ قطعات طنزآمیز «حالا حکایت ماست» را به چاپ رساند. در سال ۱٣٧٩ نیز داستان های طنزآمیزی چاپ کرد با عنوان «از گلستان من ببر ورقی». «شاید باور نکنید» هم رمان عمران صلاحی است که آن را در سال ۱٣٧۴ در سوئد به چاپ رسانده اما صلاحی را بیش از آنکه به داستان نویسی بشناسند، طنزنویسی خبره می دانند و به این نام مشهور است.

◀محمد شمس لنگرودی
فعالیت شاعری اش را همزمان با داستان نویسی آغاز کرد و در سال ۱٣۵۰ آثار داستانی و اشعارش را در مطبوعات چاپ کرد. او مجموعه اشعار فراوانی به چاپ رسانده که نخستین آنها «دریای تشنگی»ست. لنگرودی بعدها برای دفتر شعر «نت هایی برای بلبل حلبی» در سال ۱٣٧٩، برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی نیز شده است.
او در سال ۱٣٧٧ اثری پژوهشی با عنوان «تاریخ تحلیلی شعر نو» به چاپ رساند که[...] در حال حاضر یکی از مراجع دانشگاهی و تحقیقاتی به شمار می آید. شمس لنگرودی تا به حال داستان هایی برای کودکان و نوجوانان نیز چاپ کرده. مجموعه داستانی هم با عنوان «شیر» دارد که آن را در سال ۱٣۶۴ منتشر کرده و در حوزه بزرگسال است اما در سال ۱٣٧٢ رمانی نوشت با عنوان «رژه بر خاک پوک» که به اندازه اشعارش مشهور نیست. این رمان نثر و فضایی شاعرانه دارد و توصیفی است از تحولات تاریخ معاصر ایران به شیوه رئالیسم جادو.

◀سید علی صالحی
از شاعران پرکار دو دهه اخیر ایران است و مجموعه شعرهای متعددی به چاپ رسانده. جالب اینجاست، تعداد رمان هایی هم که چاپ کرده، فراوان است؛ «رقص رنج» (۱٣۵٩)، «خیر آن سال ها» (۱٣۶۱)، «تذکره ایلیات» (۱٣۶۵) و «مرگ پلنگ» (۱٣٨٧). [...با وجود این] صالحی را هنوز هم به شعر و شاعری می شناسند. او پایه گذار «شعر گفتار» در ایران است [...] حتی عده ای از منتقدان او را در داستان نویسی ناموفق می دانند. صالحی بعضی رمان هایش را با نام «خسرو سمیعی» به چاپ رسانده که خود نکته حائز اهمیتی است. «مثلثات و اشراق ها»، «عاشق شدن در دی ماه، مردن به وقت شهریور»، «نشانی ها» از جمله آثار او در حوزه شعر است.

(منبع: روزنامه هفت صبح)

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

🔰زنانی که تردید را زیسته‌اند.
🔻یادداشتی بر مجموعه داستان #زنانی_که_زنده‌اند
▪️نوشته‌ی: #فریبا_چلبی‌‌یانی
▪️#نشرحکمت‌کلمه
▪️#فصلنامه_نقد_و_بررسی‌کتاب‌تهران | شماره ۶۹ | تابستان ۱۴۰۰
✍ ️با قلم : #دکتر_فهیمه_گلنار

🆔 @sedayehdastan
🆔 @fariba_chalabiyani

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

سلام عليكم

برای کمک به یک سری دانش آموز فقیر که از پرداخت مبالغ تحصیل عاجز هستند اگر تمایل داشتید مبالغی را به این شماره کارت واریز نمایید. ممنونم.

۶۰۳۷۹۹۷۲۱۴۸۹۷۰۹۳
بنام ایزدی فر

@yaser_arab57

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

سلام دوستان من کیف کمری های خیلی خوبی دارم با قیمت و دوخت عالی.
منو به دوستاتون در مشهد و قوچان معرفی کنید.❤️ ❤️😍😍😍😍
ایدی من جهت سفارش
@niazmnd54

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢ساعدی؛ تنهاترین روشنفکر
@matikandastan

رضا براهنی: ساعدی و برادرم موضوع مشترکی پیدا کرده بودند، روان شناسی و با هم کتاب ترجمه می کردند، حتی کتاب سنخ دیگر هم ترجمه کردند: آمریکا آمریکای الیا کازان که بعدها بعضی ها فکر می کردند من و ساعدی ترجمه کرده ایم.

و اما ساعدی در دوران سربازی هم بخشی از وقتش در همان بیمارستان روزبه می گذشت و از تجربیات آنجا در کارهایش هم استفاده کرد و بعد رفت سراغ بازکردن مطب در خیابان دلگشای طرف های تهران نو، که بعد شد پاتوق همه ما و در همان جا بود که من صمد بهرنگی و بهروز دهقانی را می دیدم، و مدام با ساعدی در حشر و نشر بودیم.

و شروع کانون نویسندگان هم از آنجا بود، که با جلال آل احمد، احمد شاملو، و چند تن دیگر در آنجا جلسه کردیم و دو سه روز بعد، رفتیم پیش هویدای نخست وزیر، به اعتراض به سانسور، که داستانش را به تفصیل من در کتابچه ای برای انجمن قلم آمریکا در پیش از انقلاب نوشته ام و در کتاب انگلیسی آدمخواران تاجدارهم آمده، که آن را هم در همان زمان نوشته ام.

در سال ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ بود که در به در دنبال چاپ قصه و شعر و مقاله و کتاب و ترجمه بودیم. کسی ما را نمی شناخت. فقط در همان محدوده روشنفکران و کتاب هفته و کتاب ماه، و شعر و مقاله و قصه و ترجمه، هر کسی به فراخور تمایل و استعداد و آشنایی با این و آن، این ور و آن ور چاپ می کرد.

علاوه بر پاتوق های بیرونی، پاتوق های دیگری هم داشتیم که یکی مطب ساعدی بود، و پیش از گرفتن مطب، زیرزمینی بالاتر از عباس آباد، در خیابان فرح سابق که بیشتر پاتوق آزاد، سیروس طاهباز و یکی دو دوست دیگر بود و مساله آرش مطرح بود و مساله مجلات دیگر.

و آنجا بود که آزاد با صدای غریب گریه آوری که بی شباهت به صدای هوشنگ بادیه نشین در قرائت شعر نبود، شعرهایش را می خواند. و یکی دو بار هم شاملو را در آنجا دیدم، هر چند با او در کتاب هفته همکاری کرده بودم. نخستین بار، همو شعرهایم را چاپ کرده بود و ترجمه هایم را از ازرا پاوند و تاگور، و یادداشت هایم را درباره هنر و فرهنگ، بی آنکه بر این یادداشت ها نام و عنوانی گذاشته باشم.

اما در سال های اوایل دهه چهل تا نیمه های آن با نادرپور خیلی نزدیک بودم، و به رغم اختلافات فراوانی که با او داشتم، او را آدم بسیار نیک نفسی می دانستم. البته روشن بود که نزدیک ترین دوست من ساعدی بود. مدام، یا زیر سقف مشترک و یا دور از هم اما تلفنی، نوشته هامان را برای یکدیگر می خواندیم و می شنیدیم. در واقع، در آن زمان، ما نویسندگان علاوه بر جلسات کافه نادری، کافه ریویرا، کافه فیروز و کافه فردوسی، که پاتوق های معروف روشنفکری بودند، مدام در شبگردی ها هم کنار هم بودیم. گل رضائیه و بار مرمر پاتوق روشنفکری بودند.

ساعدی در آن زمان قصه هایش را به محض اینکه می نوشت، تلفنی برایم می خواند، همان طور که بعدها فهمیدم که برای زنده یاد رضا سیدحسینی هم می خوانده. البته اگر قرار می شد پیشنهادی بدهیم، باید حتما متن را می دیدیم. و با امکانات آن زمان، چنین فرصتی به ندرت پیش می آمد.

نخستین کتابی که ساعدی چاپ کرد، اگر درست یادم مانده باشد، شب نشینی باشکوه بود، و چوبک، که تا آخر عمرش ساعدی را نشناخت، هر چند گاهی هر دو توی کافه ریویرا در قوام السلطنه، همزمان، سر میزهای مختلف غذا می خوردند، گله می کرد که ساعدی عنوان قصه ای را از کتاب او برداشته، عنوان کتابش کرده است.

ساعدی البته تنهاتر بود، حتی در میان جمع، و گرچه ذاتا آدم درخودفرورفته ای بود، فقط در عوالم مستی می زد به سیم آخر و هر چه در سینه داشت بیرون می ریخت.

یک بار این اتفاق در خانه بهمن شعله ور در سفر به آمریکا افتاد و او ناگهان پرید روی میز ناهارخوری و شروع کرد به بدوبیراه گفتن به زمین و زمان، به ویژه وقتی که پس از آن روزهای اول ورود به آمریکا، معلوم نبود به چه مناسبت حاضر نیست جلو بیگانه لب به مشروب بزند، ناگهان تنهایی غریب خود را با پریدن روی میز نشان داد.

ساعدی بیش از همه ما زجر کشیده بود، و حتی پس از آزادی از زندان شاه، و ورودش به آمریکا وقتی که او را به کمیته ای از آدم های حقوق بشر معرفی کردم، از من خواست که من در آن جلسه نباشم، و با منشی کمیته برای آزادی هنر و اندیشه در ایران (کیفی) در آن جلسه حاضر شد. انگار می خواست همه چیز را بی رودرواسی در آن جلسه بیان کند، برای عده ای آدم به کلی بیگانه، در واقع می خواست تخلیه روانی کرده باشد. آدم با بیگانه گاهی راحت تر حرف می زند تا با خودی.
@matikandastan
دکتر ثابتی، دکتر عضدی، دکتر حسین زاده، همگی دکتراهای شکنجه و فحاشی و آدم کشی، ماموریت داشتند که انسان را به زمین و زمان، دوست و آشنا، خویش و بیگانه بدبین کنند. آدم های چندپاره شده ای که از زندانی دست برنمی داشتند تا او را دچار شقاق روانی کنند.

رفتن ساعدی از ایران در دوران جدید، دقیقا به این مناسبت بود. چندروزی پیش از آنکه دقیقا خبر شوم که

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢ترس و لرزِ رفتنِ هنرمندِ ناخوانده...
@matikandastan

اولین بار که این کتاب غلامحسین ساعدی با تصویرسازی وحید نصیریان در نشر ماهریز درآمد، کتاب ناخوانده-ای بود؛ ادبیاتیها میگفتند حیف...

👇👇👇

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

اگر به‌راستی از روزنامه‌نگاری دست شسته بود معنای آن همه مطلبی که تا دم نبودن برای فیلم، صنعت حمل و نقل، آدینه، سفر، پیام امروز، جامعه سالم و بسیاری نشریات دیگر ‌نوشت چه بود؛ و تکلیف مصاحبه‌هایی که انجام می‌داد و ترجمه‌های مطبوعاتی‌اش با نام خود و یا به نام مستعار؟ واقعا چرا وقتی از سفر برمی‌گشت از نخستین جاهایی که سراغ می‌گرفت تحریریه‌هایی بود که دوست‌شان می‌داشت و در همان سر زدن‌های سرپایی می‌شد یکی از پاهای اصلی بحث‌های پیچیده و طولانی سردبیری؟ یکی از به‌یادماندنی‌ترین‌شان ماراتن گفت‌و‌گوی نیمه‌شبانه او و عمید نائینی، دوستانی ‌کم نظیر، پر از حکایت و حکمت، درباره سرمقاله پیام‌امروز مهر ۱۳۷۹ با عنوان «حاکمیت ملت، حقوق ملت» و اینکه عمید به تأکیدهای مکرر مهدی تغییری در متن داد.
و بی دلیل نیست که مجید شفتی، دوست دیرین مهدی و از جمع «کیهان آزادی‌ها» نوشته است: «مهدی سحابی تمام عوامل لازم و مکفی برای سردبیری یک روزنامه عمومی مستقل را داشت. اگر راه مطبوعات بر او بسته نمی‌شد بدون شک مهم‌ترین دغدعه او روزنامه‌نگاری بود و سایر هنرها برایش جنبه سرگرمی پیدا می‌کرد.»
سحابی در کنار مطالبی که برای نشریه‌های مختلف می نوشت صفحه‌ای ثابت هم در پیام امروز داشت به نام «نگاه از بیرون». چرا این نام؟ چون قرار بود مهدی از منظر انسانی ایرانی که یک پایش در وطن است و پای دیگرش در فرانسه، موطن همسر و اقامتگاه پسرانش، کاوه (ککو)، سهراب (اویاپ) و کیومرث، به موضوعات بنگرد و درباره‌شان بنویسد. کاوه و سهراب به زبان کودکی همدیگر را ککو و اویاپ صدا می‌کردند و بزرگ‌ترها نیز این دو نام را به رسمیت شناخته بودند.
در یکی از این مطالب، وصف حالش از روزگار و آدم ها در اینجا و آنجا را چنین نوشت:
 
در بالاهای خیابان ستارخان، نزدیک سه راه تهران ویلا، یک ماشین ژیان وسط خیابان خراب شده و راه را بند آورده بود.
نه این که پنچر شده یا مثلاً بنزینش تمام شده باشد. نه، خراب شده بود، به قول ادبا به معنی واقعی کلمه خراب شده بود. دو چرخ جلویش هر کدام از یک طرف روی زمین پهن شده بود، حتی به نظر می­‌آمد که یکی از چرخ­‌های عقبش هم از محور همیشگی­‌اش خارج شده باشد. کاپوتش نیمه باز بود و یکی از درهای بغلش هم انگار از جا کنده شده و فقط به یک پیچ، بند بود. زیر ماشین مایعی، آب یا روغن، یا شاید مخلوط هر دو، پخش بود. عده‌ای جمع شدند و ژیان یا به عبارت بهتر لاشه­‌اش را روی دست بلند کردند و به کنار خیابان بردند تا راه باز بشود. صاحب ژیان هی به این طرف و آن طرف وسیله­اش نگاه می­کرد، خم می­‌شد و زیر ماشین دنبال نقطه­‌ای و قطعه­‌ای می­‌گشت که امیدوار بود همه عیب ماشین از همان یک جا باشد. اما مکانیکی که از همان نزدیکی خودش را به صحنه رسانده بود یکی دو بار گفت: «آقا، گفتم که، کاریش نمی­‌شود کرد. فکر یک ماشین دیگر باش. این را هم به یک اوراق فروشی بفروش و خیال خودت را راحت کن». صاحب ماشین باز پرسید: «آخر بگو عیبش کجاست؟» مکانیک گفت: «بابا، کار یک جا و دو جایش نیست، این ماشین دیگر درست بشو نیست، تمام کرده!» صاحب ماشین با شنیدن این عبارت آخر واماند. می­‌دانی که، «تمام کرده» را معمولاً فقط درباره آدم‌ها می­‌گویند، یعنی که مرده و مرده را هم دیگر کاریش نمی­‌شود کرد. اما درباره ماشین، تعبیر عجیبی بود. درباره وسیله­‌ای که بنا به عادت فکر می­‌کنیم که باید بشود عیبش را در نهایت با تعویض قطعه­‌هایی برطرف کرد. اما حکم مکانیک دیگر جای حرفی باقی نمی­‌گذاشت، ژیان بینوا «تمام کرده بود».

 
آدمی که این طور بنویسد، برای مطبوعات بنویسد، پیوسته و بی‌وقفه بنویسد، تا دم رفتن بنویسد، حتی اگر قول دهد دیگر ننویسد، هرگز زندگی روزنامه‌نگارانه را «تمام» نکرده است؛ به خصوص که نه اهل از پا افتادن باشد، نه حتی خسته شود. فرقی هم نمی‌کند که «در این یک فقره» چقدر اصرار کند. چنین انسانی، مانند مهدی سحابی، یک روزنامه‌نگار همیشه است.     
                            

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

روایتی از انسانی کم‌مانند که نامش مهدی سحابی بود
 
روزنامه‌نگار همیشه
 
 
از پا نیفتاد، خسته هم نشد. خستگی و از پا افتادن در مرامش نبود. تا نوروز ١٣٦٠ هر چه از دستش برآمد انجام داد تا روزنامه‌نگار باقی بماند. از فروردین ١٣٦٠ می‌گفت دیگر نمی‌خواهد روزنامه‌نگار باشد و به این صفت خوانده شود. احساسش این بود که روزنامه‌نگاری در آن اوضاع و شرایط، دیگر معنایش را از دست داده است. درست می‌گفت یا نه، به قول خودش «در این یک فقره»، فرقی نمی‌کرد. مهم این بود که خوب می‌دانست که کیست و برای چه هست.
سال‌ها بعد گفت از آغاز هم روزنامه‌نگاری شغل او نبوده. سال‌ها بعد، اما هنوز روزنامه‌نگار بود و روزنامه‌نگاری می‌کرد. به زیستن روزنامه‌نگارانه چندان خو گرفته و عادت کرده بود که گمان می‌کرد هرچه باشد، مترجم، نقاش، عکاس، مجسمه ساز یا ...، اما دیگر روزنامه‌نگار نیست. شغلش روزنامه‌نگاری بود یا نبود چه فرقی می‌کند؟ مهدی سحابی بود و روحش تا دم نبودن، روح یک روزنامه‌نگار بی‌قرار حرفه‌ای.
*
مترجم چیره‌دست فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی سرویس خارجی، جوان خوش‌صحبت، بذله‌گو و حاضرجواب، با آن قد کشیده، موهای بلند، سبیل پرپشت، شلوار جین و پیراهن جیب‌داری که به عادت آستین‌هایش را بالا می‌زد، در جریان دو اعتصاب روزنامه‌نگاران، کارگران و کارکنان روزنامه‌ها علیه سانسور، حکومت و دولت نظامی، خیلی زود، به موقع، تبدیل شد به چهره دوست‌داشتنی تحریریه بزرگ کیهان در آستانه انقلاب بهمن ١٣٥٧. مهدی سحابی، از اعضای کمیته اعتصاب روزنامه بود و معمولا میزبان خیل خبرنگاران خارجی که برای پوشش رویدادهای انقلاب به تهران آمده بودند و همدلی و همبستگی با اعتصابیون کیهان را وظیفه حرفه‌ای خود می‌دانستند.
و همین محبوبیت هم شد دلیل ورود بهنگام او و مجتبی راجی به شورای سردبیری پنج نفره روزنامه کیهان؛ دومین تجربه تبدیل نهاد سردبیری به شورای سردبیری پس از آیندگان. البته انتخاب او کم ‌درد ‌سر نبود، پیامدهایش هم پر از درد سر. به قول عقلا، اکنون که به گذشته می‌نگریم، هیچ جای تعجب نیست که در روزهای توفانی انقلاب، قاعده و جد و جهد گروه‌های سیاسی، آن‌هم در کشوری استبدادزده و برکنار از تجربه آزادی و مدارا، بشود میوه‌چینی بی‌آداب و ‌مبالات. نه برگرفتن مهربانانه میوه «با هول و شوق و ذوق»؛ که سنگ زدن و کندن و له کردن هر ثمری با تنگ‌نظری و بخل و حسد؛ کینه و خشونت و حذف.
همین هم شد. قبل از روز انتخابات، دو، سه تن از  اعضای یکی از همین فرقه‌ها مهدی را به جلسه‌ای فراخواندند و زبان به تهدید که اگر کنار نرود چه‌ها که نخواهد شد. مهدی اما نه ترسید، نه کناره گرفت. ترسیدن و کناره گرفتن از کار، هرگز در مرامش نبود. ماند و به اتفاق مجتبی راجی به عضویت شورای سردبیری انتخاب شدند. و همین، به‌نوشته خود او در کتاب بی‌مانند «تسخیر کیهان»، شد یکی از دلایل اتفاق بزرگ «۲۵ اردیبهشت ١٣٥٨»؛ روزی که نامه‌ای دادند به دست او و ۱۹ نفر از اعضای تحریریه کیهان، به این حکم که دیگر اجازه ورود به کیهان را ندارند.
غالب اخراجیون، نه همه، سه ویژگی بارز داشتند: موافق شورایی شدن سردبیری بودند؛ رأی‌شان سحابی و راجی بود؛ منتقد وضعیت پیش‌آمده در جامعه و علی‌الخصوص رفتار با رسانه‌ها بودند.
هم‌اینان، به‌همراه تعدادی از روزنامه‌نگاران و کارگران کیهان، که معترض به تصفیه همکاران‌شان از تحریریه بودند، سه ماه نشده «کیهان آزاد» را منتشر کردند و شورای سردبیری‌شان شد: مهدی سحابی، مجتبی راجی و جواد طالعی.
مرداد ١٣٥٨ شماره‌های «کیهان آزاد» و سپس «آزاد» تنها به عدد ۹ رسیده بود که اولین موج توقیف و تعطیل روزنامه‌ها از راه رسید. در میان توقیفی‌ها هم طبعا یکی کیهان آزاد. آن اخراج و این انتشار، اما شدند سبب شکل گرفتن حلقه مودت و رفاقتی ۴۰ ساله به نام «کیهان آزادی‌ها». پاتوق اصلی‌شان طبقه چهارم ساختمان شماره ۱۴ خیابان رامسر. گل سرسبد هم معلوم: «آقا مهدی سحابی».  او که رفت، روح و شوق این جمع را هم با خود برد.
*

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

عهد عتیق، عهد جدید، عهد اخیر
@matikandastan

سجاد سرگلی:
🔹یهودیان معتقدند بعد از پیامبرانِ بنی‌اسرائیل، و در رأس آن‌ها موسی، پیامبر دیگری مبعوث نشده. کتاب مقدس آنان «تنخ» است. تنخ سرواژه‌های «تورات»، «نوییم» (انبیا) و «کتوویم» (مکتوبات) است («ک» و «خ» در عبری نویسهٔ مشترک دارند). تورات شامل پنج سِفر (سِفِر، به عبری، یعنی کتاب) است و یهودیانِ باورمند این پنج کتاب را وحی خدا بر موسی می‌دانند، هرچند برخی پژوهشگران با پژوهش‌های زبانی به این نتیجه رسیده‌اند که این کتاب در چند مرحلهٔ تاریخی و در طی حدوداً ۵۰۰ سال و به دست نویسندگان مختلف تدوین شده است.

🔹مسیحیان، با ایمان به حضرت عیسی، فصل جدیدی از رابطهٔ خدا با انسان را رقم زدند. کتاب مقدس آنان انجیل است و کلیسا چهار انجیل (مَتّی، مَرقُس، لوقا، یوحنا) را به رسمیت شناخته‌. این‌ چهار انجیل، به‌همراه ضمایمی، کتاب مقدس مسیحیان محسوب می‌شود.

🔹اگر کتاب مقدس یهودیان تنخ و کتاب مقدس مسیحیان انجیل است، پس «عهد عتیق» و «عهد جدید» چیست؟ عهد عتیق همان تنخ است و عهد جدید شامل اناجیل چهارگانه به ضمیمهٔ اعمال رسولان، نامه‌های حواریون و مکاشفهٔ یوحناست. درواقع این دو اصطلاح متعلق به الهیات مسیحی است و یهودیان اصطلاحی به نام عهد عتیق ندارند. درست است که عهد عتیق همان تنخ است، اما برای باور داشتن به اصطلاحِ «عهد عتیق» لازم است به «عهد جدید»ی هم باور داشت. آنچه یهودیان به آن باور دارند تنخ است و آنچه مسیحیان به آن باور دارند تنخ (عهد عتیق) است به‌علاوهٔ عهد جدید.

🔹سید قطب، در کتاب تفسیر فی ظلال القرآن، برای قرآن از اصطلاح «عهد اخیر» استفاده می‌کند که درخور تأمل است.

🔹کسانی که کتاب‌های مقدس پیشنیان، خصوصاً تورات، را می‌خوانند فهم دقیق‌تر و جامع‌تری از قرآن پیدا می‌کنند. علامه طباطبایی روش تفسیری خود را، که از استاد خود آموخته بود، تفسیر «قرآن به قرآن» می‌نامید. من می‌گویم علاوه‌بر تفسیر قرآن به قرآن نیازمند تفسیر «قرآن به تورات» یا «قرآن به عهدین» هستیم.

@elahiatik
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

🔰 سخنرانی #عبدالله_کوثری در باره #ادبیات‌آمریکای‌لاتین (قسمت اول)
👈 پنج شنبه ۲۴ دی ماه ۱۳۹۴
#فرهنگسرای_فردوسی
🆔 @sedayehdastan
🆔 @matikandastan
📌با ما همراه باشید.

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

💢 آکادمی آوانا با افتخار تقدیم می‌کند:
(گفتگوی آنلاین اینستاگرامی "عصای سفید")
🔻زمان: جمعه ۲۳ مهر ماه؛ ساعت ۲۱
🔹مجری برنامه:جناب آقای مسعود حقیقی
"کارشناس‌مجری؛ گوینده و مدرس دوره‌های حرفه‌ای گویندگی و فن بیان"
مهمانان عزیز ما:
🔸جناب آقای محمد مصلحی "خواننده نابینا سبک سنتی"
🔹جناب آقای مهران تازه روح "معلم بازنشسته نابینا و سرپرست هیات شنا استان خراسان رضوی"
🔸و مهمان نوجوان برنامه:
بانو پارمیس صادقی "دکلماتور نوجوان"

خبر مهم اینکه برنامه یه مسابقه جذاب با جایزه ارزنده هم داره🤩🥳
پس از دستش ندین✨🌸🌈



‌∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『@academiavana 』∞♡

💢اینستاگرام:
https://instagram.com/ac.avana?igshid=1l6lf33hiy8o

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

پرکارترین اديب و نویسنده‌ی ایران
@matikandastan

‍عبدالرحیم جعفری: زمانى كه در چاپخانۀ علمى كار مى‌كردم، زنده‌ياد سعيد نفيسى را آنجا مى‌ديدم. پانزده شانزده سالم بيشتر نبود. مى‌آمد در كتابفروشى، بچه‌ها دورش را مى‌گرفتند، چون يک پدربزرگ، و به حرفش مى‌كشيدند. مردى بود خوش‌سخن و پاكدل و مهربان. قدبلند بود و مو سياه، با ريش گرد زير چانه، عينک ذره‌بينى بر چشم مى‌زد و پاپيون به گردن مى‌بست؛ بعدها ريش صورت و موى سر همه سفيد شده بود. اين دانشمند خندان و پرشور و بامحبت، علم و دانش خود را بى‌دريغ در اختيار ديداركنندگان و تقاضاكنندگان قرار مى‌داد؛ متواضع و بى‌ادعا، درويش‌مسلک، فكلى، شيک و اغلب با كت و شلوار سياه. محال بود نويسنده يا مترجمى جوان براى معرفى يا تبليغ اثرش به او مراجعه كند و او از مساعدت دريغ ورزد. معروف بود مى‌گفتند تعدادى مقدمه حاضر و آماده زير تشكچه‌اش گذاشته كه هر كس مراجعه مى‌كند با پس و پيش كردن بعضى از كلمات آن يكى از آنها را به او مى‌دهد! خوب ديگر، اين هم پاداش همان نيكى است كه گفتم. به‌هرحال همه دوستش داشتيم، و من پس از تأسيس اميركبير ارادتم را نسبت به او همچنان حفظ كرده بودم؛ هنوز هم يادش را گرامى مى‌دارم. مردى بود بسيار زحمتكش، عاشق كتاب و ادبيات ايران. استاد دانشگاه بود و آثار بسيارى از خود به يادگار گذاشت؛ متون فارسى و ديوان‌هاى شعر بسيارى را تصحيح و تحشيه كرد و بر آنها مقدمه نوشت. به تصديق همه، پركارترين نويسنده و مترجم و اديب ايران بود. كتاب‌هاى اوديسه و ايلياد اثر هومر شاعر معروف يونانى را او ترجمه كرد. خانه‌اش در يكى از كوچه‌هاى خيابان هدايت بود. هروقت دلم هواى ديدارش را مى‌كرد، كه اغلب مى‌كرد، بى‌وعده و قرار قبلى به ديدارش مى‌رفتم. هميشۀ خدا پشت ميزش بود و سرش در كتاب، و دور و برش همه كتاب بود: در قفسه‌هاى بزرگ، بر زمين، بر صندلی‌ها، روى ميز، همه‌جا كتاب بود؛ جا براى جنبيدن و نشستن نبود. با آن عينک ذره‌بينى كه بر پُل بينى نشانده بود هميشه مشغول بود؛ تا دو و سه بعد از نيمه‌شب.

(از کتاب در جستجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیرکبیر، ص ۶۷۷)

@Amirkabirpublication
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

مستند "احمد محمود، نویسنده انسان گرا" ساخته بهمن مقصودلو را ببینید.
این فیلم در واپسین ماه های زندگی احمد محمود ساخته شده است.
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📹📚فیلم کوتاه «حفره در چشم‌ها»، ساخته «سعید اقدم» را ببینید. این فیلم با الهام از کتاب «آناناس»(داستان‌های خیلی کوتاه؛ نشر نون) نوشته «وحید حسینی ایرانی» ساخته شده است.
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📹ببینید فیلم مستندی درباره محمود دولت آبادی، نویسنده سرشناس ایرانی و خالق کلیدر و جای خالی سلوچ.

@matikandastan

📢باز فرستی(فوروارد) این ویدئو باعث دلگرمی و معرفی ما می شود

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢کدام شاعران مشهور ایرانی، داستان هم نوشتند؟ / بخش نخست
@matikandastan

◀نیما یوشیج
پدر شعر نو، اولین مجموعه داستانش را در سال ۱٣۵۰ چاپ کرد؛ کتابی با عنوان «کندوهای شکسته»[...چند]سال پیش هم داستان هایی از او با عنوان «نیمای داستان» از سوی نشر مروارید منتشر شد اما واقعیت ماجرا این است که خود نیما هم گویا علاقه چندانی به بعضی داستان هایش نداشته. دو فصل از رمان هایی با عنوان «آیدین» و «حسن وزیر غزنه» را که در نشریات سال های ۱٣۰۵ منتشر کرده بود، یا گم کرد یا سوزاند! اما مهمترین داستانش را «مرقد آقا» می دانند. نیما این داستان را در سال ۱٣۰٩ نوشته که ماجرای آن در یکی از روستاهای شمال کشور می گذرد. مضمون آن هم مقابله سنت و مدرنیسم است.
چندداستان دیگر تمثیلی هم از نیما موجود است اما [...] حتی برای خودش شعر هم چندان جدی نبوده و امروز برای ما هم نیست. او هنگام بازگشت به زادگاهش، سرما خورد و ذات الریه گرفت و پس از مدت کوتاهی در دی ماه ۱٣٣٨ درگذشت.

◀احمد شاملو
کتاب های متعددی به فارسی ترجمه کرده؛ ازجمله رمان های معروف «پابرهنه ها» نوشته زاهاریا استانکو یا «دُن آرام» اثر میخائیل شولوخوف. داستان هایی نیز به فارسی برگردانده که همچنان مورد علاقه اهالی ادبیات است؛ داستان هایی مثل «دماغ» اثر ریونوسکه آکوتاگاوا و شازده کوچولوی اگزوپری. البته شاملو این داستان را به اسم «مسافر کوچولو» ترجمه کرد و ترجمه ابوالحسن نجفی (همان شازده کوچولو) امروز مقبول تر است. او تحقیقات ارزشمندی درزمینه فرهنگ و آداب رسوم عامه هم انجام داده که بخشی از آنها تحت عنوان «کتاب کوچه» به چاپ رسیده اما از تمام اینها که بگذریم داستان هایی که نوشته زیاد نیستند؛ یکی «خیمه گُر گرفته شب» است (۱٣٣۴) و دیگری کتاب «درها و دیوار بزرگ چین» (۱٣۵٢). داستان های شاملو بیشتر حالت قصه یا حکایت دارند و در آنها کاملا تحت تاثیر کافکا و هدایت است اما همه می دانیم «الف. صبح» که بعدها به نام «الف. بامداد» تغییر نام داد، بسیار مشهورتر از شاملوی قصه نویس است.

◀مهدی اخوان ثالث
در سال ۱٣٣۵ بود که با چاپ «زمستان» (نخستین شعر نیمایی اش) به شهرت رسید. او از جمله شاعرانی است که روزگار را بیشتر به تدریس گذراند؛ از معلمی در روستاها بگیر تا دبیری در پایتخت و بعد هم تدریس در دانشگاه. 
در کار دوبله فیلم های مستند هم مدتی فعالیت داشت. مقالات و نقدهای ادبی اش هم زبانزد است[...] او مجموعه داستانی دارد با عنوان «مرد جن زده» که شامل ۴ داستان کوتاه است. اخوان این مجموعه را در سال ۱٣۵۴ به چاپ رساند. داستانی هم با نام «درخت پیر و جنگل» دارد که در سال ۱٣۵۵ منتشر کرد و برای نوجوانان است. اخوان در داستان هایش از همان زبانی بهره می برد که ویژگی زبانی آثار شاعرانه اش است؛ نوعی زبان کهن.

◀فروغ فرخزاد
سال ۱٣٣۰ تا ۱٣٣۶، در ۱٧سالگی مجموعه شعر «اسیر» را به چاپ رساند، در ٢۱سالگی «دیوار» را و در ٢٣سالگی، «عصیان». این مجموعه ها موجب شد نقدهای فراوانی علیه او مطرح کنند اما فروغ، شهرتش را نیز مدیون همین اشعار است.
همزمان با چاپ دفتر شعر «عصیان»، داستان های کوتاهی هم نوشت که در تمامشان می توان رد پای شاعر «عصیان» را دید. او در این داستان ها همان انسان بی پروا و عصیانگری است که در دفترهای شعر آغازینش نشان می دهد. 
تا اینجا ما با «فروغ»ی شاعر و داستان نویس مواجه هستیم اما پس از آن بیشتر بر شعر تمرکز کرد تا اینکه در سال ۱٣۴٣، «تولدی دیگر» را منتشر کرد[...] پس از آن هم مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را به چاپ رساند تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت کند.

◀طاهره صفارزاده
ترجمه دو زبانه (فارسی و انگلیسی) خانم صفارزاده از قرآن، یکی از آثار ماندگار این بانوی فقید است[...] که باعنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شناخته و تقدیر شد.
صفارزاده پیش از آن، به عنوان شاعر و مترجم و استاد دانشگاه در حوزه زبان و ادبیات انگلیسی مطرح بود. جالب است اولین کار ادبی طاهره صفارزاده چاپ مجموعه داستانی بوده با عنوان «پیوندهای تلخ» که آن را در سال ۱٣۴۰ به چاپ رساند؛ کاری که برای صفارزاده شهرت یک داستان نویس را به همراه نداشت اما یک سال بعد، نخستین دفتر شعرش (رهگذر

مهتاب) توجه منتقدان را برانگیخت.
در سال های بعدی هم «طنین در دلتا»، «سد و بازون» و «سفر پنجم»، شهرت او را به عنوان شاعری پیش رو به تثبیت رساند. اشعار صفارزاده بعدها آراء و عقایدی دینی به خود گرفت که نتیجه آن، دفترهای شعر «بیعت با بیداری»، «مردان منحنی» و «دیدار با صبح» است.

ادامه دارد...

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

🔰 نگاهی بر رمان #دفترچه‌ی‌پیداشده‌حوالی‌خیابان‌انقلاب
▪️نویسنده: #حسین_رحمتی‌زاده
#نشرسنگ

📌با قلم #فریبا_چلبی‌یانی
نشر شده در #روزنامه_سازندگی
شنبه ۱۴۰۰/۶/۱۳

🆔 @matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

مترجم مطرحی که می‌خواست نویسنده باشد
@matikandastan

علی‌رضا غلامی: ‏نازی عظیما دو ساعت عاشقانه و اُفتاده درباره‌ی ترجمه‌هاش با ‎@RadioNebeshteh حرف زده. می‌گوید مترجم شد، چون تو نوشتن ناکام ماند. اما تصمیم گرفت با ترجمه کردن همچنان عاشق ادبیات بماند. با «پیرمرد و دریا» شروع کرد و تا سال‌ها عده‌ای به غلط متهمش کردند رو دست نجف دریابندری بلند شده.

‏دومین کتابِ تأثیرگذاری که ترجمه کرد «هفت صدا» بود که امیر نادری با خواندنش تصمیم به مهاجرت می‌گیرد و سال‌ها بعد در آمریکا دست عظیما را از سر تشکر می‌بوسد. عظیما بعدها وقتی خودش مجبور به مهاجرت می‌شود فرانسه را انتخاب می‌کند، چون عاشقِ پروست بود و می‌خواست به فارسی ترجمه‌‌اش کند.

‏اما بخش غم‌انگیز زندگی او این‌جاست که می‌گوید برخی ترجمه‌هاش را چون خودش ایران نبوده از سر اعتماد به خرمشاهی و فانی و بعدتر به شایگان ‌سپرده که همه‌شان بی‌اجازه‌ی او کاری خلاف میل و خواسته‌اش کرده‌اند و او غالباً فقط کنار آمده. اما حرف آخرش: سانسور، ترجمه‌ها را اعدام می‌کند. (منبع: توییتر)

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

جاودانگی خود را در انسانیت بجوی...

برشی از فیلم گفت‌وگوی محمود دولت‌آبادی و شادروان احمد شاملو

@matikandastan

Читать полностью…
Подписаться на канал