matikandastan | Неотсортированное

Telegram-канал matikandastan - ماتیکان‌داستان

3662

📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani

Подписаться на канал

ماتیکان‌داستان

📢شخصيت و جهان دولت‌آبادي
@matikandastan

حسين آتش‌پرور: در داستان‌نويسی ما از جمال‌زاده -يا اگر نثر را هم كه اساس آن است در نظر بگيريم- از «سياحتنامه» ابراهيم‌بيك و «چرند و پرند» دهخدا تا كنون، داستانيتِ داستان يا سازه‌های فرمی و شكل‌دهنده به داستان ناديده گرفته شده يا كم‌اهميت پنداشته شده و از فرم و شكلِ آن، تنها به عنوان ظرفی براي ريختن محتوا در آن استفاده شده است [...] می‌توان گفت آنچه نود درصد داستان‌نويسی ما را شكل می‌دهد، از آثار همين بزرگان گرفته تا نويسندگان دهه چهل و پنجاه امثال فريدون تنكابنی، علی اشرف درويشيان، احمد محمود، محمود دولت‌آبادی، نسيم خاكسار و...، به نوعی بيانيه‌های سياسی - اجتماعی است.
اما با توجه دقيق‌تر در مسير داستان‌نويسی، به عنوان نمونه می‌بينيم كه تنها هدايت در «بوف كور» و «سه قطره‌خون» و گلشيری در «نمازخانه كوچك من» است كه به داستان شكل هنری می‌دهند و به استقلال و داستانيت داستان می‌رسيم. از اين جهت داستان‌نويسان ما كمتر به فرم يا همان ظرف و قالب فكر می‌كنند و آن هم به خاطر شرايط سياسی- اجتماعی است كه داشته‌ و داريم و گويا نويسنده به‌ناچار، به جاي مقاله از قابل دسترس‌ترين نوع ادبی، يعني داستان برای انتقال انديشه سياسی اجتماعی خود استفاده می‌كند.
محمود دولت آبادي [...] بدون آنكه بخواهيم از ارزش و جايگاه داستاني او بكاهيم، در چنين دسته‌ای قرار می‌گيرد [...] برای او تنها مضمون و محتوا در قالب رخداد و رويداد در بستر جامعه مهم است و از اين زاويه كمتر منتقدی به او می‌پردازد.
در داستان‌نويسی معاصر ايران، محمود دولت‌آبادی نوعی از داستان را خلق كرده كه پيش از او تا به امروز به اين صورتِ تخصصی وجود نداشته است و از اين بابت جايگاه خاص خود را دارد. داستان‌های‌ دولت‌آبادی، داستان روستا و روستايی است. توجه داشته باشيم كه زمان رخدادِ داستان‌های او -دهه بيست تا چهل و گاه پنجاه خورشيدی- هفتاد درصد جمعيت انسانی كشور در روستا‌ها زندگی می‌كردند و بيش از شهرنشينان ما بودند. جمعيتی كه تا قبل از دولت‌آبادي در داستان‌نويسی فارسی غايب بودند و در ادبيات ما ديده نمی‌شدند. داستان‌نويسی پديده‌ای است شهری و داستان‌نويسان ما در تهران و شهرها زندگي می‌كردند و حتی اگر اين نويسندگان شهرنشين، به روستا می‌پرداختند، با ديد شهری به آن نگاه می‌كردند. بنابراين كار دولت‌آبادی از اين جهت كه زادگاه او روستا است و تجربه‌ بيش از دو دهه زندگی پرفراز و فرود در آن دارد، اين نويسنده را از درون، با جغرافيای آن يگانه كرده است.
يك ضلع مهم داستان‌نويسی دولت‌آبادی زبان اوست؛ زبان خراسانی. يا همان زبان دری كه زبانی است حماسی؛ زبان فردوسی، بيهقی و اخوان ثالث در شعرهای روايت‌گونه‌اش از خراسان، روايت‌های شعری با زبان حماسه و رجزخوانی‌ها و قهرمانی‌ها و دلاوری‌ها آميخته و اين زبان، زبانِ آثار دولت‌آبادی است كه در كليدر كه رماني اجتماعی- مبارزاتی است به اوج می‌رسد و با زبان حماسی روايت می‌شود. اين زبان زبانِ مردم خراسان است [...] دولت‌آبادی از اين زبان كه متناسب با موقعيت زمان و مكان و به‌طور كل زيست‌بوم آدم‌های داستان‌هايش است، بجا استفاده و آن را وارد داستان‌نويسی امروز و زبان معيار می‌كند. [...] آثار دولت‌آبادی گرچه بيشتر بستر و زمينه اجتماعی- تاريخی دارند، از نظر موقعيت و جغرافيا به دو حوزه روستا و شهر تقسيم می‌شوند. آثاری مثل اوسنه بابا سبحان، گاواره بان، عقيل عقيل، جای خالی سلوچ، كليدر و دو جلد از روزگار سپری شده مردم سالخورده در روستا می‌گذرند و آثار بعدِ آن مثل سلوك، كلنل، بنی‌آدم و... جغرافيايش شهر است.
مساله‌ای كه در اينجا پيش می‌آيد اين است كه دولت‌آبادی داستان‌های گروه دوم را كه در شهر می‌گذرد، با همان نگاه و زبان گروه اول می‌نويسد. به آدم‌ها و رخدادهای شهری و مدرن، با همان نگاه گذشته می‌نگرد و در آثار شهری هم از همان زبان حماسی گذشته استفاده می‌كند. [...] آن هفتاد درصد روستایی كه دولت آبادی در آثار گروه اولش به آنها پرداخته بود، امروز همه به شهر آمده‌اند و روستا را با خود به اين طرف و آن طرف می‌برند. اگر به آمار نگاه كنيم، می‌بينيم كه امروز هشتاد درصد جمعيت ايران، روستاييان شهرنشين هستند و تنها بيست درصد در روستاها باقی مانده‌اند.
با اينكه نويسنده در شهر زندگی می‌كند، نگاه كل‌نگر خود را همچنان به جای قهرمان‌هایی چون گل‌محمد می‌گذارد؛ يك دانای‌كل نجات‌بخش و يك مُصلِح گذشته‌گرا كه نوعی رسالت براي خود قايل است كه با نگاهِ شبان رمگی می‌خواهد يك قوم سرگردان را به راه راست هدايت كند؛ نگاهی از بالا به پايين، چون يك آرمان‌گرای ايده‌آليست.
اين نگاه، برآيند ديدگاه كلاسيك و گذشته‌گرای دولت‌آبادی است كه بر داستان‌نويسی شهری و مدرن نويسنده سايه انداخته است [...].
(منبع: روزنامه اعتماد، با تلخیص و اندکی ویرایش)
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

پیری به نظرم چیزی نیست جز بی آیندگی و اگر انسان دچار پیری زودرس می شود، برای این است که فردایی نمی بیند!

📒نون نوشتن
✒محمود دولت آبادی

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢در ستایش این ابوالهول ناشناخته
@matikandastan
سخنان شایگان در جلسه اهدای نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه به محمود دولت‌آبادی


داریوش شایگان: دولت‎آبادی بی‎شک یکی از بزرگ‎ترین رمان‎نویسان ایران معاصر است. او برخلاف اونوره دو بالزاک، پنجاه هزار فنجان قهوه ننوشید تا طی بیست سال و به بهای زندگی‎اش بزرگ‎ترین شاهکار ادبی قرن نوزدهم، یعنی کمدی انسانی، را خلق کند.

دولت آبادی امّا موفق شد در عرض پانزده سال و با گذر از نشیب و فرازهای بسیار، یکی از جذاب‎ترین و بزرگ‎ترین حماسه‎های روستایی ایران مدرن را بیافریند، کلیدر را. دولت آبادی اهل خراسان است، زادگاه پرآوازۀ حکمت و ادب ایران. او، هم بزرگیِ این سرزمین را در خود متبلور ساخته است، هم زخم‌‎های آن را.
@matikandastan
آنچه در شخصیت استثنایی محمود دولت‎آبادی، علاوه بر استعداد خاص او، مرا مجذوب می‎کند، درستیِ اخلاقی، صداقتِ روشنفکری و اصالتِ تمام‎عیارش در مقابل جهانی است که معرکه‎گیرهای رسانه‎ای، آن را یکسره به‎اشغال خود درآورده‎اند.

دولت آبادی مانند هر هنرمند راستینی، حساس است و پراضطراب، مجروح از درد درون، و دلواپس روح آنانی که رؤیاهای پرشهامتشان همواره با واقعیات مبتذل در تعارض‎اند، دنیایی که نسبت به تمنای قلبِ جویندۀ حقیقت و آزادی، بی‎اعتناست.

این ابوالهول ناشناخته، یا کم‎شناخته یا کسی چه می‎داند شاید بسیارشناخته، در سیروسلوک درونی خود مردی است در تبعید. آنچه مربوط به خوانندگان او می‎شود، که بسیارند، هم امشب در اینجا، و در همه جا، با اجازۀ او، با حلول در وجودش و همزبان با شاعر بزرگ فرانسوی، می‎خواهم بگویم:
تو می‎شِناسی‎اش ای خواننده، این هیولای ظریف را ـ
همزاد من ـ برادر من ـ ای خوانندۀ ریاکار!
(مجله‌ بخارا، شماره ۱۰٣، آذر ـ دی ۱٣٩٣)
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

@matikandastan
📢انتقاد نویسنده بزرگ از فراگیر شدن صفت "استاد"

دولت آبادی:
◀وقتی به من می گویند استاد نمی دانم یعنی چه!
◀در خراسان به من می گفتند "محمودِ کله برهنه"!
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📚دهم امرداد، زادروز نویسنده بزرگ ایرانی محمود دولت آبادی را گرامی می داریم.

✒آفریننده کلیدر و جای خالی سلوچ هفتادوهفت ساله شد.

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢نقد براهنی به دولت آبادی وارد نیست
@matikandastan

حسین آتش پرور: زبان یکی از مهمترین اشتراکات در میان اکثر نویسندگان خراسانی است. زبان خراسانی به دلیل شرایطی که دارد، یک زبان حماسی است. یعنی منی که در جنوب کویر نمک هستم با اقای دولت آبادی در اینجا زبان مشترکی داریم.
درباره ایرادی که دکتر براهنی به زبان محمود دولت آبادی در کلیدر گرفته بود، باید گفت که این ایراد وارد نیست. من در مقاله ای تأکید کردم که اگر براهنی به خراسان بیاید و در هر کوچه پس کوچه روستاهای خراسان حرکت کند چنین زبانی را مردم دارند. زبان آقای دولت آبادی در کلیدر مال این مردم است. 
مسئله مهم دیگری که در کار آقای دولت آبادی یا ادبیات آقای خسروجردی انجام شده این است که کسانی را وارد ادبیات کردند که قبلا نبودند. زمانی که دولت آبادی کلیدر را می نوشت، ٧۰ درصد مردم ما روستایی بودند و این ٧۰ درصد تقریبا تا آن زمان سابقه نداشته که در ادبیات وارد شوند.
این از آن جهت مهم است که مردم می توانند خودشان را در اینجا ببینند و اثری پدید آمد که سبزوار را از اینجا به کل ایران و جهان و البته به تاریخ برد و ماندگار کرد. (منبع: مجله اینترنتی اسرارنامه)
 @matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

مغولان پشت دروازه‌
@matikandastan

مهدی یزدانی خُرم: می‌گویند تاریخِ یک ملت را نویسنده‌گان‌اش روایت می‌کنند و این نویسنده‌گان هستند که از عهده‌ی زمانِ فراموشی‌ساز برمی‌آیند، آن‌ها هستند که از اعماقِ گذشته تکه‌های گم‌شده را می‌یابند و معاصرش می‌کنند و رضا جولایی از این نویسنده‌گان است که امروز هفتاد و یک ساله شد... کم و بیش همه می‌دانند علاقه‌ی من را به جهانِ او و رمان‌ها و داستان‌های‌اش. نویسنده‌ای که توانست سال‌ها منتظر بماند تا در این چند سالِ اخیر کمی به حق‌اش برسد. میانه‌ی دهه‌ی هفتاد بود که در کتاب‌فروشی رویایی «کتابِ پنجره» بعد پایانِ ساعتِ دبیرستان مشغول تماشای کتاب‌ها بودیم با جیبِ کم‌پول. رمانی با جلد سفید به بازار آمده بود. «سوء‌قصد به ذاتِ همایونی». یکی از دوستان که آن موقع به کارگاه‌های رضا براهنی می‌رفت گفت که دکتر خیلی از این نویسنده تعریف کرده و فلان و بهمان. رضا جولایی... هفته‌ی بعد آن رمان را خریدم و بلعیدم‌اش و تا همین امروز مدام به آن بازمی‌گردم. رمانی که از نظر من یکی از چند اثر مهم تاریخِ ادبیات ماست. اما جولایی که باید با آن رمان یک شبه راه‌های افتخار را می‌پیمود به حق‌اش نرسید. کتاب را هم با تشر خودش یعنی نشر «جویا» در آورده بوددر سال‌های بعد وقتی بقیه‌ی کارهای‌اش را از غرفه‌ی کوچک نشر خودش می‌خریدم و می‌خواندم به فکرِ مصاحبه با او افتادم. اتفاقی که بعد انتشارِ «سیماب و کیمیای جان» افتاد در ضمیمه‌ی روزنامه‌ی همشهری. و بعد او سال‌ها چیزی درنیاورد. انگار قهر کرد. اما در تمام آن سال‌ها می‌نوشت و چند رمان و داستان را کامل کرد. در سال‌های اول دهه‌ی نود و با بازگشت او به ادبیات ایران شگفتی رقم خورد. انگار نسل تازه‌ی مخاطبان ادبیات بعد سال‌های فترت و البته درکِ رمان‌های تاریخ‌محورِ فرنگی دریافت چه نویسنده‌ی شگفتی کنارش نفس می‌کشد. احضارکننده‌ی مُرده‌گان و زمانی که همیشه کنار ما بوده. راوی استبداد و خون. قصه‌گوی قهارِ سایه‌ها. چند وقت پیش از او پرسیدم که چه‌گونه این همه سختی را تاب آورده. از دهه‌ی شصت تا امروز. گفت «گاهی یک خواب می‌بینم و آن این‌که در نیشابور هستم و خانواده‌ام هم در شهر و خبر رسیده مغولان پشت دروازه‌اند...» (نقل به‌مضمون). شاید برای همین است که در تمامِ آثارش تراژدی این تاریخ را از آن خود می‌کند و روایتی می‌سازد که ما با وجود شناختِ واقعیت‌اش باز شوکه می‌شویم. محمد مسعود، حیدر خان عمواوغلی، میرزا جهان‌گیر ، عشقی، یپرم خان و ده‌ها شخصیت واقعی و خیالی دیگر سر از خاکِ چربِ تاریخ بیرون می‌آورند تا ما به یاد بیاوریم راوی این زمانِ متجسد تا کجا عمقِ مضطرب و مبهوت انسان‌اش را می‌شناسد...

@sorkhesiah
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

با انتشار این داستان گویا، به آکادمی آوانا که برای نابینایان فعالیت می‌کند، یاری برسانید.

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

،🔰گفتگو در باره‌ی مجموعه داستان #زنانی_که_زنده‌اند
نوشته‌ی #فریبا_چلبی_یانی
با حضور منتقدان ادبی
#مرتضی_شاهترابی و #نازیلا_صمدی‌آذر
در لایو اینستاگرام #حکمت_کلمه.
📌،سه‌شنبه ۲۵خرداد | ساعت ۲۲
آدرس اینستاگرام 👇👇
@hekmatkalame
#حکمت‌کلمه ناشر تخصصی ادبیات و فلسفه
#مجموعه_داستان #زنانی‌_که‌_زنده‌اند #نشر_حکمت_کلمه #فریاد_ناصری
#نازیلا_صمدی_آذر #مرتضی_شاهترابی #نقدداستان #ادبیات #ادبیات_جدی #داستان_کوتاه #داستان_ایرانی


@fariba_chalabiyani
@sedayehdastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

✒گاهی ایده‌ها سرِ زا مي‌میرند/ ٢
@matikandastan
📜چند توصیه‌یِ نويسندگیِ دیگر از هوشنگ مرادی کرمانی

✏شخصیت‌ها چطور خلق مي‌شوند؟ خودتان مي‌سازیدشان؟ برايشان شناسنامه دارید یا اینکه اصلا نمی دانید چطور مي‌آیند و مي‌روند؟
✒نمي‌توانم بگويم. همه‌جور هستند. گاهي نمونه‌هاي بيروني دارند و گاهي از چند نمونه بيروني و مقداري تخيل ساخته مي‌شوند؛ مثلا اگر شخصيتي ده گِرم باشد، دو گرم از همسايه، چهار گرم از زندگي خودم و چهار گرم خيالي ساخته مي‌شود!

✏این واقعیت دارد که شخصیت‌ها خودشان را تحمیل مي‌کنند؟
✒تحميل نمي‌كنند. مثل هل دادن ماشين است. چند نفري مي‌آيند كمك، يا رهگذرند يا قوم و خويش و ماشين داستان را هل مي‌دهند.

✏کجا را برای نوشتن بر مي‌گزینید؟ اصلا جای خاصی برایتان مهم نیست. همه جا و همیشه مي‌توانید بنویسید؟
✒ترجيح مي‌دهم توي خانه و پشت ميز كارم باشم، اما اگر بندم گرفت، هر جا و هر جور باشد خودم را راحت می‌كنم. سالها نوشتن، ادا و اصول‌ها را از بين برده است.

✏از چه روشی برای نوشتن استفاده مي‌کنید؟ کاغذ و قلم؟ ماشین تایپ؟ لپ تاپ؟
✒كاغذ و قلم. تا قلم را دستم نگيرم و روي كاغذ نگذارم«نوشتنم» نمي‌آيد. جور ديگري بلد نيستم، نكرده‌ام و نمي‌كنم.

✏عادت خاصی موقع نوشتن دارید؟ با موهاتان ور بروید؟ به موسیقی خاصی گوش کنید؟ نور اتاق کم باشد؟ نور زیاد باشد؟
✒سكوت باشد كافي است. موقع نوشتن ناخن‌هايم را نمي‌جوم، دست توي بيني‌ام نميكنم اما گردنم را مي‌خارانم. موقع نوشتن يادم مي‌رود كه زنده‌ام، آب مي‌خواهم، نان مي‌خواهم، فلان جايم درد مي‌كند يا بايد بروم... (منظورم جاي بي‌تربيتي نيست!)

✏چه زمانی را برای نوشتن انتخاب مي‌کنید؟ صبح‌ها؟ شب‌ها؟
✒هر وقت. لابه‌لاي زندگي روزمره. موقع «رسيدن» و شُل شدن ميوه ذهن، و آماده شدن براي چيدن. موقعي كه داستان براي زايمان فشار مي‌آورد، دست به كار مي‌شوم. معمولا بين زايمان‌هايم فاصله دو تا سه سال است. مي‌گذارم بچه‌اي كه به دنيا آوردم بزرگ كه شد و رفت توي اجتماع، بچه بعدي را مي‌آورم. ياد گرفته‌ام. وقتي توي وزارت بهداري بودم، شنيدم كه مي‌گفتند بچه‌هايي كه بدون فاصله و پشت هم بيايند هم «لاجون» و مريض احوال مي‌شوند. هم عمرشان كم مي‌شود و هم شيره جان مادرشان را مي‌كشند، بي‌سواد و بي‌تربيت بار مي‌آيند و آينده‌شان پاك خراب مي‌شود. جوجه را هم كه زودتر از موعد از تخم بيرون بياوري مي‌ميرد. زاييدن دوقلو و سه‌قلو و چهارقلو هم مصيبت است! (منبع: مجله داستان همشهری، آذر ٨٩)

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

‍ #فصلنامه_بادبان
#بادبان بهار منتشر شد
◾سال سوم / شماره نهم / بهار هزار و چهارصد
.
صاحب امتیاز،سردبیر:#مریم_هومان
مدیرمسئول:#شهریار_قنبری
زیر نظر شورای نویسندگان
مشاور:#فاطمه_دریکوند #جواد_علی‌نژاد
دبیر بخش داستان:#نیلوفر_دلفان
دبیر بخش ویژه:#سجاد_آریایی
دبیر بخش شعر و شعرِ ترجمه:#علیرضا_خسروانی
دبیر بخش فیلم:#محمد_قنبری
دبیر بخش ترجمه:#مسعود_حیدری
دبیر بخش تجسمی:#پری_شاهیوند
عکس:#یاسمن_دارابی
ویراستار:#زهرا_سپهوند
گرافیک :آتلیه هنری موج نو
کاریکاتور:#سجاد_بیرانوند
.
🔴همراهان این شماره
اساتید ارجمند:
هرمزعلیپور، رضاکاظمی، هوشنگ رئوف، شهلاآبنوس،
سعیدجهان‌پولاد، نسرین قربانی، نورالله‌نصرتی، خالوخالد، فرزادکد خدایی، فریباچلبی‌یانی، علی رفیعی ‌ورزنجانی، مریم شمس، فروزان مقصودی، مریم ایجادی، مجیدمصطفوی، رضاقلی‌پور، عیسی امیری‌چولاندین، پریساکیانی، فریبافرهنگی، نغمه روانسر، محمدسالاری، الهام‌عیسی‌پور، مهدی شاطر، علی‌خانمرادی، یاسریاراحمدی، دانشدولتشاه، یوسف‌مستغنی، سانیاچراغی، هدیه دلیری، مهرشادسپهوند، ملیکاطاهری فرزام، شریوش‌کیان، علیرضاکرمی، احمدرضابیرانوند، حمیدخسروانی، یوسف‌صدیق، علی‌اصغر کرمی
.

📲توجه:فایلpdf و با کیفیت نشریه را در کانال تلگرامی بادبان دانلود کنید. آدرس کانال در بیوگرافی همین پیج است.

کانال فصلنامه بادبان 👇👇

🆔 @Nashriebadban
.
#فصلنانه_بادبان
#فصلنامه_ادبی_هنری_بابان

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

فراخوان نخستین جشنواره‌ی داستانی حافظ

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

معنای کنونی‌بودن فردوسی

احمد ابوالفتحی: نشریه‌ی شهرآرا برای بزرگداشتِ فردوسی ویژه‌نامه‌ای با نام "سرو هزارساله" آماده کرده و من هم در این ویژه‌نامه جستاری کوتاه دارم با نام "راز کنونی‌بودن فردوسی". در این جستار تلاش کرده‌ام از راهِ بازخوانیِ دو گفتار، یکی از استاد جلال خالقی‌مطلق و دیگری از فریدون رهنما این بزرگِ نادیده مانده، در یک پاسخ از میانِ پاسخ‌های فراوانی که به‌چنین پرسشی می‌توان داد درنگ کنم:

"فردوسی چه کرده که منِ هزار سال بعد بر این اندیشه‌ام که برای فراهم آوردن نوشته‌ای برخاسته از ساختِ فرهنگِ ایرانی و برای بازاندیشی در چین‌وشکن‌های این فرهنگ، باید آن پیرِ طوسی را به سخن وابدارم؟"

در پی پاسخ به چنین پرسشی به‌سراغِ گفتارِ "نگاهی کوتاه به فنِ داستان‌سرایی فردوسی" از دکتر جلال خالقی مطلق (منتشر شده در کتابِ سخن‌های دیرینه) و گفتارِ "کنونی‌بودنِ شخصیت‌های فردوسی" از فریدون رهنما (منتشر شده در کتابِ واقعیت مادر است) رفته‌ام و نزدیکی‌های این دو نگاه (که یکی دانشگاهی است و دیگری ریشه در روشنفکریِ حوزه‌ی عمومی دارد) به فردوسی را واکاویده‌ام و در نهایت به چنین برآیندی رسیده‌ام:

"با همه‌ی تفاوت‌ها در بیان، آنچه از نگاهِ این دو اندیشمند که از دو خاستگاه مختلف به فردوسی پرداخته بودند مشترک است، تاکید بر این است که فردوسی دیدی منطقی، مسئله‌محور و غیر ساده‌انگار به جهان دارد.

باید بپذیریم که منطقی بودن، مسئله‌محور بودن و ساده‌انگار نبودن مقوله‌ای منحصر به اکنون نیست. مسائلِ فلسفی‌ای که ما هنوز هم درگیر اندیشدن به آن‌ها هستیم گاه عمری بیش از دو هزار سال دارند. بر این پایه می‌توانم بگویم اگر فریدون رهنما در فیلم‌هایش سیاوش و دیگر شخصیت‌های فردوسی را با همان شمایل برآمده از روایتِ فردوسی معاصرِ ما می‌کند و به گفت‌وگو با مردمانی معاصر با پوششی معاصر وامی‌داردشان، کاری زمان‌پریشانه انجام نداده است. او واقف است که کنونی‌بودن صرفاً به‌معنای زیستنِ بیولوژیک در لحظه‌ی اکنون نیست. معنای کنونی‌بودن دچار بودن به مسئله‌های حیاتی بشر در لحظه‌ی اکنون است و از شاهنامه برمی‌آید که فردوسی دچار چنان مسائلی بوده است.

مسائلی که اکنونیان مسائلِ اگزیستانسیالیستی می‌خوانندشان. این‌که رهنما در سخنرانی‌اش گاه قیاسی میانِ فردوسی و #سارتر برقرار می‌کند از همین تعریفِ کنونی‌بودن ناشی می‌شود."
#ایده_ها
#فردوسی
@pol_ha

لینک دسترسی به ویژه‌نامه:
https://b2n.ir/q71848

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

‌ناظرزاده، خلیل ملکی و دیگران
@matikandastan

احمد ابوالفتحی: در صفحه‌ی دوستِ نویسنده‌ام مهیار رشیدیان خواندم که امروز روز خرم‌آباد است. این‌که دلیلِ این نام‌گذاری چیست را نمی‌دانم اما برای من این نام‌گذاری فرصتی فراهم می‌کند تا چند سطری درباره‌ی کتابی که مدتی پیش خواندمش بنویسم.

کتابِ خاطره‌های فلک‌الافلاک حاصلِ پژوهشِ سیدفرید قاسمی درباره‌ی روزگارِ آن دسته از زندانیانِ کودتای بیست‌وهشت مرداد است که به قلعه‌‌ی فلک‌الافلاک در خرم‌آباد تبعید شده بودند. تبعیدیانی نظیرِ خلیل ملکی، احمد ناظرزاده کرمانی، احمد عاشورپور، جبار باغچه‌بان، مهرداد بهار، محمدعلی توفیق، جهانگیر افکاری، محمود ژندی، مرتضی قاسمی و...

کنارِ هم قرار گرفتنِ این چهره‌های مشهور که بعضی‌شان سابقه‌ی دشمنی با یکدیگر داشتند، موقعیتی ویژه و کنجکاوی‌برانگیز است که از همان سالِ ۳۲ توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود. این وضعیت عجیب و تا حدی خنده‌دار را بیتی از دکتر احمد ناظرزاده کرمانی خلاصه کرده است:

ژندی بنگر گردشِ چرخِ فلکی را
کاورده کنارِ تو خلیلِ ملکی را

ناظرزاده‌ نماینده‌ی طرفدارِ مصدقِ مجلسِ شورای ملی، به‌نوعی نقش اول کتاب خاطره‌های فلک‌الافلاک است. او با طنزپردازی درخشانش در مدتِ کوتاهِ حضورش در فلک‌الافلاک به اندازه‌ی یک عمر ماجرای خنده‌آور خلق کرده و فرید قاسمی بسیاری از این ماجراها را در کتابش آورده است. از جمله‌شان همان بیتِ بسیار معروف که به درگیری حزب توده با خلیل ملکی اشاره دارد و نیز به ناسازگاری‌های توده‌ای‌های زندانی در فلک‌الافلاک و از جمله محمود ژندی مدیر نشریه‌ی به سوی آینده یکی از ارگان‌های رسانه‌ای حزب با ملکی.

قاسمی تلاش کرده با گرد هم آوردن روایت‌های متنوع و متضاد از تبعیدیان فلک‌الافلاک از زوایای مختلف به آنچه که بر ۷۵ زندانی غیرنظامی از شهریور ۱۳۳۲ تا خرداد ۱۳۳۳ در فلک‌الافلاک گذشته بپردازد. تنوع روایات و فرازونشیب‌های بسیار زندگی در شرایط سخت فلک‌الافلاک باعث شده کتاب قاسمی بسیار جذاب و خواندنی شود. هرچند که امانتداری بسیار او در نقل کامل روایت‌ها باعث شده بعضی فرازهای روایت‌های مختلف با هم همپوشانی داشته باشند و مثلاً بیتی که از ناظرزاده نقل شد چندین بار تکرار شود.

همان‌طور که گفتم تک‌ستاره‌ی این کتاب نه خلیل ملکی است و نه عاشورپور خواننده‌ی گیلانی که آوازش یکی از عواملِ تحمل‌پذیر شدن تبعید بوده. تک‌ستاره‌ ناظرزاده است که گفته بود در مجلس که بودم حس می‌کردم مدارج ترقی را طی می‌کنم ولی انتظار نداشتم این‌قدر بالا بیایم. منظورش از بالا فلک‌الافلاک بوده که روی تپه‌ای وسط خرم‌آباد واقع شده است.

@pol_ha
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📚آکادمی آوانا برگزار می‌کند:

دوره برخط(آنلاین) کارگاه آشنایی با شعر مدرن

🔹مدت دوره: ۱۲ جلسه

🔹شروع دوره: ۱۲ اردیبهشت

🔹زمان: یکشنبه‌ها، ساعت ۱۷

🔹هزینه دوره 84 هزار تومان،، پرداخت هزینه ها به صورت اقساط هم امکان پذیر است.

🔹مدرس: جواد بلندی

🖇برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی زیر پیام بدهید:
@abolfazl_malaijerdi
🌹🌹🌹🌹🌹
#کانال_آکادمی_آوانا

@academiavana

#کارگاه

#شعر_مدرن

#اینستاگرام:
https://instagram.com/ac.avana?igshid=1l6lf33hiy8o

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📹ببینید فیلم مستندی درباره محمود دولت آبادی، نویسنده سرشناس ایرانی و خالق کلیدر و جای خالی سلوچ.

@matikandastan

📢باز فرستی(فوروارد) این ویدئو باعث دلگرمی و معرفی ما می شود

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢نظر دولت آبادی درباره ناصر تقوایی
@matikandastan

محمود دولت آبادی: چون خواستم یادداشتی درباره‌ داستان‌نویسی ناصر تقوایی بنویسم جز این در نظر نداشتم که به‌این‌ترتیب احترام گذارده باشم به هنرمندی که از کناره‌ باروی ادبیات گذری کرد آموخته و سنجیده، با گام‌های نرم و بسیار و منظم و دقیق؛ اما استنباط می‌کنم کلمات برای بیان آن‌همه تصاویری که در ذهن انباشته داشت، کافی نیامد و بسنده‌اش نبود؛ پس دچار جاذبه‌های رنگین سینما شد؛ سینمای ایران. با وجود این خواستم که بار دیگر مجموعه‌ «تابستان همان سال» را که او به چاپ رسانیده بود قبل از سال ۱۳۵۰، بخوانم و خواندم. یگانه ملاک من برای نگریستن به ادبیات همین است؛ خواندن و دلنشینی اثر ادبی. همان ویژگی که «ایجاد رابطه با متن» اصطلاح می‌شود.
مجموعه «تابستان همان سال» را همان سال انتشار خوانده بودم و بسیار به دلم نشسته بود. تصاویر، آدم‌ها و روابط میان آنها، نشانه‌ها و ایجاز دلپذیر یکایک داستان‌ها با نثری زیبا و به دور از تصنع، درعین‌حال با حس شدید وسواس نسبت به هر رفتار، گفتار و تصویر. در بازخوانی دیگر شرطی که برای خود قایل شدم نیز این بود که آیا یکایک داستان‌ها مرا با خود همراه و هم‌مکان خواهند کرد، چنان‌که پیش از این؛ و آیا بار دیگر در فضای متن قرار خواهم گرفت یا نه؟ بله، همچنان بود و دلپذیر‌تر هم؛ و این بر اهمیت مجموعه‌ داستانی تقوایی می‌افزاید؛ زیرا – لابد در مسیر گذر از سی و اندی سال – ای بسا شخصا از احساسات جوانی فاصله گرفته باشم و در عین آنکه انصاف هماره‌ خود را حفظ کرده‌ام؛ آری انصاف… که بی آن و مراقبت پیوسته از آن، یادگیری و آموختن صمیمانه ممکن نمی‌شود. به‌این‌ترتیب امتیازی برای یک اثر ادبی شمرده می‌شود که با گذر از سالیان سال، باز هم بتواند خواننده‌ای را همچنان به خود جذب کند که پیش از آن.
اکنون پاره‌ای از شروع داستان سوم -تنهایی- را نقل می‌کنم که می‌تواند بخش سوم مجموعه نیز شمرده شود از جهت پیوستگی داستان‌ها، و این خود نشانه‌ای ا‌ست از آن ویژگی‌ها که در بالا برشمردم: برگشتن تو فکر بودم. بی‌معطلی باید چیزی می‌زدیم. آفتاب گرمی بود. داغ‌تر از روی دریا که بودیم. شناکردن در دریا که تمیز بود و آبی شفاف و تهش را نمی‌شد دید و درازکشیدن روی بارها و طناب‌های عرشه کیف داشت. زیر آفتاب به دست‌هامان که خیره می‌شدیم می‌دیدیم چطور سیاه می‌شد. تخلیه‌ بار از کشتی کار سختی نبود و روی هم دو هفته‌ای راحت بودیم. اما خوش نبودیم. هرچه روی دریا نگاه می‌کردی همه‌اش آب بود و نمی‌شد کافه‌ای پیدا کنی، با دوربین هم نمی‌شد. آب کشتی بی‌مزه بود و معده‌مان شوره بسته بود، از بس حب نمک خورده بودیم. بدی‌‌اش همین‌ها بود و عیب دیگری نداشت، بااین‌همه برگشتن به ساحل کیف داشت. تند می‌رفتیم، زودتر از بچه‌ها، تا سری به گاراگین بزنیم. جلوتر از ما سه نفر می‌رفتند. با زیرپیراهن‌های سفید و شلوار کوتاه، هر سه عینکی. زیر پیراهن‌های ما هم خیس بود و به تنمان چسبیده بود. ما کلاه داشتیم، عینک نداشتیم. آفتاب را همان‌طور می‌دیدم که بود، انگار زرد. انگلیسی‌‌ کوتاه‌تر برگشت و از پشت عینکش ما را پایید. پوستش را آفتاب قهوه‌ای کرده بود.
مندی گفت: «خسه‌م کردن.»
و همان‌طور که می‌رفت، لنگرانداز، رفت وسط آنها. با بی‌میلی راه دادند. پنج متری و نیمی انگار دراز بودند، نیم دیگر را مرد کوتاه‌تر، پوست قهوه‌ای، کوتاه آمده بود. از ما بلندتر بودند، پهن‌تر نبودند. جفت می‌کردی دو نفرشان به پهنی مندی می‌شد. مندی نگاه کرد به پشت سرش. گفت: «محل نمی‌ذارن.»
گفتم: «ولش، بازم فرصت دعوا هست.»
سنگین نفس می‌کشید و راه که می‌رفت نرم کج و راست می‌شد. باز زده بود به کله‌‌اش. باید چیزی می‌زدیم.
گفتم: «فکرشو بکن.»
حالا… بیش از سی سال است که از بدرود ادبیاتی ناصر تقوایی می‌گذرد و از ورود او به عرصه‌ سینما. شخصا هرگز حق برای خود قائل نبوده‌ام که بگویم اگر دیگری چنین کرده بود، چنان می‌شد، اما حق این سوال از جانب هنرپذیر وجود دارد که بپرسد آیا سینمای ایران به توانایی‌های یک داستان‌نویس خوب، پاسخ ممکن را داده است؟ شاید این پرسش تقوایی باشد از خود؟ (منبع: مجله گوهران)
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

محمود دولت آبادی و مرحوم علی نجفی

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

✒ستایشنامه ای طنزگونه برای خالق کلیدر
به مناسبت زادروز محمود دولت آبادی
@matikandastan

سید ابوالفضل طاهری: به نام آن خداوند لایزال، به نام آن خدایی که تو را در چنین روزی آفرید تو ای مرد بی مثال، زادروزت مبارک ای قلم شکسته ی شوریده حال، اوصاف تو شرح حال پرنده ای است خسته و شکسته بال، قصه ات دراز است و سرگذشتت پرملال، قصه ات قصه ی روزگار سپری شده ای است از مردمانی کهنسال، روایت کلنلی رو به زوال، روایت بنی آدمی زخم خورده و ناخوش احوال، گذشت آن زمان که جوانکی بودی کم سن و سال، سپیدی موی تو کار روزگار است کار این مار خوش خط و خال، عنوان استاد شایسته ی توست تا بوده همین بوده و این چنین است روال، اما استاد خطابت نمی کنم تا بر قامت خمیده ات بیش از این نشود وبال.
حکایت تو حکایت مردی است از دیار سبزوار، مردی با دلی پر از گذشته ی ناگوار، خالق بی همتای داستان و خود مخلوق بی اختیار آفریدگار، حکایت مردی که در شمار نیک نامان عرصه ی داستان جای دارد در کنار این جمع انگشت شمار، مردی که همواره درخشیده در این مدت و در این چند ادوار. حکایت تو حکایت مردی است که قلم در پیشگاهش کلاه از سر برداشته و برایش تعظیم می کند، به دست بوسی اش می آید و خود را تسلیم می کند، به هر طریقی شده در دستش جای گرفته و خود را در شاهکارش سهیم می کند. حکایت تو حکایت مردی است که نه دنبال دلار بود نه یورو، نه روبل، حکایت مردی بی تفاوت به جایزه ی نوبل، مردی که هر چه بگوییم در قبالش کم است و ناقابل.
کیست جز تو بگوید "شده بوده است"، "بوده بود"؟ تو آخرین مرد زبان کهنی دیگر چه سود، جز تو هر که بود رفت هر که بود و هر که نبود. کیست جز تو رمانی در قواره ی کیلدر را نویسنده باشد؟ شاهکار بیافریند و باز هم خدا را بنده باشد؟ قلاده ی غرور را باز کند و عنوان استاد را برازنده باشد؟ کیست جز تو خالق جای خالی سلوچ باشد و اندوخته اش خالی؟ واژه را به واژه ببافد به سان دار قالی؟ کیست جز تو با این اوصاف در این حوالی؟
تولدت مبارک تویی که مرا استادی، مبارکت باد ای یگانه مرد این وادی، سایه ات مستدام و تنت سلامت ای محمود دولت آبادی.
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

دولت آبادی:
دولتها در مقابل هنر و ادبیات نایستند
@matikandastan

📃من نمی گویم فیلم های تبلیغاتی برای حکومت و فیلم های عامه پسند ساخته نشود، معتقدم برای فیلم های دیگر نیز حق حیات قائل باشیم . تاکید فراوان بر روی ایدئولوژی سبب می شود حتی بسیاری از نیروهایی که می توانند در عرصۀ ایدئولوژیک هم خلاقیت داشته باشند منزوی شوند. هنر ایدئولوژیک پس از مدتی به ضد خود بدل می شود که نشانه های آن در ایران دیده می شود. خودی و غیر خودی سازی که محصول ادبیات ایدئولوژیک است نتایج منفی ناخواسته ای را به دنبال دارد. در نهایت می توان گفت توتالیتاریسم استعدادها را به نفع خود مصادره می کند و اگر هم نتواند، از بروز آن ها جلوگیری می کند. بسیاری از نویسنده ها و فیلم سازان حاضر بودند دربارۀ جنگ بنویسند و بسازند، اما نه در چارچوب از پیش تعیین شده. اکنون می بینیم در بارۀ جنگ در سینمای ایران آثار ارزنده ای وجود ندارد. در این وضعیت مخاطب هم از سینما می گریزد، چرا که آن قدر موضوعات برای او تکراری می شود که قبل از پاگذاشتن به سالن سینما می داند که فیلم چگونه ساخته شده است. سوژه فیلم از پیش روشن است و این باهنر مغایرت دارد. هنر باید کنجکاوی را تحریک کند . یک بار برای همیشه دولت ها و نظام های سیاسی باید به خود بقبولاند که در مقابل هنر ، سینما و ادبیات نایستند، چرا که این عمل در دراز مدت لطمات عمیق فرهنگی، تاریخی به ملت می زند و هیچ افتخاری را هم در کوتاه مدت نصیب نمی کند. دور نگهداشتن یک ملت از دسترس هنر و دور نگهداشتن هنر از دسترس ملت چه افتخاری دارد؟! سخن آخر من این است که کم بینی و بخل صفات نکوهیده ای هستند و وقتی این صفات به طور سیستماتیک از طرف نظام های سیاسی اعمال شوند، بسیار نکوهیده ترند.

قطره محال اندیش | گفت و گزار سپنج محمود دولت آبادی | یک بار برای همیشه
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

امضا کنید: کارزار مخالفت با طرح‌های محدودکننده اینترنت بین‌المللی و فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی
https://www.karzar.net/internet

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

مصاحبه ی فریبا چلبی یانی با جواد اسحاقیان در سایت ادبی نورهان


http://www.nowrahan.com/mores.aspx?s=34&mm=905&t=22&id=1

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📕داستان کوتاه: گمشدگان
🎙گوینده: زینب_شکری
نویسنده: حمید سروامان_الهی

کاری از: #گروه_هنری_آوانا
#مغزتو_شارژ_کن
#داستان_کوتاه
#سه_شنبه

#آکادمی_آوانا
@academiavana
#اینستاگرام:
https://instagram.com/ac.avana?igshid=1l6lf33hiy8o

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

✒گاهی ایده‌ها سرِ زا مي‌میرند
@matikandastan
📜توصیه‌هایِ نويسندگیِ هوشنگ مرادی کرمانی

📒کی به نوشتن فکر می‌کنید؟ فصل خاصی؟ در شرایط روحی خاصی؟
همیشه؟ هروقت بیاید ...

📖هر وقت بيايد. البته معمولا تابستان‌ها فكر می‌كنم و زمستان‌ها می‌نويسم. وقتی می‌نويسم سرما را احساس نمی‌كنم!

📒ایده برای شما چطور به و جود می‌آید؟ به دنبال آن می‌روید و آن را خلق می‌کنید؟ خودش باید بیاید؟

📖خودش می‌آيد. ذهن من مثل آهنرباست، می‌شود گفت «جرقه‌ربا». يكهو می‌بينم عجب موضوع جالبی! قديم در ذهنم می‌ماند اما حالا كه پير شده‌ام بايد يادداشتش كنم وگرنه می‌پرد.

📒برای خلق ایده خودتان را در چه شرایطی قرار می‌دهید؟ بین مردم می‌روید؟ محیط خاصی را انتخاب می‌کنید؟ در اتاق در بسته یا زمان خاصی به آن فکر می‌کنید؟

📖وقتی ايده (جرقه اوليه) خودش می‌آيد و ذهن، آن را توی هوا می‌گيرد، ديگر نيازی نيست از اين جور كارها بكنم. البته همه ايده‌ها به گُل نمی‌نشينند كه بعد ميوه شوند. بيشترشان سرزا می‌ميرند.
@matikandastan
📒بعد از اینکه ایده‌ای شکل گرفت، چطور آن را ورز می‌دهید؟ می‌گذارید زمان بگذرد و خودش خودش را در ناخودآگاه شکل بدهد؟ با آن ور می‌روید؟ خودتان را مقید می‌کنید به اینکه پس از مدت زمان خاصی که از شکل‌گیری ایده گذشت، شروع به نوشتن کنید؟

📖بعضی از موضوع‌ها(ايده‌ها) سمج هستند و به ته روح و ذهن آدم می‌چسبند و به اين آساني‌ها كنده نمی‌شوند و مرا راحت نمی‌گذارند، همه جا با من می‌آيند، حتی جاهايي كه نبايد بيايند و هی بزرگ و پهن‌تر می‌شوند. می‌خواهند خفه كنند. می‌گويند: مرا بنويس تا راحت شوی!

📒زمانی که شروع به نوشتن می‌کنید تمام داستان را می‌دانید؟ کلیات را می‌دانید؟ یا اصلا نمی‌دانید قرار است چه بشود و جلو می‌روید كه ببینید چه پیش می‌آید؟

📖فرق می‌كند. گاهی پايان خوبی دارم و سعی می‌كنم پيش‌درآمدی برايش درست كنم. نقش‌هاش را توی ذهنم می‌كشم، بارها توی ذهنم می‌نويسم و خط می‌زنم و مدام صحنه‌هايش را عوض می‌كنم تا موقع نوشتن. موقع نوشتن كلی چيز توی ذهنم و كلی يادداشت توی دفترچه دارم. شروع می‌كنم به نوشتن، برای نوشتن جمله اول يا صحنه اول گاهی بيست بار بيست جور مختلف می‌نويسم تا راه بيفتم. تازه گاهی يادداشت‌ها و فكرهای قبلي به كار نمی‌آيد و داستانی ديگر خود به خود می‌جوشد و روی كاغذ می‌آيد. (منبع: مجله داستان همشهری، آذر ٨٩)

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

📢تاثیرپذیری داستایفسکی از گوگول
@matikandastan

سروش حبیبی: گوگول در نوع داستان قديميترين نويسنده بزرگ روس است. پوشکين گرچه چند اثر منثور، مثل دختر سروان و داستانهاي بيلکين دارد، ولي کارش بيشتر در زمينه شعر درخشان است. بنابراين هيچ جاي تعجب نيست که نويسندگان بعدي او را سرمشق خود قرار داده باشند. مگر حافظ ما از سعدي و عراقي و مولوي و عطار اثر نپذيرفته؟ حتي در اشعار او بعضي بيتهاي آنها را با اندکي تغيير ميبينيم اما اين اثرپذيري که گاهي به تقليد ميرسد به هيچ روي موجب تخفيف حافظ نيست. در «همزاد» وجوه تشابهي با «يادداشتهاي يک ديوانه» و «پالتو» و «دماغ» به چشم ميخورد. (اين را هم بگويم که نميدانم چرا اين داستان گوگول در ايران با عنوان «شنل» معروف شده. البته عنوان آن در روسي «شينل» است که واژه شنل فارسي از آن آمده است اما معني اين لغت در روسي پالتو است. پالتوي نظامي. آنچه ما در فارسي شنل ميگوييم آستين ندارد و يقهاش با دکمهاي بسته است. حال آنکه پالتو چنين نيست. در خود داستان «پالتو» به صراحت گفته شده که خياط پالتو را که براي آکاکي آکالييويچ ميآورد و بر شانهاش مياندازد و کمکش ميکند که دستهايش را در آستينها بکند. ) باري از اين بگذريم. عبارتي که ذکر کرديد واقعيت دارد. نفوذ گوگول در نويسندگان بعد از خود مسلم است اما جايي که جداشدن بخشي از بدن يک کارمند، به بيني او محدود ميشود در «همزاد» روان کارمند است که دو نيم ميشود، به طوري که خصوصيات آنها ضد هم است. يعني خود گاليادکين است که از خودش جداميشود و اين راه به ديوانگي کامل او ميانجامد.(منبع: گفتگوی سروش حبیبی با حامد داراب؛ مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی)

@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

🔔 #بزرگداشت_خیام_نیشابوری

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماه رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش


🛑 به مناسبت روز بزرگداشت حکیم خیام نیشابوری

🗓 در تاریخ چهارشنبه ۱۴۰۰٫۲٫۲۹

🕰 ساعت ۲۲

🔻 در صفحه اینستاگرام آکادمی آوانا،
در خدمت

✍️ شاعر بزرگوار جناب آقای #ناصر_دوستی هستیم .

🟣 موضوع لایو :
_صحبت پیرامون حکیم خیام نیشابوری
_شعر خوانی

🌺 امیدواریم با حضور خود گرمابخش این برنامه باشید .
🌸🌸🌸🌸🌸

#کانال_آکادمی_آوانا
@academiavana

#اینستاگرام:
https://instagram.com/ac.avana?igshid=1l6lf33hiy8o

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

‌نوعی نیوکاسلِ وجودی
@matikandastan

احمد ابوالفتحی: ‌برای آرش محمودی در مجموعه داستانِ نیوکاسل که نشر روزنه منتشرش کرده، آن‌گونه از موقعیت‌های داستانی جذاب هستند که هم نسبتی استوار با رخدادهای اجتماعی دارند و هم قابلیتِ فراوانی برای خوانش‌های وجودی.

این‌گونه است که اگر قاسم اکسیری‌فرد به‌خاطر نازکی صدا از دانشگاه اخراج می‌شود و به‌شیوه‌ی خودش این اجحاف را رسانه‌ای می‌کند، روایتِ او برای محمودی تبدیل به یک موقعیتی داستانی می‌شود و آن روایت با روایتِ نخبگانی که در اتوبوس المپیادی‌ها در سال ۷۶ کشته شدند پیوند می‌خورد و در عین حال محمودی با انتخاب اسمِ "نهنگ آب‌های خُرد" برای داستانش پای هوشنگ گلشیری را هم به داستان باز می‌کند تا خوانشی چندجانبه از روایت‌های معاصرِ مرتبط با نخبه‌کشی فراهم سازد.

در داستان‌های محمودی خودِ او حضوری ویژه دارد. اوجش داستانِ "در حوالیِ این نیمه‌ی روشن" است که شاید به‌نوعی بتوان آن را مستندنگاری یک رخداد هم فرض کرد. رخدادی در حوالیِ مزارِ مصدق. بازجویی شدنِ دو جوانِ عاشقِ نویسندگیِ شهرستانی که برای کشفِ جهانِ رنگارنگِ روشنفکری به پایتخت آمده‌اند ولی سیلیِ خاکستری‌رنگِ واقعیت آن‌ها را به خود می‌آورد و نشانشان می‌دهد که از هر سو که به هستی نزدیک شوی اگر چشم‌بسته و خوش‌‌خیال به کشفِ روشنایی رفته باشی تاریکی‌ای ناگوار پیشِ رویت قد برمی‌افرازد.

مواجهه با تاریکیِ ناگوار سرنوشت کودکانِ خوش‌خیالِ داستانِ "نیوکاسل" هم هست. کودکانی که به تماشای به‌دار آویخته شدنِ انسان نشسته‌اند. کودکانی که در ابتدای روایت گیج‌وویج خوردنِ مرغِ مبتلا به بیماریِ نیوکاسل باعث خنده‌شان بود و اندکی بعد گویا خودشان نیز دچارِ نیوکاسل می‌شدند. نوعی نیوکاسلِ وجودی. نوعی گیج خوردن از مواجهه با رویه‌ی عریان و کریه واقعیت. این گیج خوردن در همه‌ی داستان‌های محمودی قابل مشاهده است.

آرش محمودی اندیشمندانه و جذاب نوشته. او با نگاهی همیشه کنجکاو و گاه شوخ و سرخوش سیاهیِ تحمل‌ناپذیرِ هستی را ملایم کرده و پیش روی ما گذاشته است.

@pol_ha
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

گفتگوی اینستاگرام #عباس_شکری با #فریبا_چلبی_یانی
نقد و بررسی مجموعه داستان "زنانی که زنده‌اند"👇👇

https://youtu.be/bnQchfJtncw

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

جعل تاریخ برای حزب توده
@matikandastan

سید جواد طباطبایی: وقتی به متن انگلیسی ایران بین دو انقلاب مراجعه می‌کنیم معلوم می‌شود که که «فارس» در ترجمۀ Persians آمده که در واقع به معنای ایرانیان است. در متن انگلیسی نخست Iranians به معنای همۀ ایرانیان و Persians به معنای ایرانیان فارسی‌زبان آمده، که تقسیم‌بندی شگفتی است، اما عجیب‌تر ترجمۀ فارسی است که دلالت قومی و تجزبه‌طلبانه دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... در زبان انگلیسی به همان اندازه ذیل Persians قرار می‌گیرد که Iranians. این هر دو کلمه بر همۀ مردم ایران، به عنوان ملّت، دلالت دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... به همان اندازه ایرانی است که بقیۀ شهروندان ایرانی، اگرچه برخی از آنان به یکی از زبان‌های و برخی دیگر به زبان غیر ایرانی سخن می‌گویند. تقسیم‌بندی با تقسیم ایرانیان به «فارس» آغاز می‌شود و با «ترک‌زبانان» ادامه پیدا می‌کند و بعد می‌رسیم به «عرب» در ترجمۀ فارسی و Arabs در متن انگلیسی. چنین می‌نماید که این‌جا، به خلاف دومین بخش تقسیم قومی، که زبان بود، قومی است و بعد می‌رسیم به «غیر مسلمانان» که معیاری دینی است. منابع این تقسیم‌بندی، افزون بر گزارش وزارت امور خارجۀ انگلستان و گزارشی امریکایی، مقاله‌هایی از نویسندگان حزب کمونیست شوروی و مقاله‌ای از مجلۀ دنیا با عنوان «مسئلۀ ملّیت‌ها در ایران» است که برای پیشبرد اهداف خاصِّ حزب کمونیست شوروی و شعبۀ داخلی آن، حزب توده، نوشته بود. بعید می‌نماید که اگر کسی چنین تقسیم‌بندی از ساختار جمعیتی ایالات متحده، که از هفتاد و دو ملّت تشکیل شده و بیش از دو سده و نیم سابقۀ تاریخی ندارد، عرضه می‌کرد، یعنی امریکاییان را به هفتاد دو ملّیت تقسیم می‌کرد، گسسته‌خرد شمرده نمی‌شد، اما چنین تقسیمی در مورد یهودیان ایرانی با دو هزار و پانصد سال سابقۀ ایرانی بودن، اعراب ایرانی با دو هزار سال سابقۀ حضور در ایران خالی از اشکال است. اگر جمعیت متنوع ایالات متحده، که نیمی از جمعیت آن مهاجران صد سال اخیر و فرزندان آن‌ها هستند، جمعیتی که majority-minority یا اکثریت اقلیت خوانده می‌شوند، به اجماع همۀ مردم ایالات متحده یک «ملّت» است، معلوم نیست که چرا ملّتی دو هزار و پانصد ساله باید به گروه‌های زبانی و قومی چند ده هزار نفره تقسیم کرد؟ متن انگلیسی کتاب را دانشگاه به ظاهر معتبر پرینستُن منتشر کرده که، افزون بر دبیران مجموعۀ «خاورمیانه»، دست‌کم باید دو برّرس پیش از انتشار متن را مطالعه کرده باشند. معنای این «اقوام»ـ وـ «ملّیت‌ها»سازی‌ها برای ایران چیست؟ چرا در مدت بیش از بیست سال انتشار دو ترجمه از کتابی که کاری جز جعل تاریخ برای حزب توده نمی‌کند، در دانشگاه‌های کشور درس داده می‌شود و چرا دانشگاه بومی شده حتیٰ توان تدوین یک کتاب تاریخ معاصر ایران را ندارد که رطب و یابس آبراهامیان رقابت کند؟ (ملیت‌سازی جعلی، سرمقاله شماره شانزدهم سیاست‌نامه، نوروز ۱۴۰۰، صص۸-۴)


@javadtabatabai
@matikandastan

Читать полностью…

ماتیکان‌داستان

می‌خواهم ۹۵ سال عمر کنم
گفت‌وگو با منوچهر بدیعی


فرید قدمی: در این گفت‌وگو، به مناسبت تولد هشتادودو سالگی بدیعی، گپ مفصلی داشتم با او؛ بیشتر درباره‌ی خود او، و نه ادبیات. بدیعی در این گفت‌وگو از ارتباط نامش با سرنوشتش می‌گوید، از ماجرای تولدش در سیزده‌به‌در، رد شدنش در دانشگاه پزشکی به خاطر نمره‌ی پایین در زبان انگلیسی، دوستی‌اش با بهرام صادقی، علاقه‌اش به دکتر مصدق و ... .

@faridghadamiwriter
@matikandastan

Читать полностью…
Подписаться на канал